روزهای قرنطینه
سنندج - ایرنا - شب با خستگی عجیبی به رختخواب رفت، فکر میکرد بخاطر چند روز کار مداوم و بدون استراحت این همه خسته شده و اشتهایش را از دست داده اما نمیدانست ویروس کرونا او را هم آلوده کرده بود.
به گزارش ایرنا، تا صبح خوابید، بیدار که شد مسواک و خمیر دندان را برداشت و روانه سرویس بهداشتی شد، هیچ چیز غیرعادی به نظر نمیرسید، صبحانه را آماده کرد ولی باز هم اشتهای چندانی نداشت، کمی بعد میوه آورد بخورد، عجیب بود بوی نارنگی را نمیفهمید حتی از فاصله میلیمتری.
بارها گزارش نوشته و خبر گرفته بود و میدانست یکی از مهمترین علائم کرونا از دست دادن حس بویایی و چشایی است، اما چطور ممکن بود او هم مبتلا شده باشد؟ همیشه ماسک داشت و الکل برای ضدعفونی را لحظهای از خودش دور نمیکرد.
یادش افتاد چند روز قبل مجبور بود دقایق طولانی را در فضایی کاملا بسته و بدون تهویه سر کند، همانجایی که یک نفر بخاطر احساس سرما پتوی مسافرتی به خودش پیچیده بود و ماسک هم نداشت، هر چه بود، حالا او هم یک کرونایی است، به نزدیکترین مرکز بهداشت رفت تا آزمایش بدهد، ساعت 12 مرکز تعطیل شده بود، یک نفر گفت ساعت 13:30 برگردد و قبلش میتواند اسمش را روی برگه بنویسد تا نوبتش محفوظ باشد، این کار را کرد و به خانه برگشت.
دقایق به کندی میگذشت، زودتر از موعد در آنجا حاضر شد، داخل رفت، مشخصاتش را ثبت کردند و دکتر از فاصله 2 متری علائمش را پرسید و او جواب داد: بویایی ندارم و کمی کسل هستم.
بعدش روانه اتاق نمونهگیری شد، متصدی آزمایش چیزی مانند گوش پاککن که کمی بلندتر بود را در دماغش فرو کرد، سوزش را در مغز احساس کرد یکی دیگر هم انتهای گلویش را بد نوازش کرد، متصدی آزمایشگاه بعد از نمونه گیری گفت: ماسک را فورا بزن چون اینجا آلوده است.
در مسیر بازگشت تصمیم گرفت آخرین خریدهایش را انجام دهد، باید خودش را برای قرنطینه طولانی آماده میکرد، در حاشیه خیابان منتهی به محل سکونت، دستفروشان همیشه بساط دارند، ترجیح داد آنجا خرید کند و به مغازه سربسته نرود، دورتر ایستاد و به فروشنده گفت مریض است و خریدهایش را سفارش داد تا فروشنده برایش جدا کند.
داخل خانه شد، بیشتر میوهها زدگی داشت و خراب بود، مثل اینکه کرونا انصاف را هم کمرنگ کرده است، تمام روز خودش را مشغول کرد اما دقایق برایش به کندی میگذشت.
روز دوم صبح از خواب بیدار شد کارهای خانه را انجام داد و به محل کارش اطلاع داد کسالت دارد و نمیتواند سر کار برود، جواب آزمایش 48 تا 72 ساعت دیگر حاضر میشد، شب، یکی از همکاران تماس گرفت و گفت که آشنایی دارد و برای همین شماره ملی اش را خواست تا نتیجه آزمایش او را بپرسد.
ثانیه ها به تلخی میگذشت، حدس میزد نتیجه خوشایندش نباشد و نتیجه این شد: تست شما مثبت است، استراحت کنید، انشالله که بهبودی حاصل شود.
سومین روز از صبح دل آسمان گرفته بود، پاییز نیمی از روزهایش را پشت سر گذاشته ولی هنوز تن زمین از سخاوت آسمان سیراب نشده است، از پشت شیشه، نم نم ریز باران را حس میکند، به همه خبر میدهد کرونا گرفته است، خانوادهاش نگرانند و میخواهند کاری برایش کنند اما کاری از دست هیچکس بر نمیآید.
به جستجو درباره راههای درمان پرداخت ابتدا با 4030 تماس گرفت و بایدها و نبایدها را شنید، خواهرش زنگ زد که مایحتاج را دم در خانه میآورند و آوردند، از دور خوش و بشی کردند و دوباره شب از راه رسید.
روز چهارم از صبح احساس ضعف شدیدی همه وجودش را گرفته، برایش خیلی عجیب است که درد ندارد، از همه بیماران درباره بدن درد عجیب کرونا شنیده بود ولی او غیر از بیحالی و تک سرفه علائم دیگری نداشت.
دوست داشت مدام بخوابد، اشتهایش را کاملا از دست داده بود، عصر به توصیه این و آن به کلینیک خصوصی رفت، از همان بدو ورود به همه گفت کرونای مثبت است و پرستارانی که برایش سرم وصل میکردند از او تشکر کردند که بیماری اش را پنهان نکرده است.
به خانه برگشت خواهرزادهاش سوپ داغ برایش آورده بود تا میتوانست از سوپ خورد و بعد هم خوابید.
روز پنجم سرفههایش شدیدتر و عمیق تر شده به همه توصیهها عمل میکند، خانه پر شده از وسایلی که اطرافش چیده و توان جمع کردن آنها را ندارد، پدر و مادرش اصرار دارند به خانه آنها برود ولی قبول نمیکند، پدر پیر است و مادر جراحی قلب باز داشته، به خطرش نمیارزد که جان آنها را به خطر بیندازد.
تنها در خانه مانده و همه احوالش را میپرسند تلفنی، پیامکی، مجازی. در بین همه اینها توضیح خواهرزاده هشت ساله اش او را از دنیای پر از درد و تب کرونا دور میکند، «خاله گلم، جواب تلفن هیچکس را نده، بگو کرونا گرفتم و مردم، برای مراسم قبرم هم نیایید.» آنقدر برایش شیرین است که هر وقت یادش میافتد با همه درد از ته دل میخندد. شب با تب به رختخواب رفت، نفس عمیق برایش آرزو شده است، حس میکرد نفسش تا نیمه قفسه سینهاش میرود و از همانجا برمی گردد. در کنار همه بدیهای جسمی، روانش بیش از هر چیزی اذیت میشود، اینکه دیگران مخصوصا عزیزترین افراد خانواده با ترس به تو نزدیک میشوند و ترس خودت هم دست کمی از آنها ندارد، تنهایی سخت و دیر گذر، دقایق تکراری ماندن در رختخواب، ناتوانی از انجام کوچکترین کارهای روزمره و همه و همه دست بدست هم میدهد تا از او یک کرونایی دلنازک بسازد.
این «او» من هستم خبرنگار خبرگزاری جمهوری اسلامی در سنندج که با وجود همه هشدارهایی که شنیدم و خبرش را نوشتم قطعا یک بار بیاحتیاطی کردم و حالا خودم را سوژه کرده و از درد و رنجی نوشتم که کرونا بر سرم آورده است.
هر چند تمام طول موج سوم شیوع کرونا 2 ماسک روی هم میزدم تا مبتلا نشوم، اما معاون بهداشتی دانشگاه علوم پزشکی استان عقیده دارد که حتما کسی در محیط سربسته ماسکش را برداشته و من هم از او به این ویروس مبتلا شدهام.
من یکی از صدها و هزاران بیماری هستم که قربانی بی احتیاطی خودم و دیگران شدم و حالا روز شمار قرنطینهام در ششمین روز قرار دارد و با تنهایی سپری میشود و سهمی از بارانی که بیرون پنجره در حال باریدن است، ندارم.
براساس اعلام سخنگوی وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی، با فوت 453 بیمار دیگر از مبتلایان قطعی به کرونا در 24 ساعت گذشته، شمار جانباختگان قطعی بیماری کووید19 در کشور به 39 هزار و 202 نفر رسید و 27 استان همچنان در وضعیت قرمز کرونا هستند.
استانهای تهران، اصفهان، قم، آذربایجان شرقی، خراسان جنوبی، سمنان، قزوین، لرستان، اردبیل، خوزستان، کرمانشاه، کهگیلویه و بویراحمد، گیلان، بوشهر، زنجان، ایلام، خراسان رضوی، مازندران، چهارمحال و بختیاری، البرز، آذربایجان غربی، مرکزی، کرمان، خراسان شمالی، همدان، یزد و کردستان در وضعیت قرمز قرار دارند. استانهای هرمزگان، فارس، گلستان و سیستان و بلوچستان نیز در وضعیت نارنجی و زرد قرار دارند.
*س_برچسبها_س*