پیشنهاد مهاجرانی برای کاهش سنگینی وزن سیاست بر مردم / اول نظارت استصوابی را برچینید و دوم زندانیان سیاسی را آزاد کنید

وزیر فرهنگ و ارشاد در دولت اصلاحات در یادداشتی در روزنامه ایران با اشاره به همبستگی ایجاد شده پس از جنگ تحمیلی 12 روزه، خواستار تجدید نظر منطقی و اندیشیده و سنجیده در برخی راهبردها، سیاستها و کاهش وزن سنگین شد.
متن کامل یادداشت عطاء الله مهاجرانی با عنوان «وزن سنگین سیاست» را در ادامه میخوانید:
زمستان سنگین است و بهار سبک! بورانِ زمستانی، طوفانِ برف سنگین است و نسیم بهاری سبکبال. شاید بهتر از هر کسی سنگینی و سهمگینی زمستان درون و برون را «اخوان ثالث» در شعر معروف «زمستان» سروده است:
«سلامت را نمیخواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است.
حدیثی گر شنیدی قصه سرما و دندان است!»
سیاست در شوروی سابق یا در نظامهای استبدادی مانند زمستان سنگین است. «هشام مطر» (متولد 1970) رماننویس اهل لیبی که بسیار خوش درخشیده است، در اولین رمان خود با عنوان «کشور مردان» آنچنان سیمای سیاه، تباه و قیراندودی از لیبی زمان قذافی ترسیم میکند که نفس ما میگیرد. مثل صدام که گفته میشد به اندازه جمعیت عراق، تابلوها، تصاویر و مجسمههای صدام در همه جای عراق حضور دارد. هر کس در عراق زمان صدام در هر ادارهای که بود، وقتی رایانهاش را روشن میکرد، تصویر صدام پدیدار میشد که لبخند دنداننما میزد. تمام وزیران و مقامات سیاسی و نظامی و امنیتی میبایست به اجبار در خانههای سازمانی زندگی میکردند که تمام گفتوگوها در همه اتاقها شنود میشد. گاه برای در امان ماندن از شنود برای گفتوگو به پشت بام میرفتند! که البته پنهان نمیماند و آغاز ماجرا بود. در لیبی هم به روایت هشام مطر همین بود. سایه قذافی بسیار سنگین بود. راوی حکایت پسر نُه ساله که نامش سلیمان است، از آزاد شدن پدرش با صورت خرد شده از زندان است. مادرش تمام آینهها را از توی خانه جمع کرده بود. پدرش با حالتی مثل عربهای بادیهنشین که در بیابان دچار طوفان شن میشوند و صورتشان را میپوشانند، صورتش همیشه پوشانده بود. برق چشمانش دیده میشد. یک چشمش از حالت طبیعی و تقارن خارج شده بود. میهمانان که به خانه میآمدند، تا میخواستند سخنی بگویند، پدرش به قاب بزرگ عکس قذافی که به دیوار نصب شده بود اشاره میکرد، یعنی ایشان حضور دارند، نبایست سخنی گفت. در ایران عصر پهلوی دوم تمام کتابهای درسی ما با عکس شاه و فرح و اشرف و ولیعهد آغاز میشد. در تمام کلاسهای درس دبستان، دبیرستان و دانشگاه و در تمام مساجد عکس شاه به دیوار نصب شده بود. در مساجد عکس شاه عکس با احرام در خانه خدا بود. در تمام سینماها در آغاز هر فیلمی سرود شاهنشاهی پخش میشد، فیلمی از شاه و خانواده سلطنتی و در پایان فیلم شاه، همه مردم به قول تاجیکها «ایستاده مانده»، کف میزدند. مجسمه شاه در میدان مرکزی همه شهرها وجود داشت. خیابان اصلی هر شهری نامش خیابان پهلوی بود، بعد خیابان فرح و خیابان ولیعهد.
در سال 1365 به همراه آیتالله اسدالله بیات و آیتالله زینالعابدین قربانی و دکتر محمد اصغری سفری به سوریه داشتیم. مرحوم دکتر صادق آیینهوند، رایزن فرهنگی ایران، میهماندار ما در سوریه بود. ترتیبی داد تا ما به حلب و نیز برای زیارت مرقد عمار به رقه برویم. از دمشق تا حمص و حماه و معره النعمان، زیارت مرقد ابوالعلاء معری و حلب تا رقه و تا کنار فرات رفتیم و بازگشتیم. در تمام شهرهای مسیرمان، حتی در بیابانها اگر تپهای دیده میشد؛ بر بلندا یا دامنه تپهها مجسمه طلایی یا برنزی حافظ اسد میدرخشید. دست راستش را تا شانه بالا گرفته بود؛ دست پولادین قدرت بود بر سر مردم سوریه. او نتوانست دست مدارا و محبتش بر دلهای مردم باشد. در حلب برای نماز جماعت به مسجدی رفتیم. مردی میانسال در مسجد با شوق به سوی ما آمد و با اصرار ما را برای ناهار به خانهاش برد. برایمان ناهار درست کرد. خانوادهاش در سفر بودند. از دست ستم و استبداد عاصی شده بود. گفت پسرش در زندان است. عروس جوانش میخواسته خودکشی کند و از همان عروس سه تا نوه یک تا پنج ساله دارد.
به گمانم سرانجام صدام حسین در عراق و قذافی در لیبی و خاندان اسد در سوریه و خاندان پهلوی در ایران و نظام شوروی، به دلیل سنگین بودن وزن سیاست در جامعه و زندگی مردم بود. مردم در دفاع به خیابان نیامدند. به تعبیر پابلو نرودا «از پشت پنجره به خیابان نگاه کردند!» در روز مبادا به خیابان نیامدند. گفته شده است که «القَسرُ لا یدوم» حرکت یا رفتار مبتنی بر فشار و اجبار ماندگار نیست. ما در ایران و در نظام جمهوری اسلامی میبایست از این پنج سرنوشت عبرت بگیریم. مردم ایران به رغم همه نارساییها، ناترازیها، آزردگیها و توطئه بسیار سنگین سالیان متمادی جنگ روانی برای جدا کردن آنان از نظام، جدا کردن جمهوری اسلامی از ایران، جدا کردن ایران از اسلام، جدا کردن شیعه از سنی، جدا کردن اقوام ایرانی فارس و ترک و کرد و بلوچ و عرب و... از یکدیگر، که به عنوان استراتژی آمریکا و اسرائیل و اروپا و همپیمانان، سالهاست پیگیری میشود، به گونهای در میدان دفاع از کشور و بالطبع نظام حضور پیدا کردند که حیرت همگان از دوست و دشمن و تحسین ناظران را بر انگیخت. آیتالله خامنهای در سپاسگزاری از مردم ایران از تعبیر «هزار بار تشکر» استفاده کردند.
بسیار خب، این حضور بایست یکی از دستاوردهایش تجدید نظر منطقی و اندیشیده و سنجیده در برخی راهبردها، سیاستها و کاهش وزن سنگین سیاست باشد. مردم بایستی نشانههایی را ببینند که مطلقاً برای نظام هزینهای در بر ندارد. بلکه برعکس تداوم آن شیوهها خسارتبار و هزینهافزاست. به دو مورد مشخص در کاهش سنگینی وزن سیاست اشاره میکنم.
یکم: نظارت استصوابی شورای نگهبان در انتخابات مجلس و ریاست جمهوری و خبرگان، به گونهای که اعمال شده است؛ قابل دفاع نیست. نخبگان و مردم را به حاشیه رانده است. در انتخابات مجلس به گونهای رفتار شده است که افراد با صلاحیت که لزوماً دغدغه حفظ اعتبار و آبرویشان را هم دارند، جریده میروند و کناره میگیرند و نامزد نمیشوند. مردم حضورشان در انتخابات در گذار سالها کاهش یافت و به زیر 50 درصد رسید. شما درصد آرای نامزدهای دوره اول مجلس شورای اسلامی در سال 1358 را مقایسه کنید با دوره فعلی مجلس. ببینید تعداد رأی
10 نفر اول دوره اول مجلس با 10 نفر دوره فعلی، با توجه به جمعیت ایران در هر دو زمان، چه تفاوت دهشتناکی دارد! البته به لحاظ شخصیت سیاسی و فکری و علمی، که داستان دیگری است و اصلاً قابل قیاس نیستند؛ چیز دیگری است! این هم دستاورد نظارت استصوابی که در مجلس پنجم به ابتکار همانانی که اکنون پشیمانند؛ بعد از 30 سال چه دستاوردی داشته است.
افرادی انتخاب میشوند که تماشاییاند. در انتخابات ریاست جمهوری و حتی خبرگان، چهرههایی صلاحیتشان احراز نمیشود یا مردود میشوند که از مهمترین شخصیتهای انقلاب بوده و هستند. اگر این شیوه اصلاح شود شاهد تشکیل مجالسی با کیفیت مطلوب خواهیم بود، همان که گفته شده است «مجلس عصاره فضایل ملت است»؛ مجلسی که بایست بیشترین نسبت را با ملت ایران داشته باشد.
دوم: برخی منتقدان، حتی اگر زبان تیز و تندی هم داشته باشند، که دارند، اما میدانیم که افراد مستقل و دلسوزی هستند. جای اینان در زندان نیست. آنان که به هر ترتیب حرفشان را میزنند. چرا با نگهداشتن آنان در زندان برایشان اعتبار و مشروعیت اضافی و ناخواسته ایجاد کنیم که نتوان به نقد نظر و آرای آنان پرداخت!؟
درباره مبانی فکری، نظری و سیاسی اصلاحات ساختارشکن که با احتیاط اصلاحات ساختاری بیان میشود، نقد جدی وجود دارد. اما به دلیل اینکه مطرحکنندگان در حبس یا حصرند، فضای مناسب و منطقی برای نقد و بررسی چنانکه شایسته است فراهم نیست. نمیتوان سخنی گفت. این افراد بایست آزادانه در منظر عمومی نظریاتشان را مطرح کنند. طرفدارانشان و منتقدان سخن بگویند. این شیوه حتماً به خیر و مصلحت کشور و ملت و نظام و نیز خود همان افراد است.
بایزید در بسطام بر منبر نشسته بود. مسجد سرشار از جمعیت بود. فردی برخاست و گفت: «خداوند رحمت کند کسی را که برخیزد و گامی جلو بیاید!» بایزید سکوت کرده بود. گفت: «تمام سخن همین بود که این مرد گفت!» و از منبر پایین آمد.
برخیزیم و گامی فراپیش نهیم!
بخش سایتخوان، صرفا بازتابدهنده اخبار رسانههای رسمی کشور است.