«گزارش 19 دی 1403»؛ روایت دیدار مردم قم با رهبر انقلاب
ابوالفضل شهبازی دیدار مردم قم با رهبر انقلاب را در یادداشتی با عنوان «گزارش 19 دی 1403» توصیف کرده است.
ابوالفضل شهبازی دیدار مردم قم با رهبر انقلاب را در یادداشتی با عنوان «گزارش 19 دی 1403» توصیف کرده است.
به گزارش خبرگزاری مهر، ابوالفضل شهبازی در یادداشتی با عنوان «گزارش 19 دی 1403»، حال و هوای دیدار مردم قم با رهبر انقلاب را از دریچه نگاه خود توصیف کرده و به رشته تحریر درآورده است.
در ادامه «گزارش 19 دی 1403» را بخوانید؛
همین چند وقت پیش بود، وقتی در اولین زیارت مشترکمان در حرم حضرت معصومه (س)، حرف از دیدار با آقا پیش آمد و آسمانِ «چشم هایش» ابری شد، چیزی نگذشت که خیلی زود برق شادی، جای پرده نازک اشک را گرفت، صبح روز 19 دی 1403 بود، وقتی که برای تحقق یک آرزو از خانه بیرون زدیم.
برای ما که اولین سفر زندگی مشترکمان تماشای روی ماهِ ولی خدا بود، همزمانی نمِ باران صبحگاهی با ورود به تهران لطافت دیگری داشت، لطافتی که از شیشه ماشین سُر میخورد و پایین میآمد، چند دقیقه بعد خود را بر لبهای پرلبخند صفوف ورود به حسینیه امام خمینی (ره) نشان داد.
اما صفهای منتهی به زیلوهای آبی رنگ، نه فقط آکنده از مهر و لطافت که پر از شور و سرزندگی هم بود، این را میتوانستی از چشمان زائرانش بخوانی، شوخیهایشان، زنده شدن از دم مسیحایی ساکنِ خیابانِ فلسطین را روایت میکرد: «آقا، اینجا تنها جایی است که توی صف زدن، حق الناس نیست!»
رد شوخیها تا داخل حسینیه کشیده شد، روحانی موقری که پشت سرم نشسته بود از دغدغه حفظ زاویه دیدش نسبت به جایگاه «ماه ِمجلس» گفت: «لطفا تا آخرِ دیدار همین جور بنشین که از این زاویه، آقا دیدن دارد!»
کمی بعد اما بار لحظهها روی دوشم سنگینی کرد، باتجربهترها میگفتند هنوز یکی دو ساعتی تا کنار رفتن پرده آبی رنگ و رخ نمودن یار باقی مانده، حالا که موقتاً میسر نبود کام او، من هم عشق بازیها کردم با نام او.
جایگاه را برانداز کردم، «ای مردم! همانا وعده خدا حق است» این آیه از سوره فاطر، بالاتر از جایگاهِ ماه، روی بخشی از حسینیه نقش بسته بود، یادِ دیروز افتادم یاد 19 دی 56، یاد امروز افتادم یاد 19 دی 1403 و اینکه قطعاً همین است، قطعاً وعده خدا، حق است.
بقیه هم مثل من، هرکس برای لحظههای انتظار برنامهای چیده بود، برخی کف دستشان را رسانهای برای رساندن پیامشان کرده بودند، دختر نوجوانی یک قلب کشیده بود و کنارش نوشته بود: «خیلی دوست داریم!» دیگری جانش را فدا کرده بود: «جانم به فدایت حضرت عشق!» کف دست دیگری هم با این کلمات تزئین شده بود: «ای همه حرف وصیت نامه حاج قاسم!»
همان روحانی موقر، شعری آماده کرده بود و از ما اطرافیانش طلب همراهی داشت:
«با خامنه ای کسی نگردد گمراه
او در شب فتنه میدرخشد چون ماه
در هر نفسم برای او میخوانم
لا حول و لا قوت الا بالله
همواره نبرد حق و باطل بر پاست
هر روز برای مسلمین عاشوراست»
در حال و هوای همین بیتها بودم که عطر خاکی معطری به مشامم رسید، مجری برنامه بود، داشت با شعری از میلاد عرفان پور نامهای آشنایی را به مجلسمان دعوت میکرد، حالا خرازی، بابایی، شیرودی، کاوه، صیاد، برونسی، جاویدی، روزیطلب، شاطری، مغنیه، شوشتری، همت، دوران، آوینی، تهرانی و چمران هم بغل دست ما در حسینیه نشسته بودند و ما ملتمسِ مولایشان که «قسمت میدهم آقا، به یاران خمینی، به شهیدان به خون خفته این شور حسینی... جدایم مکن از لشگر خوبان، ز سیدعلی خامنهای رهبر خوبان، شهیدم کن و آخر، به این قافله کرب و بلایی برسانم، تویی روح و روانم، به قربان تو جانم»
عقربههای ساعت روی عدد ده که ایستاد، نوع جدیدی از هیجان جمعی را تجربه کردیم، پچپچها از نزدیک بودن ورود آقا خبر میداد که پردههای آبی رنگ پشت جایگاه سخنرانی کنار رفت و پدرِ مهربانِ امت، از دور دست نوازش بر سر فرزندانش کشید و با نگاه نافذش مهربانی هدیه داد؛ فرزندان با «اباالفضل علمدار خامنهای نگهدار»، از او استقبال کردند؛ آقا که روی صندلی نشست کمی آرام گرفتیم، آقا اما همان آقای همیشگی بود، آرام، مظلوم اما مقتدر، مثل همیشه با دقت تمام روی جزئیات، هنگام قرائت قرآن سر به زیر و به هنگام اجرای سرود متمرکز بر اشعار و نهایتاً قدردان از مجریان هر برنامه.
آیات قرآن که گوشها را نوازش کرد، مداح، تحلیلهای سراسر غلط این روزها را هدف قرار داد، حاج مهدی سلحشور از هدر نرفتن خون شهدای مدافع حرم خواند، از به عقب برنگشتن جبهه مقاومت گفت و ما با تکرار «نه، هرگز» های شعرش، از جان، محتوای اشعار را تأیید کردیم؛ دست آخر هم حرفش این بود، آینده و سرنوشت جولان و جولانیها روشن خواهد کرد که ما بیکار نبودیم!
حالا یک حسینیه گوش شده بود برای دوخته شدن به لبهای آقا، آقا اول از همه از یک قله گفت، قلهای به نام نوزده دی، بخش برجستهای از تاریخ ایران که به انقلاب 57 انجامید و یک دنیا را تکان داد؛ بعد آقا درسهای این روز برشمرد و از این گفت که ایرانِ مطلوب آمریکاییها، ایرانی ضعیف در سیاست داخلی و خارجی و در اقتصاد و فرهنگ و علم و فناوری است، از شکستن دیوار بتنی استکبار با حرکت قمیها یاد کرد و از ضرورت مصونیت بخشی افکار عمومی در برابر تبلیغات دشمن گفت، آقا در این بخش یک مأموریت هم به دستگاه فرهنگی و تبلیغاتی کشور و به وزارت ارشاد و صداوسیما و به فعالان فضای مجازی داد: «پاره کردن پردهی توهم اقتدار دشمن»
آقا باز هم حرف از یک قله به میان آورد، این بار یک قله راهبردی به نام ایران در قلبِ جهانِ اسلام، قلهای که با پیروزی انقلاب از چنگ آمریکا بیرون آمد اما چشم طمع آمریکاییها از آن برداشته نشد، صحبت آقا در ادامه یک هشدار داشت و یک تشکر، هشدار به مسئولان کشور در مورد گوش فرادادن به توقع بیجای آمریکاییها و تهدید مردمسالاری و تشکر از مواضع صریح و شجاعانهی رئیسجمهور در مورد رژیم صهیونیستی؛ آقا دست آخر، مسئله اول جهانِ اسلام را یادآوری کرد، آقا گفت حوادث منطقه و حوادث سوریه، نباید مسئلهی فلسطین را در یادها کمرنگ کند، آقا این را هم گفت که جمهوری اسلامی همچنان از مقاومت در غزه، در کرانهی باختری، در لبنان و در یمن حمایت میکند.
«والسلام» گفتن آقا، حسینیه را از جا کند، هر کسی میخواست از این لحظات آخر توشهای بردارد، جلوییها چفیه متبرک را در نظر داشتند و صفهای دیگر هم به نگاه آخر اکتفا میکردند؛ آقا که رفت، چشمهای «ما» دنبال هم گشت، چشمهایی که حالا یک نگاه مشترک پیدا کرده بودند، یک نقطه اتصال از ولی خدا برای بزرگ شدن در کنار هم.