دوشنبه 5 آذر 1403

توازن قدرت در جهان با تقویت ساختارچند قطبی درحال تغییر است

خبرگزاری ایرنا مشاهده در مرجع
توازن قدرت در جهان با تقویت ساختارچند قطبی درحال تغییر است

تهران - ایرنا - اندیشکده شورای آتلانتیک در گزارشی با اشاره به نبود درک مشترک میان برلین و واشنگتن نوشت: ایالات متحده و آلمان به طور فزاینده‌ای ادراک متفاوتی از تهدیدهای استراتژیک دارند و این اختلاف‌نظر با توجه به تقویت ساختارهای چندقطبی، بیشتر از گذشته باعث برهم خوردن توازن قدرت در جهان می‌شود.

اندیشکده «شورای آتلانتیک» در تحلیلی با عنوان «ایالات متحده، آلمان و نظم جهانی: اولویت‌های جدید اتحاد در حال تغییر» به بررسی آینده روابط واشنگتن و برلین و تاثیر آن در شکل دهی به جهان پرداخته و آورده است:

اکثر تحلیل‌های اخیر از روابط آمریکا و آلمان این احتمال را که دو کشور واقعا در مورد مسایل امنیت بین‌المللی اختلاف‌نظر دارند را در نظر نمی‌گیرند. این واقعیت از سال 2003، زمانی که برلین ضمن مخالفت علنی با جنگ در عراق به رهبری آمریکا به جبهه پاریس و مسکو پیوست و در سال 2011، هنگامی که به قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل متحد مبنی بر اعلام لیبی به عنوان منطقه پرواز ممنوع در کنار مسکو و پکن ایستاد و به آن رای ممتنع داد، آغاز شد. واکنش ایالات متحده در هر مورد از این مخالفت‌ها کم و بیش نادیده گرفتن آلمان بود، سیاستی که احتمال تحمیل هزینه‌های قابل توجه را به حداقل می‌رساند.

برخورد همسوی واشنگتن و برلین با واگرایی‌ها در سیاست‌های امنیتی به عنوان یک واقعه مشترک، به سیاست گذاران در هر دو طرف اقیانوس اطلس اجازه داد تا این واقعیت ناخوشایند را نادیده بگیرند که ایالات‌متحده و آلمان به طور فزاینده‌ای ادراک متفاوتی از تهدیدها و فرهنگ‌های استراتژیک دارند. این ممکن است در شرایط وجود ساختار تک قطبی به رهبری ایالات متحده و یک نظم جهانی پایدار قابل تحمل باشد چراکه در این صورت هیچ کدام از اختلاف‌های آمریکا و آلمان به اندازه کافی قابل توجه نیست تا سیستم بزرگ‌تر را بر هم بزند اما دیگر این‌گونه نیست.

نسبت به زمان تک قطبی، قدرت ایالات متحده اکنون تحت فشار قابل توجهی قرار گرفته و قدرت آلمان رشد کرده است. در شرایط جدید، افزایش روابط ایالات متحده و آلمان پیامدهای گسترده‌تری دارد. این اختلافات اکنون بیش از گذشته در توازن قدرت جهانی تاثیر دارد. حتی سیاست‌گذارانی که این تغییرات را تشخیص می‌دهند در عبور از مفروضات دوره قبلی که روابط ایالات متحده و آلمان بر اساس تقسیم کار مشخص بود، مشکل داشتند: ایالات متحده از نظم، امنیت و سیستم مالی بین‌المللی مراقبت می‌کرد در حالی که آلمان بر توسعه اقتصادی، آشتی با همسایگان و ادغام اروپا متمرکز بود.

این پویایی به صورت همزمان ممتد و تا اندازه ای موفق بود، اما تاثیر کمرنگی بر سیاست خارجی آلمان داشت. در ذهن اکثر آلمانی‌ها، ژئوپلیتیک با سقوط دیوار برلین به پایان رسید و روحیه لیبرالیسم اقتصادی و جهانی‌سازی آنها را آزاد کرد تا بر خلق ثروت تمرکز کنند. آلمان که تحت حمایت ایالات متحده قرار دارد، شبیه سوئیس بزرگ و باعث شد تا «رادک سیکورسکی»{Radek Sikorski} وزیر امور خارجه اسبق لهستان در سال 2011 ادعا کند که بیش از «قدرت آلمان از بی تحرکی این کشور» ترس دارد.

بنابراین آلمان از یک متحد که قدرت آمریکا را در اروپا چند برابر کرد به کشوری تبدیل شده که فقط مشارکت‌های محدودی در این همکاری‌ها داشته است. اتحاد بین پلیس جهان و پرشورترین فروشنده آن اما چندان مناسب نبوده‌است. در حقیقت، اهداف مشترک بین واشنگتن و برلین در بسیاری زمینه‌های سیاسی، از ژئوپلیتیک (چین و روسیه)، امنیت (هزینه های دفاعی و تقسیم بار)، فناوری (ارتباطات از راه دور، تنظیم اینترنت، مالیات دیجیتال) با یکدیگر همسو نبوده‌اند. به نظر می‌رسد دو کشور دیگر درک مشترکی از تهدیدها یا سازوکاری برای سیاست مشترک خارج از ناتو را ندارند.

از دیدگاه ایالات متحده، این وخامت روابط ناشی از آن است که آلمان نسبت به ایالات‌متحده علاقه کمتری برای رسیدگی به موضوع‌های امنیتی دارد. از نظر بسیاری از آمریکایی‌ها، برلین در مورد روابط بین ایالا متحده و آلمان به دریافت یک سری تضمین‌های یک جانبه از طرف آمریکا عادت کرده‌است؛ دونالد ترامپ حامی این دیپلماسی مخرب بود.

از دیدگاه آلمان، فروپاشی روابط دوجانبه تا حد زیادی ناشی از تغییرات مکرر یک جانبه در سیاست ایالات‌متحده و چرخه مهلک سیاست‌های ریاست جمهوری ایالات متحده است. جایی که هر دولت جدید خود را وقف تغییر میراث رییس جمهوری‌های پیش از خود می‌کند. خروج اخیر ایالات متحده از پیمان «منع موشک‌های هسته‌ای میان برد و پیمان آسمان‌های آزاد چه به دلایل سیاسی توجیه شده باشد و چه نه، ثابت کرد که متحدان آمریکا دیگر حتی به مصوبات سنا به عنوان بالاترین دستورات اجرایی هم نمی توانند اعتماد کنند.

حقیقت چرایی نابودی روابط بین این دو متحد مورد اشاره قرار می گیرد اما هیچ یک از آنها به این تغییر ژئوپلیتیکی بزرگ توجه نمی‌کنند؛ واشنگتن و برلین هر روز کمتر و کمتر یکدیگر را درک می‌کنند، حتی اگر اروپا در سیاست جهانی کمتر مورد توجه قرار گیرد.

وقتی روابط ایالات متحده و آلمان به شکل کنونی آن (پس از جنگ جهانی دوم) آغاز شد، منطقه آتلانتیک واقعا مرکز ثقل ژئوپلیتیک جهان بود. برای نیم قرن، خود برلین محتمل‌ترین منطقه برای رویارویی بین ابرقدرت‌های جهان بود. اما امروز، به نظر می‌رسد که با وجود سقوط سیستم بین‌المللی و از بین رفتن صلح بین قدرت بزرگ در تعدادی از مناطق مهم از جمله دریاهای چین جنوبی و شرقی احتمال رویارویی در این مناطق بیش از هرجای دیگری به ویژه آلمان یا اروپا است.

 ترامپ تنها دلیل اختلافات ایالات متحده و آلمان نبود

علیرغم تلاش‌های اخیر برای روح بخشیدن به روابط بین کشورهای حوزه آتلانتیک و با گسترش مسوولیت‌ها در مورد منطقه «ایندو پاسیفیک»، اکثر آلمانی‌ها تهدیدهای امنیتی یا مزایای حضور خود را در آنجا درک نمی‌کنند. در بحث داخلی نیز آلمان، ایالات متحده و چین را اغلب به عنوان سلطه‌گرانی برابر می‌شناسد که در حال جنگ بر سر چیزی جز قدرت نیستند. یک بازیگر کاملا تجاری مانند آلمان، به شرطی که درگیری به منافع تجاری آسیب نرساند، خود را در بازی آمریکایی - چین دخیل نمی‌داند.

در خصوص روابط ایالات متحده و آلمان در گذشته باید گفت حمایت از آلمان تقسیم شده و آسیب‌پذیر، اجتناب ناپذیر بود؛ در آن شرایط نقش درام ایالات متحده در این کشور بسیار زیاد بود. به مرور زمان آلمان متحد و ثروتمند شد اما مسوولیت تحمیل شده و سنگین بین المللی خود را بر عهده نگرفت.

دولت جو بایدن که متعهدتر به همکاری با متحدان ایالات متحده است و دولت جدید آلمان که از نظر ژئوپلیتیکی فعال‌تر و مسوولیت‌پذیرتر است، موجب می‌شود این دو کشور اتحاد فراآتلانتیک را برای سال‌های پس از 2020 آغاز کنند. هر دو طرف اما باید مراقب باشند که روابط دوجانبه بهبود یافته را به عنوان یک اتحاد نیرومند و موثر اشتباه نگیرند. همانطور که در روزهای پایانی سال 2020 مشاهده شد، «دونالد ترامپ» تنها دلیل اصلی اختلافات ایالات متحده و آلمان نیست.

توافق کمیسیون اروپا با چین بر روی یک توافقنامه جامع درباره سرمایه‌گذاری (CAI) که در تعطیلات کریسمس مورد استقبال مرکل قرار گرفت و به سرعت انجام شد، گویای این موضوع است. این امر پیامی را به دفتر بایدن که جبهه مشترکی را با اتحادیه اروپا (EU) در برابر چین پیشنهاد داده بود، ارسال کرد. اکنون که اتحادیه اروپا در طی دو سال آینده در مرحله نهایی‌سازی و تصویب CAI قرار دارد، بعید است که بروکسل در هر جبهه مشترکی علیه پکن به واشنگتن بپیوندد. از طرف دیگر، حتی با وجود دولت جدید در ایالات متحده نیز نمی توان برلین یا بروکسل را برای فراموش کردن چهار سال گذشته متقاعد کند.

*«شورای آتلانتیک» اندیشکده ای جهت بررسی و پژوهش در حوزه تعاملات بین المللی است که به صورت ویژه به مسائل آتلانتیکی و مشارکت در مقابل چالش های جهانی می پردازد. این اتاق فکر در سال 1961 تاسیس شد و مدعی است تاکنون تلاش دارد محلی را برای طرح دیدگاه ها در زمینه تجارت، سیاست و همکاری صاحبان فکر پدید آورد. دفتر اصلی این مرکز پژوهشی در واشنگتن اقرار دارد.

انتشار این مطلب به معنای تائید محتوای آن نیست.

*س_برچسب‌ها_س*
توازن قدرت در جهان با تقویت ساختارچند قطبی درحال تغییر است 2
توازن قدرت در جهان با تقویت ساختارچند قطبی درحال تغییر است 3