چهارشنبه 7 آذر 1403

چرا آمریکا ازاز معاهده آسمان‌های باز خارج شد؟

وب‌گاه اقتصاد نیوز مشاهده در مرجع
چرا آمریکا ازاز معاهده آسمان‌های باز خارج شد؟

معاهده آسمان های باز، تعهدی بوده که ایالات متحده آمریکا در سال های قبل آن را پذیرفته است و پس از روی کار آمدن دونالد ترامپ نیز خروج از آن در دستور کار سیاست خارجی کاخ سفید قرار گرفته است.

به خوبی به یاد داریم که واشنگتن در دو دهه گذشته و با روی کار آمدن بوش پسر در سال 2001 میلادی به دنبال تحکیم و تثبیت هژمونی آمریکا برآمد. این نکته را نیز باید مدنظر داشت که جامعه بین المللی شاهد آن بود که با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، ایالات متحده آمریکا سناریوهای مطلوب خود را برای آینده ترسیم و تک محوری را در دوران بوش پسر دنبال کردند. اما در سال 2006 میلادی به این نتیجه رسیدند که تک قطبی بودن احتمال کمی دارد و جامعه جهانی نیز در برابر ایالات متحده آمریکا موضع گیری سختی را از خود نشان داد به گونه ای که این کشور از سوی جامعه بین المللی به عنوان کشوری غیرجذاب شناخته شد. بر همین اساس شاهد بودیم که آمریکایی ها در دوران باراک اوباما به دنبال تثبیت قدرت هوشمند خود بودند تا در پی آن با بازنگری چهره کشور که از زمان بوش پسر باقی مانده بود نوعی تغییر و گندزایی را ایجاد کنند. اما در عمل اوباما نیز به دنبال تحکیم هژمونی ایالات متحده آمریکا بود.

پس از روی کار آمدن دونالد ترامپ این تحکیم به سمت تثبیت حرکت کرد. به گونه ای که دیگر نظام تک قطبی که در زمان اوباما به تک چندقطبی و به عنوان یک سناریوی بایسته تبدیل شد در دوران ترامپ با حاشیه رفتن الگوی تک چند قطبی به طرف یک نظام دوقطبی مبتنی بر نظم سرمایه داری حرکت کرد که در یک سوی آن ایالات متحده آمریکا به عنوان رهبر لیبرال دموکراسی و لیبرال بورژووازی یا سرمایه داری دموکراتیک و در طرف دیگر آن سرمایه داری اقتدارگرا به رهبری چین قرار می گیرد که نوعی نظام دوقطبی منعطف را دنبال می کند؛ بدین معنا که در آن، جهان در چارچوب نظمی تعریف می شود که در گذر استراتژیک، ایالات متحده آمریکا در سناریوی نظام دوقطبی - سرمایه داری خود را به نمایش می گذارد. در نتیجه چین و ایالات متحده آمریکا به عنوان دولبه شمشیر و یا قیچی در نظام نوین جهان حرکت می کنند. این سناریوها را می توان سناریوهای شایسته ایالات متحده آمریکا برای نظم نوین تلقی کرد. پس از نظریه نظام تک قطبی ولفورث بعدها نظریه هژمونی مرکب جوزف جف جای آن را گرفت که اوباما و ترامپ نیز با دو دیدگاه متفاوت آن را دنبال کردند.

ترامپ نیز در بدو ورودش به کاخ سفید این پرسش را مطرح کرد که چرا جهان باید مسئولیت تأمین امنیتش را به آمریکا بسپارد و واشنگتن رهبری مبارزه با هرگونه ناامنی در گستره بین المللی را تقبل کند و ملت کشورش هزینه های آن را بپردازند. ترامپ معتقد به بازگشت آمریکا به دوران طلایی اقتصادی است و می گوید با این بازگشت اگر آمریکا می خواهد امنیت بین المللی و جهت گیری های ناشی از تضمین رفاه جهانی را برای خود و متحدانش فراهم کند، متحدان باید به همان نسبتی که از این حرکت آمریکا بهره می برند در قالب سازمان های بین المللی و تعهدنامه هایی که بین آمریکا و دیگر اعضایی که در نظام بین الملل چه به صورت دو جانبه و یا چندجانبه امضا شده است هزینه های آن را به همان نسبت پرداخت کند.

از نگاه ترامپ آمریکا قادر به تقبل هزینه های بالای سازمان ملل متحد نیست؛ اینکه در نیویورک مستقر باشد و بسیاری از قدرت های مخالف آمریکا نیز در آن حضور داشته باشند و حتی هزینه های سالانه ای که قبلا متعهد شده بودند پرداخت نکند. ترامپ در خصوص ناتو، معاهده آب و هوا و حتی سازمان بهداشت جهانی نیز چنین رویکردی دارد. در جدیدترین مواضع شاهد هستیم که آمریکا هم اکنون چنین مواردی را در خصوص معاهده آسمان های باز عنوان می کند.

در خصوص خروج آمریکا از معاهده آسمان های باز و بحث هزینه های سیاسی آن و همچنین نزدیک بودن به انتخابات ریاست جمهوری 2020 باید گفت که دو حزب دموکرات و جمهوری خواه در وضعیت اصطکاکی بالایی قرار دارند. آنچه که هم اکنون در این کشور تاثیرگذار بوده بحران ویروس کووید19 است. رشد منفی اقتصاد بین الملل به ویژه اقتصاد آمریکا در بازار جهانی موجب بالارفتن میزان بیکاری علی رغم موفقیت چشمگیر ترامپ در دوره قبل از بیماری کرونا برای ایجاد اشتغال بوده است. اما اصطکاک کنونی بین بایدن و ترامپ بیشتر بر اثر سیاست های اعلامی و مواضع ترامپ در کمپین انتخاباتی و ادامه سیاست های اوباما توسط جو بایدن شکل خواهد گرفت. بایدن که در گذشته دو دوره معاون اوباما بوده توسط ترامپ مورد حمله قرار خواهد گرفت. در سال 2016 این وضعیت برای هیلاری کلینتون پدید آمد. اما در آن برهه ترامپ برگی برنده ای که داشت عدم حضور و مسئولیت در کاخ سفید بود اما در این دوره کار برای او به مراتب سخت تر خواهد شد. یکی از مسائلی که ترامپ در سال 2016 در جریان مبارزات انتخاباتی بیان می کرد این بود که آمریکا بیش از آنکه به جهان، نظام بین الملل و امنیت بین المللی بیاندیشد باید به این مساله مهم بپردازد که مردم آمریکا به رونق و اوج اقتصادی برسند تا بتواند قدرت و جایگاه سیاسی خود را در نظام بین الملل بر اساس اولویت بخشی بر مسائل داخلی آمریکا نسبت به مسائل سیاست خارجی شکل دهند.

او همواره تلاش کرده که وارد جنگی نشود و هم اکنون نیز با توجه به نزدیک شدن به انتخابات 2020 از جنگ گریزان است و بارها با وجود تحریک هایی که از سوی کشورهای مختلف از جمله ایران علیه آمریکا در ورود ترامپ به یک درگیری نظامی رودرو وجود داشته گریز کرده است. بنابراین در چنین بافت موقعیتی او باید به آنچه که در کمپین انتخاباتی خود قول داده است عمل کند. یکی از مهمترین وعده ها نیز این بود که هزینه های آمریکا را در تعهد نسبت به معاهدات بین المللی و سازمان های بین المللی به گونه ای به انجام برساند که به نفع مالیات دهندگان آمریکایی باشد و در تعهدی شرکت نکند که بار مالی بالا و آورده های کمی را به همراه داشته باشد.

بنابراین ترامپ با توجه به وعده های انتخاباتی مطرح شده در سال 2016 و اثبات تعهدش به این وعده ها می کوشد تا این مفهوم را تداعی کند که اگر بحران کرونا رخ نمی داد بالاترین میزان اشتغال را در کشور ایجاد، اقتصاد را نیز مجددا شکوفا، تعهدات بین المللی آمریکا را کاهش و تلاش کرده بود که علی رغم تحریک توسط تهران با با آن وارد جنگ نشود اما در خلیج فارس همچنان حضور داشته باشد و همینطور با کره شمالی نیز وارد جنگ نشود و کیم جونگ اون را پای میز مذاکره بکشاند تا برای اولین بار به نخستین رئیس جمهور آمریکا تبدیل شود که پای در خاک کره شمالی می گذارد. او سعی دارد تا چنین رویه ای را دنبال کند تا بتواند طرفداران خود را حفظ کند و در زمان مناظره های انتخاباتی حرفی برای گرفتن در برابر جو بایدنی داشته باشد که در عین پاسخگویی بتواند به آنچه که وعده داده است هجمه خود را به او وارد کند؛ از طریق انتقادات نسبت به عملکرد او در دوران تصدی معاونت ریاست جمهوری در گذشته که بی شباهت به حملات او علیه هیلاری کلینتون در سال 2016 به عنوان وزیر خارجه اسبق نیست.

منبع: خبرآنلاین

این مطلب برایم مفید است بلی 0 نفر این پست را پسندیده اند