چرایی وقوع فاجعه منا؛ بسیاری از شهدا از تشنگی جان دادند و سعودیها کاری نکردند / ناگفتههای مذاکرات حج در شورای عالی امنیت ملی / هزار ضربه شلاق برای دو مامور خاطی فرودگاه جده
همان وقتی که آمار برای ما قطعی شد که 464 نفر از عزیزان به شهادت رسیدهاند، این برای من خیلی سخت بود، تحمل این برای من خیلی سخت بود.
به گزارش مشرق، مهمان برنامه این هفته دستخط، حجتالاسلام و المسلمین سیدعلی قاضی عسگر نماینده سابق ولی فقیه در حج و زیارت بودند.
مهمترین محورهای این گفتگو بدین شرح است:
چرایی وقوع فاجعه منا؛ بسیاری از شهدا از تشنگی جان دادند و سعودیها کاری نکردند
با 800 نفر از حجاج بازمانده از فاجعه منا مصاحبه شده و جزئیات حادثه مستندسازی شده است
برخی مدیران حج یا روحانیون که کوتاهی کرده بودند، برکنار شدند و موضوع پیگیری شد
کمیته حقیقتیاب منا باید تشکیل شود
سخنان مقام معظم رهبری در نوشهر، در بازگرداندن پیکر شهدا بسیار تعیینکننده بود؛ رفتار عربستان کاملا تغییر کرد
سختترین لحظهام در فاجعه منا، قطعی شدن آمار شهادت 464 نفر از حجاج بود
بعد از تعطیلی حج در سال 95 شایعه کردند که ایرانیها میخواهند کربلا را جایگزین حج کنند
ناگفتههای مذاکرات حج در شورای عالی امنیت ملی
هیچ توافقی امضا نکردیم که مسئولیت منا را پذیرفته باشیم
امنیت و احترام حجاج خیلی بهتر شده است
در دنیا رهبری با این ویژگیها سراغ نداریم
پیام شهادت «حاج قاسم» برای مسئولان کشور
آقا را به اجداد طاهرینش قسم دادم، با استعفای من موافقت کنند
در حج و زیارت قرار گذاشته بودیم، 65 سالگی سن بازنشستگی باشد
ارتباط طرفداران منتظری با ناآرامیهای اصفهان در سال 76
جریان حمله به حجت الاسلام قاضی عسگر در نماز جمعه اصفهان
ناگفته های حج خونین سال 66
امام نگران بودند که روحانیت گرفتار تشریفات و دنیا شوند
به ما اعلام کردند که دو مامور خاطی فرودگاه جده، به 4 سال زندان و هزار ضربه شلاق محکوم شدند
احتمالا عمره از سال آینده برقرار شود.
در ادامه مشروح گفتگوی محمدحسین رنجبران با حجت الاسلام قاضی عسگر در ادامه از نظرتان میگذرد:
*خیلی خوش آمدید.
خدمت بینندگان عزیز سلام عرض میکنم و عرض ادب دارم.
*شما بعد از فارغ شدن از این مسئولیت سنگین که فکر میکنم 8 سال این مسئولیت را داشتید...
حدود 10 سال در قسمت نمایندگی ولی فقیه و سرپرستی حجاج افتخار داشتم، اما حضور من در حج و زیارت حدود 40 سال شد.
*یعنی از همان ابتدای انقلاب در حج و زیارت بودید؟
از سال 59 در یک سفری که برای تبلیغ به دوبی رفته بودم میزبان ما در آنجا مدیر کاروان بود، از ما خواست با ایشان به حج بروم و این اولین سفر من بود و از سال بعد از آن، وارد بعثه مقام رهبری که در آن زمان حضرت امام بودند، شدم. مسئولیت امور روحانیون را در موسم حج برعهده داشتم که تا سال 66 که آن فاجعه اتفاق افتاد.
*حج خونین
بله. بعد از آن در سال 70 از سوی حضرت آیتالله ری شهری دعوت شدم که تا همین ایام ادامه داشت که سال گذشته با اصرار من، مقام معظم رهبری محبت فرمودند و پذیرفتند؛ دلیل را بعدا خدمت شما بیان خواهم کرد.
*از اینجا شروع کنیم که عربستان تا الان مسئولیت منا را قبول نکرده و حتی عذرخواهی هم نکردند.
بحث عذرخواهی به دلیل این که اینها همان زمانی که این حادثه اتفاق افتاد یک نمایندهای را فرستادند، مقام عالی رتبهای بود. به منا آمد و همانجا عذرخواهی کرد.
*خدمت شما؟
بله. عذرخواهی کردند که این حادثه اتفاق افتاده و ما هم به شدت اعتراض کردیم که بعد از این همه تجربه که عربستان سالیان متمادی دارد، چرا باید این کوتاهیها صورت گیرد و این اتفاق بیفتد.
*در واقع این آغاز حرکت سخت سال 94 بود. بعد از آن شما ابتدا حادثه جرثقیل را داشتید.
بله. حادثه جرثقیل که اتفاق افتاد، برای ما خیلی نگرانکننده بود. وقتی چنین مراسم مهمی برگزار میشود اینها باید پیشبینیهای لازم را از قبل داشته باشند. اینکه بگویند با یک طوفان جرثقیل دچار آسیب شده و سقوط کرد، اصلا قابل پذیرش نیست. تا حدودی این حادثه را مدیریت کردیم اما بعد که حادثه منا اتفاق افتاد واقعا قابل تحمل نبود و اگر عنایات الهی و تجربیاتی که در سال 66 داشتم، نبود نمیتوانستیم تحمل کنیم که حدود 464 نفر از بهترین عزیزان ما در این حادثه به شهادت رسیدند و کاملا هم مشخص بود چون اصلا مسیر ما این مسیر نبود.
از سوی دیگر حج ما حج منظم و حسابشدهای است. ما طبق برنامههایی که داشتیم همیشه سعی داریم مسیرها را طوری انتخاب کنیم که کمترین آسیب را زائران ما داشته باشند. لذا دو خیابان است که معروف به سوقالعرب و جوهره است که اینها مسیر خوبی است و اطراف آن آب دارد و مسیر تا حدودی باز است و سایبان دارد. نیروهای ما هم آنجا مستقر میشدند و مردم را راهنمایی میکردند ولی انچه من خودم دیدم، چون ما با حدود 800 نفر از بازنماندگان این عزیزان یا کسانی که در حادثه بودند، مصاحبه کردیم و گفتوگوها موجود است، همه میگویند ما وقتی از جلوی بعثه و از جلوی تونل و پلهها پائین آمدیم و خواستیم در مسیری که معین شده برویم، مامورین سعودی ما را به خیابان 204 هدایت کردند.
من همراه با آیتالله حسینی بوشهری و همین محافظینی که آنها برای ما میگذاشتند حرکت کردیم. البته من حدود ساعت 9:30 به بعد بود که وسط راه مطلع شدم که چنین حادثهای اتفاق افتاده و من سریع برگشتم. از همان لحظه اول تمام نیروهای خودمان را بسیج کردیم که به کمک پزشکی حج، هلال احمر بروند و وارد شدند. حادثه واقعا به حدی دلخراش و گسترده بود که با بیتدبیریهایی که آنها کردند و اجازه ندادند، این نیروها بروند و مردم را نجات دهند این مشکل به وجود آمد.
*برخی میگویند ابلاغ کرده بودید قبل از ساعت 9 نروند، ولی برخی قبل از 9 رفته بودند. این خطا از بچههای خود ما بود؟
این را به صورت الزام نگفته بودیم. خوشبختانه مدارک ما کافی است یعنی الان سخنرانی من موجود است. گفتم الان فتاوا برای ما مشکلی ندارد و مردم یکی دو ساعت بیشتر در حالت احرام بمانند و ثوابش هم بیشتر است اما چون اول صبح همیشه ازدحام است سعی کنید مثلا از 9 به بعد، حدود ساعت ده صبح، بروید ولی این را الزام نکرده بودیم چون به ما هم ابلاغ نکرده بودند، البته این عزیزانی که متاسفانه این کار را کردند به نظر ما نباید میرفتند، چون بالاخره وقتی ارشادی هم به عزیزان بیان میکنیم بر اساس تجربه هست. نباید میرفتند و بعد با اینها برخورد شد و برخی از مدیریت حج یا برخی از روحانیون هم که در این زمینه کوتاهی کرده بودند کنار گذاشته شدند و پیگیری شد.
یک اتفاق هم در خود بعثه افتاد که اینها همیشه مانند شورای استفتاء ما چون 4 نفر هستند و آن روز پرکار برای آنها بود، معمولا قرارشان اینطور بود که دو نفر زودتر میرفتند و برمیگشتند و دو نفر دیگر مینشستند که خالی نباشد و بتوانند پاسخگو باشند، خب اینها هم طبیعتا آسیب دیدند. جزو شهدا نبودند. برخی از عزیزان که در بعثه همراه ما بودند از ما چیزی سوال نکرده بودند. اگر از من میپرسیدند حتما به آنها میگفتم که دیرتر بروید، چون عجلهای نداشتند ولی رفتند و متاسفانه به شهادت رسیدند.
*مانند آقای رکنآبادی و آقای حسنی کارگر...
بله. که خود آقای دکتر شجاعی فرد الان تشریف دارند و بحمدالله نجات پیدا کردند. ایشان همراه این عزیزان بودند. آنجایی که حادثه اتفاق افتاد یک وانت باری کنار خیابان پارک کرده بودند.
*در همان خیابان 204؟
بله. طبیعتا وقتی جمعیت به اینجا میرسد ناچار است از کنار این اتومبیل بگذرد. ایستایی از اینجا شروع میشود و هوا هم نزدیک به 50 درجه است، این ایستایی و حرارت بدن و حرارت خورشید طوری میشود که خود به خود اینها بیحال میشوند و میافتند و دو طرف هم خیمههاست و نردههایی را زدهاند که کسی نتواند وارد این خیمهها شود و اتفاقا شارع 204 با کمال تاسف امکانات رفاهیش از همه جا کمتر بود و اینها بیتدبیری که کردند همین بود چون دوربین داشتند.
اگر میخواستند جلوی حادثه را بگیرند خیلی راحت میتوانستند این کار را انجام دهند. وقتی جمعیت فشرده است به خیابانهای دیگر هدایت کنند و مردم از خیابانهای دیگر بروند، ولی این کار را نکردند.
یک کار اشتباه مضاعفی هم که شد این بود که شارع 205 کنار این بود، آنجا هم باز کردند و جمعیت کشیده و اضافه به خیابان 204 شد. به هر حال طوری بود که اینها ناچار میشوند از نردهها بالا بروند و روی چادر بروند. آب هم نبوده است. خیلی از اینها از تشنگی جان دادند. حتی آنجا دو ماشین آتشنشانی بود و اگر اینها آب را رها میکردند، برخی از این عزیزان میگفتند اگر هلیکوپتری که آن بالا میگشت و پائین میآمد و قدری این جمعیت را باد میزد قطعا خیلی از اینها نجات پیدا میکردند ولی این اتفاق نیفتاد.
از حدود ساعت 9 صبح که این حادثه اتفاق افتاده، تقریبا تا نزدیک ساعت 12 شب از این محل جنازه تخلیه میکردند. نبود امکانات، پیشبینی نکردن این حوادث با این گستردگی و اینکه از کجا سریع میفهمیدند و ممکن بود اینها زنده باشند ولی سریع این جنازهها را در کاور میگذاشتند و منتقل میکردند. خیلی از مسائل دیگر، تاکید ما بود کمیته حقیقتیاب حتما باید با حضور ایران باشد چون مستندات ما زیاد است. خداوند تبارک و تعالی به من عنایت کرد با دوستان عزیز شما در صداوسیما که آنجا حضور داشتند، به عزیزان دفتر گفتم هر کسی اینجا آمد شما سریعا از او خاطراتی که اتفاق افتاده، ضبط کنید و اینها موجود است.
*این تجربه 40 ساله شما بود.
لطف خدا بود و تجربه 40 ساله و تجربه حادثه سال 66. من تجربه سال 66 را داشتم و این موجب شد دست ما الان برای این کار پر است. جدای از این، من در پژوهشکده حج و زیارت از دوستان خواهش کردم یک قاعدهای به نام قاعده قتیلالزحام داریم که اگر کسی در جمعیت و فشار جمعیت فوت شد و کسی هم مقصر اصلی نبود، اینجا دیه با بیتالمال است. البته در مورد خانوادههای شهدای مسجدالحرام خوشبختانه با پیگیریهایی که انجام مسئله آن قسمت تقریبا تمام میشود. از نظر دیه دادن مسئله تمام میشود ولی از نظر کمیته حقیقتیاب حتما باید دنبال شود.
درباره شهدای منا هر چه الان پیگیری میکنیم میگویند باید نتیجه کمیته حقیقتیاب بیاید. من از چند حقوقدان بینالملل خواهش کردم و این مصاحبهها را در اختیار آنها قرار دادم. لذا تا زمانی که توان داشته باشم حتما دنبال خواهم کرد، چه زمانی که مسئولیت داشتم و چه الان که مسئولیت رسمی ندارم، ولی کمک میکنم انشاالله این مسئله روشن شود.
*گفتید اینها را مستندسازی کنند و شروع به مستندسازی کردند. متوجه عمق فاجعه شدید.
ببینید، این قضیه مهم است. گاهی در مستندسازی قضایا کوتاهی میکنیم. من تجربه عجیبی دارم که مرحوم میرزا ابوطالب یزدی که در سال 1322 در مسجدالحرام دستگیر شدند، به اتهام اینکه میخواستند کعبه را نجس کنند و بعد در صفا و مروه گردن ایشان را میزنند. من یک مدت در کتابها گشتم و دیدم چیزی نمانده است و کسی نمیداند این حادثه چرا اتفاق افتاده است. رفتم در اسناد وزارت خارجه گشتم و مدتی آنجا دوستان محبت کردند و اسناد را در اختیار من گذاشتند و یک نامهای پیدا کردم مربوط به یک حاجی مصری.
ایشان به سفیر وقت ما این نامه را نوشته بود که من حدود 12 سال ساکن عربستان بودم و این یک توطئه بود برای اینکه شیعه را بدنام کنند، سبزیجات را در آفتاب میگذاشتند و قدری که متعفن میشد و رنگ آن عوض میشد، میآورند کنار کعبه به لباس احرام حاجیهای ایرانی میمالیدند و بعد مدعی میشدند اینها آمدند که کعبه را نجس کنند. آنقدر این مسئله عجیب است که یک نامه رسمی از وزارت خارجه وقت سعودی به وزیر خارجه ایران در آن زمان نوشته که شما جزو عقایدتان دارید که بیایید و کعبه را نجس کنید.
من وقتی این را دیدم دنبال کردم و بعد کتابی در خود عربستان پیدا کردم که چاپ مکه بود، به نام اخبارالمکه است. بعد این کتاب را به فارسی ترجمه کردیم. در این کتاب این حادثه توسط مورخ نوشته شده است که در یک دورهای این کار را میکردند و چه کسی میتواند قبول کند که یک مسلمان برای حج بیاید و بخواهد کعبه را نجس کند و او هم میگوید این توطئه است. این را مستندسازی کردیم، مدارک را جمعآوری کردیم. من کتابی به نام «شهید مروه» نوشتم و این کتاب چند بار تا الان چاپ و منتشر شده است. سعی کردیم در حد محدود این شهید بزرگوار را از غربت دربیاوریم.
شماها در مستندسازی متبحر هستید. مسئله بسیار مهم است. نباید فراموش کنیم. مقام معظم رهبری هم فرمودند نباید این حادثه فراموش شود و حتما باید تا روشن شدن حادثه و هم تا احقاق حقوق خانوادهها مسئله را دنبال کنیم.
*از شما میخواندم آنجا خودم را کنترل میکردم تا کارها را انجام دهم ولی در خفا خیلی گریه کردم.
مگر میشود آدم ببیند که دهها زن و بازمانده این خانوادهها جلوی من نشستهاند و هرکدام گریه میکنند، بیخبر هستند و نمیدانند همسرشان یا پدرشان یا بستگان آنها آیا زنده هستند یا شهید شدند. با شایعاتی هم که منتشر شد و آن روز این شایعات بیشتر رنج میداد یا صحنههایی که شبکه خبر پخش میکرد، چون اینها که خودشان ندیده بودند. من جلوی آنها نمیتوانستم گریه کنم و اشک بریزم اما وقتی تنها بودم آنجا خیلی متتاثر میشدم ولی جلوی این خانوادهها باید صبوری میکردم و به اینها دلداری میدادم که صبور باشید و ما داریم پیگیری میکنیم.
حقیقتا هم پیگیری کردیم. الان بحث کرونا پیش آمده، چقدر مردم مراقبت میکنند. این کمیته تحقیق و تفحص ما که بچههای بسیار شریف و بافضیلتی بودند، دیگر اصلا خودشان مطرح نبودند. شما این صحنهها را دکتر هاشمی وزیر بهداشت وقت، امد و دید، صحنههایی که خونآبه ریخته و جنازهها در آب بودند و این طور شده است. در چنین صحنهای این بچهها میرفتند و تکتک این جنازهها را بررسی میکردند تا نشان پیدا کنند که این جنازه برای ایران است. اینها را جدا کنند تا بتوانیم جنازهها را بازگردانیم.
بازتاب آن حادثه در ایران خیلی گسترده بود، همه منتظر بودند. مقام معظم رهبری متاثر بودند که یک پیامی هم آقای حجازی برادر بسیار بزرگوار من، همان زمان از سوی آقا به من دادند برای اینکه به ما دلداری بدهند و اینکه این اجر شما بسیار زیاد است ولی من هم نمیخواستم دل ایشان آزرده شود، خیلی چیزها را منتقل نمیکردم. جناب آقای اوحدی که رئیس سازمان حج بودند واقعا همه تلاش داشتند. اینها بدون لباس آنجا میرفتند و بعد ناچار شدیم، گفتیم اینطوری خودتان از بین میروید. لباس برای آنها تهیه کردیم. گاهی شب میرفتند و تا نزدیک 8 صبح دنبال جنازهها بودند.
*این اراده در آنها وجود داشت که نخواهند جنازهها را بدهند؟
مسائلی اینجا طبیعتا اتفاق میافتاد... چون سرعت حادثه خیلی زیاد بود.
*به نوعی میخواستند سریعا این اتفاق جمع شود.
آنها میخواستند چون برای آنها خیلی آبروریزی بود ولی من تصورم این است که سخنرانی بسیار مهم مقام معظم رهبری در نوشهر خیلی تعیینکننده بود. بالاخره آقا با آن سخنوری که دارند و کاملا سیاستمدار هستند و هوشمندانه سخن میگویند و دقت عجیبی در بیان مطالب دارند، طوری مطالب مطرح شد که آنها را وادار کرد که زودتر این اتفاق بیفتد، یعنی دلایلش را هم ما میدیدیم. ابتدا میگفتند این تعداد تابوت نداریم. گفتیم اشکال ندارد و ما از ایران میآوریم. ولی بعد که این سخنرانی اتفاق افتاد آنها ناچار شدند تابوتها را تحویل دادند.
یا مثلا میگفتند شما باید ابتدا مشخص کنید و بعد ببرید. ما چطور میتوانستیم این کار را انجام دهیم؟ این جنازههایی که لابلای فشردگی جمعیت گاهی آسیب دیده بود چطور میتوانستیم سریع مشخص کنیم؟ گاهی رنگ چهره عوض شده، شرایط عوض شده است. تقریبا فکر میکنم حدود 8 جنازه که به ایران آمده بود بعد از اینکه کاملا DNA ها را چک کردیم، معلوم شد اینها مربوط به ایران نیست و اینها را بازگرداندیم و اطلاع دادیم اینها مربوط به ما نیست و دوباره به عربستان برگشت و تحویل آنها شد، ولی بحمدالله الان مفقودی نداریم و تکلیف جنازهها مشخص شده است. همینجا مجددا خدمت همه خانوادهها تسلیت عرض میکنم و امیدوارم دعا کنند ما بتوانیم پیگیری کنیم و به نتیجه نهایی برسیم.
*سختترین لحظه آقای قاضی عسگر؟
همان وقتی که آمار برای ما قطعی شد که 464 نفر از عزیزان به شهادت رسیدهاند، این برای من خیلی سخت بود، تحمل این برای من خیلی سخت بود. طوری هم بود که من تلفنم را قطع نمیکردم یعنی گاهی میشد دو یا سه بعد از نصف شب خانوادهای زنگ میزدند که کسی به ما گفته در فلان کانتینر شهید ما زنده است و شما بگویید آنجا بررسی کنند.
خب من میدانستم این اتفاق نیفتاده است یعنی برای ما روشن بود چون فرستاده بودیم و دقیقا همه جا را بررسی کرده بودند، ولی در عین حال ناچار بودم با محبت و مهربانی با آنها صحبت کنم و قول بدهم پیگیری کنم. آن زمانی که همه چیز قطعی شد، خیلی برای من سخت بود که من زنده باشم ولی ببینم 464 نفر از زائران عزیز ما به شهادت رسیدند. از بهترین حجاج که خیلیها آدمهای عارفی بودند.
*بعد از این قصه یک سال حج نداشتیم، درست است؟
بله. سال 95 حج تعطیل بود.
*در سال 96 این دوباره راه افتاد مواردی مطرح میشد که شاید به نوعی آزاردهنده بود. مثلا اینکه توافقنامهای را امضا کردند که مقصر جمهوری اسلامی بوده تا این حج شکل بگیرد. یک بار هم توضیح دادید که گفتید من در جایگاه نمایندگی ولی فقیه هیچگاه چنین کاری نمیکنم؛ ولی توضیح بیشتر میدهید؟
من این را عرض کنم که اشتباه بود و سال 95 هم نباید حج تعطیل میشد. برای اینکه ما وقتی در حج حضور پیدا نکنیم مخالفان ما هم ترتیبی میدهند که حضور ما در آنجا نادیده گرفته شود، کما اینکه این کار را کردند. شایعه کردند که ایرانیها به جای حج میخواهند به کربلا بروند و کربلا را برای حج جایگزین کنند.
من خیلی نگران شده بودم که اگر این اتفاق میافتاد و چندین سال دوباره حج تعطیل میشد. این مطلبی که بیان کردید غیرواقعی است. مگر میشود تصور کرد مسئولی در نظام جمهوری اسلامی چیزی را امضا کند که خلاف خواست رهبری و نظام است؟ ما چه زمانی حاضر میشویم عزت مردم خودمان را بفروشیم؟ بخاطر چی؟ اتفاقا در مذاکراتی که صورت گرفت، چون ما مذاکرات را مهندسی میکردیم قبل از اینکه برای گفتوگو بروند اینجا دقیقا مینشستیم که این گفتوگوها باید چطور شود و از کجا شروع شود.
*چه میگویند و چه جوابی باید بدهیم.
بله. این مهندسی شده بود. دقیقا همانجا توسط روسای سازمان حج و زیارت مدیریت میشد، ولی دیگر ما خیلی صدمه خوردیم، برخی را نمیتوان بازگو کرد ولی هر جا میرفتیم، همه مخالف بودند، ولی من به شدت ایستادم و این قسمت را بیان کنم که در شورای عالی امنیت ملی آخرین مرحله کار به اینجا رسید که برخی از آقایان هنوز مقاومت میکنند، گفتم من اطلاعاتی که به عنوان نماینده ولی فقیه دارم، مطمئن هستم امسال حادثهای اتفاق نخواهد افتاد، ولی این قول را به شما میدهم اگر حج به خوبی برگزار شد، من میگویم تصمیم شما بود و با هدایت شما این اتفاق افتاد، ولی اگر خدایی ناکرده حادثهای اتفاق افتاد بنده را مقصر اعلام کنید و مجازات این را هم میپذیرم که آقایان قبول کردند و الحمدالله موافقت شد حج برگزار شود.
ولی بعدا من طبیعتا وقتی با مقام معظم رهبری صحبت کردم و خدمت ایشان عرض کردم که آقا نکند مقاومت من موجب شده باشد کدورتی برای شما حاصل شده باشد ایشان فرمودند نه، معلوم شد ایشان هم موافق بودند اما طبیعتا ما نمیخواستیم این کار به اسم ایشان تمام شود چون نماینده ایشان بودم و حقیقت این بود خودم دنبال میکردم اما همیشه در کارها تلاش میکردم نظر ایشان را داشته باشم و الحمدالله از آن سال به بعد حج بسیار تغییر کرد، یعنی حجاج خیلی مورد احترام واقع شدند و شرایط قدری تغییر کرد.
در مذاکرات دقیقا آنچه ما میخواستیم مکتوب شد؛ این را برای ملت عزیز بگویم همیشه اینها در گذشته یک قرارداد تیپی داشتند که برای همه کشورها بود. به همه بعثهها میدادند و میگفتند این را امضا کنید و در آن خیلی متفاوت بود، اما این را عوض کردیم یعنی قرارداد جدیدی اینها با ما نوشتند که از همان موقع همین امضا میشود که نوشتند ما وظیفه داریم حرمت، احترام، امنیت و سلامت حجاج را حفظ کنیم. یعنی نوعی تضمین برای این مسئله دادند و بعد پیگیری بحث شهدای منا و مسجدالحرام بندی اضافه شد. مواردی که در آنجا ذکر شد مواردی به گونهای هست که کاملا عزت ایرانیها در آن قرارداد حفظ شده و رعایت شده است. الان از حجاج این چند سال سوال کنید اکثر اظهار رضایت میکنند. آنجا هم ابراز محبت داشتند که شما اطلاع دارید من ظهرها، برخی مواقع شبها، هتلها میرفتم و از نزدیک با حجاج صحبت میکردم. هم سرکشی داشتم و هم صحبت میکردم. اغلب میآمدند و تشکر میکردند که ما خیلی اینجا احساس امنیت میکنیم و فشارهای بقیع برداشته شد و اهانت به شیعه برداشته شد. در مسجدالحرام برخی مواقع مردم را هل میدادند و فشار میدادند و اهانت و تحقیر میکردند. کسی شاهد این صحنهها نشد. به برکت خون این شهدا، اصلا آن نظامی که آنها در حوزه امر به معروف و نهی از منکر داشتند را منحل کردند. الان سیستم آنجا هم تغییر میکند و آنها نیستند.
*البته آن زمان که میفرمایید تصمیمگیری شد در جامعه هم همین بود و نظرات مختلفی بود. برخی میگفتند چرا نباید حج انجام شود، برخی که تعداد کمی هم نداشتند میگفتند چرا باید این هزینهای که میشود و مبلغی که به سعودیها میدهیم را هزینه کنیم که با همین پولها جنگ یمن و جاهای دیگر و علیه مقاومت کار کنند.
البته من آن زمان هم توضیح دادم که عربستان بیش از 10 میلیون بشکه نفت میفروشد. نیازی به پول حج ندارد. نکته دوم این است که طرف ما دولت عربستان نیست، یعنی وقتی آنجا میرویم و قرارداد میبندیم، قرارداد با شرکتهاست. مثلا یک کسی خانهای ساخته و خانه آن متناسب و مناسب برای این است که حجاج در آنجا سکوت کنند. خب ما با فرد یا شرکت قرارداد میبندیم که عمدتا اینها بخش خصوصی هستند. برای تدارکات بخش عظیمی از ایران میرفت و آنجا در بازار مناقصه میگذاشتند و هر کسی ارزانتر با کیفیت مورد نظر میداد از او خرید میکردند. اصلا بحث دولت نبود که بگویند این پول برای آنجا هزینه میشود.
از طرف دیگر ما مسلمان هستیم و تابع وظایف شرعی هستیم. مراجع عظام تقلید همیشه به من میفرمودند که باید حج را راهاندازی کنید چون این واجب شرعی است. در آنجا در برخی سخنرانیها گفتم که روایت از امیرالمومنین (ع) داریم که اگر حج تعطیل شود خداوند شما را مهلت نخواهد داد. نمیتوان حج را تعطیل کرد. حج بیرق اسلام است.
*حاج آقای قاضی عسگر فضای سیاسی کشور را الان چطور میبینند؟
به هر حال، ما نگرانیهایی در کشور داریم که قدری شاید شرایط را ملتهب کرده است. من سه جهت را عرض میکنم؛ یکی اینکه ما مردم بسیار خوب و فهیمی داریم. این 40 سال که گذشته، مردم از نظر سیاسی به یک بلوغی رسیدند که شما این مطالبی که پخش میکنید، مخصوصا در جریان شهید حاج قاسم سلیمانی و بعد انتخابات، میبینید که مردم کاملا تحلیل دارند و مسائل را میفهمند. یک رکن دیگر رهبری نظام است که در تمام دنیا رهبری با این جامعیت و با این ویژگیها سراغ نداریم. از طرفی، حلقه واسط که بحث مدیریت جامعه است اینجا قدری باید مدیریتها را تقویت کنیم. اگر روی معیار دینی حرکت کنیم، روایت صریح به ما میگوید که اگر کسی برای مسئولیتی توسط فردی انتخاب شود و این بداند که شایستهتر از این در جامعه وجود دارد و آن فرد شایستهتر را انتخاب نکند، به خدا، به پیغمبر و به مومنان خیانت کرده است.
از این مهمتر داریم؟ بحث حزب و گروه و امثال اینها را باید کنار بگذاریم. این همه دانشمند و نخبه در کشور داریم. اگر اینها بیایند، آیا از اینهایی که الان سرکار هستند نیستند؟ اینها جامعه را مدیریت کنند. با این همه امکاناتی که در کشور وجود دارد. اقتداری که در منطقه و دنیا پیدا کردیم معتقد هستم رشد کشور ما بسیار بیش از آن چیزی خواهد بود که امروز وجود دارد.
*انتخابات دوم اسفند را داشتیم. با همه مشکلاتی که مردم دارند، فشارهای مختلفی که دارند باز مردم لطف کردند و آمدند اما بر کسی پوشیده نیست که مشارکتی که داشتیم به هر دلیلی که دلایل مختلفی برای آن ذکر میشود، کم بوده است. برخی «کرونا» را موثر دانستند، برخی مشکلاتی که مردم دارند، گلههایی که مردم دارند از به خصوص مسائل اجرایی دارند و برخی هم ردصلاحیتها و بررسی صلاحیتهایی که انجام شد را دلیل این امر میدانند. تحلیل شما چیست؟
ممکن است هر کدام اینها اثری داشته باشد، ولی اجازه دهید فراتر از این صحبت کنیم. مجلس شورای اسلامی چه وظایفی دارد؟ یکی بحث قانونگذاری است، یک بحث دیگر نظارت، یک بحث رای دادن به وزرا و انتخاب وزرا و نظارت بر اجرای قوانین و امثالهم است. چرا در مدت 40 سال، قانون انتخابات اصلاح نشده است؟ چرا این قانون انتخابات را اصلاح نکردیم که هر کسی نتواند نامزد شود؟ صلاحیت فردی در انتخابات مجلس نمیخواهیم. اگر بنده فرضا اهل نماز شب باشم، متدین باشم، ولایی باشم و همه این خصوصیات را داشته باشم ولی توان قانونگذاری نداشته باشم یا سیاستهای بینالمللی را نفهمم، یا مثل شهید مدرس شجاع نباشم که در برابر اخم دشمن کوتاه نیایم و امثال اینها، چرا اینقدر قانون را باز گذاشتیم که هر کسی بتواند بیاید و شورای نگهبان ناچار شود در مدت کوتاهی تحقیق کند و افرادی را تائید کند که وقتی میبینید، متوجه میشوید این فرد به درد مجلس نمیخورد که تایید هم شده است چرا که توانائیهای لازم را ندارد.
قانوننویسی کار هنرمندانهای است. گاهی با یک کلمه پس و پیش در قانون ممکن است آسیبهای جدی به کشور وارد شود. اینها باید سیاستهای بینالمللی را بشناسند. الان دنیا را تعبیر به دهکده جهانی میکنند. باید بفهمند که قدرتهای بزرگ چه نقشههایی دارند و چطور میتوان مقابله کرد و اصلا غرب را بشناسد. این که این همه میگوییم لیبرال دموکراسی غرب مضر است چرا مضر است. میتواند درباره این مسئله تحلیل داشته باشد؟ همین قوانینی که الان بحث است مثل FATF مثلا اگر اینها بخواهد در جامعه مطرح شود، آن نمایندهای که میخواهد نسبت به این قانون رای بدهد باید این را خوانده باشد، بفهمد، بداند این چیست و چه ضررهایی دارد و اگر منفعتی دارد چیست.
بنابراین به نظر من باید از این دوره به بعد هم در بحث ریاست جمهوری و هم در بحث مجلس، واقعا یک بازنگری کنند و اینقدر باز نباشد و 16-15 هزار نفر آدم بیایند و خودشان را کاندید کنند و وقتی ببینند برخی از اینها صلاحیت ندارند علیه ما در دنیا تبلیغ کنند که در ایران آزادی نیست، این بحث آزادی نیست، بحث این است که باید در مجلس برود و قانونگذاری کند. من نمیخواهم اهانت به کسانی کنم که ردصلاحیت شدند، نمیخواهم بگویم همه آنها مشکل مالی دارند. ولی این برای نظام جمهوری اسلامی ایران بعد از 40 سال زیبنده نیست که 75 نفر (از نمایندگان مجلس) ردصلاحیت شوند و بعد ببینند خیلی از اینها نتوانستند خود را کنترل و مدیریت کنند. به نظر من میرسد اشکال اساسی در اینجا است و باید این را اصلاح کنیم و احزاب و گروهها باید بحثهای گروهی و شخصی خود را کنار بگذارند. بر اساس قانون شایستهسالاری باشد. رهبری، روابط و ویژگیها را مشخص کردهاند.
*فکر میکردید حاج قاسم شهید شوند؟
از بس ایشان التماس میکرد و به همه میگفت این احتمال داده میشد ولی من خیلی الان متاثر هستم، از اینکه آدم به این بزرگی را از دست دادیم. شهادت برای او افتخار است و ان هم به دست شقیترین افراد! ولی وقتی من ایشان را میدیدم یا به ارتباط حج با ایشان گاهی مذاکراتی داشتیم، بسیار آدم فهیم و متفکر و برنامهریز و آیندهنگر بود ولی نسبت به رهبری حقیقتا با تمام وجود مطیع بود و به رهبری باور داشت، چون از نزدیک خدمت آقا میآمد و من اطلاع دارم و میدیدم آقا نسبت به ایشان فوقالعاده احترام و ارزش قائل بودند و بسیار به ایشان علاقهمند بودند.
درست است که مانند این انسان پیدا نمیکنیم. جوانان ما هم انشاالله در آینده حاج قاسم خواهند بود اما مثل این انسان با این ویژگیهایی که داشت، به این راحتی پیدا نخواهیم کرد ولی معتقد هستم شهادت ایشان هم برای من کشور یک فرصت بزرگ ایجاد کرد. یک پیام هم برای مسئولان ما داشت. این مردم نشان دادند هر کسی صادق، متواضع، خدوم باشد، حتی اگر مردم خیلی از او اطلاع نداشته باشند با تمام وجود او را دوست دارند. من نمیبینم کسی را که بعد از رهبری عزیزمان، در این رده اینقدر مخلصانه در خدمت مردم جامعه باشد.
متولد 5 خرداد 1333 در اصفهان در خیابان مسجد سید اصفهان هستید؟
بله.
*پدر بزرگوار که کارمند صنایع پشم اصفهان و مقلد امام بودند.
البته کارگر آنجا بودند و در رشته حسابداری کار میکردند ولی ایشان هم بسیار فرد متدینی بود و اهل نماز شب و تحجد بودند. نسبت به روحانیت علاقهمند بودند. همانطور که اشاره کردید چون در بستگان ما روحانی نیست، ایشان علاقه داشت من بیایم و در طیف روحانیت قرار بگیرم. همیشه به من توصیه میکرد.
*پدر چه سالی فوت شدند؟
ایشان تقریبا حدود 8 سال است که به رحمت خدا رفتند.
*مادر در قید حیات هستند؟
بله.
*خدا انشاءلله ایشان را حفظ کند.
ایشان همیشه به ما میگفت دعا کنید خدا به ما حسن عاقبت بدهد و مرگ ما را مرگ راحتی قرار دهد. اخوی ما میگفت ظهر ایشان نماز جماعت را خواندند و به منزل آمدند و ما با هم نهار خوردیم و گفتند نیم ساعتی استراحت میکنم و شما کارتان را انجام دهید و برگردید. ایشان میگفتند من نیم ساعت تا سه ربع رفتم کارم انجام شد و برگشتم دیدم مثل این است که ایشان صد سال است از دار دنیا رفتهاند. به همین راحتی از دار دنیا رفتند.
*خدا ایشان را رحمت کند. چند خواهر و برادر هستید؟
ما دو خواهر و چهار برادر هستیم.
*خودتان چه سالی ازدواج کردید؟
من سال 59 ازدواج کردم. قدری دیر بود.
*چطور با حاج خانم آشنا شدید؟
آن زمان همان طور که بیان کردم در تهران منبر میرفتم. برخی از عزیزانی که باجناق ما هستند، از دوستان قدیم ما در قم بودند، میدانستند من دارم اقدام برای ازدواج میکنم. گفتند خواهرخانمی داریم و یکی از علمای سمیران بودند، مرحوم آیتالله شریفی، امامزاده صالح شبها نماز میخواندند و ظهرها هم مسجد چهارراه حسابی بودند، منزل ایشان آنجا بود. ما رفتیم و خانواده متدین و خوبی بودند، لذا همانجا رحل اقامت گزیدیم.
*مهریه چقدر بود؟
مهریه 50 هزار تومان قرار دادند. ایشان آدم ساده و ساده زیستی بود و نسبت به مهریه خیلی حساسیت نداشت. خیلی هم علاقه داشت دامادهایش روحانی باشند. فرد بسیار مهماننوازی بود. اگر یک شب خانه مهمان نمیامد ایشان متاثر بودند، چنین روحیهای داشتند.
*خطبه عقد را چه کسی خواند؟
خطبه عقد بخشی توسط پدرخانم ما چون روحانی بودند انجام شد، طرف ما الان به یاد ندارم چه کسی بودند.
*حاج خانم اهل فعالیتهای اجتماعی هستند؟
ایشان الحمدلله چون هم دروس حوزهای خواندند و هم کارشناسی علوم قرآن و حدیث دارند، جلساتی برای بانوان دارند و نسبت به احکام مسلط هستند. الحمدلله در کار خودشان موفق هستند.
*در کار خانه کمک میکنید؟
عادت دارم. از ابتدا که در حجره بودیم، طبیعتا پخت غذا و شستوشوی لباس به عهده خودمان بود. ان خصوصیت را ترک نکردهام.
یعنی هر وقت در خانه فرصت باشد این کار را انجام میدهم. وقتی از همسر خود سوال کردند وقتی داخل خانه میآیند چه کار میکنند گفتند فی محنه اهله، به اهل خانه کمک میکنند.
*چند فرزند دارید؟
من 4 فرزند، سه پسر و یک دختر، دارم. سه نفر ازدواج کردند و پسر آخر من امسال وارد دانشگاه شده و رشته اقتصاد را علاقه داشت و در این رشته مشغول تحصیل است. فرزند اول من، مهندسی مکانیک را از دانشگاه علم و صنعت گرفت و خودش یک کاری دارد و اداره همایشهای علمی را در شرکتی که هست، به عهده دارد. پسر دوم من هم محمد آقا است که ایشان هم مهندسی مکانیک با گرایش نیروگاه از دانشگاه شهید عباسپور گرفت ولی بعد علاقهمند به رشته علوم انسانی شد و کارشناسی ارشد را در این رشته گرفت و الان هم دکترایش را میگیرد که تنها پایاننامه مانده که دفاع کند؛ در رشته عرفان اسلامی. دختر من هم کارشناسی ارشدش را در رشته جامعهشناسی گرفت. همسران دو تا پسرم خوشبختانه با خودشان تحصیل کردند و یکی کارشناسی ارشد معماری دارد و دیگری دکترایش را میگیرد. دعا کنید همه حسن عاقبت داشته باشند.
*انشاالله. چند نوه دارید؟
سه تا نوه دارم. البته کم هستند و دعا کنید خدا زیاد کند.
*انشاالله. اهل تفریح هستید؟
خیلی کم. دلیل همین بود که متاسفانه هر مقدار فرصت پیدا میکردم برای کار میگذاشتم. من در طول هفته ساعت 6:30 از خانه بیرون میآمدم و تا هر وقت کار بود. پنجشنبهها از سال 70 به بعد، من مرکز تحقیقات حج در قم تاسیس کردم و پنجشنبهها را آنجا برای کارهای پژوهشی میآمدم که بحمدلله تبدیل به پژوهشکده شده و چند کار بزرگ دست آنها است. نزدیک 1400 اثر منتشر کردیم و تحولی در حوزه آموزش و پژوهش به وجود آمده. هنوز هم ادامه میدهم و پنجشنبهها و مواقعی که فرصت دارم، میروم.
جمعهها هم مستحضر هستید اغلب جلسات آموزشی برای حجاج داشتیم. گاهی استادیوم آزادی 12-10 هزار نفر جمعیت میامد و استانها این جلسات را داشتند و من سعی میکردم به استانها هم بروم. تقریبا تمام هفته ما پر بود، لذا این بود که کمتر فرصت تفریح داشتیم.
*ورزشدوست هستید؟
علاقه دارم اما...
*جوانی ورزشی را دنبال میکردید؟
ما دورهای که قم طلبه بودیم، با دوستان مدرسه حقانی بودیم و آن زمان قم خیلی توسعه پیدا نمیکرد. نزدیکیهای مدرسه حقانی که نیروگاه به آن میگویند، زمین بازی بود و یک فرصتهایی که داشتیم میامدیم و فوتبال بازی میکردیم.
*اشاره به برخی فعالیتهای قبل انقلاب کردید. بالاخره توسط ساواک دستگیر شدید یا خیر؟
بله، امام دستگیری من به گونهای بود که به زندان منتهی نشد. از اصفهان میرفتم. شخصی به نام نادری در اصفهان بود که بسیار فرد بدی بود و هر مبارزی که آنجا گرفتار میشد، از بدی رفتار او شکوه داشت که امام جمعه اصفهان را برده بود و محاسن ایشان را تکتک کنده بود و خیلی شکنجه میداد. برای اینکه بگوید من شما را زندانی خواهم کرد، در اتاق را باز کرد و گفت ببینید این یکی از آنها است که ما دستگیر کردیم.
در اتاق را باز کرد دیدم آقازاده مرحوم آیتالله ربانی شیرازی بود که با هم در قم رفیق بودیم اما من به روی خود نیاورم که ایشان را میشناسم. چند ساعتی نگه داشتند و گفتند این بار شما را رها میکنیم. من که رها شدم، خبر منتشر شده بود. ان زمان آقای دعایی از رادیو بغداد معمولا برنامه پخش میکرد. اسم من را جزو دستگیرشدهها اعلام کرده بود.
*با حضرت آقا قبل از انقلاب هم رفاقت داشتید.
قبل از انقلاب، منزل ایشان میرفتیم.
*اولین نقطه آشنایی شما کجا بود؟
همان منزل ایشان بود. آن زمان حاج آقا مصطفی (فرزند رهبری) که خدا ایشان را حفظ کند، فرزندان آقا همه بحمدالله ارزشمند و فاضل و متقی و سادهزیست هستند. ان زمان حاج آقا مصطفی در حد نوجوانی بودند که هنوز این صحنه در ذهن من هست. رفتار آقا برای من خیلی جاذبه داشت. تا لحظه آخر خوشحال هستم در حالی صحنه را از آنجا ترک کردم و به حوزه تبلیغ آمدم که باز هم آقا دوست نداشتند من این کار را رها کنم، ولی من یک نکتهای را بیان کنم.
من به روحانیون حج گفته بودم چون مقید کرده بودیم تا 65 سالگی آقایان بازنشسته شوند و جوانترها بیایند، من گفتم وقتی میگوییم 65 سالگی، خودمان هم عمل کنیم. لذا چند نوبت از آقا خواهش کردم من خیلی وقت است در حج هستم و این نوبت را به دیگران بدهید و فرصت برای دیگران باشد. آقا میفرمودند نه. یک بار سال 94 قبل از حادثه جلسهای خصوصی خدمت آقا داشتم و عرض کردم اجازه دهید کس دیگری بیاید و آقا لبخندی زدند و گفتند ما از عملکرد شما راضی هستیم و این حرفها را نزنید. رفتیم و برگشتیم دیدم این حادثه اتفاق افتاده است که نمیتوانم این را بیان کنم. سال 95 هم که حج تعطیل شد و در سال 96 باز خدمت ایشان رفتم در نهایت گفتم اجازه بفرمائید مرخص شوم. فرمودند آن چیزی که من را ناراحت میکند این حرفهاست. من هم نمیخواستم ایشان را ناراحت کنم. تا به سال 97 رسید و ماه رمضان بود که یک نامه خدمت مقام معظم رهبری نوشتم، چون قبلا هرچه اقدام کرده بودم نتیجه نداده بود. یک نامه مختصر نوشتم که من در این مدت طولانی محضر شما هستم هیچگاه خواسته شخصی از شما نداشتهام و الان شما را به اجداد طاهرینتان قسم میدهم که در این ماه مبارک رمضان با کنارهگیری اینجانب موافقت بفرمایید و این نامه را توسط یکی از بستگان آقا دادم و از طریق دفتر ندادم و گفتم شاید باز موافقت نشود. آقا اظهار لطف کردند و باز هم نمیخواستند قبول کنند ولی فرمودند چون قسم دادید قبول میکنم. من تشکر کردم.
*چرا این کار را کردید؟ فقط به خاطر جوانگرایی بود؟
یکی این مسئله بود و دیگری این بود که معتقد بودم یک نفر خیلی نباید یکجا بماند. درست است که خداوند به ما لطف کرد و این مدت ماندیم و بر اساس آنچه آقا هم محبت کردند، در حکم جناب آقای نواب، تعبیر این را داشتند که دوره طولانی و موفق نسبت به من اظهار محبت کردند، اما واقعا باور من همین است که تغییر میتواند منشا...
*آخه اینکه قسم دادید و بعد از آن...
بحث حج، دومدیریتی است. من احساس میکردم افقهای بلندی را دست یابم ولی چون حالت دومدیریتی دارد، ناچار هستم آرام حرکت کنم. البته روسای حج و زیارت همیشه محبت داشتهاند و با ما همراهی کردند. مجموعه کادر بعثه و سازمان یک نوع الفتی داشتهاند و من از همه تشکر میکنم ولی در عین حال وقتی آدم خودش تصمیمگیرنده است، راحتتر میتواند تصمیمهای بزرگتری بگیرد. خیلی دلایل اینچنینی داشت. یک ساعت بعد که این خبر به من داده شد زنگ زدند نزدیک حج است و شما حج را بروید و بعد برگردید. من گفتم چشم و نمیخواهم دغدغه برای ایشان ایجاد شود. به حج رفتم. الحمدالله حج هم خیلی خوب برگزار شد. برگشتیم احساس کردم بداء حاصل شده و بعد از یکی دو ماه پیگیری کردم و الحمدالله موافقت کردند.
به آقا هم عرض کردم یکی از جاهایی که برای شما دغدغه درست نمیکند حج و زیارت است. همین که خدمت شما میآئیم و شما محبت میکنید و خبرهای خوشحالکننده به شما میدهیم برای من موجب خرسندی است. ایشان هم حقیقتا دست من را در دوره مسئولیتم باز گذاشته بودند. افتخار میکنم به اینکه سرباز کوچکی برای ایشان بودم و این قول را دادم که من تا آخر عمر خود کنار شما خواهم بود و سرباز شما خواهم بود و هر زمانی شما امر کنید، من در خدمت شما خواهم بود. این را از صمیم قلبم بیان میکنم و باور قلبی من است.
*آقای قاضی عسگر جوان آن زمان گمان میکردید انقلاب پیروز شود؟
صحنههایی که ما میدیدیم برای ما خیلی بعید بود. چه کسی تصور میکرد یک مرجع تقلیدی به فرانسه برود و از آنجا کار را ادامه بدهد. بعد امام تصمیم بگیرند به ایران بیایند. به یاد دارم آن روزی که امام به بهشت زهرا آمدند، من در کمیته استقبال بودم. آن صحنههایی که اتفاق افتاد و ما دیدیم جز لطف خدا چیز دیگری نبود، چون امام میخواستند به جایگاه بیایند و جمعیت اجازه نمیداد.
طوری شد که مرحوم شهید صدوقی و مرحوم شهید مطهری پشت میکروفون اعلام میکردند اجازه دهید ماشین آقا بیاید، آخر هم نشد. داربستهای ساده زده بودند و مردم از چهار طرف به عشق دیدن امام شکستند و آمدند و رسیدند. وقتی رسیدند که امام از جایگاه پائین آمده بودند تا سوار هلیکوپتر شوند. وسط جمعیت امام گرفتار شدند. ان زمان آمبولانس را خبر کردند و پشتش را به جایگاه گذاشت و امام را داخل آمبولانس بردند و به اسم بیمار امام را از منطقه خارج کردند، یعنی این صحنه نشان میدهد که جزء عنایت خدا در پیروزی انقلاب هیچ چیزی دیگری را نمیتوان در نظر گرفت.
*بعد از پیروزی انقلاب آقای قاضی عسگر اولین مسئولیتی که؛ به نوعی کمیته استقبال بود که مسئولیت حساب نمیشود، بعد از ان چه؟
همین بحث دبیرخانه مرکزی بود که از آنجا وارد شدم. طبیعتا این کار طوری بود...
*امام جمعه هم بودید؟
خیر. آن زمان من هنوز امام جمعه نشده بودم. سال 76 امامت جمعه اصفهان را آقا... خبر دارید اتفاقاتی در اصفهان افتاد که آقا احساس خطر کردند. حتی اطلاعیه دادند. نگرانی این بود از بیرون اصفهان بیایند و درگیری در داخل اصفهان ایجاد شود.
*امام جمعه قبلی چه کسی بود؟
آن زمان آیتالله طاهری بودند و مشکلات آنجا خیلی شدید شد. یک روزی آقای محمدی گلپایگانی من را صدا کردند و گفتند آقا نظر دارند شما برای نماز جمعه اصفهان بروید، به عنوان امام جمعه موقت باشید. اتفاقا همان زمانها نمایشگاه کتاب در ریاض بود و میخواستم برای خرید کتاب بروم. گفتم من عازم هستم، ایشان گفتند آقا فرمودند منحصر در شما است و گفتم اگر نظر آقا است چشم. برای من حکم زدند و من به عنوان امام جمعه موقت به اصفهان رفتم ولی لطف خدا و محبت مردم اصفهان که مردم فهیم و ولایی هستند، و آن زمان هم در حق این مردم ظلم شده بود که این طور تشنج در اصفهان ایجاد شده بود.
*یک دودستگی ایجاد شده بود. درست است؟
اختلافاتی بود که یک عده موافق امام جمعه بودند و یک عده مخالف بودند و اینها در نماز جمعه بروز کرده بود و هر هفته درگیری و ناراحتی بود.
به آقای منتظری ربط داشت؟
بخشی هم به ایشان مربوط میشد. یعنی طرفداران ایشان مربوط بود. آن روز کار را شروع کردیم و همین قدر خدمت شما عرض کنم که خدا محبتی به ما کرد و از مردم استان اصفهان تشکر میکنم.
اضطراب نداشتید؟
خیر. احساس میکردم یک وظیفه شرعی است و از خدا کمک گرفتم. از آن تاریخ به بعد هیچ اتفاقی در نماز جمعه اصفهان نیفتاد و الحمدالله شهر آرام شد و هیچ گونه حادثه تلخی نداشتیم. البته در دوران امامت جمعه من یک روز جمعهای که مشغول نماز جمعه شدم، خطبهها را خواندم و مشغول نماز جمعه شدم، رکعت دوم نماز که سر از سجده اول برداشتم یکباره احساس کردم ضربهای به سر من خورد و عمامه من افتاد و من روی زمین افتادم چون ضربه شدید بود. اول متوجه نشدم قضیه چیست ولی تا بلند شدم و نشستم دیدم جوانی جلوی من افتاده است. جلوی محراب بود. بعدها اعتراف کرده بود من صف دوم نشسته بودم و هدفم این بود که ایشان که نشست بیایم و گلوی ایشان را بگیرم و فشار بدهم و تا مردم متوجه شوند ایشان جان بدهد. بالای میکروفون آمدم و گفتم آن روز که امام را داشتیم این روزها را دیده بودیم و آماده باشید دوباره نماز را بخوانیم. البته بعدازظهر آن روز بود که خبرگزاری جمهوری اسلامی به من تلفن کردند که شما از این فرد شاکی هستید؟ گفتم خیر، الان من سالم هستم. فردا هم عزیزان از وزارت اطلاعات آمدند و من کتبا نوشتم از دست این فرد شاکی نیستم. اگر کسی بررسی میخواهد انجام دهد، که با نظام مشکل ندارد، من از حق خود گذشتم. به مردم گفتم این سیره پیغمبر بوده و ما باید...
اعتراف نکرد از کجا آمده است؟
معلوم نیست، بیشتر مشکلات اقتصادی است. آن زمان به اخوی گفتم به خانه این فرد بروید و اگر واقعا مشکل مادی دارد ما کمکی کنیم. بالاخره ممکن است بر اساس غفلت این کار را کند ولی شکایت نکردم و هفته بعد که رفتم دیدم شورای تامین جلسه گذاشته است و گفته است فلانی باید حفاظت ویژه داشته باشد و به من نامه رسمی نوشتند که باید چند محافظ داشته باشید و لندکروز سوار شوید. من به اینها گفتم اگر این طور باشد اصلا نماز جمعه نمیآیم. من عادت داشتم تنها بروم و تنها بیایم و خودم رانندگی میکنم و خود خرید میکنم. الان هم همین طور است. من در یک دورهای نه محافظ داشتم و نه راننده داشتم. خودم رانندگی میکنم و خودم خرید میکنم. احساس میکنم این شیوه بهتر است.
این سبک طلبگی است. به عقب برگردیم و از حج خونین برای ما بگویید.
خوشبختانه نه جلد رحلی چاپ شده و تقریبا ابعاد مشخص است. آن سال هم عجیب بود. سالهای قبل یک راهپیمایی وحدت در مدینه انجام میشد و یک راهپیمایی و مراسم برائت در مکه بود. اینها احساس وحشت کرده بودند. جمعیت در میدان معاوضه زیاد بود و قرار بود بعد از اتمام مراسم جلوتر بروند و از آنجا متفرق شوند.
با آنها هماهنگ میشد؟
کلیات به آنها اطلاع داده میشد. اینها هم نیروی زیادی آورده بودند. یک پارکینگ طبقاتی بود و تقریبا نزدیک چهارراهی که میرسد بغل قبرستان حجون بود، بالای آنجا رفته بودند و از آنجا سنگ و گلوله میزدند. حتی سطل بزرگی دیدم که در آن شن و غیره بود و به سمت جمعیت پرتاب میکردند. مردم ما هم برای جنگ نیامده بودند. یکباره که از جلو به تیراندازی شروع شد و این حرکات انجام شد این جمعیت عدهای آنجا آسیب دیدند و یک عده هم به عقب برگشتند که آسیب نبینند و یک عده زیر دست و پا از بین رفتند. در کتابها عکسها وجود دارد که خیلیها گلوله خوردند و مشخص است. همان لحظهای که میآمدیم جلوی پل حجون رسیدم و تا ما رد شدیم آنجا را بستند و آن اتفاقات وحشتناک افتاد. من از طریق دیگری به بعثه آمدم و آن سال برای ما سال دردآوری بود.
چه تعداد آن سال کشته دادیم؟
آمار دقیق را الان نمیتوانم بیان کنم چون در همین مجموعه آوردیم ولی آن مقداری که برای ما مشخص شد همان موقع هم بیش از 300 نفر اعلام کردند. تبلیغ زیاد میکردند که ایرانیها مقصر هستند در حالی که این چنین نبود. من از لحظهای که در جلسات تصمیمگیری میشد تا لحظهای که این حادثه اتفاق افتاد، بنا بر این که درگیری با ماموران سعودی وجود داشته باشد نبود و این را در جلسات ارشادی هم مرتب هم به مدیران کاروانها و هم به روحانیون تذکر میدادیم. این جمله را بگویم شاید برای مردم مفید باشد، قیافه محمد بن نایف که آن زمان ولیعهد بود، دعوت کرد منزل ایشان رفتیم. چند نکته بود که درباره کارهای حجاج من به ایشان گفتم و ایشان قبول کرد و آن مشکل را حل کرد ولی شاهد عرض من این قسمت است که وقتی بحث دعای کمیل مطرح شد ایشان گفت من اول فکر میکردم دعای کمیل شما یک دعای سیاسی است. گفت وقتی دعا را گوش کردم دیدم این دعا توحیدی است و مایه افتخار و سربلندی ما است. این در مذاکراتی که ما داشتیم ثبت است یعنی کتبی نوشته شده و به وزارت خارجه هم منعکس شده است. من احساس میکردم در این گفتوگوها میشود ما با هم نزدیک شویم و مشکلات را حل کنیم به نحوی که طرفین بتوانند با هم تعامل مثبت داشته باشند کار را با هم جلو ببرند. الحمدالله در چند سال اخر این اتفاق افتاد و ما با آنها هم که دیدار داشتیم دقیقا اهداف خود را روشن میکردیم مخصوصا در حوزه تقریب! گفتم نظر امام و مقام معظم رهبری این است که در نمازهای جماعت شرکت کنیم. حتی امام فرمودند در هتلها نماز جماعت نخوانید، بروید در مساجد نماز بخوانید و نماز که میخوانید اعاده ندارد با این که ما مهر نمیگذاریم. الحمدالله توانستیم این کار را انجام دهیم غیر از دعای کمیل که این سالهای اخیر تعطیل شد اینها هم میگفتند مشکل ما امنیتی است.
بحث انتحاری؟
میگفتند ممکن است شما مراسم بگذارید و کسی بیاید و چه کسی مسئولیت این را قبول میکند. ما گفتیم باید اصل مسئله به عنوان حق محفوظ بماند و سالهای بعد که شرایط بهتر شد این برگزار شود. این چند سال در هتلها اجازه دادند. مراسم برائت ما به خوبی این چند سال انجام شده و هیچ مشکلی نداشتیم.
جبهه را درک کردید؟
من آن زمان جبهه میرفتم و خاطرات بسیار شیرینی از آن دوران دارم و هیچ وقت فراموش نمیکنم در لشگر نجف اشرف. آنجا نماز میخواندم و صحبت میکردم.
بعد از ارتحال امام فکر میکردید رهبر معظم انقلاب آیتالله خامنهای رهبری را به دست بگیرند؟
من خیلی نگران بودم قبل از این که امام به رحمت خدا بروند. واقعا نگران آینده بودم که چه اتفاقی میافتد. صحبتهایی که در دفتر شد، چون با مرحوم حاج احمد آقا ارتباط نزدیک داشتیم این احساس وجود داشت ولی به کسی گفته نمیشد چون من یک جلسهای خدمت شورای مرکزی رفتیم، خدمت امام. این 5 بزرگوار بودند و من هم به عنوان دبیرخانه خدمت امام رفتیم. آن روز هم برای من روز فراموش ناشدنی است. امام خیلی اظهار نگرانی کردند. فرمودند من نگران هستم که روحانیت گرایش به تشریفات پیدا کند و این تصور به وجود بیاید که تا الان دست اینها به قدرت نمیرسید و حالا قدرت پیدا شد و شروع کردند و سواستفاده میکنند. طوری امام مطالب را بیان کردند که آقای مشکینی هم رقیقالقلب بودند تحت تاثیر قرار گرفتند و خدمت امام اشاره کردند آقا من میگویم من پاسدار نمیخواهم، برای من بنز نیاورید و اجازه دهید من به همان سادگی باییم و بروم. تا این صجبت را ایشان کردند امام فرمودند نظر من شماها نیستید. تعبیری داشتید که شهید مطهری را دیدید به شهادت رساندند و روی شما هم حساسیت هست. بعد که ما آمدیم، دو سه روز بعد حاج احمد آقا به من گفتند اگر میدانستم می گفتم برخی نکات را شما نگویید چون وقتی شما رفتید امام تا مدتی در شیشه پنجره اتاق نگاه میکردند و معلوم بود امام متاثر و ناراحت شدند، از مطالبی که دیده بودند برخی چیزها اتفاق افتاده است.
*آن چیزی که درباره صحبتتان با حاج احمد آقا گفتید که در دفتر امام هم مسائلی مطرح بود که حس میکردید نفر بعدی آیتالله خامنهای است، مصداق یا چیزی داشتید؟
من همیشه میدیدم نسبت به مقام معظم رهبری، حضرت آیتالله خامنهای و همچنین آیتالله هاشمی رفسنجانی، حاج احمد آقا خیلی علقه ویژهای داشت. واقعا هر چه آن دوران را به یاد میآوریم، یک زمانی همان اوایل خدمت آقا رسیدم، من بودم و ایشان! آقا فرمودند من داوطلب رهبری نبودم، همانطور که بارها فرمودند ولی الان که این مسئولیت را خبرگان برعهده من گذاشت، ایشان دست خود را بر زمین گذاشتند و فرمودند من محکم از این مسئولیت پاسداری خواهم کرد و سعی میکنم این مسئولیت را کامل آنطور شایسته است انجام دهم.
*سال 88 یک فتنه بزرگی اتفاق افتاد و یکی از سرهای فتنه یا یکی از کسانی که داخل نقشآفرینی کرد، با شما در دوران حج رابطه داشت. تلاشی برای حل موضوع کردید؟
این اشتباه بزرگی که آن زمان اتفاق افتاد اگر رهبری جلوی این موج خطرناک را نمیگرفتند، امروز معلوم نبود به سر نهضت ما چه میآمد. آن زمان ارتباط من آنقدر نزدیک نبود که بتوانم در حد تاثیرگذاری جلو بروم، ولی در جلساتی که با دوستان داشتیم همیشه این مسئله بود که همان مسیر رهبری، صحیح است و اینها اشتباه فاحشی کردند و حق همین است. ما یک بحثی در روایت داریم به نام ریاستطلبی که به شدت مذمت شده است.
*فکر میکنید عمره انشاالله راه بیفتد؟
عمره به دلیل مشکلاتی که الان وجود دارد امسال فرصتی هم نیست چون وارد ماه رجب شدیم ولی الان که این بحث کرونا هم مطرح شده و در عربستان هم آمده است، یک خبری امروز شنیدم و نمیدانم 100 درصد درست است یا خیر که خود عربستان عمره را از کشورهای دیگر تعطیل کرده است. امسال نمیتوان امیدوار بود ولی با توجه به اینکه نزدیک به 6 میلیون نفر ثبتنامی عمره داریم و اینها سالها در نوبت عمره بودهاند، انشاالله مثل حج شرایط از نظر امنیت و احترام و کرامت حجاج فراهم شود و سال آینده بتوان عمره را انجام داد.
*قصه عمره که متوقف شد و به خاطر اهانت و رفتار زشت دو مامور عربستان به دو نوجوان ما بود، خیلی بازخوردهای منفی داشت. آن دو نفر مجازات شدند؟
بله. حق هم بود. بالاخره این مسئله سادهای نبود که این مامورین رسمی عربستان انجام دادند. این طور که به یاد دارم نتیجهای که به ما دادند 4 سال زندان محکوم کردند و هزار ضربه شلاق.
*خیلی سپاسگزارم. برنامه به رسم دستخط با دستخطی که حضرت حجتالاسلام والمسلیمن آقای قاضی عسگر برای ما به یادگار خواهند نوشت، به پایان خواهد رسید.
در پایان تشکر ویژه کنم از عزیزان پزشک و پرستاری که در این مدت واقعا مجاهدانه برای قضیه کرونا تلاش میکنند. مجاهدهای که اینها میکنند بسیار بسیار قابل تقدیر است و دست همگی را میبوسیم.
«بسمالله الرحمن الرحیم.
از عزیزانمان در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران و به ویژه بزرگوارانی که برنامه خوب دستخط را مدیریت و اجرا میکنند، صمیمانه تشکر و سپاسگزاری مینمایم و به این نکته مهم اشاره میکنم که این انقلاب، انقلابی الهی، اسلامی و مردمی است و خون هزاران شهید و انسانهای پاک و مهذب، این انقلاب را آبیاری کرده است.
همه تلاش کنیم مقدمات ظهور فراهم و پرچم این انقلاب به صاحب اصلی کشور حضرت بقیهالله اعظم و توسط رهبری معظم، سپرده و منتقل گردد، انشاالله تعالی».