جمعه 25 آبان 1403

قرن جدید هجری شمسی؛ آغاز فروپاشی نظم نوین جهانی

خبرگزاری دانشجو مشاهده در مرجع
قرن جدید هجری شمسی؛ آغاز فروپاشی نظم نوین جهانی

محمدرضا یزدی زاده؛ اقتصاددان و کارشناس مسائل اقتصادی در یادداشتی اختصاصی برای گروه اقتصادی خبرگزاری دانشجو نوشت: قرن جدید هجری شمسی را در حالی آغاز میکنیم که جهان در چند سال اخیر، آغازی برای یک پایان را تجربه میکند و در سالجاری، این روند با شدت بسیار بیشتری به پیش خواهد رفت. پایان نظم نوین جهانی، که غرب به رهبری آمریکا، آنرا طراحی کرده بود. اساس این نظم، بر پایه مؤلفه‌های قدرت آمریکا، طرح ریزی شده است و مسلما فروپاشی آنرا نیز باید در تحلیل وضعیت این مؤلفه‌ها جستجو کرد. اهم مؤلفه‌های قدرت آمریکا بزرگترین اقتصاد جهان و نقش قدرتمند در الزام به استفاده از دلار آمریکا در مبادلات جهانی و کنترل سیستم جهانی مبادلات بانکی رهبری اردوگاه غرب شامل اروپا، ژاپن، کره جنوبی، استرالیا، کانادا و تایوان رهبری کشور‌های عربی صادر کننده انرژی توانایی ایجاد اجماع جهانی در راه اهداف خود (و معامله با چین و روسیه در این مسیر) قدرت اول نظامی دنیا با توانایی حمله به هر کشور عیر اتمی و عدم امکان مقلبله با او شبکه جهانی اینترنت حال به بررسی وضعیت کنونی و روند احتمالی تغییرات این مؤلفه‌ها میپردازیم. بزرگترین اقتصاد جهان تولید ناخالص داخلی امریکا با رقم بیش از 22 هزار میلیارد دلار، بزرگترین اقتصاد جهان است ولی نقش خود بعنوان مؤثر‌ترین اقتصاد جهان را به دلایل مختلف، از دست میدهد. زمانی این بزرگترین اقتصاد جهان، فاصله بسیار معنی دار و گاها" چندبرابری با رتبه بعد از خود داشت در حالیکه در حال حاضر این فاصله در حدود سی و پنج درصد است وبا روند کنونی، با سرعتی بیش از گذشته، این فاصله از دو سو یعنی کاهش رشد اقتصادی آمریکا و رشد اقتصادی چین، از بین خواهد رفت و آمریکا در آینده نزدیک، بزرگترین اقتصاد دنیا نخواهد بود. مهمترین دلایل کاهش رشد اقتصادی آمریکا را میتوان در کاهش نقش دلار در ذخایر ارزی کشور‌ها واستفاده از آن در مبادلات اقتصادی جستجو کرد. اقدام تدارکاتی روسیه، قبل از آغاز جنگ، درحذف دلار از ذخایر ارزی و اعلام انجام مبادلات اقتصادی، صرفا" با روبل (که علیرغم تحریم غربی‌ها، اروپا برای تامین گاز خود، لااقل در میان مدت ناچار به آن است و کشورهایی، چون چین، ایران و سوریه از آن استقبال و کشورهایی، چون قزاقستان، ترکمنستان و... به آن تمکین خواهند کرد) در کنار تلاش کشور‌های دیگر در جایگزینی ارز‌های دیگر که میتوان ریشه آنرا در استفاده ابزاری آمریکا از دلار، در کنترل و فشار به کشورها، جستجو کرد، تاثیرات غیر قابل جبران برای اقتصاد امریکا خواهد داشت. حجم پول و شبه پول دلاری در دنیا در حدود بیش از دوبرابر حجم اقتصاد امریکا، براورد میگردد. این شرایط را اضافه کنید به وضعیت بدهکار‌ترین دولت دنیا با حجم بدهی در حدود 4/1 برابر تولید ناخالص داخلی کشور. بررسی نحوه سیاست‌های پولی در برخورد با سیکل‌های تجاری (رکود و تورم) نیز جای تامل بسیار است. اقتصادیکه برای کنترل تورم، در دهه هفتاد میلادی، نرخ‌های بهره 10، 15 و 20 درصدی را بکار گرفته است، از اواسط دهه 80، از این سیاست پرهزینه، بی نیاز گردیده است. پر هزینه از آن جهت که دولت آمریکا بعنوان بزرگترین بدهکار، بیشترین هزینه را از افزایش نرخ بهره متحمل میشود. به راستی آمریکا این مهد آزادی اقتصادی و حقوق بشر، قبله گاه لیبرالیسم اقتصادی، چه سیاست اقتصادی را جاگزین سیاست پولی انقباضی و افزایش نرخ بهره کرده است که در دهه اخیر تقریبا همواره نرخ بهره را تا حدود صفر پایین نگه داشته است؟ برای مثال در سال 1984 برای مقابله با تورم حدود 4 درصدی، نرخ بهره 12 درصدی بکار گرفته شده لیکن فی المثل در سال 2011 در مقابل تورم 3 درصدی، نرخ بهره 5/2 درصد است.

نمودار شماره یک (نرخ بهره در آمریکا)

یکی از فرضیه‌های مطرح در این زمینه آن است که طی دهه‌های اخیر، امریکایی‌ها برای مقابله با نوسانات تجاری و حباب‌های بازار بورس، به جای استفاده از ابزار اقتصادی، با تکیه به قدرت نظامی خود و بحران آفرینی، حباب‌های بازار بورس را کنترل میکنند. این کنترل عملا" برای دولت هزینه چندانی ندارد بلکه متضرر اصلی، سهامداران خارجی با سهم چهل درصدی از قمارخانه ایی بنام بازار سهام امریکا هستند. این بازار در حال حاضر بیش از 41 هزار میلیارد دلار ارزش گذاری شده است. نمودار زیر شاخص قیمت سهام در بورس آمریکا را نشان میدهد.

نمودار شماره دو (شاخص قیمت سهام)

توجه به تاریخ نوسانات و تشنج آفرینی‌های دولت آمریکا از حملات به پاناما، حملات به سکو‌های نفتی ایران، تشویق عراق به اشغال کویت، جنگ اول و دوم خلیج فارس تا شهادت سردار سرافراز کشور، سردار سلیمانی، همگی اقداماتی در جهت نعدیل حباب این قمارخانه بزرک است. در شرایطی که رشد اقتصادی امریکا در دوره مورد بررسی یعنی از 1980 به بعد عموما" زیر پنج درصد بوده، رشد بازار بورس، کاملا" غیر متناسب بوده و برای جلوگیری از تورم، بجای استفاده از سیاست‌های اقتصادی، سیاست متکی بر نظامی گری، استفاده شده است که البته همانگونه که عرض شد بازنده اصلی نیز، سرمایه گذاران خارجی بوده اند.

نمودار شماره سه (رشد واقعی اقتصاد آمریکا)

نکته قابل توجه دیگر در مورد بورس آمریکا آن است که هرچند منطقا میبایست بین ارزش شرکت‌ها و ترکیبی از ارزش فیزیکی سرمایه‌ها و بازدهی آن‌ها یک رابطه متناسب وجود داشته باشد، در مقایسه ده شرکت دارای بیشترین درآمد در بورس و ده شرکت دارای بیشترین ارزش در بورس، فقط دو مورد مشترک وجود دارد. هرچند در عصر جدید، اطلاعات یعنی قدرت و ثروت، لیکن باید تاثیر این اطلاعات در درآمد شرکت‌ها، باعث قیمت گذاری آن‌ها بشود نه صرف وجود اطلاعات. از سوی دیگر روش قیمت گذاری بر روی ارزش برند‌ها در آمریکا، سیستم و ضرایب غیر قابل توجیهی بکار گرفته میشود. همه این مطالب این موضوع را به ذهن متبادر میکند که یک تفاوت ماهوی دیگر بین اقتصاد آمریکا و سایر رقبا مثل چین وجود دارد و آن سهم بالای ارزش‌های غیر واقعی (وطبعا متزلزل که احتمالا در تلاش برای ایجاد تناسب با حجم دلار در گردش جهانی است) در اقتصاد آمریکاست. آمار رشد اسمی اقتصاد در مقابل رشد شاخص بورس، از عوامل دیگر مؤید این موضوع است.

بهرحال با توجه به توضیحات فوق و شرایط نظامی آمریکا و کاهش امکان استفاده از نظامی گری بجای استفاده از ابزار اقتصادی، کاهش حجم دلار‌های در گردش در اقتصاد جهانی و... در کنار شکاف طبقاتی وسیع، درصد بالای بی خانمان‌ها، تزلزل اجتماعی ناشی از بی عدالتی در مورد رنگین پوست‌ها، رشد تفکر ناسیونالیستی مبتنی بر ترامپیسم و نیز تحولاتی که در رابطه با سایر مؤلفه‌های قدرت امریکا حادث شده یا قابل پیش بینی است، وضعیت نامناسبی را برای امریکا قابل تصور مینماید که حتی میتواند منجر به تجزیه آن شود. خلاصه آنکه با نگاهی به عملکرد تاریخی اقتصادی آمریکا از جمله قانون منع مالکیت طلا در سال 1933، تحدید کشور‌های صادرکننده به اشغال نظامی در صورت فروش نفت به ارز‌های غیر از دلار، اقدامات فوق الذکر و... نشان میدهد بلبل لیبرالیسم اقتصادی آمریکا، گنجشک رنگ شده ایی است که متاسفانه عده ایی برای این گنجشک رنگ شده، گریبان میدرند.

مؤلفه دوم، رهبری اردوگاه غرب هرچند، تضاد منافع بین آمریکا و اروپا که پس از پایان جنگ سرد، به مرور ایجاد شد، در سال‌های اخیر بر سر مسائل مختلفی از جمله رفتار ترامپ با ناتو، خروج امریکا از برجام، خروج آمریکا از پیمان زیست محیطی و نیز تبدیل آمریکا به صادرکننده نفت و... رو به گسترش گذاشت وبا آغاز جنگ اوکراین و موضوع تحریم‌های روسیه در کنار نیاز حیاتی اروپا و خصوصا" آلمان به انرژی روسیه، بیش از پیش نمایان میگردد. اتحادیه اروپا که با خروج انگلستان، تضعیف شده است امروز در بین ملت‌های اعضای اصلی قاره سبز، بدلیل الزام آن‌ها به کشیدن جور ضعف اقتصادی سایر کشور‌های ضعیف‌تر، زیر سؤال رفته است. این موضوع در کنار مشکلات اقتصادی و اجتماعی در فرانسه بدلیل شکاف طبقاتی باعث تغییراتی در این اتحادیه خواهد شد و اروپای غیر متحد، بیش از این، فرمانبردار آمریکا نخواهد بود. در بین اعضای شرقی اردوگاه غرب، از جمله ژاپن، کره جنوبی و تایوان، بعد از جنگ اوکراین سطح اعتماد به حمایت آمریکا نزول کرده است و از سوی دیگر باید بزودی منتظر قدرت نمایی‌های اتمی در کنار پرده برداری کره شمالی از موشک‌های فراصوتی که به یمن کمک روسیه بدست خواهد آورد، باشیم. در چنین شرایطی پیروی محض این کشور‌ها از آمریکا کاهش خواهد یافت تا جائیکه احتمال" شاهد مذاکرات الحاق تایوان به چین در قالب یک حکومت خودمختار خواهیم بود. اعلام انصراف صربستان از عضویت در ناتو که احتمالا به کشور‌های دیگر نیز سرایت خواهد کرد از پس لرزه‌های جنگ اوکراین است. ازسوی دیگر علیرغم تحقق اهداف اعلامی روس‌ها در حمله به اوکراین، یعنی خلع سلاح و انصراف اوکراین از عضویت در ناتو، اشغال آن ادامه دارد و با توجه به محاصره دریایی و هوایی اوکراین، راه ارسال تسلیحات غربی‌ها از طریق مرز‌های زمینی همسایگان از جمله لهستان است که میتوان انتظار حمله موشکی و هوایی به بخش‌هایی از لهستان به بهانه نابودی کریدور ارسال سلاح و البته قدرت نمایی بیشتر روسیه در مقابل ناتو و انصراف کشور‌های بیشتری از پوشش ناتو را، داشت.

مؤلفه سوم، رهبری کشور‌های عربی عدم توانایی ادعایی آمریکا، بیش از هر کشور وابسته ایی به آمریکا، در بین کشور‌های عربی وابسته، نا امیدی ایجاد کرده است. ساقط کردن گلوبال هاک، حمله به عین الاسد بعنوان اولین حمله یک کشور غیر درگیر درجنگ با امریکا به یک پایگاه آمریکا در تاریخ، جنگ سوریه، خروج آن‌ها از افغانستان و نهایتا" غیرممکن شدن حمایت مستقیم از اوکراین، ناچار بودن آمریکا به لغو تحریم‌های ایران (که البته در شرایط جدید، قدرت این تحریم‌ها به شدت کاهش یافته) نا امیدی ایجاد شده در این کشور‌ها را تشدید کرده و قطعا" به تلاش‌های نامحسوس آن‌ها در تکیه بر قدرت‌های دیگر و در نتیجه تضعیف نفوذ آمریکا بر آن‌ها، خواهد انجامید. خصوصا" اینکه در شرایط جدید باید در انتظار وسعت کمی و کیفی حملات یمنی علیه متجاوزان باشیم. مؤلفه چهارم، قدرت ایجاد اجماع جهانی در جهت منافع خود این قدرت که بر اساس فشار بر اروپائیان و معامله با روسیه و چین استوار بود، عملا" با جنگ اوکراین از بین رفته است. مؤلفه پنجم، قدرت اول نظامی دنیا این مؤلفه نیزبا توجه به تجارب برخورد نظامی با ایران و نیز با رونمایی روسیه از تکنولوژی‌های جدید فراصوت از یکسو و اقدامات همه جانبه و دراعمال حداکثر توان امریکا علیه روسیه و رسیدن روسیه به جایی که از این پس چیز زیادی برای از دست دادن ندارد ولذا روسیه را بسیار خطرناک مینماید تا آنجا که احتمال بروز جنگ اتمی نیز وجود دارد، چندان مطلبی برای دفاع ندارد. مؤلفه ششم، شبکه جهانی اینترنت این مؤلفه تنها مؤلفه آسیب ندیده از قدرت آمریکاست که اساس فعالیت‌های اقتصادی و اجتماعی کشور‌ها بر آن نهاده شده است و قطعا کشور‌های مستقل باید به سمت ایجاد شبکه‌های ملی قابل ارتباط با دیگر کشور‌ها پیش روند. نتیجه آنکه با تضعیف و زوال مؤلفه‌های قدرت آمریکا، بزودی چیزی بنام نظم نوین باقی نخواهد ماند و دنیا اساس دیگری در تقسیم بندی قدرت‌های جهانی و منطقه‌ای را تجربه خواهد کرد.

قرن جدید هجری شمسی؛ آغاز فروپاشی نظم نوین جهانی 2
قرن جدید هجری شمسی؛ آغاز فروپاشی نظم نوین جهانی 3
قرن جدید هجری شمسی؛ آغاز فروپاشی نظم نوین جهانی 4