ناگفته های تصویربردار و مستندساز گیلانی از حضور میان طالبان / جنگ طالبان قومی است نه مذهبی
"مهدی خوش نژاد" تصویربردار گیلانی مستند "زندگی میان پرچم های جنگی" درباره مشکلات و خاطرات تهیه این مستند و رفتار طالبان با آن ها در هنگام ساخت و تهیه این مستند سخن گفت.
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از 8دی، مهدی خوش نژاد، متولد سال 1364 در شهرستان رشت است. وی تصویربردار مستند "زندگی میان پرچمهای جنگی" است که با حضور وی در کنار محسن اسلام زاده، مستندساز جوان و آینده دار کشور در میان طالبان و شیعیان هزاره افغانستان تهیه شده است. خوش نژاد در گفتگو با 8دی به نحوه تهیه این مستند جالب و جذاب پرداخته است:
8دی: مستندسازی را چگونه شروع کردید؟ خوش نژاد: مستندسازی را از سال 1390 در مرکز فرهنگی میثاق شروع کردم. تجربه اول من برونمرزی بود و در اوج انقلاب لیبی به این کشور سفر کردم. سفر ما یک هفته بعد از سقوط قذافی انجام شد. ما از دو ماه قبلتر تلاش کردیم به این سفر برویم اما شرایط جفتوجور نشد تا اینکه یک هفته بعد از سقوط قذافی این هماهنگیها انجام شد. ما تنها گروه مستندسازی ایرانی بودیم که توانستیم در این کشور در آن شرایط مستندسازی کنیم. البته بچههای خبر مثل آقای نجف زاده و غرقی و شهسوارحسینی هم آمدند اما مستندساز تنها ما بودیم و بعد از ما هم کسی نتوانست برای مستندسازی به آنجا برود. ما چون میدانستیم این یک تجربه تاریخی است نهایت استفاده را از این سفر کردیم و در حدود دو ماه حضور خود، 11 قسمت مستند از لیبی ساختیم. این مستند ها از تاریخی لیبی تا حوادث انقلاب بود. این مستندها شامل مستند 8 قسمتی قیام صحرا، مستند سینمایی اسرار زندان ابوسلیم، مستند رودر رو با قهرمان و مستند مادران انقلاب بود. این کار تجربه متفاوتی برای من بود و باعث تغییر نگاه من به جهان اسلام شد. در اینجا متوجه شدم شناخت ایرانیها از لیبیایی و آنها از ایرانیها تقریبا صفر است. این تجربه در دیگر کشورها هم برای من تکرار شد. حتی این عدم شناخت ها در کشورهایی مثل سوریه؛ عراق و لبنان هم وجود دارد. یعنی واقعیتها با تصورات من تفاوت بسیاری داشت. هنوز خیلیها اطلاعات ابتدایی از ما ندارند. 8دی: از تجربیات خود در کشورهای دیگر هم بگویید بعد از لیبی، در ماجرای کشتار مسلمانان روهینگیا به کشور بنگلادش رفتیم. ما باز اولین گروهی بودیم که برای تهیه مستند به این منطقه رفتیم. مرکز فرهنگی میثاق هم دغدغه خودش را روی جهان اسلام و مستضعفین متمرکز کرده بود. دفتر این مرکز فرهنگی در تهران است و آقای سلیم غفوری، مدیر شبکه افق مسئولیت این مرکز فرهنگی را دارند و آقای نادر طالبزاده از مؤسسین این مرکز فرهنگی هستند. در موضوع روهینگیا به دلیل محدودیتها نتوانستیم وارد کشور میانمار شویم. حتی خبرنگاران خارجی دیگر هم نتوانستند وارد این کشور و استان راخین شوند. ما شاید اولین دوربین ایرانی بودهایم که توانستیم به مرز استان راخین برویم. بیشترین تعداد آوارگان میانماری در بنگلادش مستقر بودند و ما به همین دلیل به مرز بنگلادش و میانمار رفتیم. در اینجا مستند «سرزمین مادری» به کارگردانی مهدی عوض زاده و با تصویربرداری من تهیه شد. در اینجا یک مجموعه عکس هم تهیه کردم که در مجتمع فرهنگی خاتمالانبیا (ع) رشت و در حوزه هنری تهران در قالب نمایشگاه ارائه شد. بعد از تجربه میانمار متوجه شدم که میشود به تنهایی یا دو نفره کارهایی انجام داد که حتی یک سازمان عریض و طویل هم نمیتواند انجام دهد. بعدازاین، در لبنان و سوریه و در ابتدای درگیریها مستند کوثر را تهیه کردم و مستند «به دنبال صلح» هم به کارگردانی آقای اسلام زاده و تصویربرداری من در سوریه تهیه شد. در مستند «به دنبال صلح»، از 12 کشور، فعالان صلحطلب به ایران آمدند و از اینجا به سوریه سفر کردیم. در این جمع، از برنده صلح نوبل تا فعالان مسلمان و مسیحی که هر کدام در کشورهای خودشان فعالیتهای بزرگی داشتند حضور پیدا کردند. سوژه فیلم به دنبال صلح یک راهبه مسیحی اهل سوریه است. مستند کوثر هم اولین فیلم به کارگردانی من است که تصویربرداری آن را هم خودم و اسلام زاده انجام دادیم. بعد از سوریه به عراق رفتم و فیلمهای مدافعان آمرلی به کارگردانی محسن اسلام زاده، روز هشتاد و چهارم به کارگردانی مهدی عوض زاده را تصویربرداری کردم. آمرلی اولین شهری بود بعد از سه ماه مقاومت در برابر داعش آزاد شد و ابهت داعش برای اولین بار شکست و مستند مدافعان آمرلی هم اولین کاری بود که در این حوزه تولید شد. بعد از عراق برای تهیه مستند اقتصادی «هزارتوی پیشرفت» به کارگردانی محسن اسلام زاده و با روایت دکتر عبدالملکی به کشورهای روسیه؛ چین و ترکیه سفر کردیم. بعدازاین هم در سال 95 برای تهیه مجموعه تلویزیونی وطندار به کشور افغانستان رفتم و این مجموعه هم اولین تولید برنامه صدای و سیمای جمهوری اسلامی در حوزه مشکلات مهاجران افغانستانی بود و بازخورد خوبی هم بین افغانستانیها داشت و خوشحال بودند که حرف آنها هم شنیده میشود. یکی از دلایلی که من در مستند "تنها میان طالبان" به همراه آقای اسلام زاده در افغانستان حضور پیدا نکرده بودم این بود که از نظر ایدئولوژیک نمی توانستم پیوند معنایی با موضوع طالبان پیدا کنم، اما وقتی برای تهیه "وطندار" رفتیم حتی مخالفان طالبان هم حرفهایی میزدند که متوجه شدم آنقدری که من طالبان را زامبی میدیدم زامبی نبودند. یعنی هر چقدر هم از طالبان بدی میگویند اما بعضی ویژگیها هم از آنها میگویند که برای ما قابل تصور نیست. مثلا ما طالبان را یک گروه تروریستی مذهبی میدانیم و آن را با داعش عجین میکنیم و اینطور تصور میکنیم که آنها میخواهند همه را سر ببرند اما در افغانستان متوجه شدیم در موضوع طالبان مسئله مذهب موضوع اصلی نیست و حتی مسئله سوم و چهارم است و این قومیت است که در اختلافات حرف اول را میزند و اقوام مختلف هم همدیگر را به شیعه و سنی نمیشناسند بلکه به قومیتها همدیگر را معرفی میکنند. 8دی: یعنی شما میفرمایید در افغانستان بیش از آنکه مذهب عامل درگیری باشد بحث قومیت اختلاف ایجاد میکند؟ به نظرم درگیریهای مذهبی در حد صفر است و بیشتر درگیریها قومی و قبیلهای است. این شناخت جدید برای من عجیب بود. نکته مهم دیگری که در این سفر متوجه شدم این بود که شناخت ما ایرانیها از افغانستان از مهاجرینی است که در ایران سکونت دارند. متأسفانه بخشی از مهاجران برای ایجاد حس همزادپنداری در ما روایت مذهبی از اختلافات و جنگ قومی افغانستان را مطرح میکنند. آنها جنگ افغانستان را برای ما یک جنگ مذهبی ترجمه میکنند. بخشی از اینها اصلا در افغانستان زندگی نکردهاند و متولد ایران هستند یا مدتهاست که در ایران زندگی میکنند و شناخت آنها تاریخی و بر اساس شنیدههاست. این برای من بسیار عجیب بود اقوام افغانستانی به راحتی با ما ارتباط میگرفتند و علیه قومیتهای دیگر بدگویی میکردند و این موضوع را ما در لیبی هم تجربه کرده بودیم. در لیبی همه از مذهبی واحد مالکی هستند اما در این کشور جنگ داخلی رخ داده و داعش پا گرفت و تنها علت جنگهای لیبی اختلافات قومی و قبیلهای بوده است. یعنی احساسات مردمی با اختلافافکنی قومی در این کشور به راحتی قابل تحریک است و متأسفانه نفوذ در اقوام این کشور هم راحت است. لزوما این اختلافافکنیها کار غربیها نیست و صدها سال است که برخی اقوام خود را قوم برتر میدانند. از جمله خود طالبان که بیشتر نگاهش برتری جویی قومی بوده که البته به تازگی اقوام دیگری هم به آنها پیوسته اند. 8دی: برای تهیه مستند "زندگی میان پرچمهای جنگی"، هماهنگی به چه شکلی انجام شد و چطور توانستید بین طالبان بروید؟ آیا سفارت جمهوری اسلامی در این زمینه به شما کمک کرده است؟ خوش نژاد: (باخنده) هیچکس باور نمیکند که برای این سفرهای خارجی دولت حتی به ما کارت خبرنگاری هم نمیداد و ما آخرین کارت خبرنگاری برای سفر خارجی را سال 91 در سفر بنگلادش گرفتیم و وزارت ارشاد یک کارت صادر کرد که در آن هویت ما مشخص شده بود و این کارت هم یکبارمصرف و مخصوص یک کشور بود و در واقعیت هم این کارت هیچ کاربردی نداشت چون کشورها هیچ شناختی از وزارت ارشاد ندارند و حتی پرچم ایران را نمیشناسند. عموما یک کارت ساده از سوی کشور مقصد به ما داده میشد که کار راهانداز بود. همین کارت برای ما کافی بود. در مستند زندگی میان پرچمهای جنگی هم ما پشتیبانی نداشتیم و اتفاقا بهترین کارهای ما در جاهایی انجام شده است که هیچ پشتیبانیای نداشتیم. یعنی ما تصمیم میگیریم و خودمان بلیت میگیریم و به صورت یک سفر توریستی به کشورها سفر میکنیم و در همانجا روابطی پیدا میکنیم و کارها را پیش میبریم. در سفر لیبی با پرواز هلالاحمر رفتیم و در وسط معرکه ما را رها کردند و از همان اولین تاکسی دیگر خودمان بودیم. برای مستند "زندگی میان پرچمهای جنگی"، مثل سفرهای قبلی بلیت هوایی کابل را گرفتیم و در آنجا دوستان هزاره شیعه ما را تا مزار شریف همراهی کردند. از سفر قبل، آقای اسلام زاده به خاطر فیلم قبلی ارتباطهایی با طالبان داشت و توانسته بود اعتماد آنها را جلب کند و به آنها فهمانده بود که مثل غربیها نیست که فقط زشتیهای آنها را منتشر کند و حقایق را خواهد گفت. 8دی: یعنی طالبان مستند تنها میان طالبان را دیده بود؟ خوش نژاد: بله. اتفاقا بزرگان آنها هم این مستند را دیده بودند. ما تصور میکنند آنها یک قوم بدوی هستند اما آنها هم ارتباطات خودشان را دارند. از فیس بوک استفاده میکنند و در توییتر هستند. یعنی حتی بدنه طالبان هم همه موبایل به دست هستند. این ارتباطات البته درونگروهی است. یعنی در یک فضای ایزوله خودشان هستند. همانطور که در اینجا هم حزباللهیها و اصلاحطلبها در فضای ایزوله مربوط به خودشان سیر میکنند و خبر زیادی از یکدیگر ندارند. البته جاهایی را هم برای خبررسانی و اعلام عمومی هم ایجاد کردهاند. ما طالبان را تنها به ریشهای بلند و اسلحه میشناسیم اما تصور ما درست نیست. یکی از انتقادها به مستند تنها میان طالبان این بود که روایت جبهه مقابل طالبان بیان نشده بود یعنی آقای اسلام زاده فقط بین طالبان رفته بود. در این سفر تلاش کردیم این کاستی را جبران کنیم. یعنی ابتدا سراغ دولت و نیروهای مردمی مسلح شده توسط دولت رفتیم. 8دی: بازتاب مستند "تنها میان طالبان" بین شیعیان هزاره و افغانستانیهای دیگر چطور بود؟ اصلا دیده بودند؟ خوش نژاد: اکثرا دیده بودند اما بازتابها عموما منفی بود. آنها اسلام زاده را به دو مستند میشناسند: یکی به مجموعه وطندار بود که همه افغانستانیها آن کار را دوست داشتند و دیگر مستند تنها میان طالبان بود که بازخورد منفی بین افغانستانیهای هزاره و تاجیک داشت. در این سفر تلاش داشتیم این بازخورد منفی را جبران کنیم. به ویژه اینکه در اخبار آمده بود که داعش در مناطق شمالی افغانستان حضور پیدا کرده است. 8دی: فکر میکنید این مستند بتواند بازخورد منفی تنها میان طالبان را جبران کند؟ خوش نژاد: ببینید بسیاری از نگاههای قومی قابل پاک شدن نیست. مثلا ما افغانستان را با احمدشاه مسعود میشناسیم و ما فکر میکردیم ایشان یک قهرمان ملی است درحالیکه احمدشاه مسعود یک قهرمان قومی است و تنها میان تاجیکها محبوب است. یعنی از نکات عجیبی که در همان ابتدا متوجه شدم همین دیدگاههای متفاوت درباره احمدشاه مسعود بود. یک عده به او فحش میدادند و عدهای دیگر او را قهرمان میدانستند. متأسفانه قومهای مختلف به اندازهای از هم کشتهاند که گفته میشود هر قومی قویتر بوده بیشتر کشته است و خون هم به این زودیها قابل شستن نیست. هزارهها که قهرمانشان شهید مزاری است، تعداد و جمعیتشان کمتر بوده است بیشتر مورد ظلم قرار گرفتهاند و کشته دادهاند. اما در جنگ داخلی همه حضور داشتهاند. به ویژه در جنگ تصرف کابل، بعد از اخراج شوروی، همه اقوام بودهاند. برای مستند "زندگی میان پرچمهای جنگی"، ابتدا حدود 10 روز با جبهه مقابل طالبان و در بین نیروهای مردمی بودیم. اول قرار بود دوستان شیعه مان، ما را بین طالبان ببرند و با اینکه با طالبان درگیر بودند قول میدادند و میگفتند ما میتوانیم شما را بین طالبان ببریم تا آنها شما را به شهر درزاب که محل جنگ طالبان و داعش بود ببرند. حتی تلاششان را هم کردند اما ما بعد فهمیدیم توانایی این کار را ندارند. چون دسترسی نداشتند و از طرفی جرات نداشتند به آن سمت نزدیک شوند. آقای اسلام زاده یک شماره از طالبان داشتند. سفر قبلی آقای اسلام زاده سمت قندهار و جنوب افغانستان و محل اصلی بود و این بار ما شمال بودیم که طالبان در آنجا هم شکل گرفته بود. همیشه میگفتند طالبان مخصوص پشتونهاست اما این بار رابط فیلم قبلی به ما یک شماره یک طالب ازبک دادند. ما از شیعیان خداحافظی کردیم و با همان شماره جدید از طریق پیامک در ارتباط بودیم. برای اینکه صدای ما توسط آمریکاییها ردیابی نشود تماس هم نمیگرفتیم. امنیت ما هم برای افغانستانیها مهم بود حتی وقتیکه بین شیعیان بودیم یک روز از امنیت ملی افغانستان آمدند و پاسپورتهای ما را گرفتند و به ما گفتند هر وقت خواستید از اینجا خارج شوید به ما اطلاع بدهید. البته ما این کار را نکردیم. برای اینکه به سمت طالبان برویم، سه بار تاکسی عوض کردیم تا به منطقه طالبان رسیدیم. اینجا مثل یک جزیره جدا بود. همه مسلح بودند و پرچمهای سفید طالبان در جاهایی نصب شده بود. ما را سوار ماشین خودشان کردند و بعد این حدود 6 ساعت در صحرا بودیم و حتی از جاده خاکی هم خبری نبود و به صورت آفرود میرفتیم تا اینکه به مرکز قدرتشان در فاریاب رسیدیم. آنجا ما را به عنوان مهمان پذیرفتند. در فیلم اول هم این موضوع وجود دارد. وقتی اعتمادشان جلب شود و شما را به عنوان میهمان بپذیرند دیگر خیالتان از آنها جمع میشود و مطمئن میشوید که دیگر به شما خیانت نخواهند کرد. 8دی: در نشست بررسی فیلم تنها میان طالبان در دانشگاه تهران، آقای اسلام زاده میگویند من جانم را برای تهیه این مستند به خطر انداختم ولی از خطرات کمتر گفتهاند. شما کمی از همین احساس خطرها بگویید. خوش نژاد: احساس خطر ما در ورود و خروج از طالبان بود. وقتی بین آنها بودیم تنها خطر هلی کوپترها و پهبادهای آمریکایی بود که به قدری از اینها میگفتند که من احساس میکردم افسانه میگویند. طالبان به این پهبادهایی که برای شناسایی میآمدند طیاره کشفی میگفتند. بعد این پهبادها، پهبادهایی میآمدند که مسلح بودند و شلیک میکردند. من این حرفها را باور نمی کردم. میگفتند این هواپیماها در ارتفاع خیلی بالا پرواز میکنند و ما نمیتوانیم آنها را بزنیم ولی آنها به راحتی افراد روی زمین را میزنند. یعنی به هر کدام شک کنند به راحتی میزنند. 12 ساعت هم این پهبادها روی آسمان میتوانستند بمانند. باور نمیکردم تا اینکه خودمان این را به چشم دیدم. گلوله این هواپیماهای بدون سرنشین هم به اندازه گلوله دوشکاست و به قدری به دقت هدف میگیرد که در مقابلش کسی زنده نمیماند. هر وقت صدای این پهباد میآمد طالبان زیر سایبانها پناه میگرفتند. 8دی: جایی هم بوده است که شما را تهدید به قتل کنند؟ خوش نژاد: اینطور نبود. خیانت به میهمان هنوز جزو خطوط قرمزشان است؛ و این نکته در کشورهای دیگری هم که زندگی قبایلی دارند هم وجود دارد. ما حتی با آنها عملیات هم رفتیم. زبان برخی از اینها پشتون بود و حتی فارسی متوجه نمیشدند و کاملا هم آدمهای جنگی بودند. برای اینها دوربین به دست بودن ما عجیب بود و یا به همزمان خواندن نماز ظهر و عصر ما حساسیت نشان میدادند. میگفتند وقتی اذان عصر گفته نشده است چطور نمازش را میخوانید؟ البته درباره همینها هم با هم صحبت میکردیم. اینها حتی وضوی شیعیان را ندیده بودند و بچههای محل جمع میشدند و وضوی ما را نگاه میکردند. درباره باهم خواندن نماز ظهر و عصر زیاد سؤال میکردند و ما میگفتیم برای ما هم جدا خواندن این دو نماز مستحب است ولی آنها میگفتند برای ما واجب است. گاهی در راه، نماز عصر آنها قضا میشد و ما به آنها میگفتم حالا این خوب است که نماز شما قضا شد؟ ولی محسن گفت برای آنها مثل این است که قبل از اذان نماز بخوانی. اینها نکات ریزی بود که وقتی همدیگر را ندیدهایم فکر میکنیم اختلافات بزرگی است. 8دی: موضع طالبان درباره کشتار کنسولگری ایران چه بود؟ آیا قتل دیپلماتهای ایران را میپذیرفتند؟ تنها بازمانده ماجرای کنسولگری ایران میگوید قاتل دیپلماتهای ایرانی طالبان نبودند خوش نژاد: درباره این موضوع آقای اسلام زاده در فیلم دلباخته کار کردهاند و تنها بازمانده حادثه، آقای الله مدد شاهسوند را به داخل کنسولگری بردهاند و ایشان روایت آن روز را میگویند. ایشان در این مستند میگویند ما مطمئن بودیم که وقتی مزار شریف اشغال شود طالبان به ما حمله نمیکند. اما یک عده وارد کنسولگری شدند از ما سؤال کردند با این تلفن میتوانیم با پاکستان تماس بگیریم؟ ما گفتیم میتوانید. ایشان تنها شاهد عینی این ماجراست و میگویند قاتلان از پاکستان دستور داشتند. یعنی تنها بازمانده این ماجرا میگوید قاتل دیپلماتهای ایرانی طالبان نبودند، خود طالبان هم اعلام کرد که کار آنها نبوده است، اما ما مرتب تکرار میکنیم این ماجرا را به کارنامه سیاه طالبان اضافه کنیم تا احساسات ایرانیها تحریک شود. 8دی: درباره ماجرای کشتار مدرسه سیدالشهدا نظر شما چیست؟ فکر میکنید کار طالبان باشد؟ خوش نژاد: چیزی که من از طالبان فهمیدهام بحث شیعه برای آنها مهم نیست. یعنی من از آنها کلمه شیعه نشنیدم. یعنی اصلا بحث مذهبی ندارند. میگویم کسی که میخواهد حکومت کند چرا باید به یک مدرسه حمله کند!؟ اینها سؤالاتی است که باید پاسخ داده شود. در این موضوع من اصلا شبهه ندارم اما وقتی فضا احساسی میشود وقتی بیایید چنین سوالاتی مطرح کنید متهم به دفاع از طالبان خواهید شد. حالا چون آنها آدمهای بدی هستند نباید همه بدیهای عالم را به آنها نسبت بدهیم. ضمن اینکه، این خط رسانهای باعث دمیدن آتش جنگ مذهبی در میان یک جنگ قومی میشود. هر وقت یک تیتر مذهبی مثل «کشتار شیعیان» از رسانه های غربی منشتر شد و ما هم آن را تکرار کردیم دامن زدن به همان جنگ مذهبی است. این کلمه یک کلمه جدید در اوضاع افغانستان است. درحالیکه که قتلها قومی و جنگ بر سر قدرت است باید در همین حد رسانهای شود. 8دی: یعنی ممکن است هزارهها و یا تاجیک و پشتونها به خاطر اختلاف قومی همدیگر را به قتل برسانند؟ خوش نژاد: سابقه کشتار توسط دیگر اقوام هم بوده، مثلا فاجعه غرب کابل که هزارهها توسط نیروهای تاجیک (احمدشاه مسعود) قتل عام شدند. در آن فاجعه برخی احزاب شیعه متهم به اطلاع و چراغ سبز هستند، اما در شرایط حاضر، تاجیکها اسلحه به دست نیستند و تنها طالبان و گروههایی که دولت بر علیه طالبان مسلح کرده است دست به اسلحه هستند؛ در کل به دست آوردن سلاح در افغانستان کار سختی نیست. داعش هم تاحد زیادی در افغانستان از بین رفته است و واقعا پاکسازی شده است مگر اینکه آنها را از بیرون از افغانستان دوباره زنده کنند. 8دی: برخی رسانههای ایران، نقشههایی منتشر میکنند که نقاطی از افغانستان هنوز در دست داعش است؟ خوش نژاد: دسترسی به این اطلاعات بسیار کم است. اگر داعش در افغانستان وجود داشته باشد، پایگاه و مرکزی فعلا ندارد و مراکز تجمعشان توسط طالبان پاکسازی شدهاند. 8دی: به مستندسازان دیگر علاقهمند به کار تهیه مستند در حوزه مسلمانان دیگر کشورها مثلا مسلمانان ایغور چین چه توصیههایی دارید؟ خوش نژاد: باید اول به حوزه مورد مطالعه خود علاقه داشته باشند و برای پیگیری آن اراده؛ و منتظر دولت ننشینند. یعنی منتظر بودجه سازمانی نباشند. درست است که باید پول سفر جور شود، اما برای سازمانهای دولتی تهیه مستند با هزینههای حداقلی که ما برای این فیلمها انجام دادیم غیر قابل تصور است. وقتی هم که بحران ارزی شروع شد ما در بیشتر سفرها پول کم میآوردیم. یک سبک سفر ارزان قیمت هم وجود دارد که به داشتن ارتباط یا دانستن زبان کشور مقصد ارتباط دارد. که شاید نمونهاش را مستندسازان ایرانی در اربعین تجربه کرده باشند، به این صورت که فقط کافی است شما خودتان را به آنجا برسانید. در زمان جنگ داعش در عراق برخی مستندسازان فقط یکی از بچههای حشدالشعبی را در اربعین پیدا میکردند و دیگر تمام. در کشورهای اسلامی دیگر هم به همین نسبت اینقدر میهماننواز پیدا میشود که در برخی سفرها ما فقط پول رفت و آمد یا خوراک بیرون را از جیب میدادیم. قسمت اساسیترش راهی است که خدا به نسبت نیتتان و به عنوان روزی برایتان باز میکند، که البته این چیزها بحدی اکتشافی و تجربی است که تا کسی خودش نرود و امتحان نکند، هرچقدر توضیح بدهم به باور تبدیل نمیشود... باید رفت. 8دی: مشکل زبان را چطور حل کردید؟ خوش نژاد: زبان عربی را من از قبلا کار کرده بودم و انگلیسی را هم در همین سفرها و خودآموز یاد گرفتم که خیلی ساده تر از عربی است. کلا یکی از علاقهمندیهای من زبان است و این است که در سفرها، به اندازه نیاز، زبان آن کشور را یاد بگیرم و بتوانم با مردم آنجا با زبان مادریشان و غیر از انگلیسی صحبت کنم. 8دی: نگاه صداوسیما به طالبان را چطور میبینید؟ خوش نژاد: تا الآن که اصلا نگاهی وجود نداشته! نه تنها صداوسیما شناخت درستی ندارد بلکه دیگر نهادها هم شناخت خوبی از اوضاع افغانستان و طالبان ندارند. حتی به نظرم در سطح امنیتی هم در کشور ما با برهوتی از شناخت درباره افغانستان مواجه هستیم. 8دی: بسیاری از حزباللهیها و مهاجرین افغانستانی و مردم ایران نمیدانند موضع ایران در قبال اوضاع افغانستان چیست. نظرتان را در این خصوص بفرمایید خوش نژاد: واقعا ایران خودش هم نمیداند موضعش در این خصوص چیست یا چه باید باشد! طالبان یک گروه بدنام در جهان است و سالها به عنوان یک گروه تروریستی شناخته شده است. ما هم چون خودمان به خاطر حمایت از حزبالله، حماس، حشد الشعبی و انصارالله، قربانی این اتهام هستیم از خوردن یک برچسب جدید ابا داریم. 8دی: اگر خاطره جالبی از تهیه مستند "زندگی میان پرچمهای جنگی" دارید برای خوانندگان ما بفرمایید خوش نژاد: کل این سفر برای ما جالب و عجیب بود. تصوراتی داشتم که مجبور شدم از ذهنم خارج کنم و در همانجا با احترام به خاک بسپارم. یعنی تصورات ما از یک قوم و یا یک کشور با واقعیتها خیلی فاصله دارد. نکته عجیب دیگر برای من این است که میدیدم مردم دو روستای همجوار هم شناختی از همدیگر نداشتند. یعنی سر سفره همدیگر ننشستهاند و حرفهایی هم که درباره همدیگر میزدند یا از سر توهم است و یا به خاطر اختلافات تاریخی بزرگنمایی وجود دارد. یعنی بعضی وقتها، اختلافات منتهی به ساخت افسانه علیه یکدیگر میشود. مثلا اگر بعضی از داستانها را پیگیری میکردیم متوجه میشدیم انتهای داستان فیک و دروغ است. یعنی طالبان نسبت به داعش این کار را انجام میداد و مخالفین طالبان هم علیه طالبان این کار را انجام میدهند. حتی در مناطقی که تقسیمات اینچنینی وجود ندارد حاضر نیستند بروند در مساجد همدیگر نماز بخوانند و سر سفره همدیگر نمینشینند و مشخص است که این شکاف همیشه وجود خواهد داشت. یک با چند نسل باید بگذرد تا این خونها پاک و فراموش شود. یعنی بین دو روستای همجوار یک دیوار شیشهای وجود دارد و ما تا بینشان نرفته بودیم این دیوار شیشهای را نمی شکستیم، متوجه آن نمی شدیم. خیلی از این بدیها و نگاهها به دیگران واقعیت نداشت اما چون بین دو روستا ارتباطی نبود این تصورات وجود داشت. این تصورات هم به خاطر پیشزمینههای ذهنی شما ایجاد شده است. وقتی شما یک همسایه را به طور پیشفرض بد میدانید ممکن است تا آخر عمر به او سلام نکنید. او هم همین نگاه را به شما خواهد داشت. مثالهای اینچنینی برای کشورهای مختلف زیاد دارم. مشکل جهان اسلام امروز دوریها و فاصلههای اینچنینی ایجاد کرد است. در اولین سفر اربعین بعد از کرونا که با تعدادی از دانشجویان خارجی رفته بودم و وقتی موکب داران فهمیدند من سفر زیاد رفتهام یکی پرسید در این سفرها میهماننوازتر از ما هم دیدهاید؟ گفتم زیاد دیدهام. تعجب کرد. گفت کجا دیدید؟ گفتم در همه جا. از لیبی تا افغانستان چنین میهماننوازهایی وجود دارد. فقط چون ما همدیگر را ندیدهایم و سر سفره همدیگر ننشستهایم از همدیگر خبر نداریم. حالا در اربعین این میهماننوازی مثل آتشفشان فوران کردم است. به آنها گفتم آیا شما ترکیه رفتهاید تا ببینید چقدر میهماننواز هستند؟ حتی در کشورهای خلیج فارس این میهماننوازی وجود دارد و میهمان در کشورهای اسلامی شرافت بالایی دارد و اصلا از مذهب میهمان هم سؤال نمیکنند. این موضوع را کشورهای غربی متوجه میشوند. یکی از نشانههای این میهماننوازی اتاق میهمان است. در قدیم در خانه های ایرانی هم این اتاق وجود داشت اما در خانههای جدید این را حذف کردهاند. این موضوع در کشورهای سنتی مثل لیبی، افغانستان و عراق هنوز وجود دارد. هر کشور فقیر و حتی آدمهای فقیر اتاق میهمان دارند و همیشه هم آمادگی پذیرایی از میهمان در آنها وجود دارد. طالبان خودش از ما پذیرایی نمیکرد و افرادی به عنوان انصار دارند که وظیفه پشتیبانی از آنها را دارند. یعنی افرادی که اسلحه به دست میگیرند مجاهد هستند و افرادی که اسلحه به دست نمیگیرند جز انصار هستند. پذیرایی ما با انصار بود. انصار تا جایی که میتوانستند از ما پذیرایی میکردند و بعد جای ما را عوض میکردند. میپرسیدیم چرا جا را عوض میکنید میگفتند به دلایل امنیتی است. کمکم که دقت کردیم متوجه شدیم وقتی میزبان توانایی خرید گوشت بیشتر را ندارد جای ما را عوض میکردند. حتی فقرا گوشت قرض میکردند که یکوقت با غیر از گوشت از ما پذیرایی نشود. یعنی در مدتی که ما در میان طالبان بودیم تنها با گوشت گوسفدی پذیرایی شدیم تا حدی که حال مان دیگر بد میشد. 8دی: منبع درآمد مردم و طالبان چیست؟ خوش نژاد: نیروهای طالبان بین مردم زندگی میکنند و تا وقتیکه عملیات میشود دست به اسلحه میشوند و به گروه میپیوندند. بدنه اکثریت مردمی هستند و حقوق نمیگیرند. ممکن است این آمدنها به زور باشد و یا برای این باشد که مورد تمسخر قرار نگیرند. یک سری از افراد هم از روی ترس میآیند. شناخت این گروهها زمان و حوصله زیادی میخواهد. تنها نیروهای دائمی طالبان هستند که حقوق دریافت میکنند و مابقی نیروها هم از نیروهای مردمی هستند. نگاه تکفیری به طالبان باعث میشود هیچکس جرئت پرداختن به موضوعات اینچنینی را نداشته باشد. 8دی: برای تهیه مستند "زندگی میان پرچمهای جنگی" چقدر هزینه کردید؟ به نظر من طالبان وصله ناجوری در محیط خشنی مثل افغانستان نیست خوش نژاد: من تهیهکننده نیستم اما یکی از نکاتی که وجود داشت این بود که ما با حدود 4 هزار دلار رفتیم و همان اول در جبهه مقابل طالبان نصف پول را به اجبار دادیم که اجازه فیلم گرفتن داشته باشیم، هر چقدر می گفتیم پول ما تا آخر سفر نمی رسد، میگفتند ما دیگر دستمان به جمهوری اسلامی نمیرسد مجبوریم از شما بکنیم. بین طالبن هم خریدهای ما هم در حد خرید آب معدنی، نوشابه و هله هوله بود تا اینکه پولمان تمام شد. بعد طالبان از مغازه داران محل برای ما پول جمع کرد و به ما قرض داد تا بعدا این پول را برگردانیم. متأسفانه دو طرف تحمل شنیدن حرف یکدیگر را ندارند. به نظر من طالبان وصله ناجوری در محیط خشنی مثل افغانستان نیستند. افغانستان هر چند انسانهای شریفی دارد اما محیط بسیار خشنی دارد. این خشونت در عراق هم دیده میشود. چون اینها در محیط جنگی بزرگ شدهاند. وقتی ما به برخی میگفتیم با اسرای داعش با خشونت رفتار نکنید تعجب میکردند. میگفتند یعنی چه؟ اینکه در افغانستان از دموکراسی و حقوق زن حرف بزنید بسیار فانتزی است. اینکه از آزادی بیان در این کشور حرف بزنید بسیار عجیب است. 8دی: اگر نکته پایانی دیگری دارید بفرمایید! نیروهای طالبان نگران ایران بودند خوش نژاد: نکته مهم این است که باید همدیگر را بشناسیم. مخصوصا کشوری که ادعای تمدن سازی دارد و میخواهد بزرگ جهان اسلام باشد باید شناخت خوبی از دیگران داشته باشد. اگر شما فعالیتهای ما را خلاصه کنید میبینید که ما واقعا نتوانستهایم بجز شیعیان با دیگر مسلمانان ارتباط گسترده و درازمدت داشته باشیم. فلسطین استثناست و به نظرم پس از پایان اسرائیل و استقرار حکومت فلسطینی، اختلافات ما با آنها هم بیشتر بروز خواهد کرد. مردم ما به صورت عام به جهان اسلام هیچ ارتباط و اتصالی پیدا نکردند. در سطح حکومت هم نتوانستهایم اعتماد غیر شیعیان را به سمت خودمان جلب کنیم. یعنی اعتمادسازی دو طرفه وجود نداشته است. در عرصه نظامی ما مقابل نیروی نظامی سر تعظیم فرود میآوریم اما در عرصه فرهنگی و اقتصادی جایی نداریم. افغانستانی ها درباره اوضاع ایران نگرانیهای زیادی دارند. حتی نیروهای طالبان نگران ایران بودند. زمانی که کشور دچار بحران میشود از شیعیان افغانستان تا نیروها و حتی مسئولان طالبان نگران اوضاع ایران میشوند چون همه اینها برای کار در ایران بودهاند یا آدمی در ایران دارند و در کل در افغانستان وابستگی اقتصادی عجیبی با ایران دارند. 80 درصد کالاهای افغانستان مخصوصا قسمتهای غربی و حتی در مناطق تحت سیطره طالبان ایرانی هستند. مواد شوینده و خوراکی بیشتر ایرانی هستند اما این حجم اتصال فرهنگی و اقتصادی برای ما مهم نیست. کشوری که ادعای تمدن سازی دارد باید با حوصله این گروهها را بشناسد. مشکلات ما از عدم شناخت است / طالبانی ها می گفتند: اینجا چه میکنی رشتی؟ دلیل برتری غربیها شناخت دقیق آنها از ما است. درست است که در حوزه نظامی شکست میخورد اما وقتی دنبال نقشه افغانستان هستید بهترین نقشه را سی آی ای دارد. ما از عدم شناخت ها احساسی میشویم و بعد مقابل شناخت دیگران را هم میگیریم. در مناطق طالبان نشین گاهی از من سؤال میکردند اهل کجای ایران هستی و وقتی من میگفتم رشت؛ میگفتند اینجا چه میکنی رشتی؟ خیلی از اینها میگفتند تا حال ایرانی در آنجا نرفته است. یعنی هیچ تنفری نسبت به ایرانیان در آنجا وجود نداشته است اما این شناخت از آنها در ایران وجود ندارد. شاید تعجب کنید اگر بگویم حتی در سوریه و عراق هم همین نشناختنها وجود دارد. یعنی در جاهایی که فکر می کنیم مردم باید عاشق ما باشند با کمال تعجب دیدم که آنجا هم ما را نمی شناسند و در سوریه که اکثرا حتی ما را ندیده اند. دلیل آن هم نگاه امنیتی مسئولین ما در سوریه و عراق است. اینهمه دانشجو و طلبه حزباللهی داریم که میتوانند بروند و با مردم این کشورها ارتباط بگیرند و این شناخت ها و مشترکات را منتقل کنند. اما متأسفانه به دلیل غلبه نگاه امنیتی اجازه حضور بین مردم را به گروه های محدودی هم که برای کار به آنجا می روند هم نمی دهند. در حال حاضر باید بگویم فاصلههای ما از ادعاهایمان تا زمین واقعیت نجومی است و باید تلاش کنیم اول این فاصلهها کم شود. انتهای پیام /