پارادوکس شاه و ژنرال وطنپرست
چرا در سالهای پیش از انقلاب حتی یک مقام نظامی به محبوبیت نسبی بین مردم دست نیافت؟
به گزارش مشرق، شهادت مظلومانه سردار سلیمانی و یارانش و بدرقه میلیونی مردم ایران از پیکرهای مطهر آن ها، نشانی آشکار از محبوبیت آن سردار سرافراز در میان مردم ایران دارد. در تاریخ ایران، سرداران محبوبی زیستهاند که مورد احترام ملت خود بودهاند و فقدانشان، داغی آشکار را بر قلب ایرانیان نهاده است.
*س_بیشتر بخوانید:_س* *س_«شاپور بختیار»؛ ملیگرایی که ناگهان ضد ملت شد_س* *س_بیان مراودات خانوادگی پهلوی شرمآور است_س* *س_اسناد و تصاویر جدید از محمدرضا پهلوی در روزهای آخر_س*یافتن این سرداران در لابهلای صفحات تاریخ، کار سختی نیست؛ از آریوبرزن، سورنا، عباسمیرزا و امامقلیخان گرفته تا همت و خرازی و سلیمانی، سرداران رشیدی که اوراق زرینی را در تاریخ این سرزمین رقم زدهاند. با این حال، هر چه صفحات تاریخ 53 ساله رژیم پهلوی را زیر و رو میکنیم، اثری از چنین سرداران نامی و محبوبی نمییابیم. در دورانی که شاه، بخش مهمی از بودجه کشور را به امور نظامی اختصاص میداد، جای شگفتی است که در میان ژنرالهایش، اثری از یک ژنرال محبوب و مردمی نیست؛ گویی ملت هیچ کدام از ارتشبدها و سپهبدهای پهلوی را لایق محبت خود نمیدانستند و در مجموعه افتخارات خود جای نمیدادند. این وضعیت در تمام دوران 37 ساله حکومت محمدرضا پهلوی، به شکلی ویژه قابل مشاهده است؛ انگار میان وجود او و حضور ژنرالهای وطنپرست، پارادوکسی برقرار است؛ آنگونه که هیچ کدام قادر نیست دیگری را تحمل کند! راز این پارادوکس، موضوع ادامه این نوشتار خواهد بود؛ در واقع برآنم تا با آوردن چند دلیل، به علت و چرایی این پارادوکس پاسخ دهم:
یکم: شاه فاقد پایگاه مردمی قوی بود و خودش از این مسئله به خوبی آگاهی داشت. او میدانست که مردم، رغبتی به تداوم و استمرار حکومتش ندارند؛ در شهریور 1320، با وجود اشغال ایران توسط بیگانگان و سابقه درخشان ایرانیان در ایستادگی برابر اجانب، هیچکس به حمایت از پدرش برنخاست. در مشهد، مردم از دادن وسایل نقلیه شخصی به نظامیان رضاشاه خودداری کردند. کار به جایی رسید که حتی مسئول سوخت دربار، از دادن بنزین برای خودرویی که قرار بود رضاشاه را به اصفهان و سپس بندرعباس برساند، خودداری کرد. محمدرضا پهلوی، با صحنهگردانی انگلیسیها توانست به عنوان شاه باقی بماند. او در سه برهه مهم و اساسی دوران سلطنتش، یعنی شهریور 1320، مرداد 1332 و بهمن 1357، دست به دامن خارجیها شد و فقط در دو برهه نخست توانست از این پشتیبانی، سود ببرد. بنابراین، ژنرالهایی که برای حکومت فاقد مشروعیت و محبوبیت وی مایه میگذاشتند، از سوی مردم به عنوان قهرمان تلقی نمیشدند و این یک موضوع بدیهی و طبیعی بود.
دوم: وابستگی شاه به بیگانگان، یکی از دلایلی بود که سبب میشد نظامیان برکشیده رژیم پهلوی، عموما مورد اعتماد غرب و به ویژه آمریکا باشند. در بسیاری از مواقع، ژنرالهای پهلوی، به طور مستقیم با حمایت آمریکاییها مقام و منصب عالی پیدا میکردند. ارتشبد توفانیان، مسئول خریدهای تسلیحاتی شاه که به شدت مورد حمایت غرب بود، بیشتر به سود آمریکاییها فعالیت می کرد تا ایران. این وضعیت، به ویژه پس از کودتای 28 مرداد 1332، به شکلی گستردهتر به چشم آمد؛ مستشاران نظامی آمریکایی در تار و پود ارتش ایران نفوذ داشتند و نقش مهمی در ارتقا و تثبیت جایگاه نظامیان عالیرتبه ایفا میکردند. برخی مورخان بر این باور هستند که ارتشبد ازهاری، با حمایت و حتی دیکته آمریکاییها به مقام رئیس ستاد مشترک ارتش رسید. نفوذ آمریکاییها در ارتش چنان بود که حتی در روزهای پایانی عمر رژیم پهلوی، با فرستادن ژنرال هایزر و به واسطه اطمینان کاذبی که به تسلطشان بر بدنه ارتش شاه داشتند، کوشیدند تا اوضاع را به نفع محمدرضا پهلوی تغییر دهند، اما این کار به سرانجام نرسید. بدیهی بود که در میان نظامیانی که با بیگانگان نرد عشق میباختند و در همکاری و همراهی با آن ها، سر از پا نمیشناختند، ظهور و بروز قهرمان و ژنرال وطنپرست، امکان نداشت. مردم نیز که به خوبی از این موضوع آگاهی داشتند، ژنرالهای پهلوی را افرادی برخاسته از ملت نمیدانستند و به همین دلیل، آن ها نه محبوب، بلکه به دلیل وابستگی به بیگانه، مغضوب مردم بودند.
سوم: شاه اصولا به روحیات و عواملی که در میان نظامیان، سببساز پرورش قهرمان میشد، توجهی نداشت و بلکه از آن ها بیمناک بود. او به عنوان یک مستبد تمام عیار، در انتخاب اطرافیانش به گونهای عمل میکرد که جایی برای فعالیت افراد نیکاندیش و خیرخواه باقی نماند. دور و بریهای محمدرضا پهلوی، عموما مجیزگوی او بودند؛ امثال هویدا و علم، بهترین نمونهها در این زمینه محسوب میشوند. به نوشته مورخان، توجه و فضادادن شاه به بهائیان، فقط برای آن بود که او اعتقاد داشت آن ها علیه وی توطئه نمیکنند. بر همین اساس، درجه دادن و ارتقای نظامیان به مناصب عالی نظامی هم، با همین شرط، یعنی شاهدوستی، انجام میگرفت و مهم نبود که آن ها پایبند به پاسداری از وطن باشند یا نه؛ توصیفی که فردوست از ارتشبد نصیری کرده، واضحترین تعبیر در این زمینه است: او آدم کم استعداد و کم هوشی بود، اما شاه به وفاداری وی اطمینان داشت. نظامیانی که عرق ملی داشتند و میتوانستند روزی روزگاری، نقش قهرمان را ایفا کنند، کنار گذاشته یا بازنشسته میشدند. بسیاری از ژنرالهای اطراف شاه، بهائیانی بودند که در قاموسشان، مفهومی به نام وطنپرستی وجود نداشت؛ آن ها به تبعیت از دستگاه عریض و طویل فرقه بهائیت در فلسطین اشغالی، به جهان وطنی اعتقاد داشتند و عملا میتوانستند بدون کوچک ترین حزن و اندوهی، به آرمانهای ملی پشت کنند؛ معروفترین این نظامیان، سپهبد عبدالکریم ایادی و سپهبد اسدا... صنیعی بودند. بدیهی بود که چنین ژنرالهایی نه تنها نمیتوانستند در جامعه محبوبیتی به دست آورند، بلکه در میان عامه مردم، به شدت منفور بودند.
منبع: روزنامه خراسان