سه‌شنبه 6 آذر 1403

یادداشت قوچانی در نقد شبکه‌های تلویزیونی «فرنگی - فارسی»

وب‌گاه الف مشاهده در مرجع
یادداشت قوچانی در نقد شبکه‌های تلویزیونی «فرنگی - فارسی»

تراژدی ترور سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی در این روزهای غم و خشم به «کمدی ژورنالیسم حرفه‌ای» در شبکه‌های تلویزیونی و اجتماعی «فارسی فرنگی‌مآب» انجامیده است. می‌گویم فرنگی‌مآب و نه فرنگی (همچنان‌که جلال آل‌احمد می‌گفت غربزده و نه غربی) که غربی و فرنگی بر غربزده و فرنگی‌مآب شرف دارد که آن اصل است و اصالت دارد و این بدل است و جز تازه به دوران رسیدگی نمی‌توان نامی بر رفتار آن نهاد.

1- در حالی که تعریف ترور و تروریسم در جهان سیاست روشن است رسانه‌های فرنگی‌مآب با وقاحت تمام می‌کوشند جای شهید و جلاد را عوض کنند. آقای دونالد ترامپ رسما می‌گوید من دستور ترور قاسم سلیمانی را داده‌ام اما فرنگی‌مآبان می‌کوشند ثابت کنند این قاسم سلیمانی بوده است که تروریست است! در واقع آنچه ترامپ انجام داده یک بدعت در جهان سیاست است. واقعیت این است که دولت‌های گذشته آمریکا هم می‌توانستند یا حداقل می‌خواستند حاج قاسم سلیمانی را ترور کنند اما از ابعاد بین‌المللی آن می‌ترسیدند اما ترامپ چون درکی از جهان سیاست ندارد به این بدعت دست زده است.

2- ما با دولت ایالات متحده آمریکا رابطه‌ای نداریم بلکه رابطه‌ی خصمانه داریم اما به لحاظ حقوقی در شرایط جنگی نیستیم. حاج قاسم سلیمانی هم در یک میدان جنگ نبوده است اما باز هم فرنگی‌مآبان اصرار دارند که این «کشتن غافلگیرانه» (یعنی ترور) را که فاقد شرایط نبرد نظامی است و از نظر هیچ سرباز و سردار شرافتمندی مصداق جنگ حرفه‌ای نیست شرایط جنگی بخوانند. اقدام ترامپ از نظر همه اصول حقوق بین‌الملل مصداق راهزنی مسلحانه یعنی تروریسم آن هم از بدترین نوع آن یعنی تروریسم دولتی است اما باز از نظر فرنگی‌مآبان ایران تروریست است!

3- فرنگی‌مآبان معتقدند دولت آمریکا سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را در فهرست سازمان‌های تروریستی قرار داده است و بنابراین محق است که با آنها برخورد نظامی بکند. بدیهی است برخورد نظامی غیر از برخورد تروریستی است. برخورد نظامی باید رسمی، علنی و رودررو باشد اما برخورد تروریستی غیررسمی، دزدانه و ناجوانمردانه است. از این بحث که بگذریم در هیچ سندی از اسناد حقوق بین‌الملل قرار دادن نهاد رسمی حکومت قانونی یک کشور در فهرست سازمان‌های تروریستی مشروع نیست. سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نهاد قانونی مندرج در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران است که 40 سال قبل با یک انقلاب اجتماعی به قدرت رسید و در چهل سال گذشته با انتخابات مدام مشروعیت خود را تجدید کرده است و در آخرین انتخابات بیش از 40 میلیونی ایرانی رای داده‌اند. بدیهی است که می‌توان این انتخابات را نقد کرد اما اولا این انتقادات نادقیق و ناروشن است ثانیا هنوز مردم ایران به این نتیجه عملی نرسیده‌اند که این نظام سیاسی مشروعیت ندارد والا با انقلابی دیگر آن را سرنگون می‌کردند ثالثا و از همه حقوقی‌تر هنوز سازمان ملل متحد کرسی دولت - ملت ایران را در اختیار جمهوری اسلامی می‌داند. بنابراین از نظر حقوقی این دولت و ارکان آن از جمله سپاه نهاد قانونی هستند و کسی نمی‌تواند اقدامات آنها را تروریستی بخواند. آمریکا اگر اقدامات سپاه را قبول ندارد باید مردانه به ایران اعلام جنگ کند نه اینکه دزدانه فرمانده سپاه ایران را ترور کند.

4- برخی فرنگی‌مآبان که گوی وقاحت را در شادی از شهادت یک هم‌میهن ربوده‌اند اتهاماتی به حاج قاسم سلیمانی به عنوان یک پاسدار انقلاب اسلامی می‌زنند و آن را با انتقادات در سیاست داخلی ایران خلط می‌کنند. این اتهامات نادقیق و نامستند و بدون امکان قضاوت و حتی دفاع از سوی متهمان یا مدعیان است. اما اگر نقدی باشد اقامه آن نقد در وظیفه‌ی نهادهای حاکمیت ملی در ایران است. ایرانیان دولت، مجلس، دادگستری و (در صورت ناامیدی از حاکمیت) افکار عمومی دارند و این وکالت را به هیچ دولتی نداده‌اند که از ناحیه آنها حرف بزند. حاج قاسم سلیمانی به شهادت دوستان و حتی دشمنانش یکی از پاک‌ترین و پاک‌دست‌ترین رجال سیاسی و نظامی ایران بود که در سیاست داخلی به حداقل دخالت بسنده می‌کرد و همین راز محبوبیت او در سیاست خارجی بود اما اگر نامزد ریاست‌جمهوری می‌شد رکورد رای را در ایران جابه‌جا می‌کرد. مواضع حاج قاسم سلیمانی درباره روسیه و سوریه هنوز مکتوم مانده است و اگر رازهای سردار فاش شود روشن می‌شد او به همان اندازه که اسلام‌خواه بود میهن‌دوست هم بود و البته فرنگی‌مآبان از میهن‌دوستی چیزی نمی‌دانند.

5- تروریست خواندن سپاه پاسداران که میلیون‌ها ایرانی به صورت اداری و اعتقادی فرزندان‌شان در آن عضویت دارند مانند آن است که ارتش آمریکا را به سبب سابقه سیاه و پلیدش در جنگ ویتنام تروریست بدانیم یا به علت نقش آمریکا در کودتای 28 مرداد 1332 علیه دولت ملی دکتر محمد مصدق این دولت را تروریست بنامیم. در حالی که مسئولیت اقدامات ارتش‌ها و نهادهای دیگر با دولت‌هاست و تا دولتی مشروع است برخورد با آن باید از راه‌های مشروع باشد و نه اقدامات تروریستی.

6- دولت و ارتش آمریکا یکی از متجاوزترین دولت‌ها و ارتش‌های جهان هستند. اگر فرنگی‌مآبان فارسی‌زبان می‌پرسند که حاج قاسم سلیمانی در عراق چه می‌کرد اول باید از آنان پرسید که آمریکا در عراق چه می‌کند؟ آیا هنوز به دنبال سلاح‌های شیمیایی صدام حسین است؟ آیا تعیین فرماندار نظامی آمریکایی برای کشوری مانند عراق در قرن بیست و یکم از حضور سردار ایرانی در خاک همسایه عادی‌تر است؟ ما همسایه‌ی عراق، مسلمان و شیعه هستیم و در طول تاریخ عراق بخشی از فرهنگ و تمدن مشترک ایرانی - اسلامی بوده است. پایتخت دولت ساسانی در عراق قرار داشته و نام «بغداد» پارسی است و رهبران نهضت مشروطیت ایران از نجف اشرف قیام را رهبری می‌کردند و اکنون آیت‌الله سیستانی این فقیه ایرانی در نجف میلیون‌ها مقلد فارسی‌زبان و ایرانی‌تبار دارد. آیا ما حق حضور در عراق را نداریم اما آمریکا حق ترور در خاک عراق را دارد؟

7- سخن ما در نسبت ایران و عراق البته به معنای نقض حاکمیت ملی عراق نیست. عراق با وجود تازه بودن کشورش (به عنوان یک دولت مدرن) حق استقلال دارد و ایران حق دخالت در آن را ندارد. اما اگر ایران حق دخالت ندارد به طریق اولی آمریکا حق تجاوز و ترور در خاک عراق را ندارد و به همین علت باید از دولت آمریکا به علت نقض حاکمیت ملی عراق شکایت شود. نه‌تنها امروز بلکه آن زمان که مایک پنس از آمریکا مستقیما به پایگاه نظامی آمریکا در عراق رفت باید دولت عراق واکنش نشان می‌داد.

8- نقض حاکمیت ملی عراق در ترور حاج قاسم سلیمانی خلاصه نمی‌شود. ترور سران حشدالشعبی به عنوان یک سازمان قانونی دولت عراق که نخست‌وزیر فرمانده آن است و جانشین فرمانده را هم نخست‌وزیر منصوب می‌کند هم مصداق نقض حاکمیت ملی عراق و تروریسم دولتی آمریکاست. حشدالشعبی برخلاف القائات تروریست‌ها یک سازمان تروریستی مستقل از دولت عراق نیست. حتی اگر نقدهای جدی بر حشدالشعبی باشد این در صلاحیت دولت آمریکا نیست که آنها را محاکمه کند چه رسد به اینکه ترور کند. حتی در صورت انتقاد از حمله حشدالشعبی به سفارت آمریکا باید اول زمینه‌های این حمله را شناسایی کرد سپس دولت آمریکا از دولت عراق می‌خواست که حشدالشعبی را کنترل یا حتی مجازات کند نه آنکه مانند عصر استعمار روس و انگلیس در ایران خود اقدام کند.

9- رسانه‌های «فرنگی‌فارسی» در به کار بردن واژه‌ی ترور برای شهادت حاج قاسم سلیمانی امساک می‌کنند و رسانه‌های رسمی جمهوری اسلامی هم شهادت را بر ترور ترجیح می‌دهند چون با ادبیات اسلامی و انقلابی سازگاری بیشتری دارد. اما گذشته از مباحث معنوی و معرفتی این فاجعه را باید یک ترور نامید تا به دنیا گفت که تروریست کیست؟ تروریسم واژه‌ی هراسناک و آشناتری برای مردم جهان است که داعش و القاعده را دیده‌اند یا شنیده‌اند. تروریسم به خصوص تروریسم دولتی بزرگترین تهدید علیه بشریت است که بیشتر به اقدامات دولت صهیونیستی اسرائیل شناخته می‌شد. اما اکنون سعودی‌ها با ترور خاشقجی و آمریکایی‌ها با ترور حاج قاسم سلیمانی هم به صف دولت‌های رسما تروریست پیوسته‌اند. دولت آمریکا قبلا مخفیانه ترور می‌کرد اما اکنون وقیحانه رسما ترور می‌کند و آن را توجیه هم می‌کند. می‌دانم که بلافاصله فرنگی‌مآبان به اقدامات دولت‌های دیگر اشاره می‌کنند و در مقام وکیل مدافع آمریکایی‌ها و اسرائیلی‌ها و سعودی‌ها (کارفرمایان آنان در رسانه‌های فرنگی) ایران را به تروریسم متهم می‌کنند.

ما اما امروز و در لحظه‌ی اکنون درباره‌ی ترور حاج قاسم سلیمانی حرف می‌زنیم و از محکومیت یک ترور محکومیت هرگونه ترور را نتیجه می‌گیریم. هیچ تروری توجیه اخلاقی و حقوقی و دینی ندارد. حتی رهبر انقلاب اسلامی ایران مجوز ترور محمدرضاشاه را نداده بود و هرگز با قیام مسلحانه علیه سلطنت پهلوی موافقت نکرد و بر قیام اجتماعی تکیه می‌کرد. بحث ما در اینجا درباره‌ی «معیار» است و نه «مصداق».

ترور خوب و بد نداریم. تروریسم در هر شکل بد است و ما اکنون درباره این مصداق خاص، حاج قاسم سلیمانی حرف می‌زنیم. آیا امساک بی‌بی‌سی فارسی یا من و تو یا ایران اینترنشنال از تروریستی خواندن شهادت حاج قاسم سلیمانی، خود دفاع از تروریسم نیست؟ آیا حذف پست‌های اینستاگرامی از اینستاگرام درباره حاج قاسم سلیمانی که بیانگر عقاید اشخاص در فضای مجازی است دفاع از تروریسم نیست؟ اگر چنین باشد نشر عکس دونالد ترامپ؛ این جوکر عصر جدید در اینستاگرام مصداق کامل تروریسم است. مردی که در قرن بیست و یکم سینه سپر می‌کند و رسما اعلام می‌کند دستور ترور فرمانده سپاه کشوری دیگر در خاک کشوری ثالث را داده است.

10- متاسفانه تبلیغات اصولگرایان در چهل سال گذشته در ترجیح دین بر وطن (که بحثی نادقیق است) مفهوم میهن‌دوستی را از اساس در نسل جوان بی‌مقدار کرده است. به عنوان یک مدافع اندیشه‌ی آزادی‌خواهی (حکومت قانون، حقوق بشر، اقتصاد آزاد و جامعه باز که در اندیشه سیاسی می‌توان ترکیب آنها را لیبرالیسم سیاسی خواند) تاکید می‌کنم که آزادی‌خواهی بدون میهن‌دوستی معنا ندارد چراکه به تعبیر بزرگترین فیلسوفان سیاسی مدرن (همان غربیان که از غرب‌زدگان بسی برترند) «آزادی» (همه آنچه برشمردیم) تنها زمانی محقق می‌شود که «میهن» وجود داشته باشد و میهن نه خرابه‌های باستان‌گرایانه یا خاطره‌های نژادپرستانه که فرهنگ و زبان و تاریخ و دین هر ملتی است که دولتی را می‌سازند. اولین نماد «آزادی» خواهی «استقلال» است چراکه رهایی از استبداد بدون رهایی از استیلای خارجی ناقص است چنان که در رژیم پهلوی حتی شخص اول آن حکومت به هنگام انقلاب و در آستانه سقوط فکر می‌کرد انگلیس و آمریکا به او خیانت کرده‌اند و انقلاب ملت ایران را باور نمی‌کرد و این عمق وابستگی آن حکومت به بیگانگان و نیز به شیوع اندیشه وابستگی را نشان می‌داد. ایران به عنوان ملتی که از 150 سال قبل طعم تلخ استعمار انگلیس و روس و آمریکا را احساس کرده است نمی‌تواند درباره‌ی استقلال خود حساس نباشد. کارنامه سیاسی و اجرایی جمهوری اسلامی را می‌توان و باید نقد کرد اما نباید فراموش کرد که 40 سال است که استبداد و استیلای خارجی از ایران رفته است و ما استقلال ایران را به رایگان به دست نیاورده‌ایم. اتفاقا اختلاف اصلاح‌طلبان با اصول‌گرایان بر سر نحوه تداوم استقلال و توسعه کشور است و نه اصل استقلال ایران و دخالت بیگانگان و همین منطق است که سبب شده با همه محدودیت‌های سیاسی ما در همین جا بمانیم و به جای حرف زدن با دولت و ملت خود از رسانه‌هایی که کارفرمایان سعودی و انگلیسی و آمریکایی دارند، با اقتصاد شکسته و بسته روزنامه‌نگاری در ایران سر کنیم و در محدودیت‌های رسانه‌ای که ما را از دستیابی به ژورنالیسم تلویزیونی محروم می‌کند هنوز حرف مستقل خود را بزنیم. ما حتی اگر لیبرال دموکرات یا سوسیال دموکرات یا محافظه‌کار هم باشیم، میهن‌فروش نیستیم و میهن‌دوستی فراتر از فرصت‌طلبی است. اگر ما با این حجم از رسانه‌های حاکمیتی و دولتی مخالفیم و انحصار روزنامه‌نگاری رادیویی و تلویزیونی در سازمان عریض و طویل و ناکارآمد صداوسیما را نقد می‌کنیم به معنای آن نیست که بخواهیم در بخش فارسی رسانه ای کار کنیم که با پول مالیات‌دهندگان بریتانیایی تحت اشراف وزارت خارجه انگلیس برای ایران برنامه پخش می‌کند. آن رسانه حق دارد از مواضع و منافع ملی دولت متبوعه خود حتی درباره‌ی ایران دفاع کند اما من نمی‌دانم روزنامه‌نگار هم‌میهن من در آنجا چه می‌کند؟ آیا هدف وسیله را توجیه می‌کند؟ اگر ما آزادیخواه و جمهوریخواه و اصلاح‌طلب هستیم به معنای این نیست که سرمایه کار خود را از مستبدترین و قرون وسطایی‌ترین دولت سلطنتی خاورمیانه بگیریم و از تریبون کشوری که در تاریخ خود انتخابات نداشته است از دموکراسی سخن بگوییم و در حالی که حاج قاسم سلیمانی را تروریست می‌خوانیم میتینگ گروه‌های رسما تروریستی چون مجاهدین خلق را پخش کنیم که موجودیت‌شان را در انقلاب اسلامی با ترور آمریکایی‌ها و انفجار دفتر مجلات (ولو مبتذل) شروع کردند و از اعضای سازمان خود نگذشتند و تصفیه درون‌گروهی کردند تا به ترور رهبران یک دولت برآمده از انقلاب نشستند و در نهایت به دولت همین صدام حسین پیوستند و با ارتش قانونی ایران وارد جنگ شدند. اگر قهرمان مبارزه با داعش تروریست است لابد رهبر تروریست‌های مجاهدین خلق دموکرات است که از شبکه‌های سعودی مستقیم با فارسی‌زبانان سخن می‌گوید. آنچه در حال وقوع است البته چیزی جز انتقام پدرخواندگان داعش از نابودگران داعش نیست. همان وهابیونی که پدران فکری و سیاسی بنیادگرایی بودند و البته القاعده و سپس داعش از دل آنان درآمد، قاتلان واقعی قاسم سلیمانی هستند که دست آنان از آستین فاشیست‌های آمریکایی درآمده است اما مردم آمریکا فراموش نمی‌کنند که مسافران هواپیمایی که به برج‌های دوقلو اصابت کرد شهروندان سعودی بودند نه ایرانی و ایرانی آن سرداری بود که داعش را نابود کرد.