سه‌شنبه 3 مهر 1403

دکتر علیرضا مرندی؛ نکته غبطه‌آمیز برای جوان امروز

وب‌گاه عصر ایران مشاهده در مرجع
دکتر علیرضا مرندی؛ نکته غبطه‌آمیز برای جوان امروز

سخنان وزیر بهداشت دولت های جنگ و سازندگی شباهتی نداشت به آنچه پیش‌تر در «دست‌خط» گفته بود و گرچه نکات فراوانی از آن قابل استخراج است اما این نوشته بر یک مورد خاص درنگ دارد

عصر ایران؛ مهرداد خدیر - «روایت سپید» عنوان برنامه‌ای در شبکه چهارم سیماست که با اجرای «کیانوش جهان‌پور» سخن گوی پیشین وزارت بهداشت به روایت «تاریخ شفاهی نظام سلامت ایران» می‌پردازد. جز برنامه «طبیب» که هم مجری گرم و مسلطی دارد و هم نکات کاربردی فراوانی در آن گفته می‌شود به برنامه‌های پزشکی تلویزیون علاقه ندارم و تفاوتی هم نمی‌کند از صدا وسیما پخش شود یا تلویزیون‌های فارسی زبان خارج از ایران. با این حال حضور دکتر علیرضا مرندی در برنامه روز جمعه 10 دی 1400 را متفاوت و فراتر از خاطرات پزشکی می‌دانستم چرا که او در دو دوره جنگ و سازندگی (یک بار 63 تا 68 و نوبت بعد 72 تا 76) وزیر بهداشت بوده و سیاست‌های تنظیم خانواده و کنترل جمعیت را در ایران بعد انقلاب و در دولت سازندگی او کلید زد اگرچه اکنون یک اصول‌گرای تمام عیار به حساب می‌آید و در زمره معدود وزیران دولت مهندس موسوی که در سال 88 علیه رییس سابق خود موضع گرفت.

سخنان او در این برنامه اما شباهتی به آنچه پیش‌تر در «دست‌خط» گفته بود نداشت بلکه نکات اجتماعی فراوانی از آن قابل استنباط و استخراج بود و با این حال در این نوشته می‌خواهم تنها بر یکی درنگ کنم. البته گویا این برنامه بازپخش همان است که در تیرماه گذشته پخش شد اما آن نکته همچنان قابل ذکر است. نمی‌خواهم چندان از این بگویم که از 29 مرداد 1363 تا 7 شهریور 1368 در دوران نخست وزیری میرحسین موسوی وزیر بهداشت بوده ولی سال 88 علیه او سخن گفت چرا که دیدگاه برخی نسبت به نخست وزیر سال های جنگ به بعد و قبل 88 تقسیم می شود و همان زمان هم اختلافاتی بین رییس جمهور وقت و او بود هر چند به نظر نمی رسد در مورد خاص دکتر مرندی هیچ اختلاف نظری در کار بوده باشد و کدام گزینه بهتر از یک پزشک متخصص و دانشجوی ممتاز دکتر قریب که در ایران دکتری گرفته و در آمریکا دوره تخصصی را گذرانده و در 15 خرداد 1342 زندانی بوده و سابقه سیاسی هم داشته با علایق آشکار مذهبی؟ یا نمی‌خواهم چندان در این باره بنویسم که در دولت هاشمی رفسنجانی حامی جدی و در واقع مجری پروژه کنترل جمعیت و تنظیم خانواده بود و به همین خاطر جوایزی از سازمان جهانی بهداشت دریافت کرد و اکنون در حالی به عنوان اصول‌گرا شناخته می شود که اصول‌گرایان به جد حامی افزایش جمعیت و منتقد و مخالف سیاست‌های سازمان جهانی بهداشت‌اند. یا این که حامی وزارت خانم دکتر مرضیه وحید دستجردی در دولت احمدی‌نژاد به عنوان اولین وزیر زن در جمهوری اسلامی بود. اتفاقی که حتی در دولت اصلاحات رخ نداد (هر چند راه را خاتمی باز کرد با انتصاب خانم ابتکار به ریاست سازمان حفاظت محیط زیست) و در دولت اعتدال‌گرای روحانی هم تکرار نشد (چرا که دغدغه اصلی او توافق هسته‌ای بود و نمی‌خواست حساسیت‌ها را به خاطر امور دیگر تحریک کند) و اکنون و در دولت آقای رییسی نیز انجام نشده است. دکتر علیرضا مرندی متولد 1318 است و طبعا خاطرات فراوان دارد اما وقتی شرح زندگی خود را می‌گفت و این که متولد محله «کهنه فروشان اصفهان» است و در خانواده متمولی نبالیده اما هم در دانشکده پزشکی اصفهان پذیرفته شده و هم دانشگاه تهران و ترجیح داده در تهران درس بخواند که با استادی چون دکتر محمد قریب و دانشجوی مبارزی مانند عباس شیبانی شناخته می‌شده قابل توجه بود.

چرا که هنوز کنکور، سراسری نشده بود و بدون نیاز به مهارت‌های تست زنی امروزین و انواع تبعیض در پذیرش، دو جا قبول می‌شود. 7 سال بعد هم در 1343 فارغ‌التحصیل می‌شود در حالی که یک سال قبل از آن دوره کوتاهی درست هم‌زمان با 15 خرداد 1342 زندانی بوده بی آن که درگیر پرونده سیاسی‌اش باشد. از 43 تا 45 خدمت سربازی را در سپاه بهداشت گذرانده و با این که حاضر نشده در یک افتتاحیه نام شاه را بر زبان بیاورد اما ریس سپاه بهداشت که یک توده‌ای باسابقه به نام دکتر قانع بوده اور ا یاری می‌رساند تا مشکل حل شود. اما آن نکته غبطه‌آمیز - نه برای این نویسنده که هیچ گاه رؤیای مهاجرت ولو موقت نداشته - که برای کثیری از نسل امروز از این قرار است: پزشک جوان در جست‌و‌جوی شغلی ولو کاری در بیابان بوده درحالی که از دار دنیا هیچ نداشته الا مدرک پزشکی و سراغ دکتر قریب یاری می رود که نام دارترین استاد آن دوران بوده و او ابتدا پیشنهاد دستیاری می‌دهد و سپس همراهی در سفر به آمریکا و چند روز بعد با همسر تازه اختیار کرده رهسپار ینگه دنیا می‌شود و از 1345 تا 1350 دوره تخصصی کودکان را در دانشگاه ویرجینیای آمریکا می‌گذراند و اگر فرزند او - سید محمد مرندی- که امروز چهره ای رسانه ای است و مجاز به گفت‌و‌گو با رسانه‌های مختلف متولد 1345 در آمریکاست به همین خاطر است. آن نکته این است. اختلاف طبقاتی همه جا هست اما نباید به حدی باشد که شخص نتواند رؤیا بپروراند. در دهه‌های 30 و 40 که هنوز پول نفت سرازیر نشده بود وضعیت اقتصادی به سامان نبود و زندگی‌ها به غایت ساده و غالبا فقیرانه بود و تصاویر تلویزیون «من و‌تو» تنها مربوط به 51 تا 65 است و تازه نه همگان که طبقاتی خاص اما و هزار اما یک پادوی بازار هم می‌توانست رؤیای خرید حجره و بازرگان شدن را بپروراند و محقق کند.

محصل درس‌خوان، بی معلم خصوصی و تست کنکور می‌توانست در رؤیای پذیرش در بهترین دانشگاه ایران باشد و اگر برای ادامه تحصیل می‌خواست به آمریکا برود، شدنی بود. هم در خیال و هم در عالم واقع.

معلوم است که امکانات پزشکی و بیمارستانی و شبکه بهداشت سراسری در ایران امروز قابل قیاس با 60 سال قبل نیست اما چرا تنها معدودی می‌توانند طبقه اجتماعی خود را تغییر دهند و پول این قدر تعیین کننده شده و بقیه یا محکوم به ماندن در طبقه خود هستند و در چند سال اخیر بیشتر بیم‌ناک سقوط‌؟ دکتر سروش جایی گفته بود دلیل غم‌زده بودن جامعه ایران دو چیز است: یکی پمپاژ غم در رسانه‌های رسمی و فضای عمومی به بهانه‌های مختلف و دومی که مهم‌تر و تلخ‌تر است احساس ناشکوفایی است و این که شخص حس کند نمی‌تواند رؤیای خود را تحقق بخشد. (نگاه کنید آدمی مثل عادل فردوسی‌پور درست وقتی کنار گذاشته می‌شود که دکتری رسانه می‌گیرد). همه نمی‌خواهند پول‌دار شوند اما دوست دارند به آرزوی خود برسند و وقتی با راه بسته رو‌به‌رو می‌شوند یا افسرده می‌شوند یا می‌کوچند و وقتی می‌روند بازنمی‌گردند. نگاه کنید که هم می‌توانسته برود بی آن که بچه پول‌دار باشد و هم بر‌می‌گردد و منحصر به او هم نیست. خیلی‌ها مثل فرزند دکتر مرندی آرزو دارند استاد ادبیات دانشگاه تهران شوند ولی یا مثل او متولد آمریکا نیستند و اگر باشند نقطه ضعف تلقی می‌شود یا پسر شخص مشهوری نباشند با سابقه حضور در جنگ، چه بسا موفق نشوند. حالا که دانسته‌ام مصاحبه قبل‌تر ضبط شده نمی‌توانم سؤال مورد نظر را به آقای جهان‌پور منتقل کنم اما اگر خود می‌خواستم بپرسم نه درباره دوران وزارت و کنترل جمعیت و دیدار با صدام حسین و مصاحبه تاریخی با عروسک سنجد با عروسک‌گردانی و صدای نگار استخر و مانند آن که در این باره می‌پرسیدم که با این همه امکانات و اختصاص بودجه و ساخت دانشگاه که قابل قیاس با دهه های 30 و 40 و حتی 50 نیست و شمار دانشجویان ایران را از 100 هزار به چند میلیون رسانده و ایران را در منطقه سرآمد ساخته اما و هزار اما چرا جوان امروز حس شکوفایی ندارد؟

لینک کوتاه: asriran.com/003RMn