طالقانی: خوشحالی اغتشاشگران از حمایت سلبریتیهای خارجی نشانه استعمار رسانهای این بلوا بود
به گزارش خبرنگار حوزه اندیشه خبرگزاری فارس، یک سال از بلوای سال 1401 میگذرد. اتفاقی نامطلوب که در کف خیابانهای شهر خسارات زیادی بر جای گذاشت و خونهایی را به ناحق روی زمین گرم خیابانها جاری کرد. هجمه عظیم رسانهای علیه نظام جمهوری اسلامی، درگیریهای مسلحانه شهری، فعال شدن گروههای تروریستی و تجزیهطلب، تضعیف اخلاق جمعی، تخریب الگوی زندگی ایرانی اسلامی و... مهمترین جلوهها از جنبشی بود که با ژست مظلومانهای شعار خود را «زن، زندگی، آزادی» گذاشته بود.
برای بررسی جامعهشناختی آنچه در این یک سال گذشت با داوود طالقانی، جامعهشناس، کارشناس ارتباطات و پژوهشگر علوم انسانی صحبت کردیم.
داوود طالقانی، دانشآموخته دکتری جامعهشناسی
چهار فاکتور اصلی برای بررسی بلوای سال 1401
اضلاع اثرگذار در اتفاقات پاییز 1401 و پارهنمودهای آن در ماههای گذشته را چگونه به شکل مختصر میتوان شرح داد؟
برای اینکه بخواهیم مفاهیم و موضوعات جامعهشناختی را برای خود قابل فهم کنیم و درگیر بعضی از پیچیدگیهای آنها نشویم میتوانیم به وسیله بعضی فرمولها و مسائل نظری این کار را انجام دهیم. برای مواجهه با بلوای سال گذشته میتوانیم از یک ماتریس دو در دو استفاده کنیم؛ که یک طرف آن ساختار و عاملیت است و در طرف دیگر آن بیرونی و درونی بودن ساختار و عاملیت قرار گرفته که در نتیجه چهار فاکتور را خلق کرده است: ساختارهای درونی، ساختارهای بیرونی، عاملهای درونی و عاملهای بیرونی. ما وقتی در مقام قضاوت و تحلیلِ اغتشاشات سال گذشته قرار میگیریم باید در ابتدای امر برای خود روشن کنیم که در کجای این ماتریس و از نظرگاه کدام چهار فاکتور اصلی به آن میپردازیم.
نقش ساختارهای دورنی و بیرونی در خلق یک اغتشاش
برای تفهیم موضوع، برای هرکدام مثالهایی میزنم تا ذهن مخاطب بهتر درگیر آن شود. در بحث ساختار درونی به طور مثال ما با یک ضعف جدی در اقتصاد روبهرو هستیم که انکارنشدنی است. ما هم از یک اقتصاد ضعیف برخورداریم هم پدیدههای مربوط به آن مثل کار، مسکن، اشتغال و... در وضعیت نابسامانی قرار دارند. این ساختار درونی مربوط به خود ماست و باید در درون به دنبال آسیبشناسی گشت و کسی از بیرون مقصر این امر نیست. این اقتصاد ضعیف هرچند به شکل یک بهانه موجب شد افراد برای کارهای خود دستاویزی داشته باشند، اما در مقابل از ساختار بیرونی میتوان به آن امپریالیسم و استعماری اشاره کرد که از طریق ابزارهای گوناگون در پی اعمال قدرت در کشور ایران است و از تحریم، جنگ و... برای نیل به اهداف خود استفاده میکند.
عرصه سیاست، عرصه بازیگری است که در آن عدهای روی صحنه نقشآفرینی میکنند، اما دستهای صحنهگردانی هم در پس این صحنه تئاتر وجود دارد که رهبری و جهتدهیِ این بازیگران را مشخص کردهاند. متأسفانه در فضای جامعهشناسی و علوم سیاسی ما به این بازیگردانها و کارگردانها توجه نمیشود و گمان بر این است که بازیگران صحنه قدرت و سیاست بدون هیچ راهبردی به صحنه آمدهاند
از ژیژک تا گلشیفته فراهانی همه در صحنه حاضرند
عوامل درونی هم شامل اشخاص سیاسی، سلبریتیها، اینفلوئنسرها، بعضی از افراد در خیابان و کاربران مجازی بودند که طی یک سال گذشته، بالاخص در ماههای اول درگیریها هر یک به طریقی نقشی را در این گیرودار ایفا کردند و در تئاتر قدرت حاضر بود. عاملان خارجی برعکس داخلی از خارج از کشور هستند. ما در اغتشاشات پارسال شاهد آن بودیم که برخی چهرههای شاخص جهانی از بازیگران تا سیاستمداران و دانشمندان نقش عاملیتی را بر عهده گرفتند و رد پایی از خود به جای گذاشتند. اسلاوی ژیژک، امانوئل مکرون، آنجلینا جولی، نوآم چامسکی و... از جمله عوامل خارجی در ماتریس و بلوای 1401 هستند.
فضای شورشی سال 1401 به سال 1402 منتقل شده است
این آن کلیتِ اضلاع بازیگر و نقشآفرین در التهابات و اغتشاشات پارسال بودند که تا الآن به نظر میرسد ادامه پیدا کرده است. وقتی میخواهیم ببینیم آیا به راستی غائله پارسال خاتمه یافت یا نه باید ببینیم آیا این خانهها و اضلاع مؤثر در خلق آن از نفرات و نیرو خالی شدهاند یا خیر. وقتی نگاه میکنیم خواهیم دید که همچنان بحث بلوای 1401 زنده است، به طور مثال همچنان ما با یک چالش جدی در بحث اقتصاد روبهروییم و گشایش چندانی شکل نگرفته است. یا در بحث ساختار بیرونی گرچه عربستان و آمریکا به رادیکالی سال قبل نیستند، اما رژیم صهیونیستی به نحو گستردهتری نقش فشار خارجی را بر عهده گرفته است. یا در موضوع عوامل درونی میبینیم که در فضای مجازی موج جدیدی از شعارها و نفرتپراکنیها علیه نظام جمهوری اسلامی بازتولید شده است. همچنین عاملیت خارجی را این بار باید در سیر جنگها و درگیریهای جهانی فهم و تفسیر کرد.
عرصه سیاست، عرصه بازیگری است که در آن عدهای روی صحنه نقشآفرینی میکنند
در صحبتهایتان از عبارت «تئاتر قدرت» استفاده کردید. منظور از این عبارت چیست؟
عبارت تئاتر قدرت، یک اصطلاح آشنا در علوم سیاسی است که از زمان «نیکول ماکیاولی» به بعد رایج شد. در این اصطلاح چنین القا میشود که عرصه سیاست، عرصه بازیگری است که در آن عدهای روی صحنه نقشآفرینی میکنند، اما دستهای صحنهگردانی هم در پس این صحنه تئاتر وجود دارد که رهبری و جهتدهیِ این بازیگران را مشخص کردهاند. متأسفانه در فضای جامعهشناسی و علوم سیاسی ما به این بازیگردانها و کارگردانها توجه نمیشود و گمان بر این است که بازیگران صحنه قدرت و سیاست بدون هیچ راهبردی به صحنه آمدهاند. به عبارتی تحلیل بر این است که تنها جلوه واقعیت هر آن چیزی است که در صحنه رخ میدهد و به نزاعهای پیرامونی آن توجهی نمیشود. این غفلت موجب میشود که افراد در تحلیل و بررسی خود از وقایع در حد عوامل بیرونی و درونی یا لااقل یکی از آنها محدود بمانند و نتوانند به شکل گسترده و جامعتری موضوعات را فهم کنند. البته بیان این نکته هم لازم است که منافع بسیاری از آن بازیگردانها در این است که چندان مورد بررسی قرار نگیرند.
اسلاوی ژیژک، متفکر مارکسیستی که در مدح بلوای 1401 سخن گفته بود
سرگردان در بسترهای غیر اصیل
مرحوم «علی شریعتی» انحراف از واقعیت را در زمان ما «استحمار نو» نامید. به نظر شما امروزه استحمار جامعه ما چگونه رخ داده است؟
من پاسخ این سؤال را بنا به ساختار بیرونی آن ماتریسی بیان میکنم که در ابتدای بحث به آن اشاره شد. یکی از ابزارهای ساختار بیرونی پلتفرمهای مجازی است. بسترهای مجازی حال حاضر مثل توییتر و اینستاگرام متعلق به ما نیست و از همین طریق نزاعی که باید در تئاتر قدرت و در بستر دیگری پیگیری شود به فضایی منتقل شده که برای مردم ما نیست. منظور از عدم تعلق بستر مجازی به مردم ایران به این معناست که فضای مجازی را سپهر عمومی جامعه در نظر نگیریم و چنین تلقی نکنیم که کاربران مجازی نماینده تمام مردم هستند. این اشتباهی است که موافقان و مخالفان حاکمیت دچار آن میشوند؛ بلکه این کاربران تنها نماینده بخشی از مردم خواهند بود. نکته ظریفی که باید در اینجا به آن اشاره کرد این است که وقتی میگویم فضای توییتر یا اینستاگرام برای ما نیست، منظورم خلق پلتفرم داخلی یا فیلتر بسترهای خارجی نیست، بلکه منظور آن است که صاحبان پلتفرم در جهتدهی و ضریب دادن به محتوای بسترهای خود نقشآفرینی میکنند و سیاستهای خود را پیش میبرند.
صدای این جنبش به قدری برای داخلیها انکرالاصوات بود که عملاً جذابیتی برای مردم نداشت و اصلا علاقهای به شنیدنش نبود. به شکلی که رفتهرفته مردم را خسته کرده بود و نوعی حوصله سر بری را با اعتصابات و اغتشاشات خود برای مردم خلق کرده بودند
غش و ضعف برای واکنشهای کیم کارداشیان و سلنا گومز
در باب ساختار درونی هم میتوانستیم فضای اعتراضات مدنی را به شکل بهتری قانونسازی کنیم که بعدها با مشکل مواجه نشویم. مثلا وزارت کشور و نیروی انتظامی با سیاست بهتری هم فضای اعتراض را فراهم کنند و هم به معترضین و هم به سایرین هشدار دهند که خشونتی نباید در کار باشد تا بعدها این اعتراض به صحنه رادیکالیسم تبدیل شود. متأسفانه این موضوع شکل نگرفت و بستر داخلی ما که از آنِ خودمان بود به سمت پلتفرم خارجی، آن هم در سطحیترین شکل ممکن که فضای مجازی باشد، منتقل شد.
در این بین عاملان داخلی هم خلاقیتی از خود نشان ندادند و متوسل به دمدستیترین ابزار یعنی فضای مجازی شدند. وقتی به فضای مجازی پناه بردند استقلال کنش خویش را از دست دادند و در خط ساختار بیرونی و پلتفرم خارجی بازی کردند و دقیقا در راستای آنها اهداف خود را تنظیم کردند. به طور مثال آنان از این امر خوشحال بودند که «سلنا گومز» و «کیم کارداشیان» برای آنان استوری گذاشته یا اسلاوی ژیژک مقالهای درباره اغتشاشات نوشته است. این خوشحالی و ذوق حکایت از استعمار رسانهای بلوای 1401 دارد و نشان میدهد که این افراد عملاً هیچ استقلال درونی و ملی ندارند. اینها در پی شنیده شدن صدا بودند، اما اگر به راستی چیزی برای عرضه مردم داشتند باید صدایشان در داخل شنیده میشد نه در خارج، اما آنان دائماً دنبال این بودند که صدایشان را خارجیها بشنوند.
صدای انکرالاصواتی که مردم را کلافه کرده بود
صدای این جنبش به قدری برای داخلیها انکرالاصوات بود که عملاً جذابیتی برای مردم نداشت و اصلا علاقهای به شنیدنش نبود. به شکلی که رفتهرفته مردم را خسته کرده بود و نوعی حوصله سر بری را با اعتصابات و اغتشاشات خود برای مردم خلق کرده بودند. زمانی این جنبش میتواند به خود ببالد که صدایش را مردم داخل کشور بشنود، اما چیزی که دیدیم این بود که مردم ایران اصلا رغبتی به این بلوا نشان ندادند و از آن کنارهگیری کردند. بزرگترین دستاورد اتفاقات سال قبل جلب نظر خارجیها بود که البته با شرحی که گذشت باید گفت این چندان دستاورد قابل قبول و ارزشمندی نیست.
تخریب و آنارشیسم، ماهیت شورشی بود که جنبش پاک میخواندندش
عدالتخواهی را آنارشیستها در دست گرفتند
جامعه ما در حال حاضر به سمت یک مدنیت جدید حرکت میکند و در روابط میانفرهنگی با کشورهای هم رده ایران مثل عربستان و ترکیه دست به یکسری مقایسهها میزند. این امر موجب شده یکسری ذهنیتسازیهای نه چندان سازگار با جامعه ایران شکل بگیرد که تلقی خاصی از آزادی و عدالت دارد. البته باید اشاره داشت از ابتدای انقلاب اسلامی تا به حال یکسری مطالبات مثل عدالت اجتماعی و اقتصادی همواره وجود داشته که مردم در پی آن بودهاند، اما همیشه گروههایی با بیتوجهی به شعار آزادی و عدالت در پی تعدیل این امر مهم نیستند.
فلاسفه سیاسی دوران مدرن مثل ماکیاولی، کانت و هگل همگی موضوع عدالت اجتماعی را طرح کردهاند و اساساً با وجود اینکه رهبران انقلاب اسلامی دغدغه این عدالت را داشتند، اما در مقام ایجاب در حال حاضر طرح صورتبندی شده و مشخصی از دغدغه عدالت وجود ندارد. ضمن اینکه باید گفت عدالتخواهی امروزه در دست یک گروه انحرافی افتاده است که درک و فهمی از اجزای دولت مدرن ندارند و به جای ترمیم دائمی دولت در پی این هستند تا بخشی را از دولت پیدا کنند تا با آن به تقابل بپردازند. این نوع عدالتخواهی نوعی آنارشیسم قرن نوزدهمی و رؤیاپردازی «کمون پاریس» است که دیگر منسوخ شده!
دانشگاهیان ما به شکل مضحکی نسبت به دولت، جامعه و بازار منفعل هستند
به نظر شما آیا جامعه دانشگاهی ما به خودآگاهی طبقاتی رسیده است؟
جامعه دانشگاهی ما و بالاخص نهاد علم و اعضای نهاد علم که اساتید و دانشجویان، بارزترین نمایندگان آن هستند نسبت به جامعه، دولت و بازار مسئولیتهایی دارند، اما چیزی که امروزه شاهد هستیم این است که قشر دانشجویی ما اصلا به این امور اعتنایی ندارد و به شکل مضحک و خندهداری انفعال خود را توجیه میکند. اتفاقات پارسال به خوبی حکایتگر این مسأله است. به طور مثال دانشگاهیان نسبت به دولت مسئول هستند. از بدو ورود دانشجو، دولت خرج او را برای تحصیل میدهد و استاد هم مانند کارمندِ دولت، حقوقبگیر آن است. به عبارتی او را پرورش میدهد تا روزی یا جذب دولت بشود یا کار دولت را پیش ببرد، اما چیزی که امروزه شاهد هستیم این است که دانشگاهیان کار با دولت را کسر شأن خود میدانند و با خلق یک «جان زیبا» از همکاری و همراهی با دولت فاصله میگیرند. در صورتی که هویت دانشجوییشان را مدیون دولت هستند. همچنین دانشگاه نسبت به بازار هم مسئول است و باید نیروی کار مناسبی برای آن هم تربیت میکرد، اما در حقیقت دانشگاه ما کارآفرین نیست و اصلا یک دوگانه درس دانشگاه برای دانشجو پیش آمده که فکر میکند نهاد علم یک جدایی منفک از نهاد بازار دارد.
توهم مسئولیت اجتماعی!
همچنین دانشگاهیان ما یک توهم از مسئولیت در قبل جامعه دارند. آنها جامعه را فقط خودشان میبینند، یعنی جامعهای که دارای تکثر گروهی و طبقاتی بسیاری است؛ مخصوصا در ایران که گروههای محلی زیادی هم دارد، دانشگاه ما هیچ التفاتی نسبت به جامعه ندارد. دانشگاه ما وقتی نسبت به جامعه شناختی ندارد، چگونه میتواند مسئولیت آن را به عهده بگیرد؟ وقتی چنین وضعیتی وجود دارد، در شرایط حساس مثل اتفاقات سال گذشته دانشگاهیان با نوعی گیجشدگی و سردرگمی مواجه میشوند که بخشی از آنان به شکل آنارشیستی میخواهند کلاسها را بر هم بزنند، برخی اصلا التفاتی به موضوعات سیاسی ندارند و برخی هم به خطا و بدون توجه به نقصهای دانشگاه میخواهند از تمامیت آن دفاع کنند.
پایان پیام /