مقاومت، آغاز یک پایان
کسی تصور نمیکرد صدام با آنهمه تجهیزات و حمایتهای جهانی و قاطعیت در تجاوز و سرعت در پیشرفت نظامی، روزی مجبور شود شرائط جمهوری اسلامی را کامل بپذیرد و تسلیم مقاومت ملت بزرگ ایران و آزادگان سرافراز شود. حقیقتی که رخ داد.
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از بلاغ؛ صدام با حضور در میان نظامیان و مقاماتی از کشورهای مختلف و با یحش زنده از تلویزیون سراسری خود، قرارداد 1975 الجزایر را، که خود در آن زمان با محمدرضا پهلوی به امضاء رسانده بود، پاره کرد و به بهانه اختلاف ارضی، دستور آغاز رسمی جنگ را، که از قریب به دو سال قبل شروع کرده بود، صادر کرد. توافقنامه الجزایر یک قرارداد مرزی میان ایران و عراق به شمار میرود که در 15 اسفند 1353 شمسی با میانجیگری هواری بومدین رییسجمهوری وقت الجزایر امضا شد، با این حال 6 سال بعد صدام حسین در 1359 شمسی معاهده الجزایر را بهطور یکجانبه فسخ و 31 شهریور همان سال به ایران حمله کرد. جنگی برای نابودی یک انقلاب
آنچنان هجومی متوجه مرزهای جمهوری اسلامی ایران شد که صدام در مصاحبه خود اعلام نمود که مصاحبه بعدی را در کمتر از یک هفته در تهران انجام خواهد داد.
صدام غلبه و تسلط بر ایران را براساس حمایتهای جهانی قطعی میپنداشت در حالی که بیش از 80 کشور به صورت رسمی و غیر رسمی عراق را یاری میدادند، جمهوری اسلامی ایران حتی از داشتن حق خرید سیم خاردار که یک وسیله غیرنظامی محسوب میشد، محروم بود.
آمریکا که در جنگ عراق با ایران اصلیترین حامی صدام به شمار میآمد، دو هدف را دنبال میکرد: هدف کوتاهمدت آمریکا، آزادسازی گروگانهای خود پس از حمله ناکام به طبس و کودتای نوژه بود و دیگر اینکه آمریکا به دنبال مهار انقلاب اسلامی و جلوگیری از صدور انقلاب بود. برژینسکی مشاور امنیتی کارتر، شروع جنگ منطقهای علیه ایران را راه حل مناسبی برای جلوگیری از صدور انقلاب دانست و عنوان کرد که «آمریکا در مقابله با انقلاب ایران، باید تقویت دولتهایی را که توان انجام عملیات نظامی علیه رژیم ایران را دارا هستند مورد توجه قرار دهد.» لذا او در یک ملاقات سری با صدام این باور را در وی به وجود آورد که آمریکا به طور تمام قد حامی عراق است. سناریوی آمریکایی با اجرای صدام
«گری سیک» عضو شورای امنیت ملی دولت آمریکا در زمان جیمی کارتر میگوید: پس از واقعه گروگانگیری در تهران، دیدگاه بسیار غالبی در آمریکا و به ویژه از طرف شخص برژینسکی (مشاور امنیت ملی رییس جمهور) وجود داشت که ایران را باید به طور همهجانبه تنبیه کرد. بیانیههای عمومی که او صادر میکرد، بر این مضمون تاکید داشتند که آمریکا مانعی بر سر تحرکات عراق بر ضد ایران نمیبیند.
علاوه بر این، اسناد مختلفی از کمکهای اطلاعاتی دولت رونالد ریگان به عراق وجود دارد. تنها 8 روز پس از آغاز تهاجم صدام حسین به خاک ایران، 5 هواپیمای شناسایی آواکس متعلق به نیروی هوایی آمریکا برای شناسایی عملیاتهای هوایی ایران و اطلاعرسانی آنها به ارتش عراق، تحویل دولت عربستان سعودی شد. در همین راستا سازمان سیا هم از ابتدای جنگ تصاویر هوایی ماهوارهای از مواضع نیروهای نظامی و تاسیسات نفتی ایران را در اختیار رژیم بعث عراق قرار میداد.
تجهیز نظامی، تنها یک بعد از حمایت آمریکا از صدام در طول جنگ محسوب میشود. علاوه بر این دولت ایالات متحده آمریکا، اعتباری به مبلغ 840 میلیون دلار برای واردات مواد غذایی در اختیار عراق قرار داد تا در ادامه جنگ، اذهان داخلی عراق برضد جنگ با ایران تحریک نکند. همچنین از سوی آمریکا وامی به مبلغ یک میلیارد دلار برای خرید و بهکارگیری توانایی ساخت سلاح به عراق واگذار شد.
خارج کردن عراق از لیست کشورهای حامی تروریسم، اقدام دیگری بود که به تجهیز تسلیحاتی عراق کمک کرد. علاوه بر این، آمریکا عربستان را تشویق کرد تا با کاهش قیمت نفت، ایران را از مهمترین منبع درآمد برای تأمین هزینههای جنگ، محروم کند. حمایت جهانی از یک جانی
در طول جنگ، صدام با دریافت بیش از 60 میلیارد دلار از رژیمهای غربی، نیازهای مالی اقتصاد وابسته خویش را تامین میکرد. آمریکا علاوه بر تجهیز عراق، با کارشکنی تلاشهایی را در جهت محکومیت ایران در سازمانهای بینالمللی و جلوگیری از انتقال صحبتهای به حق مسئولین ایرانی به دیگر کشورها و سازمانهای بین المللی انجام میداد. حمایت دول غربی و در راس آنها آمریکا از صدام، موجب شعلهور شدن آتش جنگ میشد.
آمار تجهیزات و حامیان صدام در جنگ هم به خوبی بازگو کننده نابرابری در جنگ است. به عنوان مثال در آستانه بازپسگیری «فاو» در اردیبهشت 1367، ارتش عراق حدود 5 هزار دستگاه تانک، 4500 نفربر زرهی، 5500 عراده توپ، 420 فروند هلیکوپتر و 720 فروند هواپیمای جنگنده و بمبافکن آماده برای عملیات در اختیار داشت.
این خیل عظیم سیستمهای تسلیحاتی، با حداقل 300 فروند موشک زمین به زمین اسکاد بی، ساخت شوروی تجدید ساختار شده توسط آلمانها و مقادیر زیادی مهمات شیمیایی صادراتی آمریکایی اروپایی تکمیل میشد. حکومت بغداد با کسب این مقادیر عظیم از جنگافزارهای مدرن متعارف و غیر متعارف، توانست استعداد نیروهای زمینی ارتش خود را از 27 لشگر در سال 1365، به 50 لشکر در سال 1368، افزایش دهد.
عجیبترین اتفاق قرن همسویی شرق و غرب در جنگ بین عراق و ایران بود. با آغاز هجوم عراق، آمریکا و شوروی که پس از جنگ دوم جهانی درگیر جنگ سرد با یکدیگر بودند در صف حامیان صدام قرار گرفتند. در این بین شوروی نیز همچون آمریکا انواع کمکهای تسلیحاتی، نظامی و مالی به صدام را جزو برنامههای خود قرار داد.
پیشرفتهترین هواپیماهای جنگی، بالگرد، تانک و سلاحهای دیگر از جمله تسلیحاتی بود که شوروی به عراق ارسال کرد. علاوه بر این فرماندهان ارتش شوروی با حضور در بغداد، آموزشهای لازم را به ارتش عراق ارائه میدادند.
حدود 85 درصد تجهیزات استفاده شده از سوی عراق در حمله به ایران، ساخت کشور شوروی بود. بیش از 400 تانک تی 55، 300 موشک زمین به زمین اسکاد بی، هزار تانک تی 62، بیش از 500 تانک پیشرفته تی 72 و نزدیک به 200 فروند انواع هواپیماهای میگ تنها بخشی از کمکهای شوروی سابق به عراق در جنگ با ایران بوده است.
در کنار کمکهای مستقیم نظامی، دولت عراق برای توسعه برنامه موشکی بالستیک خود توانست کارشناسان موشکی شوروی را به خاک عراق دعوت کند. حضور این کارشناسان گرچه هیچگاه به تکنولوژی ساخت موشکهای بالستیک منجر نشد، اما نشانه روشنی از پشتیبانی همهجانبه شوروی از عراق است. آمادهباش جهانی برای تجهیز متجاوز
علاوه بر آمریکا، برزیل، انگلیس و آرژانتین که در صنعت نظامی تقریبا پیشرفته بودند تسلیحاتی را در اختیار عراق قرار میدادند. ایتالیا و بلژیک با ارسال موشکهای پیشرفته ضد زره و کمک به عراق در ساخت توپخانه دوربرد و بخشهای دیگر ارتش این کشور از جمله حامیان عراق بودند.
فرانسه گرچه در ابتدا اعلام بیطرفی کرد، اما وجود برخی از منابع و آمارها نشان میدهد که این کشور 7/4 میلیارد دلار کمک مالی در اختیار رژیم بغداد قرار داد. همچنین به منظور تجهیز صدام هواپیماهای سوپر اتاندارد و موشکهای لیزری که از آخرین دستاوردهای صنعت نظامی فرانسه بود در اختیار ارتش عراق قرار گرفت. بحث در هیأت دولت فرانسه درباره امکان حمایت از دستیابی محدود عراق به سلاح هستهای در جنگ نیز دلیلی دیگر بر حمایت فرانسه از صدام بود. آلمان نیز از دیگر کشورهایی بود که با ارسال مواد شیمیایی به یاری صدام شتافت به طوری که عراق را قادر ساخت تا 6000 تن بمب شیمیایی علیه ایران به کار گیرد.
علاوه بر فهرست فوق باید کشورهایی چون سوئیس، سوئد، لهستان، یوگسلاوی، چین، رومانی، ایتالیا، سنگاپور و... را نیز به حامیان صدام اضافه کرد.
در طول سالهای جنگ، کشورهای عربی منطقه غیر از سوریه، با نام نهادن صدام به عنوان «سردار و فاتح قادسیه»، «افتخار عرب» و «صلاحالدین ایوبی زمان» میلیاردها دلار کمک بلاعوض به حکومت صدام و رژیم وی کردند. یکی از فرماندهان جنگ در همین رابطه میگوید: «در بسیاری از عملیاتها نظیر خیبر، والفجر 8 و کربلای 5، حقیقتاً ماشین نظامی عراق از هم پاشیده شد؛ اما به چند ماه نمیکشید که صدام پس از هر کدام از این عملیاتها، با امکانات بیشتر و جدیدتر وارد منطقه میشد. این مسأله حاصل نمیشد جز با پول عربهای منطقه و حمایتهای غرب و شرق».
لذا به روشنی میتوان گفت که کشورهای عربی با دارا بودن ذخایر عظیم نفت، حامی مالی عراق محسوب میشدند. خود صدام حسین پس از دستگیری، طی یک بازجویی در فوریه 2004 میلادی اعتراف کرد که بسیاری از کشورهای عربی در طول جنگ عراق را از لحاظ مالی مورد حمایت و پشتیبانی قرار میدادند. اردن با تمام قامت در خدمت آمریکا اصلیترین حامی عربی عراق در ابتدا اردن بود. اردن که پس از پیروزی انقلاب اسلامی، روابطه حسنهای با ایران نداشت، روابط بسیار نزدیکی با عراق برقرار کرده بود. پس از کنفرانس سران کشورهای عربی در بغداد و تونس، روابط بین عراق و اردن روز به روز نزدیکتر و عمیقتر شد تا آنجا که ملک حسین صراحتا به نفع عراق و علیه ایران موضعگیری کرده و با کمکهای سیاسی، اقتصادی و نظامی فراوان از جمله اعطای وامهای چند میلیون دلاری به عراق، حمایت و پشتیبانیاش را از این کشور اعلام کرد.
روزنامه «گاردین» چاپ انگلستان به نقل از منابع فلسطینی در بیروت در تاریخ 12 مهر 1359 نوشته بود: «ملک حسین پادشاه اردن، حدود پنج هزار از نیروهای خود را به عراق اعزام داشته تا وظایف امنیت داخلی را به عهده بگیرند تا سربازان عراقی برای رفتن به جبهه جنگ با ایران آزاد باشند.» این روزنامه همچنین خاطر نشان کرد که ملک حسین اولین رهبر یک کشور عربی بود که در جنگ ایران و عراق به طرفداری از عراق برخاست تا جایی که در جریان عملیات بیت المقدس، تعدادی از داوطلبان اردنی ارتش عراق نیز به اسارت رزمندگان اسلام درآمدند. علت ناکامی تجاوز به ایران اسلامی با نگاهی واقعبینانه به صحنه جنگ تحمیلی به ایران، که با هدف سرنگونی جمهوری اسلامی طراحی شد، این نتیجه حاصل میآید که مقاومت جانانه مردم ایران برای شکست قطعی متجاوزان و صحنهگردانی جنگ توسط جوانان شایسته و لایق عامل اصلی نقش برآب شدن طرحها و برنامههای دشمنان انقلاب بود.
در مجموع میتوان علل ناکامی عراق از تجاوز به تمامیت ایران را به اختصار این گونه جمعبندی کرد: عدم شناخت از وضعیت روحی و انقلابی مردم ایران اسلامی، رهبری موفق امام خمینی در این برهه و ایجاد آرامش در سطوح مختلف به منظور شکل گیری وضعیت جدید دفاعی بدون اتکا به نیروهای کلاسیک. حضور به موقع و کارساز نیروهای مردمی تحت سازماندهی سپاه و شکل گیری نیروهای مقاومت در محورهای مختلف هجوم عراق.
یکی از صحنههای پرافتخار مقاومت، در میان صفوف اسرای ایرانی خلق شد. آزادگان در اسارت، با مقاومت و پایمردیهای دلاورانه توانستند محتوای مقاومت را با تحمل سختترین شکنجهها و مرارتها به نمایش بگذارند و تفوق خود را علاوه بر عرصه نظامی، در حوزه جنگ ارادهها نیز بر دشمنان تحمیل کنند.
در دوره اسارت رزمندگان شجاع ما، هرگاه که ارتش عفلقی بعث عراق در جبههها دچار شکست میشد، خشونت خود را روی اسیران مقاوم ما چند برابر میکرد. بسیاری از اسراء حتی تا روز آخر اسارت، اسامیشان در اختیار صلیب سرخ قرار نگرفت تا اگر در زیر شکنجه به شهادت میرسیدند، از سوی هیچ مجمعی به زیر سئوال نروند.
علی شانه سازان، یکی از آزادگان، از راز مقاومت اسراء ایرانی در عراق میگوید: دشمن درصدد بود که اسرا را از لحاظ فرهنگی تخریب کرده و نگذارد که در اسارت به تکیلفی که بر عهده دارند، عمل کنند. تصور این بود که وقتی کسی اسیر شده باید قوانین آن کشور را رعایت کند ولی اسرای ایرانی تا آنجا که قوانین عراق با اعتقاداتشان منافات نداشته رعایت کرده و اگر منافاتی داشت نیز رویارویی را شروع می کردند. پیوند عمیق با ائمه، عامل اصلی مقاومت اسراء
این آزاده ادامه داد: عامل اصلی که سبب شد تا اسرا دوران اسارت خود را با سربلندی سپری کنند، اعتقادات، روحیه معنوی، مذهبی و همچنین توسل به ائمه اطهار (ع) بود.
شانه سازان یادآور شد: اسرا نمی دانستند که چند سال را باید اسیر بمانند، ولی بیانات امام راحل مبنی بر اینکه اگر جنگ 20 سال هم طول بکشد باز هم ایستاده ایم، هدف اصلی بود که اسرا در ذهن خود ترسیم کردند. یعنی اسرای مقاوم ما خودشان را برای 20 سال اسارت هم آماده کرده بودند، چون واقعا دشمن قابل اعتماد نبود.
وی تأکید کرد: دشمن در ماه محرم اسرا را تهدید کرده و اجازه برگزاری مراسم را به آنها نمی داد. آنجا انجام عزاداری های مذهبی مصادف با زندان های انفرادی، قطع شدن آب، ندادن غذا و شکنجه های بسیار دردناک بود. این آزاده اضافه کرد: خوشبختانه به لطف خدا اسرای ایرانی با وجود هر شکنجه ای ایام محرم را عزاداری کرده و هر شب به سینه زنی می پرداختند. بعثی ها در دوران عزاداری اسرا حتی ذره از خباثت خود کم نکرده و به شکنجه های دردناک خود ادامه می دادند.
شانه سازان عنوان کرد: بعد از تصویب قطعنامه تصور این بود که با اسرا مهربان خواهند بود، ولی نه تنها اینگونه نبود بلکه در ایام محرم برای جلوگیری از عزاداری اسرا به آنها آمپول هایی تزریق می شد که تا 10 روز دست درد آنها را رها نمی کرد.
وی اظهار کرد: یک شب در ماه محرم که اسرا مشغول عزاداری بودند قریب به 30 نظامی عراقی وارد زندانها شده و با کابل، چوب، باتوم و غیره به شکنجه آنها مشغول شدند. بعثی های خبیث با کابلهای مسی بر بدن بی لباس اسرا نواخته و در نهایت بی رحمی آنها را شکنجه می کردند.
این آزاده افزود: یکی از شب های محرم سال 67 اولین کاری که نیروهای بعثی در زندان انجام دادند، خروج آب از آسایشگاه بود. از اسرا خواستند تا لباس های خود را درآورده و بعد آنها را بدون اینکه لباسی بر تن داشته باشند، شکنجه می دادند.
شانه سازان در پایان گفت: دشمنی دشمن بعد از تصویب قطعنامه هم ادامه داشته ولی مقاومت اسرا عامل عزت و سرافرازی تمامی رزمندگان آزاده بود. رزمندگان زیربار شکنجه رفته ولی عزتمند باقی ماندند. اردوگاههای عراق، باشگاه عشقورزی اسراء
یکی از رزمندگان و آزادگان دوران دفاع مقدس و جانباز شیمیایی، که قریب به چهار سال مفقودالاثر بوده و در اسارت بعثی ها به سر برده است، در سال 64 شیمیایی شد، سال 65 اسیر و سال 69 از اسارت اردوگاه 11 تکریت آزاد شد. در اینجا چند خاطره خود را بازگو می کند.
سه شبانه روز، در پادگان الرشید بغداد، در محاصره و تشنگی بودیم، سپس اسرا را به داخل دخمه ای بردند که حالت آشغال دانی داشت و پر از کثافت و گرد و خاک بود. در دوران اسارت، طبق رسم مسلمانی هر کجا که وارد می شدیم سلام می کردیم. وقتی من را به استخبارات بردند، شب بود. من سلام کردم، ناگهان شکنجه گر عراقی چنان سیلی به گوش من زد که من گفتم: آیا جواب سلام این است؟! سپس یکی یکی اسرا را برای شکنجه بردند. وقتی چشمان من را باز کردند من گفتم الموت لصدام. با گفتن این حرف، چهار بار زیر شکنجه بیهوش شدم و بعد با چند سطل آب دوباره به هوش آمدم و دوباره از هوش رفتم. یک علت دیگر که خیلی شکنجه می شدم این بود که بسیجی و سادات بودم. آنها معتقد بودند که ایرانی ها سید نیستند و ما دروغ می گوییم.
یک روز دوستان اسیر من، پشت کمرم نوشته شده بودند؛ یا حسین، یا زهرا، یا شهادت، یا کربلا و عکس گنبد و بارگاه امام حسین (ع) را نقاشی کرده بودند. وقتی عراقی ها این تصاویر و نوشته ها را روی کمر من دیدند یکی از آنها پرسید: آیا تو می خواهی به کربلا بروی؟ از آنجا که من شنیده بودم یکی از اسرای ما را به خاطر اینکه گفته بود می خواهم کربلا بروم را به قدری شکنجه داده بودند که شهید شده بود، به زبان عربی گفتم: نه.
روزی یکی از اسرا که اهل زنجان بود به نام فتحعلی را به شدت زیر شکنجه قرار دادند و من صدای ناله ها و جیغ و فریاد او را می شنیدم. من هم در راهرو استخبارات بودم و هرکسی که رد می شد و می دید لباس بسیج بر تن من است، یک لگد به شکم، سر و کمر من می زد و می رفت، آن هم با پوتین تاف عراقی که لبه اش آهن دار بود.
من به شکنجه گر عراقی گفتم؛ او را نزنید. او تنها پسر خانواده اش است. سرباز عراقی رو به من گفت: داری از او طرفداری می کنی؟ الان بهت می گویم. فتحعلی به قدری شکنجه شده بود که الان جزو جانبازان اعصاب و روان است و یک گوشش اصلا شنوایی ندارد. آنها من را به جای فتحعلی شکنجه دادند تا حدی که له شدم. فتحعلی، تا زمانی که باهم در اسارت به سر می بردیم به من می گفت؛ آقا سید، ببخشیدها، من باعث شدم شما به جای من کتک بخوری. من هم در جوابش می گفتم: اشکالی ندارد من می خواستم به جای تو فدا شوم.
من قصد تعریف کردن از خودم را ندارم اما واقعیت این است که در آن زمان همه اسرا بویژه اسرای مفقودالاثر، حس ایثارگری و اخلاص بالا داشتند و همه حاضر بودند به جای دوستشان شکنجه شوند.
در شب اول اسرا را وارد اردوگاهی می کردند که به تونل وحشت معروف بود، شکنجه گر عراقی چنان با باطوم به کمر اسرا می زد که کمر کاملا خم می شد. آیا اصلا می توانید تصور کنید که این ضربه تا چه حدی محکم بود که کمر را خم می کرد؟!
من که شیمیایی هم شده بودم، با وارد شدن ضربه، نفس کم می آوردم و همه چیز پیش چشمان من تاریک می شد. یکی از شکنجه گرهای عراقی به نام عدنان، به شدت ظالم بود و همیشه اسرا را با کابل و باطوم می زد، فحاشی می کرد و به حضرت امام خمینی (ره) توهین می کرد.
شهید مهندس حاج اسدالله خالدی که همرزم شهید بهشتی بود و هر دوی آنها، انجمن اسلامی خارج از کشور را راه اندازی کرده بودند، آن زمان همراه ما در اسارت بود و با زبان انگلیسی، فارسی و آلمانی با این شکنجه گرها به خصوص عدنان صحبت می کرد، تا اینکه عدنان رام شد! اصلا نمی توان باور کرد که چگونه عدنان وحشی رام شد به طوری که او قبل از آزادی ما گریه می کرد و می گفت؛ من هم دوست دارم با شما به ایران بیایم. فقط تصور کنید از نظر فرهنگی، چه فعالیت هایی صورت گرفت که این عراقی مزدورِ وحشی، شب ها برای خواندن نماز شب، پشت در آسایشگاه ما می آمد. حتی رفتار ما باعث شد یک سرباز عراقی به نام عوض چنان تغییر رفتار داد که شب ها می آمد و به من قرآن می داد بخوانم. گاهی حتی این سربازان، توسط فرمانده هایشان توبیخ می شدند.
بعضی از سربازها هم هرگز رفتار خود را تغییر ندادند و با بهانه های کوچک شکنجه را شروع می کردند. سربازی به نام کریم بود که بهانه درست می کرد و به واسطه آن، با انبردست، زبان بیرون می کشید، ابرو و مژه ها را می کَند. برخی اسرا موی روی گونه هایشان را نمی تراشیدند و این شکنجه گر وحشی با انبردست، موهای روی صورت را می کَند. یک بار کریم ملعون، من را صدا زد و با دمپایی چنان بر گردن من کوبید، به طوری که گردنم سیاه شد و باد کرد. خاطرات آزادهای که 3 روز مانده به جنگ اسیر شد
قدرتالله هزاوه، که سه روز مانده به آغاز جنگ اسیر شد و به مدت 10 سال در اردوگاههای دشمن ماند تا اینکه در سال 1369 به میهن بازگشت، میگوید: من سه روز مانده به شروع جنگ اسیر شدم. ما در لب مرز به مدت چند ماه درگیر جنگ بودیم، ولی ایران به طور رسمی اعلام جنگ نمیکرد. من جزو اولین اسرای دفاع مقدس هستم که در 28 شهریور به اسارت دشمن درآمدم و این اسارت 10 سال به طول انجامید. من در ارتش خدمت میکردم و هنگام اسارت 19 ساله بودم. وی با اشاره به اذیت و آزار بعثیها، اظهار داشت: من از بعثیها کتکهای زیادی خوردم و آنقدر ما را کتک زده بودند که دیگر برایم عادی شده بود. یعنی ما را میگرفتند، چند ماه کتک میزدند، بعد به استخبارات میبردند و از آنجا به یک اردوگاه دیگر میرفتیم و مدتی زندانی میشدیم و دوباره کارهایمان را شروع میکردیم. من اگر نگران چیزی میشدم وقتی به کشور برمیگشتم به عنوان مدافع حرم به سوریه و عراق نمیرفتم. من تا بمیرم سرباز نظام هستم. وی در همین زمبنه افزود: من با مو و دندان رفتم و بدون مو و بدون دندان برگشتم. قهرمان کشتی رفتم و با گردن و کمر آسیبدیده برگشتم. بالاخره کتک خوردنها تأثیر خودش را گذاشته بود. تغذیه خوبی نداشتیم و جای سه وعده، یک وعده غذا میخوردیم. ما در ایران دور نان لواشها را نمیخوردیم و پدرم میگفت با برکت خدا این کار را نکنید و یک روز همین هم گیرتان نمیآید. در اسارت به حرف پدرم رسیدم و همین بلا سرمان آمد و همان نان خمیر هم گیرمان نمیآمد. خمیرهای کلفتتر را ریز میکردیم و روی روزنامه میریختیم و جلوی آفتاب میگذاشتیم تا خشک شود و بخوریم. تمام اینها تأثیرش را رویمان گذاشته بود. این آزاده در بیان تلخترین خاطره دوران اسارت گفت: از سختترین زمانهای اسارت برای من اعلام آتشبس و شنیدن خبر ارتحال حضرت امام بود. آزادگان بخشی از حقیقت مقاومتاند
یکی از آزادگانی که بمدت شش سال در اسارت بود، اراده و ایمان اسراء ایرانی را فوقالعاده و موجب تعجب ختی نیروهای صلیب سرخ جهانی ذکر کرد و عنوان میدارد، تحمل سختگیریها و اذیت و آزارهای وقت و بیوقت آنهم برای مدت طولانی، که اغلب به چند سال هم بالغ میشد، کار سادهای نیست. واقعاً ایمان عمیق و ارادهای راسخ و استوار میخواهد که الحمدلله بسیاری از اسراء ایرانی دارای چنین ویژگی بودند. مقاومت، مفهوم واقعی خود را در میان اسراء آزاده عمق و گستره یافت. در چنگال دشمن بیرحم و سنگدل که بیبهانه شکنجه میکرد و دائم با باتوم و انواع وسائل به جان اسراء میافتاد و کاری به زحمی و بیمار هم نداشت. برای برخی از زندانبانان ما، ایرانی خوب، اسیر مرده بود، لذا از ارتکاب اعمال کاملاً خشن و حیوانی هیچ اباء نداشتند. وی دغدغه اسراء را حفظ شأن و بزرگی ملت ایران بیان کرد و گفت: تمام صبر و شکیبایی را برای رضای خداوند به امید صیانت از بزرگی و شکوه ملت ایران انجام دادیم و سالها با جسمی نحیف و دردهای کشنده بسر کردیم تا نظام اسلامیمان و غرور ملی مردم عزیزمان حفظ شود و امیدوارم که به هدفمان رسیده باشیم و روح بلند امام و شهداء از ما راضی باشد و در پایان جا دارد این مطلب را با صدایی رسا بیان کنم که ما آزادگان، اولینهایی خواهیم بود که در راه تحقق آرمان و فرامین نائب امام زمان، حضرت امام خامنهای جان خود را تقدیم خواهیم کرد. انتهای پیام /