آخرین مأموریت: سلیمانیزاسیون!
اگر از من بپرسند بهترین روز عمرت کی بوده، میگویم آن روزی که در کانال ماهی بودم... این روزها مثل همان روزهاست، استفاده کنید
به گزارش مشرق، «محمد ایمانی»، فعال رسانهای در روزنامه کیهان نوشت:
رازآلودگی کار جهان، اسباب تربیت در مسیر توحید است. وگرنه موسی کلیمالله، مأمور سفری دور و دراز در طلب جناب خضر نمیشد و در آغاز و انجام این ملاقات نمیشنید «انک لن تستطیع معی صبرا و کیف تصبر علی ما لم تحط به خبرا». دنیا پر از حیرت و حسرتهاست که اگر درست دیده شود، سرمایه تنبه و تربیت است. معمای «قاسم سلیمانی»، یکی از دلایل حیرت و حسرت - برای دوست و دشمن - است.
انسان از مرگ و درد و رنج گریزان است و همین ترس، ابزار دست قدرتها بوده است. اما عاقله مردی را که تدابیرش، پشت ابرقدرتها را به لرزه درآورده و در عین حال میگوید «بهدنبال قاتلم میگردم، چقدر مشتاق دیدارش هستم، او مرا به قله سعادت خواهد رساند»، چگونه میتوان ترساند؟ کدام فرماندهای در دنیا مانند او به میان رزمندگان در خط مقدم نبرد جنگ رفته و مانند یک عاشق بیقرار گفته است «سختترین روزهای عمر من در کربلای پنج و در کانال ماهی گذشت؛ تنگ تنگ و پر از جنازه. سر را نمیشد بالا آورد... آن روزها گذشت و تمام شد. اگر از من بپرسند بهترین روز عمرت کی بوده، میگویم آن روزی که در کانال ماهی بودم... این روزها مثل همان روزهاست، استفاده کنید».
ما چه میدانیم «سرلشکر»، دنیا را چگونه میدید که خود را «سرباز» میخواند؟ «سرباز، قاسم سلیمانی»، هنوز پر از رمز و راز، و معمایی سربسته است. اهل دقت میپرسند اگر گستره تغییراتی که در منطقه بلکه دنیا پدید آمد، حاصل تکاپوی مرد شجاع و مدبری است که خود را «سرباز» میداند، کدام تغییرات هنوز انجام نشده، به دست لشکر آخرالزمانی «فرمانده»، پدید خواهد آمد؟! کدام رزمنده را میشناسید که بدون تجهیزات نظامی لازم و با لباس غیرنظامی، به قلب منطقهای محاصره شده توسط وحشیترین گروهها زده باشد؟ کدام رزمنده را در دنیا سراغ دارید که چهل سال جنگیده باشد و حالا سر پیری، مهیبترین جنگها («جنگ سوم جهانی» به تعبیر هنری کیسینجر و موشه یعلون) را اینگونه تحقیر کند؟
اگر او را ترور کردند تا از مخمصه رها شوند، چرا یک روز بعد از جنایت، سناتور آمریکایی گفت «ژنرال سلیمانی بهعنوان یک شهید، میتواند برای آمریکا به مراتب خطرناکتر باشد. سؤالی که باید از خود بپرسیم این است که او زمانی که زنده بود، خطرناکتر بود یا الان که کشته شده؟». سلیمانی، دشمنان خود را به تسخیر درآورده بود. چنانکه همرزمانش گفتهاند، از شهادت خود آگاه بود، و با این یقین، دشمنان غدار را وادار به بازی در زمین حق کرد. هنگامی که طواغیت عالم، دستور ترور میهمان رسمی دولت عراق را دادند، تازه، آغاز رازگشایی از حاج قاسم بود.
او بدون شهادتی آن چنان، نمیتوانست آخرین مأموریتهایش را عملیاتی کند. او با شهادتش، جادوی برجامی آمریکا و غرب را به هم ریخت و ورق را برگرداند. و آن شهادتی بود که هزاران نخبه را در تراز عقلانیت انقلابی، به تکاپو درآورد.
سرشار بودن از ایمان و امید و اراده در دشوارترین مصافها و محاصره ها، بزرگترین آورده حاج قاسم برای ما و دیگر ملت هاست. او مرد تغییرات معجزهآسا در میادینی است که تغییرناپذیر بهنظر میرسیدند. هیبت فاتحان جنگ جهانی کجا، و مغلوب شدن در «جنگ جهانی چهارم» ادعاییشان کجا؟ منطقه چنان در قبضهشان بود که نام آن را بر حسب موقعیت خود، Middle East گذاشتند و حالا هم از تغییر نقشه منطقه سخن میگفتند. اما سلیمانی و همرزمانش در نبردی نابرابر، تمام آن نقشه را به هم ریختند و با زدن داغ شکست بر پیشانی آمریکا و اسرائیل، بر حقانیت این آیه شریفه شهادت دادند: «انما ذلکم الشیطان یخوف أولیاءه فلا تخافوهم وخافون ان کنتم مؤمنین».
کبک آمریکاییها در بحبوحه توافق برجام چنان خروس میخواند که روزنامه نیویورکتایمز به قلم توماس فریدمن نوشت: «توافق پیشرو با ایران به اوباما این امکان را میدهد تا به کنگره و اسرائیل بگوید این بهترین توافقی است که با یک غلاف خالی از اسلحه میتوان به دست آورد و تا بروز دگرگونیها در ایران زمان میخرد».
اوباما هم 21 دی 95 در شیکاگو گفت: «اگر 8 سال پیش به شما گفته بودم میتوانیم برنامه هستهای ایران را بدون شلیک یک گلوله تعطیل کنیم، احتمالا میگفتید بیش از حد بلند پروازانه است، اما با توافق توانستیم».
این روند بنا بود با برجام دو و سه، طومار اقتدار ایران را در هم بپیچد؛ همان که سردار سلیمانی صراحتا دربارهاش هشدار داد؛ و فراتر از هشدار، با جان گرامی خویش، راه شبیخون بزرگ را بست. پس از شهادت سردار بود که تدریجا، توقف تعهدات یکطرفه آغاز شد و پیشرفت، به برنامه هستهای، موشکی و ماهوارهای بازگشت.
کاری که سلیمانی با آمریکا کرد، بیش از اینهاست. وبسایت الجزیره اواخر تیر 94، به قلم یکی از اعضای اپوزیسیون جمهوری اسلامی (حمید - د) تصریح کرد: «طبق تعریف توماس فریدمن از دکترین اوباما، مشارکت دادن ایران، بیش از انزوا قادر به برآوردن نیازهای آمریکاست... آنچه از نگاه جمهوریخواهان، تلاش برای به دست آوردن دل ایران تلقی میشود، در حقیقت نوع بسیار زیرکانهتری از امپریالیسم است که مثل یک شطرنج باز عمل میکند... اگر توافق، از نقشههای کنگره یا مخالفان در ایران جان سالم در ببرد، تبدیل به گل سرسبد دستاوردهای اوباما بهعنوان تجلی قدرت هوشمند خواهد شد... به تعبیر جوزف نای، این ترکیب قدرت نرم و سخت است. دکترین اوباما در حوزه قدرت هوشمند، اهدافی فراتر از ایران و برنامه هستهایاش دارد؛ اما همیشه میان نیات مؤلف یک دکترین و شیوهخوانش و شکستن ساختار آن توسط دیگران، اختلاف وجود دارد.
برای دکترین اوباما هر نامی که انتخاب کنید، او و جوزف نای باید کولهبار خود را ببندند و به قم بروند تا بفهمند قدرت هوشمند چیست... از همان مرزهای پرمنفذی که قرار است بازرسان سازمان ملل (و در میان آنها جاسوسان اسرائیل) به ایران بروند و تأسیسات هستهای را رصد کنند، از همان مرزها، قاسم سلیمانی خیلی زودتر نفوذ کرده و اوباما و جوزف نای را دور زده است».
داعش در خرداد 1393 به 40 کیلومتری مرز ایران رسید. این تاریخ، حدفاصل توافق موقت ژنو در پاییز 92 و توافق برجام در تیر 94 است. چند ماه بعد (دیماه 93) در حالی که آقای ظریف، مشغول قدم زدن با جان کری در ژنو بود، سیا و پنتاگون در حال تجهیز داعش پشت مرزهای ایران بودند.
همان زمان سردار سلیمانی، از طریق آقای امیرعبداللهیان به آقای ظریف پیغام داد: «ما اسناد دقیقی داریم که در جریان سقوط موصل، چند هواپیمای آمریکایی در فرودگاه به زمین نشسته و ژنرالهای آمریکایی پیاده میشوند و فرماندهان داعش، روی فرش قرمز به استقبال آنها میروند. آنها به مدت 5 ساعت در سالن vip فرودگاه مذاکره می کنند و سلاحها و تجهیزات پیشرفته آمریکایی در اختیار داعش قرار میگیرد.».
نقشه از این پیچیدهتر نمیتوانست باشد که بخواهند طرف مذاکره را با ادعای توافق خام کنند و همزمان، جنگ را تا پشت مرزهای او بکشانند. اما مرد میدان بیدار بود که به دل خطر در مناطق محاصره شده زد و ظرف سه سال، جنگ را مغلوبه کرد. بیتردید اگر آمریکاییها قهرمانی شبیه او داشتند، به جای افسانه «مرد 6 میلیون دلاری»، سریال «مرد 8000 میلیارد دلاری» را میساختند.
با شکست نقشه جنگی آمریکا، خسارت دستکم 1000 میلیارد دلاری از ایران دفع شد. جنگ نیابتی صدام، طبق برآورد سازمان ملل، هزار میلیارد دلار خسارت برای ایران به همراه داشت و اگر جنگ نیابتی اخیر میتوانست به ایران سرریز شود، خسارتی به مراتب بیشتر برجا میگذاشت.
اما این تنها ضربه حاج قاسم به دشمن نبود. صدای آمریکا اواخر خرداد 1393 گفته بود «آمریکا میداند حرف اول را در عراق، ایران میزند و ژنرال بدون سایه ایران قاسم سلیمانی، از افغانستان تا عراق و لبنان و غزه و سوریه نفوذ دارد.».
یکی از چند داغی که او بر پشت بوش، اوباما و ترامپ گذاشت، نابودی 7000 میلیارد دلاری بود که برای جنگ در منطقه هزینه کرده بودند. ترامپ، مدتی پس از آنکه دی ماه 97، با هواپیمای چراغ خاموش، به پایگاه عینالاسد عراق سفر کرد، گفت: «هنگام فرود آمدن، تمام چراغهای هواپیما را به دلایل امنیتی خاموش کردند.
فکرش را بکنید! ما هفت تریلیون دلار در خاورمیانه خرج کردیم و نمیتوانیم با چراغ روش واردش شویم! این خیلی غمانگیز است که با آن هزینه، ناچار باشی سفرت را تا این حد فوقالعاده سری نگه داری».
اگر کاری ناشدنی در حد شکست آمریکا در میدان، ممکن است، پس دیگر مأموریتهای کمتر دشوار، به شرط صدق و اخلاص شدنی است. همین درسهای موفق سردار سلیمانی بود که او را در میان ملت ما و ملتهای منطقه دوست داشتنی کرد. نظرسنجی بهمن 96 دانشگاه مریلند نشان میداد «در حالی که از محبوبیت روحانی و ظریف، 17 و 10 درصد کاسته شده، محبوبیت قاسم سلیمانی 17 درصد افزایش یافته و به 83 درصد رسیده است».
آقای ظریف هم اگرچه در فایل صوتی کذایی با کملطفی، میدان را در تعارض و تزاحم با دیپلماسی وانمود کرده بود، اما اذعان میکرد: «قبل از شهادت شهید سلیمانی در تمامی نظرسنجیها از سال 96 تا 99، محبوبیت من از 90 آمد روی 60 درصد، و محبوبیت شهید سلیمانی رفت روی 90 درصد. مردم ما قهرمان بودن در منطقه را میپسندند. ما هم نوکر مردم و هم نوکر آنچه میپسندند هستیم. من برای شهید سلیمانی گریه کردم».
زمان لازم بود تا خیلیها به معرفتی که شهید سلیمانی داشت، اندکی نزدیک شوند. آقای صادق خرازی، معاون وزیر خارجه دولت اصلاحات، چندی قبل در کلابهاوس گفت: «در روزهایی که آقای روحانی بهعنوان رئیسجمهور انتخاب اما هنوز مستقر نشده بود، در جلسهای نزد رهبر انقلاب صحبتهایی در مخالفت با حضور ایران در سوریه کرد. رهبر انقلاب در جواب فرمودند شما حالا از راه برس، کمی با مسائل از نزدیک آشنا بشو، بعد نظر بده». ز
مان برد و جانهای گرامی هزینه شد، تا آقای روحانی اواخر دولتش بگوید: «شاید برخیها فراموش کرده باشند روزهایی بود که هیچکس جرأت نمیکرد به میدان داعش برود. برخی یادشان نیست که نه کربلا و نجف و حرمت حرم اهلبیت (ع) و حتی کسی جرأت نمیکرد از منطقه سبز بغداد خارج شود.
کسی که راه افتاد و نیمههای شب تنها به عتبات، بغداد و شمال عراق رفت و توطئه صهیونیستها و آمریکا را در منطقه خنثی کرد، سردار سلیمانی بود».
اگر نقشه بهروز شده آمریکا پس از شکست در منطقه، خواب کردن ملتها با جنگ نرم بود، جنایت ترور سردار سلیمانی، پنبه آن نقشه را زد. گزارش رسانههای غربی پس از تشییع باشکوه سردار سلیمانی خواندنی است: «رویترز؛ حجم جمعیت حاضران در این تشییع، شبیه جمعیتی بود که برای تشییع آیتالله خمینی به خیابانها آمدند».
خبرنگار نیویورکتایمز: «دریایی بیکران از مردم در مراسم حضور یافتهاند. سیل بیپایان و چند میلیونی مردم از ساعت 6 صبح در خیابان هستند. در 25 سالی که ایران را پوشش میدهم، هرگز چیزی شبیه به این ندیدم».
خبرگزاری فرانسه: «دریای سوگواران با ادای احترام به ژنرال سلیمانی، خواستار انتقام سخت شدند». خبرنگار لوفیگارو: «این تشییع، گستردهترین تجمع بعد از رحلت آیتالله خمینی در سال 1988 میلادی است».
سال گذشته هم مجله نیوزویک نوشت: «ترور قاسم سلیمانی، او را به قهرمانی تبدیل کرده که حالا بیلبوردهای بزرگش سرتاسر خاورمیانه را فرا گرفته است؛ نه تنها مناطق شیعهنشین، بلکه مناطق سنینشین مثل کرکوک، غزه و کرانه باختری رود اردن. این، روند سلیمانیزاسیون خاورمیانه و گسترش نفوذ ایران است».
این پاداش دنیایی مردی است که دوست داشت گمنام باشد و نوشته بود «باید به این بلوغ برسیم که نباید دیده شویم. آنکس که باید ببیند، میبیند».