رجبی دوانی: ریشه فکری خوارج را در سبقت از ولایت باید جستوجو کرد / چگونه «حقطلبی» به «دنیاخواهی» تبدیل شد؟
به گزارش خبرنگار قرآن و فعالیتهای دینی، «خوارج» که در دوره امیرالمؤمنین (ع) شکل گرفتند، مسلماننماهایی بودند که تنها ظاهر دین را درک کرده و تلاشی برای فهم باطن آن نداشتند. این افراد با کنار گذاشتن ولایت و اهل بیت (ع)، برداشت خود از اسلام را گسترش میدادند و در لباس ترویج اسلام در ممالک مختلف، در اندیشه مسائل مادی و فتوحات بیشتر بودند.
خوارج نه تنها برای دوران امیرالمؤمنین (ع)، بلکه در هر عصر و دورهای تکرارپذیر و ممکنالوقوع است و در صورتی که بصیرت لازم برای شناخت حق از باطل را نداشته باشیم، ممکن است گرفتار تفکر و عقاید خوارج شویم.
درباره نحوه شکلگیری خوارج و مختصات فکری افرادی شبیه آنها در عصر امیرالمؤمنین (ع) و دورههای پیشین و پسین آن، گفتوگویی داشتیم با «دکتر محمدحسین رجبی دوانی» مدرس دانشگاه و پژوهشگر تاریخ اسلام که شرح آن را میخوانید:
این روزها بحثهایی در موضوع حقطلبی خوارج در عصر مولا علی (ع) مطرح میشود. مبانی فکری و پایگاه اندیشهای خوارج در قبال امیرالمؤمنین (ع) چگونه بوده است؟
فلسفه وجودی خوارج، فریبی بود که از جوسازی گروهی از سیاسیون و اشراف و چهرههای دنیاطلب ضد امیرالمؤمین (ع) خوردند. یعنی آنها فضای تردید و شبههای ایجاد کردند و خوارج در این میدان و فضا غرق شده و مقابل امام علی (ع) ایستادند. در جنگ صفین حتی داریم وقتی که امام علی (ع) در آستانه پیروزی کامل بر معاویه بود، معاویه چنان خود را باخت که مرکبش را برای فرار نیز آماده کرده بود و به عنوان آخرین راهکار به تدبیر «عمرو بن عاص» قرآنهایی را که برای چنین موقعیتی در نظر گرفته بودند، به نیزهها بالا بردند. آنها میدانستند که در سپاه امیرالمؤمنین (ع) گروهی به نام قاریان است که اینها به قرائت و ظواهر قرآن پایبند هستند و میتوان با چنین اقدامی آنها را تحت ثأثیر قرار داد.
اولین جرقه پیدایش خوارج
البته وقتی قرآنها به نیزه رفت، در درجه اول گروهی از اشراف قبایل و سیاسیونی که تداوم حرکت و سیاست امام علی (ع) را در تضاد با منافع نامشروع خود میدانستند و در پی یافتن فرصتی برای ضربه زدن به امیرالمؤمینن (ع) بودند، گفتند که با قرآن نمیجنگیم. «اشعث بن قیس» این حرکت را آغاز و جنگ را متوقف کرد و به اردوگاه معاویه رفت، چرا که فردی بانفوذ و از رئیس قبایل یمنی کوفه بود و بیشتر مردم کوفه هم یمنی بودند و سپاه حضرت نیز عمدتا از یمنیها تشکیل شده بود. لذا توانست بر اراده امیرالمؤمنین (ع) و حتی سخنانی که مالک اشتر در دفاع از حضرت بر زبان میآورد، غلبه کند.
او میدانست که معاویه دروغ میگوید و اهل قرآن نیست. اما بهانه خوبی دست او و امثال او افتاد تا جنگ را متوقف کند و نگذارند که امام علی (ع) به اهداف بلند خود نائل شود. بنابراین، مطرح کرد که ما با قرآن نمیجنگیم و همین امر روی گروه قاریان اثر گذاشت. پس اولین جرقهای که برای پیدایش خوارج خورد، این بود که این افراد، فریب سیاستمدار دنیاطلب و بیاعتقاد که نمیتوانستند بهانهای داشته باشند، به امیرالمؤمنین (ع) ضربه بزنند، حالا که قرآنها روی نی رفته بهانهای دستشان آماده و علیه امام علی (ع) موضع گرفتند و گفتند که ما با قرآن نمیجنگیم.
بعد اینها مطرح کردند که اصلا تن دادن به حکمیت کار اشتباهی بوده است. چرا علی (ع) حکمیت را پذیرفته است. این امر در حالی است که حضرت اصلا قائل به این موضوع نبودند. همین افراد وقتی فشار آوردند که جنگ باید متوقف شود و قرآن بین ما و آنها داوری کند، باعث شدند که نتیجه این مذاکرات تعیین حکمها شود. در واقع خودشان این را پدید آوردند و به امیرالمؤمنین (ع) هم گفتند که ما خودمان به خاطر پذیرش حکمیت کافر شدیم و توبه کردیم و تو هم نعوذبالله به خاطر پذیرش حکمیت کافر شدی و باید مقابل ما توبه کنی تا دوباره تحت امر تو به جنگ شام بازگردیم.
خوارج عدالت علوی را نمیخواستند / اولین جریان تکفیری در عالم اسلام
ویژگیهای فردی و شخصیتی خوارج چه بود؟
کسی نمیتوانست در حکومت امام علی (ع) ادعا کند که عدالت جاری و ساری نیست و ما به دنبال عدالت خواهی هستیم. لذا خوارج هم از این حیث نمیتوانستند ایراد بگیرند. سیاستهای عدالت خواهانه و اجرای دقیق عدالت توسط امیرالمؤمنین (ع) که شاید مفهوم آن با آنچه ما میخواهیم منطبق نباشد، اما عدل محض و کامل، امام علی (ع) بود. این به مذاق خوارج خوش نمیآمد؛ خوارج عدالت علوی را نمیخواستند، آنها عدالت عمر را میطلبیدند که البته اگر بشود آن را عدالت نامید. آنها روش عمر را میپسندیدند که در منابع تاریخی قید شده است، عدالت هم عمدتا در امور اقتصادی معنا پیدا میکرد.
در زمان خلیفه دوم وقتی بیتالمال تأسیس شد، خلیفه دوم توزیع بیتالمال را بر اساس تبعیضهای قومی و نژادی قرار داد. وقتی امام علی (ع) روی کار آمد، این تبعیضها را برداشت، اما آنها این روش را نمیپسندیدند. حتی وقتی حکمها درباره آینده خلافت بحث میکردند، خوارج که پیرو روش «عمر ابن خطاب» بودند، دلشان میخواست که «عبدالله بن عمر خطاب» خلیفه شود. بخشی از اسلام را گرفته بودند و بخشی را نپذیرفته بودند. «یقولون نؤمن ببعض و نکفر ببعض» (نساء / 150) یعنی بخشی از اسلام را قبول داشتند و به بخشی کافر شده بودند.
خوارج تصور کردند بدون اهل بیت (ع) میتوان مسیر هدایت را پیش گرفت
وقتی در تمام منابع به تواتر داریم که پیامبر (ص) در حجه الوداع فرمود که من از بین شما میروم و دو گوهر گرانبها را میان شما میگذارم؛ کتاب الله و عترتی، و بعد تأکید فرمودند این دو از هم جدا نمیشوند.
اینها (خوارج) کتاب خدا را گرفتند و عترت پیامبر (ص) را نادیده گرفتند و فکر میکردند که همان کتاب خدا برای هدایت آنها کفایت میکند. حال اینکه ما حدیثی داریم که «رب تال القرآن و القرآن یلعنه»، چه بسیار کسانی که قرآن را تلاوت میکنند، اما قرآن آنها را لعنت میکند؛ چرا که از طریق اهلش، فهم دریافت نکردند.
خود خداوند میفرماید که متشابهات قرآن را تنها راسخون در علم میفهمند. راسخون در علم هم یعنی اهل بیت (ع). بنابراین اگر کسی بخواهد رو به قرآن و توحید بیاورد، اما اهل بیت (ع) را حذف کند، به بیراهه رفته است و فکر میکند مطابق قرآن عمل میکند، اما در واقع از قرآن دور شده است. خوارج اینگونه بودند. لذا آیه قرآن «ان الحکم الا لله» (انعام / 57) حکم از جانب خداست. خدا که به صورت ملموس و فیزیکی در دسترس نیست که حکمی دهد. صاحب دین، به نیابت از خدا صاحب ولایت است. «ولی» باید قرآن را در جامعه پیاده کند.
خوارج قرائت خود از اسلام و برداشت خود از دین را اصل قرار داده بودند، اما با کنار گذاشتن ولایت. هر کسی که آنها را قبول نداشت و مثل آنها فکر نمیکرد، کافر میپنداشتند وحتی اگر اول مؤمن به پیامبر (ص) باشد.
خوارج چنین اعتقادی داشتند که اگر کسی گناه کبیره کند، کافر است، لذا به راحتی دست به سلاح میبردند و هرکسی مانند آنها فکر نمیکرد، میکشتند و تکفیر میکردند. اولین جریان تکفیری در عالم اسلام، خوارج هستند. آنها وقتی کسی برداشتی متفاوت از دین را داشت، کافر میدانستند و به راحتی حکم به قتل هم میدادند. بنابراین ارتباطی بین بحثهای عدالتخواهانه و حقطلبانه با پیدایش خوارج نیست.
امام علی (ع) فرمودند که اینها دنبال حق بودند، اما راه را اشتباه رفته و گمراه شدند. با اصحاب معاویه تفاوت داشتند که از ابتدا مسیر گمراهی و ضدحق را پیش گرفتند.
اشکال اصلی خوارج این بود که ولایتی که در قرآن آیه دارد، «انما ولیکم الله ورسوله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلا ویؤتون الزکا وهم راکعون» (مائده / 55) خود قرآن به ولایت امام علی (ع) تصریح کرده است. اما آنها اهل بیت (ع) را کنار گذاشتند و صاحب ولایت را تکفیر کردند و به گمراهی رسیدند.
از نظر فردی این افراد به ظاهر مذهبی، مقدس مآب، اهل عبادت و قرائت و حفظ قرآن بودند. بسیاری حافظ قرآن بودند و حتی برخی مثل «عبدالله بن وهب» که نخستین رهبر خوارج برای مبارزه با امیرالمؤمنین (ع) شناخته شد، در اثر کثرت سجدههای طولانی به او «ثفتات» میگفتند، یعنی پینههای بسیار. ما در تاریخ به دو شخصیت برمیخوریم که این لقب را دارند. یکی امام سجاد (ع) و دیگری عبدالله بن وهب که رئیس خوارج بود.
خوارج در فهم تعادل بین واقعبینی و آرمانخواهی چطور رفتار میکردند؟
آنها به ظاهر قرآن تمسک جسته بودند و کنه قرآن را فهم نکرده بودند، چرا که همانطور که عرض کردم فهم کنه قرآن باید از طریق ولایت باشد، اما آنها راسخون را کنار گذاشته بودند و همین باعث شده بود که فاقد بصیرت و داشتن تحلیل در مسائل و پیشامدها باشد. آنها عملکرد خلیفه دوم را عین اسلام میدانستند که خلیقه فتوحاتی داشته و قلمروی اسلام گسترش یافته است، اما امیرالمؤمنین (ع) جنگها و فتوحات را متوقف کرده است و سیاستهایی اتخاذ کرده که مخالفان داخلی پدید آمدند. اینها هم امیرالمؤمنین (ع) و هم خلیفه سوم را لعن میکردند، اما خلیفه اول و دوم را به عرش میرساندند و معیار آنها این دو خلیفه بود و ظواهر قرآن را مورد توجه قرار داده بودند.
خوارج با امیرالمؤمنین (ع) در افتادند، اما وقتی معاویه پس از صلح امام حسن (ع) بر عالم اسلام مستولی شد، مقابل معاویه ایستادند و در موقعیتی لشکر معاویه را هم شکست دادند. معاویه متوجه شد که اینها آدمهای بیمنطق، ساده لوح و ظاهربین هستند، بنابراین بعد از مدتی توانست آنها را به خود جذب کند. شما میبینید خوارج بعد از مدتی دیگر با معاویه درگیر نمیشوند، در حالی که معاویه را مقابل امیرالمؤمنین (ع) به مراتب بدتر میدانستند. آنها به امیرالمؤمنین (ع) میگفتند که نعوذبالله اگر از کفری که پیدا کردی، استغفار کنی، ما به جنگ معاویه میرویم. برای معاویه هیج شأنی قائل نبودند و میگفتند باید نابود شود. ولی معاویه وقتی قدرت را به دست گرفت، رگ خواب آنها را متوجه شد و خوارج را به دنیا مشغول کرد.
وقتی معاویه فتوحاتی به دست آورد، چیزی نگذشت که خوارج با او بیعت کردند. شمر که لعنت خدا بر او باد، از خوارج بود. چطور یکی از مدافعان سرسخت بنیامیه میشود و بعد هم در کربلا فرزند پیامبر (ص) را به خاطر بنیامیه به شهادت میرساند؟ لذا خوارج چنین افرادی بودند. ظاهربین و فاقد قدرت تحلیل و با یک فریب هم از سوی حاکم معاویه در کوفه تحت تأثیر قرار میگرفتند و تابع سیاستهای معاویه شدند، اما نمیتوانستند حرکت حق امام علی (ع) را تحمل کنند.
چه چیزی باعث میشود که خوارج در عقیده و تعصب خود محکم باشند و به صورت جامع حقایق را نبینند؟
اوایل اینطور بودند. وقتی مدتی گذشت، خوارج دچار فساد شدند. زمان امیرالمؤمنین (ع) اهل زهد بودند و به ظاهر، باتقوا و خداترس بودند، ولی چون اسلام را از مسیر اصلی نگرفته بودند، منحرف شدند. آیه 55 سوه مائده آیه ولایت است و قرآن در این آیه به صراحت درباره ولایت بحث کرده است، اما خوارج برای اینکه مقابل امیرالمؤمنین (ع) بایستند، ولایت را انکار کردند. برای اینکه مجبور شدند با حضرت بجنگندند، از این نظر تا حدی عدول کردند و گفتند که در زمان جنگ و فتنه، اشکالی ندارد که رهبری داشته بایشم. لذا با «عبدالله بن وهب» بیعت کردند تا در نهروان با امیرالمؤمنین (ع) بجنگند. ولی قائل بودند که در مواقع عادی نیاز به ولایت و رهبری نیست. آنها که دم از قرآن میزدند، یک اصل قرآنی را انکار کردند.
مدتی که گذشت به دنبال کسب قدرت بودند. اینها (خوارج) در جنگ نهروان ریشهکن نشدند، بلکه پس از صلح امام حسن (ع)، یکی از معضلات آغاز خلافت غاصبانه معاویه لعن الله، مقابله با خوارج بود. اما بعد میبینیم که معاویه توانست با خوارج کنار بیاید و سر آنها را به دنیا گرم کرد و تا اواخر بنیامیه جز زمانی که یزید لعن الله میمیرد و خلأ قدرتی پدید میآید و زبیریان میآیند تا قدرت را در دست بگیرند، خوارج مجدد جنب و جوشی دارند و همین که شاخه مروانی بنیامیه غلبه میکند و زبیران را از بین میبرد، دیگر خوارج مثل گذشته فعال نبودند و تا حدود دو قرن همچنان فعالیت اساسی داشتند و آلوده به مفاسد اخلاقی شدند و از شعارهای اولیه هم دور شدند. این نتیجه طبیعی مقابله با ولایت است. درافتادن با ولایت انحراف اعتقادی پدید میآورد و ان امر خواه ناخواه به اعتقادات اخلاقی هم کشیده میشود.
دنیاگرایی در اصحاب پیامبر (ص)
خوارج در چه نقاطی همراه اندیشه دینی هستند و در چه نقاطی از آن فاصله میگیرند؟
زمینه دنیاگرایی این افراد و سایرین، اصلا دنیازدگی که در اصحاب پیامبر (ص) پدید آمد، از اواخر دوره خلافت خلیفه اول و عمدتا در زمان خلیفه دوم پدید آمد. به این معنا که گفتند برای نشر اسلام میخواهیم به سایر سرزمینها برویم و وعده فتح سرزمینها و ثروت آنها و گرفتن زن و بچه ممالک مغلوب را به آنها دادند. اسما نشر اسلام بود، اما رسما غارتگرایی جاهلیت بود که با این عنوان زنده شد.
من مخالف هستم با آنهایی که این فتوحات را فخر اسلام میدانند. فتح سرزمین پهناور با سابقه تمدنی ایران یا سرزمین پرقدرت و پرثروت روم و مصر و...، اما اینها وارد آفریقا سیاه نشدند. تا زنهای سفید این مناطق بود، چرا سیاهها را بگیرند؟ تا هوای چهار فصل و معتدل شامات مانده، چرا در آبوهوای غیرقابل تحمل آفریقا بروند؟ درد دین نبود. اسمش جهاد بود.
وقتی در دوران خلیه دوم اولین حمله به ایران صورت گرفت در جنگ جسر عربها شکست خوردند و ساسانیان بر آنها غلبه کردند و ضربه بزرگی به لشکر «عمر» وارد شد و آنقدر روحیه از دست دادند که منابع تاریخی نوشتند که تا یکسال اسم حمله به ایران را به زبان نمیآوردند در حالی که فتوحات آنها در روم ادامه داشت.
خلیفه اینطوری آنها را مجاب میکند که گنجهای خسروان ایران و سرزمینهای مرغوب عراق در انتظار شماست. آنها مادی شده بودند و جهادشان برای کسب قدرت و غنیمت بود و خود را توجیه کرده بودند که در این راه بمیریم هم شهید شدیم و به بهشت میرویم. اما هدف اصلی کسب غنائم و گرفتن زنها و بچههای مناطق مغلوب بود.
آنها در این جهادها دنبال این نبودند که مردم مسلمان شوند، بلکه میخواستند مسلمان نشوند که بتوانند از آنها جزیه گرفته و در صورتی سروصدا کردند خانواده آنها را به اسارات در بیاورند. امیرالمؤمنین (ع) که روی کار آمد، مانع این روش غلط شد و جلوی فتوحات را گرفت و اینها احساس کردند که دارند ضرر میکنند و یاد دوران سابق میکردند.
جایی که نطفه خوارج بسته شد
وقتی جنگ جمل پیش آمد، جنگجوی حرفهای شده بودند. حضرت تازه روی کار آمده بود و فتنه جمل پیش آمد، برای آنها فرقی نداشت که با مسلمانان سرکش بجنگند یا کافران. وقتی امیرالمؤمنین (ع) در جنگ جمل بر دشمن فائق آمد، مردم میخواستند اموال مردم بصره را غنیمت ببرند، اما حضرت اجازه نداد و گفتند که اینها مسلمان بودند و زن و بچههای آنها حرمت دارند. اما این افراد با گستاخی گفتند که چطور خون آنها را بر ما حلال میکنی، اما اموال آنها حرام است. خون مهمتر است یا مال؟
هر چه امیرالمؤمنین (ع) آیات قرآن را خواند که اگر بین دو گروه مسلمان جنگ شد و دیدید گروهی سرکش است آنها را سرکوب کنید، زیر بار نرفتند. اگر میتوانید زنهای اینها را ببرید، عایشه نصیب چه کسی میشود؟ میتوانید همسر پیامبر (ص) را به عنوان برده و اسیر ببرید؟ ساکت شدند، اما قانع نشدند. برخی معتقدند که نطفه خوارج همانجا بسته شد. آنجایی که امیرالمؤمنین (ع) مانع شد که اموال و زن و بچه مردم بصره را غارت کنند. مسأله امر مادی در پوشش دروغین اسلام واقعی و حقطلبی بود. با این بهانه که امیرالمؤمنین (ع) اسلام واقعی را پیاده نکرده است و ما از او بهتر میدانیم. لذا چون معاویه رگ خواب اینها را میدانست وقتی فتوحات را از سر گرفت اینها با معاویه کنار آمدند. خوارج چون جریان باطلی بود، به رغم شعارهای حقطلبانه و قرآنی که میدادند، چیزی نگذشت که بین خودشان هم تفرقه شد و فرقههای متعددی هم پدید آمد. اینطوری نیست که خوارج یک جریان ثابت و اصیلی باشد که از اول تا آخر به یک اعتقاد باشند. بین آنها اختلاف پیش آمد و فرقه متعددی هم خوارج به خود دیده است.
آیا خوارج تنها در زمان امیرالمومنین بودند و یا در دوره دیگر ائمه هم چنین تفکری حاضر بود؟
از دیدگاه ما بعد از پیامبر (ص) جز امیرالمؤمنین (ع) و امام حسن مجتبی (ع) هیچ حاکم برحقی روی کار نیامده و ولایت حاکم نشده است. لذا وقتی شورش و تحرکاتی بوده است، نمیتوانیم بگوییم که علیه ولی حق صورت گرفته است.
همانطور که عرض کردم، زمان خلیفه دوم که بیت المال تأسیس و در توزیع آن تبعیض روا داشته شد، ایرانیان که اسلام میآوردند، حقی از بیت المال نداشتند و وقتی حقوقی برای آنها در نظر گرفته شد، حقوق ایرانیان خیلی پایینتر از آخرین رده عرب بود. اما متأسفانه خوارج که فاقد قدرت تحلیل بودند، عدل علوی در توزیع بیتالمال را نمیخواستند. سال 43 یعنی سه سال پس از شهادت امیرالمؤمنین (ع)، گروهی از ایرانیان که تحت تأثیر خوارج به مرام آنها گرویده بودند، شورش میکنند و فردی به عنوان «ابوعلی کوفی» از ایران رئیس اینها بود که حاکم کوفه، لشکری به مبارزه با آنها فرستاد. آنها برگشتند و گفتند که ای عجمها، این عرب است که به نام دین با ما میجنگند، شما چرا با ما میجنگید و مقابل ما ایستادید؟ یعنی خوارج یک حرکت عربی است. آنها هم آیهای قرائت کردند که خدا پیامبر (ص) را برای همه فرستاده و در نهایت هم اینها سرکوب شدند.
چرا قیام نوادگان رسول خدا (ص) به نتیجه نرسید / لزوم تبعیت از امام عصر برای رسیدن به موفقیت
چندین حرکت پدید میآید. البته حرکتهای حق طلبانهای برای مقابله با طاغوتهای حاکم در سادات علوی وجود داشته است که عموما سرکوب شدند. مثلا شماری از نوادگان امام حسن (ع) یا «زید بن علی»، نوه امام حسین (ع) علیه طاغوت قیام کردند و بعضا هم نیت خیری داشتند و به طور مثال امام صادق (ع) درباره شهید زید فرمودند: او قصد داشت در قیامی که کرده است، مقابل ظلم بنیامیه ایستادگی کند و اگر موفق شود، این امر را به صاحبان اصلیاش برساند.
نوادگان رسول خدا (ص) به عنوان جریانهای حقطلب مطرح شده بودند که متاسفانه این قیامها به دلیل اینکه با هماهنگی امام زمان خودشان نبود، به نتیجه هم نرسید و تبعات منفی هم برای امام داشت اگرچه هدف مقدسی بود.
در مواردی داریم که برخی میخواستند قیام کنند، میگفتند ما از خاندان پیامبر (ص) هستیم. مثل صاحب الزنج در دوران امام عسکری (ع) قیامی علیه دولت بنیامیه کرد. آنها بردگان سیاهی بودند که علیه ظلم به پا خاستند و گفت که ما از علویان هستم که البته امام عسکری (ع) فرمودند از ما نیست، هرچند که نفی کامل هم نکرد، چون مقابل ظلم ایستادند.
در طول تاریخ با افرادی مواجه بودیم که علم حقطلبی را برداشتند و حتی با همین شعار مقابل معصوم و ولایت هم ایستادند. به جز خوارج چه نمونههای دیگری سراغ دارید؟
در هر زمانی ممکن است در پوشش دروغین حقخواهی یا روی آوردن به دین و قرآن، فتنههایی برپا شود. ما یادمان نمیرود در فتنه سال 88، شال سبز و رنگ سبز که از شعائر اهل بیت (ع) بود، مطرح شد در حالی که زیرآب ولایت را داشتند، میزدند. حتی فتنهگرانی که عزای امام حسین (ع) را به آتش کشیدند، یکی از رؤسای فتنه آنها را مردان خداجو خواند. همین روزها مباحث جالبی حجتالاسلام کاشانی در برنامه ماه من مطرح کردند، کسانی به ایشان هجمه میآورند که خوشان زیرآب دین و اعتقادات را زدند. حالا به عنوان دفاع از توحید و اعتقادات مردم هجمه میکنند در حالی که ما سابقه سیاه آنها را در توهین به مقدسات داریم. در روزانههایشان به صراحت ولایت امیرالمؤمنین (ع) و وجود مقدس امام زمان (عج) را انکار کردند، قرآن را تراوشات پیامبر (ص) خواندند، زنانشان در خارج از کشور کشف حجاب کرده و علیه حجاب موضع میگیرند اما هیچکسی هم اینجا محکومشان نمیکند. یا در دعوای طلبگی بین آیتالله یزدی و آملی لاریجانی پدید آمد یا مکاتبه آیتالله یزدی و شبیری زنجانی، اینها درد دفاع از مرجعیتشان گل کرده بود؛ در حالی که مرجعیت و تقلید را عملی میمونوار میدانستند.
ملاک و معیار را امام علی (ع) برای ما تعیین کرده است. وقتی حضرت مجبور شد با خوارج در جنگ نهروان مقابله کند، یکی از اصحاب حضرت به شک افتاد و وقتی خوارج را دید، یاد سوابق آنها افتاد که اینها با ما در جنگ جمل و صفین بودند، نماز شبهایشان در مسجد کوفه ترک نمیشد، قاری و حافظ قرآن بودند، میشود با اینها جنگید؟ در دلش چنین سؤالاتی مطرح شده بود. امیرالمؤمنین (ع) از کنارش گذشت و با علم امامتش مافیالضمیر او را خواند و جواب سوال نکرده او را که در دل داشت، داد. حضرت فرمود ظواهر و سوابق افراد تو را فریب ندهد، ببین حق کجاست و در جبهه حق قرار بگیر.
اینکه عرض کردم خوارج فاقد اندک بصیرتی بودند، سه جنگی به امیرالمؤمنین (ع) تحمیل شد، جنگ داخلی بود و مسلمان با به ظاهر مسلمان میجنگید. حضرت تلاش میکرد که مانع وقوع جنگ شود و وقتی تلاش به نتیجه نمیرسید خطاب به لشکریان میفرمود که چه کسی داوطلب شهادت میشود که این قرآن را از من بگیرد و آنها را به قرآن و عمل به قرآن دعوت کند. هم در جنگ جمل و هم در جنگ صفین قبل از شروع جنگ، معاویه دستور داد و حامل قرآن را تیرباران کردند و قرآن هم پاره پاره شد و بر زمین ریخت. این را خوارج دیدند و با آن جنگیدند حالا که نابودی آنها قطعی شده است، قرآنها را برای نجات خود بالا میبرند و میگویند حالا قرآن را حکم قرار دهیم.
حتی نداشتن بصیرت که عامل مهمی است، خوارج که جای خود دارد، «رفاع بن شداد بجلی» که شیعه و شجاع بود هم فریب خورد، اما مثل خوارج موضعگیری نکرد و وقتی دید قرآنها بالای نیزه رفته است، گفت که چیز مهمی نشده و آنها دارند ما را به چیزی دعوت میکنند که ما در آغاز آنها را دعوت کردیم. بیایید با آنها مذاکره میکنیم اگر به توافق و نتیجه نرسیدیم دوباره میجنگیم.
این چه تحلیل نادرستی است. قرآن ناطق میگوید باید با اینها جنگید. اینها وقتی دیدند نابود میشوند و پیروزی سپاه حضرت قطعی است، برای نجات خود قرآن را بهانه کردند. اگر اهل قرآن بودند، باید از ابتدا جواب میدادند نه اینکه وقتی نابودی را به چشم میبینند این قرآن را بهانه کردند.
در جبهه باطل ممکن است افراد باسابقه و اهل جهاد هم باشد / چه کنیم در تشخیص حق دچار تردید نشویم؟
چه باید کرد که گرفتار این اندیشه نشد؟ قرآن سر نیزه را به لحاظ اجتماعی چه طور تحلیل کنیم؟
وقتی چنین مواردی پیش میآید، اول نگاه کنیم کسی که الان دم از قرآن، ارزشها، دین، انقلاب و امام و شهدا میزند آیا واقعا اعتقاد دارد؟ یکی از سران جریان منحرف اصلاحات در دورانی حاکم بودند و به ارزشها حمله کرده بودند، به مرجعیت و ساحت امامت توهین کرده بود. بعد بازداشت شد و میخواست محاکمه شود که با جوسازیها، قوه قضائیه متأسفانه جا زد. یکی از روزنامهها عکسی انداخته بود که سر قبر برادر شهیدش رفته بود و فاتحه میخواند. کسی که به ولایت اهل بیت (ع) اعتقاد نداشت و توهین کرده بود، برای اینکه فریب دهد، سر قبر شهید میرود و عکس هم میاندازد. اگر کسی بصیرت داشته باشد، میفهمد که این حقه بازی و ریاکاری است. بنابراین داشتن بصیرت عامل مهمی است که اگر امروزه هم به نوعی قرآنها به نیزه رفت، فریب حیلهگران را نخوریم و همانجایی امام علی (ع) مشخص کرده است، ببینیم که حق کجاست و از حق دفاع کنیم، اگر چه ممکن است که در آن جبهه، قاری قرآن و افراد باسابقه و اهل جهاد هم حضور داشته باشد، اما الان آن پرچم ناحق است، همان که عمار در جنگ صفین به کسی که دچار تردید شده بود، گفت.
فردی به امیرالمؤمنین (ع) عرض کرد که این گروه مقابل، اهل نماز و قرآن هستند و قبله آنها قبله ماست. چرا باید با هم بجنگیم؟ حضرت فرمود برو از عمار سوال کن. او نزد عمار آمد که عمار گفت که آن پرچمهایی میبینی دست معاویه است؟ این پرچمها را هم میبینی که دست امیرالمؤمنین (ع) است؟ این مثل قضیه بدر است. در بدر این پرچمها دست پیامبر (ص) بود و ما زیر پرچم رسول الله (ص) بودیم و در نقطه مقابل پرچمها دست ابوسفیان بود. من تردیدی در باطل بودن آنها ندارم، هرچند که نماز میخوانند و قرآن میخوانند. بعد تعبیر زیبایی به کار برد و گفت: من دوست داشتم تمام این لشکر عظیم دشمن فشرده میشد و یک تنه میشد و من با یک شمشیر آن را از بین میبردم.
این بصیرت و معرفتی است که باید پیدا کرد تا در چنین فضاهایی دچار شک و تردید نشد و حق را از باطل تشخیص داد.
سخن به درازا کشید، اما ممکن است حرفهایی هنوز باقی مانده باشد.
خداوند لطف کرده بعد از 1400 سال، ولایت یعنی تنها حاکمیت مشروع از منظر اعتقادات صحیح اسلامی و اهل بیت (ع) حاکم شده و این نظام جمهوری اسلامی است و رهبری نظام، نائب امام عصر (عج) است و دشمنان زیادی دارد که این دشمنان از کافران، گرفته تا منافقان و دنیاطلبان و کسانی که منافع نامشروع خود را با تداوم حکومت ولایت در خطر میبینند، همه دست به دست دادند برای مقابله و از بین بردن این نظام حق. اگر میخواهیم امام عصر را از خودمان خشنود کنیم و اگر تصور این را داریم که امام عصر ظهور کند آیا ما از یاران او هستیم یا نه؟ باید نائب او و نظام ولایت را در عصر حاضر یاری کنیم. اگر امروز در دفاع از ولایت عرصه باشیم یقین بدانیم امام عصر هم ظهور کند ان شالله در جبهه او هستیم. اگر الان کوتاهی کنیم، هیج استبعادی ندارد خدایی نکرده در مقابل حضرت قرار بگیریم.
انتهای پیام /
قرآن خوارج دین عدالت محمدحسین رجبی دوانی