پناهیان: چرا نگاه خاتمی به اسلام، متحجرانه است؟/«اسلامِ غیرمردمی» اصلاً نداریم!
به گزارش خبرنگار حوزه مسجد و هیأت خبرگزاری فارس، حجتالاسلام علیرضا پناهیان در محفل هفتگی هیأتهای دانشجویی استان تهران که یکشنبه شبها در فاطمیه بزرگ تهران، واقع در شمال پارک لاله برگزار میشود، به تحلیل تاریخ صدر اسلام و نحوه بهرهگیری صحیح از آن برای مسائل روز جامعه پرداخت که در ادامه گزیدهای از دوازدهمین جلسه مبحث تاریخی تحلیلی صدر اسلام را میخوانید:
نگاه برخی از مدعیان روشنفکری به دین، متحجرانه است
یکی از دردهای جامعه ما تحجر و بیسوادی در برخی افراد است. گاهی کسانی که خودشان را روشنفکر میدانند، در حد اعلای کلمه دچار عقبماندگی فکری، جمود و نادانی هستند. در همین وقایع اخیر و مناسبتهای جاری، برخی از سیاسیون حرفهایی زدند مثلاً اینکه «دین نباید مانع جمهوریت نظام بشود» یا اینکه «دین باید خودش را به مردم و مردمسالاری مقید و محدود بکند!»
وقتی اینگونه اظهار نظرها را میشنویم با دو مطلب یا نکته بسیار مهم مواجه میشویم: یکی نشناختن مطلق دین است؛ چنین افرادی مطلقاً دین را نشناختهاند و برداشتشان از دین همان مسیحیت قرون وسطی است که مجموعهای است از عقاید خرافی و احکام غیرعاقلانه.
نکته دوم، تحجر گویندگان این اظهار نظرها است. این افراد ابداً درباره آنچه شنیدهاند حاضر به تفکر نیستند و ذرهای قدرت نقد و خلاقیت ندارند. ریشه این مشکل در آموزشهایی است که این افراد از دوران کودکی تا دانشگاه و حتی حوزه دریافت کردهاند. کسانی که درس میخوانند اما تفکر خلاق و تفکر نقاد را آموزش نمیبینند، دچار تحجر میشوند. اگر انسان یک مقدار دین را بشناسد، روحیه مستقل فکری داشته باشد و هر حرفی را از هر کسی نپذیرد، بلکه آنچه را میشنود، نقد و بررسی کند، هیچوقت اظهار نظرهای نامعقول نخواهد کرد. چهل سال از انقلاب ما گذشته است، اما بعضی افراد هنوز از الفبای دین خبر ندارند.
کسی که میگوید «دین باید جمهوریت را رعایت کند» از دین چیزی نفهمیده است
دین با جمهوریت چه رابطهای دارد؟ وقتی میگوییم «دین باید جمهور یا همه مردم را در نظر بگیرد» مثل این است که بگوییم آب باید تر باشد. کسی که چنین حرفی میزند یعنی معنای آب را نفهمیده است. تری عارضه ذاتی آب است و از آب جداشدنی نیست.
میتوان گفت: «آب باید شیرین باشد یا آب باید سالم باشد». ممکن است این حرف درست باشد چون گاهی آب شیرین یا سالم نیست. به همین صورت اگر کسی بگوید: «برف باید سرد باشد.» معلوم است که نمیداند برف چیست. کسی که میگوید: «دین باید جمهوریت را رعایت بکند.» یعنی هیچ چیزی از دین نفهمیده است.
دین نرمافزاری برای احیاء جمهور و آزاد کردن انسانهاست
دین نرمافزاری برای احیاء جمهور است. دین احیاکننده و آزادکننده انسانهاست. دین از بین برنده سلطه بر انسانهاست. در جلسات قبل گفتیم همانطور که مولوی سروده است: «مؤمنان را ز انبیاء آزادی است.» اصلاً انبیاء به مؤمنان آزادی میدهند. این سخن برای مولوی بدیهی و روشن است، چون در زمان مولوی سخنان بیاساس غربیها به وسیله کتابهایشان ترجمه و منتشر نشده بود. برخی افراد متحجر که قرآن را درست نخواندهاند و به خواندن کتابهای پرخطای غربیها پرداختند، اصلاً نمیدانند دین نرمافزار احیاء مردم است.
پیامبر از همان اولِ بعثت میخواهد مردم را راهنمایی کند ولی مردم هم میبایست به او کمک کنند. اما ممکن است مردم به پیامبر کمک نکنند، بلکه او را کتک هم بزنند. پیامبر نمیتواند بدون مردم رسالتَش را انجام بدهد. بنابراین پیامبر باید با صبر و تحمل سختیها، برای خودش از میان مردم «یار» فراهم کند. هر یک از مسلمانان باید با نرمافزار دین بقیه انسانها را هم آزاد کند. بقاء این دین با مردم است. دین به انسانها عزت میبخشد. خدا به احیاء شدن افراد راضی نمیشود بلکه باید جماعت انسانها احیا شود. تا زمانی که جامعه احیاء نشود تحت ستم باقی میماند و خدا هم کمکی به آنها نمیکند. باید جامعه را احیا کرد. الله اکبر از این دین!
موتور دین، استقلال انسانهاست؛ خیلی جاها خودتان باید تکلیفتان را تشخیص بدهید
بعضیها وقتی میبینند خدا دستورهایی داده است که انسان باید از آنها اطاعت کند، فکر میکنند دین صرفاً یک سلسله دستور است بدون در نظر گرفتن استقلال انسانها. آنها فکر کردهاند که دین فقط اطاعت کردن است. اینها مثل کودکانی هستند که گمان میکنند رانندگی یعنی اینکه یک فرمان را به اینطرف و آنطرف حرکت بدهیم. فرمان یک جزء از یک مجموعه برای رانندگی است. دین فقط اطاعت از خدا نیست، دین یک منظومه است که یک قسمتش اطاعت کردن از خداست. قسمت اصلی ماشین، فرمان نیست، بلکه موتور آن است که تولیدکننده نیروی محرکه است. قسمت اصلی و موتور دین هم استقلال انسانها است. در خیلی از جاها خودتان باید تکلیفتان را تشخیص بدهید. خدا میخواهد خودتان بفهمید که تکلیفتان چیست و خودتان انگیزه پیدا کنید. خدا نه انسان را هُل میدهد و نه او را هول میکند، زود تشویق و تنبیه نمیکند، میگذارد شما روی پای خودتان بایستید. موتور دین، استقلالی است که خدا به انسان میدهد. هیچکسی چنین استقلالی را به انسان نمیدهد. برخی از خانوادهای مذهبی بهخاطر دستورهای دین، استقلال فرزندشان را از بین میبرند. زور گفتن به بچه، او را نابود میکند. کسی که با تفکر نقاد سراغ دین برود، از کلمه اطاعت اینطور برداشت نمیکند که دین میخواهد انسان را صرفاً مطیع بار بیاورد. ابداً اینطور نیست.
در روایات فرمودند پیامبران آمدهاند که دفائن (گنجینهها) عقول انسانها را استخراج کنند «فَبَعَثَ فِیهِم رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ اِلَیهِم أَنبِیَاءَهُ لِیَستَأدُوهُم مِیثَاقَ فِطرَتِهِ وَ... یُثِیرُوا لَهُم دَفَائِنَ العُقُولِ» (نهج البلاغه، خطبه1). اگر بنا نیست ما بفهمیم و تشخیص بدهیم، چه نیازی به عقل داریم؟! خدا دستور بدهد و ما اجرا کنیم. خدا در قرآن میفرماید: «یُعَلِمُهُمُ الکِتابَ وَ الحِکمَهَ» (بقره،129) پیامبر اکرم (ص) هم کتاب را به مردم یاد میدهد و هم حکمت را. حکمت یعنی انسان بتواند خودش بفهمد و تشخیص بدهد.
بنا نیست همیشه خدا بخواهد و انسان قبول کند، گاهی انسان میخواهد و خدا قبول میکند
خدا میفرماید که من میخواهم انسان را به مقام راضیه و مرضیه برسانم «ارجِعی اِلی رَبِکِ راضِیَهً مَرضِیَهً» (فجر،28) تا به وضعیتی برسد که هرچه او میخواهد من برایش درست کنم. بنا نیست همیشه خدا بخواهد و انسان قبول کند. گاهی انسان میخواهد و خدا قبول میکند و به او میگوید «هرچه تو بخواهی»
پیامبر (ص) میفرماید: «عَمَلُ البِرِ کُلُهُ نِصفُ العِبادَهِ وَ الدُعاءُ نِصف» (کنزالعمال، 3137) همه کارهای خوب، نصف عبادت است و دعا نصف دیگر است. دعا یعنی ای انسان! تو بگو چه میخواهی؟ نظر تو چیست؟ خدا میفرماید من حرفهایت را اجرا میکنم و در زندگیات جاری میکنم. «الدُعاءُ نِصف» یعنی چه؟ انگار خدا دارد به ما میفرماید که نصف موضوع را من میگویم و نصفش را شما بگویید. کارهای خوب شما نصف عبادت است که من دستور دادم. دعا هم نصف دیگر عبادت است که شما باید دستور بدهید؛ البته به خاطر رعایت ادب باید متواضعانه دستور بدهیم. خدا ما را خیلی آدم حساب میکند. درباره همان اعمال بر و نیکو هم ده تا را خدا میگوید و صدتای دیگر را خودتان باید تشخیص بدهید، بنابراین دین احیاکننده و فربهکننده عقل انسان است. این موضوع واقعاً فوقالعاده است.
ولایت، مکانیزمی برای به میدان آوردن مردم و مؤثر ساختن آنها در جامعه است
حاکمیت «الله» در روی زمین، یعنی مردم با قدرت خودشان موازین و نرمافزاری را که به مردم قدرت میدهد در جامعه حاکم کنند که هیچوقت حکومت از دست مردم گرفته نشود. حاکمیت الله یعنی خدا میخواهد باری را روی دوش ما بگذارد. خدا در این عالم جز خودِ ما کاری ندارد؛ کار خدا احیاء مردم است «استَجیبُوا لِلَهِ وَ لِلرَسُولِ اِذا دَعاکُم لِما یُحییکُم» (انفال، 24) یعنی میخواهد مردم را به صحنه بیاورد و آنها را قوی کند. کسانی که اصطلاحاتی مثل دموکراسی و جمهوریت را از مغربزمین برای ما آوردهاند خیال میکنند کار بزرگی کردهاند!
برخی گمان میکنند جمهوری اسلامی با حکومت اسلامی تفاوت دارد! درواقع «اسلامی» قید توضیحی جمهوری است. جمهوری اسلامی یعنی جمهوری حقیقی و حکومت اسلامی یعنی حکومت مردمی. حکومت اسلامی با جمهوری اسلامی هیچ تفاوتی ندارد. چون مردم در ذات اسلام وجود دارد. اگر کسی بفهمد که اسلام ذاتاً یعنی احیاء مردم و بها دادن به مردم، خواهد دانست که حکومت اسلامی یعنی حکومت مردمی. ولایت یعنی مدیریت احیاگری و قدرتگرفتن مردم. ولایت یک مکانیزم برای به میدان آوردن مردم و مؤثر ساختن آنها در جامعه است.
جمهوری اسلامی یعنی جمهوری حقیقی. دموکراسی در غرب حقیقتاً مردمی نیست. آنجا محل حاکمیت احزاب است. بعضیها میخواهند ولایت فقیه را کنار بگذارند و ولایت مطلقه احزاب را برقرار کنند. فرق ولایت فقیه با ولایت احزاب چیست؟ ولایت احزاب، مردم را برای اداره کشور فریب میدهد اما کار ولایت فقیه و همه انبیاء این است که حاکمیت مردم را تضمین کند. اولیاء خدا در این راه مظلومیت بسیار زیادی را تحمل کردهاند و میکنند. به اولیاء خدا گفته میشد که شما مدیریت بلد نیستید. اولیاء خدا این توان و قدرت را داشتند که مردم را مهار و کنترل کنند اما بنا نیست این کار را بکنند.
پا نگذاشتن روی خواست و اراده مردم، ناموس خلقت است؛ حتی اگر امام در این راه شهید بشود
اسلام به مردم خیلی بها میدهد؛ اولیاء خدا چیزی را به مردم تحمیل نمیکنند و آنها را فریب نمیدهند. به حدی که ممکن است مردم ولی خدا را بکشند کمااینکه امام حسین (ع) را کشتند. حتی اگر مردم خواستند امام حسین (ع) را بکشند، باز هم ایشان حق ندارد مردم را فریب بدهد یا آنها را دور بزند. به امام حسین (ع) گفتند از راه فرعی یا بیراهه بروید تا مخالفان نفهمند، ولی امام حسین (ع) این پیشنهاد را قبول نکرد چون فلسفه کار ایشان این است که با خواست و اراده مردم کار دارد. امام حسین (ع) میخواهد ثابت کند اسلام یعنی مردم. اصلاً فلسفه ارسال رسولان همین است. این پیام آنقدر بزرگ و مهم است که خون فرزند پیغمبر (ص) باید پایش ریخته شود تا بگوید: ای مردم! اگر شما نخواهید، فرزند پیغمبر (ص) از دست رفته است.
ناموس خلقت، پا نگذاشتن روی اصل نقش مردم است به حدی که امام، در این راه شهید میشود. نقش مردم باید محفوظ باشد حتی اگر اجرای معارف قرآن به تأخیر بیفتد. اصالت دادن به استقلال انسان و نقش مردم در تعیین سرنوشتشان ناموس خلقت است «اِنَ اللهَ لاَ یُغَیِرُ مَا بِقَوم حَتَی یُغَیِرُوا مَا بِأَنفُسِهِم» (رعد،11).
مسجدِ غیرمردمی یعنی مسجدِ غیراسلامی / «اسلامِ غیرمردمی» اصلاً نداریم!
دین نرمافزار قدرت بخشیدن به انسانها است، قدرت عقل، قدرت فهم، قدرت روحی، قدرت بصیرت، قدرت عزت به فرد و قدرت جمعیت به جمع. هنوز ما شیعهها برای کسب قدرتِ جمعیت آماده نشدهایم. دین میخواهد ما را قوی کند. مسجد اسلامی مسجدی است که مردم محل را قوی کند و امام جماعت باید مردم را اهل تشخیص، اهل اظهارنظر، اهل گفتگو، اهل حساسیت نسبت به حوادث، اهل انتقاد در موقع انتقاد، اهل حمایت در موقع حمایت، اهل اعتراض در زمان اعتراض کند. اگر یک مسجد این کار را نکند آن مسجد اسلامی نیست.
یک زمانی در این انقلاب، بعضی از مسجدها اجازه نمیدادند بسیج در مسجد ایجاد شود. درحالیکه بسیج یعنی مردم. امام جماعت یک مسجد باید مردم را دور هم جمع کند و راه بیندازد. همانطور که پیغمبر اکرم (ص) مردم را سازماندهی میکرد، شما هم باید این کار را بکنید. هیأت امنا در بعضی از مساجد جوانها را از مسجد بیرون میکردند و میگفتند که چرا دور هم جمع شدهاید و با هم حرف میزنید؟ مسجد غیرمردمی یعنی مسجد غیراسلامی، نه مسجد اسلامیِ غیرمردمی. ما اصلاً اسلام غیرمردمی نداریم.
پیامبران و عالمان از جامعه «امت» میسازند
پیامبر اکرم (ص) آمده است جامعه را احیا کند. بنابراین پدیدهای به نام «امت اسلامی» پدید میآید. امت جامعه قدرتیافته و اجتماع مؤمنینِ عزتیافته است. امت جامعهای است که پیوندهایی در درون آن وجود دارد و ساز و کار قدرت پیداکردن خوبان را پیدا کرده است. خوبان هم یعنی خودِ مردم. امت یعنی جامعهای که کسی نمیتواند بر آنان سلطه پیدا کند. پیغمبر با به میدان آوردن و فعال کردن مردم، امتسازی میکند. شهید صدر (ره) میفرماید «خالصاً لوَجهِ الله» یعنی برای مردم. فی سبیل الله یعنی فی سبیل مردم؛ چون خدا که چیزی نمیخواهد، کاری که برای خدا باشد نفعش در نهایت به مردم میرسد. خون امام حسین (ع) هم در نهایت به مردم رسید. ببینید خون امام حسین (ع) چقدر مردم را احیا کرده است، چقدر به مردم قدرت و عزت داده است. شهید صدر صریحاً این حرف را میزد تا بعضی از روشنفکرها گمان نکنند سخن از اهمیت دادن به مردم، مال غرب است.
شما در داستان بعثت پیامبر اکرم (ص) نگاه کنید؛ خودِ پیامبر (ص) ارباب نمیشود. اگر در نوحهها میگوییم: «ارباب ما حسین (ع) است» از باب مبالغه است. خدا در قرآن کریم یهودیان و مسیحیان را به خاطر اینکه مقدسین و عالمان خود را ارباب گرفتهاند سرزنش میکند: «اتَخَذُوا أَحبارَهُم وَ رُهبانَهُم أَرباباً مِن دُونِ اللَهِ» (توبه،31) عالم دینی در کشور ما ارباب نیست. کارکرد عالم دینی در ایران اربابسازی مردم است تا مردم ارباب خود بشوند. رهبر انقلاب میفرماید بسیج در لایههای پایین خود هم باید هیأت اندیشهورز درست کند برای اینکه خودشان فکر کنند و ببینند باید چهکار کنند... (ما هیأتهای اندیشهورز لازم داریم. کجا؟ در دو نقطه: یکی در رأس، یکی در لایهها. لایههای گوناگون بسیج فراوان است؛ رهبر انقلاب در دیدار با بسیجیان 1395/9/3). البته نمیشود هرکسی برای خودش یک ساز جداگانه بزند، باید همه با هم هماهنگ شوند. وقتی با هم هماهنگ باشیم میشویم امت امام. امام چهکار میکند؟ امام به ما میگوید بنشینید فکر کنید که باید چهکار کرد. کار انبیاء و به تبع آنها کار عالمان دینی «احیاء جامعه» است.
رهبر انقلاب از دولتی که تابع ولایتفقیه است میخواهد کارها را به مردم بسپارد
چهل سال است که ما به سوی مردمیتر شدن داریم پیش میرویم. رهبری به همین دولت و همین رئیسجمهور میفرماید: «دولت مردمی فقط به این نیست که بروید میان مردم؛ این کار لازم است اما کافی نیست؛ باید بتوانید مشارکت مردم را در کارهای گوناگون و بخشهای گوناگون جلب کنید.» (دیدار با اعضای هیأت دولت 1401/6/8) باید مشارکت مردم در اداره جامعه افزایش پیدا کند هم در تصمیمگیری، هم در نظارت بر مسئولان و هم در اقدامی که مردم میتوانند به جای دولت انجام بدهد. رهبری به دولتی که با ولایت فقیه مشکل ندارد، میفرماید سراغ مردم برو و کار را به مردم بسپار. اینطور نیست که رهبر انقلاب بفرماید: ای دولت! مگر تو طرفدار ولایت فقیه نیستی؟ بیا من به تو بگویم چهکار کن... اتفاقاً وقتی دولت از رهبر انقلاب میپرسد «من که تابع ولی فقیه هستم چهکار کنم؟» ایشان میفرماید اداره کارها را به مردم بدهید.
حالا که اینطور است، پس چرا میگویید «ولایت فقیه، مطلقه است؟» برای اینکه اگر رهبری قدرت مطلق نداشته باشد، این قدرت به مردم نخواهد رسید و باندهای فساد و احزاب کثیف اجازه نمیدهند قدرت به مردم برسد. باید رهبری قدرت مطلق داشته باشد تا حرفش نافذ باشد و قدرت را برای مردم نگه دارد.
تعالیم اسلام از جزئیات تا کلیات به دنبال تقویت مردم است
کار دین اساساً این است که به مردم قدرت میدهد. چگونه دین نرمافزار قدرت یافتن مردم است؟ یک نمونهاش نماز است. نماز رکن دین است، محل اجتماعات را برای انجام این عبادت قرار دادهاند ولی الان مردم صرفاً به مسجد میروند و نماز میخوانند و برمیگردند. علت این رفتار این است که ما از دین فاصله گرفتهایم. حقیقت دین این نیست. وقتی که سراغ تربیت دینی میرویم، مفاهیمی را در دین ملاحظه میکنیم، مثل اخلاص، تقوا و حرمت غیبت. اخلاص یعنی تحت تأثیر مردم نباشید، مستقل باشید؛ نباید تشویق هیچ کسی روی شما اثر بگذارد. اخلاص داشته باشید، یعنی اگر یکدرصدِ کاری را بهخاطر مردم انجام بدهید خدا قبول نمیکند. این یعنی آدمها طوری تربیت بشوند که تحت تأثیر هیچکس نباشند. قرآن بارها از ما میخواهد از هیچ کسی و هیچ چیزی ترس نداشته باشیم و غم به دلمان راه ندهیم: «لا خَوف عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنُونَ». اینها تعلیمات دینی است. از امام رضا (ع) پرسیدند تعریف توکل چیست؟ ایشان فرمودند توکل این است از کسی غیر از خدا نترسید «أَن لَا تَخَافَ أَحَداً اِلَا اللَه» (تُحَف العقول، ص445). دین میخواهد انسان زیر بار کسی غیرخدا نرود.
وقتی فرمودهاند «غیبت نکنید» یعنی هیچ گنهکاری را تحت تأثیر عملیات روانی منفی از گناه باز ندارید. بگذارید هر موقع خودش خواست بیاید. شما آبرویش را حفظ کنید. حفظ آبروی یک گنهکار یعنی حفظ استقلال او. بنا نیست کسانی که دیندار شدهاند با هیاهو و هجمه، دین خودشان را به آدمها تحمیل کنند. کسی حق ندارد گناه یک گنهکار را برای دیگران بازگو کند؛ اگر این کار را بکند مجازات یک گناه کبیره سنگین را برایش ثبت میکنند. غیبت حرام است برای اینکه نباید جو مذهبی بر گنهکارها سلطه پیدا بکند. خدا مخالف سلطه است.
در حکومت دینی باید شغلهای مستقل بیشتر از شغلهای استخدامی باشد
اسلام دنبال استقلال انسانها است بنابراین میگوید: مراقب باشید تشویق و تهدید کسی روی شما تأثیر نگذارد، علاوه بر این، اسلام پیوندهای اجتماعی را ایجاد میکند. دین بر کمک به مؤمنین اصرار فراوان دارد بنابراین در روایات برای قدم برداشتن در جهت حل مشکل یک مؤمن و رفع نیاز او ثوابهای فراوانی از قبیل جهاد در راه خدا، حج و عمره، روزه، اعتکاف و... ذکر شده است «مَن مَشی فی حاجَهِ أخیهِ المؤمنِ یَطلُبُ بذلکَ ما عِندَ الله حتی تُقضی لَهُ، کَتبَ الله ُ عز و جل لَهُ بذلکَ مِثلَ أجرِ حِجه و عُمرَه مُبرورَتَینِ، و صَومِ شَهرَینِ مِن أشهُرِ الحُرُمِ، و اعتِکافَهُما فی المَسجدِ الحَرامِ و مَن مَشی فیها بِنِیَه و لَم تُقضَ کَتبَ الله ُ لَهُ بذلکَ مِثلَ حِجه مَبرورَه» (کافی، ج 9، ص 194). اسلام از جزئیات تا کلیات به دنبال تقویت مردم است، هم تقویت آحاد و هم تقویت پیوندهای اجتماعی. کسانی که دین را غیرمردمی تصور میکنند دچار اشتباه، بیدقتی و سوءتفاهم هستند. دین یعنی امر مردمی.
حکومت دینی حکومتی است که در آن شغلهای مستقل بیشتر از شغلهای اداری و کارگری باشد و استخدام در آن کمتر باشد. ایران یکی از کشورهایی است که در جهان بیشترین استخدام را دارد. هرچه استخدام بیشتر باشد به همان نسبت، فاصله ما از دین بیشتر است. امام صادق (ع) میفرماید: «مَن آجَرَ نَفسَهُ فَقَد حَظَرَ عَلَی نَفسِهِ الرِزق» (کافی، ج 5، ص 90) کسی که خود را اجیر کند و به استخدام دیگران در بیاورد، مانع روزی خود شده است. حتی به اندازه استخدامشدن هم نباید برده اداره بشوید. اینها تعلیمات جزئی دین است، ببینید با انسان چه میکند.
امروز مهمترین مصداق راحتطلبی، نداشتن زندگی جمعی است
در هر محله، معمولاً یک مسجد هست. مسجد محل تجمع مردم است. کسانی که دین را درست نشناختهاند میگویند اگر مردم بخواهند اعتراض کنند باید چهکار کنند؟ وقتی محل اجتماع مردم مسجد است پس محل اعتراض مردم هم مسجد است. اگر کسی بخواهد تنهایی عبادت کند در خانهاش هم میتواند این کار را انجام بدهد. ما به مسجد آمدیم که همدیگر را ببینیم و با هم گفتگو کنیم و قدرت پیدا کنیم.
اگر کسی بخواهد تنهایی با امام حسین (ع) یا امامزمان (عج) مناجات کنند برای این کار به مسجد یا حسینیه احتیاج نیست که این همه جمعیت در آن جا بگیرد. وقتی به مسجد و حسینیه میآییم یعنی میخواهیم با هم حرف بزنیم. در اسلام محل تجمع مسجد است. مردم در مسجد گفتگو میکنند، انتقاد میکنند، اعتراض میکنند و بعد هم مسئله را، هم اولویتها را و هم راه حل را تشخیص میدهند. وقتی به جزئیات احکام دینی نگاه میکنید، میبینید دین یعنی آزادسازی و قدرتمندسازی مردم.
دین با راحتطلبی مخالف است و سعی میکند راحتطلبی انسان را از بین ببرد. امروز مهمترین مصداق راحتطلبی، نداشتن زندگی جمعی است. بعضی افراد حاضر هستند برای اباعبدالله الحسین (ع) گریه کنند اما تحمل جمع هیأتی را ندارند و داخل تجمع مردم نمیشوند. اربعین را همه ما دوست داریم اما فرهنگ اربعین را در زندگی اجتماعی خودمان پیاده نمیکنیم.
موانع مردمی تر شدن جامعه / 1. بروکراسی و سبک قانونگذاری
الآن برای اسلامیشدن هرچه بیشتر جامعه یعنی مردمیتر شدن جامعه، چندتا مانع داریم. یکی از موانع بروکراسی و سبک قانونگذاری در جامعه ما است. این سبک قانونگذاری روح فردیت را تقویت میکند درحالیکه قانون باید روح جمعیت را تقویت کند. این مانع هم از مدرسه شروع میشود. مثلاً در مدرسه به دانشآموز به خاطر کار جمعی نمره نمیدهند. مدرسه ما وقتی اسلامی میشود که به خاطر کمک به دیگران به دانشآموزان نمره داده شود. مدرسه اسلامی این نیست که فقط دعای «اللهم کن لولیک...» خوانده شود. دعا برای سلامتی و فرج امامزمان (عج) لازم است، اما باید بدانیم که حضرت برای اینکه ما تنهایی داریم زندگی میکنیم پشت پرده غیبت است. در دبیرستانهای ما از دانشآموزان به صورت گروهی امتحان نمیگیرند تا آنها به صورت مشارکتی سؤالها را جواب بدهند.
جالب این است موقعی که فشار آموزش مدرسه و سیستم خبیثانه ماکسوبری کنار میرود، بچهها همدیگر را پیدا میکنند، تیم درست میکنند و با هم فوتبال بازی میکنند. وقتی بچهها از شر نظام مدرسه خلاص میشوند، تازه مثل آدم زندگی میکنند اما وقتی به دست ما میافتند آنها را از هم جدا میکنیم. حضرت آقا میفرماید: «سبک زندگی اسلامی، تعاون، همکاری اجتماعی، اینها را بچه باید در مدرسه یاد بگیرد» (دیدار با معلمان 1401/2/21). نتایج مطالعات روانشناسی هم میگوید در زندگی جمعی همدلانه در یکسال خلاقیت به هفتاد و هشت درصد میرسد، درحالیکه اگر زندگی جمعی همدلانه نباشد در یکسال خلاقیت بیشتر از یازده درصد رشد نمیکند. یکی از موانع تقویت زندگی جمعی، بروکراسی است.
مجلس شورای اسلامی باید افراد هوشمندی داشته باشد خصوصاً در مرکز پژوهشهای مجلس چون ممکن است بعضی از نمایندگان اطلاعات و تخصص کافی نداشته نباشند. باید مرکز پژوهشهای مجلس برای نمایندگان توضیح بدهد که قانونگذاری دو گونه است. 1 قوانینی که کار جمعی را تقویت میکند، به طوری که اگر افراد دور هم جمع شوند کارشان را تسهیل میکند، مثل قوانینی که مربوط به تعاونی میشود. 2 قوانینی که کار فردی را تقویت میکند. باید برای اداره کشور و شهرها قوانینی وضع بشود که فردیت را تضعیف و جمعیت را تقویت کند.
2. شیوههای مدیریتی فردگرایانه در مقام اجرای قوانین و اداره کشور
در مرحله بعد که مربوط به مقام اجرای قوانین و اداره جامعه است دولت باید به جمع کردن مردم دور هم اهتمام داشته باشد. فرمانداری که نمیتواند مردم یک شهر را دور هم جمع بکند و با ایجاد همدلی بین مردم مشارکت آنها را افزایش بدهد، باید عزل بشود حتی اگر نماز شب بخواند، چون او دین را نفهمیده است. مگر رسول خدا (ص) و امیرالمؤمنین (ع) نمیتوانستند بدون اینکه کاری به کسی داشته باشند تنهایی برای مردم خدمت بکنند و کارها را جلو ببرند؟ پس چرا معطل مردم میشدند؟ باید فرماندار آنقدر معطل مردم بشود که به او بگویند تو مدیریت بلد نیستی! یعنی همان حرفی که به امیرالمؤمنین (ع) زدند، بعد فرماندار به مردم بگوید که رسالت من حرکت با شما مردم است و اگر مردم نیایند کار پیش نمیرود؛ چه در مقام قانونگذاری و چه در مقام اجرا. باید به جمعیت بها داد. شیوههای مدیریتی فردگرایانه، جمعیت ایجاد نمیکند.
نوع قانونگذاری و برنامهریزی و نوع مدیریت، یکی از موانع ما در تقویت زندگی و کار جمعی است. این نوع اداره و ساختار که در آموزش و پرورش هست، در حوزه هم هست، در جاهای دیگر هم هست باید شکسته شود.
3. نبود فرهنگ زندگی و کار جمعی در جامعه
ما در مقام فرهنگ هم مانع داریم. اصلاً فرهنگ زندگی جمعی و فرهنگ حال داشتن برای کار جمعی، در وجود ما نیست. سینه میزنیم، نماز جماعت هم میخوانیم اما زندگی جمعی نداریم. زندگی جمعی تا حدودی در بعضی از هیأتها و مساجدی که به صورت مردمی اداره میشوند وجود دارد. هیأت امنایی که سلطه دارند و مردم را مشارکت نمیدهد مثل طاغوت هستند. مسجد جای افزایش مشارکت مردم است اما فرهنگش وجود ندارد. بعضیها که اصلاً حال مشارکت را ندارند. اگر به نمازگزار و هیأتی بگویید «بیا با هم یک فعالیت را انجام بدهیم» میگوید ما آمدیم نمازمان را بخوانیم یا عزاداری کنیم و برویم. این فاصله گرفتن از دین است.
داستان بعثت پیامبر اکرم (ص) را این گونه ببینیم که ایشان آمده است زمینه تقویت مردم را فراهم کند. وقتی به تاریخ اسلام نگاه می کنید، میبینید پیامبر (ص) هیچوقت نخواست کارها را غیرمردمی پیش ببرد. پیامبر اکرم (ص) از همان اول کار را با مردم شروع کرد. البته کار کُند پیش رفت، درست کردن مردم سیزده سال طول کشید. بعد از آنکه به مدینه رفت ده سال بعدی را هم جنگید. کار را با مردم در متن جنگ پیش برد.
رسولخدا (ص) مردم را با مردم هدایت کرد. هدایت مردم برای قدرتبخشیدن به مردم بود. اگر بنا نبود پیامبر اکرم (ص) چنین کاری کند، میتوانست به راحتی کودتا کند. اگر مقوله مردم و نقش مردم در میان نبودند، رسولخدا (ص) خیلی راحت می توانست خیلی کارها را جلو ببرد. مثلاً میتوانست مخفیانه خیلی از افراد را راضی کند که با او همراهی کنند. اما پیامبر (ص) این کار را نمیکرد، بلکه به میان مردم می آمد و کار را با مردم پیش می برد.
پایان پیام /