پنج‌شنبه 10 آبان 1403

ماجرای هماهنگی با حاکم بلوچستان پاکستان برای آزادی گروگان‌های گروهک جیش العدل

خبرگزاری دانشجو مشاهده در مرجع
ماجرای هماهنگی با حاکم بلوچستان پاکستان برای آزادی گروگان‌های گروهک جیش العدل

به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری دانشجو، مهمان این هفته برنامه دستخط شبکه سوم سیما حبیب الله دهمرده نماینده مردم زابل در مجلس شورای اسلامی بود. متن پرسش و پاسخ وی در این برنامه به شرح ذیل است: *سلام، خیلی خوش آمدید علیکم السلام، سپاسگزارم. * اوضاع چه طور است؟ حال آقای دهمرده چه طور است؟ همیشه آقای دهمرده را ما به دویدن و تلاش و کوشش می‌شناسیم. اوضاع چه طور است؟ از مجلس شروع کنیم؛ اوضاع...

به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری دانشجو، مهمان این هفته برنامه دستخط شبکه سوم سیما حبیب الله دهمرده نماینده مردم زابل در مجلس شورای اسلامی بود.

متن پرسش و پاسخ وی در این برنامه به شرح ذیل است:

*سلام، خیلی خوش آمدید

علیکم السلام، سپاسگزارم.

* اوضاع چه طور است؟ حال آقای دهمرده چه طور است؟ همیشه آقای دهمرده را ما به دویدن و تلاش و کوشش می‌شناسیم. اوضاع چه طور است؟ از مجلس شروع کنیم؛ اوضاع مجلس یازدهم چطور است؟

آن انتظاری که من از مجلس داشتم بیرون بودم و آنچه که در درون مجلس می‌گذرد با هم فرق می‌کند.

* کلی می‌گویید فارغ از دهم و یازدهم؟

هر دو تا فرقی نمی‌کند. انتظار داشتیم یک اتفاقاتی رخ بدهد، ولی نه رخ نداده خلاصه مطلب مجلسی که باید در راس امور و مسائلی که بزرگان توقع و انتظار دارند معدل کار من نمره قبولی نمی‌دهم.

* گیر کار و نکته کجاست که بتوان برطرف کرد و بیاید در راس امور؟

من واقعا باید اعتقاد داشته باشم که نماینده یک مردمی هستم که با جوابگو باشم در این دنیا و آن دنیا و کار‌هایی باید برای مردم انجام بدهم از جنس خدمت بی منت؛ اساس کار باید این باشد. برنامه داشته باشم برنامه کوتاه مدت، میان مدت و بلندمدت، براساس این برنامه عاقبت بگویم من می‌خواهم چه کنم در این مجلس از این زاویه مجلس ظرفیت دارد، ولی اینکه رای گیری می‌شود و مسائل مختلفی ممکن است من ده‌ها برنامه خوب داشته باشم، ولی باید از اکثریت مجلس را با خودم همراه کنم و مجاب کنم که رای بیاورد و قانونی شود، بنابراین درخواست من از مردم بزرگوار ایران این است که عناصری را به آن‌ها رای بدهند که امتحانشان را پس داده باشند.

* مجلس یازدهم دوره‌ای را تقریبا از این دو سالی که از مجلس می‌گذرد بیشترش را با دولت آقای روحانی چالش داشت و چالش‌های ویژه‌ای داشت و چیز‌هایی تصویب می‌کرد که اجرا نمی‌شد و مجلس آن را به صلاح مردم می‌دانست دولت اجرا نمی‌کرد و نکاتی از این دست الان وضعیت و تعامل را با دولت آقای رئیسی چه طور می‌بینید؟

قسمت اول را من پاسخ بدهم؛ من این را قبول ندارم! اگر ما 100 تا 150 نماینده واقعا قابل و نماینده مردم بودند و داشتیم می‌توانند قوا را هم مدیریت کنند یعنی آقای روحانی را می‌آوردند در صحن، حالا آقای روحانی هم نه، هر رئیس جمهوری؛ من کلی تعریف می‌کنم، اما شما وقتی که می‌آید اینجا 50 نفر 100 نفر بیشتر کمتر امضا می‌کنند، سوال می‌خواهند از رئیس جمهور کنند، انتهای داستان بعد از مدتی همه این آدم‌ها کم‌کم پاک می‌شوند.

* پشت صحنه‌اش چیست؟

اگر 100 تا 150 نماینده قابل باشند وقتی به یک جمع‌بندی می‌رسند که این وزیر کفایت این کار را ندارند به استیضاحش رای بدهند، یا برای رئیس جمهور انجام بگیرد، اگر تا آخر بایستند، همه حساب کار خودشان را می‌کنند.

این از مجلس قبل؛ مجلس الان هم من خرده نمی‌گیرم، اما گاهی سوالی که از من مردم می‌کند می‌گویند شما به عنوان نماینده مجلس برای ما چه کردید؟ گرانی که این است وضعش، خشکسالی که این، آب که این، ما کوچ می‌کنیم، تو چه نماینده‌ای هستی! من جوابی ندارم واقعا چه بگویم به مردم؟ من پیوسته مورد سوال واقع می‌شوم می‌گوید چه کرده این مجلس؟ دلایل متعددی وجود دارد برمی گردم به همان نقطه که این نمایندگان با هم آن اراده اصلی و کلی را ندارند.

اگر اراده داشته باشند سوال می‌کنند، سوال حق نماینده است دو تا مطلب دارد، قانونگذاری سر جای خودش، ولی آن طرف نظارت بر قانون هم وجود دارد، حق طبیعی من است که سوال کنم که چرا الان قیمت گوشت به اینجا رسیده، چرا قیمت مرغ به اینجا رسیده، چرا قیمت تخم مرغ به اینجا رسیده چرا؟ چه کسی پاسخ باید بدهد حتما دولت باید پاسخ بدهد، من به عنوان نماینده سوال می‌کنم، ولی چه پاسخی تا به حال به من دادند هنوز که هنوز است، واقعا من خجالت می‌کشم خدا شاهد است تا اعلام می‌کنند که ما یارانه 45 هزار تومان را واریز می‌کنیم! بابا 45 هزار تومان زمان احمدی نژاد آن موقع حداقل... دلار بود امروز چند دلار شده است؟ آیا این می‌تواند برود یک کیلو گوشت بخرد؟ چه داریم بگوییم.

*این که شما می‌گویید که مجلس جمهوری اسلامی شما هم نماینده مجلس هستید من نباید از مجلس دفاع کنم می‌گویند که مجلس هم کار‌های مثبتی کرده است این طوری هم نیست شما که در کار احرا بودید که الان انتقاد می‌کنید از قیمت و... آیا الان با این شرایط می‌شود بهتر از این عمل کرد؟

بله، چرا دلایل دارد، مثلا من استاندار سیستان و بلوچستان هستم با مشکل برنج مواجه می‌شوم پر می‌کشد قیمت‌ها چه می‌کنیم مرز را باز می‌کنم برنج وارد می‌کنم 5 درصد تا 10 درصد کمر برنج من می‌شکنم، برای گوشت دچار اشکال می‌شوم چه می‌کنم می‌آیم سلطان گوشت‌ها را عوض می‌کنم، می‌آیم می‌گویم مردم من مجوز به شما می‌دهم گاو وارد کنید، شتر وارد کنید، اما نه به یک نفر؛ 50 تا آدم ردیف می‌کنم به این کپن می‌دهم به هر کدام 500 راس مجوز می‌دهم، هم توزیع سر وقت می‌کنم هم جلوی رانت را می‌گیرم، ده‌ها کشتارگاه در سیستان من ایجاد کردم قراردادی هم با آقای اسکندری وزیر وقت جهاد کشاورزی امضا کردم که با این قیمت هر کسی آورد من می‌خرم، تو از من بخر، مثلا 2000، 3000 تومان اگر گران‌تر شد بروند بفروشند. چه قدر شغل من ایجاد کردم، حتی کار به جایی رسید که توافق کردیم که گوساله از برزیل بیاورند چابهار به من تحویل بدهند، گوشت مملکت را من تعهد کردم، میوه شب عید را هم من مگر حل نکردم الان نمی‌توانیم؟

شما 30 استاندار قابل بگذار، استاندار قابل به معنای واقعی کلمه که این استان‌ها و مرز‌های رنگ و وارنگ داریم و بعد اختیار به آن‌ها بده و بعد از آن‌ها سوال کن که آیا نمی‌توانید درصد قابل توجهی از مشکلات تحریم و غیرتحریم را ما بشکنیم؟ چرا نمی‌توانیم، به من بدهند.

* می‌خواهند استاندار قابل بگذارد مجمع نمایندگان می‌گوید که فلان برای چه؟! بهمانی! آن یکی نباشد این یکی باشد همین که خودتان گفتید.

مگر آقای پورمحمدی وزیر کشور نبود زمان احمدی نژاد نبود مگر اکثر قریب به اتفاق نمایندگان سیستان و بلوچستان در مورد گذاشتن من اعتراض نکردند؟ مگر استعفا نکردند؟ چه طور شد که بعد من آنجا رفتم؟ حق رئیس دولت است استاندارش را خودش انتخاب کند، چه ربطی به نماینده دارد؟! نظر نمایندگان را بگیرد، نمایندگان هر گزینه‌ای دارند خارج از همه این‌ها بررسی کنند، اگر ندارند آنی که به جمع بندی می‌رسد باید وزیر کشور و رئیس جمهور باید جوابگوی مملکت باشند.

من استاندار یک جایی هستم، من فرمانداری می‌گذارم که اصلا به تو توهین نکند، اما آنی که تو بگویی من نمی‌گذارم، تو وقتی من را برداشتی چه جواب خدا را می‌دهی؟ می‌فهمی چه کارت می‌کند خداوند؟ می‌گوید به چه جرمی؟ چون منویات تو را نگذاشت که برای تو صندوق پر کند او را برداشتی؟ چه جوابی داری بدهی؟ نمی‌کنم رفیق تا لحظه‌ای که من استاندار هستم روش من این است آدم سالم توانمند می‌گذارم، اما آدم ناسالم نمی‌گذارم مردم خوب قضاوت می‌کنند و خیرات و برکات هم دارد.

*حالا چند درصد از همکار‌های شما نمایندگان مجلس مثل شما فکر می‌کنند؟

خیلی کم! عدد ندارم، ولی خیلی کم.

* چرا بعد از 40 سال به اینجا رسیدیم؟

سوال باید بکنیم؛ بپرسید چرا این اشکالات در مملکت ما باید پیش بیاید با این روسای جمهور؟ یک کم جلوتر بروم، پر من می‌سوزد وگرنه خیلی حرف‌های محکم دارم! چرا؟ آیا گیر ندادیم ما؟ آیا موقع آنکه تجدید نظر کنیم نرسیده است؟ شما در اینجا وقتی می‌گذارید صد‌ها مطلب دیگر من باید بگویم.

شما وقتی سالم کار می‌کنید از هیچ چیز نگران نیستید، خداوند قدرتی به شما می‌دهد مثل ذوالفقار علی ابن ابیطالب از هیچ چیز نگران نیستید، ولی به طول میزت و قدرت میزت نباید فکر کنید من چند سال قرار است باشم، یک روز هستم، باید استاندار باشم، یک روز هستم، باید رئیس دانشگاه باشم، یک روز باشم باید نماینده باشم، ولی نمایندگی مثل استانداری نیست، دست من نیست بلدوزر بردارم همه جا را شخم بزنم.

چرا کرمانی که آقای احمدی نژاد می‌گوید من زیر شانس رای آوردن در کرمان ندارم، می‌گوید برو کرمان را درست کن، من یک سال مانده به انتخابات می‌روم کرمان براساس چه شاخصی کرمان، بالاترین رای را به احمدی نژاد می‌دهد چرا؟ لابد استانداری داشت که آنجا صادقانه خدمت کرده، باج به کسی نداده، شب تا صبح جان کنده به مردم خدمت کرده به میزش هم چسبیده نبوده، پیوسته پشت میز نشسته نبوده، این‌ها سازوکار دارد، روش مدیریتی دارد که الان من دارم که وقت نیست توضیح بدهم.

نباید به مردم دروغ بگوییم نباید برای مردم کلنگ الکی بزنیم، نباید وعده سرخرمن بدهیم، یکی از بدترین کار‌هایی که شده که اکثر ما یاد گرفتیم این است که هر کسی آمده تمام دولت قبلی زیر سوال برده که همه دزدند و بردند و من یکی آمدم، این غلط است! من هیچ وقت استانداران قبل از خودم را زیر سوال نبردم برعکس استاندار هر کجا شدم عکس استانداران را بعد از انقلاب و عکس شهدای استانداری را ردیف کردم هیچ کس جرات نکرده که برای استاندار قبلی نبش قبر کند، هر کس هر چه از دستش آمده کارش را انجام داده من دنبال حاشیه و چالش نبودم، ما الان آمدیم می‌گوییم خزانه را قبلی غارت کرده، هیچ چیز برای ما نگذاشته، می‌گویند یک رندی که دانشی سوادی هیچ چیز نداشت این را گذاشتند مسئولیت دادند گفت خیلی خوب، استادکار هم داشت، گفت که خب من چه کار کنم من بلد نیستم گفت این کارت را بگیر کارت اول نوشته تا می‌توانی کلنگ الکی بزن و وعده بده به مردم، تا شش ماه یک سال این کار را کرد گفت دیگر نمی‌توانم گفت بیا کارت دوم را بگیر تا می‌توان گذشتگان را فحش بده، گفت دیگر چه کار کنم؟ حالم دارد بد می‌شود، گفت بیا کارت سوم را بگیر برو دنبال کارت!

* آقای دهمرده کابینه آقای رئیسی را چه طور می‌بیند؟

کابینه رئیسی را خوب نمی‌بینم، آدم‌هایی که انتخاب کرده از یکسری زاویه با دیدگاه ایشان سازگاری دارند، ولی تیم اقتصادی و تیم‌های دیگر چه کردند؟

* زود نیست الان؟

این ملت مگر من وقتی استاندار می‌شدم یا رئیس دانشگاه، به من مهلت می‌داد؟

* سه ماه گذشته‌ها!

اجازه بفرمایید! می‌گویند مردم با شعاری که شما فکر می‌کنید... برای رئیسی من چه قدر پوستر چسپاندم؟ دور اول تنها نماینده‌ای بین اقشار نماینده سیستان و بلوچستان بودم همه جا رفتم پوستر چسباندم، کرمان و... بماند که خودش هم می‌داند این‌ها را.

این دور من بیرجند رفتم یاسوج رفتم، لرستان رفتم، برای من گوسفند زمین زدند، هر جا رفتم خودکشی کردم، وساطت کردم که شما به آقای رئیسی رای بدهید، من تضمین می‌کنم که مشکلاتتان را حل می‌کند. شما مثل اینکه بازار را نمی‌بینید آیا من یک تخم مرغی یک روغن نباتی در اختیار مردم گذاشتم که این‌ها بروند یک املت یک نیمرو درست کنند؟ می‌توانند بخرند؟ چند درصد دهک‌های پایین می‌توانند بخرند؟

آیا همین است؟ این‌ها اگر بحث کوتاه مدت می‌خواهند من این آدم‌های گرسنه‌ای که الان در سیستان و بلوچستان... در سیستان چه درآمدی دارند؟ رودخانه هیرمندی است که خشک شده، بند کمال خان را بستید، کارخانه‌ای هم که نداریم، کشاورزی هم که نداریم مرز هم که سه قفله کردید، همه چیز را بستید؛ این چه طور زندگی کند؟ آیا خودت را جای او می‌گذاری؟ غیر از اینکه پشت خط زنگ می‌زند آه و نفرین و ناله می‌کند؟ چه بکنم من من می‌گویم الان شکم تو را باید سیر کنم، ولو با نان خشک.

* مثلا در این سه ماه باید دولت آقای رئیسی چه می‌کرده نکرده است؟

عرض من این است که از منابع مختلفی از راه‌های مختلفی از قرضی... هر چه اسمش را بگذارید دو سه تا قلم را باید ارزان می‌کرد. انتظار جامعه و من این بود که ایشان در حد عنوان سبد غذایی یا هر چه، گیر آدم‌ها یک چیزی می‌آمده آخر هفته ماهی یکبار که دو کیلو برنجی، یک کیلو گوشتی، ماکارونی، از این جنس که بروند یک هفته امورات شان را با همان پیاز داغ زندگی شان بشود که نشد.

* الان می‌گویید مجلس ما هم یک دست نیست که ما این‌ها را ازدولت بخواهیم فعلا الان یک چیزی اتفاق افتاده، البته مصوبه مجلس است، زمان آقای روحانی اجرا نشده الان بالاخره دولت باید اجرا کند این است که ارز 4200 تومانی را برای کالا‌های اساسی دولت باید حذف کند. خود مجلس بیاید ورود کند، ببیند که چنین چیزی الان واقعا وضعیت همین که شما می‌گویید مردم تحت فشار هستند، اگر واقعا صلاح نیست نشود.

آیا برآورد تقریبی شما می‌دانید که صد میلیارد دلار در سال کف کف بابت همین حامل‌های انرژی ما یارانه می‌دهیم، سوبسید می‌دهیم؟ الان همین یارانه‌های 45 هزار تومانی احمدی نژاد به همه می‌دهیم یا نمی‌دهیم؟ برای چه کار می‌کنیم کجای دنیا اسمش را عدالت گذاشته اند؟ دهک‌های ضعیف را باید رسیدگی کنیم نه اینکه همه را یک مقدار ساماندهی کنیم.

*این هم مصوبه مجلس دارد و اجرا نشده است.

من الان می‌گویم بسیار خب، آیا توقع هست که دولت آقای رئیسی که روی کار آمده این‌ها را اجرایی کند یا خیر؟ چرا نمی‌کند؟

* تیم آقای رئیسی هم می‌گوید قدری زمان بدهید.

خب کی؟ مردم آنی می‌خواهند سه ماه به نظر شما سه روز است؟

* نه قبول دارم.

به نظر من سه ماه دنیای کار است.

* ولی قبول کنید که با یکسری مشکلات عظیمی کار را تحویل گرفتند.

ببین عزیز دلم شما یک نفر پیدا کن که صلاحیت رهبری سرزمین مثل مقام معظم رهبری داشته باشد نماینده مجلس بوده و رئیس جمهوری و همه چیز هم بلد است خیلی خب آیا این ظرفیت مگر وجود ندارد؟ آیا این تیم حق دارد بروند بنشینند بگویند ما چه کنیم؟

* شما می‌گویید آقای رئیسی از مشورت خودش را بی نیاز نداند و با نیرو‌های متخصص بیشتر مشورت کند.

دقیقا. در انتخاب کابینه اش باید این کار را می‌کرد که نکرد، رئیسی روی سر ما جا دارد، شکست رئیسی، یعنی شکست من.

*حالا این حذف ارز 4200 تومان جدی است؟

این را از من سوال نکن، الان، ولی سوالی که از من می‌کنی این است که این که تو بردی بالا آن وقت می‌دانی قیمت‌ها چه قدر بالا می‌رود؟ زنجیره‌وار همه با هم می‌روند بالا. برای آن چه فکری کردید.

*یعنی شما مخالفید؟

من موافقم منتهی جایگزین و راه حل باید پیدا کنیم، من رودخانه هیرمند را دارم وقتی می‌خواهم ببندم قبل از اینکه ببندم باید چند مسیر باز کنم اول باز کنم آب جاری شود بعد این را ببندم اگر این کار را نکنم همه جا داغون می‌شود.

* آقای وزیر علوم همین دیروز گفته که -، چون شما در حوزه وزارت علوم و دانشگاه‌ها تخصص ویژه‌ای دارید - گفته که دانشگاه‌های علوم پزشکی و این‌ها با وزارت علوم یکی شود. یعنی یک پیشنهاد داده موافقید مخالفید؟

صد درصد موافقم.

* و عملیاتی می‌دانید.

صد درصد موافقم، شما کدام کار است که هزینه نداشته باشد آن روز اول آمدند شکل ماری کشیدند این را جدا کردند، در حالی که یکی از دانشکده‌های وزارت علوم بود یعنی من به عنوان رئیس دانشگاه سیستان و بلوچستان دانشکده پزشکی گرفتم برای دانشگاه سیستان و بلوچستان، بعدا از ما جدا کردند و بقیه دانشگاه ها.

خب این چه ارزیابی، چه گیر ما آمده است؟ شده ده هشتادم پزشکی گم شد در لابه لای بهداشت و درمان و بقیه مطالب، شما بپرسید ببینید چه توجهی می‌شود؟ چه درصدی به این‌ها می‌دهند باید برگردد سر جای خودش مثل تمام دنیا. دنیا پیشرفته را عرض می‌کنم و کسانی که این مسائل را طی کردند سر جای خودش برگردد و بعد ایرادی دارد ضعفی دارد اشکال دارد ظرفیت هایش را باید جمع و جور کنیم ظرفیت هایش بالا برود ظرفیت پزشکی ما هر روز یک داستان و اتفاقات خاصی که رخ می‌دهد. پس من موافقم.

* به لحاظ پزشکی و تامین پزشک ما با مشکل مواجهیم؟

بله. خیلی جا‌ها ما الان با مشکل مواجه هستیم.

* چه قدر کمبود داریم؟

اعداد متفاوت است مثلا در قسمت سیستان و بلوچستان جا‌های مختلف مسائل بالایی را مطرح می‌کنند که به ازای هر صد هزار نرمی دارند این تعداد پزشک باید داشته باشیم و نداریم این تعداد هستیم. منتهی یک نکته باید یادمان نرود که من همه اش در منفی نایستیم، زمانی که من رئیس دانشگاه سیستان و بلوچستان بودم 99 درصد پزشکان ما غیر ایرانی بودند، چه کار کردیم؟ این راه حل دارد که من به شما می‌دهم.

آقای رنجبران برای این مملکت نه اینکه آمدم یک دفعه هلاکوخوانی کنم رفتم یک دبیرستان مشکل من پایه دبیرستان بود یعنی کل دانش آموزان دبیرستان‌های تمام دانش آموزان ریاضی استان سیستان و بلوچستان زیر 70 نفر، من این را از مرکز تصحیح اوراق با اسم گرفتم، معدل متوسط به 11، 12 آیا من با این می‌توانم استان را متحول کنم؟ ورودی من از 100 تا 3 تا بومی بود، با بدبختی آمدم راه حلی که اعلام کردم دبیرستان شبانه روزی ایجاد کردم گفتم آموزش و پرورش نمی‌تواند دانشگاه دبیرستان شبانه روزی غیر قانونی ایجاد کردم مردانه می‌گویم غیر قانونی انجام دادم رفتم مجلس به من رای ندادند رفتم آموزش و پرورش به من نداد، گفتم حالا که نمی‌دهی پس من کیستم من دهمرده هستم یک کسی هستم در این مملکت، من رئیس دانشگاه هستم، قدرت دارم اختیار دارم برای این ثانیه‌شماری کردم مشکل مردم را حل کنم با این روش‌ها مجلس رای ندهد، نده!

ولی راهکار برایش فراهم کردم یک بهترین مدرسین ایران بردم آنجا درس بدهند، بهترین‌های ایران را که هیچ جای ایران نداشت بهترین امکانات را گذاشتم، تمام امکانات رایگان همه چیز، پول می‌دادم، ولی پول نمی‌گرفتم، شما ببین چه شد یک سال این دبیرستان برای یک مقطع من داشتم می‌دانستم زیر آب من را می‌زنند آمدم هم چهارم دبیرستان را گرفتم کنکور و هم سال اول دبیرستان را گرفتم حالا چه کردم، سال چهارم برای این گرفتم که این‌ها در کنکور سراسری قبول شوند اگر این‌ها قبول بشوند، شاگرد اول بشوند زبان من باز می‌شود مطالبه می‌کنم.

*که 80 نفر پزشکی قبول شدند؟

در آنجا آمدم منفجر کردم به مدرسین گفتم شما تک رقمی بدهید آن موقع بیست میلیون تومان انعام می‌گیری، خدا شاهد است اگر من نگاه می‌کردم که حق التدریس‌ها چه قدر می‌دهند پروازی‌ها را، چون می‌دانستم اگر نگاه کنم حریف خودم نمی‌شوم این پول را که به بدختی من می‌آورم گدایی می‌کنم این طوری می‌شود اصلا نفهمیدم تا الان هم نمی‌فهمم. یک سال منفجر کردم 80 تا 60 تا پزشکی و مهندسی آوردم سر جایشان، بعد آوردم در مملکت از این طرف معکوس و گفتم این محصول من است، آقای وزیر وقت علیه من اعلام جرم کرد که غیر قانونی بوده، حالا بماند اسم هم نمی‌برم، بنازم قدرت تو را وقتی قلبی می‌شکند چه می‌کند! دو تا با هم هم خدا هم حرکت، عقلم را به کار انداختم به هر دری زدم آمدم شورای انقلاب فرهنگی تهران را شام دعوت کردم، همه فیلم هایش است گفتند چه می‌خواهی؟ گفتم من این را می‌خواهم، این‌ها نامه‌ای نوشتند هاشمی همان جا دستور داد به وزیر وقت که دبیرستان شبانه روزی من را اساسنامه اش را مجبور شد وزیر وقت بپذیرد و به من اجازه داده شد که در هر نقطه‌ای من یک.

پس ببین من نیامدم پزشک بنگلادشی را بیرون بریزم، نیامدم هندی جایگزین کنم، آمدم قبل از همه پایه این دانش آموزان را آوردم بالا که این‌ها در این مرحله امروز شما فارغ التحصیل دبیرستان شبانه‌روزی دانشگاه سیستان و بلوچستان و ده‌ها دبیرستانی که من در کل ایران مثل ایلام و بوشهر و کردستان و... من این‌ها را اجرا کردم، برو ببین الان من پزشک مازاد دارم در مرکز استان.

* آقای دهمرده متولد 1331 زابل؟

بله.

* شغل پدر؟

کشاورز. همان چیز‌هایی که در سیستان مرسوم بوده است.

* چه سالی رحمت خدا رفتند؟

یادم نمی‌آید همان سال اول پدر و مادرم ظرف شاید کمتر از پنج شش ماه شاید کمتر یاد نمی‌آید اصلا فوت کردند جفت شان.

* یعنی شما بچه بودید؟

دقیقا شیرخوار بودم و چهره شان را هم یادم نیست.

* عجب! چه طوری بزرگ شدید.

اوستا کریم چه می‌کند؟ پس او چه کاره است.

* زیر نظر چه کسی بزرگ شدید.

پدربزرگم برادرانم خواهرهایم بچه کوچکترین من بودم. 5 تا برادر خواهر بودیم. 5 تا برادر دو تا خواهر بودیم.

* گفته بودید که دوست داشتید افسر شهربانی شوید.

بله.

*گفته بودند دیپلم ریاضی فیزیک بگیرید بروید شهربانی می‌روید مشهد مواجه می‌شوید با یک سرهنگی آنجا یک چیزی می‌گویید کل زندگی شما متحول می‌شود.

ببین یکسری باور‌ها را نباید ما کنار بگذاریم چرا من می‌خواهم افسر شهربانی شوم عاشق افسر شهربانی بودم برای اینکه من گنده شوم که کسی تو سرم نزند آقای حسین پور در مسیر من قرار می‌گیرد معلم و دیپلمه است دو چرخه‌ای دارد در آن محله من سوال می‌کنم که می‌خواهم افسر شوم چرا برای اینکه افسر‌های شهربانی را در زابل می‌بینم که رژه می‌روند و قیافه می‌گیرند و کلاه سفید و موتور سیکلت و... من می‌خواهم یکی از این‌ها می‌شوم می‌گوید حالا که می‌خواهی افسر شهربانی شوی رشته علوم انسانی به دردت نمی‌خورد باید بروی ریاضی.

رها می‌کن یک ثلث هم امتحان داده بودم می‌روم دبیرستان پهلوی آن موقع اسم یک دبیرستان را یاد بگیر بیشتر ندارد ریاضی می‌خوانم به امید اینکه من افسر شهربانی شوم، حالا در این بین چه می‌گذرد هزاران مصیبت است که هر کدام یک کتاب دارد.

* چه طور با حاج خانم آشنا شدید؟

من هر تابستانی دلم می‌خواست ازدواج کنم یک دختر سیستانی ببرم آن موقع مد بود در اروپا کسی بگیرم بدم می‌آمد نمی‌شد عاقبت روزگار چه می‌کند؟ دانشگاه ایران تعطیل شد، من هم اروپا علاقه‌ای ندارم، 59 آمدم دلم می‌خواهد بروم در همان منطقه کار کنم می‌روم زابل که من کلاس درس بدهم مفت و مجانی کلاس اول دبیرستان رئیس فرهنگ آنجا به هر دلیلی از آدم‌های پیشرفته بود و من درس می‌دادم، دانشگاه ایران تعطیل است من اروپا را رها کردم آمدم زابل به من درس نمی‌دهد، بروم زهک برادرم از جای دیگر بیاید این سرکار از جای دیگر بود این دو تا کنار هم سه تا یعنی غیر ممکن ممکن می‌شود، خلاصه دختر خانم دختر خوبی است و ما هم ازدواج و والسلام.

* مهریه چه قدر.

صفر.

*رابطه تان با حاج خانم چه طور است.

بسیار عالی.

* در کار‌های خانه کمک می‌کنید.

کم. نمی‌رسم.

*اهل غذا درست کردن هستید.

فراوان زمانی که دانشجو بودم غذا می‌پختم در انگلیس و در اصفهان.

* شده تا به حال در خانه غذا درست کنید؟

بله.

* چه چیزی را خوب می‌پزید.

من ترکیبی از همه چیز یک معجونی درست می‌کنم که آن طرفش پیدا نیست. یعنی چه؟ گوشت، پیاز، گوجه همه را با هم سیب زمینی می‌ریزم آخر سر که همه این‌ها را ریختم دیدم پخته شده یک مقدار برنج هم می‌ریزم این می‌شود غذای محبوب من.

* دو تا پسر یک دختر دارید.

سه پسر یک دختر ما جزو آدم‌هایی هستیم که باید بیشتر درست می‌شد نشد. از دستم در رفت.

*پسر‌ها چه کار می‌کنند.

استاد دانشگاه هستند مهدی استان دانشگاه تهران است. رشته‌های خوب خواندند مهدی زبان خوانده، مسعود هم الکترونیک خوانده و دخترم هم پزشکی اش را تمام کرده و رفت طرحش را بگذراند و پسر چهارم هم دکتری الکترونیک می‌خواند. همه دانشگاهی هستند.

مهدی ازدواج کرده مسعود ازدواج کرده ازدواج‌های خوب و نوه دارم.

* چند نوه.

سه تا دارم چهارمی هم در راه است.

* با هم اختلاف نظر فکری دارید.

بحث‌های سیاسی بعضی مسائل را مطرح می‌کنند، ولی من منطقی که دارم آن‌ها کم می‌آورند مجبور می‌شوند تسلیم شوند. (می‌خندد)

* تفریح آقای دهمرده چیست.

تفریح من که در آن موقع کار بود همیشه کوه خرم آباد را بشکافم و هم سالم و دقیق. الان خیلی کمتر دیگر آن طوری نیستم.

* اهل ورزش هستید.

ورزش چرا پیاده روی می‌کردم و انجام میدهم آن هم به حساب اینکه پایم قوی باشد برای اربعین، چون از حرم امیرالمومنین تا حرم امام حسین یک متر سوار ماشین نمی‌شوم، خودم پیاده روی می‌روم الا پارسال که کرونا نگون بخت ما را نگون بخت کرد.

* امسال رفتید؟

بله.

*قبل از انقلاب فعالیت انقلابی داشتید؟

فراوان.

*دستگیر هم شدید؟

نخیر، یکی دو بار، ولی نه آنطور.

* در انگلیس که درس می‌خواندید آنجا هم...

همین جریانات بود، یکی از کار‌های که ما انجام می‌دادیم این بود آقای میردامادی نمی‌دانم زنده هستند یا خیر، خدا رحمتش کند. این خانه داشت، متاهل بود ما می‌رفتیم آنجا یک آقای موسوی خادم امام بود، ولی تلفنش یادم رفته در آنجا زنگ می‌زدیم آخرین پیام امام را ضبط می‌کردیم، بین افراد توزیع می‌کردیم.

* هیچ تابستانی در لندن نمی‌ماندید می‌آمدید ایران خیلی آنجا مثلا علاقه‌مند نشوید تابستان‌ها اینجا چه می‌کردید.

معمولا دو هفته سه هفته می‌آمدم اکثر مواقع می‌رفتم در خود همان زابل در روستای خودمان و اطرافمان که یک مقداری آن انرژی که از دست دادم از محبت مردم آنجا بی هیچ امکانات یعنی یک چادر یزدی داشتم که شهر زابل که زاهدان تا زابل چه بر ما می‌گذشت، آن بماند که تشخیص داده نمی‌شد! خیلی نظام کار کرده است. خیلی بعضی‌ها اطلاع ندارند شهر زابل می‌فهمیدند که با موتور سیکلت روسی باید این سی چهل کیلومتر را باید بروم این چادر را پشت سر می‌انداختم که اگزوز این موتور روغنش کت شلوار من را خراب نکند آنجا بودیم نه آبی بود نه برقی بود بهداشت آن طوری بود، ولی حال و هوایی داشت.

*سال 61 عضو هیئت علمی شدید معاون رئیس دانشگاه سیستان و بلوچستان.

62 بود 61 دانشگاه تقریبا باز شد که در یک سال من درس می‌دادم در دانشگاه که دانش آموز‌ها رها نشود و کار‌های مختلفی به من واگذار می‌شد دانشگاه خیلی کوچک بود و چهار تا رشته بیشتر نداشت زاهدان.

* نگاه می‌کردم سال 77 تا 79 شدید مشاور وزیر علوم.

یک مقطعی بود؛ من را برداشتند.

* دوم خرداد شما را برداشتند؟

برداشتند و دیگر آمدم تهران.

* سال 84 چه طور استاندار شدید؟

جالب است خیلی جالب.

*آقای احمدی نژاد را از علم و صنعت می‌شناختید؟

یک مقطعی مشاور وزیر بودم و من را می‌شناخت او من را خوب می‌شناخت من نمی‌شناختمش. حالا در اینجا چه کسانی نظر داشتند من استاندار سیستان و بلوچستان بمانم، انس و جن نظر داشتند که بهت نمی‌گویم این دیگر جزو اسرار است.

*آن قصه حضرت آقا چه بود؟ آمده بودند سیستان و بلوچستان زمان ریاست دانشگاهتان بود که گفته بودند دهمرده نگویید صد مرده.

چند تا مطلب دارد و یکی و دو تا نیست. ما یک مجموعه وسیعی در... درست کرده بودیم و آن طرف هم رهبری می‌دانستند که دوم خرداد برای چه ما را عزل کرده بودند. من به سفر حج رفته بودم. در شب عرفات در چادرم بودم و مشغول دعا خواندن که آقایی آمد و گفت رهبری تو را خواسته است. سرتان را درد نیاورم، عاقبت، چون شانس آوردم که مدینه دوم بودم همانجا بلیطی گرفتم و به تهران آمدم و از آنجا مستقیما به زاهدان رفتم و رهبری نیز زاهدان را دیدم و بعد هم سفر ایشان به خود زابل را داشتیم و بنده در آنجا به رهبری توضیح می‌دادم. اقا سوالات زیادی می‌کرد و ایشان مطرح کردند که چرا اسم تو را گذاشته دهمرده؟ گفتم نمی‌دانم بالاخره یک نفر گذاشته، را ریشه این مسئله را نمی‌دانم. فرمود که همه مطالبی که برای بنده فرستادی را خوانده ام و همه شان نیز درست است. همه افراد حاضر در انجا به یکدیگر نگاه کردند که دهمرده برای رهبری گزارش می‌فرستد و این مسئله هم وجود داشت. مطلب دوم فرمودند چرا اسم شان را دهمرده گذاشتند، حقیقتا ایشان صدمرده است.

*آشنایی شما با رهبری از کجا شروع شده بود؟

از قبل.

*از کجا؟

از زمانی که رئیس دانشگاه سیستان و بلوچستان بودم و از زمان دوم خرداد دیگر به اوج رسید. دوم خرداد در حق رهبری جفای زیادی شد.

*دور دوم دولت احمدی نژاد چه شد؟ دوره اول به آن خوبی و خدمات خوبی هم داشت، اما دور دوم چه اتفاقی افتاد؟

به هیچ کس توهین نمی‌کنم، اما به نظرم غرور باعث این اتفاق شد.

*ماجرای ریگی هم زمان شما اتفاق افتاد؟

بله، اوجش زمان من بود. علتش هم این بود که دکتر احمدی نژاد آنجا سخنرانی کرد و یکسری کار‌ها را نیز انجام داد که ما مثل عقاب بالای سرتان می‌اییم و بعدا هم پیام دادند که با دیگر دولت‌ها کاری نداشتیم و...

*یعنی از صحبت‌های احمدی نژاد این اتفاق افتاد؟

بله از صحبت احمدی نژاد این پیام را دادند. او همه را زیرسوال برده بود و بهه چالش کشیده بود؛ هولوکاست و.. دنیا را به هم ریخته بود و اراذل و اوباش هم ساکت نمی‌نشستند.

*تاسوکی زمان شما بود؟

دقیقا این برنامه برای من طراحی شده بود. یک مراسمی را در زابل برای شهدای دولتی مقدم گذاشته بودیم و بعد آن‌ها فهمیدند که همه می‌روند به زابل. آنجا که بالاخره حسن نوری و بقیه فرماندهان آمدند و خداحافظی کردند که به زاهدان بیایند. قرار شد بنده شب را بمانم و اولین باری بود که خانواده ام هم همراهم بود. ما 3 ماشین شدیم که ماشین اول، ماشین استانداری بود و بنده با محافظم سوار آن بودم رئیس تشریفات هم بود. ماشین دوم که شخصی بود خانواده ام در آن بودند و ماشین سوم نیز دیگر محافظین بود. من در ماشین خواب بودم که یکباره دیدم نور شدیدی است و گفتم جناب سرهنگ فریادرس چه اتفاقی افتاده که گفت تصادف شده بود. گفتم به راه ادامه دهیم. باز در مسیر چرت زدم و به صحنه که رسیدیم دیدیم که جلوی ماشین ما رو زدن و فکر کردیم واقعا تصادف بزرگی شده، شاید به 2 و 3 دقیقه هم نرسید که گفت برید و راه افتادیم به زاهدان رسیدیم و وقتی به انجا رسیدیم به من زنگ زدند و گفتند می‌دانید چه اتفاقی افتاده؟ تازه فهمیدیم که داستان ریگی بوده و بعد که حمید ریگی و دیگران تعریف کردند فهمیدیم. آن‌ها گفتند وقتی ماشین استاندار آمد، ما فکر کردیم که فرمانده انتظامی است، به مالک گفتم...

*یعنی نیرو‌های مالک جلوی ماشین شما را گرفتند؟

بله دیگر، خود مالک هم بود. در خود جاده حمید بود و مالک عملیات را کنترل می‌کرد.

*‌رابطه تان با مولوی عبدالحمید چگونه بود؟

رابطه مان خوب بود. الان هم خوب است.

*‌فکر می‌کردید ریگی دستگیر شود؟

بله. چون هیچ کسی قسر در نرفته، اما قصه ریگی ماجرا دارد. ببینید اقای اویس غنی حکمران بلوچستان پاکستان فرد تحصیلکرده در آمریکاست که علاقه مند می‌شود به ایران بیاید، به من زنگ زد و گفت می‌خواهم به زاهدان بیایم. آنجا هم جت شخصی داشت و در فرودگاه نشست. به او گفتم هر کجا که می‌خواهد برود و بازدید کند و هیچ خط قرمزی ندارم. بعد تفاهم‌نامه‌ای با هم امضا کردیم و گفتم دانشگان زنان برایت درست می‌کنم و بعد روسای دانشگاه‌ها را با او آشنا کردم. در نهایت او برای افتتاحیه دانشگاه ما را دعوت کرد. ما رفتیم و لذت بردم از دانشگاه این مرد. مدتی نگذشت گروگانگیری در مسیر ایرانشهر و چابهار توسط ریگی انجام شد، خیلی زورم آمد و بعد ریگی گروگان‌ها را به جاده بین المللی برد. به اویس غنی زنگ زدم و گفتم آن‌ها به خاک تو آمده اند و گفت حالا فکری می‌کنم. او هم همان شب بدون اینکه کسی بداند گادر خودش را فرستاده سر همان گردنه‌ای که ریگی عبور می‌کرد و گردنه را برای آن‌ها بسته بود. اول تیربار آن‌ها را می‌زند، اما در نهایت حمید ریگی و گروه را دستگیر می‌کند، اما مالک در بین آن‌ها نبود. اویس غنی فردا صبحش به من زنگ زد و گفت همه گروگان‌ها سالم هستند، 2 تا از آن‌ها کشته و 6 نفر دیگر دستگیر شدند و حالا باید چکار کنم؟ اینکه شب گذشته به من چه گذشت بماند. به پورمحمدی زنگ زدم و گفتم ماجرا این است و او فرد فهمیده‌ای بود و کمتر وزیر کشوری مانند پورمحمدی دیده بودم، به او گفتم هواپیمایی می‌توانی به صورت مستقیم بفرستی تا آن‌ها را به صورت محرمانه برگردانم؟ او هواپیمایی را فرستاد ما هم فرستادیم و آن‌ها را آوردند زاهدان و بعد آزاد شدند. حالا اینکه چه در آنجا مطرح کردند دیگر داستان دیدنی است. عین جن آمدند و آن‌ها را محاصره کردند و تنها کسی که در اینجا هیچ کاره بود، دهمرده بود. اگر در خاک پاکستان سرمایه‌گذاری کردم میلیارد‌ها تومان سود بردم، اما متوجه نمی‌شوند.

*سال 88 رفتید کرمان؟

87

*‌چه اتفاقی افتاد که به کرمان رفتید؟

احمدی نژاد به من زنگ زد و مشکلی در کرمان داشت. به من گفت که طعم خدمت دولت را در کرمان نچشیده ام و حالا که به کرمان رفته ام گفتم باید چند کار اساسی انجام دهم، نمی‌توانم اینطوری باشم، مردم خدمت می‌خواهند. باز گزارشی علیه من می‌دهند که من با فلانی هستم، مگر ما آدمی آنجا داشتم؟ شهر کرمان کار می‌کردم و گزارشی برای احمدی نژاد تهیه می‌کردم که مثلا شهردار برای اقای میرحسین کار می‌کند و در نهایت گفتم که برای مردم کار کنم یا نکنم؟ چه کار کنم که برادر رئیس شورای شهر فلانی است و بالاخره باید برای مردم کار کنم یا خیر.

* قصه آب سیستان و بلوچستان ادم را اذیت می‌کند. سردار پاکپور به میان مردم این خطه رفته بود و گریه می‌کرد. چرا وضعیت این استان از لحاظ آب باید اینگونه باشد. اقای حسنوند رئیس کمیسیون انرژی به این برنامه آمد و گفتم قضیه آب‌های ژرف را می‌خواهید چیکار کنید؟ در حالی که منبع ژرف این آب‌ها را داریم، اما عنوان شد که هنوز در این باره تصمیم گیری نشده است.

بر روی نقطه قشنگی دست گذاشتید. شنیده ام در دنیا آب ژرفی و یا آب پنهانی وجود دارد از جنس زمین‌شناسی اختلافاتی وجود دارد و اینجا هم با آن قرائن و شواهد نزدیک است. چرا که در دنیا کوه‌های هیمالیا در بالا دست داریم و این سمت هم بر اساس تاریخ در سیستان و بلوچستان دریاچه بوده است. تا جایی که می‌دانستم ممکن است داشته باشد و کمیسیون آموزش و تحقیقات و آقای ستاری می‌آید گزارشی می‌نویسد و در این کمیسیون قرارمان بسته می‌شود که یا جلسه‌ای ستاری بگذارد و یا من می‌گذارم که با هم صحبت کنیم. بر اساس این تفاهم نامه یک بندش مطالعات آب‌های ژرفی است. یک بند جلوگیری از تبخیر و رسوب گذاری و یک بند ریزگرد‌ها و... است. این می‌آید و می‌گوید من ردیف بودجه ندارم من اولین بار ردیف بودجه برای آب‌های ژرف در سال 95 می‌گیرم. اینجا شد به آب رسید و آب پاک تا چاه دوم و رسید به اینجا که ما اینجا 2 هزار میلیارد مترمکعب آب داریم و چاه سوم را شروع کردیم، طرف قدیمی الان در حال کار کردن است و به مدلی تبدیل شد که تا دیروز همه نسبت به آن سنگ می‌انداختند و الان به جایی که آب ژرف برای خانواده می‌رود. قرار بود 100 حلقه چاه بزنم.

*شنیدم که روس‌ها هم می‌توانند به این قضیه کمک کنند.

از نظر علمی روس‌ها و فرانسوی‌ها دانش بالایی دارند.

*یعنی الان با این طرحی که می‌گویید مشکل اب سیستان تا حد زیادی حل می‌شود؟

صد درصد. اما دو تا بحث هم وجود دارد. انتقال اب از دریای عمان طرحی دادم و رای هم آورد در کمیسیون‌ها و حقمان این است که آب دریا را شیرین و برای زابل و زاهدان بیاوریم، اما بعد کلنگی زدن و کاری نکردند در حالی که سالی 300 تا 400 میلیون مترمکعب آب به خاطر تبخیر از دست می‌دهیم و اخرین مسئله‌ای که بحث می‌کنم، این است که ما دیپلماسی مان با افغانستان در ارتباط با رودخانه هیرمند غیر از حق آبهمان که 120 میلیون مترمکعب و دریاچه هایمان است، فرمولی دادم که به تصویب شورای عالی امنیت ملی رسید.

*فکر می‌کنید کی عملیاتی می‌شود؟

عملیاتی شده است. تنها تعداد دستگاهی می‌خواهم که زمین را سوراخ کند. دیگر مشکلی ندارم.

* بحث طرح دریای عمان هم هنوز اجرایی نشده است؟

چند سال است که در حال بررسی آن هستند و بالاخره الان کمیسیون تخصصی با مخالفت و موافقت‌های زیاد به آن رای داده که باید انتقال اب از عمان برای سیستان و بلوچستان انجام شود و الان بیرجند و خراسان از کجا می‌خواهند آب بیاورند.

*خیلی ممنونم؛ پایان برنامه ما با دستخط دکتر دهمرده خواهد بود

«بسم الله الرحمن الرحیم

خداوند را بسیار بسیار شاکرم که مثل همیشه لطف و مرحمت فرمود و توفیق داد که در این برنامه بسیار قشنگ علمی و کارشناسی، چند دقیقه خدمت مردم بسیار شریف و بزرگوار عرض ارادتی داشته باشم.

خدایا تو را به عزت و جلالت و عزیزانت قسم می‌دهم که این هم به عنوان صدقه و باقیات الصالحات در زندگی ما جاری و در زندگی مدیران و مسئولین و کسانی که برنامه را می‌بینند تاثیرگذار باشد».