یک‌شنبه 4 آذر 1403

چرا «کربلای 5»، عملیاتی متفاوت و خاص بود؟

خبرگزاری دانشجو مشاهده در مرجع
چرا «کربلای 5»، عملیاتی متفاوت و خاص بود؟

به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، محمد نبی رودکی فرمانده لشکر 19 فجر شیراز در دوران دفاع مقدس در بخشی از کتاب تاریخ شفاهی خود، به روایت نقش این لشکر و سایر یگان‌ها در عملیات «کربلای 5» پرداخته که به مناسبت سالروز این عملیات منتشر می‌شود. این فرمانده روایت می کند: «در شب ششم عملیات، ما با یک گردان و لشکر 14 امام حسین (ع) هم با یک گردان وارد جزیره بوارین شدیم. نیروهای پیش روی ما آقای...

به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، محمد نبی رودکی فرمانده لشکر 19 فجر شیراز در دوران دفاع مقدس در بخشی از کتاب تاریخ شفاهی خود، به روایت نقش این لشکر و سایر یگان‌ها در عملیات «کربلای 5» پرداخته که به مناسبت سالروز این عملیات منتشر می‌شود.

این فرمانده روایت می کند: «در شب ششم عملیات، ما با یک گردان و لشکر 14 امام حسین (ع) هم با یک گردان وارد جزیره بوارین شدیم. نیروهای پیش روی ما آقای هاشم اعتمادی؛ فرمانده تیپ امام حسن (ع) و محمدجواد روزی‌طلب، مسئول پرسنلی و محمد غیبی، جانشین تیپ با تعدادی از نیروهای همراه بودند.

یک‌مرتبه عراقی‌ها در یک دهکده کوچک از داخل خانه‌ای شروع به تیراندازی کرده و هر سه فرمانده ما در آنجا به شهادت رسیده و چند نفر هم از جمله عزیز ظریفیان و نورالدین هاشمی مجروح شده بودند.

مجروحیت در کنار حسین خرازی

آن شب، ما نفربر «ام. 113» تاکتیکی فرماندهی را به 200 متری خط، انتهای نهر هسجان، نزدیک جزیره بوارین، برده بودیم. در نفربر، پای دستگاه بیسیم، در حالت سکوت رادیویی بودیم. حجت‌الاسلام عبدالله میثمی (رحمت‌الله علیه)، نماینده حضرت امام در قرارگاه کربلا و سپاه فارس، هم در نفربر در کنار من نشسته بود. آقای استوار معاون عملیاتی لشکر و چند نفر از مسئولین مخابرات، بی‌سیم‌چی و راوی ما، علی مژدهی (رحمت‌الله علیه) هم آنجا بودند.

به‌ندرت خمپاره می‌آمد. یک گردان از ما و یک گردان از لشکر امام حسین (ع) به ستون در نهر جلو می‌رفتند. یک‌مرتبه یک نفر با سنگ به در پی. ام. پی زد. بچه‌ها در را باز کردند و گفتند یک نفر با شما کار دارد. از پی. ام. پی بیرون آمدم، دیدم حسین خرازی، فرمانده لشکر 14 امام حسین (ع)، با یکی از مسئولین محورشان آقای اسحاقی و دو نفر بی‌سیم‌چی و راوی‌شان بودند.

بعد از سلام و احوال‌پرسی، پرسیدم اینجا چکار می‌کنید؟ حاج حسین خرازی گفت: «برادر نبی، امشب می‌خواهم تو را جلو ببرم. گفتم ما 200 متری خط هستیم. بگذار خط را بشکنند، بعد طبق معمول فرمانده لشکرها جلو می‌رویم.» گفت: «نه من دوست دارم همین الان همراه گردان‌ها برویم.» گفتم: «خوب، برویم.» از نفربر بیرون آمدم و به آقای استوار هم گفت: م «شما هم با ما بیا.»

با بی‌سیمچی و راوی، مژدهی، حدود هفت - هشت نفر شدیم. گردان‌ها داخل کانال می‌رفتند. ما هم 10 یا 20 متری کانال داخل نخل‌ها حرکت می‌کردیم. دائم داخل و بغل کانال خمپاره می‌آمد و مجروح و شهید می‌دادیم. در همین حال، یکی از خمپاره‌ها کنار من و حسین خرازی و جمع هفت - هشت نفره ما به زمین خورد، بر اثر ترکش و موج انفجار به زمین افتادیم.

من یک‌لحظه دیدم حسین خرازی بلند شد و با یکدستش لباسش را تکاند و محکم ایستاد و پرسید: «برادر نبی، شما طوریت نشده!؟» من هم از جا بلند شدم و گفتم: «نه» ولی بلافاصله به زمین افتادم، چون ترکش‌خورده بودم. اندازه یک انگشت از سرم کنده‌شده بود و پای چپم هم شکسته و خونریزی می‌کرد.

آقای استوار با یک چفیه، زخم من را بست و گفت چیزی نیست. اینها را می‌شنیدم، اما دیگر از هوش رفتم و من را به عقب تخلیه کردند. در بیمارستان شهید بقایی اهواز، دکتر حیدر پور می‌گفت یک‌چیزی جای سرت که ترکش آن را برده بود، گذاشتم. آقای محسن رضایی هم تماس گرفته و احوالپرسی و سفارش کرده بود که به آقای رودکی رسیدگی کنید.

صبح که پایم را گچ گرفته و سرم را باندپیچی کرده بودند، یک نامه به آقای شمس، جانشین ستاد لشکر فرستادم و گفتم این نامه را به آقا محسن بده. نوشته بودم که حال عمومی من خوب است، فقط پایم را گچ گرفته و سرم را باندپیچی کرده‌اند، اطباء گفته‌اند باید چند روزی استراحت کنم، ولی من می‌توانم به قرارگاه تاکتیکی بیایم و لشکر را اداره کنم. از این بابت مشکلی ندارم.

ایشان گفتند شما استراحت کنید تا بهبودی حاصل شود و فعلاً جانشینتان کار را ادامه دهد. از سربازان امام زمان (عج) همین انتظار می‌رود که در هر شرایطی اعلام آمادگی کنند. در آن چهار - پنج روزی که من در عقبه بودم، بعضی از جلسات عملیاتی را در اهواز برگزار می‌کردیم. مانور طراحی می‌شد و بچه‌ها یک‌ساعته به خط برمی‌گشتند و شب آن را اجرا می‌کردند. در آن مدت کارها بر عهده برادر محسن بنائیان؛ جانشین لشکر و علیرضا رفاهیت به‌عنوان رئیس ستاد لشکر بود.

وقتی‌که استعداد لشکرها به یک گروهان رسید

زمانی که من مجروح نشده بودم، در جلسه‌ای، حسین خرازی به برادر محسن می‌گفت: «من دیگر لشکرم ازهم‌پاشیده و نمی‌توانم عملیات کنم!» من به ایشان نگاه کردم، دیدم عرق پیشانی‌اش را گرفته است. آن‌قدر ناراحت و خسته بود که به‌طورجدی می‌گفت اینجا دیگر نمی‌شود کار کرد ولی آقا محسن می‌گفت بروید، بگویید از استان نیرو بفرستند.

گفت: «پس من امشب با یک گروهان به دشمن می‌زنم.» آقا محسن گفت برو! یعنی استعداد یک لشکر به یک گروهان رسیده بود. ستاد، توپخانه، مهندسی، ادوات و بهداری و همه معاونت‌ها از شب اول عملیات هفت‌تا 10 گردان را پشتیبانی می‌کردند، اما در شب ششم و هفتم، آمار بعضی از یگان‌ها به یک یا دو گردان و حتی به یک گروهان رسیده بود.

گردان‌ها به عقب می‌رفتند، سازماندهی می‌شدند و برمی‌گشتند. در عملیات کربلای 5 تا اوایل اسفندماه، به مدت دو شبانه‌روز عملیات کردیم تا به نهر جاسم تا نوک کانال پرورش ماهی رسیدیم. یکی دو کیلومتر از کانال پرورش ماهی در اختیار ما بود، بقیه لشکرها از غرب کانال پرورش ماهی عقب‌نشینی کرده بودند. عراق در این منطقه مستقر شد و ما نهر جاسم را تثبیت کردیم.

کربلای 5، عملیاتی متفاوت و خاص

در کل باید گفت که عملیات کربلای 5 به نوبه خود از ویژگی‌هایی برخوردار بود که به نظر من نمی‌توان آن را حتی با عملیات والفجر 8 هم‌تراز دانست. این عملیات را با هیچ‌کدام از عملیات‌های بزرگ دفاع مقدس مثل حلبچه (والفجر 10)، خیبر، بیت‌المقدس و فتح المبین نمی‌توان مقایسه کرد؛ چراکه اولاً، دشمن در منطقه شلمچه به مسلح کردن زمین بیش از بکارگیری نیروی انسانی برای حفظ تنومه و بصره توجه کرده بود.

ثانیاً، یک سپاه قدر و قوی به نام سپاه سوم به فرماندهی یکی از فرماندهان بسیار قوی که با لشکرهای زرهی و مکانیزه در منطقه شرق بصره مانورهایی انجام داده بود، در این منطقه حضور داشت.

ثالثاً، یکی از مهم‌ترین موانع مصنوعی، صدها هزار مترمربع آب‌گرفتگی جلوی شلمچه به سمت خرمشهر و جلوی جزیره بوارین و منطقه شرق بصره و شرق پاسگاه زید و پاسگاه بوبیان و پاسگاه کوت سواری و کانال پرورش ماهی بود.

از طرفی لشکرهای عمل‌کننده در فاصله دو هفته در عملیات کربلای 4 و 5، دو مرحله وارد عمل شدند. در این عملیات می‌بایست آموزش خاص برای غواص‌ها و نیروهای شناسایی (اطلاعات) و تخریب و آموزش گردان‌های آبی - خاکی برای عبور از آب‌گرفتگی به عمق هشتاد سانتی‌متر تا یک متر در نظر می‌گرفتیم. در ضمن نداشتن عقبه مناسب با توجه به عبور از تنها یک دژ در میان دریایی از آب، خودبه‌خود ما را کانالیزه می‌کرد. بنابراین ما حتی دنبال فرش باتلاق رو برای کنار دژ بودیم.

این عملیات خیلی متفاوت بود و با هیچ عملیاتی قابل‌مقایسه نیست. تدابیر فرماندهی در چگونگی عبور قایق‌ها از آب‌گرفتگی که شامل کوتاه کردن پایه‌های سکان‌های قایق و آموزش و توجه ویژه به غواص‌ها بود که حتماً باید خط را می‌شکستند؛ چون اگر غواص‌ها خط را نمی‌شکستند، گردان‌های دیگر نمی‌توانستند کاری کنند.

پشتیبانی آتش هم یک ویژگی داشت که در این عملیات، تطبیق آتش توپخانه، ادوات و تیر مستقیم نیز، متمایز از عملیات‌های دیگر بود.

منبع:

علیرضا رفاهیت، حسین احمدی، تاریخ شفاهی دفاع مقدس: روایت: محمد نبی رودکی، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، تهران 1402، صص 471، 472، 473، 474، 475، 479، 480، 481، 482، 483، 484، 488، 489