مورد عجیب آقای یونسی
اگر سازمان منافقین، که در ماههای نزدیک به انقلاب به پایان کار خود رسیده و سران و بخش عمده اعضای آن اندکی پیش از پیروزی انقلاب از زندان آزاد شدند، توانستند در سطوح مختلف نفوذ کنند، آیا سرویسهای اطلاعاتی بریتانیا و آمریکا و اسرائیل، با آن پیچیدگیها و سوابق و داشتن شبکههای مختلف، انگیزه و توانایی نفوذ در گروههای مبارز و دستگاهها و نهادهای مختلف نداشتند؟
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ حسین قاسمی در یادداشتی نوشت: اول؛
جناب آقای علی یونسی، وزیر پیشین اطلاعات، در گفتگو با سایت جماران نفوذ در انقلاب و نهادها و دستگاهها را به سازمان منافقین خلاصه کرده که این عناصر نفوذی در همان دهه 1360 شناسایی و پاکسازی شدند و بحث نفوذ و نفوذی جمع شد: «در دهه 60 نفوذ آسان بود ولی با حدود 10، 15 یا 20 سال مبارزه کشور از همه نفوذهای گروه های تروریستی پاکیزه شد.» تقلیل نفوذ به سازمان منافقین و سپس ادعای پاکسازی سیستم از نفوذی های سازمان ادعایی غیرکارشناسی است: اگر سازمان منافقین، که در ماههای نزدیک به انقلاب به پایان کار خود رسیده و سران و بخش عمده اعضای آن اندکی پیش از پیروزی انقلاب از زندان آزاد شدند، توانستند در سطوح مختلف نفوذ کنند، آیا سرویسهای اطلاعاتی بریتانیا و آمریکا و اسرائیل، که در دوران طولانی در ایران یکهتازی میکردند و در زمان حکومت پهلوی برای گسترش فعالیت خود از امکانات وسیع برخوردار بودند، با آن پیچیدگیها و سوابق و داشتن شبکههای مختلف، انگیزه و توانایی نفوذ در گروههای مبارز و دستگاهها و نهادهای مختلف نداشتند؟ منابع ساواک در گروههای مبارز، خصوصا منابع ویژه ساواک در هدفهای مهم که دارای تجربه سالها همکاری با ساواک بودند، آیا پس از انقلاب رها شدند؟ آیا با وقوع انقلاب این نیروها در اختیار سایر سرویسهای فوق قرار نگرفتند؟ اگر ساواک در گروههای مارکسیستی عباسعلی شهریاری و سیروس نهاوندی داشت، چگونه میتوان پذیرفت که از چنین منابعی در گروههای مبارز مسلمان و حوزهها برخوردار نبود؟ امروز بر اساس اسناد آشکار میدانیم که برخی منابع و همکاران ساواک در گروههای مبارز، که بعضا سابقه زندان داشتند، از 23 بهمن به برخی دستگاه های اطلاعاتی انقلاب مانند کمیته اداره دوم ورود و این دستگاهها را به دست گرفتند. در رشد و برکشیدن و واگذاری مسئولیت مهمی مانند کمیته اداره دوم نیروی هوایی ارتش به کشمیری، سپردن مسئولیتهای مهم و حساس به جواد قدیری در کمیته اداره دوم نیروی زمینی ارتش و موارد دیگر، ردپای این منابع ساواک وجود دارد. در برخی مراکز و دستگاههای اطلاعاتی دیگر از همان اسفند 1357 برخی افراد و چهرهها ورود کردند که بر اساس اسناد منتشر شده در همان سال های ابتدای انقلاب منابع ساواک در بین مبارزین و زندانیان بودند. عملکرد این شبکه نفوذی در تنشها و ایجاد اختلافات در ماهها و سالهای ابتدای انقلاب قابل توجه و تأکید است. آیا نقش شبکه نفوذی و منابع ساواک در ماجرای جنجالی برخورد با فرزند آیتالله طالقانی، و تنش و بحران و بهم ریختن کشور به دلیل این اقدام، هیچگاه بررسی شده است؟ امروزه میدانیم، آنطور که ارتشبد فردوست در خاطراتش شمهای از آن را بیان کرده، در دوران منتهی به انقلاب در ایران شبکههای مخفی پیمان ناتو، با مدیریت سرویسهای بریتانیا و آمریکا، حضور داشتند و بویژه با برخی مسئولین رده بالای اداره دوم ستاد ارتش (سازمان اطلاعات و ضد اطلاعات ارتش) ارتباط داشتند. مأموریت رسمی این شبکهها مقابله با سلطه شوروی و کمونیسم بر ایران بود ولی میدانیم که هستههای اولیه شبکههای فوق به بهانه مبارزه با کمونیسم در فعالیت علیه دولت دکتر محمد مصدق و کودتای 28 مرداد 1332 نقش اصلی ایفاء کردند و پس از کودتا بخصوص در دهه 1340 بسیار گسترده شدند. آیا آمریکا و بریتانیا و ناتو به دلیل وقوع انقلاب نگران سلطه شوروی بر ایران و خلیج فارس نبودند و این شبکهها را به سمت نفوذ در نظام جدید هدایت نکردند؟ سرنوشت این شبکهها پس از انقلاب چه شد؟ رهبر معظم انقلاب در تاریخ 29/ 9/ 1377 در جمع مدیران وزارت اطلاعات فرمودند: «بارها گفته ام اگر به یک ده بروید برای ییلاق، چند آشنا و رفیق پیدا میکنید. انگلیسیها صد سال در ایران همه کاره بودند. آیا همه دنبالهها کهنه شده؟ کی باور می کند؟ آمریکاییها از اواخر دهه بیست پاگذاشتهاند و از 28 مرداد به بعد حاکم مطلق شدند تا سال 57. آیا دنبالههایشان تمام شده؟» دوم انکار نفوذ و تقلیل نفوذیها به سازمان منافقین، و این ادعا که آنها نیز پاکسازی شده اند، ادعای ناپختهای است: مطلب آقای بهزاد نبوی درباره مناسب بودن فضا در ماهها و سالهای اولیه انقلاب برای نفوذ در نهادهای انقلابی قابل تأمل است: «روزهای اول پیروزی انقلاب که ما در کمیته مرکزی فعالیت داشتیم، یک ساواکی خیلی راحت میتوانست در کمیته نفوذ کند چرا که هیچ کس اشخاص دیگر را نمیشناخت. همه مردم بودند و یکدیگر را نمیشناختند و از سوابق قبلی هم بیاطلاع بودند. مثلا وقتی پشت درهای کمیته میایستادیم و در را فشار میدادیم که کسی داخل نشود، ناگهان یک نفر از لابلای در داخل میشد و او نیز یکی از ما میشد و بعد از چند روز یک بازوبند میگرفت و بعنوان عضو کمیته شروع به فعالیت میکرد. این اشکالی بود که ما بعد از پیروزی انقلاب در خیلی از نهادهای انقلابی داشتیم و خلاصه حالتی بود که به دلیل از صفر شروع کردن این نهادها هرکسی میتوانست نفوذ کند در صورتی که در وزارتخانهها و ادارات دیگر به این صورت نبود...» حضرت امام خمینی (ره) دهها بار بحث نفوذ در ارگانها و دستگاهها و انجمنهای اسلامی را مطرح فرمودهاند: «و این را باید توجه بکنند آقایان که در بین این ارگانهایی که هست، مثل سپاه پاسداران، مثل ارتش، مثل کمیتهها، مثل دادگاهها و همه این جاهایی که بعد از انقلاب به عنوان و اسم یک گروهی پیدا شده است، شیاطین ننشستهاند که اینها خالص باشند. در بینشان افرادی نفوذ کردهاند و به واسطه آن نفوذ کارهایی در آنجا انجام میدهند برای این که روحانیین را و همینطور پاسدارها را و همینطور کسان دیگر را یا به جان هم بریزند و یا منزوی کنند» «اشخاص فاسدی هستند که در همه ارگانها نفوذ کردند، در همه کمیتهها، در همه دادگاهها، در همه جاهای دیگر نفوذ کردند و برای خاطر مشوه کردن این جمهوری کارهای خلاف میکنند» «ضد انقلاب و اجانب اگر دیدند برای از بین بردن اتحاد شما با حمله نظامی نمیشود کار کرد با نفوذ اقدام مینمایند تا شما را از درون بپوسانند.» امام خمینی در 5 بهمن 1365 در جمع شورای مدیریت حوزه علمیه قم درباره نفوذ در حوزههای علمیه میفرمایند: «آنها که همیشه در فکر بودهاند که در حوزه علمیه نفوذ کنند... نفوذ آنها نفوذ ظاهری نیست که معلوم باشد فلان آقا نفوذی است. چه بسا بیشتر از شما اظهار دیانت بکند، معذلک در موقع مناسب کارش را انجام دهد.» سوم علاوه بر دستگاهها و نهادهای انقلابی و اطلاعاتی حزب جمهوری اسلامی هم مورد طمع نفوذیها بود. این حزب با مأموریت کادرسازی برای نظام تأسیس شد و گذرگاه و کانال مهمی برای ورود به بخشهای مختلف مدیریتی نظام بود. آیتالله هاشمی رفسنجانی، از مؤسسین حزب، درباره نفوذ محمدرضا کلاهی میگوید: «حزب [جمهوری اسلامی] یک مؤسسه فوقالعاده دربستهای نبوده و تکیه بر افکار عمومی بوده و یک جوان ظاهرالصلاح در طول یک سال، دو سال میتواند به شکلی عمل کند که اعتماد را جلب بکند. این خیلی سخت نیست... دریک حزبی که اساس ان بر ارتباط و اعتماد به مردم است، یک جوان دانشجو با ظاهر فریبنده و نشان دادن خدمت صالح، میتواند اعتماد جلب بکند و اینطور شده بود.» آقای علیرضا نادعلی، از اعضای حزب جمهوری اسلامی، میگوید: «آنموقع، یعنی سالهای اوائل پیروزی انقلاب، حزب یک جایی بود که ورود افراد مختلف به آن آزادبود. یعنی همه کسانی که دوست داشتند که ارتباطاتی داشته باشند و خدمتی بکنند... حزب هم واقعا دربش به روی همه بازبود... میخواهم عرض بکنم که حضور کلاهی خیلی حالا سخت هم نبود چون حزب خیلی گزینشی عمل نمی کرد. خیلیها با یک مقدار استعدادی که از خودشان نشان میدادند، خب وارد میشدند و رشد هم میکردند.» در همان مقطع افرادی مانند اصحاب یمین، از اعضای مخفی حزب توده، با تقرب به دکتر جاسبی، قائممقام حزب جمهوری اسلامی، در جایگاه «دبیر تشکیلات کل کشور» در سازمان امور اداری واستخدامی و مدیرکل برنامهریزی وزارت کشور جای گرفت و در تدوین اساسنامه و تدارک کنگره حزب جمهوری اسلامی نقشآفرینی کرد. رفعت محمدزاده، عضو هیئت سیاسی کمیته مرکزی حزب توده و مسئول شعبه پژوهش این حزب، که هدایت اصحاب یمین را بر عهده داشت، در بازجوییهایش نوشته است: «وی هم چنین خبر داد که آقای جاسبی از او خواسته است طرحی درباره تدارک کنگره حزب جمهوری اسلامی و نیز اساسنامه و برنامه این حزب تهیه کند. اصحاب یمین در این زمینهها از من کمک خواست و من نیز طرحی زمانبندی شده برای تدارک کنگره به صورت یادداشت تهیه کردم و در اختیار او گذاردم. اصحاب یمین پس از مدتی به من خبر داد که این طرح با تغییراتی به تصویب آقای جاسبی رسیده است و گویا به تصویب شورای مرکزی حزب نیز رسیده است.» جمیلی با نام مستعار «سزاوار» یکی دیگر از نفوذی های سازمان مخفی حزب توده در حزب جمهوری اسلامی بود. جمیلی تا جانشینی حسین کمالی، مسئول کارگری حزب جمهوری اسلامی، ارتقا پیدا کرد. پس از انتصاب علیرضا محجوب در سمت مشاور کارگری نخستوزیر، جمیلی مسئول رسیدگی به شکایات کارگران و اعضای انجمنهای اسلامی کارخانهها شد. وقتی حزب توده، که در دوران پس از کودتای 28 مرداد 1332 تا انقلاب در ایران حضور ناچیز داشت، توانست تا این حد نفوذ کند قطعا امکان نفوذ برای سرویسهای اطلاعاتی غرب و برخی کانونهای سیاسی و مالی معارض با انقلاب بسیار بیشتر بود. چهارم نکته دیگری که در مصاحبه آقای یونسی مطرح شده و دقیق بنظر نمیرسد، ساده نشان دادن عملیات 7 تیر و 8 و 14شهریور است. تصویری که آقای یونسی از این عملیاتها میسازد به این شکل است که گویی کلاهی و کشمیری و فخارزاده به تنهایی بمبی را کار گذاشتهاند و تمام. روایت رایج اینگونه است که محمدرضا کلاهی را بعنوان عامل انفجار 7 تیر یعنی مقر حزب جمهوری اسلامی معرفی میکنند و مسعود کشمیری را عامل انفجار 8 شهریور نخستوزیری و محمود فخارزاده را عامل انفجار و شهادت آیتالله قدوسی دادستان انقلاب اسلامی در 14 شهریور. این تصویر اشتباه است. اینگونه عملیاتها بزرگ و پیچیده هستند و قطعا در هر مورد تیمی هدایت و رهبری و پشتیبانی را به دست داشته و قاعدتا در خارج از مکان مورد نظر مستقر بوده است. مجموعه افرادی نیز در داخل این مجموعهها بودهاند و پشتیبانی کردهاند تا عملیات انجام بگیرد. اینگونه عملیاتها کار یک نفر نفوذی به تنهایی نیست و نمیتواند باشد. باید شبکهای از عوامل نفوذی در هر مرکز حضور داشته باشد تا مراحل مختلف طی شود و سرانجام به مرحله نهایی برسد. با توجه به این امر، این پرسش مطرح میشود که سایر عوامل نفوذی این عملیاتها چه شدند و در سالهای بعد کجا رفتند؟ نفوذ به صورت فردی کارایی کمی دارد. منابع منفرد در مقابل حجم کار، کار جدی نمیتوانند بکنند و باید در شبکههایی گرد هم آیند و مکمل یکدیگر باشند. مثلا یک اقدام مخرب برای بدبین کردن چهره نظام با یک نفوذی به راحتی شدنی نیست؛ باید شبکهای وجود داشته باشد در دستگاههای مختلف تا این طرح را محقق کند. برای کسب تجربه از تاریخ و صیانت از نظام و سالم سازی سیستم نیاز داریم اینگونه عملیاتها را مورد بازبینی قرار دهیم و به روایتهای سطحی اکتفا نکنیم. پنجم بحث انفجار حرم مطهر امام رضا (ع) در 30 خرداد 1373 و ارائه اطلاعات کذب به جامعه و مسئولین درباره این انفجار از سالها پیش مطرح بود ولی آقای علی یونسی اولین مقام اطلاعاتی است که بخشی از این سناریو را بیان میکند و به این ترتیب به روایتهای قبلی سندیت میدهد. از این منظر مصاحبه آقای یونسی اهمیت فراوان دارد. در آن زمان سعید امامی (با نام مستعار سعید اسلامی) معاون امنیت وزارت اطلاعات بود. سعید امامی و آقای مصطفی کاظمی، مدیرکل التقاط در معاونت امنیت، با طراحی یک سناریو به دروغ عامل انفجار حرم را فردی بنام مهدی نحوی عنوان کردند و سپس اعلام کردند که فرد فوق در درگیری با نیروهای اطلاعاتی زخمی و در بیمارستان فوت کرده است. بر اساس آنچه در رسانهها منتشر شد، نحوی در آستانه مرگ در مصاحبهای به نقش خود در انفجار حرم اعتراف کرد. البته آقای یونسی اشاره نکرده که مهدی نحوی ماهها قبل از انفجار حرم به دلیل ارتباط با سازمان منافقین در بازداشت بود. بررسی حوادث در مقطع زمانی 30 خرداد تا 15 تیر 1373 بسیار مهم است. حلقهها وحوادثی که منجر به مثلا کشف مهدی نحوی بعنوان عوامل انفجار حرم امام رضا (ع) شد غیرواقعی و برای فریب مسئولین و مردم بود. اتفاقات این 15 روز مانند دستگیری قاتلان کشیشها و خنثی کردن بمبگذاری در حرم حضرت امام خمینی (ره) و حرم حضرت معصومه (س) و غیره تماما مخدوش است. اعلام کردند بتول وافری قصد بمبگذاری در حرم امام خمینی و مریم شهبازپور قصد بمبگذاری در حرم حضرت معصومه (س) داشتند و بهمراه فرحناز انامی در هنگام خروج از کشور در سیستان و بلوچستان بازداشت شدند. این سه زن بعنوان عوامل قتل کشیشها نیز معرفی شدند. نکته قابل توجه آن است که در این سناریوها برای هر فرد چند نقش تعریف کرده بودند. مثلا مهدی نحوی در جایی مسئول بهرام عباسزاده برای انفجار مسجد مکی معرفی شد که بمب را در تهران در قمقمه به عباسزاده تحویل داد و در جای دیگر بعنوان عامل انفجار حرم امام رضا (ع) معرفی شد. سه زن فوق قاتل کشیشها معرفی شدند و در جای دیگر عوامل بمبگذاری در حرم امام خمینی (ره) و حضرت معصومه (س). سرنوشت این سه زن منافق که بعنوان قاتل دو کشیش و اقدام به بمبگذاری در حرم امام و حضرت معصومه معرفی شدند باید مورد بررسی قرار گیرد. سرنوشت آنها چه شد و اکنون کجا زندگی میکنند؟ آقای علی یونسی پس از 27 سال بخشی از ماجرای مهدی نحوی را اینگونه بیان کردهاند: «مواردی بوده که بیدلیل افراد را بازداشت و اعتراف گرفته بودند که مرتکب جنایتی شدهاند و بعد خود وزارت اطلاعات همان موقع متوجه شده بود که اینطور نبوده است. فاجعهای که در انفجار حرم امام رضا (ع) رخ داد مربوط به گروهی افراطی [از اهل سنت] بنام فرقان بود اما فرقه تروریستی رجوی مظنون و متهم شد و وزارت اطلاعات آن موقع افرادی را دستگیر و از آنها اقراری مبنی بر ارتکاب این انفجار گرفت. تعدادی بازداشت شدند و وقتی من وزیر شدم با بررسیهایی متوجه این خطا شدم و از بازداشتی دلجویی کردم و تا توانستیم جبران کردیم. بحث مفصلی است که چه جوری جبران کردیم ولی از آنان به نحوی دلجویی شد.» آقای یونسی در اسفند 1377، یعنی بیش از چهار و نیم سال پس از انفجار حرم امام رضا (ع)، وزیر اطلاعات شد. ایشان در حالی میگویند که این افراد آزاد شدند و از آنان دلجویی شد که سالها پیش مهدی نحوی به قتل رسیده بود. اکنون که آقای یونسی جعلی بودن ماجرای انفجار حرم امام رضا (ع) را اعلام کردهاند لازم است مسئولین و متولیان امر توضیح دهند که برای مجازات عوامل این صحنهسازی زشت و غیرانسانی چه اقدامی کردند؟ آیا مسببین اینگونه اقدامات مجازات شدند یا در سمتهای خود مانند تا بعدا اقدامات مخربتری را انجام دهند؟ این مدیران بلندپایه وزارت اطلاعات در زمان آقای یونسی چه مناصبی داشتند؟ آیا آقای یونسی امثال سعید امامی و مصطفی کاظمی را حداقل به دادگاه تخلفات اداری معرفی کرد؟ اینگونه کیسهای ساختگی و قلابی بعدها ادامه پیدا کرد. از جمله باید به اعلام دستگیری عاملان ترور شهید صیاد شیرازی و خبر دادن از اعترافات مهم آنها در اول تیرماه 1378 توسط آقای علی یونسی، وزیر وقت اطلاعات، اشاره کرد. تیتر خبر سخنان آقای یونسی در روزنامههای آن زمان چنین بود: «پس از یک عملیات دقیق چند عامل اصلی شهادت امیر سپهبد صیاد شیرازی شناسایی و دستگیر شدند. در جریان این عملیات اطلاعات بسیار مهمی از جنایات گذشته و اهداف شوم منافقین به دست آمده که توطئههای جدید آنها را خنثی کرد.» 22 سال از زمانی که آقای علی یونسی از دستگیری و اعترافات مهم عاملان اصلی ترور شهید صیاد شیرازی خبر دادند گذشته است. بعدها مشخص شد که این خبر پوچ بوده و هیچگاه عوامل ترور فوق دستگیر نشدهاند. هدف از اعلام این مطلب چه بود؟ چگونه چنین اعترافاتی و از چه افرادی گرفته شد؟ در داستان 18 تیر 1378 نیز با نوعی سناریوسازی مواجه هستیم که میتوان به تفصیل مورد بررسی قرار داد. در آن زمان نیز آقای علی یونسی وزیر اطلاعات بودند. تقلیل فتنه کوی دانشگاه و آشوبهای 18 تا 23 تیر 1378 به ملوس رادنیا، معروف به مریم شانسی، و منوچهر محمدی، معروف به منوچ، و خارج کردن عوامل اصلی این بحران از زیر ضربه و سرانجام خارج کردن ملوس رادنیا و منوچهر محمدی از ایران. ششم نفوذی فقط در جریان انقلابی نیست. طبق قاعده، باید همه جناحهای مختلف سیاسی اعم از اصلاحطلب و اصولگرا و اعتدالی و غیره هدف نفوذ باشند. و نه تنها جناحهای درون حاکمیت بلکه مخالفین و اپوزیسیون حکومت نیز هدف نفوذ سرویسها و کانونهای اطلاعاتی قرار دارند. آنان در گروههای مختلف برای حال و آینده افرادی را نفوذ میدهند. نفوذی درون جبهه انقلاب در صورتی بیشترین بازدهی را دارد که با نفوذیهای موجود در اپوزیسیون پاسکاری داشته باشد. آنان مکمل یکدیگرند. سرویسها و کانونها بگونهای برنامهریزی میکنند که هر جریانی قدرت را به دست گیرد، سرنخش در اختیار آنان باشد یا حداقل افراد موثری در جریان غالب داشته باشند. هفتم آقای علی یونسی نفوذ سرویسهای اطلاعاتی بخصوص اسرائیل را به ده سال اخیر تقلید داده است و دوران مدیریت خود و آقایان ریشهری و فلاحیان را دورانی معرفی کرده فارغ از چنین نفوذهایی. ایشان گفته است: «ولی از نفوذ سرویسهای اطلاعاتی و مخصوصا اسرائیل غفلت شد. ده سال اخیر متأسفانه نفوذ موساد در بخشهای مختلف کشور به حدی است که جا دارد همه مسئولین جمهوری اسلامی برای جان خودشان نگران باشند... در زمان ما و قبل از ما چنین نفوذهایی وجود نداشت و آنچه که میگفتند کار اسرائیل است ثابت شد که نبود.» در این باره ذکر چند نکته لازم است: نفوذ در خلاء شکل نمیگیرد. نفوذ حاصل سالها سرمایهگذاری، ورود و رشد عناصر اطلاعاتی است. نفوذ یک پدیده سیستماتیک است و از طریق شبکه صورت میگیرد. شبکه نیز پدیدهای تاریخی است و یک شبه بوجود نمیآید. بالاتر به نفوذ ساواک و سرویسهای اطلاعاتی در گروههای مذهبی و مبارز قبل از انقلاب، نفوذ منابع ساواک و سایر سرویسها در دستگاهها ونهادهای پس از انقلاب و غیره اشاره شد. بعلاوه، باید جذب برخی افراد و عناصر درون دستگاه را نیز مدنظر داشت. نفوذیها پس از ورود اقدام به بذرپاشی و تکثیر کردند، با این بذرپاشیها نیز برخورد نشد. رهبر معظم انقلاب در جلسه مورخ 1/ 4/ 1378 بر کشف و برخورد با این افراد تأکید فرمودند: «بروید بذرپاشی ها را خنثی کنید. ما باید ساده باشیم که آدمها در اطلاعات بیایند و نفوذ بکنند تا این رده و بذرپاشی نکرده باشند.» این پاسخ رهبری به سخنان آقای یونسی، وزیر وقت اطلاعات، بود که اصرار بر جمع کردن پرونده قتلهای زنجیرهای داشتند. آقای یونسی در این جلسه گفت: «من نگرانی دارم از التهاباتی که داخل وزارت پیش میآید و ما نتوانیم به حرکتمان ادامه دهیم.» معهذا، آقای خاتمی، رئیسجمهور وقت، نیز بر این نظر بود که «بذرهایی که پاشیدهاند و شبکه مرتبطین اینها [باید] شناسایی شوند.» چرا آقای یونسی چنین نکرد؟ چرا با بذرپاشی و شبکه مرتبطین برخورد نشد؟ آیا آقای یونسی، وزیر وقت اطلاعات، آمرین قتلها، یعنی مصطفی کاظمی و مهرداد عالیخانی و سعید امامی، را از وزارتخانه فوق اخراج کردند؟ آیا اصولا افراد دخیل در قتلهای زنجیرهای را حداقل به دادگاه تخلفات اداری معرفی کردند؟ آیا واقعیت دارد که آمرین قتلهای زنجیرهای، که حداکثر 15 تا 17 سال سابقه کار داشتند و طبق قانون تخلفات اداری باید با آنان برخورد میشد، در تاریخ 15 بهمن 1381 بازنشسته شدند؟ هشتم آقای یونسی در حالی میگوید در پرونده قتلها بحث نفوذ وجود نداشت که بررسی سوابق خانوادگی و عملکرد آمرین قتلها بسیار قابل تأمل است. امام خمینی (ره) سابقه خانوادگی و فردی را عنصر مهمی برای جذب در دستگاههای اطلاعاتی و انقلابی ذکر نمودهاند: «باید هر یک از شما توجه به این معنا داشته باشید که اینهایی که در انجمن اسلامی میخواهند وارد بشوند و فعالیت بکنند، زندگی قبل از انقلابشان چه بوده، یک ساواکی نباشد که حالا آمده باشد یک تسبیحی دستش گرفته باشد و یک ریشی گذاشته باشد و شما را بخواهد بازی بدهد. ببینید قبلا این چکاره بوده، خانوادهاش چه خانوادهای است، خودش چه بوده است، تحصیلاتش کجا بوده، و چه بوده است فکرش، چه جور فکری بوده است. اینها را باید از قبل از انقلابشان ما شناسایی بکنیم. زمان انقلاب همه انقلابی هستند. انجمن اسلامی باید از افرادی باشد که خانوادهاش مسلم؛ خودش مسلم، زمان قبل از انقلابش آدم متعهد مسلم، بعد از انقلابش اینطور، یک همچو افرادی باید باشند، نه اینکه هر کس آمد خواست وارد بشود و یک قدری هم - فرض کنید - که اظهار انقلابی بودن کرد و اظهار اسلام کرد، شما بازی بخورید. این یک تکلیف شرعی - الهی است برای همه این ارگانهایی که یا به عنوان انجمن اسلامی یا به عنوان کمیته یا به عنوان جهاد سازندگی...» با توجه به بیانات فوق به سوابق خانوادگی سعید امامی نگاهی بیندازیم: 1- بر اساس پرونده ساواک، علیاکبر امامی، پدر سعید، با درخواست خود بعنوان منبع بکارگیری و حقوق هم از ساواک دریافت کرده است. فردی که در ساواک به درخواست او رسیدگی کرده، درباره انگیزه او از استخدام به عنوان منبع در ساواک نوشته: جهت پرستیژ طالب همکاری با ساواک است. علیاکبر امامی در مقطعی که از مسئولین آموزش و پرورش در سنندج بوده، از مسولین حزب ایران نوین در کردستان نیز بوده است. سعید امامی در فرم هشت برگی گزینش خود در اطلاعات نخست وزیری از سفر یک ماهه پدرش در سال 1354 به اسرائیل گفته است. 2- همارخ اعتماد مادر سعید عضو حزب توده بوده است. سلطان محمد اعتماد، دایی سعید، ارتشی بود. او از زمان سرگردی در کردستان هر بار که جهت گرفتن درجه پروندهاش به رکن دوم ستاد ارتش میرفت بلافاصله ضویت خواهرش (همارخ اعتماد مادر سعید) در حزب توده با ذکر شماره کارت مطرح میشد. تا سال 1352 این موضوع در استعلام ترفیعات سلطان محمد آمده است. سلطان محمد اعتماد در سال 1352 به عنوان نیروی پاسدار صلح سازمان ملل با حقوق و امکانات بسیار خوب به ویتنام اعزام شد. این بار رکن دوم به دلیل رفتارهایی که به قول رکن دوم در شأن یک نظامی ارتش شاهنشاهی نیست خواستار بازگرداندن وی شد. برادر سرهنگ سلطان محمد اعتماد بنام محمود اعتماد نیز توده ای بود اما رکن دوم ارتش بیشتر به همارخ حساسیت داشت. 3- سلطان محمد اعتماد سپس وابسته نظامی رژیم شاه در آمریکا شد. سمت وابستگی نظامی حکومت پهلوی در آمریکا به هر کسی داده نمیشد به دلایل متعدد خصوصا خریدهای نظامی از آمریکا، پیمانهای نظامی شاه و آمریکا، حضور مستشاران آمریکایی در ایران و غیره. فردی که به این سمت منصوب میشد، باید شرایط ویژهای میداشت. سرتیپ مهدی منتظری، رئیس سازمان حفاظت اطلاعات ارتش در سالهای 1377- 1380، در گفتگوی مورخ 27/ 8/ 1379 درباره سلطان محمد اعتماد به نکاتی اشاره کرده است. منتظری به دلیل مسئولیتش در حفاظت اطلاعات ارتش درباره سوابق نظامیان قبل از انقلاب اطلاعات و دسترسیهای بالایی داشت. او گفت: «دایی سعید امامی که وابسته نظامی در آمریکاست، سابقه همکاری با CIA (سازمان سیا) قبل ازرفتن به آمریکا در ایران را دارد و در اسنادی که در لانه جاسوسی بود این سابقه محرز است. یعنی دایی در دست آمریکا بوده و چهره شناخته شدهای بود. او دریک مأموریتی به ویتنام رفته بود، زمانش فکر کنم بعد از آتشبس یا شکست آمریکا در ویتنام بوده. آنجا در ویتنام جنوبی همکاری با قرارگاه سیا داشته. اینجا در ایران هم که بوده با افسران اطلاعاتی ایستگاه CIA در سفارت امریکا مرتبط بوده و از او اطلاعات میگرفتند.» 4- بهمن اعتماد، پسرخاله سعید امامی، عضو شورای ملی مقاومت (وابسته به سازمان منافقین) و نماینده این شورا در انگلستان بود. 5- گیتی اعتماد، دختر خاله سعید امامی، پس از انقلاب از دانشگاه شهید بهشتی اخراج شد. گیتی اعتماد در گفتگو با سایت معمارنت علت پاکسازی خود را اتهام کمونیست بودن و سفر به اسرائیل ذکر کرده است. این فرد با چنین خانوادهای در مراکز و مشاغل حساس بکار گرفته میشود و از مالک اشتر انقلابیتر میشود و در سخنرانی خود در یکی از استانها میگوید: «مالک اشتر اشتباه کرد، اگر من جای مالک بودم وقتی امیرالمؤمنین گفته بود برگرد، برنمیگشتم تا چشم فتنه را در بیاورم.» سوابق خاندان عالیخانی و پیوندهای آن با اسرائیل بسیار مهم و قابل توجه است: 1- خاندان عالیخانی دارای ارتباطات و پیوستگیهای قوی با اسرائیل بوده است. پدر این خانواده، عابدین عالیخانی، در زمان کودتای 1299 درجهدار فوج قزاق به فرماندهی رضا خان بود و در سالهای 1315- 1320 سرپرست املاک رضا شاه در تاکستان قزوین. 2- در اسناد ساواک آمده است که فرزندان عابدین خصوصا علینقی عالیخانی مورد حمایت ملکه مادر بودند عابدین متصدی املاک ملکه مادر بود. 3- علینقی عالیخانی، فرزند عابدین، عضو ساواک و عضو ارشد کمیته اطلاعاتی مشترک رژیم شاه و رژیم اسرائیل بود. در یک سند ساواک اعضای این کمیته اطلاعاتی مشترک چنین معرفی شدهاند: «درتاریخ 24، 25، 26 مرداد 1339 کمیته اطلاعاتی مشترک ایران و اسرائیل مرکب از آقایان الموگ، رابکین، بابایی به نمایندگی از طرف اسرائیل و انصاری، عظیما، کاوه، عالیخانی ازطرف ایران تشکیل شد.» عالیخانی به عنوان پایهگذار بخش اقتصادی اداره اطلاعات خارجی ساواک، مسئولیت برقراری روابط اقتصادی ایران و اسرائیل را برعهده داشت. او درخاطراتش درباره ارتباط با اسرائیل توسط اداره کل دوم ساواک نوشته است: «ارتباطاتی که به علت حساسیت باید محرمانه بماند از راه این اداره صورت میپذیرد مانند تماس با اسرائیل و شیخنشینهای خلیج فارس. مسئولیت من این بود که به مسائل اقتصادی مربوطه رسیدگی بکنم. این دوره برای من فوقالعاده آموزنده بود... من تقریبا در تمام روابط اقتصادی که ایران با اسرائیل پیدا کرد حضور نزدیک داشتم. مهمترین کاری که در این زمینه انجام دادیم در سال 1958توافق برای تحویل نفت به اسرائیل بود و ساختن لوله 12 اینچی که از عیلات به حیفا نفت میبرد... بطوری که ما شریک شدیم در لوله خیلی بزرگتری که نفت را از عیلات به اشکلون میبرد واز آنجا تحویل سوپرتانکرها در دریای مدیترانه میداد. این یکی از مهمترین سرمایهگذاریهایی بود که ایران هرگز کرده. یعنی هر بارسرمایهمان را در مدت کمتر از 18ماه مستهلک میکردیم... اسرائیل برای ما مفید بود و هست و خواهد بود.» عالیخانی درباره نحوه تصویب قرارداد با اسرائیل میگوید: «درآن زمان مسائل بقدری محرمانه بود که قرارداد ایران و اسرائیل برای تحویل نفت و تشکیل شرکت مختلط، که در سوئیس به ثبت رسیده بود، را وزیر وقت دارایی، ضرغام، که رئیس شورای عالی نفت بود، به صورتی مطرح کرد که آنهایی که تصویب کردند نفهمیدند که چه تصویب کردند. بنابراین با یک مسائل محرمانه روبرو بودیم، ولی با آنها من تماس دائم داشتم.» 4- از اقدامات عالیخانی پروژه دشت قزوین بود. علینقی عالیخانی در فیلم مستند مازیار بهاری درباره مناسبات اسرائیل و ایران - پیش و پس از انقلاب، و در کتاب خاطراتش میگوید که طرح کشاورزی دشت قزوین از ابتکارات وی بوده است: «من تقریبا درتمام روابط اقتصادی که ایران با اسرائیل پیدا کرد حضورنزدیک داشتم. من چند بارخودم رفتم اسرائیل و کاملا درگیر بودم و در این کار خیلی هم از وجود آنها استفاده کردیم. اولا توانستیم کارشناسهای خوبی را که در رشتههای مختلف داشتند بیاوریم، کارشناسهای فوقالعاده خوب در رشتههای آب و کشاورزی، و اینها کمکهای بسیار جالبی به ما کردند، مثلا برنامه جامع دشت قزوین زیر نظر آنها تهیه شد.» در دهه 1340 دشت قزوین به مهمترین مرکز فعالیتهای کشاورزی اسرائیل در خارج از مرزهای این دولت بدل شد. اهمیت پروژه دشت قزوین، به عنوان مهمترین پروژه کشاورزی اسرائیل در خارج، تا بدان حد بود که موشه دایان، وزیر کشاورزی اسرائیل، دو بار از دشت قزوین بازدید کرد. در گزارش صادق صدریه، رئیس هیئت نمایندگی ایران در اسرائیل، بنقل از یکی از کارشناسان اسرائیلی، آمده است: «با اینکه اسرائیل در بسیاری از کشورهای آفریقایی و آسیایی و امریکای لاتین فعالیت دارد لیکن برنامه دشت قزوین بزرگترین برنامهای است که اسرائیلیها در خارج از کشور اجرا میکنند. برنامه مزبور شامل 200 دهکده میشود یعنی تقریبا یک سوم مجموع دهکدههای اسرائیل که فعلا تعداد آنها بیش از 600 دهکده است و بایستی در نظر داشت که در سال 1948تعداد دهکدههای یهودینشین اسرائیل از 200 تجاوز نمیکرده است و بنابر این میتوان گفت کاری که در دشت قزوین در دست اجرا است از لحاظ اقتصاد کشاورزی تقریبا معادل کاری است که دولت اسرائیل در بدو تأسیس با آن مواجه بوده است.» علینقی عالیخانی درسال 1341در دولت امیراسدالله علم وزیر اقتصاد شد. او تا سال 1348 در دولت های حسنعلی منصور و امیرعباس هویدا وزیربود و سپس تا سال 1350 ریاست دانشگاه تهران را به عهده داشت. عالیخانی از آن پس به فعالیتهای اقتصادی پرداخت و ریاست هیئت مدیره بانک ایران و آمریکا را به دست گرفت. 4- مینو عالیخانی، دختر عابدین و خواهر علینقی، عضو ساواک بود. او دوره آموزش اطلاعاتی را در اسرائیل گذرانید و پس از بازگشت در اداره کل هشتم ساواک به ریاست سرتیپ منوچهر هاشمی در ارتباط با سرویسهای بلوک شرق فعالیت میکرد. او با افسران اطلاعاتی سفارتخانههای کشورهای کمونیستی در تهران رابطه نزدیک برقرار میکرد. بیپروایی مینو در این روابط تا بدان حد بود که سرتیپ هاشمی در زیر گزارش شنود مکالمات مینو با یکی از افسران اطلاعاتی بلوک شرق چنین نوشت: «مینو زن است یا مرد؟» در گزارش ساواک درباره چگونگی کنترل تلفن مأموران و کارمندان نمایندگی رژیم اسرائیل مستقر در تهران در شش ماهه اول سال 1351 به شنود و کنترل تلفن برخی از این افراد اشاره کرده است: «مذاکرات و تماسهای نامبرده [مسعود عالیخانی] و خواهرش مینو عالیخانی با اعضاء سرویس زیتون گزارش شده است. کنترل تلفن وی مورد موافقت قرار نگرفت.» 5- محمدباقر عالیخانی، مسئول شاخه سیاسی کودتای نقاب (معروف به کودتای نوژه)، پسر دیگر عابدین است. ستوان ناصر رکنی، از عناصر اصلی کودتا که اوراق بازجوییاش حائز اهمیت فراوان است، در تکنگاری به صراحت از او به عنوان «مسئول شاخه سیاسی» کودتا نام برده است. 6- نوش آذر عالیخانی، دختر دیگر عابدین، همسر دوم صفا حائری بود. همسر اول صفا حائری نیز پس از طلاق با محمدباقر عالیخانی ازدواج کرد. صفا حائری با مسعود عالیخانی رابطه صمیمانه داشته و از همکاران سرویس اطلاعاتی اسرائیل در ایران شمار میرود. طبق اسناد ساواک، زمانی که صفا حائری نمایندگی سازمان تلویزیون ملی ایران را در بیروت به عهده داشت، چنان در دوستی با اسرائیلیها بیپروا بود که سازمان فتح تهدید کرد مرکز تلویزیون ایران در بیروت را منفجر خواهد کرد. 7- مسعود عالیخانی، پسر دیگر عابدین، از ارکان اصلی شبکه اسرائیل در ایران بود. مئیر عزری، سفیر رژیم صهیونیستی در دوران پهلوی، در خاطراتش درباره مسعود عالیخانی نوشته است: «مسعود عالیخانی با استفاده از بورس وزارت خارجه اسرائیل در دانشکده کشاورزی رخوووت وابسته به دانشگاه عبری در اسرائیل آموزش دید. عالیخانی همسری یهودی از آفریقای جنوبی برگزید.» مسعود عالیخانی نمایندگی برخی شرکتها و کمپانیهای اسرائیل را در ایران برعهده داشت. عزری مینویسد: «کمپانی کشتیرانی صیم، که سالها پیش در اسرائیل برپا شده بود، در ایران نمایندهای ارمنی داشت با نام بابایان. روزی داوید العازار، سرپرست کمپانی صیم، به آگاهی من رساند که نمایندگی بابایان به پایان رسیده و از این پس مسعود عالیخانی، برادر علینقی عالیخانی وزیر صنایع، به نمایندگی این کمپانی برگزیده شده است. بابایان این جابجایی را خودسرانه خواند.» طبق مندرجات اسناد ساواک، در سال 1354 رئیس ایستگاه موساد در تهران در پایان دوره مأموریتش به جانشین خود چنین توصیه کرد: «بدون کمکهای مسعود کار ما در ایران پیش نمیرود.» در سندی از ساواک، رئیس ایستگاه موساد در ایران درمورد یک یهودی نشان شده توسط موساد، که در اسرائیل هم تحصیلات عالیه داشته، از مسعود عالیخانی استعلام و نظر او را برای جلب همکاری این فرد سوال کرده است. مسعود پاسخ داده است: «در یک کلام از این آدم، اسرائیلی در نمیآید.» در سند دیگر، وزیر مختار اسرائیل در گفتگوی تلفنی با مسعود عالیخانی میگوید: «گفته بودم فقط مسعود خان میتواند از پس این کار برآید، من قبلا پیشبینی کرده بودم.» حسین شریعتمداری، مدیر مسئول کیهان و از مدیران پیشین وزارت اطلاعات، در گردهمایی طرح ولایت (مرداد 1382) در آبعلی گفت: «جایگاه مسعود عالیخانی در شبکه زیتون بگونهای بود که اگر بعضی از یهودیهای ایران کسی را به موساد معرفی میکردند [که] به عنوان جاسوس، به عنوان منبع عضوگیری کند، موساد نمیپذیرفت مگر اینکه مسعود عالیخانی تأیید کند.» مسعود عالیخانی در سالهای 1345- 1357 گرداننده واقعی شبکههای پنهان اسرائیل در ایران بود. باتجربهترین و متخصصترین کارشناسان اطلاعاتی ایران در حوزه اسرائیل جایگاه عالیخانی را در عملیات موساد در ایران مهمتر از یعقوب نیمرودی و یوری لوبرانی عنوان کردهاند. عالیخانی از مهمترین چهرههای پنهان اطلاعاتی دوران متأخر پهلوی است که با شخصیتها و کانونهای عالی صهیونیستی در جهان غرب ارتباط نزدیک داشت و در بالاترین سطوح عمل میکرد. الیعرز تسفریر، آخرین رئیس نمایندگی موساد در ایران در دوران پهلوی، در کتاب خاطراتش با نام «شیطان بزرگ، شیطان کوچک» درباره جایگاه خانواده علینفی عالیخانی و بویژه برادرش مسعود در خدمت به اسرائیل نوشته است: «پیش از آنکه ناخیک به وطن باز گردد، همراه با او فرصت بسیار شیرینی برای آشنایی با یک خانواده فوقالعاده جالب برای من دست داد. صحبت از خانواده علی است. یک خانواده اصیل پارسی که فرزندان آنها همگی تحصیلکرده هستند واز توانایی چشمگیری در عرصه تجارت بازرگانی و امور مالی در جامعه ایران برخوردار بودند. خانواده «علی» بطرز شجاعانهای ارتباطات خوبی نیز با کشور اسرائیل برقرار گرده و به داد و ستد با تجار و بازرگانان اسرائیلی روی آوردهاند. وقتی یکی از فرزندان خانواده به نام مسعود به سنی می رسد که میخواهد از خانه بیرون زند، او را برای تحصیلات عالی به اسرائیل می فرستند. در جای دیگری از جهان، در کشور آفریقای جنوبی یک خانواده یهودی که بسیار به یهودیت وفادارند و میان خود ارتباطات حسنه ای دارند، فرزند دختر جوان خود را برای ادامه تحصیلات به دانشگاه های اسرائیل میفرستند تا تحصیل کند و نیز بتواند همسری یهودی برای خود بیابد و میگویند مبادا در آفریقای جنوبی گرفتار عشق جوانی غیریهودی شود. دست تقدیر را ببینید که باربارا، دختر این خانواده، به اسرائیل میآید و در اسرائیل به عشق مسعود فرزند خانواده مسلمان ایرانی گرفتار میآید. باربارا و مسعود ازدواج میکنند و حاصل عشق آنها چند فرزند زیباست. این زوج به ایران میآیند و اکنون در تهران خانه آنها را در واقع باید خانه فرهنگی اسرائیل - ایران نامید. درب خانه پر مهر آنها به روی همه اسرائیلیها به ویژه جوانان و مجردهای اسرائیلی گشوده است. مسعود خودش ارتباطات حسنهای با محافل و مجالس سطح بالا و مقامات دارد. او گوش شنوایی نیز برای شنیدن و تحمل کردن دیگران دارد و پس از آنکه به دقت گوش میدهد، همواره توصیهها و نصایحی در موردی که خواستهاید مطرح میکند. در این روزها که ابهام اوضاع ادامه دارد، شنیدن توصیهها و ارزیابیهای او جالب است.» ارتشبد فردوست در خاطراتش درباره موروثی بودن شبکه نفوذی برخی سرویس های اطلاعاتی نکته مهمی بیان نموده است: «در MI-6 مهرههای مهم و پنهانی سازمان eminence grise خوانده میشوند. اصل موروثی بودن یک اصل مهم در جذب این مهرههاست و کمتر به دنبال افراد آزمایش نشده میروند. آنها فردی مانند قوام شیرازی را پیدا میکنند، که لابد فرد مناسبی برای سیاست روز انگلیسیها بوده، اگر مال و مقام داشته که فبها و اگر نداشته به او میدهند و آنگاه این نقش در این خانواده موروثی میشود. فرمانفرما را در نظر بگیریم که حدود 30 فرزند داشت. اگر هر فرزند او بطور متوسط 2 فرزند داشت در دوران محمدرضا حداقل 90 (30+60) مأمور مسن و جوان انگلیس فقط از نسل او بود که همه متنفذ بودند. و یا خود شاپورجی را در نظر بگیریم که پدر او جاسوس رده اول انگلیس و کسی بود که روی نظراتش حساب میشد. و یا خاناکبرها را در نظر بگیریم که پدران آنها مأمور طراز اول انگلیس در اواخر قاجاریه بودند. البته انگلیسیها مأمور جدید نیز، با معرفی افراد مورد اعتماد، جلب میکنند و به لیست اشرافیت اطلاعاتی خود اضافه میکنند. مثلا، عباس آرام از وابستگان انگلیس مدتها وزیر خارجه بود. موقعی که او سفیر در ژاپن شد هوشنگ انصاری کارمند محلی سفارت ایران بود. آرام تشخیص داد که انصاری فرد مناسبی است و او را به انگلیسیها معرفی کرد. بدین ترتیب، انصاری ناگهان وزیر اطلاعات، سفیر ایران در آمریکا، وزیر دارایی، مدیرعامل شرکت نفت شد و جزء کاندیداهای نخستوزیری بود که انقلاب رخ داد. شاپورجی از سال 1333 استاد زبان انگلیسی در دانشگاه جنگ بود. چرا او به این کار اشتغال داشت؟ مسلما برای شناسایی زبدگان ارتش و بنابراین او یک «نشانگر» درجه اول بود. او با افسران مستعد و آیندهدار طرح دوستی میریخت، بهدردبخورها را انتخاب میکرد، تماس میگرفت، آماده میکرد، تحقیق میکرد و پس از تصویب مرکز MI-6 آن افسر مأمور انگلیسیها میشد و تدریج به مقامات عالی میرسید. بنابراین، «نشان کردن» نیز از اصول اساسی فعالیت انگلیسیها است، ولی برای اطمینان صددرصد رویه خانوادگی و مهرهگیری از درون «اشرافیت اطلاعاتی» خود را ترجیح میدهند. آنچه گفتم به این صراحت در آموزش MI-6 نبود بلکه حاصل صحبتهای طولانی با شاپورجی و رئیس MI-6 سفارت و سایرین و ثمره تجربه چندین ده ساله من است.» نهم آقای یونسی در این مصاحبه کارکرد شبکه نفوذی اسراییل را به ترور و کشتن مسئولین تقلیل داده و از جمله گفته است: «10 سال اخیر متأسفانه نفوذ موساد در بخشهای مختلف کشور به حدی است که جا دارد همه مسئولین جمهوری اسلامی برای جان خودشان نگران باشند.» این امر نشان می دهد که شناخت وزیر پیشین اطلاعات از کارکردهای شبکه نفوذی سطحی افتاده است. ترور فقط بخشی از مأموریتهای شبکه نفوذی است. برخی از کارکردهای شبکه نفوذی را این گونه میتوان دستهبندی کرد: 1- تلاش و فعالیت مستمر و همهجانبه به منظور ایجاد تشکل و سازماندهی عناصر پراکنده و گروهها در مخالفت با جمهوری اسلامی، 2- ایجاد تشتت و انشقاق و اختلاف میان نیروهای حامی نظام با شیوههای مختلف، 3- تخریب و حذف نیروهای مؤثر انقلابی حامی و همراه نظام، 4- مرعوب کردن مسئولین، 5- ارائه گزارش، اطلاعات، اخبار و تحلیلهای نادرست به مسئولین کشور؛ در برخی موارد سیاهنمایی و در برخی موارد سفیدنمایی بمنظور خواب کردن مسئولین و از بین بردن حساسیتهای آنان، 6- ایجاد جو بدبینی به نظام از طریق برخوردهای تند و غیرمنطقی و فشار بر مردم، 7- جلب توجه مسئولین به سازمان منافقین و وزن بیش از حد لازم دادن به این سازمان بمنظور استتار نقش شبکههای نفوذی، 8- به هرز کشانیدن نیرو، انرژی و پتانسیل نظام در ابعاد مختلف، 9- تلاش برای نفوذ در مخالفین حکومت یعنی نیرویی که در آینده احتمال به دست گرفتن قدرت را دارد. یعنی هر نیرویی توانایی و استعداد این را داشته باشد که قدرت را به دست بگیرد، باید در اختیار شبکه نفوذ باشد، 10- جمعآوری اطلاعات و اخبار اپوزیسیون به منظور نزدیک کردن طیفهای مختلف اپوزیسیون و حذف گروههای نامطلوب اپوزیسیون، 11- بزرگ کردن جثه و بدنه اپوزیسیون و نحیف کردن حامیان نظام با جریانسازیهای مختلف به منظور تقویت ضد انقلاب، 12- ترور برخی مخالفین و معاندین به منظور جنجالآفرینی، هزینهسازی و بدنامسازی نظام، ایجاد بدبینی به نظام از طریق ترورهای ردگذاری شدت در داخل و خارج، 13- القاء خطوط به مسئولین نظام به منظور بی خطر جلوه دادن بخشی از مخالفین و ایجاد حساسیت روی بخش دیگر و تغییر اولویت مسئولین و دستگاههای مسئول، 14- جریانسازی در داخل و خارج از کشور با معاندین و مخالفین به منظور تقویت ضد انقلاب برای برخورد با نظام جمهوری اسلامی، 15- جدا کردن بخشی از روحانیت و نخبگان از نظام و رهبری از طریق برخوردهای امنیتی و قضایی، و ایجاد بدبینی، فاصله و شکاف بین علما و مراجع با رهبری تحت عناوین مختلف، 16- ایجاد دوقطبیهای کاذب، برجسته کردن مسائل غیرمهم و فرعی در بزنگاههای مهم، 17- ایجاد نارضایتی در مردم از طریق تشدید مشکلات معیشتی و اقتصادی، دهم جناب آقای یونسی مشاور و دستیار رئیسجمهور در هشت سال گذشته بوده است. ایشان مشاور رئیس دولتی بوده که به ادعای آقای یونسی در دوره ایشان نفوذ اسرائیل در کشور به بالاترین حد ممکن رسیده است. این پرسش مطرح است که چرا ایشان طی این سالها خطر فوق را افشاء نکردند و چرا در روزهای پایانی دولت چنین کاری کردند؟ چه مسئلهای سبب شده که بطور غیرمترقبه بحث نفوذ اسرائیل برای ایشان اهمیت پیدا کند؟ بنظر میرسد آقای یونسی این ذهنیت و تحلیل را دارد که بخشی از دستگاه اطلاعاتی به او به عنوان یک سوژه در بحث نفوذ نگاه میکنند و او را جز شبکه نجات نفوذیها میدانند، لذا نگران است و این مصاحبه پیشگیری است. برداشت من این است که ایشان نگران هستند. بنظرم نگرانی بیجایی نیست... 20 تیر 1400 انتهای پیام؛