رؤیای بههمریختن رئیسجمهور / وقتی اینترنشنال به تیم ملی هم رحم نمی کند! / شاهکار موشکی ایران
هر روز اخبار فراوانی در رسانهها منتشر میشود که دنبالکردن آنها حتی برای آنانی که اهل مطالعه اخبار هستند کار دشواری است. بسته خبری تحلیلی «الف» با رصد اخبار، رویدادهای مهم و همچنین تحلیلهای صورتگرفته، مخاطبان خود را از مهمترین وقایع روز آگاه میکند.
فرصتی که این بار شما سوزاندید!
خراسان نوشت:
ماراتن کیش در این پنج سالی که برگزار شده است از بسیاری جهات اتفاق خوب و حتی می شود گفت در سطح منطقه بینظیری است؛ اما متاسفانه طی روزهای اخیر این رویداد بزرگ نزدیک به12 هزار نفری، به جای آن که با وجوه مثبتش شناخته شود و نگاه و روایت رسانه ها از آن ناظر به دستاوردهایش باشد به حواشی آن معطوف شد؛ یعنی از ماراتنی که در دو نوبت برای آقایان و خانم ها با استاندارد جهانی و در مسیری بی نهایت زیبا و با زیرساخت مطلوب برگزار شد، فقط تصاویر و ویدئوهایی مورد توجه قرار گرفت که مربوط به اندک شرکت کنندگان خانم با پوشش مبتذل بود. البته در این زمینه نمی توان به منتقدان ماجرا خرده وارد کرد؛ چرا که این فرصت خوب توسط خود عوامل ماراتن و همان معدود شرکت کنندگان سوخت و همه چیز به سمتی رفت که حاشیه، مرکز توجه باشد. بد نیست بدانید این ماراتن ثبت جهانی شده، در زیبایی مسیر، بسیاری از رویدادهای مشابه در گوشه و کنار دنیا را جا گذاشته، استمرارش باعث توجه به ورزش همگانی، ایجاد نشاط در جامعه وبین خانواده ها و معرفی کیش و جذابیت های بی نظیرش به دنیا شده، زمینه را برای رونق گردشگری و هتلینگ فراهم کرده و حتی اگر دیدمان را به فرصت های این ماراتن وسعت دهیم می فهمیم زمینه کاهش سفر و خروج ارز به خاطر شرکت در ماراتن هایی مثل دبی را هم فراهم می کند و تلخ است که روایت غالب از این رویداد بشود بحث پوشش آن هایی که حتما می توانستند با دقت بیشتری در آن شرکت کنند تا امکان استمرار آن با رواداری بیشتری فراهم باشد. واقعیت این است طی چند وقت اخیر جامعه به تعادلی در مبحث پوشش رسیده و حساسیت ها روی حجاب سر مثل قبل نیست؛ اما این تعادل شکننده می تواند با رفتارهای نادرست و نسنجیده ای مثل آنچه در ماراتن امسال گذشت دچار چالش شده و نه تنها اتفاقی خوب مثل ماراتن کیش را تحت الشعاع قرار دهد بلکه زمینه برای چالش هایی که در حال حاضر به مصلحت انسجام ملی نیست فراهم شود.
**** جزایر تا ابد ایرانی اعتماد نوشت: طی چند روز گذشته، ادعای بیاساس امارات متحده عربی و شورای همکاری خلیجفارس، درباره جزایر ایرانی تنب بزرگ، تنب کوچک و بوموسی دوباره تکرار شد؛ ادعایی که سالهاست در فواصل مختلف از سوی برخی کشورهای کوچک حاشیه خلیجفارس مطرح میشود، بیآنکه پشتوانهای در تاریخ یا حقوق بینالملل داشته باشد. آنچه امروز طرح میشود، بیش از آنکه یک مطالبه سرزمینی واقعی باشد، بخشی از یک روایتسازی سیاسی است؛ روایتی که هر بار با انتشار بیانیههای شورای همکاری خلیجفارس، به خیال صادرکنندگان بیانیه، جان تازه میگیرد و دوباره به همان نقطه صفر بازمیگردد: تکرار ادعا بدون ارایه هیچ سند معتبر. اما داستان این جزایر، اگر از زاویهای فراتر از جدلهای سیاسی روزمره دیده شود، حکایتی روشن و مشخص است؛ حکایت سرزمینی که قرنها بخشی از ایران بوده، نامش در اسناد تاریخی ایران و جهان ثبت شده و حاکمیت بر آن، نه محصول یک مناقشه تازه، بلکه امتدادی از تاریخی طولانی است. همانگونه که نام خلیج همیشگی فارس از سابقهای چند صد ساله برخوردار است و مناقشهها، در مورد تغییر نام تثبیت شده و تاریخی خلیجفارس بی ثمر بوده است. جزایر تنب کوچک، تنب بزرگ و بوموسی سالها پیش از شکلگیری ساختار سیاسی فعلی در منطقه، زیر پرچم دولت ایران اداره میشدند، مالیات می پرداختند و در نقشههای رسمی قدرتهای اروپایی نیز با عنوان «جزایر وابسته به ایران» ثبت شدهاند و تغییرات سیاسی جنوب خلیجفارس در قرن بیستم، این واقعیت را تغییر نداد. بازگشت رسمی اعمال حاکمیت ایران بر این جزایر در سال 1971 نیز نه یک اقدام ناگهانی یا یک مناقشه برانگیز نظامی، بلکه روندی مذاکره شده و دارای اسناد معتبر بود؛ روندی که در چارچوب توافقات میان ایران و بریتانیا و با اطلاع دولتهای محلی انجام شد. این جنبه تاریخی معمولا در روایات امروزین منطقه حذف میشود، اما در منابع حقوقی و تاریخ سیاسی خلیجفارس به وضوح ثبت شده و جالب آنکه این توافق عملا پیش از تولد کشور امروزی مدعی مالکیت این جزایر صورت گرفته و سابقه آن بیش از سابقه وجودی این کشور است! ادعای امارات درباره «مالکیت» بر این جزایر سالها پس از خروج بریتانیا و بدون وجود هرگونه سند معتبر شکل گرفت. این ادعا غالبا در قالب بیانیههای رسمی تکرار میشود، اما هیچ سازوکار حقوقی و سند معتبر بینالمللی برای حمایت از آن وجود ندارد. از منظر حقوق بینالملل، صرف تکرار یک ادعا نه حق ایجاد میکند و نه واقعیتی را تغییر میدهد. آنچه اهمیت دارد، ثبوت تاریخی حاکمیت و اعمال مداوم و موثر آن است؛ امری که ایران طی دههها و حتی قرنها درباره این جزایر انجام داده است. در سالهای اخیر، بخشی از این ماجرا با موضوعات دیگری نیز گره خورده است؛ از جمله میدان گازی آرش که عربستان و کویت بدون مبنای حقوقی روشن، ادعای مالکیت کامل بر آن مطرح میکنند. پیوند زدن ادعاهای قدیمی درباره جزایر با پرونده آرش، در واقع تلاشی برای ایجاد یک بسته مطالبهگری جدید در برابر ایران است. اما این تلاش نیز بیشتر رنگ و بوی سیاسی دارد تا حقوقی. . داستان جزایر سهگانه نه سرآغازی دارد و نه پایان؛ تاریخ آن روشن است، وضعیت حقوقی آن قطعی است و هویت آن بدون تردید ایرانی است. اگر ادعاهای بیپشتوانه، هر بار دوباره تکرار میشوند، واقعیتی را تغییر نمیدهند؛ تنها نشان میدهند که برخی بازیگران منطقهای همچنان بیشتر به دنبال تولید تنش و توجهی تصنعی هستند تا ساختن آیندهای مشترک و باثبات. جزایر تنب بزرگ، تنب کوچک و بوموسی از دیروز تا امروز و تا همیشه، بخشی از سرزمین ایران بودهاند؛ حقیقتی که نه با بیانیهنویسی مخدوش میشود و نه با روایتسازیهای سیاسی.
****
وقتی اینترنشنال به تیم ملی هم رحم نمی کند! خراسان نوشت:
در جریان قرعهکشی جام جهانی و در برنامه فوتبالی شبکه اینترنشنال، مزدک میرزایی و کارشناسانش از این گفتند که مردم از موفقیت تیم ملی خوشحال نمیشوند. هرچند آنها بیشتر سلیقه شخصیشان را با اغراقی عجیب به تمام مردم ایران بسط دادند اما حتی برای سلیقه شخصیشان هم دلایل چندان شفافی مطرح نکردند؛ حالا که بنا به قرعهکشی فعلی، ما در گروه نسبتاً سادهای هستیم و در این جام جهانی 48 تیمی، 24 تیم اول و دوم، همراه 8 تیم سوم به مرحله بعد میروند یعنی بعد از مرحله گروهی تازه جام 32 تیمی و مثل دورههای قبلی میشود؛ حالا فرض کنیم تیم ملی ما چنین فرصتی را برای اولین صعود از دور گروهی مغتنم بداند و به جمع 32 تیم مرحله بعد برود؛ چرا عدهای از مردم باید این موفقیت احتمالی را دوست نداشته باشند؟ بهخاطر شرایط اقتصادی کشور؟ بهخاطر شرایط محیط زیستی؟ بهخاطر کنشهای سیاسی و اجتماعی بازیکنان؟ بهخاطر اینکه تیم ملی مال مردم نیست و فقط مربوط به نظام و هوادارانش است؟ البته که پاسخ این معما را باید از مزدک و تقوی پرسید، کسانیکه خوشبینانه تصور میکردیم حتی اگر آنطرف باشند لااقل کمی انصاف و منطق دارند، کارکرد فوتبال را میشناسند و از ویژگیهای جامعه ایران هم با خبرند، حتی اگر سالها کارمند شبکهای باشند که دشمنیاش نه با نظام که با کل مفهوم ایران و ایرانی در موقعیتهای مختلفی از جمله جنگ 12 روزه محرز شده، اما از قرار معلوم جو حاکم بر این شبکه منطق این دو نفر را هم بدجوری بلعیده.
تیم ملی روزهای خوبی را سپری نمیکند؛ از کافا تا تورنمنت العین، نمایش و نتایج ملیپوشان ما انتقادبرانگیز بود؛ کادر فنی تیم ملی هم چشم روی حقایق میبندد و از هر نتیجهای با تفاسیر عجیب دستاوردسازی میکند؛ فارغ از نتایج، رفتارهای بازیکنانی مثل بیرانوند، خلیلزاده، طارمی و... هم چندان خوشایند مردم نیست، آنها در هر شرایطی از مردم، رسانهها و منتقدان طلبکار هستند و عجیب نیست که بهشکل متقابل حس مردم هم نسبت به آنها چندان مثبت نباشد. اما آیا اگر همین بازیکنان در قامت تیم ملی بتوانند از گروهشان صعود کنند مردم ناراحت میشوند؟ هیچکس نمیتواند دقیق و قطعی بهجای همه مردم یا اکثریتشان صحبت کند اما چند چیز مشخص است، مهمترین نکته این است که حساب تیم ملی از بازیکنان جداست. بازیکنان و کادر فنی میروند و میآیند اما تیم ملی هویتی مجزا از آنها داشته و دارد که در طول چند دهه شکل گرفته و همه مردم بخش مهمی از آن هستند. وقتی خودت را جزئی از یک کل میدانی، بعید است حتی اگر با بخش زیادی از عناصرش زاویه هم داشته باشی اما آن کل را بهخاطر اجزای کوچکتر دوست نداشته باشی. درست است که این نسل خودشیفته در فوتبال ما آنچنان که باید محبوب نیستند؛ درست است که نسلهای قبلی قطعاً بهدلایل مختلفی محبوبتر بودند اما هر ایرانی هرچقدر هم از بازیکنان دلخور باشد خود تیم ملی برایش چیز دیگری است.
شاید هم عدهای بگویند این تیم ملی چندان مردمی نیست؛ خب بازهم باید بین بازیکنان و تیم تفاوت قائل شد؛ چون مردم، رسانهها، همه و همه بخشی از کل بزرگی هستند که بهعنوان تیم ملی میشناسیم. مردم ممکن است از بازیکنان دلخور باشند، اما وقتی تیم ملی گل میزند یا صعود میکند، آن لحظه دیگر بازیکن یا مربی مطرح نیست؛ آن لحظه ایران مطرح است. شادی مردم از موفقیت تیم ملی، شادی برای خودشان است که با هویت جمعیشان صاحب آن لحظه هستند؛ اصلاً به فرض یک بازیکن بهخاطر حواله خودرو گل بزند؛ شاید در نظر ما او محبوب نباشد اما نتیجه کارش برای نام ایران است و ما هم میتوانیم شاد باشیم چون نفع ما در آن نشاط جمعی است نه پاداشی که بازیکن میگیرد. تقوی میگوید از باخت تیم ملی به آمریکا خوشحال بوده؛ اما او نمیداند در لحظههای ملی، مردم منتظر تحلیل، تفسیر یا نظریهپردازی نمیمانند؛ واکنش جمعی آنان خودجوش و بیواسطه است. ****
اشتباه اداری بود یا نقشهای حسابشده؟ کیهان نوشت: انتخابات اخیر مجلس در عراق، با پیروزی خیرهکننده جریانهای نزدیک به مقاومت و تشکیل «بزرگترین بلوک شیعه در پارلمان» این کشور پایان یافت و این در حالی است که، جریانهای غربگرا در این کشور با هدایت برخی بازیگران بینالمللی مثل آمریکا، رژیم صهیونیستی و برخی کشورهای مرتجع عرب، تمام توان خود را برای شکست جریانهای سیاسی نزدیک و مرتبط با مقاومت به میدان آورده بودند. آنچه روز پنجشنبه 13 آذرماه در عراق مثل بمب صدا کرد - یعنی انتشار نام انصارالله یمن و حزبالله لبنان در لیست گروههای تروریستی عراق - میتواند واکنشی به همین شکست جریان غربگرا و بازیگران خارجی در انتخابات 11 نوامبر (20 آبان) باشد. ماجرا از این قرار است که در تاریخ 26 آبان 1404 (6 روز پس از انتخابات)، روزنامه عراقی «الوقایع العراقیه»، «تصمیم شماره 61 کمیته ملی مسدودسازی اموال تروریستها» را منتشر کرد که بر اساس درخواست مالزی و اجرای قطعنامه 1373 شورای امنیت (مصوب 2001) تهیه شده است. این مطلب روز پنجشنبه 13 آذر مورد توجه قرار گرفت و جنجالی بزرگ در عراق بر پا کرد. در کمال تعجب در این فهرست نام «حزبالله لبنان» و «انصارالله یمن» به طور صریح درج شده بود. انتشار این اسامی، موجی از خشم در میان عراقیها به راه انداخته است طوری که نخستوزیر و رئیسجمهور عراق فورا واکنش نشان داده و این رویداد را ناشی از یک اشتباه، دانسته و بر لزوم برخورد با خاطیان تاکید کردند. در این باره گفتنیهایی هست: آنچه واضح و مشخص است این که، جبهه غربی و عبری بعد از عملیات 7 اکتبر و به ویژه جنگ 12 روزه، پروژه بیسابقهای را برای مهار محور بزرگ مقاومت به رهبری ایران آغاز کردهاند و «تام باراک» نماینده آمریکا مسئول جلو بردن این پروژه است و آنچه روز پنجشنبه در عراق خبرساز شد، بخشی از همین پروژه بزرگ است. در واقع جبهه غربی و عبری با کمک برخی مرتجعین عرب در حال پیش بردن این پروژه در عراق، لبنان، سوریه و یمن به صورت همزمان است. تحولاتی که در شرق و جنوب یمن و به واسطه امارات و عربستان و ایضا انگلیس و رژیم صهیونیستی پیش میرود - به ویژه در المهره - و آنچه در لبنان با محوریت «ژوزف عون» و به شکل مذاکره با رژیم صهیونیستی جلو میرود، و تحرکات گستردهای که صهیونیستها در سوریه آغاز کردهاند، همه و همه تکههای پراکندهای از یک پروژه واحدند. رخدادهای اخیر عراق را باید «حلقهای از یک زنجیره تهاجم همهجانبه» دید که پس از ناکامی پروژههای نیابتی، به شکل مستقیم و عریان توسط غرب و متحدان منطقهای آن دنبال میشود. به نظر میرسد انتشار فهرست مورد اشاره در عراق، صرفاً یک اشتباه اداری نیست بلکه، آزمونی برای سنجش میزان مقاومت نهادهای عراقی در برابر دستورکار خارجی و تلاشی برای ایجاد تنش در فضای سیاسی این کشور، پس از اعلام نتایج انتخاباتی است. نتایجی که بیش از هرچیز بیانگر «عزم ملی» ملت عراق برای استقلال بود. این رویکرد تهاجمی، حاصل درکی اشتباه و محاسباتی غلط است. یعنی تصور دشمن بر این است که فشار حداکثری بر غزه، فرصت سیاسی در واشنگتن، و حملات روانی و امنیتی هماهنگ میتواند توازن قوا را به نفع جبهه مقابل تغییر دهد. اما آنچه نادیده گرفته میشود، تحول کمی وکیفی در محور بزرگ مقاومت از ایران و عراق تا یمن و لبنان و فلسطین و... است. امروز این جریان، تنها در میدان نبرد مؤثر نیست، بلکه در سازوکارهای سیاسی و پارلمانی نیز ریشه دوانده و پشتوانه اجتماعی قدرتمندی دارد.
****
انتقاد نشریه آمریکایی از حمایت بدون قید وشرطامریکا از اسرائیل
جمهوری اسلامی نوشت:
یک رسانه آمریکایی نوشت حمایت بدون قید وشرط واشنگتن از تلآویو باعث شده جایگاه جهانی آمریکا آسیب ببیند و رقبایی مانند چین و روسیه از این شرایط بهرهبرداری کنند. در این مقاله که توسط «اندرو میلر» دیپلمات پیشین وزارت خارجه آمریکا در نشریه فارن افرز منتشر شده، آمده که واشنگتن طی سه دهه گذشته سطحی از حمایت نظامی، سیاسی و دیپلماتیک به اسرائیل ارائه کرده که برای هیچ متحد دیگری حتی کشورهایی مانند ژاپن یا انگلیس سابقه ندارد. میلر نوشته هر دو طرف یعنی آمریکا و رژیم صهیونیستی، ایران را مهمترین چالش راهبردی خود در منطقه میدانند. طبق گفته این مقاله، بسیاری از اقدامات این رژیم در سالهای اخیر، از جمله عملیاتهای نظامی در منطقه، با هدف مهار نفوذ ایران صورت گرفته است.
نگارنده هشدار میدهد که تداوم جنگ و بیثباتی میتواند موقعیت ایران در منطقه را تقویت کرده و فضای استراتژیک واشنگتن را محدودتر کند. براساس این تحلیل که در فارن افرز منتشر شده، حمایت بدون شرط واشنگتن از تلآویو باعث شده جایگاه جهانی آمریکا آسیب ببیند. سیاستهای کابینههای مختلف در تلآویو، از جمله گسترش شهرکسازی، حملات منطقهای و بیتوجهی به هشدارهای آمریکا، به انزوای بینالمللی اسرائیل منجر شده و حتی در اروپا بحث صدور حکم بازداشت برای مقامات اسرائیلی مطرح شده است. اسرائی را از یک رابطه استثنایی به یک رابطه عادی، مشروط و قابل مدیریت تبدیل کند؛ اقدامی که تنها در این صورت میتواند تمرکز راهبردی آمریکا بر چالشهای مهمتری مانند پرونده ایران را حفظ کند و از تشدید بحرانهای منطقهای جلوگیری شود.
****
رؤیای بههمریختن رئیسجمهور
فرهیختگان نوشت:
شرایط حساس کشور، تعارفبردار نیست و به همین خاطر است که سران حکمرانی بر کمک به دولت و اجتناب از اختلافافکنیها و حاشیهسازیها به منظور عبور از بحرانها تأکید دارند؛ اما در این میان بخشی از رسانههای اصلاحطلب بهنوعی خلاف این جریان عمل میکنند، نهتنها راه را برای همراهی و همکاری سران قوا هموار نمیکنند؛ بلکه با طرح ابهامات و شائبههایی مثل آنکه مجلس به دنبال حذف دولت است، حاشیهسازی را به نوعی ادامه میدهند که اثر مستقیمی برعملکرد دولت میگذارد. برگزاری نشست خبری رئیس مجلس، نقطه شروع برخی از این حاشیهسازیها بود. برخی از رسانههای موسوم به جناح اصلاحطلبی، صحبتهای رئیس مجلس در مورد آنکه بهتر است دولت خود دست به ترمیم کابینه بزند را با برداشتی غرضورزانه تحلیل کردند. برخی از این استدلال بیش از آنکه پایی در واقعیت داشته باشد از عصبانیت طیفی از حامیان دولت حکایت داشت؛ چراکه مبنای آنان این بود که با ترمیم دولت از روش استیضاح، بار این ترمیم روی دوش مجلس خواهد افتاد و آنها با ژست مظلومنمایی فشار سیاسی به دولت را شروع خواهند کرد. فارغ از آنکه چقدر این استدلالها و هجمههای رسانهای ناشی از استدلال و دلایل واقعی است؛ اما بهنظر میرسد منتقدان که با ظاهر نگرانی برای دولت وارد شدند، به این سؤال پاسخ ندادند که طرح این انتقادات و حتی اثبات آن به نفع دولت و در راستای تقویت دولت عمل خواهد کرد یا نتیجه عکس خواهد داشت؟
بارها این موضوع از جانب کارگزاران و سیاستمداران مطرح شده که کشور در شرایط حساسی قرار دارد و نیاز دارد برای حل چالشها و مشکلات موجود، تا جای ممکن از دعوا، اختلافافکنی و رفتارهای سیاستزده پرهیز کرده و روی حل چالشها و مشکلات کشور تمرکز کند. طبیعتاً در این مسیر کارگزاران سیاسی تلاش میکنند از کم هزینهترین راه ممکن برای حل چالشها و مشکلات موجود در کشور استفاده کنند تا به جای حاشیهسازی حل چالشها در اولویت قرار بگیرد. اما اظهاراتی که در رسانهها از جانب برخی چهرههای نزدیک به دولت مطرح میشود، درست عکس این رویکرد عمل میکند. برداشت این است که بخشی از این رسانهها و چهرههای سیاسی نه تنها شرایط حساس فعلی را درک نکردند که تعمداً برای ایجاد اختلاف و شکاف میان دولت و مجلس دست به فضاسازی رسانهای میزنند. پیش از این نیز مشابه این ادعا در ماههای ابتدایی شروع به کار دولت مطرح شده بود. در واقعیت هرزمان که مجلس برای انجام اقدامات نظارتی وارد میشد و طرح پرسشی از دولت و عملکردش داشت یا یک «چرا» وسط میآورد، برخی از این رسانهها با تیتر «پشت پا و لگد به وفاق» به این عملکرد، هجمه وارد میکردند. این قبیل ادعاها جدا از آنکه همکاری ایجاد شده میان مجلس و دولت را به مرور کمتر میکند، به زیان دولت نیز عمل میکند؛ چراکه در موقعیت فعلی، دولت نیاز دارد بهدور از هجمهها و حاشیهسازیها به مدیریت چالشها بپردازد و ایجاد این شائبه که مجلس به دنبال حذف دولت و یا روی کار آوردن گزینههای خود است، آرامش و تمرکز لازم را از دولت میگیرد و به جای آنکه تمرکز بر مدیریت و اداره امور باشد، به مسائل حاشیهای سوق داده میشود. این موضوع صرفاً منحصر به شرایط فعلی و وضعیت حساس کشور نیست. طرح این موضوع که برخی به دنبال حذف دولت هستند در هر موقعیتی میتواند فضای سیاسی کشور را ملتهب کند و دولتمردان را نگران کند و در وهله بعدی باب حاشیهسازی و حملات بیمورد را فراهم کند. اگرچه در چند وقت اخیر، مشابه این ادعاها و اظهارات فاقد استدلال در فضای رسانهای طرح شده است؛ اما منتقدان به این گزاره توجه نمیکنند که عواقب طرح کردن چنین شبهاتی بیش از آنکه برای مجلس هزینهساز باشد به چالشهای دولت اضافه میکند. نمیتوان مجوز انحصاری برای یک جریان خاص دولت صادر کرد که هر زمان انتظاراتشان برآورده نشد و یا به تلقی خودشان کار دشوار شد، اعمال فشار علیه دولت را شروع و لزوم استعفای دولت را مطرح کنند؛ اما با هیاهو، مجلس و دیگر کارگزاران را محکوم کنند که آنها به دنبال ضعیف کردن دولت هستند، برخی از این چهرهها با ادعای دوستی با دولت این اظهارات را مطرح میکنند، اما در واقعیت علیه دولت و در نگاهی کلانتر به زیان کشور عمل میکنند و این شائبه را تقویت میکند که آنها بیش از آنکه نگران دولت باشند، نگران از دست دادن سهمها و منافع خود هستند. دوستیهای خاله خرسه با دولت، آن را گرفتار بحرانها و چالشهایی میکند که خودیهای دولت برایش ساختهاند.
***** شاهکار موشکی ایران تسنیم نوشت:
سردار علیمحمد نائینی در مراسم روز دانشجو که صبح امروز در محل دانشگاه آزاد ارومیه برگزار شد گفت: روز اول جنگ 12 روزه، استحکامی که نیروهای مسلح از خود نشان دادند بسیار مهم بود. بلافاصله چرخه فرماندهی بازیابی شده و فرماندهان جایگزین شدند و چند ساعت بعد عملیات وعده صادق 3 آغاز شد؛ عملیاتی با تعریزی ویژه، مبتکرانه، ترکیبی و مبتنی بر جنگ الکترونیک، سایبری، موشکی و پهپادی؛ نظیر به نظیر. اشراف اطلاعاتی و بانک اطلاعاتی کامل داشتیم. اگر اسرائیل مرکز ذخیره سوخت ما در تهران را زد، 5 ساعت بعد پالایشگاه حیفا در دو نوبت زده شد. خودشان بیان داشتند شاهکار موشکی ایران بود که پالایشگاه از کار افتاد. اگر مرکز اطلاعات ما را زدند، موساد را زدیم؛ 36 کشته داشتند.
سخنگو و معاون روابط عمومی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی گفت: تعداد کشتههای نظامی و امنیتی رژیم صهیونیستی قطعاً بیشتر از شهدای ماست. خساراتی که در آن سرزمین کوچک به مراتب گستردهتر است. همچنین دقت کار هوا و فضا بسیار مهم است. وقتی طبقه منهای یک یک ساختمان 32 طبقه که مرکز دادههای بورس رژیم است مورد هدف قرار میگیرد، معنای دقت بالای ما را دارد. قدرت تخریب موشکها بسیار مهم است. تمام تکنولوژی دنیا و فناوری دنیا در اختیار سامانههای پدافند رژیم بود. هر چه دارایی داشتند در اختیار اسرائیل قرار داده بودند. آمریکا که ارتش اول دنیا است، دارای زیردریایی اتمی بوده و بیشترین کلاهک هستهای را در اختیار دارد، در کنار آنها بود. در واقع ارتش اتمی در مقابل ایران بود، اما ایران تنها با اتکاء به نیروی مردمی و تولیدات صنعتی دفاعی خود در مقابل جبهه استکبار ایستاد. یک موشک شلیک میشد؛ از مرز ایران، آسمان عراق، اردن و سوریه با 200 تا 250 جنگنده رهگیری شده و تمام پایگاههای راداری و سایتها و ناوهایی که در منطقه داشتند همه یک سامانه یکپارچه تشکیل داده بودند. همچنین چندین لایه در سرزمینهای اشغالی داشتند تا با حملات موشکی ما مقابله کنند. ابتدا بیان میداشتند که ایران انبوه حمله میکند و نمیتوان با این انبوه موشک مقابله کرد؛ اما سپس ایران با یک موشک حمله کرد؛ همان موشک نیز با تخریب چندین برابر به هدف خورد.