یک‌شنبه 4 آذر 1403

جمله بایدن که "می‌خواهیم ایران را آزاد کنیم" کاملا منطبق با سند امنیت ملی امریکاست | گفت‌و‌گو با رئیس اندیشکده احیای سیاست

خبرگزاری تسنیم مشاهده در مرجع
جمله بایدن که "می‌خواهیم ایران را آزاد کنیم" کاملا منطبق با سند امنیت ملی امریکاست | گفت‌و‌گو با رئیس اندیشکده احیای سیاست

وقتی طرح "ابتکار ریاست جمهوری برای بازسازی دموکراسی" را در کنار سند امنیت ملی می‌گذارید، به خوبی متوجه می‌شوید که وقتی بایدن می‌گوید "می‌خواهیم ایران را آزاد کنیم" صرفاً یک اشتباه لپی نیست، بلکه مُر سند امنیت ملی امریکا است.

- اخبار سیاسی -

گروه اندیشه - علی محمولی: یکی از امور ثابتی که روؤسای جمهور ایالات متحده بلافاصله پس از پیروزی در انتخابات پیگیری می‌کنند، تدوین سندی امنیتی تحت عنوان سند راهبرد امنیت ملی است که بازتاب‌دهنده نحوه کنش دولت وقت نسبت به چالش‌های پیشرو، همسو با نگرانی طبقه حاکم بر این کشور است.

برای بررسی سند امنیت ملی بایدن - هریس که مهر ماه گذشته توسط کاخ سفید منتشر شد، با مهندس مهدی خراتیان، رئیس اندیشکده احیای سیاست گفتگو کردیم.

خراتیان در این گفت‌وگو بر آن است که علیرغم اینکه جنگ روسیه در اوکراین فوری‌ترین تهدید علیه منافع و هژمون غرب است، ولی محوری بودن بحث چین در سند فوق بدلیل نگرانی عمیق حاکمیت آمریکا از کنار گذاشته شدن بعنوان مهمترین ابرقدرت اقتصادی، سیاسی و نظامی دهه‌های اخیر جهان تک‌قطبی فعلی است و این سند مهم را به نوعی مانیفست جنگ سرد دوران جدید می‌داند.

اشاره به ایران در استراتژی جدید امنیت ملی آمریکا

* کلیت سند امنیت ملی چیست و اهمیت آن برای دولت فعلی امریکا و دولتهایی که در امریکا سرکار می‌آیند چیست؟

اسناد امنیت ملی (NSS) هر پنج سال یک بار منتشر می‌شوند و کارکرد آن بازتعریف جهتگیری‌های ایالات متحده امریکا است. این اسناد بر سند استراتژی دفاعی آمریکا (NDS) سایه میاندازند.

در ابتدای همین سند استراتژی دفاعی امریکا می‌بینیم که بلافاصله به سند امنیت ملی ارجاع می‌دهد. بنابراین سند امنیت ملی در حوزه های مقابله با تروریسم، جامعه اطلاعاتی، دفاعی، سیاست گذاری های وزارت خارجه امریکا و... یک سند بالادستی به حساب می‌آید.

نکته اساسی این سند این است که فقط استراتژیک نیست بلکه ماهیتی دکترینال هم دارد. یعنی روح حاکم بر جهان از منظر امریکا در آن بازنمایی می‌شود.

بعضی از اسناد امنیت ملی اهمیت بیشتری از سایر اسناد دارند چون در آنها نقاط عطفی وجود دارند مثل سند 2002 در زمان بوش پسر که حائز نقطه عطف بود. در سند امنیت ملی 2022 هم شاهد نوعی نقطه عطف هستیم، چون تغییر رویکردهای مهمی دارد که البته علایم آن در سند امنیت ملی 2017 ترامپ هم دیده می‌شد.

بنابراین تغییر رویکردها در برخی از این اسناد پررنگ‌تراند و به عبارت دیگر برخی از این اسناد تاریخی‌ترند و به ما نشان می‌دهند که امریکا چه تغییر دیدگاهی داشته است. بخش زیادی از آنچه که باید از نسبت امریکا با دنیا بدانیم در این اسناد نهفته است.

* با توجه به اشاره شما به سند امنیت ملی بوش پسر که در سال 2002 نوشته شد، به نظرتان چه وجوه اشتراکی بین آن سند و سند امنیت ملی 2022 بایدن وجود دارد؟ با توجه به اینکه در هر دو، نوعی ثنویتاندیشی اتوکراتیک - دموکراتیک (تقابل خیر و شر در سند بوش) دیده می‌شود. به نظرتان این چارچوب‌بندی‌های ایدئولوژیک که بایدن در سند خود دارد به چه دلیل است؟

باید توجه داشت که بوش، نئوکان بود و بایدن دموکرات است و هر دو خط فکری وودرو ویلسون را دنبال می‌کنند. البته همه دموکراتها ویلسونی نیستند؛ ویلسونی‌های نرم، بخشی از دموکراتها نظیر بایدن هستند و ویلسونی های سخت، نئوکانهای حزب جمهوریخواه را شامل می‌شوند.

ویلسونی‌ها نسبت به بسط ارزشهای امریکایی در جهان خود را متعهد می‌دانند. رویکرد بوش، سخت افزارانه‌تر بود و متاثر از اتفاقات یازده سپتامبر و ورود به خاورمیانه این وجه در او برجسته‌تر هم شد. بایدن اما در این سند حداقل به ظاهر سعی کرده است لحن خود را کنترل کند و نسبت به کشورهایی چون چین، تندروی نکند و طوری حرف نزند که این سند نوعی اعلان جنگ به چین تلقی شود.

هم در سند بوش و هم در سند بایدن، روح ویلسونی حکمفرما است اما این دوگانه اتوکراتیک - دموکراتیک در سند بوش به این وضوحی که در سند بایدن می‌بینیم نبود. در آن سند می‌بینیم که به دموکراتیک شدن فلسطین اشاره می‌کند یا مثلاً درباره کشوری مثل کلمبیا توصیه می‌کند که این کشور باید به سمتی برود که از نهادهای دموکراتیک برخوردار باشد و همچنین به تایوان دموکراتیک می‌پردازد اما دوگانه‌ای که فرمودید و بلوک‌بندی جهان بر اساس اتوکراسی - دموکراسی و راهبر دانستن آمریکا در بلوک دموکراتیک و راهبر دانستن چین در بلوک اتوکراتیک را من در سند بوش پسر نمی‌بینم.

در سند بایدن، نگرانی امریکا در قالب یک ثنویتسازی مطرح است و سعی می‌شود چین را نه به عنوان یک قدرت اقتصادی و سخت افزاری بلکه به عنوان یک مدل حکمرانی و یک مدل نظم جهانی مخرب معرفی کند و اذعان می‌کند که امریکا باید جلوی رواج چنین مدلی از حکمرانی را بگیرد.

ادبیات مندرج در این سند یادآور تلقی‌های رایجی مثل "امپراطوری شیطان" است؛ این سند به نوعی به عنوان مانیفست جنگ سرد جدید مطرح است و از شکل‌گیری یک بلوک‌بندی صحبت می‌کند و در آن از چین به عنوان یک هماورد یاد می‌شود که می‌تواند نظم بین المللی جدید را برخلاف ارزش‌های امریکایی شکل دهد.

در سند بوش هیولایی به نام تروریسم را می‌بینیم و این مشکلی است که باید جهان برای حل و فصل آن بسیج شود. در آن سند نزدیک به نود و چهار مرتبه کلمه "ترور" به کار رفته است درحالی که تنها چهارده بار کلمه دموکراسی را می‌بینیم.

بوش، نئوکان بود و بایدن دموکرات است و هر دو خط فکری وودرو ویلسون را دنبال می‌کنند. البته همه دموکرات‌ها ویلسونی نیستند؛ ویلسونی‌های نرم بخشی از دموکرات‌ها نظیر بایدن هستند و ویلسونی‌های سخت، نئوکان‌های حزب جمهوریخواه را شامل می‌شوند. ویلسونی‌ها نسبت به بسط ارزش‌های امریکایی در جهان خود را متعهد می‌دانند.

* در اسناد امنیت ملی امریکا سعی می‌شود به مخاطراتی که پیش روی ایالات متحده وجود دارد توجه شود و به همین دلیل نوعی شعارزدگی را در آن می‌بنیم که تا حدی طبیعی است، اما شعارزدگی سند بایدن نسبت به ترامپ کمرنگ‌تر است.

به عنوان مثال می‌بینیم که تعداد کلماتی نظیر تروریسم و دموکراسی نسبت به کلماتی مانند رفاه و امنیت در این سند کمتر است. سوال به طور مشخص این است که به جز روحیات خاص ترامپ، از سال 2017 تاکنون چه بر امریکا گذشته که باعث شده چنین تغییراتی در سند امنیت ملی اعمال شود؟

امریکا از اوایل دهه پیشین یعنی از سال 2010، از خطری به نام چین آگاه بود و موسسسات و اندیشکده‌ها تاکید می‌کردند که چین با این نرخ رشد اقتصادی عجیب، امریکا را پشت سر خواهد گذشت. البته تا حدودی هم بحث خطر شرق آسیا سابق بر این مقطع نیز مطرح شده بود؛ مثلا می‌بینیم که در سند "بازسازی پدافند آمریکا" (Rebuilding America Defenses) که مربوط به دوران پس از جنگ سرد است و به نوعی بعضی‌ها این را مانیفست دولت بوش می‌دانستند و همه از امثال دیک چنی، پاول ولفوویتز و رامزفلد همه از این سند مهم ملهم و متاثر بودند، صراحتاً به این بحث که باید تمرکز را بر شرق آسیا و چین گذاشت تاکید می‌شود.

حتی می‌توانیم از این مقطع هم عقب‌تر برویم. ساموئل هانتینگتون در سال 1992 که کتاب "برخورد تمدنها" را نوشت، به سحنرانی دنگ شیائوپینگ ارجاع می‌دهد و از جنگ سرد جدید بین چین و امریکا صحبت می‌کند.

این بحثها اما تا روی کار آمدن شی‌جین‌پینگ جدی نبود؛ برداشت من این است که هو ژینتائو به دکترین "خیزش مسالمت‌آمیز" متعهد و ملزم بود و به گونه‌ای رفتار می‌کرد که برای امریکایی‌ها حساسیتی ایجاد نشود. اما رویکرد شی جین پینگ متفاوت بود و دکترین "رویای چینی" مطرح شد. از زمان به روی کار آمدن او چین به پروژه‌های عظیم زیرساختی روی آورد و طرح های بلند پروازانه‌ای در این کشور تعریف شد و امریکایی‌ها زمانی نگران شدند که طرح‌های این چنینی در چین تعریف شد.

یکی از نگرانی‌های روز افزون امریکایی‌ها نسبت به چین، آینده حوزه انرژی است. تحقیقات انجام شده در حوزه انرژی‌های پاک و مخصوصاً باتری‌ها، به این دلیل که چینی‌ها در ذخایر خدادادی مثل خاک‌های نادر مزیت‌هایی دارند، نگرانی امریکایی‌ها را در به چالش کشیدن قدرت خود برانگیخته است.

از مقطعی که شی جین پینگ در چین به قدرت رسید، بحث مهار چین برای امریکایی‌ها پررنگ تر شد. ترامپ در زمینه مهار چین، تقریبا شمشیر را از رو بست و شما می‌بینید که او در سند امنیت ملی سال 2017 مسئله چین را بسیار پررنگ می‌کند.

وقتی شما به سایت وزارت خارجه ایالات متحده رجوع می‌کنید و ابعاد بیشتری از طرح "ابتکار ریاست جمهوری برای بازسازی دموکراسی" را می‌بینید و آن را در کنار سند امنیت ملی می‌گذارید، به خوبی متوجه می‌شوید که وقتی بایدن می‌گوید "میخواهیم ایران را آزاد کنیم" صرفاً یک اشتباه لپی نیست، بلکه مُر سند امنیت ملی امریکا است.

تفاوت عمده این سند این است که از یک نقطه عطف و از یک دهه سرنوشت‌ساز صحبت می‌کند. در این سند از داعش، القاعده، روسیه، چین و ایران صحبت می‌شود اما روی سرفصل چین مانور بیشتری داده می‌شود و محور قرار می‌گیرد و روسیه و ایران و... حاشیه هستند.

پرداختن به چین به این پررنگی و با این حجم وسیع بسیار بیسابقه است و دولت بایدن این نکته را نشان داد که مسئله چین، مسئله‌ای دو حزبی است و ربطی به اینکه ترامپ ممکن است با چینی‌ها خصومت شخصی داشته باشد، ندارد و پروژه مهار چین در سند امنیت ملی بایدن، به شکل رسمی و در عالیترین سطح مطرح شده است.

* شما در کلاب هاوس درباره این سند فرمودید که در این سند پیرامون این نکته جمله‌ای گفته شده که "دموکراسی و اتوکراسی درحال یک مسابقه هستند که تعیین کنند که سیستم حکمرانی آینده چه باشد" و اضافه کردید که چنین تعبیری را اولین بار جرج سورس مطرح کرده است؛ درست است؟

بله تا جایی که بنده اطلاع دارم. البته باید دید که سورس این جمله را خودش اولین بار گفته و یا از جایی اخذ کرده است اما او در سخنرانی‌ای که حدود سه هفته قبل از جنگ اوکراین در اندیشکده جمهوریخواه هوور (Hoover) داشت به این موضوع تاکید کرد که مسئله امریکا و چین صرفاً بر سر این نیست که آنها در زمینه اقتصاد یا حوزه‌های دیگر با هم رقابت دارند، بلکه مسئله فراتر از این است و رقابت دو سیستم حکمرانی متفاوت مطرح است.

این نقش‌آفرینی اندیشکده‌ها در نوع خود طبیعی به نظر می‌رسد چون همانطور که عرض کردم، چین بعد از روی کار آمدن شی جین پینگ بسیار تهاجمی‌تر و رو به جلوتر گام برمی‌دارد و اندیشکده‌های متفاوتی در طی این سال‌ها دائماً درباره خطر چین هشدار داده‌اند.

اندیشکده بلفر چند سال پیش سندی مفصل درباره رقابت پایاپای و همه‌جانبه چین و امریکا منتشر کرد که در آن تمام ابعاد سیاسی، اقتصادی، امنیتی، دیپلماتیک و تکنولوژیک دو کشو را احصا و نسبت‌یابی کرد و گراهام آلیسون، بنیانگذار این اندیشکده، خودش شخصاً این سند را ارائه کرد.

این سند به لحاظ حجم یک کتاب چهار جلدی است. در این سند نشان داده شده است که چین در همه حوزه‌ها یا جلو افتاده است یا پایاپای با امریکا رقابت می‌کند و در حوزه هایی که احیاناً عقب است، با سرعت دارد فاصله خود را با امریکا کم می‌کند.

سند امنیت ملی بایدن را می‌توان بازتابی از این پژوهش‌های اندیشکده‌ای دانست و در اندازه‌ای که بنده پیگیری کرده‌ام، این سند در لحنی که در قبال چین اتخاذ کرده است متفاوت است و هم روح اسناد اندیشکده را در این سند می‌بینم.

* بایدن در این سند اذعان می‌کند که نگرانی پیرامون چین فراتر از دو جناح دموکرات و جمهوری‌خواه است و بسیاری از کشورهایی که ممکن است به نحو کامل در کمپ امریکا تعریف نشوند هم درباره چین احساس نگرانی می‌کنند و ما همکاری های خود را با این کشورها در جهت مهار چین ادامه خواهیم داد.

این سند سه محور اصلی دارد: رقابت استراتژیک با چین و تا حدی با روسیه، اهمیت سیاست‌گذاری برای سرمایه‌گذاری داخلی، و بخش آخر تمرکز بر تغییرات اقلیمی. اما در اثر روح حاکم بر سند که به آن اشاره کردید، می‌بینیم که در فرازهای بسیاری از این سند به صورت مستقیم و غیرمستقیم از چین نام برده می‌شود.

سوالی که مطرح می‌شود این است که نگرانی عمده امریکا و متحدین اروپایی و غیر اروپایی او از چین به چه دلیل است؟ نگاه ریویزیونیستی چین چه خطری می‌تواند برای امریکا و آیندهاش داشته باشد؟

اگر به اسناد گذشته نگاه کنیم می‌بینیم که تلقی امریکایی‌ها این بود که پس از پایان جنگ سرد یک جهان تک‌قطبی خواهیم داشت و وارد دوران طلایی امریکا و پکس آمریکانا خواهیم شد و بواسطه این تک‌قطبی شدن هژمونی آمریکا، صلحی پایدار در جهان حاصل خواهد شد.

اگر یادتان باشد خیلی می‌شنیدیم که می‌گفتند قرن بیست و یکم قرن امریکاست. در جنگ سرد قبلی، شوروی یک حکومت شیطانی شناخته می‌شد؛ کشوری که بسیار متمرکز است و اقتصاد درست و رو به جلویی هم ندارد و به جز در حوزه نظامی، در سایر حوزه‌ها مثل فرهنگ، تکنولوژی و... نتواسته نسبت به غرب دستاورد قابل توجهی نداشت.

تقابل با چنین شوروی‌ای راحت بود و از چنین حکومتی شما می‌توانستید به راحتی یک هیولا بسازید اما نسبت به چین چنین امری امکان‌ناپذیر است. چین کشوری است که در مسائل زیرساختی کشورهای مختلف سرمایهگذاری کرده و برای توسعه خود و سایر کشورها طرحهای بلند پروازانه‌ای دارد و در حال یارگیری از کشورهای بسیاری است.

در زمینه‌های فرهنگی و هنری هم چین با اینکه با هالیوود فاصله بسیاری دارد اما حائز حرفهایی برای گفتن است و تلاش می‌کند که فرهنگ خود را صادر کند. چین فرهنگ قدرتمندی دارد و توان اینکه به یک فرهنگ تاثیرگذار تبدیل شود را دارد و برخلاف شوروی، به لحاظ تکنولوژیک چیزی از غرب کم ندارد و شما مثلاً می‌بینید که تیک‌تاک می‌آید و حتی از اینستاگرام جلو می‌زند.

شرکتهای فناورانه چینی در وال استریت حرف‌های بسیاری برای گفتن دارند؛ مثل شرکت علی بابا. از نظر حمل و نقل ریلی کارهای بسیار زیادی در چین انجام شده و همچنین مردم از پلتفرمهای ارتباط جمعی مثل "وی چت" و "بیدو" رضایت دارند.

در چین برخلاف شوروی با یک کشور بدبخت و بیچارهای که مردم آن در زندگی در این کشور احساس بدبختی و فلاکت بکنند مواجه نیستیم. از نظر صندوق بین الملل پول و سی آی اِی معیار رشد اقتصادی "شاخص برابری قدرت خرید" است که چین در حال حاضر بر اساس همین شاخص از امریکا پیشی گرفته است و بر این اساس از منظر اندیشکده بلفر چین قدرت اقتصادی بزرگتری از امریکا محسوب می‌شود.

همه اینها را گفتم که نشان دهم امریکا با پدیده ای مواجه است که به راحتی نمی‌تواند آن را نزد افکار عمومی خراب کند. همچنین چین یک کشور پهناور و پرجمعیت است و همین می‌تواند مزیت نسبی خوبی را از نظر نظامی و همچنین نیروی کار ارزان ایجاد کند.

از طرف دیگر، حوزه ایندوپاسیفیک (حوزه اقیانوس هند و آرام) در حال تبدیل شدن به حوزه نفوذ گسترده چین است و امریکا از این نگران است که این حوزه به لحاظ جغرافیای اقتصادی، از حوزه امریکای شمالی بسیار مهمتر شود و این نگرانی وجود دارد که زمانی برسد که مثلاً بورس شانگهای از بورس نیویورک مهمتر شود.

چین از هر نظر توانایی پیشی گرفتن از امریکا و تبدیل شدن به قطب اقتصادی دنیا را داراست و امریکا در سند امنیت ملی اخیر خود تلاش می‌کند این نگرانی‌هایی که عرض کردم را بازتاب بدهد و تمام تلاش خود را برای مهار چین انجام دهد.

* در رقابتی که امریکا با چین تعریف کرده دو بخش اهمیت بیشتری نسبت به سایر حوزه‌ها دارد: بخش اقتصادی و بخش نظامی. در بخش نظامی آنها پیمان آکوس را با استرالیا و انگلستان ایجاد کردند که خبر فروش زیردریایی‌های اتمی به استرالیا بسیار سر و صدا کرد و همچنین سرمایه‌گذاری در مدرن‌سازی ارتش، مانند خبری که اوایل سال به نقل از یک فرمانده آمریکایی درباره مدرن‌سازی سیستم‌های اتمی این کشور منتشر شد. تحلیل شما از این دست اقداماتی که امریکا برای تقویت خود در برابر چین تعریف کرده است چیست؟

هم اسناد اندیشکده‌ای، هم خود سند و هم رفتار مقامات امریکا نشان می‌دهد که امریکا می‌خواهد وارد پروسه مدرنیزاسیون سیستم امنیتی و دفاعی خود شود. یک بحثی تحت عنوان "استاندارد دو جنگ همزمان" در امریکا وجود داشت، یعنی نیروهای مسلح امریکا موظف بودند به نحوی برنامه‌ریزی کنند که بتوانند در دو جبهه به طور همزمان درگیر باشند و معیار ارزیابی نیروهای مسلح امریکا این بود که تا چه حد می‌توانند به این آمادگی برسند.

سال 2015 این رویکرد کنار گذاشته شد اما در سند 2022 با عبارت‌هایی مواجه می‌شویم که گویی این رویکرد به نحوی در حال احیا شدن است. به عنوان مثال در این سند در زمینه بازدارندگی هسته‌ای گفته شده که ما باید تا سال 2030 بتوانیم با دو قدرت اتمی به نحو همزمان امکان مواجهه داشته باشیم - که این دو قدرت اتمی در اینجا به طور مشخص روسیه و چین هستند.

چین به لحاظ زرادخانه اتمی نسبت به روسیه و امریکا قابلیت پایین‌تری دارد و شاید حتی در حال حاضر با این دو کشور قابل مقایسه نباشد اما به نظر می‌رسد در دوره شی جین پینگ، چینی‌ها قصد داشته باشند که به لحاظ تعداد کلاهک اتمی خود را به روسیه و امریکا برسانند.

روسیه ممکن است به لحاظ اقتصادی برای امریکا تهدید تلقی نشود اما از نظر نظامی یک تهدید جدی برای امریکا است. به همین دلیل است که در راهبرد " استاندارد دو جنگ همزمان" نام روسیه نیز به چشم می‌خورد. در حال حاضر تلقی امریکایی‌ها از این راهبرد در مسائل اینجا و اکنون این است که آمادگی لازم را برای جنگ فرضاً در دو جبهه تایوان و اوکراین داشته باشند.

بازسازی سیستم دفاعی امریکا تنها بازسازی سیستم دفاعی امریکا نیست، بلکه منظور کل جهان غرب و هم پیمانان امریکا است. سند به این نکته اشاره می‌کند که چین به عنوان یک تهدید سیستماتیک برای ناتو به رسمیت شناخته شده است.

تا قبل از جنگ اوکراین چنین تعبیری راجع به چین به این وضوح ممکن نبود. تا قبل از جنگ اوکراین با یک ناتوی دوپاره روبرو بودیم و ترامپ هم بارها از این امر ابراز نگرانی کرده بود و می‌گفت این فقط ما امریکایی‌ها هستیم که نگران تهدید شدن صلح هستیم و کشورهای اروپایی با گاز روسیه خوش‌گذرانی می‌کنند و با چین همکاری می‌کنند. اما جنگ اوکراین به کلی فضا را تغییر داد و یک فضای ضدروسی جدید و یک فضای ضدچینی در کشورهای اروپایی شکل گرفت. به این دلیل که احساس می‌کردند چین به جنگ روسیه علیه اوکراین رضایت دارد و در مجمع عمومی سازمان ملل آن را محکوم نمی‌کند (البته اینطور نیست که چینی‌ها از جنگ اوکراین رضایت داشته باشند، چون آن را تا اینجای کار در راستای منافع خود نمی‌بینند و می‌بینیم که جدیداً در شورای امنیت سازمان ملل به قطعنامههای ضدروسی رای ممتنع می‌دهند و آنها را وتو نمی‌کنند) اما با این همه، چینی‌ها به روسیه کمک‌های پنهانی انجام دادند و تحریم‌هایی که علیه روسیه وضع شد را جدی نگرفتند. به طور کلی، یک تغییر کلی در راهبردهای امنیتی اروپا نسبت به چین به وجود آمده و اروپایی‌ها قصد دارند برای بازسازی توان دفاعی خود برای مقابله با چین کار کنند.

سند امنیت ملی 2022 همانطور که شما در سوالتان به آن اشاره کردید به پیمان "آکوس" اشاره می‌کند؛ پیمانی که بین ایالات متحده، بریتانیا و استرالیا منعقد شده است. همچنین پیمان "کواد" هم مورد توجه این سند بوده است، هرچند که پیمان کواد مثل ناتو یک پیمان نظامی نیست اما امریکایی‌ها در نظر دارند که در بلندمدت این پیمان را به تدریج به یک پیمان نظامی بدل کنند.

همانطور که دیدیم بعد از سفر نانسی پلوسی به تایوان، ترس از چین بیشتر از قبل رشد کرد و در این اثنا، ژاپن هم سعی دارد که سهم بیشتری از GDP خود را برای بودجه نظامی خود هزینه کند و آن را به سطح ناتو برساند.

چیزی که میبینیم این است که ژاپنی‌ها با تحریک امریکا به سمت بیشتر کردن تخاصم با چین حرکت می‌کنند. جرج سوروس در سخنرانی که پیشتر اشاره کردم صراحتاً می‌گوید و ادعا می‌کند که اگر حمله‌ای از سمت چین به تایوان اتفاق بیفتد نه تنها امریکا با چین وارد جنگ خواهد شد بلکه پیمان آکوس و کواد نیز فعال می‌شوند و با چین به مقابله خواهند پرداخت. به طور کلی این سند چه در بازسازی متعارف نظامی و چه نوع غیرمتعارف آن، یعنی در حوزه های اتمی و چه زمینه ائتلاف‌سازی با دیگر کشورها گام برمی‌دارد.

این سند بیشترین خشونت را در قبال روسیه به کار می‌برد اما حجم نگرانی‌ای که درباره روسیه وجود دارد به هیچ وجه با حجم نگرانی درباره چین قابل مقایسه نیست. همچنین این سند به روند طولانی شدن جنگ روسیه و اضمحلال تدریجی توان روس‌ها اشاره می‌کند و طوری رفتار می‌کند که گویی روسیه با وجود اینکه یک تهدید به حساب می‌آید، اما تا حد زیادی مهار شده است.

* یکی از مباحثی که در این سند بسیار روی آن مانور داده شده است، بحث تقویت خود ایالات متحده است. بایدن در این سند می‌گوید یکی از دلایلی که امریکا در هفت دهه گذشته پیشرو بوده برمی‌گردد به سرمایه‌گذاری‌هایی که در داخل صورت گرفته و توان و خلاقیت مردمی و دموکراسی نهادینه این کشور.

بایدن از سالی که روی کار آمده، سه قانون مهم را به تصویب رسانده: قانون سرمایه‌گذاری در زیرساخت و اشتغال مصوب 2021، قانون میکروچیپ‌ها و علوم و همچنین قانون کاهش تورم که معطوف به بحث انرژی است. این قوانین با توجه به تصریحی که سند امنیت ملی در این حوزهها دارد، چه تاثیری در قوت امریکا برای تقابل با چین دارد؟

این سند به بازسازی ایالات متحده تاکید دارد که به نظرم دو دلیل دارد: دلیل اول این است که خود سند تصریح می‌کند که در دنیای درهم تنیده و شبکه‌ای امروز، نمی‌توان مسائل روابط بین‌الملل و امنیت بین‌الملل را از مسائل مربوط به سیاست داخلی و حکمرانی جدا کرد.

این موضوع در تمامی کشورها صادق است زیرا مسائل خارجی بر داخلی تاثیر می‌گذارند و مسائل داخلی هم می‌توانند منشأ تاثیر بر خارج باشند. این یک اصل است و در یک دهه گذشته با شبکه‌ای شدن جوامع جهانی، نکته بسیار برجسته‌ای است که در خود ایران هم باید به آن توجه کنیم.

این سند بر "خود" تاکید می‌کند، دلیل آن این است که جریان ویلسونی (چه نئوکان‌های جمهوریخواه و چه بخشی از دموکراتها) همیشه از طرف جریان جکسونی حزب جمهوریخواه به این متهم بودند که بر خود ایالات متحده تمرکز ندارند و بیشتر به جریانات خارج از جغرافیای ایالات متحده و پیمان با متحدین و مسئله ناتو متمرکزاند.

اگر یادتان باشد به کرات از ترامپ می‌شنیدیم که می‌گفت ما امریکا را فراموش کرده ایم و داریم خرج امنیت ژاپن، عربستان و اروپا را می‌دهیم و به جای آنکه به تقویت زیرساخت‌های فرسوده ایالات متحده بپردازیم، داریم باری که دیگر کشورها بر دوش ما گذاشته‌اند را حمل می‌کنیم. به همین دلایل بود که جریان جکسونی حزب جمهوریخواه تا این حد در امریکا محبوب شد و شعار "امریکا را به دوران اوج بازگردانیم" بسیار سر زبانها افتاد.

سند 2022 با تاکیدی که بر مسائل داخلی امریکا می‌کند در حال دادن این سیگنال به جامعه رای جکسونی و بدنه حاکمیت امریکا است که ما هم مسئله داخلی امریکا را جدی گرفته‌ایم. این را در رویکردهای داخلی امریکا می‌بینیم: بحث نوسازی زیرساخت های صنعتی امریکا تحت قانون میکروچیپ‌ها و علم (The CHIPS and Science Act) که به آن اشاره کردید یک طرح 280 میلیارد دلاری برای امریکا می‌تراشد که البته بسیار مسئله مهمی است، چون همانطور که می‌دانید 92% چیپهای پیشرفته در تایوان تولید می‌شود و برای امریکا بسیار مهم بود که بتواند تولید میکروچیپ‌ها را کمی به داخل شیفت دهد.

در تایوان اگر جنگی رخ دهد نه تنها در حوزه‌هایی مثل گوشی‌های هوشمند مخاطره ایجاد می‌کنند بلکه در حوزه نظامی نیز امریکا آسیب فراوان خواهد دید و اصلاً بخشی از دلیل سفر نانسی پلوسی به تایوان همین حوزه بود. امریکا به طور جد تلاش بر این است که صنعت حساس نیمه‌هادی‌ها و میکروچیپ‌ها به این کشور بازگردد چون برآورد می‌کند که دیر یا زود تایوان توسط چین بلعیده خواهد شد، یا با جنگ یا بی‌جنگ.

تاکید دیگر این سند، سرمایه‌گذاری بر مردم امریکا است؛ یعنی بها دادن به نخبگان در حوزه‌های فناوری، صنعت، ریاضیات و... که به طور خاص بر روی زنان و دختران تاکید می‌کند و همچنین این سند بر جذب مهاجرین نخبه از سراسر دنیا تاکید دارد.

بحث دیگری که این سند به آن می‌پردازد توانمندسازی دموکراسی امریکایی است و تلویحاً به جریان ترامپیسم، جریانات پوپولیستی و راستگرای افراطی که به زعم آنها دموکراسی امریکایی را به خطر می‌اندازند می‌پردازد و از بوجود آمدن اولین سند استراتژی ملی دفاع ضدتروریسم داخلی خبر می‌دهد.

یعنی به نظرم نوعی لحن متلک‌گونه به جریان ترامپ که به مجلس نمایندگان یورش بردند را در این سند می‌بینیم. یا مثلاً به روسیه هشدار می‌دهد که این کشور حق ندارد در دستکاری زیرساخت‌های دموکراتیک ما (که مشخصاً منظور زیرساخت انتخاباتی آنها است) دخالت کند که این نوعی تیکه‌پراکنی به حمایت روسیه از ترامپ در انتخابات 2016 است؛ یعنی در این سند، کنترل جریان راست افراطی امریکا نیز مد نظر است.

این سند همچنین بر ائتلاف‌سازی دیپلماتیک نیز تاکید دارد و به قدرتمندتر شدن ناتو اصرار دارد که همانطور که دیدیم فنلاند و سوئد هم در حال پیوستن به این پیمان هستند. سند امنیت ملی امریکا همینطور به برقراری ائتلاف بین کشورهای آنگلوساکسون همچون بریتانیا، استرالیا، نیوزلند، امریکا و کانادا می‌پردازد و از این ائتلاف با عنوان "پنج چشم" یاد می‌کند.

ابتکار ریاست جمهوری برای بازسازی دموکراتیک (Presidential Initiative for Democratic Renewal) موضوع دیگری است که در این سند در ذیل بخش "اتکا به خود" تعریف می‌شود و برداشت من این است که از دموکراسی به عنوان سلاحی برای مقابله با کشورهایی که اتوکراتیک خوانده می‌شوند، نام می‌برد. به این معنی که ما با استفاده از رسانه‌های مستقل، افکار عمومی و جامعه مدنی کشورها، برای نیل به دموکراسی استفاده می‌کنیم و اجازه انتشار اطلاعات غلط را نمی‌دهیم. برداشت من این است که اتفاقاتی که در دو ماه اخیر در ایران افتاد کاملاً به این بخش از سند مرتبط است، چون این بخش از سند به وزارت خارجه آمریکا و سیا مربوط می‌شود.

رونق‌بخشی جهانی و تشکیل ائتلاف‌ها با کشورهایی که دموکراتیک نیستند اما از ساختارهای امریکایی تبعیت می‌کنند هم بخش دیگری از این سند است که مصداق مشخص این دست کشورها می‌تواند عربستان سعودی باشد. در بخش آخر فصل "اتکا بر خود" بازدارندگی یکپارچه مطرح می‌شود که چندین لایه را مطرح می‌کند که مهمترین آن "یکپارچه شدن با شرکا و متحدین" است. یعنی دیگر بحث بازدارندگی فقط مربوط به ایالات متحده نیست، بلکه بار این بازدارندگی بر دوش دیگر شرکا هم هست؛ یعنی اگر ما بخواهیم چین و روسیه را مهار کنیم باید همگی با هم این کار را انجام دهیم.

* سایه شوم جکسونی‌ای که ترامپ برای دولت بعدی به ارث گذاشت باعث شد که بایدن برای اینکه بتواند ترامپ را درانتخابات شکست دهد، بر مسائل اقتصادی و اشتغال‌زایی تاکید کند. الان هم برای تحقق این وعده و هم برای مقابله با چین مجبور است که بسیاری از شرکت‌های خارج شده از امریکا را به خاک این کشور بازگرداند، درحالیکه دموکراتها همیشه بر تجارت آزاد و تکیه بر بازارهای بین المللی تاکید داشتند.

به نظر شما شرکت‌هایی که برای سودآوری و بهره‌گیری از نیروی کار ارزان بیشتر در طی سالیان اخیر در شرق آسیا متمرکز شده‌اند، چقدر حاضرند که با این استراتژی بایدن همکاری کنند؟ مثلاً همین ایلان ماسک بزرگترین تاسیسات شرکت تسلا را به چین منتقل کرده است.

مسئله مهار چین بیشتر از اینکه مسئله‌ای دولتی باشد، بیشتر از جنس الیگارشی حاکم بر امریکا است. وقتی کسی مثل سوروس درباره مهار چین صحبت می‌کند، مسئله مشخص است که صرفاً چیزی نیست که در واشینگتن روی آن اجماع شده باشد، بلکه پشت درهای بسته به این نتیجه رسیده و اجماع کردهاند.

اگر بخواهیم به ادبیات هانتینگتون متوسل بشویم شاهد برخورد دو تمدن هستیم. با ادبیات فرگوسن شاهد برخورد دو امپراطوری و به معنای مارکسیستی شاهد برخورد دو بلوک تاریخی هستیم و مسئله چیزی وسیعتر از سطح دولت‌ها است.

شرکت‌های بزرگ امریکایی و سرمایه‌دارانی چون ایلان ماسک به خوبی می‌دانند که اگر چین به طور کامل مهار نشود، خود چینی‌ها فرضاً در حوزه خودروهای الکترونیک به دستاوردهایی می‌رسند که بازار تسلا را از بین می‌برند.

بنابراین شرکت‌ها به خوبی می‌دانند که اگر با این طرح کلان همکاری نکنند، چین در دو دهه آینده در تمام تکنولوژی‌های پیشرفته مثل تولید گوشی (که حوزه اپل است) و لپتاپ (که مایکروسافت و اپل در آن فعال هستند) و سایر حوزه‌ها گوی رقابت را از آنها خواهد ربود.

حضور شرکت‌ها در چین به دلیل وجود نیروی کار ارزان برای آنها سودآور بود همانطور که برای چین نیز مزایایی داشت. ممکن است برخی شرکت‌ها منافع کوتاه‌مدت را در ارجحیت قرار دهند، اما در نهایت بزرگان اقتصاد آنها به این نکته واقفاند که باید در این طرح بزرگ با امریکا در مهار چین همکاری کنند وگرنه بر قدرت آن روز به روز افزوده می‌شود.

* در سند امنیت ملی بایدن برخلاف اسناد گذشته تمرکز چندانی بر منطقه غرب آسیا دیده نمی‌شود بلکه به نحو پراکنده و کلی‌گو درباره آن صحبت شده است.

در صفحه142 سند در پاراگراف دوم اسم چین، روسیه و ایران آورده می‌شود و می‌گوید ما با همکاری سازمان‌ها و موسسات امریکایی و جامعه مدنی و دیگر کشورها، از دموکراسی و مردم آزادیخواه این کشورها حمایت می‌کنیم. با توجه به اینکه بایدن چند وقت پیش صراحتاً گفت می‌خواهند ایران را آزاد کنند، به نظر شما این بخش از سند چه ارتباطی با حوادث اخیر ایران دارد؟

در این سند به ایران به عنوان یک کشور اتوکراتیک و به عنوان کشوری که توان خرابکاری علیه منافع امریکا دارد، اشاره می‌شود. خاورمیانه برخلاف اسناد امنیت ملی سابق محور این سند نیست، اما در ابتکار ریاست جمهوری برای بازسازی دموکراتیک، نام ایران بارها ذکر شده و پیشتر عرض کردم که دموکراسی در این بخش به عنوان نوعی سلاح نرم برای مواجهه با کشورها اتوکراتیک استفاده می‌شود.

* در بخشی از طرحی که به وزارت امور خارجه ابلاغ شده و ملهم از این سند ملی است، صراحتاً از سازوکارهای حمایت از زنان نام برده شده است. در صفحه 46 سند هم گفته است که دولت، همکاری‌های آژانس توسعه بین‌المللی ایالات متحده (USAID) و بودجه آن را انحصاراً جهت قدرتمندسازی زنان و دختران در جهان افزایش می‌دهد.

نشانه های آنچه که در ایران اتفاق افتاده را می‌توان در این طرح ابتکاری که به وزارت امورخارجه ابلاغ شده است دید و در زیرمجموعه سایت وزارت خارجه امریکا چیزی را تحت عنوان "همایشی برای دموکراسی" می‌بینیم و در آنجا جمله‌ای را از بایدن می‌بینیم که می‌گوید "دموکراسی اتفاقی بوجود نمی آید و ما موظفیم که از آن دفاع کنیم و برای آن بجنگم و آن را بازسازی کنیم". این جمله را با ابعاد کلی سند امنیت ملی که می‌سنجیم خیلی چیزها دستگیرمان می‌شود.

شی جین پینگ در اجلاس شانگهای که 16 سپتامبر امسال با حضور رهبران کشورهای آسیایی و درست چند روز قبل از غائله مهسا امینی برگزار شد، نسبت به وقوع انقلاب‌های رنگی هشدار داد و خواستار همکاری بیشتر کشورها با یکدیگر برای مقابله با تروریسم شد. یعنی دستگاه امنیتی چین به خوبی آگاه بوده که تحت لوای بازسازی دموکراسی و از این دست تعابیر اتفاقاتی در چین، ایران، روسیه و سایر کشورهای متحد خواهد افتاد.

وقتی شما به سایت وزارت خارجه ایالات متحده رجوع می‌کنید و ابعاد بیشتری از طرح "ابتکار ریاست جمهوری برای بازسازی دموکراسی" را می‌بینید و آن را در کنار سند امنیت ملی می‌گذارید، به خوبی متوجه می‌شوید که وقتی بایدن می‌گوید "می‌خواهیم ایران را آزاد کنیم" صرفاً یک اشتباه لپی نیست، بلکه مُر سند امنیت ملی امریکا است.

البته ما وقتی اینها را می‌گوییم منکر گسل (سنت - مدرنیته، حاکمیت - نخبگان، شیعه - سنی، جنسیتی، نسلی، طبقاتی، قومیتی و...) موجود در جامعه و همچنین ناکارآمدی حکمرانی در برخی حوزه ها نیستیم، اما دشمن برنامه‌ریزی‌ها و پروتکل‌هایی از پیش موجود دارد تا از این گسل‌ها سوء استفاده کند.

باید هر دو سمت قضیه یعنی وجود این اسناد و طرح های استراتژیک دشمن را دید و در عین حال از گسل‌های موجود غافل نشد. نباید وزن بی‌جا به پدیدارها بدهیم و همه چیز را امنیتی و خارجی بپنداریم چون وزن اینها دینامیک و متغیر است. اما باید اذعان داشته باشیم که ترکیبی از عوامل داخلی و خارجی وضعی که بوجود آمده را رقم زده است. بخش زیادی از مردم با اینکه با اعتراضات همدل بودند اما حاضر نشدند با اغتشاشات همراه شوند و فهمیدند که با توجه به رادیکالیسم موجود، احتمال بدتر شدن اوضاع وجود دارد.

* اگر نکته ای باقی مانده که بیان آن را لازم می‌دانید، بفرمایید.

ما با یک «مانیفست جنگ سرد جدید» مواجه هستیم. این مانیفست قبلاً توسط جرج سوروس به نحو غیررسمی اعلام شده بود. همانطور که بایدن در مقدمه سند امنیت ملی امریکا گفته است، ما با یک نقطه عطف و یک دهه سرنوشت‌ساز مواجه هستیم.

آنچه که این سند تلاش دارد بیان کند این نکته است که ما نیازمند یارگیری و ائتلاف‌سازی هستیم. این سند کشورهایی که به نظم امریکایی متعهد هستند (حتی عربستانی که دموکراتیک نیست) را به عنوان یک بلوک می‌بیند و بلوک مقابل را کشورهایی می‌داند که به نظم اتوکراتیک معتقدند.

این سند هرچند در لحنی که اتخاذ می‌کند سعی می‌کند صراحتاً از چین به عنوان دشمن یاد نکند و آن را رقیب خود بداند اما در سند به این نکته تاکید می‌ورزد که چین تنها کشور موجود بر روی کره زمین است که از توان و اراده لازم برای تغییر نظم مستقر در جهان برخوردار است.

این سند نسبت به مسئله چین نگرانی خود را ابراز می‌کند و برنامه ارائه می‌دهد و حتی وقتی کمی بیشتر آن را کدگشایی می‌کنیم می‌بینیم که نسبت به چین حتی از عنصر خشونت هم بهره می‌گیرد.

فرگوسن در مقاله‌ای که در بلومبرگ منتشر کرد صراحتاً گفت این یک سند جنگ سرد است، هرچند حاکمیت امریکا سعی دارد که آن را به این عنوان معرفی نکند.

این سند همچنین نسبت به روسیه هم ابراز نگرانی می‌کند و به طور مشخص در مبحث دخالت های روسیه در سازوکارهای انتخاباتی بخصوص انتخابات 2016 هشدارهایی می‌دهد و بیشترین خشونت را در قبال روسیه به کار می‌برد اما حجم نگرانی‌ای که درباره روسیه وجود دارد به هیچ وجه با حجم نگرانی درباره چین قابل مقایسه نیست.

همچنین این سند به روند طولانی شدن جنگ روسیه و اضمحلال تدریجی توان روس‌ها اشاره می‌کند و طوری رفتار می‌کند که گویی روسیه با وجود اینکه یک تهدید به حساب می‌آید، اما تا حد زیادی مهار شده است. به طور کلی نقطه ثقل این سند چین و حوزه ایندوپاسیفیک است و اشاره می‌کند که کشورهایی که در این نقطه واقع شدهاند، مهمترین مسئله امریکا هستند که امریکا وظیفه دارد این کشورها را در برابر چین ایمن نگاه دارد.

عنوان "ایندوپاسیفیک باز و آزاد" (باز به معنی اقتصادی و آزاد به معنی سیاسی) اسم رمز مهار چین است یعنی ایندوپاسیفکی که با ارزشهای امریکایی اداره شود.

البته عنوان ایندوپاسیفیک باز و آزاد عنوانی بود که اولین بار شینزو آبه از آن استفاده کرد که به تدریج از توکیو وارد ادبیات رایج در اندیشکده‌های امریکایی شد و به سند امنیت ملی 2017 ترامپ هم راه پیدا کرد.

به طور خلاصه این سند چه درباره توانمند سازی امریکا و چه در زمینه های ائتلاف سازی و بازسازی دموکراسی روی کلید واژه و اسم رمز "ایندو - پاسفیک باز و آزاد" و مهار چین می‌چرخد.

انتهای پیام /