گفتگو با امین زندگانی درباره «حبیب»/ گفتم دیگر تهران را نمیبینم
به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، این روزها سریال «حبیب» از صداوسیما پخش میشود؛ سریالی که درباره مهمترین واقعه سیاسی - اجتماعی 10 سال اخیر در خاورمیانه ساخته شده و پروژه مشترک ایران و سوریه است. فرهیختگان با امین زندگانی بازیگر نقش حبیب در این سریال گفتوگو کرده است که در ادامه میخوانید. سوال من از آقای زندگانی این است که آیا شما درباره این شخصیت مطالعهای داشتید و وقتی این...
به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، این روزها سریال «حبیب» از صداوسیما پخش میشود؛ سریالی که درباره مهمترین واقعه سیاسی - اجتماعی 10 سال اخیر در خاورمیانه ساخته شده و پروژه مشترک ایران و سوریه است. فرهیختگان با امین زندگانی بازیگر نقش حبیب در این سریال گفتوگو کرده است که در ادامه میخوانید. سوال من از آقای زندگانی این است که آیا شما درباره این شخصیت مطالعهای داشتید و وقتی این کاراکتر را به شما معرفی کردند، کدام وجه از شخصیتش برایتان جذاب بود؟ امین زندگانی: وقتی این سوال میشود، معمولا آدمها میگویند بالغ بر 20 جلد کتاب مطالعه کردم، کار میدانی انجام دادم و... اما من میخواهم بگویم که کارکرد رسانه واگویی حقیقت است و خیلی وقتها برعکس عمل میکند. تاریخ امروز دیگر توسط نویسندگان شکل نمیگیرد، بلکه توسط سینما و رسانه شکل میگیرد. طی سالهای گذشته رسانهای که میتوانست حقیقت را خیلیواضح، آشکار و درست نشان دهد، دچار نقصان بود و همین باعث شد، حتی کشورهایی که حضور متضادی در جنگ علیه داعش داشتند، به این مساله ورود کنند و همهچیز را به نام خود ثبت کنند. شما الان وقتی این مساله را سرچ میکنید، اول آثار تولیدشده در این زمینه رخ نشان میدهند و شاید دهه بعد افراد احساس کنند که داستان چیز دیگری بوده و حقیقت وارونه انتقال داده شده است. فکر میکنم ما در اینجا ضعیف عمل کردیم و من دلیل آن را هیچوقت نفهمیدم که چرا هیچگاه آنطور که باید شفافسازی نشده و به این کار بها داده نشد. در یکی از قسمتهای برنامه دورهمی بابت امنیتی که آن زمان ما داشتیم من تشکر کردم و بعد از آن حملههایی به من شد، حتی به برخی هنرمندان طراز اول مملکت هم بهدلیل همین دفاعها، حملههایی شد و بهنظر من علت این حملهها این بود که اطلاعات درستی موجود نبود و من به عنوان علاقهمند به این ماجرا، به گزارش یا خاطراتی مراجعه نکرده بودم و همین الان هم که مستنداتی هست، تبلیغی برایشان نمیشود و شما باید حدس بزنید که چنین چیزی تولید شده و شما بروید و آن را ببینید. من وقتی مستند 511 را که شماره چادر سه دختر کرد سوری بود در حوزه هنری دیدم، نمی توانستم بعد از دیدن فیلم از جایم بلند شوم. شما بهعنوان یک بازیگر وقتی از مرحله زرقوبرق هنر و رسیدن به شهرت عبور میکنید، بعد خود را بهعنوان یک محقق میبینید که میتوانید فرصتهایی را داشته باشید. اولینبار که به من گفتند میآیی در منطقه کار کنی، من گفتم من اصلا سرم درد میکند برای اینکه در چنین جاهایی کار کنم، چون احساس میکنم اگر بازیگر نمیشدم، حتما خبرنگاری میشدم که در اوج قضایا در آن مناطق باشم. درواقع دلیل عمده رفتن من به این مناطق این بود که به سوالاتم جواب داده شود. من در لبنان و عراق قبلا کار کردهام. اینبار هم که در سوریه کار انجام شد، اشاره کنم که این کار گرچه کار مشترک ایران و سوریه است اما از نظر عوامل انسانی و سختافزاری کاری مشترک است و نه مالی. ما با مشکلات سخت کار در خارج از کشور، آن هم در یک منطقه بسیار امنیتی کار کردیم. در ارتباط با سوال شما، نگاه من به یک کاراکتر، نگاه بهوسیله تحقیق میدانی نیست. درواقع تیمی تحقیقاتی فیلمنامهای را نوشتند و چکیده آن به من رسید و من موظفم خروجی این تحقیقات شوم و درنتیجه راهنمای من نقشهای بود که نوشته شده بود و بهنظر من فیلمنامه بسیار زیبا بود، چون واقعیتها را بدونقضاوت انتقال میداد و این سندی تاریخی است. پستی هم از یک عزیز دیدم که درباره این کار نوشته بود این کار واقعیت را بدون هیچ نگاه سیاسی و زاویهبندی خاصی نشان میدهد. مهمترین کار تحقیقاتی من بهعنوان بازیگر، حضور در این مناطق بود و خیلی از سوالاتم به این ترتیب جواب داده شد و اتفاقات آنجا خیلی برایم عجیب بود. فیلمنامه و در ادامه کارگردان راهنمای من بودند. گرچه زبان من و کارگردان یکی نبود اما چون زبان هنر مشترک است، از روزهای دوم و سوم بدون نیاز به مترجم هم صحبتهایم را با کارگردان انجام میدادم. ضمن اینکه فکر میکنم برای منِ بازیگر خیلی نیازی به تحقیق نیست. آقای هوشیار هم به 8 سال دفاع مقدس اشاره کردند و نتیجه آن خروجیاش همین اتفاق بود، یعنی من با آن روحیه بزرگ شدم و حتی تا پای رفتن هم رفتم، ولی چون قد من کوتاه بود، به من گفتند حالا برو وقتی قد کشیدی بیا. من اصالتا خوزستانی هستم و بهشدت با جنگ در ارتباط بودم و در خانواده جنگزده و شهید داشتیم و دلم میخواست بدانم در نسل جدید این روحیه چه شکلی است. درواقع دغدغهام این بود که آن تفکرات تهنشین نشده و آن عرق خاصی که در روحیه ما ایرانیها هست، از بین نرفته باشد. من حالم خیلیخوب شد وقتی دیدم یکسری شیرمرد آنجا حضور داشتند که شاید ازلحاظ سنی با من فاصله داشتند اما بهشدت آدمهای جدی، محکم و رفقای خوبی بودند. بههرحال خوشحالم که در این اثر کار کردم و دوستان نازنینی یافتم. آقای زندگانی واکنش همسرتان به کار در این منطقه چه بود؟ امین زندگانی: ایشان به کارهای عجیب من عادت دارند و هرچند نگران بودند، ولی در این قضایا بسیار همراه هستند. من واقعا اعتقاد دارم که باید واقعیتها را با تعادل و بسیار منطقی و به دور از تعصب در نمایشنامه یا سینما بیان کرد و این خلأ وجود داشت. من بعد از این کار متوجه شدم که یک رسانه بالای 200 مستند ساخته که من از آن خبر ندارم، یعنی کسی باید به من میگفت چنین آثاری تولید شده و من باید بهدنبال آن میگشتم و این اتفاق خوبی نیست، چون آنوقت فیلمهای هالیوودی با آن امکانات میآیند و شما فکر میکنید واقعیت آن است که آنها نشان میدهند. رسانه باید واقعیت را شکل دهد و وقتی شما امکانات و سرمایهگذاری بیشتری دارید، میتوانید حقیقت را بهنفع کسی بیان کنید. عمده بازیگران، بازیگران سوریهای هستند و جنس بازیشان متفاوت از بازیگر ایرانی است. بهلحاظ فنی چطور میشود کاری کرد که هارمونی اثر حفظ شود؟ شما بیشتر خودتان را به آن فضا نزدیک کردید یا نه، کار خودتان را انجام دادید؟ این را از این جهت میگویم که جنس بازی شما و برند بازیگریتان در سینمای ایران مشخص است. امین زندگانی: لطف دارید و من پیش اساتید درس پس میدهم اما من آنجا تک افتاده بودم. ابتدا قرار بود من به زبان عربی در سریال صحبت کنم. قبلا من یک تجربه سینمایی به این صورت داشتم اما برای سریال، آن هم در حیطه تولید صنعتی، کار سخت میشود، چون زمان ارزشمند است و به این نتیجه رسیدیم که هرقدر هم خوب بتوانم عربی یاد بگیرم باز هم قابلیت پخش برای کشورهای عربی ندارد و واضح بود که من فارسیزبانی هستم که دارم عربی صحبت میکنم، بنابراین قرار شد من فارسی صحبت کنم و آنها عربی. ما در فارسی ضربالمثلی داریم که میگوید خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو. وقتی رانندهای میان عدهای که خوب رانندگی میکنند بد رانندگی کند، کارش اشتباه قلمداد میشود و حتی وقتی یک راننده میان عدهای که بد رانندگی میکنند خوب رانندگی کند، باز هم اشتباه ترجمه میشود. بازی و کیفیت کار آنها و بادیلنگویجشان مربوط به فرهنگ منطقه خودشان بود و با من فرق داشت و این درست نیست که بگویند من در میان آنها درشت بازی میکردم، گرچه نمیتوانستم ساز خودم را بزنم و باید با آنها به هارمونی مشترک میرسیدم. اگر به بازی من در این کار توجه شود، جنس بازیام را کمی به بازی آن عزیزان نزدیک کردهام، چون وقتی یک مامور امنیتی در کشور آنها هستم و میخواهم پنهان باشم، باید مثل آنها رفتار کنم. طبیعتا وقتی میخواهم در کشوری ایجاد اعتماد کنم، نباید مثل یک غریبه رفتار کنم. کمکم دیگر لازم نبود دیالوگها را برای هم ترجمه کنیم و میتوانستیم بفهمیم که طرف مقابل چه میگوید. در خروجی، مخاطب باید قضاوت کند که کار من درست بوده یا به دور از بازیهای همیشگی من بوده و بههرحال چگونه از کار درآمده است. سینمای ایران کار درخشانی مانند «بازمانده» را دارد که یک کارگردان ایرانی با عوامل سوری در سوریه ساخته است، یعنی اینطور نیست که کارگردانان ما در آن فضا به لحاظ مدیریت صحنه و کارگردانی و ارتباط با بازیگران، عقب بمانند. آیا اصلا از ابتدا با کارگردانان ایرانی مذاکرهای کردید یا برنامهتان کار با کارگردان ایرانی نبود؟ امین زندگانی: در یک فیلم سینمایی از بابت تعداد لوکیشن و تعداد بازیگر و زمان حضور بازیگر در یک کشور دیگر، اتفاقات متفاوت هستند. اصولا در تولید سریال قضیه تغییر میکند. یک سریال بالغ بر 300 و خردهای لوکیشن و 100 و خردهای بازیگر دارد و مدت زمان زیست در آنجا طولانیتر است. ضمن اینکه اگر دوستان کاری شما سر یک کار بیایند، یعنی کسانی که با آنها تجربه مشترک خوب داشتهاید، نوع نگاهها به کار خیلی متفاوت است با وقتی که مثلا کارگردان اهل کشوری دیگر است. نگاه امنیتی یا اقتصادی متفاوت میشود و چون کار را مال خودشان میدانند، با دلگرمی بیشتری ورود میکنند. اگر تیم از کشور خودشان نبود شاید نگاه اقتصادی از پرداخت دستمزدها گرفته تا مسائل اجتماعی و سیاسی و امنیتی تفاوت میکرد و بازیگر و عوامل شاید صددرصد خودشان را هزینه نمیکردند. همچنین درباره بازی بازیگران ایرانی، من خودم در قسمت آخری که پخش شد، دقت میکردم، دیدم که دقیقا آن سکوت و حجب، تفاوت یک نیروی نظامی ایرانی را با نیروهای دیگر نشان میداد. آن دقت عمل و متفکر بودن و اینکه یک استراتژی را اول براساس دیتاها در ذهن پرورش میدهند و بعد فرمان صادر میشود، کاملا در بازی ما قابل مشاهده و مستتر بود. آقای زندگانی، شما خارج از فیلم و در پشتصحنه که با عوامل سوری صحبت میکردید، واکنششان نسبت به حضور ایرانیها چه بود؟ آیا معتقد بودند که ایرانیها در کنار آنها بودند یا ورود ایران را دخالت نظامی تلقی میکردند؟ چون میبینیم که دیگران دارند حضور نظامی خود در سوریه را توجیه میکنند یا اگر هم حضور نداشتند، دارند برای خودشان یک پروپاگاندا شکل میدهند. آیا عوامل آنها نسبت به دلیل حضور مستشاران ایرانی توجیه بودند یا نظر دیگری داشتند؟ امین زندگانی: سوریه کشور بسیار عجیبی است و در طول تاریخ یک شاهراه بوده و اتفاقات بزرگ تاریخی در این کشور رقم خورده است. نتیجه آن حضور ادیان مختلف در این چهارراه بوده است. شما آنجا کلیسا و کنیسه و مسجد سنیها و شیعهها را تقریبا کنار هم در یک تقاطع میبینید و هرکسی برای خودش یک ایستگاهی دارد. نسل جدید اینها گرایش عجیبی به صلح و همدلی و همیاری با یکدیگر دارند اما این را متصور باشید که 135 گروه مختلف سیاسی در سوریه حضور دارند و اینها بین مردم پراکنده هستند. ما دو بازیگر داشتیم که اینها ابتدا رغبتی به مکالمه با من نداشتند. آرامآرام که جلو رفتیم، متوجه شدم که نگاهشان این است که چرا ایرانیها آنجا حضور داشتند! در طول پروژه نگاهها تغییر کرد و الان ما دوستی خوبی داریم و اعیاد را به یکدیگر تبریک میگوییم. این نگاههای متفاوت سیاسی گستره عجیب و وسیعی دارد. من روزی قرار بود که دوستی را بروم ببینم. جلوی در که تاکسی گرفتم، پرایدی آمد و من عقب نشستم. نگاه راننده در آینه به من طوری بود که گفتم من دیگر تهران را نمیبینم، بعد دیدم سکوت سنگینی است، آن را شکستم و پرسیدم پراید ماشین خوبی است؟ گفت بله. گفتم این ماشین مال ماست، گفت نه مال ماست، گفتم خب ما خط تولیدش را در سوریه گذاشتیم. میخواهم بگویم برخی در آنجا در این حد ناآگاه هستند و نمیدانند حتی ماشینی که سوار میشوند مال کجاست. بعد متوجه شدم که ایشان سریال «ملک سلیمان» و «مختار» را دیدهاند و من را شناختهاند. بعد هم تحت هیچ شرایطی و هر جور قسمش دادم، حاضر نشد از من پول بگیرد و حتی تلفنش را داد که من خودم برش گردانم. من کرایه را در ماشین گذاشتم و پیاده شدم. در آن منطقه که من پیاده شدم یکی صدای من را شنید و گفت این ایرانی اینجا چه میخواهد؟! بههرحال نگاهها متفاوت بود. در آنجا تا به زندگی شخصی کسی ورود نکنید محال است کسی از شما دین یا شغل شما را بپرسد و خودشان هم از این کار معمولا فراری هستند. آنجا در لحظه همه با هم خوب هستند و سعی میکنند خوش باشند. حضور اجتماعی بچههای ایران در زمان جنگ سوریه در آنجا بسیار موثر بود، منظورم ارتباط خوبی بود که بچهها با مردم داشتند. الان نیروهای روسی وقتی به یک چهارراهی میرسند، از دور چراغ میزنند یا آژیر میکشند که باید رد شوند اما نیروهای ما به زندگیهای آنها و به خانوادههای آنها ورود کردند و حتی به شهرهایی که مسیحی بودند و داستان هر کدام، یک فیلمنامه برای یک اثر جهانی است. وقتی ما میخواهیم یک اثر درباره دفاع مقدس بسازیم همه نهادها کمترین همکاری را میکنند، با اینکه دفاع مقدس بخشی از تاریخ ماست. خاطرم هست برای رونمایی از یک برنامه خاصی در ارتباط با نگاههای خاص اخلاقی و خانوادگی من به یک نشستی دعوت شدم و کار را که دیدم، احساس کردم معذب هستم. دوستی گفت زشت است اگر بروید و ناراحت میشوند، گفتم اشکال ندارد ناراحت شوند، چون مخاطب خودشان را درست هدفگذاری نکردند. به او گفتم برگرد کسانی که دعوت شدند و مردم را ببین. آیا این آدمها نیازی به این ماجرا دارند؟ خودشان اینها را حفظ هستند. ما چیزی که میسازیم برای کسی که آن را میشناسد، قطعا جذاب است؛ اما آیا ما داریم فقط برای او میسازیم؟ یا داریم برای قشری میسازیم که بنا به هر دلیل سلیقهای علاقهای به رجوع به منابع آن حوادث ندارند و ما باید با ایجاد جذابیت و قهرمانپروری این نگاهها را بچرخانیم تا ببینند وگرنه من که خودم برای این ماجرا احترام قائلم، به خودی خود بیننده آن هستم. هنر این است که بتوانیم کسی که به این ماجرا اعتراض دارد یا نگاه متفاوتی دارد یا اصلا تمایل و علاقهای ندارد را کنجکاو و علاقهمند کنیم تا واقعیت را دریافت کند. ما بهطور کلی در این مبحث و نهفقط سریالسازی در این زمینه داریم ضعیف عمل میکنیم. ما تولید سینمایی در این زمینه با این موضوع کم داریم و شاید دلیل آن این باشد که جامعه سینمایی تولیدکننده اینگونه آثار توجیه نیست. امین زندگانی: چطور ممکن است نهاد فرهنگیای که وظیفهاش تولید چنین آثاری است، توجیه نباشد؟! مثلا فارابی. این همه ارگان هست و وقتی شما سراغ آنها میروید، اتفاقی نمیافتد. این خیلی غمانگیز است که ما برای یک صحنه برای یک اسنایپر در کشوری که در آنجا حضوری قدرتمند داشتیم، دو تا ماشین را بغل هم بچسبانیم و از داخل شیشه یک اسنایپر را یواشکی از داخل پتو رد کنیم. این خیلی غمانگیز است که ما در آنجا خونهایی دادیم و حالا از لحاظ اقتصادی چین، ترکیه و کشورهای دیگر دارند برد میکنند، یعنی امکانش را داریم، ولی استفاده نمیکنیم. فارغ از مدیران فرهنگی، بدنه سینما و هنرمندان چرا سراغ این موضوعات نمیروند؟ امین زندگانی: من خودم از روزی که میخواستم قرارداد ببندم تا همین لحظه که این کار دارد پخش میشود، توسط خیلی از دوستان و همکارانم از انجام این کار منع شدهام. آنها به من میگفتند تو داری خودزنی میکنی! درحالی که به نظر من این ماجرا بخشی از تاریخ من است و من و هیچکس خواسته یا ناخواسته نمیتوانیم از آن فرار کنیم. نمیگویم من آدم شجاعی هستم ولی دغدغههایی داشتم که باید به آنها جواب داده میشد و این بهترین موقعیت برای من بود. موقع پخش کار هم مدام به من میگفتند که پست نگذاریها! خودمان این کار را با خودمان میکنیم اما برخورد مردم و مخاطبان در سوشالمدیا خوب است و حتی برخی که ظاهری علیهالسلام هم ندارند، احترام میگذارند. من شخصا از این نمد کلاهی برای خود نساختهام و مردم هم این را میفهمند که کاری که از دل برآید، لاجرم بر دل نشیند. شرایط زیست ما آنجا بهگونهای بود که یا من آقای هوشیار را به بیمارستان میبردم یا ایشان مرا. اولین بار من عفونت شدیدی داشتم که در آن شرایط چیزی هم نمیگفتم و آقای هوشیار فهمید که من بیحال پایم را میکشم و راه میروم و مرا به دکتر رساند. ما این دکتر را ماهی سه چهار بار زیارت میکردیم. دکتر سعید چه در مبحث تخصصی خودشان و چه مباحث دیگر واقعا کمکهای زیادی به ما کردند و جا دارد از ایشان تشکر کنیم. اینطور به نظر میآید که میخواهند اینگونه کارها دیگر ساخته نشود و به خاطر همین است که قاب تلویزیون پر شده از کارهایی که کلیشه هستند. کارهای تکراری که واقعیتهای پیرامونی ما در این منطقه را نشان نمیدهد. آقای همراه، دوستان اشاره کردند که ساخت آثار درباره این موضوعات بیشتر به ساخت مستند محدود شده است. انگار برای نهادهای فرهنگی هم کمتر این دغدغه هست که به این موضوعات ورود کرده و در آن سرمایهگذاری کنند و در بدنه سینمایی هم بازخوردها نسبت به آن مثبت نیست. به نظر شما پرهیز از این موضوعات در آثار نمایشی به چه علت است؟ سهم نهادها در کوتاهی نسبت به این موضوع چقدر است؟ امین زندگانی: جای موج و موجسوار عوض شده است. خاطرم هست وقتی موج اول کرونا آمد، عدهای از پیشکسوتان گفتند بهدلیل امنیت جانی هنرمندان باید پروژهها متوقف شوند. من همان موقع یک پستی گذاشتم که الان ما وظیفه داریم کار کنیم، نه اینکه کارها را به دیگرانی واگذار کنیم که مخاطبان ما را از آن خود کنند. مثل اینکه وقت جنگ به نیروهای نظامی بگویید الان به جنگ نروید، خطرناک است. خب اینها وقت صلح حقوق گرفتهاند و مانورهای پرسنلی و عملیاتی داشتهاند که برای چنین روزهایی آماده باشند. در هنگام پاندمی هم اگر من هنرمند در خانه بنشینم، پس چه کسی مردم من را سرگرم کند؟! جالب است که مردم از این حرف من استقبال اما همکاران من به آن حمله کردند. وقتی جای موج و موجسوار عوض شود همین میشود. من بهعنوان یک آدم فرهنگی باید موج ایجاد کنم، نه اینکه خودم موجسوار باشم. من وقتی قرار شد بازیگر شوم، قرار نبود اینفلوئنسر شوم. فضای کاری این دو متفاوت است اما با احترام به تمام اینفلوئنسرها، فضای اینستاگرام کاری کرد که برخی همکاران من یا شاید حتی خود من روی فضای اینفلوئنسرشدن موجسواری کردیم که اصلا وظیفه من بازیگر نبود. من قرار نبوده بیلبورد باشم، من قرار بوده که محتوای آن بیلبورد باشم. به این شکل است که وقتی یک موجی میآید و میگوید بنشین در خانه، همه روی آن موجسوار میشوند و همین را میگویند. ما خودمان باید صاحب تفکر و اندیشه باشیم. الان سالنهای تئاتر خصوصی راه افتاده و سرمایهگذار برای پلتفرمها ایجاد شده است. یک زمان وقتی از تلویزیون به رادیو میرفتیم، قاطی میکردیم و اشتباها به شنوندگان میگفتیم بینندگان اما حالا رسانه رشد و بلوغی پیدا کرده که ما باید جای خود را در آن بدانیم. این بازار رسانه با تلاش چند دههای کسانی اتفاق افتاده که در نبود و کمبود امکانات همچنان مخاطبان خود را حفظ کردهاند و نباید بهراحتی مخاطبان را از دست داد؛ مثل دو امدادی که چوب امدادی الان به تیم ما رسیده و من نباید این چوب را زمین بگذارم. الان بحث فقط بحث نگاه خاص سیاسی یا اجتماعی نیست، بلکه بحث موجسواری غلط است. من بهعنوان یک آدم فرهنگی و کسی که مدعی است میخواهد هنرمند باشد، باید موج ایجاد کنم و نباید موجسواری کنم. باید حواسم باشد که وظیفه من است و گاهی باید یک آسیب را بپذیرم تا امانتی را به صاحبش برسانم. این موجسواری که فرمودید، حاصل ساختار جدید رسانهای است که شبکههای اجتماعی هم شاملش میشود یا به جریانهای سیاسی هم مربوط میشود؟ امین زندگانی: اینها خیلی تخصصی هستند و من نمیتوانم به اینها وارد شوم اما میتوانم بگویم که ما یک زمان نوشیدنیهای سنتی در کشورمان داشتیم که هنوز هم جاهایی هست. مثلا آلوبخارا در آب میانداختند و وقتی خیس میخورد و آلو تپل میشد، نوشیدنی خوشمزه میشد. بچههایی که شیطون و عجول بودند قبل از اینکه خیس بخورد میرفتند آن را میخوردند و میگفتند بوی خاک میدهد و خوب نیست! سوشالمدیا هم به همین ترتیب در فرهنگ ما خیس نخورد. کاش جایی بود که میگفت اگر میخواهی گوشی هوشمند به دست بگیری، باید بروی گواهینامه آن را هم بگیری. ما هنوز صاحب فرهنگ استفاده از این مبحث نشدیم. ما بهراحتی آدمِ گوشیهایمان شدهایم و بهراحتی از آن در هر مبحثی تاثیر میپذیریم. من بحث کرونا را مطرح کردم که از بحثهای سیاسی هم دور باشد و راحت بتوانیم درباره آن صحبت و هجمههای کمتری درباره آن تحمل کنیم. وقتی من در برنامه خندوانه گفتم ما باید سازمان حفاظت از محیطزیست مجازی داشته باشیم، بحثم اصلا امنیتی نبود، بلکه منظورم این بود که به افراد یاد دهیم اگر اسم خود را مثلا W456 گذاشتهاند، نباید پشت این اسم به یکدیگر توهین کنند. وقتی در یک آسانسور نوشته شده که مجهز به دوربین مداربسته است، فورا همه ما مودب میشویم اما وقتی نباشد جلوی آینه ادا درمیآوریم و سرمان را میخارانیم و... من بهعنوان یک انسان باید ببینم که صاحب چه هویت رفتاری هستم و آموزش بدهیم که چگونه میتوان از چیزی استفاده کرد. ما از روی همهچیز یک اسکیپ بزرگ کرده و رد شده و صاحب تکنولوژی شدهایم، مثل کسی که به یک نفر میگوید چرا 200 تا سرعت میروی، باید 110 تا بروی، میگوید خودرویم ترمز ایبیاس دارد! چون خودتان اشاره کردید این سوال را میپرسم. در ایام کرونا، پستی در صفحه اینستاگرامتان منتشر کردید که با واکنشهای زیادی همراه شد. آیا نسبت به انتشار این پست پشیمان نیستید؟ امین زندگانی: بله، خودم کاملا راضی بودم، ولی پشیمانم کردند. به نظرم آن پست یک نگاه انسانی و حمایتگر داشت. هیچ شبکهای هم از آن حمایت نکرد. فردا هم تمام پستهای مشابه کشورهای دیگر حتی در کشور ما مورد تمجید قرار گرفتند. فقط یک خبرنگار که آشنایی قدیمی با من داشت و میدانست چرا من این کار را کردهام در خبرگزاریاش از من حمایت کرد.