چهارشنبه 7 آذر 1403

روایت عمار

خبرگزاری دانشجو مشاهده در مرجع
روایت عمار

گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو - رستم ضیائی؛ * میراث آیت مصباح در قالب موسسه امام خمینی (ره) و صد‌ها نفر از شاگردان و همچنین آثار باقی مانده قطعا یک جریان فکری است که دهه‌های آینده در هدایت انقلاب و تحکیم مبانی اسلامی ایران نقش جدی خواهد داشت. «یرفع اللَه الذین آمنوا منکم والذین اوتوا العلم درجات» (آیه 11 سوره مجادله) علامه مصباح یزدی عمر با برکتش را در راه اعتلای اسلام و استقرار نظام...

گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو - رستم ضیائی؛ * میراث آیت مصباح در قالب موسسه امام خمینی (ره) و صد‌ها نفر از شاگردان و همچنین آثار باقی مانده قطعا یک جریان فکری است که دهه‌های آینده در هدایت انقلاب و تحکیم مبانی اسلامی ایران نقش جدی خواهد داشت. «یرفع اللَه الذین آمنوا منکم والذین اوتوا العلم درجات» (آیه 11 سوره مجادله) علامه مصباح یزدی عمر با برکتش را در راه اعتلای اسلام و استقرار نظام اسلامی صرف کرد و در جایگاه علمی ایشان همین بس که رهبر معظم انقلاب فرمودند: «این شخصیت عزیز و عظیم القدر، خلا عزیزانی، چون علامه طباطبایی و شهید مطهری را در زمان ما پر کرده است». درک جایگاه والای ایمان آورنده به خداوند با تمام معنایی که از ایمان آوردن می‌توان اعاده کرد بر همگان آسان نیست و نیز شناخت بلندای مکانت عالم ربانی در پیشگاه حق برای همه دست یافتنی نیست. چه بسا انسان‌هایی که در مسیر این شناختن مو سپید کردند و خوشا به حال آنان که هم‌شناختند و هم شناساندند گاهی به هر میزان که از عظمت شخصیت و وسعت روح بزرگواری صحبت کنیم راه به جایی نبرده ایم و در سر منزل عشق مانده ایم. با این مقدمه در این یادداشت قصد داریم با استعانت از خداوند متعال و کسب اجازه از مقام رفیع و گرانقدر آیت الله مصباح یزدی، در راستای شناختن هرچه بیشتر و البته ادای دین ناچیزی در راستای جبران خدمات شایسته‌ی ایشان، دست بر قلم برده کلماتی را به رشته‌ی تحریر درآوریم. قرآن به دنیا آمد در ایامی که مادر، "محمد تقی" را باردار بود شبی در خواب دید که وضع حمل کرده و قرآن به دنیا آمده است. با شگفتی خواب را برای روحانی بزرگ شهر یزد، نقل کردند. او گفت: «خدا به شما فرزندی مرحمت خواهد کرد که حامی قرآن خواهد بود» سرانجام در یازدهم بهمن ماه سال هزار و سیصد و سیزده، برابر با هفدهم ربیع‌الاول هزار و سیصد و پنجاه و سه قمری، در خانواده‌ای مذهبی محمد تقی چشم به جهان گشود. خانواده ایشان جز خانواده‌های مذهبی شناخته می‌شدند. آن‌ها بسیار پایبند دین بودند و با علما و روحانیون رابطه داشتند. محمد تقی در چنین محیطی بالید، تا زمانی که هنگام درس خواندن وی فرا رسید. شاگردِ ممتاز محمد تقی در دوران دبستان هر سال به عنوان شاگرد ممتاز شناخته می‌شد، و علاقه این شاگرد ممتاز به علوم حوزوی در دوران خفقان رضاخانی موجب شگفتی معلمان و هم شاگردی‌ها بود، اما ایشان با وجود تمام تبلیغات منفی، به علوم دینی علاقه‌مند بودند، و این علاقه با حضور گه گاهی یکی از اقوام مادری به نام حاج شیخ احمد آخوندی در منزل ایشان تقویت می‌شد، او که در نجف ساکن بود برای سرکشی موقوفه‌هایی در یزد که متولی آن‌ها بود به یزد می‌آمد و مدت حضور در یزد را در منزل ایشان ساکن می‌شد. ورود به حوزه علمیه شاگرد ممتاز حاج شیخ آخوندی پس از اتمام دوره ابتدایی، درسال 1325 وارد حوزه علمیه یزد شد و در مدرسه شفیعیه دروس مقدماتی را نزد مرحوم استاد محمدعلی نحوی، و درس‌های «شرح لمعه» در فقه و «رسائل» و «قوانین» در اصول فقه را نزد سید علی مدرسی و میرزا محمد انواری به پایان رساند. به دلیل علاقه و استعداد بسیار محمد تقی، استادان کلاس‌های خصوصی برای وی برگزار می‌کردند و از او می‌خواستند مطالب را به عربی بنویسد. ایشان در کنار دروس رسمی حوزه، برخی علوم روز مانند فیزیک، شیمی، فیزیولوژی و زبان فرانسه را آموخت. او دوره مقدمات و سطح حوزوی را که عموماً در هشت تا ده سال خوانده می‌شد، در مدت چهار سال به پایان رساند. هجرت به نجف اشرف طلبه جوان، با ذوق و شوق فراوان گرم تحصیل بود که بار دیگر شیخ احمد آخوندی که اول بار انفاس قدسی اش او را دلباخته معارف قرآن و عترت علیهم السلام ساخته بود، به میهمانی شان آمد. شیخ با مشاهده آن همه علاقه و پیشرفت، وی را تشویق کرد که برای ادامه و تکمیل تحصیلات به نجف اشرف هجرت کند و خانواده را نیز ترغیب نمود تا برای حمایت از او به نجف مهاجرت کنند و مقیم آن دیار شوند. به این ترتیب پدر و مادر که دلبسته فرزند بودند، تصمیم گرفتند خانه و وسایل کارشان را بفروشند و به نجف هجرت کنند. هرچند پیشنهاد اولیه محمدتقی این بود که به او اجازه دهند به قم سفر کند و در آن حوزه ادامه تحصیل دهد؛ اما خانواده اصرار داشتند که از همان ابتدا به نجف بروند. به هرحال مجاورت مرقد امیرمؤمنان علیه السلام و رونق فراوان حوزه نجف سبب شد که آنان در این تصمیم جدی‌تر باشند و سرانجام به نجف هجرت کنند. از این رو، اواخر سال 1330 بود که همگی راهی نجف شدند. قرار بود طلبه جوان با خیال آسوده به درس و تحقیق بپردازد و پدر و مادر کار بافندگی خود را در آنجا از سر گیرند؛ اما پس از شش ماه که به زحمت در آنجا ماندند، وضع کاری خانواده رونقی نگرفت و تلاش‌های فراوانِ پدر برای کسب درآمد کارگر نیفتاد، و در نهایت مجبور شدند به ایران مراجعت کنند. به هر حال تقدیر نبود که محمدتقی در نجف بماند و تقریباً پس از یک سال تحصیلی، اواخر اردیبهشت یا اوایل خرداد سال بعد همراه خانواده به تهران عزیمت کرد، و، چون هنوز سر و سامانی نداشتند و از طرفی پایان سال تحصیلی فرا رسیده بود، محمدتقی تابستان آن سال را در تهران و با خانواده سپری کرد. اقامت در نجف، هرچند کوتاه بود، خاطرات بسیاری به یادگار گذاشت. مجاورت مرقد امیر المومنین (ع) و گرمی بازار درس و بحث و حضور علمای بزرگی، چون مرحوم حکیم، مرحوم شاهرودی، مرحوم سیدعبد الهادی شیرازی، مرحوم میرزا آقا استهباناتی که آن روز‌ها از علمای تراز اول بودند و امثال مرحوم خویی که در رتبه بعد قرار داشتند، شکوه و جلال خاصی به حوزه نجف بخشیده بود. سختی، همنشین محمد تقی محمد تقی توانست رضایت خانواده را برای هجرت به قم جلب کند، و پس از مدتی، با سختی فراوان، توانست در مدرسه فیضیه، حجره بگیرد و در دروس «مکاسب»، «کفایه» و «منظومه» شرکت کند. در این دوره چنان مطالعه و مباحثه وقت او را پر کرده بود که به گفته خود، در شبانه روز، پنج یا شش ساعت برای خواب باقی مانده بود. هنوز کفایه و مکاسب را به پایان نبرده بود که گه گاه برای کسب آمادگی، در درس «امام خمینی» (ره) حاضر می‌شد و شخصیت امام (ره) تأثیر شگرفی در زندگی ایشان گذاشت. در کنار درس امام (ره) در درس فقه «آیت‌الله العظمی بروجردی» نیز شرکت می‌جست و در همین سال ها، با شخصیت «علامه‌طباطبایی» (ره) انس فراوانی پیدا کرده بود و در مجالس درس عمومی و خصوصی ایشان حضور می‌یافت. از دیگر کسانی که ایشان سال های متمادی را به تحصیل نزد او گذراند، «آیت الله العظمی بهجت» بود. وی در طول این سال ها، بنا به گفته هم دوره‌ای ها، با دقت فراوان و با جهد و تلاش شایان به تحصیل علوم می‌پرداخت و هم زمان به تهذیب نفس و ایجاد سجایای اخلاقی اهتمام ویژه نشان می‌داد. شاگردِ امام از همان سال اول ورود به قم، با امام خمینی (رحمه الله)، که از سال‌ها پیش استاد برجسته حوزه بود، آشنا شد. با اینکه هنوز کفایه و مکاسب می خواند، برای کسب آمادگی در درس خارج ایشان شرکت می جست و از سال دوم به بعد به طور مرتب در آن درس حاضر می شد. از جمله خصوصیات بارز امام (رحمه الله)، دقت نظر، نقادی آزادانه و آزادی اندیشه بود که در درس های دیگر اساتید کمتر دیده می شد. این ویژگی‌ها برای ذهن پویای طلبه ای، چون او بسیار جذاب بود. اما اتفاقی که برای درس اخلاق امام (ره) افتاد برای آیت الله یزدی افسوس بار بود درس اخلاقی که از جذابیت، تأثیرگذاری و بی نظیری آن حکایت‌ها نقل می کردند، و البته گواه نقل های دوستان در رفتار و منش امام (رحمه الله) کاملا آشکار بود متانت و وقار در شخصیت ایشان موج می زد. امام خمینی (رحمه الله) در مجالس بسیار کم سخن می گفت و گاه سراسر مجلس را با سکوت برگزار می کرد و فقط به پرسش های علمی و دینی افراد پاسخ می داد. ابهت ایشان مانعِ آن می شد که در حضورش مسائل متفرقه و بی فایده مطرح شود. از دیگر ویژگی های برجسته امام (رحمه الله) این بود که اجازه نمی داد هیچ کس در مسیر، کنار ایشان یا پشت سرشان حرکت کند و غالباً تنها راه می رفت، و اگر کسی سؤالی داشت، می ایستاد و پاسخ می داد و دوباره حرکت می کرد. به طور کلی ایشان در عین تواضع و فروتنی، وقار و سنگینی به خصوصی داشت، که جمع بین این دو ویژگی جز از کسانی که با عوالم دیگر ارتباط روحی و معنوی دارند، میسر نیست. تنها کسانی مبتلا به کبر نمی شوند و در عین حال متانت و وقار خود را حفظ می کنند که توجه قلبی خاصی به خداوند داشته باشند. مهربان به مانند پدر به پیشنهاد یکی از دوستان در درس تفسیر علامه (ره) که روزهای پنجشنبه در مسجد سلماسی تشکیل می شد شرکت کرد و پس از مشاهده حالات معنوی و روحانی علامه، و نیز روش تدریس بسیار عالی شان مجذوب و شیفته ایشان شد و آرزو کرد همواره در خدمت و مصاحبت ایشان باشد. در همین زمان بود که کلاس درس اسفار ایشان هم برگزار میشد، و محمدتقی توانست مدتی در آن شرکت کند. طولی نگذشت که جمعی از اساتید حوزه نامه‌ای به آیت الله بروجردی که ریاست وقت حوزه علمیه بودند نوشتند و اظهار کردند که تدریس دروسی مثل اسفار در حوزه جایی ندارد، و حوزه جای فلسفه بافی نیست بلکه محل اصول و فقه است. هرچند علامه (ره) به علت خلا جدی‌ای که در حوزه از بابت فقدان دروسی، چون فلسفه احساس کرده بودند مبادرت به برگزاری این کلاس کردند، لکن ترس از باقی ماندن شبهه در اذهان طلاب با تدریس فلسفه، در نهایت کلاس اسفار استاد را به تعطیلی کشاند. محمدتقی پس از آن در پی موقعیتی بود تا با علامه ارتباط بیشتری برقرار کند؛ ولی روحیه اش چنان بود که نمی توانست خود را نزد استاد مطرح سازد. از طرفی برخورد علامه نیز به گونه ای بود که به صورت افراد نگاه نمی کردند. به هرحال در درس ایشان شرکت می جست و گاه نکته هایی که به نظرش مبهم می رسید، پس از درس می پرسید و گاهی هم که سؤال کنندگان زیاد بودند دنبال ایشان به راه می افتاد و اگر فرصتی دست می داد سؤالش را مطرح می کرد. سرانجام سؤال های هوشمندانه محمدتقی توجه علامه را جلب کرد و موجب عنایت خاص ایشان به وی گردید. ایشان به قدری نسبت به شاگردانش مهربان بود که می‌توان گفت کمتر پدری نسبت به فرزندان خون چنان محبتی دارد. از سویی دیگر، علامه نیز نسخه های دست نویس تفسیر خود را پیش از چاپ به وی می داد تا مرور کند و اگر نکته ای برای اصلاح به نظرش می رسد، تذکر دهد. این ارتباط ناب شاگرد و استادی تاثیر شگرفی بر سرنوشت محمدتقی گذاشت. فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی آیت الله مصباح یزدی پیش از پیروزی انقلاب اسلامی به مبارزه علیه رژیم شاهنشاهی پرداخت و در این زمینه فعالیت‌هایی انجام داد به طور مثال وی از نویسندگان نشریات بعثت و انتقام بود. نخستین شماره نشریه بعثت در آذر ماه سال 1342 منتشر شد. نشریه انتقام نیز از 29 آذر سال 1343 به عنوان دومین نشریه مخفی دانشجویان حوزه علمیه قم، به وسیله وی منتشر شد و انتشار آن تا 15 مهر سال 1344 ادامه یافت و 8 شماره از آن منتشر شد. این نشریات رویکرد سیاسی داشته و به انتقاد از حکومت پهلوی می‌پرداختند. او همچنین در جمعیت یازده نفره عضویت داشت، در اوایل سال 1343 جمعی از علما و مدرسین حوزه علمیه قم، به منظور انسجام بخشیدن به مبارزات سیاسی، گروهی سری به نام "جمعیت یازده نفره" را تشکیل دادند. اعضای گروه به نام اصلاح حوزه تلاش می‌کردند تا مرکزیتی برای مبارزه با حکومت پهلوی به‌وجود بیاورند. آیت الله مصباح یزدی برخی از اعلامیه‌ها و نامه‌های سیاسی سال‌های قبل از انقلاب علیه حکومت پهلوی را امضا می‌کرد. از جمله: نامه فضلا و مدرسین حوزه علمیه قم در 8 مهر سال 1342 به هیئت دولت وقت نسبت به بازداشت امام خمینی، نامه اعتراض فضلای یزد در اسفند 1343 به هویدا، نخست‌وزیر وقت در اعتراض به تبعید امام خمینی به ترکیه، اعلامیه حادثه کشتار یزد در 16 فروردین 1357 و نامه جمعی از استادان حوزه علمیه قم به رئیس جمهور فرانسه در حمایت از امام خمینی در آذر ماه سال 1357. از دیگر فعالیت‌های مصباح یزدی شرکت در جلسه‌های بحث درباره حکومت اسلامی بود که آن مرحوم دبیری این جلسات را بر عهده گرفته بود. این جلسه‌ها با حضور آقایان شهید بهشتی، مشکینی، ربانی شیرازی، باهنر، مفتح، مکارم، سبحانی و جمعی دیگر برگزار می‌شد و آنان برای آنکه رژیم به ماهیت آن پی نبرد و درصدد به تعطیلی کشاندن آن بر نیاید نام آن را مباحث ولایت نهادند. در اثنای کار برخی از آقایان زندانی یا تبعید شدند و شهید بهشتی نیز به آلمان سفر کرد که سفر او پنج سال به طول انجامید؛ اما استاد مصباح برای ادامه کار از آقایان مظاهری، محمدی گیلانی و یزدی دعوت به همکاری کرد. با بازگشت شهید بهشتی، محصول تلاشهای چند ساله به تهران انتقال می‌یابد که مع‌الاسف، ساواک آن دفتر را تعطیل می‌کند و فیشهای تحقیقاتی و دست‌نوشته‌ها را از بین می‌رود. برخی دیگر از فعالیت‌های استاد بر ضد رژیم پهلوی به شرح زیر است: تنظیم شکوائیه به زبان انگلیسی و ارسال آن به سازمان ملل و کمیسیون حقوق بشر، ایراد سلسله سخنرانی‌های «حکومت اسلامی» در کتابخانه مسجد خیابان ایرانشهر تهران، مشارکت در تدوین اساسنامه اولین تشکل سازمان یافته مبارزاتی روحانیت، موسوم به تشکل یازده نفری، چاپ مخفیانه اعلامیه‌ها و سخنرانیهای امام (ره) و مشارکت در تهیه ده‌ها نامه و اعلامیه در محکومیت رژیم شاه و حمایت از امام (ره) مبارزه با جریان‌های انحرافی تاریخ زندگی استاد مصباح، بیانگر حساسیت ایشان در برابر جریان‌های انحرافی بوده است. هرگاه جریانی سعی در تحریف اسلام یا انقلاب اسلامی داشته است، ایشان، چون رزمنده‌ای دلیر به میدان آمده، از مبانی اسلام و انقلاب دفاع کرده است. پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، بیشتر مبارزان بر این باور بودند که در آغاز باید مبارزات سیاسی را پیش برد و بعد از پیروزی انقلاب، به پالایش فرهنگی جامعه برآمد. اما در این میان بزرگانی، چون آیت الله مطهری و استاد مصباح یزدی، معتقد بودند که ریشه انحراف را در همان دوره مبارزه باید خشکانید و اسلام ناب و راستین را به ایرانیان و جهانیان شناساند. ایشان پیش از انقلاب اسلامی، خطر نفوذ مارکسیسم را گوشزد کرده، خود با تدوین کتاب‌ها و جزوات و تشکیل کلاسهای نقد مبانی مارکسیسم، به گفتار خود جامه عمل می‌پوشاندند. همچنین با پرده برداری از سخنان برخی روشنفکران، و نیز نقد تز «اسلام منهای روحانیت» پرده از افکار شوم دشمنان اسلام و انقلاب برمی‌داشتند. حساسیت و قاطعیت ایشان در برخورد با این مسائل، چنان بود که گاه برخی از دوستان انقلاب نیز بر ایشان خرده می‌گرفتند و ایشان را به نرمش در برابر مسائل پیش آمده سفارش می‌کردند؛ اما استاد با عزمی پولادین، از مبانی دین مقدس اسلام و از اصول آن از جمله توحید، معاد و نبوت که در آن روز مورد هجمه التقاط گرایان بود، دفاع می‌کردند و در این راه از سخنرانی، مناظره، نگاشتن کتاب و مقاله و دیگر ابزارهای تبلیغی بهره می‌بردند و از توهین و تهمت و تهاجم احدی نمی‌هراسیدند. امروز نیز جامعه ما شاهد تلاش استاد مصباح، برای حفظ دستاوردهای انقلاب و مبارزه با جریان‌های انحرافی است که به تحریف مبانی اسلامیت و جمهوریت نظام ما می‌پردازند. مصباح علیه شریعتی نفوذ اندیشه‌های شریعتی در مدرسه حقانی با واکنش آیت‌الله مصباح مواجه شد و همین امر دو جبهه را در میان این مدرسه شکل داد: گروهی مخالف سرسخت شریعتی و گروهی دیگر دوستدار و حامی جدی او شدند. مشاجرات این دو گروه حتی گاهی موجب بروز بداخلاقی‌هایی میان آن‌ها می‌شد تا حدی که شهید بهشتی در سخنانی در جمع طلاب این مدرسه از مشاجرات میان هر دو گروه از طلاب به شدت انتقاد کرد. شهید بهشتی در عین حال روش آیت‌الله مصباح را در نقد شریعتی نپسندید و بر برخی از مواضع ایشان خرده گرفت، ولی آیت‌الله مصباح که مخالفت با اندیشه‌های شریعتی را تکلیف شرعی خود می‌دانست و از وضعیت موجود مدرسه ناراحت بود، تصمیم گرفت تا از ادامه‌ی همکاری با آن مدرسه استعفا دهد. استعفای آیت‌الله مصباح نه تنها جو متشنج مدرسه را آرام نکرد، بلکه بر شدت اختلافات افزود. هیئت مدیره نیز تصمیم گرفت برای کنترل جو مدرسه شش نفر از موافقان و شش نفر از مخالفان سرسخت شریعتی را از مدرسه اخراج کند. با اجرای این تصمیم هیجده نفر دیگر از مخالفان دکتر خواستار بازگشت دوستان خود به مدرسه شدند و اعلام کردند که در صورت عدم برگشت دوستانشان به مدرسه به جمع شش نفره‌ی آن‌ها خواهند پیوست، اما هیئت مدیره همچنان بر اخراج آن‌ها اصرار ورزید و بدین ترتیب 18 نفر دیگر از مدرسه بیرون رفتند و حلقه‌ی اولیه‌ی شاگردان مصباح شکل گرفت. شهید مطهری نیز که ابتدا با دعوت از شریعتی به حسینیه‌ی ارشاد بیشترین نقش را در شهرت او داشت، سرانجام روشی شبیه به آیت‌الله مصباح را برگزید و حتی به انتقاد صریح از روش برخی از روحانیان شناخته شده همچون شهید بهشتی پرداخت؛ و بالاخره امام خمینی که در آن مقطع طرح هر مسئله‌ای جز مبارزه با شاه و تشکیل حکومت اسلامی را انحراف از مسیر انقلاب می‌دانست، با ارسال پیامی به ایران خواستار پایان دادن به مباحث اختلاف‌برانگیزی، چون کتاب "شهید جاوید" و "مسئله‌ی علی شریعتی" شد و بدین گونه آتش اختلافات برای مدتی فرو نشست. همزمان با استعفای آیت‌الله مصباح از مدرسه‌ی حقانی، "موسسه در راه حق" که توسط آیت‌الله خرازی و آیت‌الله استادی با هدف پاسخگویی به شبهات نسل جوان و مقابله با اندیشه‌های مارکسیستی تأسیس شده بود، از آیت‌الله مصباح برای راه‌اندازی بخش آموزش دعوت کرد و او که پذیرش این دعوت را فرصتی مناسب برای تربیت طلاب مستعد می‌دید، دعوت را پذیرفت. بدین ترتیب بخش آموزش مؤسسه‌ی در راه حق با مدیریت مستقل وی راه‌اندازی شد. در این میان شاگردان ایشان که از ادامه‌ی تحصیل در مدرسه‌ی حقانی محروم شده و در سایه‌ی حمایت‌های استاد خویش، با هم در خانه‌ی اجاره‌ای زندگی می‌کردند، جذب کلاس‌های مؤسسه شده و دوره‌ی جدیدی از زندگی علمی خود را آغاز کردند. میراث مصباح علامه مصباح، همانند گذشته، شهر به شهر، راه مبارزه با التقاط‌ها و پاسخ‌گویی به شبهات را در می‌نوردد. بی سبب نیست که مقام معظم رهبری، حضرت آیت الله خامنه‌ای درباره ایشان می‌فرمایند: «اگر خدای متعال به نسل کنونی ما، این توفیق را نداد که از شخصیت‌هایی مانند علامه طباطبایی و شهید مطهری استفاده کند، اما به لطف خدا، این شخصیت عزیز و عظیم القدر، خلا آن عزیزان را در زمان ما پر کرد است». آیت مصباح یزدی پس از 60 سال دفاع اندیشمندانه از اسلام و تئوری‌پردازی مبانی انقلاب سرانجام پس از طی یک دوره بیماری دارفانی را وداع گفت. اگرچه این رحلت در واقع فقدان جسمی ایشان در بین شاگردان و علاقمندان اوست، اما میراث او در قالب موسسه امام خمینی (ره) و صد‌ها نفر از شاگردان و همچنین آثار باقی مانده قطعا یک جریان فکری است که دهه‌های آینده در هدایت انقلاب و تحکیم مبانی اسلامی ایران نقش جدی خواهد داشت و البته ممکن است برخی چالش‌های سیاسی مانند زمان حیات استاد داشته باشند. *رستم ضیایی - دانشجوی کارشناسی معارف اسلامی و علوم سیاسی دانشگاه امام صادق (ع)

انتشار یادداشت‌های دانشجویی به معنای تأیید تمامی محتوای آن توسط «خبرگزاری دانشجو» نیست و صرفاً منعکس کننده نظرات گروه‌ها و فعالین دانشجویی است.