یک‌شنبه 13 مهر 1404

سقوط طبقاتی گسترده در ایران در 30 سال

وب‌گاه اقتصاد نیوز مشاهده در مرجع
سقوط طبقاتی گسترده در ایران در 30 سال

اقتصادنیوز: در تاریخ اقتصادی ملت‌ها، دوره‌هایی وجود دارند که یک متغیر کلیدی یا یک شکاف آماری مشخص، بیش از هر عامل دیگری، روایتگر اصلی سرنوشت اقتصادی و اجتماعی آن ملت می‌شود.

به گزارش اقتصادنیوز، برای اقتصاد ایران در سه دهه گذشته، شاید هیچ شاخصی گویاتر از شکاف مزمن و فزاینده میان نرخ رشد درآمد سرانه و نرخ تورم نباشد. در طول این بازه زمانی، به استثنای دوره‌های بسیار کوتاه و گذرا، رشد اسمی درآمدهای مردم ایران، اعم از دستمزدبگیران و صاحبان درآمدهای غیرسرمایه‌ای، همواره از نرخ تورم عقب مانده و این به معنای کوچک شدن مستمر و بی‌وقفه سفره حقیقی خانوارها و فرسایش قدرت خرید آن‌ها بوده است.

این پدیده، که در ادبیات اقتصادی از آن با عنوان «رشد حقیقی منفی درآمد سرانه» یاد می‌شود، صرفاً یک داده آماری نیست، بلکه یک نیروی فرساینده و ویرانگر است که آثار آن در تمامی لایه‌های اقتصادی، از رفتار مصرف‌کننده و تصمیمات سرمایه‌گذاری بنگاه‌ها گرفته تا متغیرهای کلان اقتصادی و حتی ساختارهای اجتماعی و سیاسی، رسوخ کرده است. این پدیده به مثابه یک «ابربحران» عمل کرده و بسیاری از آسیب‌شناسی‌های دیگر اقتصاد ایران را تشدید نموده یا خود به وجود آورده است.

خبر مرتبط مقایسه درآمد مردم ایران با کشورهای منطقه | 5 عاملی که اقتصاد ایران را از ترکیه و امارات عقب انداخت

اقتصادنیوز: بر اساس داده‌های صندوق بین‌المللی پول برای سال 2024، درآمد سرانه ایران بر اساس برابری قدرت خرید (PPP) در 16.224 دلار تخمین زده می‌شود.

نخستین و ملموس‌ترین اثر این شکاف، فرسایش سیستماتیک قدرت خرید و سقوط رفاه خانوار است. هنگامی که تورم به طور مداوم از رشد درآمد پیشی می‌گیرد، هر واحد پول ملی در طول زمان کالری و خدمات کمتری را خریداری می‌کند. این به معنای آن است که حتی اگر کارگری در پایان سال افزایش حقوق اسمی دریافت کند، این افزایش صرفاً یک توهم پولی است و در عمل، توانایی او برای تأمین نیازهای اساسی خانواده‌اش کاهش یافته است.

سقوط طبقاتی گسترده در دوره 30 ساله

این فرایند در یک دوره سی ساله، منجر به سقوط طبقاتی گسترده‌ای شده است. بخش قابل توجهی از طبقه متوسط، که به طور سنتی موتور محرک تقاضا، نوآوری و ثبات اجتماعی محسوب می‌شود، به دلیل ناتوانی در حفظ سبک زندگی خود و پوشش هزینه‌هایی مانند آموزش با کیفیت، بهداشت، تفریح و مسکن مناسب، به سمت طبقات پایین‌تر رانده شده‌اند. این پدیده که می‌توان آن را فقیر شدن طبقه متوسط نامید، ترکیب جمعیتی تقاضا در اقتصاد را تغییر داده است.

سبد مصرفی خانوار به سمت کالاهای پست‌تر و ضروریات محض سوق پیدا می‌کند و تقاضا برای کالاهای بادوام، خدمات فرهنگی، گردشگری و کالاهای با کیفیت به شدت کاهش می‌یابد. این امر نه تنها کیفیت زندگی و شاخص توسعه انسانی را تضعیف می‌کند، بلکه سیگنال‌های منفی و مخربی را نیز برای سمت عرضه اقتصاد ارسال می‌کند.

این تغییر در الگوی مصرف خانوار، به نوبه خود، ساختار تولید و سرمایه‌گذاری در کشور را مخدوش و ناکارآمد می‌سازد. بنگاه‌های اقتصادی که با کاهش تقاضای مؤثر برای محصولات خود مواجه می‌شوند، انگیزه خود را برای سرمایه‌گذاری مجدد، توسعه ظرفیت و بهبود کیفیت از دست می‌دهند. در چنین محیطی، افق زمانی تصمیم‌گیری برای فعالان اقتصادی به شدت کوتاه می‌شود. ریسک ناشی از تورم بالا و غیرقابل پیش‌بینی، همراه با اطمینان از ضعف تقاضای آتی، محاسبه ارزش فعلی خالص (NPV) پروژه‌های سرمایه‌گذاری بلندمدت را تقریباً غیرممکن و غیرمنطقی می‌سازد.

فعالیت های سوداگرانه به جای سرمایه گذاری مولد

در نتیجه، سرمایه‌گذاری مولد که منجر به ایجاد اشتغال پایدار و رشد بهره‌وری می‌شود، جای خود را به فعالیت‌های سوداگرانه و دلالی می‌دهد. سرمایه‌ها به جای آنکه به سمت کارخانه‌ها، ماشین‌آلات و فناوری‌های نوین هدایت شوند، به بازارهای غیرمولدی سرازیر می‌شوند که می‌توانند به عنوان سپری در برابر تورم عمل کنند. بازارهای دارایی مانند سکه، طلا، ارز، املاک و مستغلات و خودرو به جایگاه اصلی جذب نقدینگی تبدیل می‌شوند.

این پدیده که از آن به عنوان «جایگزینی دارایی» یاد می‌شود، دو پیامد فاجعه‌بار دارد: اولاً، منابع مالی کمیاب کشور از بخش تولیدی منحرف شده و در دارایی‌هایی که هیچ ارزش افزوده جدیدی خلق نمی‌کنند، حبس می‌شود. ثانیاً، هجوم نقدینگی به این بازارها، خود به ایجاد حباب‌های قیمتی دامن زده و به عنوان یک منبع مستقل، تورم را تشدید می‌کند. این چرخه معیوب، اقتصاد را در یک تله «رکود تورمی» گرفتار می‌کند؛ جایی که تورم بالا همزمان با رشد اقتصادی پایین یا منفی رخ می‌دهد و سیاست‌گذار را در برابر یک دوراهی فلج‌کننده قرار می‌دهد.

در سطح اقتصاد کلان، شکاف درآمد - تورم به تضعیف شدید پس‌انداز ملی و بحران تشکیل سرمایه منجر می‌شود. پس‌انداز، به ویژه پس‌انداز ریالی، در شرایطی که نرخ بهره حقیقی (نرخ بهره اسمی منهای نرخ تورم) به شدت منفی است، یک رفتار غیرعقلانی تلقی می‌شود. خانوارها و بنگاه‌ها به جای نگهداری پول در سپرده‌های بانکی که هر روز از ارزش آن کاسته می‌شود، یا آن را به سرعت به کالا تبدیل می‌کنند (افزایش سرعت گردش پول که خود تورم‌زاست) و یا به دارایی‌های ذکر شده در بالا پناه می‌برند. این «فرار از پول ملی» سیستم بانکی را از منابع لازم برای تأمین مالی سرمایه‌گذاری‌های بلندمدت تهی می‌سازد. بانک‌ها برای جذب سپرده مجبور به ارائه نرخ‌های بهره اسمی بالا می‌شوند که این امر هزینه تأمین مالی را برای تولیدکنندگان افزایش داده و آخرین میخ را بر تابوت سرمایه‌گذاری مولد می‌کوبد.

خبر مرتبط رشد اقتصادی، چگونه رفاه مردم را بالا می‌برد؟ | گذر از «جدال توزیع کیک» به «بزرگتر کردن کیک اقتصاد»

اقتصادنیوز: جدیدترین آمار رشد اقتصادی نشان می‌دهد که رشد اقتصادی ماهانه نقطه‌ای (چه با احتساب نفت چه بدون آن) در اولین ماه تابستان امسال منفی برآورد شده و حتی نسبت به رشد خردادماه که باز هم منفی بوده، کاهش بیشتری را تجربه کرده است.

در نتیجه، اقتصاد با فرسایش انباشت سرمایه فیزیکی مواجه می‌شود. ماشین‌آلات مستهلک می‌شوند، زیرساخت‌ها فرسوده می‌شوند و فناوری تولید از روندهای جهانی عقب می‌ماند. این استهلاک سرمایه به معنای کاهش بهره‌وری نیروی کار است، که خود به خود توانایی اقتصاد برای ایجاد رشد اقتصادی پایدار و افزایش دستمزدهای حقیقی در آینده را از بین می‌برد و بدین ترتیب، چرخه معیوب فقر و رکود را تداوم می‌بخشد. این روند در سه دهه گذشته رخ داده است.

فرار سرمایه انسانی

پیامد دیگر این شکاف، که شاید از همه موارد مخرب‌تر باشد، فرار سرمایه انسانی است. نیروی کار متخصص، تحصیل‌کرده و ماهر، با مشاهده اینکه درآمد حقیقی‌شان سال به سال کاهش می‌یابد و هیچ چشم‌انداز روشنی برای بهبود وضعیت اقتصادی و حرفه‌ای خود در آینده متصور نیستند، به طور فزاینده‌ای گزینه مهاجرت را انتخاب می‌کنند. این گروه، که ارزشمندترین دارایی یک کشور برای توسعه بلندمدت محسوب می‌شود،

با مقایسه سطح درآمد و کیفیت زندگی خود با همتایانشان در دیگر کشورها، به این نتیجه می‌رسند که ماندن به معنای پذیرش یک زیان فرصت عظیم است. خروج این نخبگان، ظرفیت نوآوری، کارآفرینی و مدیریت کارآمد را در کشور از بین می‌برد. این یک بازی با حاصل جمع منفی است؛ کشور مبدأ هزینه‌های هنگفتی برای آموزش و پرورش این افراد متقبل شده، اما کشور مقصد بدون هیچ هزینه‌ای از منافع و بهره‌وری آن‌ها بهره‌مند می‌شود. پدیده فرار مغزها، توانایی اقتصاد برای خروج از تله رکود تورمی را در بلندمدت به شدت تضعیف می‌کند و شکاف فناوری و بهره‌وری ایران با اقتصادهای پیشرو را عمیق‌تر می‌سازد.

مالیات پنهان و...

علاوه بر این، تورم مزمن که درآمد حقیقی را می‌بلعد، به عنوان یک مالیات پنهان عمل می‌کند و نابرابری اقتصادی را به شدت تشدید می‌نماید. این مالیات از همه اقشار جامعه به یک نسبت گرفته نمی‌شود. بیشترین فشار آن بر دوش اقشار با درآمد ثابت، مانند کارگران، کارمندان و بازنشستگان است که ابزاری برای محافظت از درآمد خود در برابر تورم ندارند. در مقابل، صاحبان دارایی‌ها (مانند املاک، خودرو، سکه، طلا و ارز) نه تنها از تورم متضرر نمی‌شوند، بلکه اغلب از طریق افزایش قیمت دارایی‌هایشان، ثروتمندتر نیز می‌شوند. این مکانیزم بازتوزیع ثروت از فقرا به اغنیا، ضریب جینی را افزایش داده و به قطبی شدن شدید جامعه می‌انجامد.

این نابرابری فزاینده نه تنها انسجام اجتماعی را تهدید می‌کند و به بی‌اعتمادی و نارضایتی‌های عمومی دامن می‌زند، بلکه از منظر اقتصادی نیز ناکارآمد است. تمرکز ثروت در دست عده‌ای معدود، تقاضای کل را محدود می‌کند (زیرا میل نهایی به مصرف ثروتمندان پایین‌تر است) و قدرت چانه‌زنی نیروی کار را تضعیف می‌نماید که این خود به تداوم چرخه پایین بودن دستمزدهای حقیقی کمک می‌کند.

گرفتار شدن دولت در تله مالی و سیاستگذاری

این وضعیت، دولت را نیز در یک تله مالی و سیاست‌گذاری گرفتار می‌کند. از یک سو، با رکود اقتصادی، درآمدهای مالیاتی حقیقی دولت کاهش می‌یابد. از سوی دیگر، تورم هزینه‌های جاری دولت را به شدت افزایش می‌دهد. این شکاف فزاینده میان درآمدها و هزینه‌ها، به کسری بودجه مزمن منجر می‌شود. دولت برای تأمین این کسری، اغلب به استقراض از نظام بانکی و به طور مشخص بانک مرکزی متوسل می‌شود که این عمل به معنای چاپ پول بدون پشتوانه و پولی‌سازی کسری بودجه است. این سیاست، به طور مستقیم به رشد پایه پولی و نقدینگی دامن زده و خود به یکی از اصلی‌ترین موتورهای محرک تورم تبدیل می‌شود.

خبر مرتبط شکاف عجیب قیمت انرژی در ایران با نرخ فوب خلیج فارس | دولت پزشکیان باید تصمیم سخت بگیرد

اقتصادنیوز: دولت در سال‌های گذشته، میلیاردها دلار صرف یارانه انرژی کرده که تنها یارانه سوخت، به حدود 15 تا 20 درصد از GDP ایران رسیده است.

در واقع، دولت در تلاش برای حل مشکل کوتاه‌مدت خود، بیماری اصلی اقتصاد را تشدید می‌کند. این پدیده که در ادبیات اقتصادی به آن «سلطه مالی بر سیاست پولی» گفته می‌شود، استقلال بانک مرکزی را از بین برده و ابزارهای سیاست‌گذاری پولی برای کنترل تورم را ناکارآمد می‌سازد. هرگونه درخواست برای انقباض پولی (مانند افزایش نرخ بهره) با مقاومت شدید دولت مواجه می‌شود، زیرا این کار رکود را عمیق‌تر کرده و تأمین مالی دولت را دشوارتر می‌سازد. در نتیجه، سیاست‌گذار در یک وضعیت قفل‌شدگی قرار می‌گیرد و اقتصاد در یک تعادل سطح پایین و نامطلوب به دام می‌افتد.

در نهایت، این شکاف مزمن بر نرخ ارز و تراز پرداخت‌های کشور نیز تأثیرات عمیقی بر جای می‌گذارد. فرار از پول ملی و جستجو برای حفظ ارزش دارایی‌ها، تقاضا برای ارزهای خارجی را به شدت افزایش می‌دهد. همزمان، به دلیل ضعف تولید داخلی، عقب‌ماندگی فناورانه و کاهش بهره‌وری (که همگی از نتایج همین شکاف هستند)، توان رقابت‌پذیری کالاهای صادراتی ایران در بازارهای جهانی کاهش یافته و وابستگی به واردات افزایش می‌یابد. این ترکیب از افزایش تقاضا و کاهش عرضه ارز، فشار دائمی و فزاینده‌ای را بر نرخ ارز وارد کرده و به استهلاک مستمر ارزش پول ملی منجر می‌شود. کاهش ارزش پول ملی نیز به نوبه خود از طریق گران شدن کالاهای وارداتی (اعم از مصرفی و واسطه‌ای)، یک شوک هزینه‌ای جدید به اقتصاد وارد می‌کند. این چرخه معیوب رشد تورم و در نتیجه رشد قیمت ارز، یکی از پایدارترین و مخرب‌ترین دینامیسم‌های اقتصاد ایران در دهه‌های اخیر بوده است.

بنابراین، می‌توان گفت که شکاف سی‌ساله میان رشد درآمد سرانه و تورم در ایران، بسیار فراتر از یک شاخص اقتصادی منفی است. این شکاف، یک فرایند فرسایشی چندوجهی است که تار و پود اقتصاد کشور را از هم گسسته است. این پدیده با تضعیف رفاه خانوار، تقاضای مؤثر را نابود کرده؛ با ایجاد عدم قطعیت و کاهش بازدهی، سرمایه‌گذاری مولد را از صرفه انداخته؛ با منفی کردن نرخ بهره حقیقی، پس‌انداز ملی را تبخیر کرده؛ با بی‌ارزش کردن تخصص و مهارت، به فرار مغزها دامن زده؛ با بازتوزیع قهقرایی ثروت، نابرابری را تشدید کرده؛ و با به دام انداختن دولت در چرخه کسری بودجه و چاپ پول، خود را به طور مداوم بازتولید کرده است.

آثار این شکاف، یک زنجیره علی و معلولی پیچیده را تشکیل می‌دهد که در آن هر معلول، خود به علت جدیدی برای تشدید بحران تبدیل می‌شود. خروج از این وضعیت نیازمند یک بازنگری بنیادین در معماری سیاست‌گذاری اقتصادی کشور است؛ سیاستی که در آن، مهار پایدار تورم به عنوان یک اولویت مطلق و پیش‌شرط هرگونه رشد و توسعه، در مرکز توجه قرار گیرد و با اصلاحات ساختاری عمیق در حوزه‌هایی چون نظام بودجه‌ریزی، استقلال بانک مرکزی، بهبود محیط کسب‌وکار و آزادسازی ظرفیت‌های بخش خصوصی همراه شود. خصوصی‌سازی نیز باید با «آزادسازی» و «مقررات زدایی» همراه باشد.

بدون ترمیم این شکاف بنیادین میان نرخ رشد درآمد سرانه و نرخ تورم، هرگونه تلاش برای دستیابی به توسعه پایدار، صرفاً تکرار سیاست‌های شکست‌خورده گذشته و تعمیق بحران موجود خواهد بود.

همچنین بخوانید ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
سقوط طبقاتی گسترده در ایران در 30 سال 2
سقوط طبقاتی گسترده در ایران در 30 سال 3
سقوط طبقاتی گسترده در ایران در 30 سال 4
سقوط طبقاتی گسترده در ایران در 30 سال 5
سقوط طبقاتی گسترده در ایران در 30 سال 6
سقوط طبقاتی گسترده در ایران در 30 سال 7
سقوط طبقاتی گسترده در ایران در 30 سال 8