چهارشنبه 7 آذر 1403

مصائب غلبه آمارسازی بر کار فرهنگی / «مهرشادیسم» و خطرات بزرگ «مشاوران» مشکوک

وب‌گاه مشرق نیوز مشاهده در مرجع
مصائب غلبه آمارسازی بر کار فرهنگی / «مهرشادیسم» و خطرات بزرگ «مشاوران» مشکوک

این که رسانه‌هایی که قبلا بیشترین پوشش را به مهرشاد دادند، امروز آرشیوهای خود را از نام او پاک کنند و با میزگردهای مثلا علمی بخواهند کل ماجرا را به «میل به دیده شدن» فرو بکاهند، اشتباهی بزرگ‌تر است.

سرویس سیاست مشرق - سال 2002، فیلمی در ژانر درام زندگینامه‌ای از استیون اسپیلبرگ اکران شد که سوژه‌ای بسیار عجیب، اما واقعی داشت. این فیلم روایتی از زندگی فرانک ابگنیل جونیور (با بازی لئوناردو دی‌کاپریو) است که در فاصله 16 تا 18 سالگی موفق شد میلیون‌ها دلار چک را جعل کند و خود را خلبان هواپیمایی خطوط هوایی سراسری آمریکا، دکتری در جورجیا و وکیلی در لوئیزیانا جا بزند. کارل هنراتی (با بازی تام هنکس) مأمور اف‌بی‌آی همواره در پی به دام انداختن فرانک است، اما همواره از این جوان نورسته رکب می خورد و یک قدم از او عقب می ماند. در نهایت هنراتی موفق می شود که فرانک را به دام بیاندازد. فرانگ ابگنیل بعدا، به واسطه هوش و نبوغ خود به همکاری با اف بی‌آی پرداخت و جالب این که در همین فیلم، فرانک واقعی حضوری کوتاه در نقش یک پلیس فرانسوی دارد. او در 1969 در فرانسه به چنگ پلیس افتاد.

حدودا 27 یا 28 سال بعد، در ایران، اخبار سیمای جمهوری اسلامی از یک «نابغه» جوان رونمایی کرد. اواسط دی ماه سال 1376 بود که رسانه‌های کشور خبر از ظهور یک پدیده جوان در حوزه پزشکی و در تخصص حساس جراحی مغز و اعصاب دادند. «ابوالفضل بیات» جوانی خراسانی و حدودا 22ساله بود که گفته می‌شد با وجود سن کم توانسته بود مدارج علمی را به سرعت پیموده و با داشتن مدارک علمی و پژوهشی خود را به عنوان جراحی متبحر و زبردست معرفی کند. جراحی که در حوزه ادبیات و فلسفه نیز مطالعات عمیق و معلوماتی قابل توجه داشت. چیزی که به عرضه تصویر او به عنوان یک نابغه در تلیوزیون و مطبوعات کمک بسیاری کرد، این ادعا بود که آقای «دکتر» حافظ قرآن کریم هم هستند! الغرض، با اعلام این خبر سیل عکس و مصاحبه و تحلیل و تحسین از جانب رسانه‌های مختلف آن دوره به راه افتاد. استاندار وقت خراسان و نهادهای فرهنگی و دانشگاهی و حتی مقامات مذهبی این استان دیدارهای متعددی با او داشته، تقدیر و تحبیبش کردند. تمام این جلسات با پوشش رسانه‌های محلی استان و در برخی موارد از صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران پوشش داده شد. اما هنوز دو، سه روزی از این ماجرا نگذشته بود که اخبار عصرگاهی رادیو خراسان اعلام کرد که با تحقیقات انجام گرفته از سوی نهادهای مسوول مشخص شد که ادعاهای این به اصطلاح نابغه ملی به هیچ عنوان صحت ندارد. او نه تنها تخصصی در پزشکی نداشته بلکه تحصیلات دبیرستان راهم به سختی به پایان برده! گفته شد که نامبرده از اختلالات شدید شخصیتی و روحی رنج می‌برد و با جعل مدارک و گواهینامه‌های تحصیلی و پژوهشی و با تکیه بر هوش و قدرت بیان و اقناعی توانسته بود مسوولان و افکار عمومی را بازی دهد. نکته مهم این که، تا جایی که ذهن نگارنده یاری می کند نه صدا و سیما و نه هیچ‌کدام از مطبوعات در آن زمان، بابت این اشتباه خود در تبلیغ ابوالفضل بیات، از مردم عذرخواهی نکردند و اصولا فرهنگ عذرخواهی در آن مقطع، ابدا باب نبود.

همین موضوع، یعنی قرار گرفتن آدم‌ها در جایگاه‌های خاص اجتماعی (وکیل، خلبان، پزشک، بازیگر، فوتبالیست و...) بدون آن که حقیقتا این‌کاره باشند، چند باری هم سوژه فیلم و سریال قرار گرفت. عباس کیارستمی در فیلم «کلوزآپ»(1368) ماجرای یک شیفته‌ی سینما به نام حسین سبزیان را روایت کرد که نزد خانواده‌ای خود را «محسن مخملباف» جا زده بود (مخملباف در اواخر دهه شصت و دهه هفتاد شهرت عمومی داشت) و البته در نهایت به دام پلیس افتاد. یا مهران مدیری در سریال طنز «مرد هزار چهره»، همین سوژه را دستمایه کار خود قرار داد.

وقتی در خرداد ماه امسال، در بحبوحه پیام‌های تبریک مقامات کشوری و لشکری به رییس جمهور منتخب، سید ابراهیم رییسی، پیام تبریکی هم از سوی یک نوجوان با عنوان «فرمانده قرارگاه حضرت ولی‌عصر (عج)» نظر برخی فعالان شبکه‌های اجتماعی را جلب کرد، ناگهان گویی رازی از پرده بیرون افتاد و شوخی شوخی، یکی از عجیب‌ترین پرونده‌های سیاسی چند سال اخیر مثل بمب ترکید. همه از نوجوانی حرف می زدند که در حالی که هنوز محاسن او به درستی در نیامده و هنوز به سن اخذ گواهینامه رانندگی هم نرسیده، یک قطار عکس و گزارش از دیدار او با چهره‌های مطرح مذهبی، سیاسی، هنری و حتی نظامی وجود دارد. نوجوانی که با وجود سن کم، مثل آدم‌بزرگ‌ها لباس می پوشد و انگشتر عقیق درشت به دست می کند و به سبک و سیاق روحانیون حرف می زند و با عناوینی پرطمطراق چون «فرمانده قرارگاه...» بیانیه امضاء می کند. این‌گونه بود که «مهرشاد سهیلی» و پدیده «مهرشادیسم» یکی از کمدی‌ترین و در عین حال تراژیک‌ترین پرونده‌های سیاسی - اجتماعی کشور را در سال 1400 رقم زد.

درباره‌ی مهرشاد سهیلی، نوجوان اهل موسیان در ایلام، در ماه‌های اخیر صحبت‌های زیادی شد و بسیاری از رسانه‌ها به او پرداختند. برخی خبرگزاری‌های اسم و رسم‌دار کشور که وابسته به ارگان‌های معظم هستند، به صورت چراغ‌خاموش تلاش کردند همه رپرتاژهایی که برای اومنتشر کرده بودند، از آرشیو پاک کنند و به دم‌دستی‌ترین و خام‌ترین شکل، با مصاحبه با چند مثلا جامعه‌شناس، کل ماجرا را به «میل به دیده شدن» فرو بکاهند. یا مدیر فلان سایت خبری قم، که بیشترین رپرتاژها را برای مهرشاد منتشر کرده بود، خود به طلبکار تبدیل شد و کل تقصیر را به گردن دفتر استانی فلان خبرگزاری انداخت. اما جالب این بود که هر چقدر که رسانه‌ها و سخنگویان و دفاتر چهره‌های شناخته‌شده‌ی کشور، بیشتر انتساب سهیلی به خود و نقش خود را در برجسته شدن او را انکار می کنند، عکس‌ها و تفاصیل بیشتری از دیدارهای این نوجوان نوخاسته با شخصیت‌های قدرتمند و بانفوذ منتشر می شود. حتی خبرگزاری‌هایی وابسته به طیف‌های مختلف سیاسی هم برای او دلنوشته و دفاعیه منتشر کرده‌اند.

در روزهای اخیر، گزارش مفصل صادق امامی، خبرنگار روزنامه فرهیختگان از زادگاه مهرشاد سهیلی، که یک گزارش میدانی بسیار حرفه‌ای است و جزییات زیادی را از واقعیت‌ها و جزییات مرتبط با مهرشاد سهیلی در بر می گیرد، بار دیگر توجهات را به این پدیدار خاص جلب کرد.

حقیقت این است که ماجرای مهرشاد سهیلی و رشد آسانسوری او در کوتاه‌مدت در فضای رسانه‌ای کشور آن‌قدر عجیب بود که حتی برخی او را «پروژه‌ای» طراحی‌شده توسط یک نهاد امنیتی جهت ارزیابی برخی حفره‌های نفوذ در کشور می پنداشتند که متاسفانه چنین چیزی نبود! البته که قطعا مهرشاد سهیلی از هوشمندی خاصی در مطرح کردن خود به عنوان یک «شخصیت» و راه یافتن به محفل «بزرگان» برخوردار بوده، اما به هیچ عنوان نمی توان رشد او را به تمامی منحصر در هوش خود او دانست و چه خوشمان بیاید و چه نیاید، او قطعا از حمایت یک شبکه برخوردار بوده است. او نه تنها موفق به دیدار با شخصیت‌های نامدار دینی چون مراجع شده، که از آن‌ها کمابیش تاییدیه نیز گرفته است. جدای از این، او موفق شده یکی از فرماندهان نظامی سطح بالا را برای دیدار دو سه باره به زادگاه خود دعوت کند و تصویر بوسه بر پیشانی او از سوی یک فرمانده نظامی ارشدتر هم در فضای نت وجود دارد.

و او و تیم هادی و حامی او آن اندازه هوشمند بودند که بدانند برای افزایش سرمایه و نفوذ اجتماعی این «پدیده»، به ویژه در بین نسل نوجوان و جوان، تنها حمایت و تایید مراجع و شخصیت‌های مذهبی کافی نیست و در نتیجه شاهدیم که از فلان خواننده پاپ مشهور تا فلان بازیگر معروف سریال‌های طنز تلویزیون نیز از آقا مهرشاد تعریف کرده‌اند. مهرشاد سهیلی (که حتی نامگذاری او هم شبیه نامگذاری رایج در شرکت‌های فعال در عرصه کشف استعدادهای موسیقی است) محصول یک طراحی دقیق رسانه‌ای و تبلیغاتی از سوی تیمی است که هم به خوبی فضا و مکانیسم‌های ارتباط‌گیری با بزرگان را می شناخته و هم با نحوه‌ی بازی رسانه‌ای و عملیات روانی موثر بر ذهن مسوولان آشنا بوده است. اگر بتوان ارتباط‌گیری او را با دفتر مراجع محترم و دیدار اختصاصی با مراجع و روحانیون تراز بالا را به عواملی چون نداشتن پروتکل و چارچوب‌های خاص فروکاست (که نمی توان!)، دیدار با مدیر بزرگ‌ترین اپراتور تلفن همراه کشور، مدیرعامل بانک شهر یا فرمانده سپاه تهران بزرگ را به هیچ عنوان نمی توان تصادفی یا الله‌بختکی و بدون هماهنگی و تلفن‌های قبلی از طرف «معرف» های سنگین‌وزن ممکن دانست.

او در گفتگو با خبرنگار فرهیختگان مدعی شده که تنها با سماجت توانسته از مدیرعامل یکی از بزرگ‌ترین شرکت‌های کشور، یعنی «همراه اول»، وقت ملاقات بگیرد. ملاقاتی که فقط ملاقات نبود، بلکه ظرفیت فنی همراه اول به کمک «قرارگاه» ادعایی مهرشاد سهیلی آمد و پیامک‌های پولساز چند صد میلیونی برای او به دنبال داشت!

از سوی دیگر، طیف متنوعی از رسانه‌های کشور، از صدا و سیما تا خبرگزاری‌های بزرگ و سایت‌های معروف خبری (از طیف‌های سیاسی مختلف)، نه تنها اخبار و گزارش‌های او را پوشش دادند، که او را به عنوان مهمان دعوت کردند و حتی خبر بازدید او را از رسانه خود (چنان که او یکی از مقامات کشوری یا لشکری مملکت است) منتشر نمودند! برای کسی که فقط کمی از گردش کار سیستم آگاه باشد و اصطلاحا دستی در کار داشته باشند، این اظهر من الشمس است که ما با یک تیم مواجهیم که نه تنها به فنون پرسونال برندینگ در فضای رسانه‌ای کشور مسلط است، که درگاه‌های رشد و صعود یک «نام» را به خوبی می شناسد و حتی آن‌ها را به خدمت در می آورد.

این تیم هم روابط و پیوندهای خوبی در حوزه‌های سیاسی، رسانه‌ای و اقتصادی دارد و هم بر اساس همان شبکه‌ی روابط، عملیات تبلیغاتی چندلایه طراحی می کند. فقط کافی است که به استفاده‌ی هوشمندانه‌ای که مهرشاد سهیلی از چند کلیدواژه محدود، یعنی «قرارگاه»، «کار جهادی» و «مناطق محروم» برای وصل شدن به دفاتر مراجع و شخصیت‌های روحانی و گرفتن وقت دیدار اختصاصی کرده دقت کنید. او با همین سه کلیدواژه، هم وزن خود را در حد مسوول یک «قرارگاه» نظامی بالا می برده، هم اعتماد سیاسی مخاطب را با ادعای «کار جهادی» جلب می کرده (به عنوان یک نیروی خودی و مخلص) و هم با کلیدواژه «مناطق محروم» به لحاظ عاطفی طرف مقابل را تحت تاثیر قرار می داده است.

این تسلط بر روانشناسی و بار کلمات، آن هم در برابر طیف متنوعی از شخصیت‌ها (مرجع تقلید، فرمانده نظامی، مدیر ارشد اقتصادی، بازیگر، خواننده و...) از نوجوانی از یک شهر بسیار کوچک در استان ایلام که تجربه‌ی زیسته‌ی قابل ملاحظه‌ای ندارد و حتی به قول خودش محل خانه‌ی خواهرش در کرج را نه از روی اسم و عنوان کوچه و خیابان، که از روی درخت سر کوچه به خاطر می سپرده، ابدا قابل باور نیست. و قطعا مشاوران و دستیاران او فراتر از دو سه طلبه با نام‌های مستعار چون «بهشتی» است.

این که مهرشاد در همان سال 96، وقتی در 13 سالگی به دیدار مصطفی میرسلیم رفت، یک پروژه در دست تیمی کاربلد بود، محل تردید است. او احتمالا تا همان یکی دو عکس اولی که با مراجع و بزرگان دینی گرفت، کاملا متکی به هوش و طراحی شخصی خود و احتمالا دو سه نفر فامیل و آشنای نزدیک بود. به نظر می رسد از یک جایی، پای «مشاوران» به میان آمد. همان‌ها که با دیدن نوجوانی با ظواهر متشرع و انقلابی، با سادگی و لهجه‌ی شهرستانی که مدعی کار «جهادی» است، بلافاصله در ناصبه او یک پروژه‌ی تاثیرگذار و «الهام‌بخش» فرهنگی دیدند. پروژه‌ای که احتمالا چنین عنوانی داشت: «نوجوان تراز انقلابی»

دیدار سهیلی 13 ساله با میرسلیم در انتخابات 96

با ملاحظه‌ی همه حلقه‌ها که مهرشاد نوجوان از آن‌ها گذشت تا به دیدار بزرگان در حوزه‌های مختلف برود؛ همه قرارهایی که برای او «هماهنگ» شد؛ همه امکاناتی که در اختیار او قرار گرفت؛ همه پیامک‌هایی که برایش زده شد؛ همه بازدیدهایی که از پایگاه‌های خبری برایش جور شد؛ همه رونمایی‌هایی که در خبرگزاری‌های رسمی کشور برای کتاب غیرقانونی زندگینامه‌اش برگزار شد و... می توان احتمال قوی داد که حق با همشهری‌ها و بچه‌محل‌های ظاهرا ساده مهرشاد است: او به جاهایی وصل بوده و نفوذ دارد.

شاید باز شدن سر ماجرای مهرشاد سهیلی را باید یک موهبت ناخواسته دانست. شاید ماجرای او یک بار هم شده، مسوولان امر را به این صرافت بیاندازد که بار دیگر مکانیسم‌ها و ساز و کارهای «نفوذ و صعود» در سیستم را بازنگری کنند. یک بار دیگر معیارهای «ظاهربینانه» را در مهر تایید زدن به آدم‌ها و رشد دادن ایشان در سیستم مرور کنند. از همه مهم‌تر، برای یک بار هم شده، تکلیف سیستم با «مشاوران» پرمدعا اما «کم‌خرد» که دسترسی‌های بالا دارند و پروژه‌های سوخته با هزینه‌های حیثیتی بالا در دامن ساختار می‌گذارند، روشن شود. به نظر می رسد که هزینه‌سازی نیروهای موجه‌نمای درون سیستم که با طرح‌های ظاهرا دهان‌پرکن، اما در باطن پوچ و حتی مضحک، کشور و نظام و انقلاب را در معرض آسیب قرار می دهند، به جاهای باریک کشیده است.

مهرشاد سهیلی یک مساله دیگر را هم به خوبی برای اهل فن، آشکار کرد و آن غلبه‌ی خطرناک «آمارسازی» به جای دستاوردهای واقعی و غلبه‌ی «کمیت» بر «کیفیت» است. به طور خاص، در حوزه کار فرهنگی، جایی که از قضاء چندین برابر حوزه‌هایی چون سیاست و اقتصاد، نیازمند هوش، فراست، درایت و خلاقیت است، پروژه‌های بادکنکی و خوش‌ظاهر که رنگ و لعاب «کار جهادی» و «اقدام انقلابی» هم دارند و ظاهرا زحمت و طراحی خاص هم نمی خواهند، به سکه رایج در بسیاری از نهادهای انقلابی تبدیل شده است. دعوای اخیر دو موسسه فرهنگی منسوب به جریان انقلابی بر سر مالکیت فلان «هشتگ» ترند شده، اتفاقا قطعه مکمل پازلی است که «مهرشادیسم» هم یکی از قطعات مهم آن را شکل می دهد.

در نهایت، اگر بخواهیم تنها یک جنبه مثبت برای قضیه‌ی مهرشاد سهیلی قائل شویم، این است که دست‌کم این بار، مسوولان امر و مغز متفکر سیستم فرهنگی، ساده از کنار ماجرا نگذرند و دست‌کم در حوزه فرهنگی، یک بازطراحی اساسی برای نهادهای انقلابی صورت دهند.

مصائب غلبه آمارسازی بر کار فرهنگی / «مهرشادیسم» و خطرات بزرگ «مشاوران» مشکوک 2
مصائب غلبه آمارسازی بر کار فرهنگی / «مهرشادیسم» و خطرات بزرگ «مشاوران» مشکوک 3
مصائب غلبه آمارسازی بر کار فرهنگی / «مهرشادیسم» و خطرات بزرگ «مشاوران» مشکوک 4
مصائب غلبه آمارسازی بر کار فرهنگی / «مهرشادیسم» و خطرات بزرگ «مشاوران» مشکوک 5
مصائب غلبه آمارسازی بر کار فرهنگی / «مهرشادیسم» و خطرات بزرگ «مشاوران» مشکوک 6
مصائب غلبه آمارسازی بر کار فرهنگی / «مهرشادیسم» و خطرات بزرگ «مشاوران» مشکوک 7
مصائب غلبه آمارسازی بر کار فرهنگی / «مهرشادیسم» و خطرات بزرگ «مشاوران» مشکوک 8
مصائب غلبه آمارسازی بر کار فرهنگی / «مهرشادیسم» و خطرات بزرگ «مشاوران» مشکوک 9
مصائب غلبه آمارسازی بر کار فرهنگی / «مهرشادیسم» و خطرات بزرگ «مشاوران» مشکوک 10
مصائب غلبه آمارسازی بر کار فرهنگی / «مهرشادیسم» و خطرات بزرگ «مشاوران» مشکوک 11
مصائب غلبه آمارسازی بر کار فرهنگی / «مهرشادیسم» و خطرات بزرگ «مشاوران» مشکوک 12
مصائب غلبه آمارسازی بر کار فرهنگی / «مهرشادیسم» و خطرات بزرگ «مشاوران» مشکوک 13
مصائب غلبه آمارسازی بر کار فرهنگی / «مهرشادیسم» و خطرات بزرگ «مشاوران» مشکوک 14
مصائب غلبه آمارسازی بر کار فرهنگی / «مهرشادیسم» و خطرات بزرگ «مشاوران» مشکوک 15
مصائب غلبه آمارسازی بر کار فرهنگی / «مهرشادیسم» و خطرات بزرگ «مشاوران» مشکوک 16
مصائب غلبه آمارسازی بر کار فرهنگی / «مهرشادیسم» و خطرات بزرگ «مشاوران» مشکوک 17
مصائب غلبه آمارسازی بر کار فرهنگی / «مهرشادیسم» و خطرات بزرگ «مشاوران» مشکوک 18
مصائب غلبه آمارسازی بر کار فرهنگی / «مهرشادیسم» و خطرات بزرگ «مشاوران» مشکوک 19
مصائب غلبه آمارسازی بر کار فرهنگی / «مهرشادیسم» و خطرات بزرگ «مشاوران» مشکوک 20
مصائب غلبه آمارسازی بر کار فرهنگی / «مهرشادیسم» و خطرات بزرگ «مشاوران» مشکوک 21
مصائب غلبه آمارسازی بر کار فرهنگی / «مهرشادیسم» و خطرات بزرگ «مشاوران» مشکوک 22