یک‌شنبه 4 آذر 1403

زیستن با فرهنگ و هنر

خبرگزاری ایسنا مشاهده در مرجع
زیستن با فرهنگ و هنر

تأسیس دانشگاه و پیش‌دانشگاهی هنر سوره، شکل‌گیری کتاب‌فروشی سوره در محوطه کتاب‌سرای آمادگاه، آغاز روند بیمه کردن هنرمندان، ایجاد موزه خط کلهر، فعال کردن مرکز آموزش موسیقی حوزه هنری، پیشنهاد ایجاد قطعه هنرمندان در باغ رضوان، برگزاری کنگره بزرگ شعر نیما، برگزاری جشنواره هنرهای اسلامی و اولین جشنواره فیلم‌های ویدئویی سوره، تنها بخشی از رخدادهای مهم و مفیدی است که اصفهان، در زمان ریاست حمیدرضا...

در بخش نخست گفت‌وگو با اولین رئیس حوزه هنری اصفهان، قندی از آغاز فعالیت جشنواره فیلم‌های کودکان و نوجوانان در اصفهان سخن گفت، روزهای پر تب‌وتاب و پرشوری که آن زمان به‌واسطه این جشنواره در اصفهان رقم می‌خورد و او از ششمین تا هجدهمین دوره دبیر اجرایی آن بود. از شکل‌گیری حوزه هنری اصفهان در زیرزمین متروکه‌ی مقابل هتل عباسی و آغاز مسئولیتش به‌عنوان اولین رئیس این حوزه؛ مکانی که خیلی زود به جایگاهی برای حرکت‌های بزرگ هنری تبدیل شد.

آنچه می‌خوانید بخش دوم گفتگوی اختصاصی ایسنا با حمیدرضا قندی است؛ مردی که در حین گفت‌وگو بارها اشک چشمانش بر روی خاطره‌هایی جاری شد که هیچ‌گاه از خاطر اهل فرهنگ و هنر شسته نمی‌شوند.

چرا دیدار با هنرمندان برایتان مهم بود؟

من اعتقاد داشتم هنرمندان را در زمان حیات باید حمایت و از آن‌ها تجلیل و قدردانی کرد، چون عموما یک عادتی داریم که وقتی طرف فوت می‌کند تازه یادمان می‌آید که چه کسی را از دست داده‌ایم. برای همین برنامه‌ریزی کردیم و برای هنرمندانی که پا به سن گذاشته بودند، نکوداشت و بزرگداشت برگزار کردیم و این بزرگداشت‌ها باعث شده بود که هنرمندان خیلی بیشتر به ما اعتماد کنند و ارزش کار خودشان را بالاتر ببینند.

یادم هست یک روز صبح به من زنگ زدند که فلان هنرمند حالش خیلی بد است و چه‌کار کنیم؟ یادم نیست کدام هنرمند بود اما به دیدنش رفتم. وقتی داشتم در مسیر می‌رفتم پیش خودم گفتم ما در اصفهان تخت فولاد داریم که برای خودش اسم بزرگی است و چرا قطعه‌ای به نام هنرمندان نداشته باشیم؟ به آقای کاظمی زنگ زدم و گفتم «آقا مرتضی من می‌خواهم چنین کاری بکنم.» گفت چه فکر خوبی! من هم هر طور باشد کمکت می‌کنم.» با یکدیگر همفکری کردیم و بنا به این شد که با توجه به ارتباطاتی که ما داشتیم، شهرداری اصفهان یک قطعه‌ای را به نام قطعه هنرمندان پیش‌بینی کند که هنرمندان آنجا دفن شوند. این اتفاق افتاد و قطعه نام‌آوران احداث شد.

خاطرتان هست کدام‌یک از هنرمندانی که در آن دوران بودند فوت شده‌اند؟

متأسفانه خیلی‌ها فوت شدند، هفتاد تا هشتاد درصد هنرمندانی که در قطعه هنرمندان دفن هستند کسانی بودند که ما در حوزه هنری با آن‌ها هر هفته جلسه می‌گذاشتیم و با حضورشان کلاس‌های آموزشی و برنامه‌های هنری برگزار می‌کردیم. از آن جمله می‌توانم به مرحوم استاد معین خطاط، مرحوم استاد ساغری نوازنده و سازنده سنتور، مرحوم استاد امان‌الله طریقی عکاس و نقاش، مرحوم استاد رستم شیرازی، مرحوم استاد قدسی، مرحوم استاد بختیاری که معرق چوب کار می‌کردند اشاره کنم.

در زمان مسئولیت شما در حوزه هنری، به‌جز جشنواره فیلم کودک، جشنواره‌های دیگری هم برگزار شد؟

اولین جشنواره فیلم‌های ویدئویی سوره سه دوره توسط حوزه هنری اصفهان برگزار و بعد به تهران منتقل شد. همچنین جشنواره موسیقی دفاع مقدس توسط حوزه هنری در اصفهان و در محل پل خواجو برگزار شد. جشنواره هنرهای اسلامی را با مشارکت سازمان فرهنگ و ارتباطات در میدان نقش‌جهان برگزار کردیم.

همچنین در مردادماه سال 1377 کنگره‌ی بزرگ شعر نیما را داشتیم که بسیار اتفاق جدید و در نوع خود بی‌سابقه‌ای بود که به همت واحد ادبیات حوزه هنری اصفهان برنامه‌ریزی و برگزار شد. بسیاری از شاعران معروف همچون حمید مصدق، محمود مشرف آزاد تهرانی، فرخ تمیمی، هرمز علی پور، علیرضا قزوه، محمد حقوقی و پژوهشگران ادیبی چون کورش صفوی، فرزان سجودی و البته آقای محمود نیکبخت در این کنگره حضور داشتند.

چطور همه کارکنانتان با شما همسو بودند؟

من وقتی مدیر شدم هیچ نیرویی نداشتم و باید انتخاب می‌کردم، یک سری افراد را از زمان جشنواره کودک می‌شناختم و با من همفکر و هم سو بودند و یکسری هم بعد از آمدن، با دیدگاه‌های ما همسو شدند.

در مسیر فعالیت‌هایتان در حوزه با چه مشکلاتی مواجه شدید؟

ما به‌زحمت در اصفهان کارکردیم، فشار زیادی روی من بود و... ولی خدا کمک کرد تا راهم را ادامه بدهم و خدا را شاکرم که هنرمندان از اقدامات حوزه هنری راضی بودند و توانستم در آن برهه، در حد توانم حامی و پشتیبان آن‌ها باشم. امیدوارم هرکس بعد از من آمده نیز این حرکت‌ها را ادامه دهد. اصفهان و هنرمندانش ارزش این را دارند که در دنیا مطرح شوند.

بعد از ریاست حوزه هنری چه مسئولیت‌هایی داشتید؟

سال 1380 مدیر روابط عمومی ذوب‌آهن شدم و سپس در فولاد مبارکه به‌عنوان مشاور مدیرعامل فولاد کار کردم. بعد از فولاد نیز مدیرعامل شرکت‌های مختلفی بودم و الان هم مدیرعامل یک شرکت تهیه و تولید مواد اولیه و عضو هیئت‌مدیره ستاد دیه هستم.

چرا از حوزه هنری جدا شدید؟

سال 1380 که به ذوب‌آهن رفتم، هم‌زمان مسئولیت حوزه هنری اصفهان را هم بر عهده داشتم. آن زمان آقای بنیانیان رئیس حوزه هنری کشور بود و به لحاظ قانونی امکان کار در دو شغل وجود نداشت و واقعا من هم به هردو کار نمی‌رسیدم بنابراین بزرگوار دیگری مسئولیت حوزه هنری را به عهده گرفت.

در سایر مشاغلی که بعد از حوزه هنری عهده‌دار شدید، نسبت به مباحث فرهنگی چه رویکردی داشتید؟

کار من در حال حاضر یک کار صنعتی است اما در صنعت هم هنر را پیاده می‌کنم. زمانی که از حوزه هنری به ذوب‌آهن رفتم گرچه محیط صنعتی بود اما آنجا به‌نوعی حوزه هنری راه انداختم؛ یعنی هر روز ظهر در ذوب‌آهن موقع ناهار، نمایش خیابانی اجرا می‌شد و برنامه موسیقی می‌گذاشتیم! آن زمان مدیرعامل ذوب‌آهن آقای مهندس اکا بود، ایشان خیلی محبت داشتند و من را آزاد گذاشته بودند. در ذوب‌آهنی که آهن و فولاد و آتش است و ظهر کارگر می‌خواهد ناهار بخورد، صدای موسیقی برایشان روحیه‌بخش و شادی‌آفرین بود، آن‌ها در مسیر رفتن به رستوران شاهد اجرای تئاتر خیابانی بودند و این قطعا در انتقال حس مثبت به کارگران و کارمندان بی‌تأثیر نبود.

برای اولین بار در ایران شبکه تلویزیونی در ذوب‌آهن راه‌اندازی کردم چون یک تفکر و نگاه فرهنگی داشتم و اعتقاد داشتم با استفاده از فرهنگ می‌شود به خیلی از مسائل ورود و آرامش ایجاد کرد. می‌توان سخت بودن کار کارگری را برطرف کرد.

ما از کارگرها برنامه می‌گرفتیم و خودشان را در تلویزیون می‌دیدند. البته من همین کار را در فولاد مبارکه هم انجام دادم. در فولاد مبارکه نیز رادیو فولاد را راه‌اندازی کردم که هنوز هم ادامه دارد. آقای دکتر سبحانی مدیر فولاد مبارکه ظهرها برنامه را گوش می‌کرد و مواردی که کارگرها صحبت می‌کردند را یادداشت و از طریق معاونین خود پیگیری می‌کرد. این اتفاق باعث شد که هیچ شایعه‌ای رشد نکند و بلافاصله خنثی شود. به‌این‌ترتیب کارمندان و کارگران ذوب‌آهن و فولاد مبارکه درد دل و خواسته‌های خود را در این برنامه اعلام می‌کردند و مسئولان مربوطه آن‌ها را می‌شنیدند و پیگیری می‌کردند. مدیرعامل ذوب‌آهن شنیدن این برنامه را از ناهار ظهر واجب‌تر می‌دانست.

زمانی که به فولاد مبارکه رفتم سینماهای اصفهان با حمایت فولاد مبارکه بازسازی شد، درحالی‌که سینما متعلق به حوزه هنری بود. آقای دکتر سبحانی به کارهای فرهنگی علاقه داشتند و من هم که به دنبال چنین فرصت‌هایی می‌گشتم. یک روز یکی از دوستان به من زنگ زد و گفت «ما می‌خواهیم سینما ایران را بازسازی کنیم و پول‌نداریم. فولاد مبارکه می‌تواند به ما کمک کند؟» گفتم «ببین فولاد مبارکه ورق و فولاد است ربطی به هنر ندارد.» گفت «تو اینجا رادیو راه انداختی.» من هم دیدم که ماجرای من در فولاد را می‌داند و رفتم و از سینما بازدید کردم و گفتم کمک می‌کنیم. یکی از افتخارات فولاد مبارکه این است که در کارهای اجتماعی بیرونی مشارکت دارد و به تکامل منطقه‌ای اهمیت می‌دهد به‌هرحال ما آن سینما را بازسازی کردیم و بعد در بازسازی همه‌ی سینماهای حوزه هنری نیز کمک کردیم.

آن چند سالی که در روابط عمومی ذوب‌آهن بودم همیشه روابط عمومی برتر کشور بودیم. سعی کردم به‌گونه‌ای در آنجا ضمن تلاش برای رونق صنعت، هنر و اهمیت آن را نیز در زندگی کارکنان فراموش نکنم. به‌واسطه جشنواره کودک با رئیس و مدیران سینما ارتباط داشتم، از آن‌ها خواستم تا طبق ارائه‌ی بلیتی مشخص، کارکنان ما فرصت داشته باشند که در طول شش ماه هر ساعتی که بخواهند با خانواده‌هایشان به سینما بیایند و فیلم ببینند.» اول گفتند که با توجه به فروش بلیت قبل از هر سانس امکانش وجود ندارد، گفتم «چرا نمی‌شود! ما پشت بلیت‌هایمان می‌نویسم نیم ساعت زودتر بیایید. شما تعدادی از صندلی‌هایت را برای این کار بگذارید» خدا بیامرزد آقای منصور نور پور مدیر پردیس سینما قدس اصفهان را، من اول خدمت ایشان رفتم. خیلی به من محبت داشتند و از زمان جشنواره کودک هم من را می‌شناختند و می‌دانستند حرفی که می‌زنم عمل می‌کنم. به او گفتم که سالی دو بار می‌خواهم به کارکنان ذوب‌آهن بلیت بدهم تا هرزمانی خواستند فیلم ببینند و بعد هم این درخواست را از تمام سینماهای اصفهان و شهرهایی مانند زرین‌شهر، مبارکه، شاهین‌شهر و فولادشهر هم کردم و موافقت شد. بلیت‌هایی را طراحی کردیم و در اختیار خانواده‌ها قرار دادیم که با استقبال آن‌ها مواجه شد، بعد در فولاد مبارکه هم همین کار را انجام دادم و بلیت سینما شش‌ماهه و سه‌ماهه برای کارکنان و خانواده‌شان طراحی کردیم که هر زمانی و هرزمانی وقت داشتند به سینما بروند.

کار دیگری که در سال 1380 در ذوب‌آهن انجام شد چاپ هفته‌نامه آتش‌کار بود که ابتدا به‌صورت سیاه‌وسفید و بعد رنگی منتشر می‌شد. فکر کردم که کارکنان ذوب‌آهن بخش زیادی از عمر خود را در اتوبوس رفت‌وبرگشت می‌گذرانند و می‌توانند در این مسیر به مطالعه بپردازند به همین دلیل جلسه گذاشتیم و تصمیم گرفتیم که هفته‌نامه‌ای ارائه کنیم و در آن از مطالبی مثل معرفی بناهای تاریخی اصفهان، برنامه‌های تئاتر و سینماهای اصفهان و مطالب پزشکی و سلامت استفاده کنیم.

من اعتقاد داشتم که کارگر نباید خستگی کار خود را به داخل خانه ببرد اما باید عشق خانواده را به محل کارش بیاورد تا کار رشد کند به همین دلیل گروه فیلم‌سازی و سمعی بصری قوی ایجاد کردیم و یک سری برنامه درست می‌کردیم و در اتوبوس‌ها در مسافتی که کارگرها می‌رفتند نمایش می‌دادیم یعنی راننده اتوبوس باید این سی دی را در دستگاه پخش خود می‌گذاشت و کارگرها گوش می‌کردند که البته متأسفانه اجرایی نشد چون تجهیزات خیلی زیادی می‌خواست.

یک روز در ذوب‌آهن یک کارگر برای من چای آورد و من دیدم خیلی بوی خوبی می‌دهد و او را تشویق کردم و پاداشی به او دادم. بعد سه روز بعد به ساختمان مرکزی رفتم و دیدم کارگرهای خدماتی مدام پیش من می‌آیند و همه هم بوی عطر می‌دهند. ما هم آمدیم در هتل عباسی برای کارکنان بخش خدمات برنامه گذاشتیم به آن‌ها عطر هدیه دادیم و تشویقشان کردیم که به‌ظاهر خود اهمیت بدهند.

وضعیت امروز جشنواره فیلم‌های کودکان و نوجوانان را چگونه می‌بینید؟

به کار فعلی نمره صفر می‌دهم، چون آن موقع با امکاناتی بسیار کمتر از حالا جشنواره را باشکوه و پرقدرت برگزار می‌کردیم. شهر دست بچه‌ها بود و پخش فیلم‌ها از سانس هشت و نیم صبح برای مدارس شروع می‌شد تا ساعت چهار بعدازظهر و چهار به بعد خانواده‌ها می‌آمدند و فیلم‌ها را می‌دیدند. جشنواره در اصفهان روی همه‌چیز اثر گذاشت، حتی ظاهر شهر.

به نظر من الان جشنواره فقط خوب تبلیغ می‌کند اما خروجی خوبی ندارد. آدم‌های درستی هستند اما جشنواره را کوچک گرفته‌اند درحالی‌که جشنواره کودک از جشنواره فجر خیلی مهم‌تر است. جشنواره کودک فیلمی تولید می‌کند که قرار است با آن نسل آینده ساخته شود و آن فیلم می‌تواند روی یک کودک و نوجوان دبستانی و راهنمایی خیلی تأثیرگذار باشد. آن‌ها وقتی‌که فیلم را ببینند انگیزه پیدا کنند که در آینده چه‌کاره شوند و کدام کار بد را انجام ندهند و کدام کار خوب را انجام دهند.

جشنواره اصفهان وقتی شروع شد یک‌زمانی آن را با شش فیلم سینمایی شروع کردیم و بعد به حدود سی فیلم سینمایی کودک رسید. الان وزارت ارشاد باید یارانه بدهد که فیلم کودک ساخته شود. چرا الان شبکه‌های ماهواره‌ای 10 تا کانال انیمیشن و برنامه دارند و فرهنگ کشورشان را در ذهن بچه‌های ما می‌کنند؟ به دلیل اینکه ما کار نمی‌کنیم.

تمام بازی‌های گوشی‌های همراه، خشونت‌بار و در راستای ترویج فرهنگ غرب است و ما هم چون حوصله نداریم به بچه‌مان اجازه می‌دهیم که بازی کند. شاید بازی‌هایی هم در ایران طراحی و ساخته‌شده باشد اما ظاهرا جذابیتی برای بچه‌ها نداشته است چون درست در این زمینه سرمایه‌گذاری نکرده‌ایم. خب بچه‌ها سراغ نوع خارجی می‌روند که جذاب است اما همه‌اش خشونت است و من مطمئنم این‌ها در کشور خودشان اجازه پخش ندارد.

ما باید تفکر فرهنگی کشور خودمان را در بازی‌هایمان ارائه کنیم. چرا حاضریم برای یک سری چیزها هزینه کنیم اما حاضر نیستیم برای بچه‌های این کشور هزینه کنیم. همان‌طور که جاده مهم است، درخت مهم است، گل و خیابان و اکسیژن مهم است فرهنگ هم مهم است؛ روح آدم مهم است. وظیفه دولت است که این کار را انجام دهد وقتی سیاست یک کشور را با بازی‌هایی که همه‌اش خشونت است به کشورمان می‌آوریم دیگر نیازی نیست که آن‌ها برای ما بمب و موشک بفرستند چون یا همین بازی‌ها برایمان بمب فرستاده‌اند و جنگ و خرابی را شروع کرده‌اند و دیگر نیازی به جنگ رودررو نیست، آن‌ها جنگ را به خانه‌ها و سفره‌های ما آورده‌اند.

مشکل امروز در زمینه هنر و هنرمندان را چه می‌دانید؟

ما در شهر اصفهان هنرمندان زیادی داریم که بسیاری از آن‌ها به خاطر نداشتن تریبونی برای معرفی خود و آثارشان ناشناخته می‌مانند. شما به‌عنوان خبرنگار وقتی در تهران گزارشی در خصوص هنرمندی تهیه می‌کنی حتی اگر آن هنرمند درجه‌یک هم نباشد اما دیده‌شده و سکوی پرتاب و ترقی برای او می‌شود و این باعث رشد آن هنرمند می‌شود، اما این در مورد افرادی که در اصفهان و در رشته‌های مختلف هنری کار می‌کنند صدق نمی‌کند، مطبوعات و صداوسیما و خبرگزاری‌ها از آن‌ها حمایتی نمی‌کنند تا مثل هنرمندی که در پایتخت زندگی می‌کند خود و هنر خود را نشان دهند.

اشکال این است که ما می‌خواهیم در کشورمان همه کاری انجام دهیم، کارخانه یخچال داشته باشیم، کارخانه فرش داشته باشیم، خودروسازی داشته باشیم. بهتر است تمرکزمان روی مواردی بگذاریم که در آن زمینه توانمندتر و امکان رشد بیشتری داریم. هنر در ایران حرف اول را می‌زند بی‌جهت نیست که گفته‌اند: هنر نزد ایرانیان است و بس! هنر باید به تمام دنیا برود، باید وزارت ارشاد و حوزه هنری هنرمندان را تشویق کنند و سالن اجاره کنند و آثارشان را نشان دهند. سفارتخانه‌های ما یک معاونت فرهنگی دارند اما کار فرهنگی انجام نمی‌دهند. چرا!؟

یک روز با تعدادی از هنرمندان برای نمایشگاهی به انگلیس رفتیم و مسئول آنجا وقتی فهمید گروه از هنرمندان اصفهانی هستند من را صدا زد و گفت بیا می‌خواهم یک‌چیزی از ایران را نشان بدهم و در یک اتاق را باز کردند و یک اثر هنری از یکی از خطاطان اصفهان را نشانم دادند. آدم احساس غرور می‌کند که در خارج از کشور به یک اثر هنری تا چه اندازه اهمیت می‌دهند. هنرمندان اصفهان خیلی کارهای بزرگی دارند اما از آن‌ها حمایتی نمی‌شود درحالی‌که می‌توانند با هنرشان در دنیا حرف برای گفتن داشته باشند.

یادم هست روزی در مسیرم به خانه هنرمندان دیدم چند نفر در پارک دور هم نشسته‌اند و خاطرات خود را در برای یکدیگر تعریف می‌کنند یک‌ساعتی کنارشان نشستم و به صحبت‌هایشان گوش کردم یکی از آن‌ها گفت معلم هستم یکی گفت کارگر و... به آن‌ها گفتم من یکجا دارم شما روزها بیایید آنجا بنشینید و روزنامه در اختیار آن‌ها گذاشتم و یک مدت از همفکری آن‌ها خیلی کمک گرفتم. من اعتقاددارم که باید از تجربیات و دانسته‌های افرادی که بازنشسته شده‌اند استفاده کرد، نباید بگذاریم که خانه‌نشین و پارک‌نشین بشوند. کانون بازنشستگان باید محل تفکر و برطرف کردن مشکلات سازمان‌ها باشد و هفته‌ای دو روز معضلی که سازمان‌ها یا کارخانه‌ها با آن مواجه هستند را بررسی کنند و از آن‌ها ایده و فکر خوب بخواهیم، اما ما در کل کشور از کانون بازنشستگان چه استفاده‌ای می‌کنیم! من اصلا اعتقادی به بازنشستگی ندارم. من اعتقاددارم سن پیری آدم‌ها از 75 سال به بعد شروع می‌شود البته نه اینکه در این سن پیر شده باشند بلکه از این سن شروع می‌کنیم به پیر شدن. این تفکر باعث می‌شود که من به فرزندم به نحو دیگری برخورد کنم و با جامعه یک نوع دیگر و همیشه لباس شاد بپوشم و نگاه شاد داشته باشم و به خودم برسم.

باید به جوانمان امکان حرکت و ارائه کردن را بدهیم. جوانی که به دنبال مواد مخدر می‌گردد و بیکار است به این دلیل است که برنامه ندارد، اگر به او برنامه داده و برایش وقت گذاشته شود و آموزشگاه‌هایمان را رایگان کنیم و در رابطه با بحث آموزش یارانه بدهیم جوان هم مشتاق می‌شود. الان اگر یک جوان بخواهد یک ساز یاد بگیرد باید مبلغ زیادی هزینه کند، آن‌هم در این وضعیت اقتصادی! بنابراین بخشی از این هزینه‌ها را دولت باید پرداخت کند.

چرا ما در مهدکودک‌ها کسی را که نقاشی خوبی دارد، کسی که خوب حرف می‌زند یا صدای خوبی دارد یا هر هنر دیگری دارد را جدا نمی‌کنیم و در همان زمینه پرورش نمی‌دهیم؟

وقتی شهرداری سازمان فرهنگی را راه‌اندازی کرد یک‌زمانی آقای فقیهیان پشت این میز در اصفهان نشسته بود، یک موقع آقای علامه که معاون صداوسیما بود و آن موقع سازمان فرهنگی شهرداری اصفهان خیلی کار می‌کرد. حالا همه کرونا را بهانه خود قرار داده‌اند و هر اتفاقی که می‌افتد را به کرونا ربط می‌دهند، اما من ایراد را از آدم‌هایی می‌دانم که بر مسند نشسته‌اند. ای‌کاش بازهم یک وزارت ارشاد پر اقتدار و با نگاه بسیار باز داشته باشیم. چرا وقتی یک دکتر روانشناس مطلبی را می‌گوید همه گوش می‌کنند؟ چرا این موضوع در هنر نباشد؟ چرا در صدای خوب یک هنرمند اتفاق نیفتد؟ در خط این اتفاق نیفتد؟ در نقاشی نباشد؟

من اولین بار در خانه هنرمندان اصفهان کلاس آموزش خبرنگاری گذاشتم و با آقای ایرج ناظمی شروع کردیم. خوشحالم که خیلی از این اتفاقات برای اولین بار انجام شد اما الان نمی‌دانیم خانه مطبوعات چه‌کاری انجام می‌دهد. من اعتقاد دارم که واقعا اصحاب رسانه، اصحاب رسانه هستند. الان درست است که روزنامه‌خوان نداریم اما سایت خوان که داریم، اینستاگرام داریم، واتس اپ داریم، این‌قدر که وقت جوان‌ها در فضای مجازی می‌گذرد و یک فیلم را مدام برای یکدیگر پخش می‌کنند آیا این کار برای یک اثر هنری انجام می‌شود؟ مدل رفتاری و مدل تاریخ‌نویسی ما عوض‌شده و این خطر دارد و باید آن را نجات دهیم.

سه سال پیش به منزل شهید خرازی رفته بودم برادرشان هم بودند و به من گفتند که «یک‌بار من به حوزه هنری آمدم و شما هیچ شناختی از من نداشتی و گفتم دوربین می‌خواهم اما از من نپرسیدی که می‌خواهم چه فیلمی کارکنی و به من گفتی درخواستت را بنویس و صبح دوربین فیلم‌برداری را بگیر.» منظورم این است که این نوع رفتار باید در سیستم مدیریتی باشد و لازم است که به جوانان اعتماد کنیم.

کاری بوده که دوست داشته باشید اما نشده باشد انجام بدهید؟

یک آرزو دارم که خیلی به دنبال آن بودم که انجام شود و به مدیر جدید حوزه هنری هم آن را گفته‌ام. تمام دنیا ایران را مجموعه‌ای بزرگ از فرهنگ و تاریخ می‌دانند. ما در بحث هنر و آثار تاریخی در دنیا حرف برای گفتن داریم و اگر بخواهیم تاریخ دنیا را بررسی کنیم، می‌بینیم که جزو 10 کشور برتر جلب توریست هستیم اما توریستی در کشور ما نمی‌آید. یک‌بار در ذهنم آمد که بیاییم هفت محله در اصفهان درست کنیم و هر محله متعلق به یک سری هنرمند باشد و در آنجا خانه‌هایی ساخته شود و زیر خانه‌ها گالری همان هنرمند باشد یعنی مثلا مرحوم استاد رستم شیرازی طبقه بالا زندگی کند طبقه پایین گالری باشد و کارهای او ارائه شود و به‌عنوان کارگاه‌ها در آن کار کند. در همه این محله یا خیابان، هنرمندان نگارگری حضورداشته باشند؛ یا یک محله فقط خطاط‌ها باشند و هریک از آن‌ها یک میدانگاه داشته باشند مثلا پنجاه خطاط در آن محله یا خیابان است و کل آنجا در رابطه با مسائل خط باشد، در فروشگاه فقط لوازم خطاطی بفروشند و در آن محل یک گالری وجود داشته باشد که هنرمندان خطاط آثار خود را در آنجا به نمایش بگذارند. برای نقاشان همین کار را بکنند، برای ساز سازها همین‌طور. این آرزویی است که من از خیلی قبل دوست داشتم انجام شود و خیلی هم پیگیری کردم اما قسمت نشد که من در حوزه هنری باشم و جابه‌جا شدم.

مورد دیگری که دوست داشتم انجام بدهم و یک‌زمانی هم با آقای جهانگیری در میان گذاشتم این بود که هر توریستی، هر آدمی، هر وزیری و هر رئیس‌جمهوری به اصفهان می‌آید وقتی شما می‌خواهید اصفهان را به او نشان دهید میدان امام و نهایت دوتا پل را به او نشان می‌دهید، پیشنهاد من این است که بیایید به‌صورت ماکت اصفهان را بسازیم و مثلا بگوییم اینجا مسجد جامع است و بعد بر اساس این ماکت کوچک فرد را به دیدن نقاط مختلف ببریم؛ یعنی به آن فردی که به اصفهان می‌آید بگوییم که شما مثلا برای چهار ساعت به اصفهان آمدی و به همین دلیل ما این تعداد مرکز فرهنگی داریم ولی تو را با توجه به زمانت می‌توانیم پنج نقطه ببریم و حالا خودت می‌توانی اولویت را تعیین کنی. البته می‌توانیم یک مانیتور هم بگذاریم و عکس‌های مکان‌ها را به او نشان دهیم. آقای جهانگیری از این ایده خیلی خوشش آمد. یک کارگاه نجاری داشتیم که دو سه نفر از هنرمندان در مجموعه ما کار می‌کردند و ماکت کوچک میدان امام را ساختند و مدتی هم دفتر آقای جهانگیری بود که بعد ایشان وزیر شدند و بعد این حرکت ادامه پیدا نکرد. بعد فهمیدم که در دبی و دو سه تا کشورها همین کار را انجام دادند و چقدر این حرکت می‌توانست کار بزرگی برای اصفهان باشد.

باسابقه‌ترین فرد در مقام مسئول حوزه هنری اصفهان شما هستید. درست است؟ بعد از شما چه کسی رئیس حوزه هنری شد؟

بله. آقای مسعود صفوی که البته مدت کمی این مسئولیت را به عهده داشتند چون به‌عنوان مسئول واحد انیمیشن حوزه هنری تهران منصوب شدند. بعد آقای سیدنیا رئیس حوزه هنری اصفهان بودند که ایشان هم به تهران رفتند، سپس آقای دکتر احمدی فر و الان هم آقای شاهمرادی.

اگر الان از شما بخواهند به حوزه هنری برگردید، برمی‌گردید؟

باز هم می‌آیم.

«رشته‌ای بر گردنم افکنده دوست / می‌کشد هر جا که خاطرخواه اوست.»

انتهای پیام