جمعه 9 آذر 1403

آیت‌الله مصباح یزدی درباره وضعیت فرهنگی آمریکای لاتین چه گفت؟

خبرگزاری مهر مشاهده در مرجع
آیت‌الله مصباح یزدی درباره وضعیت فرهنگی آمریکای لاتین چه گفت؟

امام جماعت مسجد التوحید بوئنوس آیرس گفت: آیت‌الله مصباح پس از سفر به آمریکای لاتین نوشته‌اند: من هیچ زمینه‌ای مثل اینجا ندیده‌ام که آمادگی برای قبول کردن حرف حق و اهمیت به آن داشته باشند.

امام جماعت مسجد التوحید بوئنوس آیرس گفت: آیت‌الله مصباح پس از سفر به آمریکای لاتین نوشته‌اند: من هیچ زمینه‌ای مثل اینجا ندیده‌ام که آمادگی برای قبول کردن حرف حق و اهمیت به آن داشته باشند.

به گزارش خبرنگار مهر، نخستین نشست از سلسله نشست‌های «جریان‌شناسی فرهنگی آمریکای لاتین» توسط اداره کل توسعه روابط فرهنگی اروپا - آمریکای سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی با سخنرانی حجج الاسلام عبدالکریم پاز، امام جمعه مسجد التوحید بوئنوس آیرس و محمد امین ناجی، فعال فرهنگی در منطقه آمریکای لاتین برگزار شد.

مشروح سخنان عبدالکریم پاز در این‌نشست در ادامه می‌آید:

نقشه خدا نسبت به دین خودش

من از یک نکته شروع می‌کنم نقشه خدا نسبت به دین خودش چیست؟ همانطور که می‌دانید حضرت عیسی مسلمان است و دینش غیر از اسلام چیزی نیست. اما در غرب و شرق به مسیحیت شناخته شد. اما ما می‌دانیم که حضرت عیسی هم مأموریتشان و هم آینده‌شان مرتبط با اسلام و نقشه خدا برای انسان‌هاست. از مسلمات این است که حضرت عیسی قرار است بیاید و حکومت خدا بر زمین در خدمت به امام زمان محقق شود. این آینده نقشه خداست و این روندی که الان برای خودش اسم مسیحیت گذاشته است (چه ارتدوکس چه پروتستان و چه کاتولیک) در این مسیر کجا هستند؟ چون این برای ما مثل فیلمی است که آخرش را می‌دانیم. ما می‌دانیم مسیحیت بالاخره به اسلام ملحق می‌شود.

در این مرحله از تاریخ اینها کجا هستند و ما چه کار می‌توانیم انجام بدهیم؟ ما بیشتر در مورد مسیحیت آن هم کاتولیک صحبت می‌کنیم، چون در آمریکای لاتین اکثریت با اینهاست.

ارتودکس‌ها امروزه اهمیت خاصی دارند آن هم به این دلیل است که یک مقدار درگیر هستند با نحوه برخورد با نظام غربی که نظام سلطه در جهان است، از این جهت آمادگی پیدا می‌کنند که نقش دین در موفقیت یک جامعه بتواند در مقابل این نظام ایستاده و تسلیم نشود. دارند متوجه می‌شوند که اگر تسلیم شوند نه فقط کشورشان از بین می‌رود بلکه دینشان هم از بین می‌رود. اینها اخیراً متوجه شده‌اند که کمونیست اندیشه کافی برای اداره جامعه نیست، لذا دوباره توجه کردند به سنت خودشان و هویت خودشان و نقش دین در این قضیه. لذا بحث ارتدوکس‌ها خیلی مهم است که در انتها باعث می‌شود که نقش این مسیحیان نسبت به اهمیت اسلام و برگشت به اصول دینی خودشان به چه شکل است.

البته پروتستان‌ها هم مهم هستند، اینها یک سیستم واحدی مثل کلیسای کاتولیک و ارتدوکس‌ها (ارتدوکس‌ها تقسیم بر یک کشور می‌شوند) ندارند. اما کاتولیک‌ها تشکیلات متحدی دارند و اداره واتیکان در رأس آن است ولی پروتستان‌ها شورای کلیسا دارند و علت اینکه پروتستان‌ها در آمریکای لاتین گسترش پیدا می‌کنند این است هرکسی می‌تواند یک کلیسا باز کند و اینها خیلی آزادند و کنترلی ندارند ولی پراکندگی زیادی دارند و با راهنمایی دولت آمریکا و CIA نقش مهمی دارند پیدا می‌کند، مثلاً مشاهده کردید که در بولیوی و برزیل چه نقشی دارند. البته در نیکاراگوئه هم هستند اما در سیستم قدرت نیستند. ان‌شاءالله فرصتی باشد بعدها در خصوص نقش آمریکایی‌ها در پروتستان‌ها اشاره خواهم کرد.

ادیان اسیر نظام سلطه

در نظام قدرت و سلطه جهان، هم اسلام و هم مسیحیت و هم یهودیت هر سه اسیر نظام سلطه هستند. مثلاً در دین اسلام نقش عمده اسلام به عربستان سعودی داده می‌شود، یهودیت اسرائیل، مسیحیت هم پروتستان‌ها.

بحث مهم ما بحث کاتولیک‌هاست، چون 75 درصد متدینان مسیحی در آمریکای لاتین کاتولیک هستند. همانطور که می‌دانید مسیحیت بعد از حضرت عیسی دچار تحولاتی شد و انحرافاتی داشت. نقشه پولوس (پطرس) که خودش می‌گفت من از حواریون هستم در حالی که ضد حواریون و ضد عیسی بود و مسئول کشتار نماینده عیسی بین غیریهودی‌ها به اسم استبان، یکی از افرادی که محکوم به مرگ کرده نماینده عیسی را پولوس است. ولی پولوس ادعاهایی دارد و سیستم کلیسای کاتولیک بر اساس ادعاهای پولوس ساخته شده است لذا پولوس کسی بود که اصرار بر آوردن قضیه تثلیث در مسیحیت، گناه اصلی، اتحاد بر روم (نباید بر علیه روم اقدام شود) چون عیسی منظورش حکومت کردن بر زمین نبود، خیلی چیزهای عجیبی که باعث شد رومی‌ها بر این تکیه کنند وقتی که مجبور بودند به نحوی با مسیحیان کنار بیایند و داخل سیستم خودشان مسیحیت را وارد کنند.

در تاریخ که نگاه می‌کنیم از ابتدا تاکنون کلیسای کاتولیک ناچار شریک یک سیستم قدرت بود، خودش ادعای قدرت داشت ولی در نظام حکومتی زمین تکیه بر هر نظام سیاسی موجود و قدرتمند می‌کرد. مثلاً یک دوره امپراتوری روم بود، بعد شاهان دیگر، بعد ارباب فئودالیسم، تا قرن بیستم که در جنگ بین فاشیست‌ها (هیتلر و موسولینی و...) با متحدین، کلیسا در ابتدا نزدیکتر به تفکر هیتلر و موسولینی بود. البته یک بحثی بود بین کلیسا و حکومت‌ها که بالاخره اصل قدرت با کیست؟ حرف آخر را چه کسی می‌زند؟ کلیسا همیشه ادعا می‌کرد که خودشان نماینده عیسی هستند و نماینده خدا. لذا حرف آخر را خودشان می‌زنند. هیتلر و موسولینی و امثال اینها باید در خدمت کلیسا باشند اما خیلی مورد قبول واقع نمی‌شد.

البته یک سری در کلیسا طرف متحدین را می‌گرفتند که آخرش پیروز شدند و باعث شدند یکسری تحولات جدیدی در کلیسا ایجاد شود و از جمله شورای واتیکان دوم صورت گرفت.

این جریان بعد از تشکیل شورای دوم واتیکان مهم است یعنی این نتیجه شکست کلیسا در اتحاد با سیستم فاشیست است. دیگر در سلطه جدید که به اصطلاح دموکراسی و... با ریاست آمریکا حاکم شد، کلیسا ناچار است با شرایط جدید کنار بیاید. و شورای واتیکان صورت گرفته و صحبت‌های داخل کلیسای اواسط قرن بیستم این بود که ما به یک دلیلی از مردم جدا شدیم و نسبت به بودن در رأس قدرت، عقب نشینی کردیم و در نظام سلطه جدید که سکولاریسم حاکم است و انقلاب فرانسوی حرف می‌زند و نقش کلیسا کمرنگ‌تر می‌شود، گفتند هم بخشی از مردم بعد از انقلاب فرانسه، با کلیسا کنار نیامدند و در انقلاب کمونیستی روسیه یک بخش دیگری از مردم از کلیسا جدا شدند و در بین فاشیست‌ها آنهایی که می‌توانستند مردم را بیشتر اداره کنند خود سیستم فاشیست‌ها بوده و نه خود کلیسا.

لذا یک احساس ضعف و خطری در موقعیت جدید در مقابل این سیستم سکولاریسم و فرهنگ نسبی گرایی و اومانیسم که خدا نقش اصلی را ندارد، داشتند. خوب در این موقعیت باید کلیسا چه کاری انجام می‌داد؟ یکی از راه‌ها این بود که کلیسا باید بیشتر مردمی بشود و با مردم کنار بیاید و کلیسا ناچار باید با ادیان دیگر مخصوصاً ادیان ابراهیمی صحبت کند. برای اولین بار کلیسا در اواسط قرن بیستم قبول کرد که خارج از خودشان ادیان و تفکراتی وجود دارد که اینها یک سهمی از علم خدا را دارند از عنایات خدا بهره‌مندند، البته خودشان از همه کاملترند اما به این اعتقاد پیدا کردند که حتی مسلمان‌ها هم نشانه‌هایی از رحمت خدا دارند و کلیسا باید به اینها نزدیک شود. از این جهت که دیگر ستون قدرت که پشتیبان کلیسا بود و شریک سیستم قدرت بود را از دست دادند. در سیستم دموکراسی و جمهوریت و... یک روند روشن می‌شود که کلیسا از سیستم قدرت به مرور زمان دور می‌شود، از تصمیم گیری‌ها و نقشش عقب نشینی می‌کند و حتی نسبت به 50 سال پیش هم ضعیف‌تر شده است. این یک نشانه خطر بود و برای اولین بار جامعه کاتولیک اروپا اعتراف می‌کند که به بن بست رسید و از نظر معنوی و از نظر دینی نمی‌تواند جامعه را مدیریت کند و ناچار باید از خارج از اروپا یک نفری را پیدا کنند که بتواند با این فکر جدید بسازد و بتواند اداره کند و به بن بستی که اروپا رسید در مسئله دین، مسیحیت نرسد و کاتولیک به نحوی راهش را ادامه بدهد.

ایده پاپ جدید برای خروج از بن بست

اینها آمدند به آمریکای لاتین به خصوص آرژانتین مراجعه کردند. نکته‌ای که اینجا هست 60 درصد کاتولیک‌های جهان در آمریکای لاتین هستند و سنگر آخر مسیحیت کاتولیک محسوب می‌شود. و اینها الان با خطرات بزرگی مواجه هستند یکی خطر سکولاریسم، دین را به کمترین نقش در جامعه می‌رساند و دوم فرهنگ مادی گرایی و نسبی گرایی و فرهنگ فردی گرایی است. کلیسا با این شرایط اعلام خطر می‌کند و پاپ جدید می‌گوید ما یک راهی داریم و آن هم این است که برگردیم به عیسی و برگردیم به کلیسای قرن اول. یعنی ما الان سیستم قدرتمندی که بتوان به آن تکیه کرد نداریم و سیستم سلطه بر علیه ماست و ما را از بین می‌برد. و ما باید خودمان برویم مردم را جذب کنیم و برای جذبشان باید این تکبر را کنار بگذاریم و از کلیسا باید برویم بیرون و با مردم باشیم و دفاع از حقوق مردم کنیم و.... این با نگاه اروپا خیلی تطابق ندارد. به دلیل همین عقاید پاپ جدید مخالفانی در اروپا و واتیکان دارد و می‌ترسند کلاً کلیسا قدرتش از بین برود، در حالی که از منظر خدا ببینیم، خداوند بسیار زیبا دارد نقشه خودش را پیاده می‌کند، یعنی کلیسا به تعبیر خودشان باید برگردد به اصل و تنها راه این است. و این برگشت به اصل یک فضای دیگری ایجاد می‌کند، از طرفی خطر را احساس می‌کنند و می‌دانند روز به روز کاتولیک‌ها کمرنگ می‌شوند و مردم به دستورات کلیسا اعتنا نمی‌کنند و از طرف دیگر راهی که برای کلیسا مانده این است که مردمی شود چون سیستم قدرتی پشتیبان آنها نیست.

از یک طرف جهان اسلام یک حرکت جدیدی ایجاد می‌کند و یک برگشت به اصل مطرح می‌کند مثل کلیسا، ولی با تفاوت‌هایی که اسلام دارد، اسلام یک نظامی برپا می‌کند در جهان اسلام که همان جمهوری اسلامی است، اسلام ناب محمدی (ص)، نقش در حکومت تا در وسط تصمیمات جهانی جا بگیرد و کل سیستم قدرت را مجبور کند تا با ایران یک کاری بکند حتی به اسم مذاکره باشد. حتی با اینکه حرف رهبر انقلاب درست است که امیدی به مذاکره نیست ولی در عین حال نشانه خیلی بزرگی در جهان است که این انقلاب در رسانه‌های تبلیغاتی می‌گفتند این انقلاب اصلاً پایدار نیست، یک مردی آمده می‌خواهد قرون وسطا را دوباره زنده کند، از سیاست مدرن، سیستم مدرن و اقتصاد اطلاعی ندارد و بلد نیست. می‌خواهد حکومتی تشکیل دهد، نهایتاً چند روز دوام می‌آورد. بعد از چهل و چند سال 6 ابر قدرت جهان به پای میز مذاکره می آیند، در حالی که این 5 کشور علاوه بر آلمان، به هیچ عنوان با هیچ کشوری غیر خودشان مذاکره نمی‌کنند.

در آرژانتین جزیره مالویناس را انگلستان به زور در جنگ 40 سال پیش از ما گرفته است، سازمان ملل می‌گوید که انگلستان بیاید با آرژانتین مذاکره کند. این جزیره کنار آرژانتین است و شما 15000 کیلومتر آن طرفتر هستید. در تاریخ مستند است برای آرژانتین بوده است. جالب است سازمان ملل آنقدر ضعیف است که حتی نمی‌گوید بیایید جزیره را پس بدهید می‌گوید مذاکره کنید. انگلستان چه می‌گوید؟ مذاکره؟ با آرژانتین؟ من حق وتو دارم، شما هرچه می‌خواهید بگویید، اصلاً مذاکره نمی‌کنم.

این مذاکرات عظمت جمهوری اسلامی را نشان می‌دهد، کلیسا اینها را می‌بیند، مسیحی‌ها اینها را می‌بینند.

یک سری از علمای ایران به منطقه آمریکای لاتین رفته‌اند مثل آقای مصباح، آقای سبحانی. اینها را آقای مصباح (رحمه الله علیه) نوشته‌اند: من هیچ زمینه‌ای مثل اینجا ندیده ام که آمادگی برای قبول کردن حرف حق و اهمیت به آن داشته باشند.

مقامات بالای کلیسا آمدند به ما گفتند تنها امید ما شما هستید. ما دیگر شکست خوردیم، از جامعه دور شدیم و نمی‌دانیم چه کار کنیم و می‌بینیم شما امروز با عظمت حرف دین را می‌زنید و این قضیه برای آیت الله اعرافی هم تکرار شده بود.

آقای اعرافی رئیس حوزه علمیه ایران راجع به دیدار با پاپ (آقای پاپ اجازه داده این موضوع پخش بشود) گفته‌اند، پاپ گفته من ایران را به 3 دلیل دوست دارم. یکی سابقه امپراطوری اومانیستی (بشردوستانه)، تاریخی ایرانی‌هاست. یعنی تجاوز کار و ستمگر نبوده.

دوم تنها نظام حکومتی دینی که امروزه شکل گرفته است. دین را یک عظمتی می‌دهد در این حالت شکست خورده و عقب نشینی و... یک نظام دینی آمد و ماندگار شد.

دلیل سوم شجاعت شماست، یعنی به نحوی اعتراف می‌کند که شما تروریستی نیستید و شما در مقابل یک قدرت بزرگ‌تر از نظر امکانات و اسلحه و.... و شما ایستادگی می‌کنید.

واقعاً موقعیت برای کار کردن زیاد است، با طرفی صحبت می‌کنید که خودش می‌فهمد، جوانان امروز نسل به نسل روشن‌تر هستند و از طرفی باعث دوباره جلوه دادن اهمیت دین در جهان می‌شود.

من 2 کتاب در مورد مسیحیت نوشتم و به مسیحی‌ها می‌گوئیم که واقعاً کتاب‌های خودتان را بخوانید، مثل برادران اهل سنت که می‌گوئیم کتب خودتان را بخوانید، البته با علم به اینکه خداوند متعال می‌فرمایند أَلعِلمُ نُور یقذِفُهُ الله فِی قَلبِ مَن یشآء. علم نور است، اطلاعات نیست، ممکن است من 100 کتاب بخوانم و چیزی نفهمم ولی علمی که خدا به ما می‌دهد نور است، با این نور واقعیت را می بیند. ممکن است دو نفر با هم یک کتاب را بخوانند یک نفر متوجه می‌شود و هدایت می‌شود و آن یکی اصلاً نمی فهمد.

شما اگر انجیل‌ها حتی با این انحرافاتی که دارد، یک مطالعه سطحی (حتی نه خیلی عمیق) کنند، مثال‌هایی می‌زنیم از کتاب انجیل، و واقعاً استقبال می‌کنند، این روش ائمه اطهار است که مخاطبین با افکار خودشان هدایت شوند، با اسناد خودشان، فکر خودشان، اعتقادات خودشان راه را پیدا کنند. یا مثل روش حضرت ابراهیم.

استدلال‌های امام رضا در مواجهه با مسیحیان

ما در این زمینه 2 راه امام رضا به ما یاد داده‌اند که با اینها چطور صحبت کنید. امام رضا در جلسات مامون 2 استدلال با مسیحیان زمان خودشان دارد. یکی کدام انجیل را بیشتر دوست دارید؟ می‌گویند یوحنا، از 4 انجیل یوحنا آن است که بیشتر حرف پولوس مطرح می‌شود و طبیعی است که مسیحی‌ها که تحت این افکار تربیت شده اند، اینها را بیشتر دوست دارند. آنجا حواریون به عیسی می‌گویند ما ناراحت و نگرانیم. چون شما می‌گوئید باید بروید. شما بروید ما چه کار کنیم؟ عیسی می‌گوید اول نگران نباشید، من باید بروم تا او بیاید، و آن کسی که می‌آید همه درباره عدالت به مردم یاد می‌دهد، این می‌ماند تا آخر زمان. بعد می‌گوید چطور شما نگران من هستید؟ در حالی که من پیش بزرگ‌تر از خودم می‌روم یعنی خدا. کل انجیل می‌گوید من خدا نیستم، ولی تعجب می‌کنم که مسیحیان چطور انجیل را می‌ببیند. عیسی با صد مدل مختلف می‌گوید که من خدا نیستم. اینها می‌گویند در جایی حضرت عیسی گفته من و پدرم یکی هستیم. درسته ولی هم گفته شما هم اگر حرف ما را اطاعت کنید با ما یکی می‌شوید. همانطوری که من با خدا یکی هستم. یعنی شما عیسی هستید؟ یک مقدار تعقل و تأمل کنید. عیسی می‌گفت من آمدم بشارت حکومت خدا را بر شما بدهم.

مسیحی‌های عزیز عیسی گفته برو دنبال عدالت. یعنی گفته برو دنبال حکومت خدا. و خدا با شما خواهد بود. خداوند شما را که بیشتر از پرنده‌ها و گل‌های زیبایی که خلق کرده است دوست دارد. نگران نباشید. مسیحیان عزیز شما الان راحت می‌گوئید که من مسیحی هستم و خطری نمی‌بینید ولی اگر زمان عیسی می‌گفتید به قتل می‌رسیدید. عدالت که هدف عیسی است کجا باید باشد؟ 5 کشور در شورای امنیت برای خود حق وتو دارند. این حق را چه کسی و به چه دلیل به ایشان داده است؟ آیا اینها خداشناس تر از همه هستند؟ واقعاً عدالت و امنیت را برپا می‌کنند؟ نه اینها می‌گویند ما حق وتو داریم چون زور داریم. اسلحه و ارتش داریم و استالین مسخره کرده زمانی که گفتند که واتیکان را منحل می‌کنیم، گفته واتیکان که نیرو ندارد، زور ندارد، سرباز ندارد. یعنی اینها که زور ندارند از ما نیستند، یعنی ما 5 کشوری که در جنگ جهانی پیروز شدیم حق وتو داریم. این چه عدالتی است؟ عیسی به شما گفته است؟ بروید دنبال حرف‌هایی که توی انجیل زده شده است.

من اینها را به پاپ گفتم، ببینید اینها چه آمادگی دارند، عجیبه. یکی اینکه شما که اینهمه رفتید دنبال امپراطوری روم، شاهان اروپا، ارباب فئودالیست، دنبال فاشیست، دموکراسی آمریکایی. خوب یکبار بیایید با برادران ابراهیمی خودتان که به قول شما عظمتی دارند و در مقابل این سیستم قدرت جهانی می‌ایستد و حرف عیسی را مطرح می‌کند و انتقاد می‌کند از اینکه شورای امنیت تصمیمات عمده ای گرفته است. شما که به قول خودتان حکومت نمی‌توانید بکنید. جالب است. اینها اعتقاد دارند حکومت ما برای زمین نیست، برای آسمان است. آسمان اول اختیار نیست، حکومت خدا را که 100 درصد قبول داریم. اگر عیسی گفته حکومت خدا منظور حکومت روی زمین بود. این مشکل دارد با روم و منافقینی که زمان حضرت عیسی بودند. اینها می‌گویند عیسی در انجیل می‌گوید که حکومت ما زمینی نیست. آن بخش دیگر را چرا نمی‌گویید. عیسی به پیلاتوس می‌گوید حکومت ما روی زمین نیست، چون اگر می‌بود مجاهدین ما اجازه نمی‌دادن قدرت به دست شما بیفتد. این قسمت را نمی‌گویید. حواریون می‌روند نزد عیسی و می‌گویند خدا قادر بر همه چیز است، چه بطلبیم؟ عیسی می‌گوید 7 جمله را بطلبید. مسیحی‌ها هر روز می‌خوانند. در منزل پدر بزرگ ما قبل از خوابیدن یک ساعت نماز می‌خواند:

"حکومت شما بیاید سمت ما و در زمین محقق بشود همانطور که در آسمان محقق است، "شما دو هزار سال می‌طلبید ولی آخرش چه شد؟ 5 کشور ابرقدرت بی دین بر سر شما حکومت می‌کنند. چه دارید می‌طلبید؟ یا خدا قادر نیست (هیچکس نمی‌پذیرد)، یا شما در طلبیدن مشکل دارید، بیایید با هم باشیم دنبال هدف عیسی. من به شما می گویم اینها چقدر این را قبول می‌کنند اگر قبول نکنند حرف بیخود می‌زنند، حرفی برای گفتن ندارند. ناراحت می‌شوند. مثلاً می‌گویند شما تروریست هستید، از منافقینی که عیسی با آنها برخورد می‌کردند و می‌گفت بدترین چیز شما هستید (به یهودیان زمان خودشان)

در آخر خاطره‌ای با پاپ می گویم، درباره شهید سلیمانی نامه‌ای به ایشان نوشتم، پاپ هم جواب داد. حضوراً بعداً گفتم. پاپ نوشته معروفی دارد به نام همه برادریم. هر از چند گاهی پاپ مطلبی مثل کتابچه می‌نویسد برای راهنمایی مسیحیان. دید از جهان پاپ.

ایشان در این نوشته می‌گوید وضع ما مسیحی‌ها وضع آن کسی است که در حرف حضرت عیسی، به یک منافق، شما می‌گوئید محبت به نزدیکان بکنید این نزدیکان چه کسانی هستند؟ این منافق می‌گوید ما علمای یهودی هستیم. عیسی می‌گوید من این مثال را برای شما می زنم. برای آنهایی که قلبشان سالم است هدایت شوند و آنهایی که قلبشان سالم نیست گمراه شوند. و می‌گوید گروهی از دزدان یک نفر را مجروح کردند و انداختند کنار جاده و پول و مالش را دزیدند و بردند و یک نفر عالم یهود میاد صحنه را می‌بیند و کاری ندارد و می‌رود، یک نفر فقیه می‌آید و نگاه می‌کند و می‌رود و یک نفر بی دین، (بت پرست) می‌آید این مجروح را می‌برد و معالجه می‌کند. عیسی می‌گوید به نظر شما نزدیکترین فرد به شما در این قصه کیست؟ آیا شما منافقید یا این مرد ساده‌ای که فطرتش هنوز زنده است؟

پاپ می‌گوید وضع ما مثل مجروحین است، ما داریم عقب می‌رویم، ما باید مثل این بی دین باشیم، یعنی واقعیت داشته باشد و فقط ادعا نباشد. من گفتم پاپ، منظور ایشان در این صحبت اعلام برترین ایمان نبوده است. چون مقام ایمان از این بالاتر است. شما گفتید ما بی دین هستیم که کمک کنیم به مجروحین و عقب می‌رویم و دزدان هر روز قدرتمند تر می‌شود. و هم ادعا می‌کنید که آنقدر مجروحین زیاد می‌شوند ما دیگر نمی رسیم. داریم شکست می‌خوریم. حالا من به شما ایمان بیشتر را می گویم. آنهایی که با دزدان درگیر می‌شوند و هم جان می‌دهند و آبرو (چون اینها می‌گویند تروریستند)، جان و آبرو می‌دهند برای خدا و هم مالشان را می‌دهند و کاری ندارند انسان‌ها در جهان چه می‌گویند برای خدا، با خدا معامله می‌کنند و این برترین ایمان است و این ایمان جمهوری اسلامی است و این ایمان نقش انقلاب و این نقش آقای سلیمانی است. پاپ گفت من خوشم میاد از حرف شما. بله باید خوشت بیاید. باید از نقش جمهوری اسلامی در دفاع از مسیحیان در عراق، سوریه و... خوشتان بیاید. ما هم از آقای سلیمانی خوشمان می‌آید. بیایید با هم باشیم.

اینها خیلی محافظه کارند، اینها در صمیمیت حرف‌ها می‌زنند ولی خدا شاهد است اسیرند در دنیایشان. به من می‌گفت چه کار کنیم؟ این پاپ به من طلبه ساده‌ای که هیچ تشکیلاتی ندارم می‌گوید چه کار کنیم؟ من گفتم جمع کنید آن خوب‌ها را در اطرافتان. مثل آن کشیشی که رفت جمهوری اسلامی و برگشت و تعریف کرد و صهیونیست‌ها ریختند به سرش و شما ازش دفاع کردید.

پاپ می‌گفت واقعاً من تنها هستم در کلیسا، آن زمان در آرژانتین بود. و یک عده‌ای مرا تکفیر می‌کنند، خدا با شماست. جلسه نیم ساعت با ایشان حضوراً صحبت کردیم، بیرون از جلسه 30 کاردینال یعنی آیت الله مسیحی منتظر بودند و پاپ مرا نگه داشته بود. یعنی زمینه هست باید فرهنگی کار شود، علما و اساتید و.... باید وارد شوند. مسیر خیلی راحت است شما انجیل را بخوانید و از کتاب خودشان برای خودشان تعریف کنید تا بفهمند چه دارند. بله انحراف دارد این کتاب ولی حق هم دارد.

ان‌شاءالله ظهور نزدیک باشد و عیسی را زیارت کنیم تا حرف ما را تأیید کند ان شاء الله!