آیا همه گیری ویروس کرونا یک مقدمه برای تغییر جهان است؟
سوالی که امروزه بسیار مطرح است این است که ویروس کرونا چیست؟ این اپیدمی چگونه ایجاد شد و چرا ایجاد شده است؟ و جهان پس از کرونا با جهان قبل از کرونا چه تفاوتی اساسی خواهد داشت و آیا نظام قدرت در جهان و نظم جهانی با همهگیری کرونا دچار تغییرات اساسی خواهد گردید؟
در هفتههای اخیر بعد از بروز همهگیری ویروس کرونا تفاسیر متفاوتی توسط متفکران و دانشمندان, در چیستی، چگونگی و چرایی این پدیده و با ابعاد غیرقابل تصوری که در دنیا پیدا کرده است و از منظر علوم مختلف و خصوصا علوم زیستی و انسانی منتشر شده است. این نوشتار نگاهی به جنبه علوم انسانی آن دارد و به نظر میرسد که مجموعه این تفاسیر را میتوان در ذیل دو نگاه مهم و البته با زیر شاخههای متعدد تقسیم بندی کرد. اگر چه هر دو نگاه ویروس کرونا را عامل ایجاد بینظمی و هرج و مرج در جهان امروزین فرض میکنند لاکن نگاه اول ویروس کرونا را نوعی بینظمی تصور میکند که در پشت سر آن نظمی وجود ندارد و نگاه دوم در پشت این بینظمی، نظم سترگی را تصور مینماید.
در نگاه اول بینظمی حاصل از بینظمی، که نوعی نگاه طبیعی به موضوع و پدیده همهگیری ویروس کرونا هست، معتقد است که ویروس کرونا نتیجه جهش طبیعی ویروس بوده و این ویروس یا سیکونس RNA یا به قول ریچارد داوکینز، ژن خودخواه توانسته است فقط به منظور تکثیر خود، سطح وسیعی از کره زمین را تصاحب کند و میلیونها نفر را خانه نشین، صدها هزار نفر را آلوده و دهها هزار نفر را تا به امروز بکشد و همه اینها تنها بخاطر خوی وحشی یک ویروس میکروسکوپی و خصلت خودخواهانه او برای تکثیر (رپلیکیشن) بیشتر بوده است و بدن انسان و احیانا موجودات دیگر فقط میزبان (هاست) و ناقل آن برای تکثیر بیشتر بوده اند.
اگر چنین تحلیلی واقعیت داشته باشد سه راه برای کنترل پیشگیرانه آن وجود خواهد داشت اول میبایست کد ژنتیکی ویروس را که باعث تکثیر آن میشود را از کار انداخت و در وهله اول ویروس بیماریزا را عقیم کرد و امکان تکثیر و زایش آن را گرفت و راه دوم خنثی کردن کدینگ بیماریزایی ویروس و تبدیل آن به ویروس خنثی و تغییر بالانس ویروس از بیماریزا به غیر بیماریزا یا کم بیماریزا با امکان ایجاد ایمنی در میزبان در مقابل نوع ویروس بیماریزای شدید است و راه سوم تلاشی ویروس بیماریزا. و اگر هیچکدام اینها امکانپذیر نبود ساختن واکسن و ایجاد ایمنی فردی در مقابل تکثیر ویروس بیماریزا. طبیعی است که با نداشتن این امکان و تکنولوژی چنین مداخلاتی، میبایست امکان تکثیر ویروس را با دریغ کردن میزبان و ناقل از آن یعنی با قرنطینه بقول معروف قرون وسطایی و جداسازی فیزیکی در اجتماع و در دسترس قرار ندادن افراد، کم کرد تا بتوان مسیر تکثیر ویروس را با قطع زنجیره ارتباط از بین برد. البته عدهای دیگر که هنوز نگاه طبیعی به این پدیده دارند پشت این بینظمی، نظمی طبیعی میبینند و آن را خشم طبیعت در انتقام از انسان بهمریز نظام طبیعی جهان فرض میکنند و این خشم را طغیان زمین و طبیعت در مقابل خشونت انسان نسبت به طبیعت فرض می کنند و اگر چه شرایط بوجود آمده در جهان را بدلیل جهش ویروسی میدانند لاکن نظمی را در پشت این بینظمی میبینند و برای کنترل ان تغییر رفتار خشن انسان با طبیعت و تحمل دوره گذار خشم طبیعت را توصیه میکنند و امیدوارند که رفتار انسان پسا کرونا با انسان پیشا کرونا متفاوت باشد و تغییر واضحی در مناسبات و تعاملات انسان با مادر زمین و طبیعت و محیط زیست حاصل آید و انسان با رفتار عاقلانهتر به صلح پایداری با طبیعت برسد.
در همین راستا نحلهای نیز که نوعا جزو باورمندان و مؤمنین ادیان الهی هستند بروز ویروس کرونا را در زمره عذاب الهی [1] (Consequential Wrath of God) و در سنت عذابهایی که بر قومهای گذشته نازل شده است به حساب میآورند و دلیل آن را طغیان و گناه انسان و سلطه بیعدالتی در جهان فرض میگیرند و وجههای فرابشری و فرازمینی بر آن متصورند و تلاش در مقابله با آن را بیثمر تلقی میکنند و طبیعتا در مقابل تلفات حاصله، که آن را نتیجه تنبیه خداوند میدانند نیز بیواکنش میمانند. در این نگاه، تنها راه کنترل بلند مدت این همهگیری را تغییر رفتار انسان و دعا بدرگاه الهی و توبه و تضرع و درخواست بخشش از خداوند عنوان میکنند. این نگاه در پیروان بسیاری از ادیان از کلیمی و مسیحی و مسلمان رسوخ دارد و از زبان بسیاری از بزرگان مذهبی و حتی سیاسی جهان از پاپ و خاخامهای یهودی و اسلامگرایان خصوصا سلفی [2] تا نیوکانهای امریکایی چنین اعتقادی شنیده میشود. اشتهار شهر قم که از شهرهای مقدس شیعیان است به منبع اولیه اپیدمی ویروس کرونا در ایران, بروز چنین نظری را در بین علمای شیعه نامحتمل و یا به حداقل رسانید.
البته گروه اندکی هم این مداخله ویروسی را نوعی آلودگی فرازمینی بدلیل انتقال ویروس از فضا با شیوههای مختلف از جمله توسط تجهیزات فضایی و فضانوردان یا توسط استرو بیولوژیستها میدانند که در این زمینه کتابی نیز توسط میکراماسینگ و فرد هویله تحت عنوان «بیماری از فضا» در سال 1970 نوشته شده است. البته در جواب، مخالفان این دیدگاه را دانش جعلی نامیده و به عدم شناسایی سورس ویروسی در فضا و قرنطینه سنگین فضانوردان و تجهیزات فضایی بعد از برگشت به زمین اشاره میکنند. البته در همین راستا عدهای حتی در قدم تخیلی آن را تست آزمایشگاهی یا مبارزه فرازمینیان هوشمند با نوع بشر تصور میکنند که راه مقابلهای جز تصورات هالیوودی نخواهد داشت.
آخرین نکتهای که در این راستا میتوان به آن آشاره کرد شایعات بیسندی است که درباره علت ایجاد همهگیری ویروس کرونا (کوید - 19) وجود دارد که عدهای آن را در ارتباط با تکنولوژیG 5اینترنت میبینند و عدهای دیگر این بیماری را بهانه اولیهای برای اجبار جمعیت جهانی برای استفاده از واکسنی میدانند که نوعی نانو تراشه کنترلی یا کد زنتیکی را برای کنترل وارد بدن انسانها و ملتها خواهد کرد و عدهای دیگر بیل گیتس را عامل ایجاد بیماری در همین زمینه بدلیل پیشبینی او در گذشته از احتمال بروز چنین همهگیری ویروسی میدانند که میتوان همه اینها را در چهارچوب نظریههای توطئه [3] طبقهبندی کرد و البته این نگاهها کاربردی بیشتر از شایعه پیدا نمیکنند و از منطق منسجم و شواهد متقن برخوردار نیستند.
اما نگاه قدرتمند دیگری نیز وجود دارد که فکر می کند در پشت بینظمی ظاهری همهگیری کرونا نظم سترگ اهریمنی یا هیتلری در جریان است و عامل ویروس کرونا را نه جهش طبیعی و نه خشم طبیعت و نه عذاب الهی و نه منبع فضایی میداند بلکه آن را زاییده و ساخته آزمایشگاههای زرادخانهای قدرتهای بزرگ چون امریکا و چین فرض میکند. اگر چه از دیر باز این نگاه نیز در چهارچوب نظریههای توطئه طبقهبندی میشود لاکن از قوت بسیاری برخوردار است و طبیعتا کشورهایی چون خود چین و کره شمالی و ایران و روسیه که در تضاد دامنهدار با امریکا و غرب هستند انگشت اتهامشان به سمت دولت حاکمه امریکا دراز است و ویروس کرونا را تلویحا یا تصریحا، ساخته ازمایشگاههای پنتاگون و رها سازی آن را بر مبنای تسریع جنگ تجاری با چین و تغییرات استراتژیک در خاورمیانه و جهان تصور میکنند و از طرف دیگر کشورهای غربی تصریحا کورنا را ویروس چینی ذکر میکنند و تلویحا ان را اگر سنتتیک باشد نتیجه پروژههای جنگ بیولوژیک چینیها میدانند. اما واقعیت این است که هنوز برای تشخیص اینکه ویروس کرونا آیا یک ژن خودخواه است یا خشم طبیعت بر علیه خشونت انسان است یا همراستا با تفسیر عذاب الهی است و یا اینکه یک ویروس سنتتیک برنامهریزی شده است، راه درازی باقی است و با قبول فرض ساخته دست بشر بودن آن این سؤال هنوز باقی خواهد بود که سازنده و پخش کننده آن چه کسی بوده است؟ شاید در آینده جوابهای قابل استنادتری برای این سؤالات پیدا شود.
اما آنگونه که این نویسنده به موضوع همه گیری ویروس کرونا نگاه میکند، نوعی تفسیر منظومهای تبارشناسانه است یعنی تفسیر یک حادثه در چهارچوب منظومهای از حوادث و تجزیه و تحلیل زمینه یا کانتکس بروز و با استفاده از شبکهای از نظریهها است. نگاهی که شاید تا بحال کمتر به آن پرداخته شده است. نگاه به پدیدههای دو سال گذشته در جهان و مسیر جریان سود حاصله از این زنجیره از جریانات، سناریوی دیگری را نیز که نظمی را پشت این بی نظمی بزرگ که تقریبا موجب هرج و مرج یا توقف بسیاری از امور عالم اعم از اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و حتی شخصی شده است، میتواند برای شناخت ان پیشنهاد کند. برای فهم دقیقتر و درک ریشههای این تحلیل میبایست با یک برگشت زمانی نگاهی گذرا به سالهای 1992 و وقایع بعد از آن داشته باشیم.
از آن روزی که ساموئل هانتینگتون نظریه برخورد تمدنها را برای اولین بار در سخنرانی خود در مؤسسه امریکایی اینترپرایز در سال 1992 مطرح و برخورد فرهنگ غرب با مابقی فرهنگها (West against Rest) را پیش بینی کرد و فرانسیس فوکویاما در سالک یک نئو کانزرواتیو با کتاب پایان تاریخ و آخرین انسان در سال 1993 بر ان صحه گذاشت تا هانتینگتون در سال 1996 نظریه خود را در کتابی تحت عنوان برخورد تمدنها و بازسازی نظم جهانی توسعه دهد، گویا کلید پروژه تغییر بزرگ جهان و مقدمات جنگ جهانی سوم ولی با شیوه نوین آغاز گردید. جنگی که ملازم با پیشرفت دانش پیچیده و مداخلات ان در سطح مولکولی در حال زمینه چینی برای حمله بزرگ و نهایی جهت اعمال تغییرات بزرگ استراتژیک است و البته در این مسیر از هرگونه محاصرههای طولانی فرساینده و جنگهای تاکتیکی و ضربتی خرد کننده نیز استفاده خواهد شد. اگرچه نظریه گفتگوی تمدنها از طرف رییس جمهور اصلاحگرای وقت ایران (2001) که در امتداد نظریه اولیه گفتگوی تمدنهای هانس گوشلر فیلسوف آسترالیایی (1972)، مطرح گردیده و مورد استقبال جهانی قرار گرفته بود و خصوصا با انتخاب سال 2001 به عنوان سال گفتگوی تمدنها توسط سازمان ملل، توانست فاصله معنی داری در عملیاتی کردن نظریه هانتینگنون ایفا نماید ولی بدلیل عدم حمایت اهرمهای قدرت مسلط در داخل کشور خود صاحب نظریه و ممنوع الخروج شدن ایشان و عدم حضور در مجامع جهانی برای توسعه آن، این فرصت از دست رفت و حتی با پیگیری نخست وزیر اسپانیا آقای زاپاتیرو مشارکت نخست وزیر وقت ترکیه اقای اردوغان در پنجاه و نهمین نشست سالیانه سازمان ملل تحت عنوان اتحاد فرهنگها به نتیجه نرسید و در سالهای بعد با افزایش درگیری اقتصادی ما بین چین و آمریکا و همچنین شروع بهار عربی و افزایش تشنج مابین هند و پاکستان و ظهور داعش در خاورمیانه و جنگ عربستان و یمن و افزایش روبرویی مابین ایران و آمریکا، دوباره نظریه هانتینگتون علیرغم انتقادهای کسانی چون آمارتیاسن، نوام چامسکی، ادوارد سعید؛ پل برمتن و گارتون آش و نوآ هاراری، به عنوان نظریه مرکزی این درگیریهای بین فرهنگی وجه جدیدی یافت. حال اگر چنین نظریهای از طرف صاحبان قدرتهای بزرگ جهانی مجددا جدی گرفته شود یا فرصت مجدد ایجاد اجماع در غرب حول این نظریه حاصل آید طبیعتا باید انتظار بازیهای جهانی متفاوتی را داشت که ظاهرا چنین نیز هست.
زنجیره تغییرات بزرگ سیاسی در پهنه جغرافیای سیاسی جهان در سالهای گذشته میتواند این ظن را تقویت کند که ظاهرا تیم سیاستگذاری و برنامهریزی قدرتمندی از طرف یک نظام پیچیده جهانی که شاید نظام سرمایه داری جهانی از قبیل گروه بیلدربرگ [4] یا مشابه ناشناخته آن باشد، در نقش Global Deep State، به دنبال ایجاد پارادایم حکمرانی (گاورننس) جدیدی در جهان در جهت ایجاد یک دولت توتالیتر جهانی است. آنچیزی که در سالهای دولت چهل و یکمین رئیس جمهور آمریکا در سالهای 1993-1989 (جورج بوش پدر) و تقریبا همزمان با نظریه تازه ابداع هانتینگتون 1992-1998 زمزمههای اولیه آن بگوش میرسید و برای سالها در زیر پوست دمکراسی دنیا جریان داشت و بروز عملی آن حمله اول به عراق در سال 1990 بود و شاید بتوان گفت که نظریه هانتینگتون، در اصل صورتبندی این نگاه و زمزمههای هیئت حاکمه آمریکا در آن شرایط بود و البته امروز دوباره با چهل و ششمین رئیس جمهور آمریکا از سلاله نیوکانهای جمهوریخواه و البته با شعار صریحتر اولویت آمریکا بر همه جهان به صفحه شطرنج دیپلماسی آمریکایی برگشته است. دو تغییر پیش زمینه چنین بازگشتی, ایجاد تغییرات در مناسبات و جغرافیای اقتصادی و امنیتی در دنیا است که تغییرجایگاه و قدرت و ارتباطات اتحادیه اروپا، چین و ایران از ملزومات اولیه آن است. دلیل قدرت گرفتن راست افراطی در اروپا و آمریکا و پیش آوردن پدیده خروج انگلستان از اتحادیه اروپا (برگزیت) و بهم ریختن شالوده رو به قوام اتحادیه اروپا از جهتی و نزدیک کردن انگلیس و آمریکا و در آینده نزدیک احتمال ایجاد کنسرسیوم و یا اتحادیه آمریکا_ انگلیس و احتمالا اسراییل را در این مسیر میتوان پیشبینی نمود.
اگر چنین اتحادی شکل عملی بخویش بگیرد تلاش خواهد کرد با ایجاد ساختار جدید قدرت اقتصادی - تکنولوژیک - در هزاره سوم برتری و تسلط کاملی را بر جریان یکطرفه علم، تکنولوژی و بازارهای جهانی بدست آورد. در این مسیر او سه تکنولوژی عصر پنجم یعنی ذهن سایبری (سایبر مایند) و سنتز زیستی (بیو سینتزیز) و هوش مصنوعی (ارتیفیشال اینتلیجنس) را بخدمت خواهد گرفت تا نسل جدیدی از بشر با میزان جمعیت کنترل شده و خصایص ژنتیکی مهندسی شده در هر دو بعد جسمی و روانی را ایجاد نماید. مناسبات و سنت دنیای مدرن امروز و سازمانهای بینالمللی آن چون سازمان ملل آماج اولین حملات آن خواهد بود. طبیعی است که در این راستا دو اقتصاد برتر دنیا یعنی اتحادیه اروپا و چین مخل این برنامه استراتژیک جهانی او میتوانستند باشند که میبایست از دور رقابت خارج میگردیدند. اتحادیه اروپا با ایجاد جریان راست افراطی در اروپای غربی و جداکردن انگلستان از اتحادیه اروپا و جنبش جلیقه زردهای فرانسوی و البته همه این وقایع با حمایت اشکار امریکا به نفس زدن افتاده است و میرود که شرایط فروپاشی که بر شوروی حاکم شد بر اتحادیه اروپا نیز حاکم شود. و البته چین نیز با آغاز جنگ تجاری توسط امریکا و بالابردن تعرفه ورود کالاهای چینی که البته با مقابله با مثل مواجه گردید و با ویروس ناشناختهای که رفتار غیر طبیعی داشت در چند هفته به زانو در افتاد و حداقل سالها طول خواهد کشید تا اگر با برنامههای موج دوم سیاست تهاجم روبرو نشود بتواند کمر راست کند. اما از لحاظ امنیتی مقاومت ایران شاید موجب تصمیم بر آغاز اجرای پروژه کرونا در جهان بعد از مقابله موشکی با پادگان امریکایی الاسد در عراق گردید.
از سالهای گذشته بعد از ترامپ آمادهسازی حمله گازانبری به ایران با تحریمهای سنگین آغاز گردید تا ضمن ایجاد فرسایش و کاهش تحمل ضربهپذیری ایران و خسته کردن مردم و کاهش مشروعیت داخلی و فشار مضاعف بر تضعیف و قطع ارتباطات خارجی ان را ایزوله و ضعیفتر کنند و امکان بازتوانی آن را بعد از عملیاتی کردن نقشه حمله بزرگ کاهش دهند. پر واضح است که امروز دیگر با وجود تکنولوژی بیوسینتزیز (تولید زیستی با دستکاریهای ژنتیکی) و سایبر مایند (ذهن مجازی) دیگر استفاده از بمبهای اتمی پرهزینه که دنیا را برای صاحب آن و بکار برنده آن نا امن میکند و چیزی جز زمین سوخته باقی نمیگذارد از مدار اقدام در معادلات قدرت جهان در حال خارج شدن است و به جای آن در کرسی قدرت جهانی، سه تکنولوژی بسیار پیچیده مهندسی زیستی، ذهن سایبری و هوش مصنوعی در حال نشستن هستند. با این سه تکنولوژی نه تنها میزان و ترکیبب جمعیت جهان و ترکیب ژنتیکی و نژادی آنها قابل کنترل خواهد بود بلکه نحوه اندیشیدن آنها و تمایلات و غرایض و حتی هورمونهای مترشحه در بدن آنها و در یک کلام جسم و ذهن آنها و عرضه و تقاضا در جهان، قابل مهندسی و کنترل خواهد بود و در همین مسیر انسان و ماشین بهم نزدیک خواهند شد بصورتی که تفکیک ما بین انسانهای ماشینی و ماشینهای انسانی از هم کار سختی خواهد بود.
در پایان باید گفت که اگر هرکدام از نظریههای پیشگفت یا ترکیبی از آنها در بروز و شیوع ویروس کرونا دخیل باشند در اینکه بشر در تاریخ خود وارد مرحله جدیدی گردیده است تفاوتی حاصل نمیشود اگر چه نحوه مواجهه نسل بشر با آن را متفاوت میکند. اما یک نتیجه بسیار محتمل است و آن اینکه بروز پدیدهای بنام ویروس کرونا موجب تغییرات شگرف در جهانبینی ورفتار و منش و اخلاق و مشخصات زیستی و دموگرافیک و همچنین وجوه اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و آموزشی و ارتباطات انسان در عصرجدید پسا کرونا و در یک کلام موجب ایجاد نظم نوینی در جهان خواهد شد که ساختار متفاوتی از قدرت و ترکیب متفاوتی از بازار را سامان خواهد داد. نظم نوینی که می تواند جبرگرایانه (دترمینیستیک) نبوده و به جای یک خطی بودن (یونی لینال) دارای روند توسعه چند خطی (مولتی لینال) باشد. اگر چه بحران کرونا روند جهانی سازی سنتی گذشته را کند خواهد کرد لاکن نحوه جدیدی از جهانی سازی را بر مبنای کنترل سابیری وتسریع درتغییرات بیولوژیکی, و شناخت دقیقتر مکانیسم ژن خودخواه در تکثیرو ایجاد نوعی مکانیسم انتخاب مصنوعی شکل خواهد داد. به هر ترتیب نسلهای آینده پیش از پیش مواجه با تأثیرات وسیع و عمیق آن بوده و تصویر دقیقتری از آن خواهند داشت.
آما نکته آخر انکه واقعه همی گیری کرونا پرده از روی قدرت بزرگی برداشت که همه زرادخانه های معمول جهان فاقد آن بودند که بتوانند بدون ایجاد خرابی نصف جمعیت دنیا را در خانه های خود محبوس کنند و رفتار انها را در خانواده و محیط تغییر دهند و چنین خود کنترلی عظیمی را راه بیاندازند. مکشوف شدن چنین قدرت عظیمی که می تواند با بخدمت گرفتن یک رشته سیکونس RNA نظام قدرت و حیات را در جهان تغییر دهد و با دانش رو به تزاید امروز بشر در یک آزمایشگاه کوچک نیز میتوان آن را تولید کرد دنیای آینده را با چالش و خطرات بزرگی روبرو خواهد کرد و ادامه نسل بشر را نیازمند داشتن نظام حقوقی وقانونی جهانی، منطقهای و ناحیهای و سازمانهای نظارتی متفاوتی کرده و در نهایت موجب تغییرات شگرف در نظام قدرت در جهان خواهد گردید.
در پایان باید ذکر کرد که همیشه آنگونه نبوده است که قدرتهای اهریمنی بتوانند در برنامهریزی جهان به مقصود خود نایل آیند، اگر چه موجب ایجاد آسیبهای جدی به انسان و ایجاد درگیریها وجنگهای بزرگ شدهاند اما انسان دارای دو وجوه خیر و شر توأمان است و اگر وجوه شر او دنبال جنگ و خونریزی بوده است وجوه خیر او نیز دنبال ایجاد رفاه و عدالت انسانی و توسعه پایدار بوده است. و البته ابرقدرت معنوی در جهان فراماده (که صاحب و حاکم واقعی ماده و فراماده هموست) نیز او را در این مسیر هدایت و کمک کرده است و دعا میکنیم اینبار نیز چنین باشد و وجوه خیر انسان بر وجوه شر او فایق آید.
----
[1] کشیش کابینه ترامپ افراد با تمایلت جنسی همجنسگرایی را عامل خشم خدا و ارسال عذاب ویروس کرونا از طرف خداوند می داند. و سایت مطالعات انجیلی، به قلم رلف درولینگر معتقد است که اگر جه بسیاری از سران انجیل شناس معتقدند امریکا خشم خدا را تجربه می کند ولی حداقل می توان گفت که آمریکایی ها داوری و خشم خدا را تجربه می کنند.
[2] داعش بروز کرونا ویروس در چین و ایران را قصاص الهی نامیده است.
[3] conspiracy theories
[4] Bilderberg
*س_برچسبها_س* *س_پرونده خبری_س*