یک‌شنبه 4 آذر 1403

فرخ‌نژاد؛ بی‌همه‌چیز، شارلاتان یا پست‌تر از ارتفاع پست!

وب‌گاه مشرق نیوز مشاهده در مرجع
فرخ‌نژاد؛ بی‌همه‌چیز، شارلاتان یا پست‌تر از ارتفاع پست!

او نان‌خور این حکومت بوده! اپوزیسیون‌بودنش را زمانی می‌شد باور کرد که وسط اغتشاشات برای نظام فیلم بازی نمی‌کرد!

به گزارش مشرق، برخی روزنامه‌های امروز (شنبه 26 آذر) در صفحات فرهنگ گزارش و یادداشت‌هایی را نسبت به انتقادات موهن و رادیکال حمیدفرخ‌نژاد اختصاص دادند. روزنامه جام‌جم امروز با درج تیتر «ویزای وطن‌فروشی!» درباره اظهارات اخیر فرخ‌نژاد نوشت:

«80میلیون ایرانی برایم مهم نیست، وقتی قرار است خم به ابروی پسر من بیاید.» بسیاری اعتقاد دارند که حمید فرخ‌نژاد با بیان صریح این جمله جلوی دوربین، مرگ هنری خود را رقم زده‌است.

البته این باور، چندان هم بیراه نبود، چراکه برخی آثار وی پس از این سخنان، جملگی شکست خورد و این شکست‌ها قطعا می‌تواند پاسخ مستقیم مردم به حرف و لطفی باشد که وی در آن مصاحبه ابراز کرده بود اما بگذارید از این رویه کاری عجیب حمید فرخ‌نژاد بگذریم و به نکته مهم دیگری اشاره کنیم، این‌که راز اظهارنظرهای عجیب و غریب این بازیگر از کجا ناشی می‌شود؟ هر چند این باور اولی نیست که این نوع حرف‌زدن از سوی او گفته می‌شود اما برای فهم از چرایی این ماجرا باید کمی به عقب‌تر برویم و اتفاقا به مشابهت‌های فراوان نوع رفتار او و افرادی همچون علی کریمی هم اشاره کنیم.

دو فردی که البته نه از سر اتفاق که همین حالا با دریافت ویزای اقامت در آمریکا در این کشور حضور دارند. به بی‌اخلاقی رفتار حمید فرخ‌نژاد در رابطه با پروژه‌های سینمایی‌اش اشاره‌ای گذرا خواهیم کرد اما آنچه او در این چند روز انجام داد، چند سال پیش محمدهادی نعمتی، مستندساز در اثر دیدنی «تروکاژ» کرده بود. تفاوت‌های بسیاری میان سلبریتی‌های غربی و داخلی وجود دارد، تفاوت‌هایی که حتی آگاهی از آن هم موجب تعجب بسیاری است. به عنوان مثال باید به این نکته اشاره کنیم که مسأله مالیاتی سلبریتی‌های ایران و البته جهان هنوز پرمناقشه است. به عنوان مثال آمیتاپ باچان با پرداخت 10میلیون دلار مالیات به هند به عنوان بیشترین مالیات‌دهنده سینمایی 2018 و 2019 اعلام شد.

وکیل آمیتاپ باچان اعلام کرد که با توجه به مقدار زیاد این پول، کمک زیادی به کشور و درنهایت مردم خواهد شد. این در حالی است که در کشور ما معافیت مالیاتی سلبریتی‌ها، بحث‌های زیادی را درباره تبعیض‌آمیز بودن این مسأله به وجود آورده و متاسفانه قوانین مشخصی برای اخذ مالیات از آنها وجود ندارد.

فارغ از آن در ایران هیچ شیوه‌نامه‌ای برای تعیین حد و مرزها وجود ندارد. نبود سازوکار قانونی برای کنترل افرادی که رسانه سبب شهرت آنها شده، باعث می‌شود آنها از سازمان پرورش یافته خود، جدا شوند اما شاید نه رهاشدگی مدیریت سلبریتی‌ها و نه امتیازات مالیاتی به این افراد که نوع رفتارشان را باید در یک موضوع مهم جست‌وجوکرد.

موضوعی که به نوعی پرده از راز این رفتار برمی‌دارد و چرایی آن را برای ما آشکار می‌کند؛ راز مواضع رادیکال برخی از این سلبریتی‌ها. در حقیقت حضورشان در سیاست، اعمال خیرخواهانه و بشردوستانه با کنش‌های مجازی و اجتماعی برای برندینگ و افزایش شهرت و ارتقای زیست آنهاست. شهرتی که در گروه ویزای EB1 یکی از انواع ویزای مهاجرت به کشور آمریکاست که نیازی به مدرک تحصیلی ندارد و استادان دانشگاه و پژوهشگران، مدیران اجرایی، هنرمندان و ورزشکاران مجاز به دریافت آن‌هستند.

دریافت جوایز از جشنواره‌های رسمی کشور، یکی از شرایطی است که دریافت‌کنندگان این ویزا باید در کارنامه خود داشته باشند. افزون بر آن، در این مستند در رابطه با ویزای A-EB1 نقل شده که در بند آخر تکمیل فرم این روادید آمده‌است متقاضیان باید گزارشی از عملکرد پنج سال اخیر خود در شبکه‌های اجتماعی بدهند تا مشخص شود مواضع آنها تا چه حد به مواضع سیاسی دولت آمریکا نزدیک است.

حالا بار دیگر به این دو خبر نگاه کنید؛ روز چهارشنبه در خبرها آمده بود، علی کریمی ویزای اقامت در آمریکا را دریافت کرده‌است، آن هم به قیمت خون جوانان این وطن! دیروز هم شنیدیم که حمید فرخ‌نژاد بعد از گرفتن دستمزد میلیاردی آخرین سریال خود، بلافاصله از ایران خارج شده و به آمریکا رفته است. حالا تازه می‌توان فهمید که راز اظهارنظرهای عجیب و غریب برخی سلبریتی‌ها از کجا ناشی می‌شود؛ در وطن‌فروشی!

روزنامه جوان با انتخاب تیتر "ناامیدی دو مزدور" نوشت:

ناامیدی و هراس در میان وطن‌فروشانی که لیدری آشوب را برعهده داشتند، به قله رسید! از جمله علی کریمی با «احمق» خواندن ملت ایران پس از دریافت ویزای امریکا و فرخ‌نژاد با توهین به رهبری دو روز بعد از «شبه‌فرار» از ایران به امریکا! کریمی ابتدا اکانتش را به سازمان‌های امنیتی غربی فروخت و این، به‌خاطر تغییر محسوس نوشته‌هایش برای دوست و دشمن آشکار شد، کریمی و خریداران اکانتش، در آغاز سنگ ملت را به سینه می‌زدند و مدح‌ها و تمجیدها از ملت ایران می‌کردند، اما در ناامیدی و هراسی که اکنون به ایشان دست داده، پس از صدور ویزا، ملت ایران را با جمله قصاری از چرچیل (عامل قتل‌عام میلیون‌ها ایرانی در قحطی معروف) ملتی «احمق» که با دیکتاتور همراهی می‌کنند، نامیدند. فرخ‌نژاد هم پیوندی دیرینه با دلار دارد و میزان‌الحراره او دلاری است که باید برای پسرش بفرستد! این‌ها را نباید ساده گرفت. احمق‌خواندن ملت ایران در اکانت کریمی، حرف ساده‌ای نیست. باید تحلیلگران به میدان بیایند و بگویند چه شد که آن ملت‌قهرمان، ناگهان احمق شدند؟! فقط ساعاتی پس از دریافت ویزای امریکا یا روزهایی پس از بی‌اعتنایی مردم به اعتصاب و راهپیمایی سکوت و پرکردن خیابان‌ها؟! و چه شد که فرخ‌نژادی که گفت همه ملت ایران فدای پسرم، ناگهان اندیشه نجات ملت ایران در سر می‌پروراند؟!

این روزها که دوباره دلار گران شد، فرخ‌نژاد که زن و پسرش در امریکا زندگی می‌کنند و به قول خودش سالی 120هزار دلار برای آنان می‌فرستد، برای تأمین این پول شروع کرد به فحاشی. بار قبل گفته بود: «می‌خواهم همه 80میلیون ایرانی نباشند اگر خم به ابروی پسرم بیاد» و امروز ظاهراً وضع دلار خراب‌تر است که با فحاشی به رهبری، انتحار کرده است. اگر چنین بی‌وطن ناانسانی را بار قبل به خاطر «آرزوی مرگ برای 80میلیون ایرانی به سلامتی پسرش»، مجازات و به جرم ناانسانی، از جامعه انسان‌ها بیرون می‌کردند، امروز چنین موجود درنده‌ای نبود که شده است. قوه قضائیه باید با مطالبه او از طریق پلیس اینترپل، اعلام کند در جست‌وجوی یک موجود درنده خطرناک است که برای 80 میلیون انسان، خطر بالقوه محسوب می‌شود. اما کریمی که فراخوان‌های دعوت به آشوب و اغتشاش او و مالکان اکانتش در آن‌سوی مرزها، چه بسا ده‌ها تن از جوانان وطن را به خاک و خون کشیده است، این روزها عصبانی است. عصبانی از اینکه حنای او دیگر نزد جوانان رنگی ندارد و طشت رسوایی او از بام افتاده است. کریمی و دوستانش به خوبی دریافته‌اند که دیگر کسی نوشته‌های سازمان‌های جاسوسی غربی در اکانت او را جدی نمی‌گیرد، زیرا دسته دنبال‌کننده او متوجه شده‌اند که این چندماه اسیر اغواگری‌های کسی بوده‌اند که آن سوی دنیا با خون آن‌ها معامله ویزا و دلار و اقامت می‌کرده است. همو که فقط چند ماه پیش می‌خواست زیر پرچم و قانون ایران رئیس فدراسیون فوتبال شود، و، چون نشد باید انتقام آن را با خون بچه‌های مردم بگیرد! کریمی مزد خود را گرفت و ویزای امریکا را دریافت کرد تا کاربری درباره او بنویسد: «از خون جوانان وطن ویزا رسیده!»

پشت به ملت به خاطر مشتی دلار

در همه جای دنیا سلبریتی‌ها نماینده و مبلغ نظام حاکم و مهم‌تر از آن نماینده فرهنگ و ایدئولوژی ملت خود هستند، در ایران، اما این رابطه از سوی برخی از این‌ها نه تنها مکمل نیست که متضاد است. این معدود چهره‌ها برای مشتی دلار حاضرند، نه تنها پا روی عقاید خود بگذارند، که از ملت و کشور خود نیز بگذرند. مصداق این وطن فروشی‌ها متأسفانه کم نیستند و فرخ نژاد و کریمی فقط دو پرهیاهوی بی‌وطن هستند که با سرمایه این ملت و حمایت این کشور به شهرت و ثروت رسیده‌اند و اکنون از همه چیز گذشته اند، حتی از ملت و وطن خود. کاربران درباره این دو چه گفتند؟ درباره خروج فرخ‌نژاد و پیوستن به خانواده‌اش در امریکا، حرف و حدیث‌هایی به گوش می‌رسد. سیدمحمود رضوی از فعالان فرهنگی و سینمایی، در توئیتی با اشاره به همکاری اخیر فرخ‌نژاد با یک پروژه سینمایی امنیتی نوشت: «فرخ‌نژاد بازیگر است و همزمان با اعتراضات نقش یک مامور امنیتی را بازی می‌کرده و حالا با اتمام کار و دریافت دستمزد میلیاردی، به عنوان یک دیکتاتور در تلاش است با توهین به رهبری، جلوی پخش کار یک گروه چند ده نفره را بگیرد. او حالا هم نقش بازی می‌کند، تا آن طرف آب خریدار پیدا کند!»

دیگری نوشت: «فرخ‌نژاد متنی نوشته و در آن به رهبری توهین کرده. بابت این کار که چوبش را خواهد خورد! یک آدم بی‌ربطی حرف‌های بی‌ربط‌تر از خودش نوشته است، اما واقعیت این است که او بازیگر است. قدیم پول می‌گرفت و نقشِ حاجی و سید و میرزا را بازی می‌کرد، امروز هم پول می‌گیرد تا نقش اپوزیسیون شیک و نیمچه باسواد را بازی کند!»

این کاربر رفتار دوگانه و منافقانه فرخ‌نژاد را یادآوری کرده و نوشته است: «تا همین سه، چهار روز قبل داشت نقش یک مأمور ایرانی را در سریال سقوط بازی می‌کرد، این کار را برای جمهوری اسلامی می‌کرد! برای دفاع از نظام نقش بازی می‌کرد و البته نزدیک به یک‌ونیم‌میلیارد پولش را هم تمام‌وکمال گرفت. حالا نقشی دیگر، چه فرقی می‌کند؟! او نان‌خور این حکومت بوده! اپوزیسیون‌بودنش را زمانی می‌شد باور کرد که وسط اغتشاشات برای نظام فیلم بازی نمی‌کرد! اگر به خاطر قراردادش هم مجبور بود، حداقل پولش راتمام‌وکمال نمی‌گرفت!»

او به فرخ نژاد توصیه کرده: «به بازی ادامه بده، ولی بدان این بار کسی باور نمی‌کند. این حرف‌ها را باور داشت و مرد میدان بود، وقتی ایران بود می‌گفت! نه که مثل علی کریمی پا از ایران بیرون بگذارد و بشود مخالف نظام! شاید بهترین نقشش عباس آقا در «گشت ارشاد» باشد. آن را عالی بازی کرده، چون خودخودخودش است! نقش انسان کفتارصفتی که نه تنها خودش یک جاهل به تمام معناست، بلکه از جهل اطرافیانش هم استفاده می‌کند تا جیبش را پر کند! حالا هم در حال بازی در همان نقش است.» کاربر دیگر خطاب به این سلبریتی وطن‌فروش نوشته: «تو میگی 80 میلیون ایرانی فدای بچه‌ام. پدر محسن حججی میگه بچه‌ام فدای امنیت 80 میلیون ایرانی. ما مثل هم نیستیم.»

فرخ‌نژاد تا چند روز قبل ممنوع الخروج بود

روایت خبرگزاری دولت از چگونگی خروج حمید فرخ نژاد خواندنی است. ایرنا روز پنج شنبه در گزارشی نوشت: «فرخ‌نژاد تا چهار روز پیش در ایران حضور داشت، اما اجازه خروج از کشور را نداشت. به همین دلیل، از طریق صنف خود وارد عمل شده و دستگاه قضا را مجاب کرد که به دلیل سال جدید میلادی و اینکه می‌خواهد با پسرش ملاقات کند، اجازه خروج از کشور را گرفت. دستگاه قضا هم رافت به خرج داده و با گرفتن تعهد از آقای بازیگر، اجازه خروج وی را صادر می‌کند. اخبار حکایت از آن دارند که فرخ‌نژاد باز هم کشورش را به اهداف شخصی فروخته و وقتی دیده که کارت اقامت دائم (گرین‌کارت) وی در آستانه ابطال قرار دارد و در این صورت، کمک‌های مالی دولتی این کشور نیز قطع می‌شود، اقدام به انتشار نوشته هماهنگ‌شده کرده است. البته راه یک احتمال دیگر نیز بسته نیست و آن اینکه وی بعدها ادعا کند، صفحه‌اش هک شده و یا دیگرانی این مطالب را نوشته و وی را تهدید به انتشارش کرده‌اند! این اقدام آقای بازیگر، دستگاه قضا را وادار می‌کند تا در برابر پیشنهادهای مشابه نیز انعطاف لازم را نشان ندهد.»

ادامه سلبریتی‌بازی و لیدربازی این جماعت، اندکی از نفاق این بی‌وطنان نمی‌کاهد، آن‌ها با مواضع ضد ملی، درپیشگاه ملت، فروریخته‌اند؛ حال چه فرق می‌کند بازیگر در این سکانس هم فیلم بازی کرده یا درون حقیقی خود را افشا کرده است. بی وطن‌ها نزد ملت جایی ندارند.

روزنامه ایران درباره اظهارات و نحوه خروج این بازیگر با انتخاب تیتر " سقوط از ارتفاع پست" نوشت:

حمید فرخ‌نژاد تا همین چند روز قبل سر صحنه سریال سقوط به کارگردانی سجاد پهلوان‌زاده بود و آن را تمام کرد. دستمزدش را هم پیش پیش گرفته بود. هر چند در جریان وقایع رخ داده پست و استوری اعتراضی منتشر می‌کرد اما کارش را رها نکرده بود. تا اینکه روز پنجشنبه چند پست و استوری توهین‌آمیز علیه رهبری منتشر کرد و مشخص شد وی از ایران خارج شده و تمام پل‌های پشت سرش را هم خراب کرده و گویا می‌خواهد راهی را برود که علی کریمی قبل از این رفته بود. اقامت در ینگه دنیا پاداش این همه دورویی و وطن‌فروشی است.

دستمزدهای کلانی که پیش می‌گرفت

حمید فرخ‌نژاد دستمزدهایش را پیش می‌گرفت. یعنی قبل از شروع کار. در دو مورد اخیر نیز این کار را کرده بود. سریال سقوط را در شبکه نمایش خانگی کار کرده بود و شنیده‌ها حاکی است که دستمزد 3 میلیارد تومانی‌اش را کامل دریافت کرده بود. نمونه دیگر که عجیب و شگفت‌انگیز بوده است، وی قرار بود در فیلم سینمایی پالایشگاه ساخته مهرداد خوشبخت بازی کند. این فیلم با سرمایه‌گذاری فارابی در حال ساخت است اما فرخ‌نژاد بعد از دریافت کامل دستمزدش که 1.5 میلیارد تومان بوده به‌دلیل وقایع اخیر از حضور در کار سرباز می‌زند و پول را هم پس نداده راهی امریکا می‌شود تا آنجا از آزادی برای ملت ایران سخن پراکنی کند.

صنف سینما را فریب داد و قربانی خودکرد

«فرخ‌نژاد تا چهار روز پیش در ایران حضور داشت اما بواسطه انتشار استوری‌هایی، اجازه خروج از کشور را نداشت. به همین دلیل، از طریق صنف خود وارد عمل شده و دستگاه قضا را مجاب کرد که به‌دلیل سال جدید میلادی و اینکه می‌خواهد با پسرش ملاقات کند، اجازه خروج از کشور گرفت. دستگاه قضا هم رأفت به خرج داده و با گرفتن تعهد از آقای بازیگر، اجازه خروج وی را صادر می‌کند.» این روایتی است که خبرگزاری ایرنا از وضعیت وی منتشر کرده است. جالب است که وی حتی تعهد هم داده بود: «برگه تعهدی را امضا کرد که در آن به‌صراحت عنوان کرده که کشورش و تمامیت ارضی آن برایش مهم بوده و هیچ‌گاه برخلاف مصلحت قانون ایران عمل نمی‌کند.» با این حساب وی علاوه بر اینکه یک تیم گسترده از سریال سقوط را به‌دلیل این حرکت دچار مشکلات کرده، صنف سینما را هم فریب داده و در راستای مطامع شخصی خودقربانی کرده است. در حالی که وی با ادعای دیدار پسرش توانسته باوساطت خانه سینما، قوه قضائیه را مجاب به خروج کند این حرکت وی باعث می‌شود که دستگاه قضایی ازاین پس با چنین میانجی‌گری‌هایی به دیده رأفت نگاه نکند.

حتی خط موبایلش را هم فروخته است

«او چند روز قبل سر صحنه خداحافظی کرد ولی به کسی نگفته بود قصد خروج از کشور دارد. تمام اموالش را فروخته و حتی خط موبایلش را هم فروخته و به امریکا رفته تا اقامت دائم امریکا را بگیرد.» این روایت یکی از سینماگرانی است که با او در پروژه اخیر همکار بوده است. به نظر می‌رسد که وی از قبل برنامه این کار را ریخته بوده «فرخ‌نژاد فهمید که باید عازم امریکا شود، به‌ناگهان از بارگذاری استوری و یادداشت مرتبط با خشونت‌های اجتماعی اخیر منصرف شد و برخلاف روزهای نخست ناآرامی‌ها، طی هفته‌های اخیر، هیچ واکنشی نسبت به این موضوع نشان نداد.

یعنی برای مطامع و منافع شخصی خود، هیچ نگفت و آن موقع دیگر نگران جوانان کشورش نبود.» البته این رفتار از وی عجیب نبوده. او قبلاً هم گفته بودحاضر است 80 میلیون ایرانی را هم فدای فرزند و خانواده‌اش کند و با این اقدام نشان داد که علاوه بر هموطنانش او حتی وطن را هم فدای خودخواهی‌هایش کرده است.

می‌خواهد چهره‌اش را سفید کند

حمید فرخ‌نژاد در فیلم‌ها و سریال‌های زیادی بازی کرده است. اما مهم‌ترین نقش‌هایش را در جایی بازی کرده که ردای یک مأمور امنیتی پوشیده است. آخرین سریالی که وی بازی کرده سقوط است در نقش یک مأمور امنیتی که به جنگ داعش می‌رود. قبلاً هم در به رنگ ارغوان و لاتاری این نقش را بازی کرده بود. لاتاری که یادتان هست. در دوبی آن عنصر فاسد را کشت تا گزندی به هموطنش وارد نشود. حالا او همه را فدای مطامع سیاسی کرده است. البته به نظر می‌رسد از بازی در این سریال پشیمان است و می‌خواهد با این مدل اظهارنظرها این سریال توقیف شود تا چهره وی برای بازی کردن در نقش اپوزیسیون سفیدتر شود. از طرفی شنیده شده او به‌دلیل مشکلات قبلی که با پلتفرم فیلیمو داشته می‌خواسته خرده حسابش را با فیلیمو صاف کند تا این اثر توقیف شود و به آن خسارت بخورد.

واکنش اهالی سینما

در پی این اقدام سیدمحمود رضوی تهیه کننده سینما درباره‌اش نوشت: «حمید فرخ‌نژاد بازیگر است و همزمان با اعتراضات نقش یک مأمور امنیتی را بازی می‌کرده و حالا با اتمام کار و دریافت دستمزد میلیاردی، به‌عنوان یک دیکتاتور در تلاش است با توهین به رهبری، جلوی پخش کار یک گروه چند ده نفره را بگیرد! او حالا هم نقش بازی می‌کند، تا آنطرف آب خریدار پیدا کند!» روح‌الله سهرابی مدیرکل دفتر نظارت بر عرضه و نمایش سازمان سینمایی کشور هم با اشاره به اینکه وی فقط یک بازیگر خوب بود درباره‌اش گفت: «مردم فراموش نخواهند کرد چگونه درست همزمان با لحظاتی که دم از مبارزه با حکومت دیکتاتوری می‌زدی در پروژه‌های این حکومت غوطه می‌خوردی و میلیاردها میلیارد پول زبان بسته را حتی پیش از حضور مقابل دوربین می‌گرفتی و به حساب خانواده‌ات در خارج از کشور سرازیر می‌کردی! مردم فراموش نخواهند کرد شما یکی از پرکارترین بازیگران در آثار امنیتی و حتی ایدئولوژیک این حکومتی که دیکتاتورش خوانده‌اید بوده‌اید که اتفاقاً چون نقش بازی کردن را خیلی خوب بلدید بازی‌هایتان هم باورپذیر بود. امروز که وارد مرحله دیگری از نقش‌آفرینی خود شده‌اید از باب حرمت جلسات دوستانه‌ای که طی همین چند ماه با یکدیگر داشتیم، عرض می‌کنم؛ ای کاش این ارتفاع پست را نمی‌گرفتید و با ورود به مارپیچ دروغ، اینگونه به زیست حرفه‌ای خود پایان نمی‌دادید!»

روزنامه وطن امروز با انتخاب تیتر" بی‌همه‌چیز" و انتخاب روتیتر شارلاتانیسم حمید فرخ‌نژاد نوشت:

«تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل»؛ این ضرب‌المثل کاربردی، حکایت هنرمندنماهایی است که این روزها در ماهگیری از آب گل‌آلود سیاست، به نظر متبحر می‌آیند؛ سلبریتی‌هایی که با یک بررسی اجمالی می‌توان به قصد و غرض آنها از اینگونه حواشی رسید. در جدیدترین رفتار از سوی این قشر سلبریتی، حمید فرخ‌نژاد، بازیگر سینما که در گذشته هم درباره فرزندش اظهاراتی را مطرح کرده بود، این بار بعد از خروج از کشور با انتشار یک پست اینستاگرامی با الفاظی که شاید نتوان در بین برخی براندازان هم دید، به توهین علیه نظام اسلامی پرداخته است. از سویی با نگاهی به فعالیت‌های او در سینما به زعم رسانه‌ها و منتقدان سینمایی می‌توان به این مساله رسید که این بازیگر در گیشه، موفق ظاهر نمی‌شد اما اصرار داشت دستمزدهایی بالا بگیرد و حتی در تیتراژ کارهایش، شروطی را در همان مرحله عقد قرارداد مطرح می‌کرد تا نامش همیشه صدر باشد.

فرخ‌نژاد تا 4 روز پیش در ایران حضور داشت اما به واسطه انتشار استوری‌هایی، اجازه خروج از کشور را نداشت. به همین دلیل، از طریق صنف خود وارد عمل شد تا دستگاه قضا را مجاب کند به دلیل سال جدید میلادی و اینکه می‌خواهد با پسرش ملاقات کند، اجازه خروج از کشور داشته باشد. دستگاه قضا هم رأفت به خرج داده و با گرفتن تعهد از آقای بازیگر، اجازه خروج وی را صادر کرد. یک نکته دیگر در این میان غیرحرفه‌ای بودن فرخ‌نژاد است؛ او تا ساعات پایانی حضورش در کشور، مشغول بازی در سریال «سقوط» بود که توسط فیلیمو در دست تولید است. فرخ‌نژاد به واسطه کار چه در قامت بازیگر و چه در مقام تهیه‌کننده و کارگردان، بخوبی مطلع است که اظهارنظرهای شخصی از این دست، تا چه اندازه می‌تواند سرنوشت پروژه‌ها را به خطر بیندازد. اکنون با این حرکت او، نه‌تنها برای سریال «سقوط» محدودیت‌های احتمالی ایجاد خواهد شد بلکه برای دیگر آثارش نظیر «زنبور کارگر» و «ملاقات با جادوگر» که در نوبت نمایش هستند نیز گرفتاری‌هایی به وجود خواهد آمد که دیگر عوامل پروژه‌ها هم تحت تاثیر خواهند بود.

نمک خوردن‌ها و نمکدان شکستن‌ها ادامه دارد و حمید فرخ‌نژاد، تازه‌ترین نمونه است اما در هیاهوی این دهن‌کجی‌ها، ضدانقلاب خارج‌نشین هم بیکار ننشسته و روز به روز چهره واقعی خودش را بیش از پیش نمایان می‌کند. نازنین بنیادی از همین جنس آدم‌هاست که پشت نقاب طرفداری از حقوق بشر، هر چه می‌خواهد دل تنگ اربابانش، می‌گوید و بیشتر سرزمین مادری‌اش را زیر پا می‌گذارد. یک روز با ایفای نقش‌های غالبا سیاسی و ترسیم تصویر تروریست از میهنش و روز دیگر با ایفای نقش عروسک خیمه شب بازی برای آنانی که عداوت‌شان با ایران، کودک و زن و پیر و جوان نمی‌شناسد. در چنین شرایطی که هر نمک‌خورده‌ای از جمهوری اسلامی از راه می‌رسد لگدی به نمکدان می‌زند، بنیادی هم بر امواج رسانه‌های معلوم‌الحال سوار شده و ضمن دمیدن در آتش خشونت‌های خیابانی، ناجوانمردی‌ها علیه این ملت را نیز تطهیر می‌کند.

آخرین لگدپراکنی او برمی‌گردد به گفت‌وگویش با پوریا زراعتی در شبکه سعودی ایران اینترنشنال که در آن گفته است: «این تحریم‌های اقتصادی مثل شیمی‌درمانی می‌ماند و برای اینکه بیماری سرطان را خوب کند، به بقیه قسمت‌ها هم صدمه می‌رساند. اینکه بگوییم تحریم خوب است یا بد، خیلی پیچیده است!» البته نباید از این اظهارنظر بنیادی تعجب کرد؛ برای کسی که چشمش را تعمدا به روی دشواری‌های تامین دارو برای کودکان بیمار بسته، تشخیص خوب یا بد بودن تحریم پیچیده است! برای کسی که در مسیر خوش‌رقصی برای اربابان خویش حتی خاک مادری هم نمی‌شناسد، به همان میزان که تشخیص این موضوع پیچیده است، تطهیر این ظلم آشکار ساده و سهل است! اگر کسی حمید فرخ‌نژاد را بشناسد، متوجه می‌شود متنی که در صفحه او منتشر شده را خودش ننوشته است. نه اینکه موافق متن نباشد، چرا که او وقیح‌تر از این حرف‌هاست اما سوادش قد نمی‌دهد. عمراً اگر این آدم‌هایی که در اول متن نام‌شان را آورده، بشناسد. بی‌سوادی فرخ‌نژاد البته چیزی نیست که نخستین بار عیان شده باشد. او از حرف زدن عادی هم عاجز است. صحبت کردن او در نشست‌ها و گفت‌وگوهایی که داشته است، شاهدی بر این مدعاست. او حتی جمله‌ای را که مقصودش بود نمی‌توانست به درستی ادا کند. مثلا یک بار آمد بگوید به نظراتی که پای پست‌هایش هست اهمیتی نمی‌دهد، بعد جوری سینه‌خیز رفت که همه مردم ایران را فدای پسرش کرد.

حالا هم وقیحانه بعد از اینکه از کشور فرار کرده، ژست چه‌گوارایی گرفته و لاف در غربت می‌زند. بی‌آنکه اصلا عقلش به این برسد که این لاف، به قواره نشستن مگسی روی هیبت ایران عزیز هم نیست ولی خب، زحمتی شد برای رفقای بازیگرش. ثابت کرد علاوه بر بی‌شخصیتی، شعور، معرفت و درک صنف را هم ندارد. به یک گروه که چند ماه برای تولید یک اثر زحمت کشیده‌اند، خسارت زد. علاوه بر خسارت مادی‌ای پروژه مذکور متحمل شده، همکاران سینمایی فرخ‌نژاد باید چوب حماقت‌ها و خیانت‌ها و بی‌شخصیتی او را بخورند.

فرخ‌نژاد نشان داد فاقد مولفه‌های اولیه پرستیژ داشتن و فهم مناسبات حرفه‌ای در سینماست؛ او دیگر شخصیتی نخواهد داشت و مانند برخی دیگر که پس از یکی دو روز افتادن روی زبان‌ها، فراموش شده‌اند، فراموش می‌شود. بازیگران قدرتمندتر از او در سال‌های دوری از ایران، کمترین توفیقی در حرفه خود نداشته‌اند؛ تکلیف فرخ‌نژاد که روشن است. اگر به خاطر مخالفت‌ها و بدگویی‌هایش علیه ایران، از دشمنان ایران، حمایتی نگیرد، طبعا با همان شیوه‌ای که پیش از این زندگی می‌کرد، نمی‌تواند روزگار بگذراند. باید دیالوگ رضا عطاران در هزارپا را به او یادآوری کرد: تموم شد! خیلی تاثیرگذار بود!

روزنامه فرهیختگان نیز با انتخاب تیتر "شورش شارلان‌ها" نوشت:

حمید فرخ‌نژاد که می‌گفت همه 80 میلیون ایرانی فدای یک تار موی پسرش باد، بعد از اینکه در یک سریال، نقش مأمور امنیتی را بازی کرد و 1.5 میلیارد دستمزدش را گرفت و پیش‌قسط ساخت فیلم دیگری را هم از فارابی به حسابش منتقل کرد، به‌خاطر یک استوری اینستاگرامی از طرف مقامات قضایی مورد بازخواست قرار گرفت و از او توضیح خواستند. در دوران اوج التهابات خیابانی هستیم. مسائل بین‌المللی فراوانی در رقم خوردن این حجم از اعتراضات و ادامه‌دار شدن آن موثر بودند. ظاهرا ایران دیگر نیازی به معامله با غرب نمی‌بیند و جنگ اوکراین باعث شده که حتی تهدید به برخورد سخت هم جدی گرفته نشود. فشار را باید از جای دیگری وارد کرد. از داخل کشور. یک سری شکاف‌های اجتماعی و حتی نقطه‌ضعف‌هایی در داخل ایران از مدت‌ها پیش وجود داشتند که می‌شد روی آنها دست گذاشت و آشوب به راه انداخت.

فرخ‌نژاد چه موقع وارد معرکه شد؟

تنفس‌های مصنوعی یکی‌یکی از راه می‌رسید و جریانی که در حفظ ظاهر همچنان قوی عمل می‌کرد، در باطن منکسر می‌شد. ترانه علیدوستی که به نماد بهره‌مندی تمام‌عیار از پول کثیف در سینما و شبکه نمایش خانگی و دفاع‌تمام قد از این جریان تبدیل شده بود، تنها برای خودفریبان قهرمان بود و از اعتبار این آشتی‌ناپذیری آزاردهنده می‌کاست. هنرپیشه‌هایی که هرکدام در موج ضدیت جامعه با سلبریتی‌ها طی سال‌های اخیر یا زیر ضرب رفته بودند یا ساکت منزوی شده بودند، وقتی به میدان می‌آمدند آن هاله معنایی منفی که دورشان بود را هم با خود می‌آوردند و بالاخره نوبت به حمید فرخ‌نژاد رسید که می‌گفت همه 80 میلیون ایرانی فدای یک تار موی پسرش باد. چه اتفاقی افتاده بود؟

این افراد که هیچ‌کدام مشکل مالی نداشتند. بعضی‌شان هنوز هم خوب فیلم و سریال بازی می‌کردند و اگر هم کار نمی‌کردند، انتخاب خودشان بود. چرا آنها حاضر شده‌اند سرباز آن‌ور آبی‌ها شوند و در روند تداوم آشوب، به نوبت نقش بازی کنند و قید کار کردن در ایران را بزنند؟ آیا از آن طرف پولی بیشتر از اینجا بهشان می‌رسید؟

اساسا عمده این افراد دیگر نیاز مالی نداشتند و تمام دارایی‌شان را هم در همین داخل به‌دست آوردند و انباشت کردند. آیا کسی بهشان کار نمی‌داد؟ وضع آنها از این جهت نسبت به برخوردی که هنرپیشه‌گان در دهه‌های پیش می‌شد، خیلی بهتر بود. پس چه شد که کار به اینجا رسید؟ چرا سلبریتی‌های چنین قمار بزرگی کردند؟ وقتی حمید فرخ‌نژاد را صدا زدند و بازخواست کردند و ممنوع‌الخروج شد و حساب‌هایش بسته شد، رفت و توضیح داد که یک نقد ساده کرده و خودش حالا دارد در یک سریال، نقشی امنیتی را بازی می‌کند. برخلاف ادعای بعدی او که هیچ تعهدی نداده، او متعهد شد و فعالیت‌های سینمایی‌اش در داخل را شاهدی گرفت بر اینکه منتقد است نه معاند. بعد حساب‌هایش باز شدند و به بهانه دیدار با همان پسرش که می‌گفت 80 میلیون ایرانی فدای یک تار مویش، اجازه خروج از کشور گرفت. منزلش در پاسداران و اتومبیل پورشه‌اش را فروخت و رفت. پایش که به آمریکا رسید، یک پست بی‌پروا و ساختارشکنانه در اینستاگرامش گذاشت که جنجال به پا کرد.

هم پروژه‌ای که در آن بازی کرده بود را در بلاتکلیفی گذاشت و هم پول پیش‌قسط سریالی که قرار بود برای فارابی بسازد را بدون ضبط یک پلان در جیبش گذاشت و رفت پیش همان پسرش که 80 میلیون ایرانی فدای یک تار مویش باد. مدیران و سیاستگذاران فرهنگی کشور اگر آنالیز درستی از این وضعیت داشتند، قبل از اینکه با ورق خوردن دفتر نسل‌ها و گفتمان‌ها در عرصه فرهنگ ایران، به‌خصوص سینما، ذوق‌زده شوند، به این فکر می‌کردند که نفع برندگان از وضعی که درحال پوسیدن و فروپاشی است، به‌راحتی و بی‌هزینه کنار نخواهد رفت. آنها دم رفتن هر لگدی می‌زنند و از ته‌مانده شهرت‌شان برای گزیدن تن جامعه‌ای که انگار دیگر دوست‌شان ندارد استفاده می‌کنند.

دیکتاتوری سلبریتی‌ها چه زمانی زیرورو شد؟

بعد از دی‌ماه سال 96 خیلی چیزها در کشور زیرورو شد. یکی همین دیکتاتوری گفتمانی بود که سلبریتی‌ها هم بخشی از آن به حساب می‌آمدند. ناگهان در آن رویداد، صدای اعماق به گوش رسید. صدای بخشی از جامعه که زیر صدای طبقه متوسط شهری عمدتا مرکزنشین، مدفون شده بود، ناگهان مثل آتش زیر خاکستر بلند شد. این صدای ناشنیده مانده، تنها در دولت اول حسن روحانی دچار خفقان نشده بود. چندین و چند دولت پس از جنگ در ایجاد این وضع نقش داشتند.

از فیلم‌های سینمایی تا موزیک‌ها و کتاب‌هایی که نوشته می‌شد، همه مربوط به سبک زندگی طبقه متوسط مرکزنشین بود. یک روز امید بستند که ایران تبدیل به کشوری اروپایی در غرب آسیا شود. عبارت «ژاپن اسلامی» که نسخه مذهبی شده همان «ژاپن غرب آسیا» در ادبیات شاه بود، از همین جا سر زبان‌ها افتاد. منطق رویای بافته شده این بود که وقتی ژاپن به‌عنوان کشوری آسیایی توانست وارد باشگاه کشورهای غربی بشود، ما هم می‌توانیم. روز دیگر از این ایده ناامید شدند و فکر مهاجرت در سرشان قوی‌تر شد. به‌خصوص بعد از اتفاقات سال 88 این وضعیت جدی شد و «جدایی نادر از سیمین» پاسخی به این وضع بود. بعد دوباره با دولت حسن روحانی به همان ایده‌آل‌های فرنگی شدن امیدوار شدند.

برجام که امضا شد به خیابان ریختند و شادی کردند. پرچم آمریکا را داخل طراحی قلب گذاشتند و روی تیشرت‌شان چسباندند و کف خیابان رقصیدند. در انتخابات 96 برای ادامه‌دار شدن همین روند، بسیج شدند و شعار «به عقب برنمی‌گردیم» صورت نمادینی از این میل لیبرال در طبقه متوسط بود. بحث در آن انتخابات سر پخش ربنای شجریان از تلویزیون و لغو کنسرت در بعضی شهرستان‌ها و ورود زنان به استادیوم‌ها بود. هشدار حسن روحانی درباره رقیبش این بود که مردم، اینها می‌خواهند که پیاده‌روها را زنانه و مردانه کنند. دعوا سر سبک زندگی بود. سبک زندگی فرنگی‌مآب یا لااقل فرنگی‌دوست. انگار نه انگار کارگران شلاق‌خورده و کارخانه‌های ورشکسته در فساد خصوصی‌سازی، مسائل مهم‌تری هستند. انگار نه انگار بحران آب جان کشاورزان پرشماری را به لب رسانده. رک و راست، جامعه با یک طبقه متوسط زورگو طرف بود که می‌گفت همه اولویت‌های دیگر فدای یک تار موی پسر من. دی‌ماه 96 باعث شد عده‌ای از جامعه ایران که اجازه نداشتند در شکل دادن به ریخت کلی جامعه نقش داشته باشند، از زیر خاک بیرون بزنند و نشان بدهند که وجود دارند.

معنای دیکتاتوری همین بود که یک طیف و یک طبقه، اجازه نمی‌دادند طیف‌های دیگر اجتماع، حتی نشان بدهند که وجود دارند. این دیکتاتوری طبقاتی، به‌خصوص در حوزه فرهنگ و هنر به‌شدت پررنگ بود.

روغن ریخته نذر که می‌کنند؟

در سال 44 وقتی فیلم «گنج قارون» ناگهان گیشه را منفجر کرد و سینمای بورژواپسند ساموئل خاچیکیان که سلطان گیشه بود را کنار زد، می‌شد براساس این استقبال بی‌سابقه فهمید که جامعه چه سمت‌وسوی جدیدی پیدا کرده. مردم رویاباور شده بودند و از طرفی سادگی را می‌پسندیدند. چهار سال بعد وقتی «قیصر» گیشه‌ها را منفجر کرد، بیشتر می‌شد فهمید که حال‌واحوال جامعه چه تغییراتی کرده. مردم تشنه غیرت و انتقام بودند. همین‌طور که جلو بیاییم، در مقاطع مختلف می‌شد از این استقبال‌ها فهمید که جامعه در هر دوره‌ای چه حال‌واحوالی داشته. وقتی «عقاب‌ها» از همان خاچیکیان در دهه 60 به پرمخاطب‌ترین اثر تمام دوران‌های سینمای ایران تبدیل شد، یا قبل از آن استقبالی که از «اجاره‌نشین‌ها» شده بود، می‌شد خیلی چیزها را فهمید.

وقتی «عروس» در دهه 70 تا آن اندازه مخاطب پیدا کرد، یا وقتی آژانس شیشه‌ای چنان تاثیری بر جامعه گذاشت، می‌شد دلایل جامعه‌شناختی خاصی را پشت این استقبال‌ها رصد کرد. اما از جایی به‌بعد، گیشه‌ها در گیر و دار یک اقتصاد سیاسی مسلط افتاد که می‌خواست تنها صدای مرکز شنیده شود. آن جریان سیاسی که در پایتخت تفوق گفتمانی را با خودش می‌دید و مثلا لیست‌های مجلسین شورا و خبرگان یا فهرست شورای شهر را از صفر تا صد برنده می‌کرد، به تعبیر خودش تلاش کرد «ایران را تهرانیزه کند.» از متمرکز شدن سالن‌های سینما در تهران که 26 درصد تماشاچی تهرانی سینما در سال 76 را به بالای 70 درصد در دولت روحانی رساند، تا محتوای فیلم‌ها و اکران آنها که همه مهندسی شده بود، اجازه نمی‌داد دیگر صدایی غیر از صدای تهرانیزه‌شده ایران، از تمام مدیاهای فرهنگی و هنری بلند شود.

البته تهرانی که مدنظر آن جریان سیاسی به‌خصوص بود، نه تهران واقعی. دیگر علی سرتیپی و امثال او که غول‌های مافیای اکران بودند، بازوان همین جریان محسوب می‌شدند و اجازه نمی‌دادند که فیلم‌هایی غیر از «سلام بمبئی» و «من سالوادور نیستم» و امثال آنها بفروش گیشه شوند و در چنین وضعی محال بود که با پدیده شدن آثاری مثل گنج قارون، قیصر اجاره‌نشین‌ها، عقاب‌ها، عروسی و آژانس شیشه‌ای، بفهمیم که حال فعلی جامعه چیست. انگار در این کشور فقط طبقه متوسط تهران‌نشین وجود دارد.

ناگهان بخش حذف‌شده جامعه، زیر میز بازی زد و گفت من هم هستم، من هم وجود دارم. دی‌ماه 96 این اتفاق افتاد. صادق زیباکلام گفت من حاضرم اسلحه به دست بگیرم و با آنها مبارزه کنم. حمیدرضا جلایی‌پور گفت اینها کرکس هستند، بسیاری از اصلاح‌طلبان عبارت‌های تندوتیزی در همین حد به کار بردند اما به هرحال، این اتفاقات ورق را برگرداند. جو اجتماعی به‌هم ریخت. علی کریمی فوتبالیست سابق که حدیثی از حضرت علی (ع) را به نقل از کوروش کبیر منتشر کرده بود، سرآغاز ایجاد هشتگ سلبریتی بی‌سواد در فضای مجازی شد. موج انتقادات از تک‌تک رفتار سلبریتی‌ها به راه افتاد. دیگر آن سبک زندگی حقنه شده و زورکی، مشروعیت دیکتاتورمآبانه‌اش را از دست داده بود. سلبریتی‌ها همچنان لایک می‌خوردند و دنبال‌کنندگان فراوان داشتند اما صدای میلیون‌ها نفر که اینها را لایک نمی‌کردند هم درآمده بود و معلوم شد که وجود دارند.

دیگر چه آبرویی برای او مانده بود که برای حفظ کردنش تلاش کند؟ غیر از این شبکه‌ها که یکی برای وزارت خارجه انگلستان است، یکی منتسب به سلطنت‌طلبان و دیگری زیر نظر مستقیم بن‌سلمان و مدافع مجاهدین خلق، چه گروهی باقی مانده که از فرخ‌نژاد دفاع کند؟

او کجا می‌تواند قهرمان شود جز برای لمپن‌هایی که هوادار این شبکه‌ها هستند؟ پس عجیب نیست اگر چنین می‌کند. برای او پروژه تعیین کرده‌اند. فرخ‌نژاد یک برگ رو نشده دیگر هم دارد که با قیمت مناسبی آن را خواهد فروخت. او غافلگیری جدیدی خواهد ساخت اما بعد از آن دیگر تمام می‌شود و امثال او اگر این لگد آخر را نمی‌زدند هم تمام می‌شدند. اما به قیمت جلب توجه موقتی که کردند، در بلندمدت به چهره‌هایی زشت و موقعیت‌طلب در نظر توده جامعه تبدیل خواهند شد. کافی است فرخ‌نژاد برگ آخر را رو کند تا این را بهتر بفهمیم. همان تصمیمی که از او خواسته‌اند تا بگیرد. حمایت فرخ‌نژاد از ولیعهد سعودی را یادتان هست؟ مرحله بعد از توهین به رهبری و بعد تشکر از رسانه‌های انگلیسی و سلطنت‌طلبان و سعودی‌ها، اعلام حمایت از سازمان مجاهدین خلق است.

فرخ‌نژاد؛ بی‌همه‌چیز، شارلاتان یا پست‌تر از ارتفاع پست! 2
فرخ‌نژاد؛ بی‌همه‌چیز، شارلاتان یا پست‌تر از ارتفاع پست! 3
فرخ‌نژاد؛ بی‌همه‌چیز، شارلاتان یا پست‌تر از ارتفاع پست! 4
فرخ‌نژاد؛ بی‌همه‌چیز، شارلاتان یا پست‌تر از ارتفاع پست! 5
فرخ‌نژاد؛ بی‌همه‌چیز، شارلاتان یا پست‌تر از ارتفاع پست! 6