جوانان را آنقدر آزرده کردهایم که همه میخواهند فرار کنند! چرا؟
استادی که همچنان در تعامل و ارتباط نزدیک با دانشجویان است و درک خوبی از شرایط و دغدغههای آنها دارد، معتقد است، اینقدر بچهها را آزرده کردهایم که همه میخواهند فرار کنند! با خون دل، جوانها را در دانشگاهها تربیت میکنیم، اما توانایی نگهداری آنها را نداریم و دو دستی تقدیم بیگانه میکنیم!
به گزارش ایسنا، پروفسور "یوسف ثبوتی"، فیزیکدان، منجم، دانشمند و پژوهشگر برجسته اخترفیزیک، نزدیک به 6 دهه از عمر خود را در راه آموزش و تربیت دانشجویان سپری کرده و شاگردانی مانند دکتر "سعداله نصیری قیداری"، رییس دانشگاه شهید بهشتی، دکتر "غلامعلی حداد عادل"، رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی، شهید دکتر "مجید شهریاری"، از دانشمندان هستهای ایران و دکتر "حبیب خسروشاهی"، از اساتید نجوم رصدی و مجری طرح رصدخانه ملی ایران را به جامعه تحویل داده است و همچنان، ارتباط و تعامل بسیار خوبی با دانشجویان دارد. یکی از مهمترین ویژگیهای شخصیتی پروفسور ثبوتی، طرز تفکر و دیدگاه مثبتی است که نسبت به قشر جوان و دانشجوی کشور دارد.
تغییری در دانشجویان دیروز و امروز نمیبینیم، جز اینکه دانشجویان امروزی (سطح) آگاهیشان بیشتر شده و امکانات دسترسی به دنیا، بسیار بیشتر از دوران دانشجویی من است. دانشجویان (زیادی) علاقهمند علم هستند، اما با انبوه دانشجویی که داریم، لزومی ندارد از همه آنها انتظار داشته باشیم که همگی کُشته و مُرده دانش باشند. آنها در شرایط امروز کشور، نگرانیهای دیگری دارند و باید عقل معاش هم داشته باشند که فردا وقتی میخواهند وارد جامعه شده یا مثلاً ازدواج کنند، به فکر خانواده و فرزندان باشند. از همه که نمیتوانیم انتظار داشته باشیم علاقهمند فیزیک یا ریاضی باشند؛ اما هستند کسانی که هنوز به فیزیک و ریاضی ارادات میورزند و فراوان (از این افراد) هستند؛ اما جامعه دانشجویی حدود 300-200 هزار نفری قبل از انقلاب درحال حاضر به بیش از 3 میلیون نفر رسیده است و به همان تناسب، افراد علاقهمند به فیزیک را بیشتر پیدا میکنید و در عین حال، افرادی که کمتر علاقهمند هستند را هم پیدا میکنید؛ جامعه بزرگ شده است.
دانشآموز مستعد و علاقهمند فیزیک که تحصیلات ابتدایی و متوسطه را دبستان و دبیرستان "توفیق" زنجان سپری کرده بود، به توصیه "رضا روزبه" (مؤسس مدرسه علوی) و مدیر وقت دبیرستان، رشته فیزیک را برای ادامه تحصیل انتخاب کرد و راهی تهران شد؛ مسیری که در ادامه به "تورنتو"، "شیکاگو" و "نیوکاسل" ختم شد.
سال 1332 از دانشگاه تهران فارغالتحصیل شدم و برای تعهد دبیری که سپرده بودم، شهر تبریز را انتخاب کردم. کارم را در دبیرستانی (دبیرستان امیرخیز) که همان سال تأسیس شده بود، آغاز کردم و سه سالی در آنجا دبیر فیزیک بودم. در آن مدت فیزیک درس میدادم و سعی میکردم مطالعاتی داشته باشم، اما به این نتیجه رسیدم که دبیرستان اجازه نمیدهد بیشتر یاد بگیرم؛ بنابراین از دبیری استعفا دادم و به تهران آمدم. دکتر "حسین کِشی افشار" درحال تأسیس مؤسسه ژئوفیزیک دانشگاه تهران بود. داوطلبانه نزد ایشان رفتم و گفتم اجازه دارم زیر نظر شما یاد بگیرم و دانشجویی کنم؟ و ایشان قبول کرد. در عین حال چون استعفا کرده بودم و نیاز به شغلی داشتم، در سازمان نقشهبرداری که تازه تأسیس شده بود، استخدام شدم و قسمت آزاد وقتم را به دکتر "کشی افشار" کمک میکردم. سال 1337 دکتر "توزو ویلسون" (Tuzo Wilson) از پیشگامان ژئوفیزیک دنیا که اهل کانادا بود، از مؤسسه ژئوفیزیک دانشگاه تهران بازدید کرد. برای بازدید از تهران همراه دکتر "ویلسون" بودم؛ هنگام بازگشت ایشان به کانادا، دکتر کشی افشار توصیه کرده بود که من را به عنوان دانشجو در دانشگاه "تورنتو" بپذیرد و به این شکل، راهی کانادا شدم تا ژئوفیزیک بخوانم و به کشور بازگردم؛ اما به قولم عمل نکردم!
بعد از پایان مقطع فوق لیسانس در رشته ژئوفیزیک، برای ادامه تحصیل در رشته اخترفیزیک راهی دانشگاه "شیکاگو" آمریکا شدم. در مدت 3 سال دوره دکترا را به پایان رساندم و سال 1342 فارغالتحصیل شدم. استاد جوانی در دانشگاه "شیکاگو" داشتم که قصد داشت به انگلیس بازگردد؛ به من پیشنهاد کرد که یک سال را در انگلیس (به تحصیل) بگذرانم و من هم با علاقه پذیرفتم. (تحصیل در) کانادا و آمریکا را تجربه کرده بودم و میخواستم اروپا را نیز تجربه کنم. یکسال در دانشگاه "نیوکاسل" بودم و در این مدت با دانشگاههای ایران مکاتبه میکردم تا بالاخره در سال 1343 به دانشگاه "شیراز" آمدم.
در (اوایل) دوره دانشجویی در خارج از کشور، زبان انگلیسی را خیلی خوب بلد نبودم. به تبع آن وقتی زبان بلد نباشی، استاد سریع به زبان انگلیسی درس میدهد و باید از مطالب یادداشت برداری؛ نه حرف استاد را درست متوجه میشوی و نه میتوانی درست بنویسی! سالهای (نخست) دانشجوییام سخت گذشت. اما اینکه از عهده درسهایی که میدادند برنیایم، به هیچ وجه اینطور نبود؛ مخصوصاً در درس ریاضیات خیلی قوی بودم. مبنای ریاضی که در دانشگاه تهران آموخته بودم، بقدر کافی وسیع بود که بتوانم درسهای ریاضی فوق لیسانس را به سهولت بگذرانم. در دوران تحصیل در "تورنتو" به من بورس داده بودند، اما در "شیکاگو" شرایط متفاوت بود. استادها طرحهای پژوهشی داشتند و میتوانستند به دانشجویان خود از محل طرحهایی که داشتند، حقوق متعارفی بدهند. به این ترتیب در کانادا و آمریکا به هزینه آنها درس خواندم.
تفاوت محیط آموزشی در ایران با کانادا و آمریکا از زمین تا آسمان بود. محیطی که در آن درس میخواندیم، ما را وادار و ترغیب میکرد که حواسمان به درس باشد؛ نه در "تورنتو" و نه در "شیکاگو" اصلاً عوامل حواس پرتی وجود نداشت و روح من خبردار نمیشد که در جامعه آنها چه میگذرد و حواس من و بقیه همکلاسیها فقط به درس بود؛ اما در سالهای دانشجویی در دانشگاه تهران (1332-1329) عوامل حواس پرتی بخاطر مسائل سیاسی، بسیار زیاد بود؛ تنها سیاستمداران هم نبودند، از بیرون از درون، حتی محیط دانشگاه هم ملتهب بود.
*** الان بچهها را آزرده کردهایم و همه میخواهند فرار کنند! چرا؟ 60-50 سال پیش که من کارهایم را در ایران انجام میدادم، چنین تمایلی در خیلی از ایرانیها نبود. با خون دل، جوانها را در دانشگاهها تربیت میکنیم، اما توانایی نگهداری آنها را نداریم و دو دستی تقدیم بیگانه میکنیم! این من نیستم که نمیتوانم دانشجویان را نگه دارم. بعد که دانشجو فارغالتحصیل و وارد جامعه شد، کجا کار پیدا کند؟ این دیگر وظیفه من نیست. بروید ببیند کجاست که باید به این مسائل رسیدگی کنند.
پروفسور ثبوتی با وجود تحصیل در بهترین دانشگاههای دنیا و داشتن پیشنهادهای قابلتوجه شغلی در کشورهای مختلف، در اوج جوانی به ایران بازگشت تا بتواند آموختههای خود را به جوانان کشور منتقل کند.
در دانشگاه "شیکاگو" با 4 نفر همکلاس بودم که همگی مقطع دکترا را در 5-4 سال تمام کردند، اما من دکترا را در 3 سال به پایان رساندم و همیشه تأسف میخورم که چرا عجله کردم و فرصت یاد گرفتن که در دانشگاه "شیکاگو" برای من فراهم شده بود را از دست دادم. البته علت اینکه من زودتر فارغالتحصیل شدم این بود که آنچه از من خواسته شده بود را به صورت کامل انجام داده بودم. پس از گرفتن مدک دکترا در دانشگاه "شیکاگو"، هر کجای آمریکا که میخواستم، میتوانستم استخدام شوم.
موقعیتهای کاری مختلفی داشتم، اما علاقهای نداشتم برای کار آنجا بمانم. زمانی که در "شیکاگو" فارغالتحصیل شدم، یکی از اساتید پیشنهاد کرد که در رصدخانه کیتپیک در "آریزونا" (Kitt Peak National Observatory) که درحال تأسیس بود و استاد من قسمتی از مسئولیت آن را برعهده داشت، مشغول به کار شوم، اما این پیشنهاد را قبول نکردم و گفتم میخواهم به ایران برگردم. در دانشگاه "نیوکاسل" انگلیس هم پیشنهاد داشتم و حتی در آمریکا و انگلیس استخدام شدم، اما نماندم و به ایران برگشتم. من هدفم از ابتدای تحصیل (در خارج از کشور)، بازگشت به ایران بود و هیچوقت آرزو نداشتم که ای کاش (بتوانم) خارج از کشور بمانم. الان بچهها را آزرده کردهایم و همه میخواهند فرار کنند! چرا؟ 60-50 سال پیش که من کارهایم را در ایران انجام میدادم، چنین تمایلی در خیلی از ایرانیها نبود.
با خون دل، جوانها را در دانشگاهها تربیت میکنیم، اما توانایی نگهداری آنها را نداریم و دو دستی تقدیم بیگانه میکنیم. این من نیستم که نمیتوانم دانشجویان را نگه دارم. وظیفه اخلاقی و اجتماعی من (به عنوان استاد) این است که خودم خوب یاد بگیرم و خوب هم به دانشجویان یاد بدهم. من این کار را انجام میدهم؛ بعد که دانشجو فارغالتحصیل و وارد جامعه شد، کجا کار پیدا کند؟ این دیگر وظیفه من نیست؛ در حد استطاعت و تواناییهای نوعِ من (استاد) هم نیست که بتوانم این جوانان را در کشور نگه دارم. بروید ببیند کجاست که باید به این مسائل رسیدگی کنند. نگه داشتن این جوانها و کار پیدا کردن برای آنها، مسئولیت و توانایی من نیست!
وقتی در اینترنت جستجو میکنیم، با خبرهای متعددی روبرو میشویم که از پروفسور ثبوتی به عنوان آغازگر تحولات جدید در نظام آموزش عالی ایران یاد شده و نظام ترمی - واحدی در دانشگاهها، از دستاوردهای این استاد برجسته برای نظام آموزش عالی کشور عنوان است؛ موضوعی که پروفسور ثبوتی واکنش متفاوتی به آن داشت.
دانشگاه "شیراز" اواخر دهه 1320 یک دانشکده کوچکِ محدودِ تربیت پزشک بود و کمکم گسترش پیدا کرد. اواخر دهه 1330 دانشکدههای کشاورزی و ادبیات هم به دانشکده پزشکی (این دانشگاه) افزوده شده بود. اواخر دهه 30، بنابه دلایل تمام شدن تبعات حوادث 28 مرداد سال 1332، کشور کمی آرامتر شده و دولت تصمیم گرفته بود که دانشگاهها را توسعه دهد و دانشگاه "تهران" دیگر کفاف نمیکرد. الگوی دانشگاه "تهران" که از سال 1313 تأسیس شده بود، کم و بیش دچار رخوت شده و خیلی بهروز نبود و در عین حال به سبک اروپایی نیز اداره میشد. در این مدت دانشگاههای آمریکا بسیار فعالتر و پویاتر بودند و فردی در دولت آن زمان به سیاستگذاران توصیه کرده بود که الگوی دیگری از دانشگاههای دنیا برای ایران انتخاب شود.
به عنوان نمونه، دانشگاه "شیراز" برای طرح تحول به سبک دانشگاههای آمریکایی انتخاب و یک قرارداد پنجساله با دانشگاه "پنسیلوانیا" آمریکا منعقد شد. یک گروه پنج نفره از مشاوران دانشگاه "پنسیلوانیا" برای این کار دعوت شدند تا شکل آموزش در دانشگاه "شیراز" به شکل ترمی تغییر پیدا کند و متفاوت از دانشگاه تهران باشد که دانشجو در اول مهرماه ثبتنام میکرد و پایان خردادماه هم امتحان میداد؛ در این شرایط دانشجو در پایان سال تحصیلی، قبول یا مردود میشد و مجوز ورود به سال دوم را پیدا میکرد یا مجبور میشد دوباره دروس را تکرار کند. یکی دیگر از دلایل این کار این بود که مثلاً چرا دانشجو بخاطر آشنا نبودن با زبان انگلیسی، حتماً باید منابع اطلاعاتیاش فارسی باشد و چرا از ابتدا به او زبان انگلیسی آموزش داده نشود تا بتواند از منابع دیگر هم استفاده کند و این موضوع برای دانشگاه "تهران" قابل تصور نبود که دانشجوی ایرانی بتواند کتاب به زبان انگلیسی یا هر زبان دیگری بخواند.
این موضوعات با مشاوره و همفکری گروه مشاوران دانشگاه "پنسیلوانی"ا در دانشگاه "شیراز" تغییر پیدا کرد و فکر میکنم سال 1339 بود که شکل آموزش در این دانشگاه به صورت ترمی - واحدی شد. به این شکل که در میانه سال (پایان هر ترم) از دانشجو امتحان گرفته میشود و اگر یک درس را قبول نشود، فقط همان درس را تکرار خواهد کرد. این سبک دانشگاههای آمریکا بود که درحال حاضر در دانشگاههای اروپایی هم به همین ترتیب عمل میکنند. در آن زمان، دانشگاه "شیراز" یک دانشگاه درحال تحول سریع و متفاوت از بقیه بود.
من سال 1342 وارد دانشگاه "شیراز" شدم. این فرصت برای من فراهم شد که چون با سبک کانادا و آمریکا آشنایی داشتم، در آنجا کار کنم و در برخی از کارها سهیم باشم. این نکته را باید یادآور شوم که حدود 45 سال پیش گروهی با من مصاحبهای کردند و من این حرفها را مطرح کردم، اما آنها بدون توجه به صحبتهای من در گزارش نوشتند که ثبوتی، مبتکر ترمی و واحدی شدن در دانشگاه "شیراز" است. هرچه میخواهم این موضوع را اصلاح و از ذهن افراد پاک کنم، نمیتوانم و هرکسی میخواهد از من چیزی بگوید، همین مطلب را در مورد من میگوید. (بخوانید: درخواست پروفسور ثبوتی از وزیر علوم در مراسم دریافت نشان یونسکو)
این را بدانید که دانشگاه "شیراز" این تحولات (نظام ترمی - واحدی) را آغاز کرده بود و من هم 4-3 سال بعد از شروع این کارها در دانشگاه "شیراز" حضور داشتم و کمکهایی کردم؛ مثل اینکه درسهای فیزیک به چه شکلی باشد و چگونه نظام ترمی - واحدی اتفاق بیافتد. من هم در آن بستر حضور داشتم و کار میکردم، اما من مبتکر ترمی - واحدی شدن دانشگاه "شیراز" نیستم!
بنیانگذار دکترای فیزیک در دانشگاه "شیراز" هستم و میتوانم این موضوع را ادعا کنم. در مورد تحصیلات تکمیلی نکاتی را باید بگویم. دو سال بعد از ورودم به دانشگاه "شیراز" (سال 1345)، با توجه به اینکه دورههای لیسانس را به خوبی اداره میکردیم، پیشنهاد کردیم که دورههای فوق لیسانس را هم در دانشگاه "شیراز" دایر کنیم. این پیشنهاد از طرف من، دکتر "حیدر رجوی" از گروه ریاضی، دکتر "علی معصومی" از گروه شیمی و دو نفر دیگر مطرح شد. گروه مشاوران "پنسیلوانیا" نظرشان این بود که دانشگاه "شیراز" هنوز آمادگی انجام این کار را ندارد. مطابق استانداردی که داشتند، درست میگفتند و به هیچ وجه نمیخواستند جلوی کار ما را بگیرند، اما ما جاهطلبتر بودیم و استدلالهای خودمان را به دانشگاه ارائه کردیم که بله آنها (مشاوران "پنسیلوانیا") درست میگویند و ما نواقصی داریم که باید اصلاح کنیم، اما اجازه بدهید خیلی عقب نمانیم (و بتوانیم دوره فوقلیسانس را راهاندازی کنیم). در نهایت هم دانشگاه "شیراز" با پیشنهاد ما موافقت کرد.
وزارت علوم در آن زمانها نبود، بنابراین تصویب این موارد در دانشگاه کوچکی مثل "شیراز" آسان بود و وقتی امروز (دستوری) مصوب میشد، فردا ابلاغ و اجرا میشد. از سال 1345 پذیرش دانشجو در مقطع فوقلیسانس در رشتههای فیزیک، ریاضی، شیمی و فکر میکنم علوم زیست را در دانشگاه "شیراز" آغاز شد. در این مرحله من سهیم بودم، اما به تنهایی این کار را نکردم و یک گروه پنج نفره از دانشکده علوم و ادبیات (arts and sciences) بودیم که این موضوع را به دانشگاه "شیراز" پیشنهاد کردیم. جز دانشگاه "شیراز"، دانشگاه دیگری با این ترتیب در توسعه تحصیلات تکمیلی نقش نداشته است و خود کلمه تحصیلات تکمیلی (graduate school) را یکی از اساتید دانشگاه "شیراز" - دکتر "مکارچیان" که تخصص علوم کشاورزی داشت - در زبانها انداخت.
بعد از پیروزی انقلاب، دانشگاهها چند سالی تعطیل بودند و دوباره فعالیتشان را شروع کردند تا سال 1368 که جنگ تمام شد و جوانها از جبهه بازگشتند و طالب تحصیلات دانشگاهی بودند. اولین گروهی که برای مقطع دکترا تقاضا کرد، دانشگاه کرمان بود که برای رشته ریاضی درخواست داده بود که به تصویب دولت رسید. بعد از آن دکترای شیمی در دانشگاه "شیراز" ایجاد شد. همزمان دانشگاه "شریف" که دوره فوقلیسانس را بعد از انقلاب ایجاد کرده بود، به دنبال دکترای فیزیک رفت و از دانشگاه "شیراز" تنها من بودم، زیرا خیلی از همکاران رفته بودند و کسانی که مانده بودند، علاقه چندانی به پیگیری این موضوع نداشتند و من به تنهایی به دنبال ایجاد مقطع دکترای فیزیک در دانشگاه "شیراز" رفتم و به دانشگاه نامهای نوشتم.
از طرف دانشگاه "شیراز" نامهای برای وزارت علوم در این زمینه ارسال شد، اما در نهایت با درخواست راهاندازی دکترای فیزیک دانشگاه شریف موافقت شد و به ما اعلام شد که امکانات لازم را ندارید. من اوقاتم خیلی تلخ شد. فایلهایی که برای دوره فوقلیسانس داشتیم را پیش وزیر علوم وقت، آقای دکتر فرهادی بردم و گفتم ما از سال 1345 به دنبال تحصیلات تکمیلی در دانشگاه "شیراز" هستیم. شما به دانشگاه "شریف" که تازه دوره فوقلیسانس را راهاندازی کرده است، میگویید آمادگی دارد و ما در دانشگاه "شیراز" آمادگی نداریم؟ وزیر علوم با تقاضای ما موافقت کردند و من بلافاصله کار را شروع کردم. پذیرش دانشجوی دکترای فیزیک را همزمان با دانشگاه "شریف" شروع کردیم. پنج دانشجوی دکترا گرفتم که از جمله آنها میتوانم به دکتر "سعدالله نصیری قیداری"، رییس دانشگاه شهید بهشتی و دکتر "طهماسبی"، استاد دانشگاه علوم پزشکی اهواز که البته پزشک نیست و فیزیکدان است، اشاره کنم که جزو آدمهای بسیار موفق هستند. دکتر براتی و دکتر دهقانی هم در دانشگاه شیراز استخدام شدند و اینها دانشجویان من هستند که (در اولین دوره پذیرش) در مقطع دکترا از دانشگاه شیراز فارغالتحصیل شدند. پذیرش دانشجوی دکترای فیزیک را همزمان با دانشگاه "شریف" شروع کردیم و دانشجویانمان تقریباً با فاصله دو - سه ماه از یکدیگر فارغالتحصیل شدند و این نقش من در تحصیلات تکمیلی دانشگاه "شیراز" بود.
شاید تصوری که از یک فیزیکدان و اخترشناس برجسته داریم، پرداختن و طرح مسائلی در این حوزه باشد، اما پروفسور ثبوتی، شخصیتی فراحوزهای دارد؛ استادی که دل در گرو حفاظت از محیط زیست و توجه به مباحث تغییرات اقلیم دارد و این علاقهمندی را میتوان از طراحی فضای سبز خاص دانشگاه تحصیلات تکمیلی علوم پایه زنجان تا تأسیس پژوهشکده تغییرات اقلیم و گرمایش زمین در این دانشگاه به خوبی درک کرد.
*** اگر بشر میتواند خود را تطبیق بدهد و برود جایی که آب ندارد، درخت چکار میتواند بکند؟ درخت که نمیتواند یک روزه مهاجرت کند. این را باید متوجه باشیم که اگر ناتوان بودیم تا با این اقلیم بسازیم، اقلیم خودش را تحمیل خواهد کرد و آدمهای ناتوان و نابخرد را حذف میکند. شما به حذف شدن نئاندرتالها نگاه کنید؛ آدمهای گُندهای بودند که نتوانستند خود را با مقتضیات اقلیمی وفق دهند. ما هم موجود مقدسی نیستیم که زمین به ما رحم کند و در این صورت، زمین ما را حذف خواهد کرد.در هر کنفرانسی که شرکت میکردم، در خصوص تغییر اقلیم و گرمایش زمین صحبت میشد؛ از حدود 10 سال پیش تصمیم گرفتم به عنوان فیزیکدان با این موضوع بیشتر آشنا شوم و یاد بگیرم. گزارشهای هیئت بیندولتی تغییر اقلیمی (IPCC) را مطالعه کردم. یک گزارش سه هزار صفحهای بود که هزار صفحه آن مربوط به مبانی فیزیکی تغیر اقلیم بود. آن را مطالعه کردم و دو سال متوالی درس دادم و بعد از آن تصمیم گرفتم مطالبی که یاد گرفته بودم را با کمک دانشجویان تبدیل به کتاب کنم. در کتاب "زمین گرم؛ ارمغان سده بیست و یکم" فهرستی از دانشجویان که در جمعآوری این کتاب کمک کردند، ذکر شده است. از آن به بعد سعی کردم به صورت جدی، تعلق خاطری به تغییرات اقلیم در این دانشگاه بوجود بیاورم و هرجا رفتم و فرصتی فراهم شد، راجع به این موضوع صحبت کردم.
به همت پروفسور ثبوتی، برای تمرکز فعالیت پژوهشگران و علاقمندان به حفاظت از محیط زیست، پژوهشکده تغییرات اقلیم و گرمایش زمین سال 1391 رسماً در دانشگاه تحصیلات تکمیلی علوم پایه زنجان تاسیس شد. این پژوهشکده شامل: گروه اتمسفر و گازهای گلخانهای، گروه اقلیم و زمین، گروه هیدروژن و پیل سوختی است.
تغییر اقلیم و گرمایش زمین موضوع بسیار مهم و البته خیلی ساده است. کربن دی اکسید که از سوختهای فسیلی در طول 50 سال گذشته به هوا فرستادهایم، مانند یک لحاف بزرگ روی کره زمین، آن را گرم نگه میدارد و همه چیز را متأثر میکند. در 20 هزار سال گذشته میزان کربن دی اکسید جو در حدود 300ppm بوده است. تمدن یک جانشینی بیشتر از 12 هزار سال عمر ندارد؛ اگر گربه و سگی اهلی شده و گیاهی در جایی روییده است، خودشان را با آب و هوای 20 هزار سال گذشته تطبیق دادند و ناگهان در طول 50 سال، این کربن دی اکسید به 400ppm رسیده است که غیرعادی و ساخته دست بشر است که با فناوری و دانشاش، بدون اندیشه تعادل دنیا را بهم زده است که آثار مخرب به جای گذاشته است و باید با این آثار مخرب بسازیم یا از این آثار جلوگیری کنیم.
کربن دی اکسید و سوختهای فسیلی مسئول اصلی این موضوع هستند. اگر مسئول اصلی مشخص است، جواب هم روشن است: کمتر و بهتر مصرف کنیم و جایگزین برای آنها بیابیم. منتهی آگاهی وسیعی در بین تمام افراد جامعه مورد نیاز است که درحال حاضر وجود ندارد. ما در پژوهشکده تغییرات اقلیم و گرمایش زمین نتوانستهایم کار زیادی انجام دهیم، زیرا شکاندن مقاومتها کار آسانی نیست. به این فکر نیستم که انرژی کمتری مصرف کنیم؛ یا مثلا اگر روزانه دوش میگیریم، آیا میتوانیم میزان مصرف آب را یک دقیقه کم کنیم؟ موقع مسواک زدن آب را باز نگذاریم؟ از شیرآبهای مجهز به چشم الکترونیکی استفاده کنیم؟ این اشراف اطلاعاتی اگر وجود داشته باشد، خیلی اثر دارد.
مسئله این است که همه این کارها (و آسیبها) را بشر انجام داده است، اما موجودات غیربشر چه گناهی داشتند که گرفتار شدند؟ اگر بشر میتواند خود را تطبیق بدهد و برود جایی که آب ندارد، درخت چکار میتواند بکند؟ درخت که نمیتواند یک روزه مهاجرت کند. این را باید متوجه باشیم که اگر ناتوان بودیم تا با این اقلیم بسازیم، اقلیم خودش را تحمیل خواهد کرد و آدمهای ناتوان و نابخرد را حذف میکند. شما به حذف شدن نئاندرتالها نگاه کنید؛ آدم گندهای بود که نتوانست خود را با مقتضیات اقلیمی وفق دهد. ما هم موجود مقدسی نیستیم که زمین به ما رحم کند و در این صورت، زمین ما را حذف خواهد کرد.
ادامه دارد...