امضای برگه قرمز محتشمیپور توسط شیمون پرز
موساد به اینتحلیل رسیده بود که هماهنگی بین ایران و حزبالله در دفتر محتشمیپور انجام میشود نه بیروت. به اینترتیب رئیس موساد یک برگه قرمز را بهنام محتشمیپور به شیمون پرز داد تا امضا کند.
موساد به اینتحلیل رسیده بود که هماهنگی بین ایران و حزبالله در دفتر محتشمیپور انجام میشود نه بیروت. به اینترتیب رئیس موساد یک برگه قرمز را بهنام محتشمیپور به شیمون پرز داد تا امضا کند.
خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب _ صادق وفایی: ششمینقسمت از پرونده بررسی و مرور کتاب «تو زودتر بکش» نوشته رونین برگمن نویسنده و خبرنگار اسرائیلی، به مرور ماجرای ترور سیدعلیاکبر محتشمیپور سفیر ایران در سوریه با دستور مستقیم شیمون پرز نخستوزیر اسرائیل اختصاص دارد. ایندستور بهدلیل ناکامی اسرائیل در جلوگیری از حملات و ضربههای نیروهای عماد مغنیه در حزبالله لبنان صادر شد.
البته در ششمینقسمت از اینپرونده، به موضوعات دیگری چون ارتباط نزدیک اطلاعاتی اسرائیل و محمدرضا پهلوی، درخواست شاپور بختیار از موساد برای ترور امام خمینی (ره)، ترور شیخ راغب حرب و محمد سعد در لبنان و رسوایی در ترور احمد جبریل هم پرداخته میشود.
تا بهحال پنجقسمت از پرونده بررسی و مرور اینکتاب را منتشر کردهایم که در پیوندهای زیر قابل دسترسی و مطالعه هستند:
1- «اسرائیل چگونه برنامه موشکی مصر را تعطیل کرد و افسر نازی چهطور جاسوس موساد شد؟»
2- «وقتی موساد یکمترجم و خدمتکار را اشتباهی کشت / زنان جاسوسی که موجب مرگ خیلیها شدند»
3- «ترور فرمانده فلسطینی با خمیر دندان / سندی دیگر از شهادت متوسلیان»
4- «استفاده از F15، بویینگ، زیردریایی وتکاور زنپوش برای ترور ابوجهاد»
5- «وقتی طرح اسرائیل برای ترور صدام به افتضاح و تعطیلی ختم شد / دستاوردهای نصب شنود در صندلی محمود عباس»
در ادامه مشروح ششمینقسمت از پرونده بررسی اینکتاب را میخوانیم؛
* اتحاد صمیمانه اطلاعاتی محمدرضا پهلوی با اسرائیل
رونین برگمن در کتاب «تو زودتر بکش»، محمدرضا پهلوی را اینگونه معرفی میکند؛ «شاه، حاکم مطلق ایران، و سلطان مستبد، بیرحم و وسواسینسبت به خود بود» (صفحه 175) و به اینمساله اشاره دارد که شاه، یکروند شتابزده غربیسازی را به مردم زیردست خود تحمیل میکرد. برگمن، از سازمان ساواک هم با عنوان «سرویس اطلاعاتی وحشی شاه» یاد کرده است.
لوبرانی و مرهاو مدت کوتاهی پس از ایندیدار، به نهادهای اطلاعاتی اسرائیل هشدار دادند حکومت شاه دارد سقوط میکند که برگمن میگوید آنزمان گوش شنوایی برای اینهشدارها وجود نداشتعوری لوبرانی سفیر اسرائیل در ایران و رووِن مرهاو رئیس ایستگاه موساد در ایران، روز 13 مارس 1978 (22 اسفند 1356) در جزیره کیش به دیدار شاه رفتند. شاه در آنبرهه یک اتحاد صمیمانه اطلاعاتی با اسرائیل برقرار کرده بود. به اینترتیب، ایران در مقابل پول نقد و نفت، حجم قابل توجهی سلاح و تجهیزات نظامی از دولت یهودی دریافت میکرد. شاه همچنین به اسرائیل اجازه داده بود برای عملیاتهای مهم خود علیه کشورهای عربی از خاک ایران استفاده کند. لوبرانی و مرهاو در آندیدار بسیار نگران بودند و حاکمیت شاه بر ایران را رو به تزلزل میدیدند. اما شاه، از دید دو مرد اسرائیلی که او و قدرتش را رو به سقوط میدیدند، خطر را احساس نمیکرد.
یکی از اشتباهات دانسته یا نادانسته رونین برگمن در کتاب «تو زودتر بکش»، مربوط به جمله معروف امام خمینی است: «بکشید ما را، ملت ما بیدارتر میشود.» اما ایننویسنده یا جمله امام (ره) را اشتباه متوجه شده و یا از عمد و یکنگاه اسرائیلی، ترجمه اشتباه آن را در کتابش آورده است: «لطفا بکشید ما را، که ما هم میخواهیم شما را بکشیم!»
بههرحال، برگمن درباره ضعفهای روزهای آخر شاه و شکستش در مقابله با انقلاب اسلامی، اینوضعیت را ناشی از ضعف و گیجی و پریشانیاش میداند که در نتیجه روند درمان سرطان به آن دچار شده بود. به اینترتیب دو مرد اسرائیلی پس از خروج از اتاق شاه در کیش به ایننتیجه رسیدند که او تقریبا در توهم در دنیای خودش زندگی میکند. لوبرانی و مرهاو مدت کوتاهی پس از ایندیدار، به نهادهای اطلاعاتی اسرائیل هشدار دادند حکومت شاه دارد سقوط میکند که برگمن میگوید آنزمان گوش شنوایی برای اینهشدارها وجود نداشت.
عوری لوبرانی (چپ) و روون مرهاو (راست)
* درخواست بختیار از موساد برای ترور آیتالله
یکروز پس از فرار شاه از ایران، شاپور بختیار نخستوزیر وقت در 17 ژانویه 1979 (27 دی 1357) سراغ الیعذر سافریر رئیس جدید ایستگاه موساد در تهران رفت و خواست امام خمینی (ره) را در حومه پاریس ترور کنند. به اینترتیب ییتزحاک حوفی رئیس موساد، کارکنان ارشدش را برای یکجلسه فوری به مقر موساد در خیابان شاه طالوت تلآویو فرا خواند. پایان جلسه به اینحکم منتهی شد که سافریر به بختیار پاسخ منفی بدهد.
* انقلاب ایران موجب نگرانی اسرائیل میشود
«با پیروزی انقلاب اسلامی، «هم واشنگتن و هم اورشلیم هر دو به وضوح میدیدند که کشوری که زمانی نزدیکترین همپیمان آنها در خاورمیانه به شمار میرفت، حالا تبدیل به تندروترین دشمن آنها شده است.» (صفحه 189) برگمن میگوید ماموریت گستراندن انقلاب به یکی از نزدیکترین یاران (امام) خمینی، یکروحانی شیعه بهنام علیاکبر محتشمیپور واگذار شد و او بود که اتحاد (امام) خمینی با ساف را شکل داد و همیناتحاد منجر به پذیرفتهشدن نیروهای (امام) خمینی در پایگاههای آموزشی نیروی 17 فتح شد.
تقریبا سهسال پس از سقوط شاه، (امام) خمینی، محتشمیپور را بهعنوان سفیر ایران در سوریه تعیین کرد. مئیر داگان که آنزمان نیروهای اسرائیلی در لبنان را فرماندهی میکرد، درباره تشکیل حزبالله لبنان گفته: «اسدِ پدر (حافظ اسد) مرد باهوشی بود. یک دستگاه درست کرد که خون اسرائیل رو بکشه بیرون؛ بدون اینکه یه پنی پول بده!» در جولای 1982 (تیر 61) ایران و سوریه یک اتحاد نظامی را امضا کردند که به سپاه پاسداران اجازه میداد تحت فرماندهی محتشمیپور در لبنان فعالیت کند.
تحقیقات اسرائیلیها برای جلوگیری از رسوایی، به اعلام ایننتیجه منجر شد که اینانفجار ناشی از یکخطای فنی مربوط به کپسول گاز داخل آشپزخانه بوده، نه ناشی از یک عملیات شجاعانه یکسازمان شیعی تازهتاسیس11 نوامبر آنسال (20 آبان 61) مقر منطقهای ارتش و مقر حکمرانی IDF در شهر صور لبنان، توسط یکمبارز جوان لبنانی بهنام احمد جعفر قصیر مورد حمله شهادتطلبانه قرار گرفت. انفجار، ساختمان را ویران کرد و 76 سرباز اسرائیلی، پلیس مرزی اسرائیل و نیروی عملیاتی شینبت را همراه 27 لبنانی کشت. رونین برگمن در کتاب خود، عملیات شهادتطلبانه احمد جعفر قصیر را «اولین حمله انتحاری اسلامگرایانه خارج از ایران» میخواند و میگوید تحقیقات اسرائیلیها برای جلوگیری از رسوایی، به اعلام ایننتیجه منجر شد که اینانفجار ناشی از یکخطای فنی مربوط به کپسول گاز داخل آشپزخانه بوده، نه ناشی از یک عملیات شجاعانه یکسازمان شیعی تازهتاسیس!
برگمن میگوید بخش اطلاعاتی اسرائیل، آنزمان واقعا از ایننیروی شبهنظامی تازهتاسیس که داشت از زیر ویرانههای پر از دود لبنان برمیخاست، بیخبر بود. در اینسازمان، هم نیروهای تازهجذبشده عضویت داشتند هم چریکهای کارکشتهای نظیر عماد مغنیه. درباره اینچهره کلیدی و مرموز لبنانی، فقط ایناطلاعات دست اسرائیلیها را گرفت که امین الحاج (رومنیگه) جاسوس اسرائیلی که خودش هم شیعه بود گفت در زمان بچگی با عماد مغنیه ارتباط داشته است.
مغنیه با فاصله کمی از تاسیس حزبالله تبدیل به یکی از مهمترین نیروهای اینسازمان و کابوس اسرائیلیها شد. مغنیه در کنار محتشمیپور، سازمان جهاد اسلامی را تاسیس کرد و همینسازمان بود که احمد جعفر قصیر را به عضویت خود درآورد. همانطور که وحید خضاب مترجم کتاب تذکر داده، رونین برگمن بهجای تلاش برای درک واقعی انگیزههای ایمانی عملیاتهای استشهادی نیروهای حزبالله، سعی کرده در نوشتههای خود اینعملیاتها را در سطح مغزشویی تقلیل دهد. اما با اینحال یکنکته مهم را که برگمن ذکر کرده، نباید از نظر دور داشت. او میگوید حزبالله با اجرای عملیاتهای انتحاری در لبنان این روش را به چیزی از قبیل یک هنر تبدیل کرد. و باید توجه داشته باشیم که اسرائیل و آمریکا چندسال بعد با تاسیس داعش و ترویج بیرویه عملیاتهای تروریستی انفجارهای انتحاری بین مردم غیرنظامی، شیوه مبارزه شهادتطلبانه را لوث کردند.
شهید احمد جعفر قصیر و نتیجه عملیات استشهادیاش
* ضربات پی در پی عماد مغنیه و صدور برگه قرمز برای محتشمیپور
در 18 آپریل 1983 (29 فروردین 62) یکی از نیروهای مغنیه ون خود را به در سفارت آمریکا در بیروت کوبید و باعث شد 63 نفر از جمله تمام اعضای ایستگاه CIA در لبنان و رابرت ایمز متخصص ارشد سیا در امور خاورمیانه کشته شوند. کمی بعد در 23 اکتبر (اول آبان) مهاجمین انتحاری کامیونهای خود را در مراکز نیروهای چندمیلتی بیروت منفجر کردند که 241 نیروی پاسدار صلح آمریکایی کشته و در پایگاه چتربازان فرانسوی هم 58 نفر کشته شدند. در 4 نوامبر 1983 (13 آبان 62) یکراننده شهادتطلب دیگر به یکی از مراکز ارتش اسرائیل در صور حمله کرد و با بمب 500 کیلوگرمی خود، ساختمانی را که پایگاه عملیاتی شینبت بود، ویران کرد. در نتیجه 60 نفر کشته و 29 تن زخمی شدند.
در آنشرایط بین اینکه اسرائیل دوباره قتلهای هدفمند را راه بیاندازد یا نه بحث بود. اما ایناتفاقنظر وجود داشت که هدف اول عماد مغنیه باشدبرگمن درباره نتایج حملات عماد مغنیه به اسرائیل مینویسد: «به لطف اینحملات انتحاری که توسط مغنیه طراحی و فرماندهی میشد، به نوعی میشود گفت محتشمیپور دقیقا همانچیزی که دنبالش بود را به دست آورد: نیروی چندملیتیای که در لبنان حضور داشت منحل شد و اسراییل طی چند مرحله تقریبا از تمامی خاک لبنان عقبنشینی کرد تا جایی که نیروهایش در کمربند کمعمقی موسوم به ناحیه امنیتی در جنوب اینکشور متمرکز شدند.» (صفحه 203) در آنشرایط بین اینکه اسرائیل دوباره قتلهای هدفمند را راه بیاندازد یا نه بحث بود. اما ایناتفاقنظر وجود داشت که هدف اول عماد مغنیه باشد. با اینوجود اطلاعاتی درباره او وجود نداشت. مغنیه و نیروهایش هم در ادامه، شروع به ربایش هواپیما و افراد غربی در لبنان کردند تا مقابل اهداف سیاسی و نمادین، معاوضه شوند. آمریکا هم در فراهم کردن زمینه آزادی اکثر گروگانها ناکام ماند. در همینعملیاتها دو آمریکایی رده بالا هم ربوده شدند؛ سرهنگ ویلیام هسگینز که همراه سازمان ملل به لبنان آمده بود و ویلیام باکلی رئیس ایستگاه سیا در بیروت.
موساد به اینتحلیل رسیده بود که هماهنگی بین ایران و حزبالله در دفتر محتشمیپور در سفارت ایران در دمشق انجام میشود نه بیروت. به اینترتیب در انتهای سال 1983 ناحوم عادمونی رئیس موساد یک برگه قرمز را بهنام محتشمیپور به شیمون پرز نخستوزیر وقت داد تا امضا کند. «بهعنوان یکقاعده اسرائیل از هدفقراردادن مقامات رسمی کشورهای مستقل خودداری میکرد و اهمیت نداشت که آنها چقدر با ملت یهودی تخاصم داشته باشند. ولی حالا دیگر باید کاری برای متوقفکردن حزبالله صورت میگرفت.» (صفحه 205)
* ارسال بسته انفجاری برای آقای سفیر
هر طرحی که مستلزم نزدیکشدن فیزیکی به محتشمیپور یا نزدیکشدن به مراکزی بود که زیاد به آنها رفت و آمد داشت (شلیک به سوژه، بمبگذاری در محل یا مسمومکردن)، بهواسطه نگرانی از دستگیری نیروهای عملکننده رد شد. فقط یکگزینه باقی ماند و آن هم ارسال بسته بمبگذاریشده بود. اینروشِ موساد، پیشتر دو بار با موفقیت به نتیجه رسیده بود. اما در دیگر موارد موفق نبود.
با باز کردن کتاب، انفجار رخ داد و یک گوش، یک دست و بیشتر انگشتهای دست دیگر محتشمیپور همراه با یکچشمش از بین رفتند. اما او زنده ماندبههرحال اسرائیلیها بهدلیل رد گزینههای دیگر، در 14 فوریه 1984 (25 بهمن 1362) یکبسته پستی بزرگ به سفارت ایران در دمشق ارسال کردند. در ظاهر یک انتشارات مشهور در لندن که ایرانیها مالکش بودند، اینبسته را ارسال کرده بود و محتوایش کتابی درباره اماکن مقدس ایران و عراق بود. منشی سفارت با باز کردن بسته و دیدن یککتاب در آن که باید به دست سفیر میرسید، آن را به محتشمیپور رساند.
با باز کردن کتاب، انفجار رخ داد و یک گوش، یک دست و بیشتر انگشتهای دست دیگر محتشمیپور همراه با یکچشمش از بین رفتند. اما او زنده ماند. حالا دیگر بسته پستی هم جواب نداده بود. اسرائیل هم مسئولیت عملیات را به عهده نگرفت اما ایرانیها تردید نداشتند موساد در پس اینسوءقصد قرار دارد. محتشمیپور هم بهگفته رونین برگمن، تبدیل به یک نماد و جانباز جنگ مقدس (امام) خمینی شده بود. ایننقشه ناکام، تاثیری روی عملیاتهای حزبالله نگذاشت. برگمن میگوید احتمالا اگر محتشمیپور کشته هم میشد، تاثیری نمیگذاشت. به همیندلیل اسرائیل سراغ هدف بعدی رفت؛ شیخ راغب حرب، امام جماعت شهر کوچک جبشیت در جنوب لبنان که مردی سخنران و منبری بود نه رزمنده و عملیاتی.
شهید شیخ راغب حرب
دو مامور لبنانی برای انجام اینکار اعزام شدند و روز جمعه 16 فوریه (27 بهمن 62) دو روز پس از انفجار در سفارت ایران در دمشق، سر پیچ یکجاده انتظار شیخ راغب حرب را کشیدند و با رسیدن خودروی حرب، او را زیر رگبار گلوله گرفتنداستدلال مئیر داگان این بود که حرب بهطور مداوم از حملات علیه اسرائیل و اسرائیلیها دفاع میکند. به گفته او حرب گرچه در هیچکدام از حملات علیه اسرائیل مشارکت نداشت اما مشوق و محرک اینحملات بود. درنتیجه داگان برای صدور حکم قتل حرب، درخواست مجوز کرد. به اینترتیب دو مامور لبنانی برای انجام اینکار اعزام شدند و روز جمعه 16 فوریه (27 بهمن 62) دو روز پس از انفجار در سفارت ایران در دمشق، سر پیچ یکجاده انتظار شیخ راغب حرب را کشیدند و با رسیدن خودروی حرب، او را زیر رگبار گلوله گرفتند. داگان کمی بعد یک مبارز برجسته شیعه در جنوب لبنان را هم هدف قرار داد؛ محمد سعد. ترور او روز چهارم مارس 1985 (13 اسفند 62) با انفجار انبار تسلیحات سعد انجام شد و او و یکی از نیروهایش همراه با 13 تن دیگر شهید شدند. اما همچنان هیچاطلاعاتی درباره هدف شماره یک یعنی عماد مغنیه وجود نداشت.
* تلاش برای حذف رهبر معنوی حزبالله
سهروز پس از ترور ناموفق محتشمیپور، برای حذف علامه سید فضلالله رهبر معنوی حزبالله عملیاتی انجام شد که طی آن در روز هشتم مارس 1985 (17 اسفند) یکماشین بمبگذاریشده نزدیک منزل او در بیروت منفجر شد. در اینحادثه آسیبی به فضلالله نرسید اما 80 نفر کشته و 200 تن زخمی شدند که اکثرشان نمازگزاران مسجدی بودند که فضلالله در آن سخنرانی میکرد. در اینحمله برخی از محافظان سید فضلالله ازجمله جهاد مغنیه برادر عماد هم شهید شدند.
* شکست شرمآور عملیات آبی و قهوهای برای زدن احمد جبریل
در سال 1986 دستگاه اطلاعاتی اسراییل فهمید احمد جبریل فرمانده سازمان جبهه خلق برای آزادی فلسطین با حزبالله همکاری دارد و برگه قرمز او را به امضای اسحاق شامیر رساند. شب 8 دسامبر 1988 ارتش اسراییل عملیات بزرگ زمینی «آبی و قهوهای» را برای کشتن جبریل و تخریب شبکه غارهای سازمان او آغاز کرد که به یک شکست شرمآور تبدیل شد. در اینعملیات «یکی از تکاوران تیم ترور با درجه سرهنگ دومی کشته شد. 4 سرباز گم شدند و بعدا مجبور شدند آنها را طی یک عملیات پیچیده هوایی از آنجا خارج کنند. علاوه بر این، یک سگ آموزشدیده که روی او مواد منفجره بسته شده و قرار بود به داخل یکی از غارها برود و آنوقت از طریق یک کنترل از راه دور، بمب روی او منفجر شود، از صدای تیراندازیها وحشتزده شد و فرار کرد. حزبالله بعدا اینحیوان را یافت و همین، واحد مخفیانه سگها در داخل IDF که «نیش» نام داشت را لو داد. از همه اینها شرمآورتر اینکه احمد جبریل اصلا آنشب آنجا نبود.» (صفحه 213)
تا اواخر دهه 1980 حزبالله دستگاه اطلاعاتی خیلی بهتری نسبت به زمان آغاز تاسیسش داشت. از بخت بد اسرائیل، شمار شیعیانی که حاضر باشند برای پول، کار جاسوسی کنند کمتر و کمتر میشد تا حدی که به ندرت میشد چنینکسی را یافت. چون هیچکس نمیخواست به حزبالله خیانت کند. در ادامه عماد مغنیه با پشتیبانی سپاه و وزارت اطلاعات ایران، تاکتیکهای میدانی حزبالله را تیزتر و تکمیل کرد. حملات انتحاری و بمبگذاریهای کنار جادهای و کمینهایی که با دقت انجام میشد، ضربات سنگینی به اسرائیل وارد کرد. در حد فاصل سالهای 1984 تا 1991، سه هزار و 425 عملیات علیه IDF و ارتش لبنان جنوبی صورت گرفت. در اینعملیاتها 98 سرباز اسراییلی و 134 تن از همپیمانان لبنانی آنها کشته و 447 اسرائیلی و 324 لبنانی همپیمانشان هم زخمی شدند. بعدها مشخص شد دو مفقودالاثر اسرائیلی هم کشته شدهاند.
ادامه دارد...