نوستالژی دهه 70 و تکاپوی امروز طبقه متوسط برای بقا
"هممیهن " بیش از آن که یادآور "جامعه" و "سلام "در دهه 70 باشد به خاطر نام غلامحسین کرباسچی و خاطره روزنامه همشهری نوستالژی دهه 70 را با خود دارد. در آن دهه طبقه متوسط جاندار و فعال بود و مثل حالا هنوز تا این حد برای بقا دست و پا نمیزد. دهه 70 را اما جدای روزنامه ها با «ساعت خوش» می توان توصیف کرد. دههای که سال های خوش و ناخوشی داشت. یک روز ستایش شدند و دیگر روز سرزنش و این تعارض...
عصر ایران؛ مهرداد خدیر - امروز دوشنبه 20 تیر 1401 نخستین شماره روزنامه «هممیهن» روی پیش خوان روزنامه فروشی ها قرار می گیرد.
نفس این خبر مهم است چرا که دکه های مطبوعات به عرضه تنقلات و مایعات و دخانیات تبدیل و از نشریات تهی شدهاند و اقبال مردم به مطبوعات چاپی و روزنامههای کاغذی در پایین ترین سطح در تاریخ معاصر قرار دارد.
این خبر اما هنگامی رنگ و بوی حرفهایتری به خود میگیرد که بدانیم مدیر روزنامه غلامحسین کرباسچی است که در دوران شهرداری تهران در دهه 70 خورشیدی روزنامه همشهری را پایه گذاشت.
سردبیری نسخه چاپی با محمد جواد روح یکی از حرفهایترین روزنامهنگاران ایران در سه دهه گذشته است و سردبیری بخش آنلاین هم با افشین امیر شاهی که در انتخابات مختلف نهاد صنفی روزنامهنگاران چه انجمنِ فعلا در محاق ایران و چه انجمن پاگرفته تهران منتخب همکاران بوده و البته نویسنده این سطور با هر دو دوستی طولانی و هم اندیشی دارد.
نام عباس عبدی و احمد زیدآبادی به عنوان شورای سیاستگذاری هم امید به عرضه یک روزنامه حرفهای را افزونتر میکند.
هر چند فضای دکهها به تبع جامعه و در انسداد سیاسی سرد است و مردمان گرفتار نان و معیشتاند و مهمترین خبر برای کثیری از جامعه این است که یارانه جبران گرانیهای ناگهانی در تیرماه افزایش مییابد یا نه یا کی واریز میشود و وقتی واریز شد کی قابل برداشت است. سوای این عادت روزنامهخوانی از سر اغلب مردمان افتاده و همه سر درگوشی دارند و به خبرهای آمیخته با اغراق و شایعه دلبستهترند اما هم میهن میخواهد و میتواند لذت این عادت را بازگرداند و اگر هم نتواند باز مصداق شعر خواجه است:
خنک آن قماربازی که بباخت هر چه بودش
بنماند هیچش الا هوس قماری دیگر
هر چند سعید مرتضوی نیست که کمر به قتل و هدم هر نشریه مستقل میبست اما فضای سیاسی و رسانهای به خاطر بازداشت های اخیر ملتهب شده و از بخت بد در این فضا شروع میکند.
هممیهن اما بیش از آن که یادآور جامعه و سلام در دهه 70 باشد به خاطر نام غلامحسین کرباسچی و همشهری نوستالژی دهه 70 را با خود دارد. در آن دهه طبقه متوسط جاندار و فعال بود و مثل حالا هنوز تا این حد برای بقا دست و پا نمی زد.
با این همه انتشار روزنامه هممیهن در 20 تیر 1401 فینفسه خبری فرخنده است و تلاشی تا مرجعیت رسانهای به داخل بازگردد و سیاست و روزنامهنگاری به صورت حرفهای دنبال شود و از این منظر هم قابل توجه است که نشان دهد به صرف بودجه دولتی و حمایتهای رانتی و مصادره مدیریتی نمیتوان رسانه داشت و رسانه با نام روزنامهنگاران زنده است.
جدای اینها اما میتواند ما را به 30 سال پیش ببرد و به 24 آذر 1371 که نخستین شماره روزنامه همشهری منتشر شد.
به همین خاطر بی مناسبت ندیدم گزارش یا روایتی را که پارسال درباره دهه 70 برای مجله تخصصی «وزن دنیا» نوشتم، به بهانه انتشار هممیهن اینجا هم بیاورم. وزن دنیا مجله تخصصی شعر است اما برای آن که روشن شود دهه 70 چگونه بوده و شاعران در چه حال و هوایی می سروده اند آن بخش را به من سپردند: دهه 70 یا سالهای 1370 تا 1380 خورشیدی را میتوان با نقشآفرینی طبقه متوسط در تحولات فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی توصیف کرد. با پایان جنگ هشت ساله و روی کار آمدن دولت سازندگی، فضای سیاسی ایران تغییر کرد.
ضرورت بازسازی ویرانیها و ترمیم اقتصاد و بازسازی مورد اتفاق همه بود اما «بازسازی» در محدوده مناطق آسیب دیده جنگ باقی نماند و در نگاهی گستردهتر به «سازندگی» تفسیر شد و به بهانه آن خصوصیسازی در دستور کار قرار گرفت.
مشکل قانون اساسی را نیز با تفسیر اصل 44 حل کردند. اصلی که دست بالا را به اقتصاد دولتی میدهد چنان تفسیر شد که از آن پس هر گاه از اصل 44 سخن به میان میآید خصوصیسازی مراد می شود و این «موسع»ترین تفسیر ممکن بود چرا که عملاً محتوای اصل 44 را وارونه میساخت.
با این حال رییس جمهوری وقت که ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام را نیز در اختیار داشت برای این که اطمینان دهد تفسیر موسع کاری به سیاست و حوزه قدرت ندارد، خصوصی سازی را به همه بخش های نام برده شده در اصل 44 تعمیم نداد و مشخصا رادیو و تلویزیون مستثنا شد تا حساسیت های سیاسی و فرهنگی برانگیخته نشود و از وزیران نیز نه سیاست گذاری که کارگزاری خواست و گفت «من خود به اندازه کافی سیاسی هستم.»
رویکرد هاشمی رفسنجانی در آغاز دوران سازندگی و تمرکز بر توسعه اقتصادی به جای تحریک حساسیت های سیاسی و ایدیولوژیک، یادآور سیاستهای «دنگ شیائو پینگ» در چین پس از «مائو» بود که در راه انجام اصلاحات مورد نظر خود به اعضای ارشد حزب کمونیست چین اطمینان داد این اصلاحات، در حوزه اقتصاد محدود میماند و در این عرصه هم نه از مرکز و پکن که با مناطق آزاد یا منطقههای ویژه اقتصادی در حاشیه کشور شروع کرد تا در صورت موفقیت نمونههایی که به عنوان پایلوت انتخاب شده بودند، گسترش یابد.
همین اتفاق هم رخ داد و بی آنکه اقتدار و حاکمیت حزب کمونیست خدشه دار شود، اصلاحات اقتصادی را پیش بُرد.
در آغاز دهه 70 خورشیدی، در آمریکا جرج بوشِ پدر در کاخ سفید مستقر بود که هر چند وارث رونالد ریگان به شمار میآمد اما کمتنشترین دوره مواجهه با ایران در زمان او رقم خورد و به همین سبب این تصور در ایران غالب شد که ایران و آمریکا میتوانند به اختلافات خود پایان دهند.
واکنش منفی در عالیترین سطح به پیشنهاد معاون حقوقی رییس جمهوری ایران درباره «مذاکره مستقیم» اما سبب شد این ایده را پی گیری نکنند و به جای آن سراغ زیر ساختها و امور کلان بروند.
در جامعه هم نسل تازهای برکشیده بود که مانند پدران خود آرمانخواه نبود و به رفاه، توسعه، آزادی و تعامل سازنده با جهان به عنوان ارزشهای زیستِ مدرن میاندیشید و بها میداد.
در عرصه جهانی و به عنوان مهم ترین اتفاق بینالمللی در زمستان سال 1370 اتحاد جماهیر شوروی رسماً به پایان خط رسید و روشنفکری چپ دیگر نمیتوانست آن رؤیا را که به کابوس بدل شده بود معرفی کند و میدان به دست کسانی افتاد که از اقتصاد آزاد دفاع میکردند.
مهم ترین نماد دهه 70 را در تحولات و رویکردها در ایران و از جنبه های گوناگون و برای بررسی روند تغییرات و اوج و فرودها میتوان غلامحسین کرباسچی دانست که هر چند در اواخر سال 1368 شهردار تهران شده بود اما اوج و فرود او در دهه 70 بود.
شهرداری تهران که در اذهان عمومی تنها به عنوان یک نهاد خدماتی و بیشتر با محوریت ظاهر شهر شناخته میشد به یک سازمان متنوع اجتماعی - فرهنگی تبدیل شد تا تحولات مورد نظر دولت سازندگی برای شهروندان بسیار محسوس و پیش چشم باشد. این گونه است که در اتفاقات و تحولات مهم دهه 70 ردپای او و همفکران را میتوان دید هر چند که با قاطعیت نمیتوان نظرداد که آیا این مأموریت به او محول شده بود یا خود با استفاده از امکان کسب درآمد از طریق فروش تراکم و در غیاب شورای شهر، پروژههای مورد نظر را انجام داد و گزاف نیست اگر گفته شود همین اقدامات و رشد طبقه متوسط بسترسازِ مهمترین رخداد دهه 70 - دوم خرداد 76 و انتخاب و پیروزی سید محمد خاتمی - بود.
با نصب تابلوهای تبلیغات محیطی و رنگ آمیزی جدول خیابانها تهران، رنگ دیگری به خود گرفت و این الگو به دیگر شهرها هم سرایت کرد. اهمیت موضوع به این خاطر بود که در نگاه رسمی، عرصه عمومی هم متعلق به حکومت است و از این رو همه جا شعارهای ایدیولوژیک دیده میشد اما به مرور چشم مردم با تبلیغات و فضای متفاوتی آشنا شد که با حال و هوای طبقه متوسط متناسبتر بود.
یک سال بعد و در 24 آذر 1371 روزنامه «همشهری» منتشر شد که یک اتفاق مهم در آغاز دهه 70 به حساب میآید. دکتر حسین شهیدی در کتاب «روزنامهنگاری در ایران؛ از رسالت تا حرفه» همشهری را این گونه توصیف میکند: «روزنامهای رنگی، با چهرهای شاد و گزارشهای گوناگون، بسیار متفاوت با ظاهر غم زده دیگر روزنامهها.» چند ماه قبل از انتشار همشهری، سید محمد خاتمی از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی کناره گرفته و جای خود را به علی لاریجانییی داده بود که یک سال بعد رییس سازمان صدا وسیما شد و این ذهنیت شکل گرفت که دولت سازندگی بخش فرهنگ را وانهاده و دغدغههای دیگری دارد.
واقعیت اما این بود که به جای تحریک حساسیتها سراغ زیرساختهای فرهنگی رفتند و اتفاقات مهم دیگر فرهنگی هم در راه بود که اهمیت آن در ابتدا از نگاه جریانات ضد توسعه مغفول بود و وقتی دریافتند که دیر شده بود.
یکی از مهمترین این اتفاقات که باز به طبقه متوسط و رشد آن مربوط است اتصال دانشگاههای ایران به اینترنت در سال 72 است.
به عبارت دیگر اینترنت در ایران در سال 72 و با دانشگاهها وارد ایران شد با عضویت در شبکه اینترنتی دانشگاه وین. در حالی که تنها یک سال قبل دانشگاههای اروپایی به آن متصل شده بودند.
سابقه نداشت که پیوند ایران با یک تحول جهانی در عرصه ارتباطات با این سرعت رخ دهد و اینترنت تنها با یک سال فاصله وارد شد.
تردید نباید کرد که ورود اینترنت، جامعه را به مرور تغییر داد اگرچه اهمیت و تأثیرگذاری آن را هیچ کس تا این حد حدس نمیزد و اکنون چه بسا کسانی که بیش از دغدعه مدیریت جامعه در اندیشه کنترل آن هستند افسوس بخورند که چرا از ابتدا عمق داستان را درنیافتند و در خلوت بگویند جلوی هیتلر را در مونیخ باید میگرفتند! اینترنت اما هیتلر نبود و برای همه مجال فراهم ساخت.
به همان اعتبار که دهه 70 را سالهای نمود طبقه متوسط خواندیم، اتصال به شبکه جهانی و فرامرزی اینترنت یکی از مهمترین جلوههای آن است.
پس از 10 سال اصرار و شعار درباره برتری تعهد بر تخصص، اندک اندک تکنوکراتها مدیریتها را در دست میگرفتند هر چند که غالب تکنوکراتهای تازه خود در بستر انقلاب، رشد کرده بودند و وقتی آرمان ها و شعارهاشان با صخره واقعیت مواجه شده بود فن سالاری پیشه کردند و بوروکرات شدند. کارگزاران به مدرنیزاسیون و بوروکراسی می اندیشیدند اما جوانان انقلابی که با اندیشه های دکتر بشیریه و دکتر سروش آشناتر شده بودند به مدرنیزاسیون قانع نبودند و ارزش دموکراسی را دریافته بودند. زیاده روی در گرایش به اقتصاد آزاد و پیروی از اندیشه های آدام اسمیتی اقتصاددانانی چون دکتر محمد طبیبیان اما کار دست دولت سازندگی داد و در پی شورش هایی در مناطق کمتر برخوردار و احساس تبعیض و با افزایش نرخ تورم چاره ای جز تعطیل سیاست تعدیل اقتصادی باقی نماند.
در عرصه رقابت های سیاسی هم جریان راست سنتی از ظهور راست مدرن احساس خطر کرد و درصدد حذف آنها برآمد. حذفی که با اجتناب از رأی اعتماد به مهم ترین کارگزار اقتصادی دولت - محسن نوربخش- خود را نشان داده بود و همین امر کارگزاران دولت را به صرافت تشکیل حزبی حول رییس جمهور سازندگی انداخت و با انتخابات مجلس پنجم در زمستان سال 74 فضای سیاسی با گرایش های طبقه متوسط سازگارتر شد.
دهه 70 را می توان دهه تناقضها دانست. تعارض واقع گرایی و نگاه توسعه محور با شعارهای آرمانی و ایدیولوژیک و در فرهنگ، تعارض ساخت و گسترش فرهنگسراها با فشار به اهل فرهنگ.
با این حال طبقه متوسط راه خود را ادامه داد و آرزوهای خود را فرو ننهاد و در انتخابات خرداد 76 سید محمد خاتمی را نماینده افکار خود دانست که با شعار «جامعه مدنی» وارد صحنه شده بود و بدین ترتیب مهم ترین اتفاق دهه 70 که بر همه عرصهها تأثیر گذاشت رقم خورد.
اشتباه محاسباتی منتقدان دولت سازندگی و سیاستهای توسعهای این بود که گمان می کردند محمد خاتمی بر اساس خاستگاه خود - جناح چپ - به میدان میآید و در بخشهای فرهنگی نیز تنها در میان نخبگان پایگاه دارد و نمی تواند با توده ارتباط برقرار کند. در عمل اما اتفاق دیگری افتاد.
دانشجویان دانشگاهی که برای غیر سیاسی کردن دانشجویان تأسیس شده بود در سراسر ایران به تبلیغ ارزشهای طبقه متوسط پرداختند و یک نامزد را حامل آن ارزشها معرفی کردند.
به رغم آن که با سیاستهای دولت سازندگی مدارا شده بود چون درصدد واگذاری بخش هایی از قدرت نبود، با آغاز عصری که بعدها به دوران اصلاحات شهرت یافت اما تنشها و اصطکاکات بیشتر شد انگار که نگران شده بودند کیک قدرت که شیرینی آن را در انحصار می دانستند به شرکت سهامی بدل شود.
این گونه است که آغاز دهه 70 با پایان آن به کلی متفاوت است. اگر در آغاز آن کرباسچی شهردار مقتدر تهران است که بر آن بود جامه ای مدرن بر پیکره شهر بپوشاند و با توجه به جنبه های سخت افزاری و نرم افزاری به جای مغز افزاری می پنداشت تحمل خواهد شد، در پایان همین دهه اما سرو کار او به دادگاه و زندان میافتد.
اگر در آغاز دهه 70 وزیر وقت فرهنگ و ارشاد پس از 10 سال عرصه را بر خود چنان تنگ میبیند که کناره می گیرد و به کتابخانه ملی پناه میبرد در پایان این دهه هم او رییس جمهوری ایران است.
در آغاز این دهه اگر هاشمی رفسنجانی رییس جمهوری قدرتمند است در پایان آن به قصد بازگشت به عرصه علنی قدرت کاندیدای مجلس میشود و در واقع اسب خود را برای ریاست مجلس و مهار تازه واردان زین می کند، اصلاح طلبان اما حمایت از او را به خروج از فهرست محافظه کاران مشروط می کنند و بهای نپذیرفتن این شرط، قرار گرفتن در معرض هجومی بی سابقه است که به انصراف او به رغم ابطال 700 هزار رأی مردم تهران و ارتقا از جایگاه 30 به 20 می انجامد.
در آغاز این دهه روشنفکران و فعالان فرهنگی از نام سعید امامی که در وزارت اطلاعات به اسلامی مشهور بود بیم داشتند و در پایان دهه و پس از افشای قتل های زنجیرهای دیگر در این دنیا نبود و در زندان به زندگی خود پایان داد.
دهه 70 لایه های متوسط و میانی جامعه بیش از طبقات دیگر به تحولات و سیاست ها دل بستند یا از ممانعت ها و برخوردها نومید شدند و آسیب دیدند. داستان هم محدود به آرزوها و تصورات نبود. طبقه متوسط حالا میتوانست اتومبیل متناسب با درآمد ماهانه خود را خریداری کند، به سفر خارجی برود و با وام های مسکن صاحب خانه شود و به علایق فرهنگی بپردازد.
دهه 70 از جنگ و تحریم گسترده خبری نبود و اگرچه روشنفکرانی را با طناب کشتند و روزنامه نگارانی به حبس افتادند اما احساس عمومی جامعه بازگشت به مناسبات توسعه بود اگرچه ضربات پیاپی برای توقف این قطار هم وارد میآمد.
حمله به کوی دانشگاه در تیر 1378 و توقیف مطبوعات مستقل و مدرن در اردیبهشت 1379 از کاراترین این ضربات بود.
اگر نقطه عطف دهه 70 را دوم خرداد 76 بدانیم سه سال پس از آن تا توقیف مطبوعات در سال 79 را میتوان سال های اوج آرزوپردازیهای سیاسی و دموکراسی خواهانه دانست که نگرانیهایی در ارکان دیگر قدرت با دغدغه امنیت و حفظ ساختارها را برانگیخت و عملا متوقف شد هر چند نماد آن باقی مانده بود و در آغاز دهه 80 نیز بار دیگر انتخاب شد.
نمود طبقه متوسط و سیاست و فرهنگ در دهه 70 چنان بود که این تصور ایجاد شد که از امور دیگر غفلت شده و این در حالی بود که در تمام سال های پس از انقلاب، تنها در سال 82 درآمد سرانه به درآمد سرانه سال 1356 رسید و این به معنی آن است که در این دهه طبقه متوسط بزرگتر شد. برای درک این موضوع می توان با دهه 90 مقایسه کرد که عکس آن اتفاق افتاد.
بنابر این وقتی از طبقه متوسط در دهه 70 سخن می گوییم مراد ما می تواند نزدیک به اکثریت جامعه باشد.
در سال پایانی این دهه، دو نماد روشنفکری ایران در دو عرصه شعر و داستان نویسی چشم از جهان بستند. با مرگ این دو - احمد شاملو و هوشنگ گلشیری- یک دوره در شعر و ادبیات هم به پایان رسید.
اتفاق قابل تأمل دیگر در دهه 70 که جنبه نمادین دارد، انتشار روزنامه «جامجم» با تیراژ 700 هزار نسخه در اردیبهشت سال 1379 است.
این که سازمان صدا وسیما که خود دو رسانه بزرگ دیداری و شنیداری را به صورت انحصاری و با بودجه کلان در اختیار دارد به فکر انتشار روزنامه بیفتد از این واقعیت خبر می داد که جناح مقابل اصلاحات درون حاکمیت احساس میکرد از طبقه متوسط غافل شده و لایههای خاکستری جامعه را وانهاده است.
پس در پایان دهه 70 سراغ ایدههایی رفتند که در آغاز دهه دیگران به کار گرفته بودند. حال آن که همشهری در آغاز دهه با روزنامههای غم زده مقایسه میشد و از آن استقبال کردند. جام جم اما اندک زمانی پس از توقیف گسترده مطبوعات که با همشهری هم متفاوت بودند هرگز نتوانست جای آنها را پر کند. خاصه این که ارگان صدا وسیما بود. همان صدا و سیما که با پخش برنامه هایی چون «هویت» و طرح شکایت علیه مطبوعات منتقد، شناخته میشد.
طبقه متوسط اما تنها درسیاست خودی نشان نمیداد که راه یابی ایران به جام جهانی 1998 موجی از شادی در آذر 1376 برپا کرد و فوتبال بهانهای شد برای شادی عمومی پس از قریب 20 سال.
پیروزی ایران بر آمریکا در جام جهانی و در واپسین روز خرداد سال بعد هم به کام تصمیمگیران خوش نشست و توجه به این ورزش بیشتر شد.
پیش از آن عباس کیارستمی سینماگر برجسته ایران موفق به کسب جایزه نخل طلای جشنواره کن شده بود و طبقه متوسط سینماروتر شد.
در آن سو اما کسانی دست در کار بودند تا این دوره نپاید و بیم داشتند کار از دست برود و روز به روز بر فشارها افزوده شد تا شور میانی در دهه 70 در سال های پایانی فرو نشست.
اتفاق دیگر در آغاز دهه 70 که با موضوع محوری در توصیف دهه 70 مرتبط است مهاجرت به ژاپن برای کار در این مقطع زمانی است.
پاییز 1370 ورزشگاه پیر شهر که از امجدیه به شهید شیرودی تغییر نام داده بود پذیرای دهها هزار نفری بود که نه برای تماشای مسابقه فوتبال که به قصد شرکت در یک قرعه کشی آمده بودند تا بلیت سفر به ژاپن را بگیرند.
5 سال بعد، از 300 هزار کارگر میهمان 120 هزار نفر ایرانی بودند و گروهی که بازگشتند اگرچه پول چندانی با معیارهای امروز با خود نیاوردند اما این مهاجرت هم نه برای ماندن در ژاپن که به قصد ورود به طبقه بالاتر با «ین» هایی بود که به سختی فراهم آورده بودند.
موج تغییرات و تحولات چنان بود که صدا وسیما هم تکانی به خود داد و سال 73 یک گروه جوان برنامه «ساعت خوش» را روی آنتن بردند.
آنها نیز نماینده نگاهی تازه بودند که مأموریتی جز شاد کردن مردم در فضای پس از جنگ برای خود تعریف نکرده بودند اما همین برنامه که پنج شنبه شب ها خیابانها را خلوت می کرد نیز از انتقاد جریان مخالف توسعه غیرایدیولوژیک مصون نماند.
اشاره به سرنوشت این برنامه از این حیث اهمیت دارد که قبل از دوم خرداد و گشایش نسبی فضای سیاسی و اجتماعی بود و نشان میدهد قبل از آن هم تنش و چالش و اختلاف بر سر این که جامعه را به کدام سو باید بُرد وجود داشته است.
انگار در این دهه ارابهای به دو سوی مقابل رانده می شده است. رامین ناصر نصیر از اعضای این گروه این گونه روایت کرده است:
«اواخر تابستان 1374 ضبط برنامه (ساعت خوش) به پایان رسیده و رییس سازمان (علی لاریجانی) از تلاش سازندگان برای افزایش مخاطبان تقدیر کرده بود و درباره آینده رهنمود می داد اما ناگهان ورق برگشت و ارگان های مختلف گله کردند که چرا هیچ نشانی از ارزش ها در این برنامه دیده نمی شود و آن را مصداق بارز تهاجم فرهنگی دانستند و آن قدر در مقابل سازمان تجمع و در نشریات افراطی انتقاد شد که نه تنها حکم توقف ساخت و پخش «ساعت خوش» صادر شد که تمام عوامل آن از کارگردان تا بازیگر و نویسنده تا اطلاع ثانوی از فعالیت در تولیدات صدا و سیما محروم شدند و این «اطلاع ثانوی» تا سه سال ادامه یافت. چنین محرومیتی نه تنها باعث قطع ارتباط تازه شکل گرفته با مخاطبان نویافته شد بلکه بر زندگی شخصی آنها تأثیرات حاد و ویران گری گذاشت.» -[سده سنگ و الماس]
شگفت آن که برنامه تعطیل شد اما غالب اعضای آن بعدها به چهرههای تأثیر گذاری در سینما و تلویزیون تبدیل شدند.
بهترین توصیف برای دهه 70 خورشیدی شاید همین «ساعت خوش» باشد. دههای که سال های خوش و ناخوشی داشت. یک روز ستایش شدند و دیگر روز سرزنش و این تعارض در همه عرصهها بود.
با این تفاوت که اکثر قریب به اتفاق بازیگران آن سری بین سرها درآوردند ولی در عرصه های دیگر گاه تا مرز نومیدی کامل پیش رفتند.
دهه 70 را میتوان سالهای تکاپوی طبقه متوسط ایرانی برای زندگی مدرنتر و جست و جوی این رؤیا در زمین ناهموار سیاست و قدرت توصیف کرد در حالی که انرژی حاصل از آن به جای آن که صرف حرکت در مسیری واحد و به سوی استانداردهای پذیرفته شده زندگی مدرن در جهان امروز شود در تنش و چالش مدام مصرف شد و با این همه همین دهه بعدتر و هر چه دورتر شدیم بیش تر به نوستالژی بدل شده است.
تماشاخانه