محاسبات دشمن و ملتِ پای کار انقلاب
اگر دشمن با سوار شدن بر سوء مدیریت دولت خوشبین به غرب، در آبان98 شبیخون زد و در دی ماه همان سال جرأت ترور شهید سلیمانی را یافت، خود مردم بودند که امید دشمن را با برگزاری آن تشییع بینظیر ناامید کردند
به گزارش مشرق، محمد ایمانی طی یادداشتی در روزنامه کیهان نوشت:
«ملت ایران پای کار انقلابند»، یعنی چه؟ اولا انقلاب اسلامی در کشوری پدید آمد و پیروز شد که آمریکاییها آن را «جزیره ثبات» و «ژاندارم» خود برای اداره دیگر مستعمرات در منطقه میدانستند. این رویداد معجزهآسا را ملت ایران با تبعیت از رهبری امام خمینی (ره) رقم زد. اگر ملت ایران در برابر ساواک و ارتش آمریکایی شاه قد علم نمیکرد، پیروزی انقلاب غیر ممکن بود. ثانیا انقلاب اسلامی در حالی چهل و سه ساله شده که آمریکا و انگلیس و انواع گروهکهای وابسته به آنها، به یکدیگر وعده میدادند کار جمهوری اسلامی، ظرف چند هفته یا چند ماه تمام است. فقط وعده هم نمیدادند. همواره در کف میدان، و از جبهههای مختلف، در تدارک براندازی بودهاند: چندین عملیات کودتای نظامی پیچیده (طبس، نقاب و...)، عملیات زنجیرهای ترور سران انقلاب، برپایی سلسله آشوبها از تهران تا آذربایجان و کردستان و خوزستان و ترکمن صحرا و...، و نفوذ در اطرافیان شخصیتهای موثر و به خدمت گرفتن آنها (سید کاظم شریعتمداری، منتظری، و برخی سران نفاق جدید). اگر ملت ایران پای کار انقلاب نبودند، چگونه میشد از عهده شبکه ترور و آشوب افکنی با پوششهای «خلقی» و «مردمی» در طول چهار دهه برآمد؟
صدام دیکتاتور سفاک عراق، هنگام آغاز جنگ علیه ایران، مصاحبه کرد و گفت مصاحبه بعدی در تهران! محاسبات جاسوسان و مزدور و تحریککنندگان غربی او، از فروپاشی نیروی نظامی ایران و خیانت رئیسجمهور وقت (بنیصدر) خبر میداد. اما چه کسانی چون کوه، مقابل ارتش مجهز صدام ایستادند و درهای جهنم را به روی او گشودند؟ اگر ملت پای کار نبود، صدام چگونه پس از هشت سال حمایت شدن همهجانبه از سوی قدرتهای جهانی، دست خالی و سرشکسته از جنگ برمیگشت؟
جنگ، هنوز فروکش نکرده بود و عبرتهای آن تازه مینمود، که مزدوران صدام در سازمان مجاهدین خلق (منافقین)، مرداد 1367 به صرافت افتادند از مرز کرمانشاه به دل جاده بزنند و دو روزه، تهران را فتح کنند! آنها ابتدا صدام را فریب داده و حالا گرفتار خودفریبی شده بودند. با قبول قطعنامه 598 از سوی حضرت امام (ره)، خیال برشان داشته بود که ملت و دولت ایران از مقاومت خسته شدهاند.
مسعود رجوی سرکرده سازمان، در نشست توجیهی فرماندهان، هدف عملیات فروغ جاویدان را «تصرف 48 ساعته تهران» عنوان کرده و گفته بود: «فقط یک ابرقدرت میتواند کشوری را ظرف این مدت تسخیر کند.» مدارک و نقشههای جامانده از سازمان در مرصاد، مسیر حرکت خیالی را «چهار زبر - کرمانشاه - همدان - سه راهی بوئینزهرا - کرج و میدان آزادی» نشان میداد! آنها 15 هزار نفر را با خود همراه کرده و به پشتیبانی ارتش صدام پشتگرم بودند؛ اما در تلهای خود ساخته گرفتار شدند که موجب هلاکت حدود 2000 نفر از نیروها و فرماندهان، و مجروحیت و اسارت دست کم هزار نفر دیگر شد. در برخی گزارشها، آمار تلفات منافقین تا چهار هزار نفر هم ذکر شده است.
منافقین با همه توهم زیرکیشان، چرا در تلهای به این مرگباری و باتلاقی به این وسعت وارد شدند؟! سعید شاهسوندی، یکی از سران به اسارت درآمده منافقین در مرصاد است که با تماس رجوی، از اروپا به عملیات فراخوانده شد. او میگوید «رجوی توهم آزادی تهران را داشت و این موضوع از سوی صدام به رجوی دیکته شده بود.» شاهسوندی همچنین درباره این سؤال که چگونه جرأت ارتکاب این حماقت بزرگ را پیدا کردید، تصریح کرده بود «به ما گفته بودند همه در تهران با سازمان هستند و کار رژیم تمام است. من گول رجوی را خوردم»!
این چرخه مزدوری، خودفریبی و دیگر فریبی موجب شده تا مقامات آمریکایی حتی در دهه گذشته (از دولت اوباما تا ترامپ و بایدن) دچار سوء محاسبات فاحش در حمایت از فتنه سبز، اجرای تحریمهای فلجکننده و سپس فشار حداکثری - به سفارش مزدوران ایرانی - شوند و حتی دلقکهایی مانند مک کین و جان بولتون، چهار سال قبل لاف بزنند که ملت ایران چهل سالگی انقلاب خود را نخواهد دید. یک علت مهم خودفریبی دشمنان ملت، ضریب دادن به تحلیلهای خود در عملیات پرزرق و برق و پرسر و صدای رسانهای است. آنها در انبوه کانالهای ماهوارهای و اینترنتی و مجازی، تحلیلهای مغلوط خود را تکرار میکنند و چنان فضا را از تبلیغات خود انباشته میسازند، که سپس، خیال میکنند ملت ایران واقعا همین معدود مزدوران یا فریبخوردگان و همنواشدگان رسانهای هستند. البته در کنار این خودفریبی، خود را زیاد و بیشمار جا زدن، یکی از شگردهای عملیات روانی اردوگاه دروغ هم هست؛ چنانکه عبیدالله بن زیاد با چند ده نفر همراه معدود وارد کوفه شد و در کنار تطمیع برخی خواص، چنان وانمود کرد که لشکر چند ده هزار نفری یزید در راه کوفه است و به زودی به کوفه میرسد. اما این عملیات فریب، تا هنگامی که خود مردم و خواص در میانه میدان حاضر باشند، راه به جایی نمیبرد.
یک نمونه روشن، انهدام سازمان فتنه پیچیده سبز با درایت خود مردم بود. فتنهگران با شعار «یا حسین، میرحسین» و تاکید بر سیادت برخی سران فتنه و استخدام برخی خواص، سعی بر مشتبه کردن امر بر مردم داشتند. این در حالی بود که «مجید محمدی» از اعضای موثر حلقه کیان (یکی از چند حلقه اصلی سازمان دهنده آشوبهای نیابتی 78 و 88، با حضور برخی اصلاحطلبان، و گروهک ملی - مذهبی) مهرماه 1388 درباره هویت واقعی فتنه سبز در وبسایت رادیو فردا نوشت: «اعضای جنبش سبز اهل ریاضت نیستند. میخواهند با شورت کوتاه و تاپ بیرون بیایند. میخواهند سینه بزنند و اگر هوس کردند، لیوان شرابی بنوشند... آنها در ملأ عام روزهخواری میکنند و نصرمن الله و فتح قریب سر میدهند. در نماز جمعه با کفش و به صورتی مختلط پشت سر هاشمی نماز میخوانند و جای صلوات، سوت و کف میزنند»! مقارن همین ایام، برخی آشوبگران در خیابان شعار میدادند «مجتهد واقعی / منتظری، صانعی»!
اما همان عضو متواری حلقه کیان، 4 آبان 1388 پس از مشاهده افول فتنه سبز، در رادیو فردا اعتراف بزرگی کرد: «اسلامگرایی جدیترین مانع و مخاطره برانگیزترین مشکل در برابر جنبش سبز است. ریشههای فرهنگی و اجتماعی که به تأسیس و تداوم جمهوری اسلامی منجر شدند، هنوز در جامعه ایران زندهاند. آنچه خطر جدی در برابر جنبش سبز است، نام جمهوری اسلامی نیست بلکه اسلامگرایی است که در ایران قوی است. در ضرورت جدی گرفتن اسلامگرایی و اهمیت آن، همین بس که بیش از سه دهه، حکومت را سر پا نگه داشته است. این ایدئولوژی از نفس نیفتاده و بر زمین زدن و ضربه فنی کردن آن کاری است بس دشوار. نقطه حساس و بنیادین جمهوری اسلامی نه مقام ولی فقیه یا شخص [آیتالله] خامنهای، بلکه اسلامگرایی است».
سیرکهایی که مقامات آمریکایی در لهستان و برخی پایتختهای اروپایی یا نیویورک و واشنگتن ترتیب دادهاند، نتیجه همین بیماری مزمن خودفریبی است؛ و حال آنکه واقعیتهای مسلم، باطلکننده اوهام آنها بوده است. انقلاب اسلامی با وجود جنگ ترکیبی دشمنان (جنگ رسانهای و فرهنگی، و بیسابقهترین تحریمهای تاریخ برای ناراضی کردن مردم) استوار مانده، چون خود مردم پای کار آن بودهاند وگرنه، طبیعی است که هر نظام سیاسی، در برابر یکصدم فشارهای مشابه، دوام نمیآورد.
این تابآوری و استقامت، ثمره اراده ملتی است که انقلاب و جمهوری اسلامی را از خود میدانند و با درایت و ظرافت تمام، حساب اصل انقلاب و نظام را از عملکرد این یا آن مسئول جدا میکنند. اگر به شهادت واقعیات انکار ناپذیر، «ملت ایران پای کار انقلابند»، این واقعیت هم روشن است که انقلابیها، آگاهتر و منتقدتر و مطالبهگرتر از هر کس دیگر هستند. انتقاد و اعتراض میکنند، چون آرمانگرا هستند؛ اما به علت عمق معرفت انقلابی، مطالبهگریشان به گونهای است که دشمن شاد نشوند.
به همین دلیل، اگر دشمن با سوار شدن بر سوء مدیریت دولت خوشبین به غرب، در آبان 98 شبیخون زد و در دی ماه همان سال جرأت ترور شهید سلیمانی را یافت، خود مردم بودند که امید دشمن را با برگزاری آن تشییع بینظیر و تاریخی، نا امید کردند. به تعبیر علی مطهری (از حامیان روحانی): «حوادث آبان 98 که بیشتر ناشی از بیتدبیری دولت بود، این خیال را در سر تندروهای آمریکایی پدید آورد که پایگاه اجتماعی جمهوری اسلامی کاهش یافته و وقت مناسبی برای ترور سردار سلیمانی است. قبل از آن، به خود جرأت این کار را نمیدادند. البته با تشییع پرشکوه آن عزیز، واقعیت را دریافتند.»
عظمت آن تشییع کم نظیر در اوج توفان فتنهها، دشمنان و رسانههای آنها را چنان مرعوب و مقهور خود کرد که در گزارشهای آمیخته به سانسورشان بازتاب یافت. آنها میگفتند هنگام ورود آیتالله خمینی به تهران، پنج میلیون نفر در استقبال از او حاضر بوده و هنگام تشییع او، ده میلیون نفر شرکت داشتهاند و سی سال بعد، همان حماسه به شکلی خیرهکننده در شهرهای مختلف تکرار شده است:
- رویترز: حجم جمعیت حاضران در این تشییع، شبیه جمعیتی بود که برای تشییع پیکر آیتالله روحالله خمینی به خیابانها آمدند.
- خبرنگار نیویورک تایمز: دریایی بیکران از مردم در مراسم حضور یافتهاند. سیل بیپایان و چند میلیونی مردم از ساعت 6 صبح در خیابان هستند. در 25 سالی که ایران را پوشش خبری میدهم، هرگز چیزی شبیه به این ندیدم.
- خبرگزاری فرانسه: دریای سوگواران تهرانی با ادای احترام به ژنرال سلیمانی، خواستار انتقام سخت شدند.
- خبرنگار شبکه اماسانبیسی: دستور ترامپ برای ترور سلیمانی نتیجه عکس میدهد. «بَری مک کافری» ژنرال چهار ستاره آمریکایی میگوید: ترامپ از عظمت تشییع ژنرال سلیمانی، تا سرحد مرگ ترسید.
- خبرنگار لوفیگارو: این تجمع و تشییع، به احتمال زیاد، گستردهترین تجمع بعد از رحلت آیتالله خمینی در سال 1988 میلادی است.
نهایتا این که؛ این هشدار مهر ماه سال 1395 سردار سلیمانی در یادواره شهدای ملایر، آویزه گوش ملت ایران است: «مهم ترین مولفهای که باید در وحدت اتفاق بیفتد، وحدت حول دشمن است. اگر در خط مقدم شما دو صدا بلند شد، یکی بگوید دوست است و دشمن نیست. این همان میشود که در جنگ صفین اتفاق افتاد و تومار سپاه امیر مومنان(ع) را به هم ریخت. خوارج، محصول چنین توطئهای بود. اگر درباره آمریکا یک عده آمدند گفتند دشمن نیست، اشتباه میکنید، اگر صاحبمنصبانی آدرس غلط دادند و در جامعه دوصدایی در مقابل دشمن درست کردند، مرتکب خیانت شدهاند. کوچه دادن به دشمن، بدترین نوع خیانت است. ترویج فهم غلط از دشمن، حساسیت جامعه را از بین بردن و سرد کردن، در درون آن تفرقه درست کردن، خیانت است.»