شنبه 3 آذر 1403

دست‌هایی که به زمین میخ و سرهایی که از تن جدا شدند

خبرگزاری مهر مشاهده در مرجع
دست‌هایی که به زمین میخ و سرهایی که از تن جدا شدند

راننده که به شدت منقلب شده بود می‌گفت این‌بچه‌ها در محاصره می‌افتند و اسیر می‌شوند. ضدانقلاب هم آنها را شکنجه می‌کنند. دست‌هایشان را با میخ به زمین کوبیده و سر آن‌ها را از تن جدا کرده بودند.

راننده که به شدت منقلب شده بود می‌گفت این‌بچه‌ها در محاصره می‌افتند و اسیر می‌شوند. ضدانقلاب هم آنها را شکنجه می‌کنند. دست‌هایشان را با میخ به زمین کوبیده و سر آن‌ها را از تن جدا کرده بودند.

خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب _ صادق وفایی: سردار جعفر جهروتی‌زاده یکی از نیروهای ایثارگر و بی‌ادعایی است که زحمات زیادی برای انقلاب و جنگ کشیده و در این راه زخم‌های زیادی برداشته است. او در سال‌های ابتدایی جنگ به‌عنوان فرمانده گردان تخریب تیپ و سپس لشکر 27 محمدرسول‌الله (ص) انجام وظیفه کرد و سپس نیروهای چریکی ایرانی و کردهای عراقی را برای عملیات‌های پارتیزانی در خاک عراق سروسامان داد و فرماندهی کرد.

خاطرات جهروتی‌زاده در قالب کتاب «نبرد درالوک» اثر محمود جوانبخت سال 1393 توسط انتشارات سوره مهر منتشر شد و در حال حاضر با نسخه‌های چاپ دوازدهم در بازار نشر حضور دارد.

دی‌ماه سال 1400 گفتگویی را درباره دو عملیات برون‌مرزی ظفر 5 و جاده‌ترانزیت با جهروتی‌زاده انجام دادیم. این دو عملیات برون‌مرزی و پارتیزانی با فرماندهی جهروتی‌زاده در خاک عراق انجام شدند و صدمات و آسیب‌های زیادی به نیروهای بعثی وارد کردند. این گفتگوی مفصل در قالب دو قسمت منتشر شد که در دو پیوند زیر قابل دسترسی و مطالعه هستند:

* «مقرهای حزب بعث و استخبارات شهر درالوک چگونه سقوط کردند؟ / نماز را در کلیسا خواندیم»

* «جاده ترانزیت اروپا به عراق چطور ناامن شد؟ / مواد منفجره کم بود ولی با ذکر یا زهرا پل را پایین آوردیم»

جهروتی‌زاده همان‌طور که اشاره کردیم، در طول سال‌های دفاع مقدس بارها زخمی شد که روایت دوبار از این‌زخمی‌شدن‌ها در مطلبی که در ادامه می‌آید، درج شده است.

در ادامه قسمت اول مقاله مرور خاطرات جعفر جهروتی‌زاده را از ابتدا تا پیروزی انقلاب و سپس شروع جنگ تحمیلی می‌خوانیم:

* از ابتدا تا انقلاب

جعفر جهروتی‌زاده سال 1340 در شهر قم متولد شد و مقدمه تخریب‌چی شدنش در سال‌های جنگ را می‌توان در روزهای مبارزات انقلاب اسلامی جستجو کرد که می‌گوید با طرز ساختن سلاح انفجاری «سه‌راهی» آشنا شده که با سه‌راهی لوله آب ساخته می‌شد. او در روزهای پیش از انقلاب که مربوط به دوره نوجوانی زندگی‌اش می‌شود، چندبار از قم به تهران رفت و یک‌بار به‌دلیل پوشیدن کفش‌های کتانی توسط مأموران گشت و تفتیش، از اتوبوس پیاده شده و به قول خود کتک مفصلی خورد. پس از مدتی هم آزاد شد.

چمران با همان تعداد اندک که در چندنقطه شهر، سامان داد، توانست جلوی پیشروی ضدانقلاب را بگیرد. در ادامه، در حمله ضدانقلاب به بیمارستان پاوه، 48 نفر از پاسداران مجروح به شهادت رسیده و 18 نفر از آنان به طرز فجیعی سر بریده شدند روزی که همافرها در مدرسه علوی با امام خمینی (ره) ملاقات کردند، جهروتی‌زاده نیز حضور داشت و با پیروزی انقلاب در تهران ماندگار شد. 17 اسفند 57 خبر رسید در سنندج مشکلاتی پیش آمده و احتمال درگیری وجود دارد. در نتیجه همراه عده‌ای به آن شهر رفت. در آن زمان رهبران گروه‌های مختلف کرد، بیشتر دنبال توافق با جمهوری اسلامی بودند و هرگونه درگیری را محکوم می‌کردند. اما مدتی بعد به دشمنان سرسخت جمهوری اسلامی و معتقدان به تجزیه ایران مبدل شدند. در نتیجه آیت‌الله طالقانی به‌سرعت شورایی را از کردهای منطقه تشکیل داد.

* درگیری با جدایی‌طلب‌ها و حضور در پاوه

جهروتی‌زاده 28 اسفند 57 از سنندج به تهران بازگشت و زمانی که ماجرای گنبد در اول فرودین 58 پیش آمد، همراه عده‌ای دیگر به آن شهر اعزام شد. یکی از خاطرات او از آن دوران این است که گاه‌گاهی نیروهای ضدانقلاب تیراندازی می‌کردند و گاهی هم نیروهای انقلاب. این درگیری‌ها در تاریخ 8 فرودین 58 با امضای یک‌توافقنامه بین ترکمن‌ها و کمیته مرکزی و دولت، و اعلام آتش‌بس به پایان رسید. جهروتی‌زاده نیز در 10 فروردین 58 به تهران بازگشت. او دوباره به سنندج رفت و روز 12 فروردین 58 یعنی روز رفراندوم جمهوری اسلامی، در پادگان سنندج بود. اواخر فروردین هم از سنندج به تهران رفت و مجدداً راهی گنبد شد. 10 تیرماه 58 هم به تهران بازگشت و چند روز را در بیت امام خمینی (ره) به سر برد.

در نیمه تیرماه 58 سنندج به‌طور کامل در دست ضدانقلاب بود و فقط گروه جوانمردها در صداوسیمای سنندج مستقر بودند. در مرداد 58 درگیری‌های مسلحانه شروع شد و شهر تقریباً به‌طور کامل به دست ضدانقلاب افتاد. با تصرف سنندج، ضدانقلاب با بیش از 12 هزار نفر، شهر پاوه را محاصره کرد. جهروتی‌زاده نیمه مرداد 58 با دو نفر دیگر با یک هلی‌کوپتر 214 به پاوه رفت. نیروهای ایران باقی‌مانده در پاوه، شامل پاسداران اعزامی و بومی حدود 170 نفر بودند. در همان‌روزها دکتر مصطفی چمران همراه دو نفر از پاسداران با یک‌فروند هلی‌کوپتر قصد فرود در محل هلال احمر پاوه را داشتند که هلی‌کوپتر مورد اصابت قرار گرفت اما آسیب جدی ندید و خلبان شجاعش توانست فرود بیاید و چمران و همراهانش را پیاده کند. چمران با همان تعداد اندک که در چندنقطه شهر، سامان داد، توانست جلوی پیشروی ضدانقلاب را بگیرد. در ادامه، در حمله ضدانقلاب به بیمارستان پاوه، 48 نفر از پاسداران مجروح به شهادت رسیده و 18 نفر از آنان به طرز فجیعی سر بریده شدند.

* اعلام غیرقانونی‌بودن حزب دموکرات کردستان

سنندج کاملاً در دست ضدانقلاب بود که در 28 مرداد 58 با پیام امام خمینی (ره) و تصمیم شورای انقلاب اسلامی مبنی بر اعلام غیرقانونی‌بودن حزب دموکرات کردستان، تعدادی از نیروهای ارتش به سنندج آمدند و سپاه در سنندج تقویت شد. هوانیروز و نیروی هوایی ارتش هم وارد عمل شدند جهروتی‌زاده در روایت ماجرای سقوط هلی‌کوپتر مجروحان در پاوه، می‌گوید خانم پرستاری بود که تا لحظات آخر که دشمن می‌خواست وارد بیمارستان شود، جنگیده بود و مجروحان را مداوا کرده بود. این خانم پرستار در پی سقوط هلی‌کوپتر به شهادت رسید. سنندج کاملاً در دست ضدانقلاب بود که در 28 مرداد 58 با پیام امام خمینی (ره) و تصمیم شورای انقلاب اسلامی مبنی بر اعلام غیرقانونی‌بودن حزب دموکرات کردستان، تعدادی از نیروهای ارتش به سنندج آمدند و سپاه در سنندج تقویت شد. هوانیروز و نیروی هوایی ارتش هم وارد عمل شدند.

* نجات نیروهای محاصره‌شده در باشگاه افسران پادگان سنندج

پس از پیام امام (ره)، جهروتی‌زاده به سنندج رفت و عملیاتی را برای آزادکردن نیروهای خودی که در محاصره ضدانقلاب در باشگاه افسران بودند، پیاده کرد. تعداد نیروهای همراه او 25 تا 30 نفر بیشتر نمی‌شد و تعداد افرادی که پس از درگیری به باشگاه افسران رسیدند، به 6 تا 7 نفر نمی‌رسید. طبق روایت جهروتی‌زاده چیزی نمانده بود نیروهایی که در باشگاه افسران بودند، به دلیل بی‌غذایی و نبودن آب و امکانات به شهادت برسند. چون نیروهای معارض آب را به روی افراد محاصره‌شده در باشگاه افسران بسته بودند.

در گرماگرم پیروزی‌های پادگان سنندج، دو فروند از هلی‌کوپترهای هوانیروز توسط ضدانقلاب مورد اصابت قرار گرفت. یکی از هلی‌کوپترها کنار پادگان سنندج سقوط کرد و دیگری کنار باشگاه افسران. خلبان یکی از این هلی‌کوپترها یک‌تنه 48 ساعت با ضدانقلاب مبارزه کرد و با طی مسافت طولانی باشگاه افسران تا پادگان، خود را به سنندج رساند.

جعفر جهروتی‌زاده در دو قاب

* ورود به بانه و اولین آشنایی با احمد متوسلیان

جعفر جهروتی‌زاده اوایل شهریور 58 به بانه رفت. «مفتی‌زاده به همراه مرحوم داریوش فروهر و چندنفر دیگر برای بررسی مسائل کردستان به منطقه آمده بودند.» (صفحه 26) آن روزها فرمانده نیروهای مستقر در فرمانداری بانه غلامعلی پیچک بود. شهیدانی چون محمد توسلی و غلامرضا مطلق هم در آن برهه در بانه حضور داشتند. جهروتی‌زاده می‌گوید آن‌جا در بعضی از درگیری‌ها بود که فردی بالای سر نیروها می‌آمد و تذکراتی می‌داد: کمرتان را بخوابانید! فلان کنید، بهمان کنید! «بعد از مدتی فهمیدیم که او احمد متوسلیان است.» نیروهای حاضر در بانه به‌دلیل حملات ضد انقلاب، در فرمانداری این شهر طی 24 ساعت سه شیفت نگهبانی داشتند.

* اعلام جنگ دموکرات و کومله به جمهوری اسلامی

به‌دنبال جلسه شورای انقلاب اسلامی در 28 مرداد 1358 در تاریخ 11 شهریور 58، رهبران حزب دموکرات کردستان و کومله رسماً به دولت جمهوری اسلامی ایران اعلام جنگ کردند. جهروتی‌زاده در خاطرات خود از آن روزها از تقی رستگار و شهید ولی‌الله جناب به‌عنوان دوستان آن دوره و همراهانش در نگهبانی‌های پادگان سنندج نام می‌بَرَد.

* ورود خلخالی به بانه و ترس تجزیه‌طلب‌ها

یک‌روز پس از درگذشت آیت‌الله طالقانی یعنی روز 20 شهریور 58 حجت‌الاسلام خلخالی به بانه رفت. جهروتی‌زاده که در این رویداد، همراه خلخالی بوده، می‌گوید وقتی به طرف فرمانداری راه افتاده‌اند، پرنده در خیابان پر نمی‌زده و همه از ترس خلخالی پنهان شده بودند. او می‌گوید «وقتی وارد فرمانداری شدیم فهمیدیم آقای خلخالی در زمان شاه مدتی در بانه تبعید بوده و مردم آن‌جا او را می‌شناسند. این بود که کاسه‌های شیر و نان و... به طرف فرمانداری سرازیر شد.» خلخالی اعلامیه داد مردم اسلحه‌های خود را تحویل بدهند و با حضور در بانه، برخی را اعدام کرد و به برخی هم حکم عفو داد.

در ادامه و پس از رفتن خلخالی، بعضی از مسئولین تشخیص دادند نیروهای پاسدار دیگر نمی‌توانند داخل فرمانداری بانه بمانند. در نتیجه نیروهای شهربانی اعزام‌شده از مناطق مختلف کشور جایگزین آن‌ها شدند. جهروتی‌زاده روایت کرده در آن برهه ضد انقلاب با نیروهای شهربانی کاری نداشت و نکته دردناک این بود که مأمور جمهوری اسلامی حقوقش را از جمهوری اسلامی می‌گرفت اما برای ضدانقلاب زندان‌بانی می‌کرد. اواخر مهرماه 58 بود که جهروتی‌زاده و دیگر نیروهای مدافع را به پادگان منتقل کردند. او می‌گوید بعدها متوجه شده‌اند انتقالشان به پادگان فریب و خیانت بوده است. پس از انتقال از فرمانداری به پادگان، احمد متوسلیان فرمانده کل نیروهای اعزامی سپاه شد.

* شرایط سخت و مرگبار مدافعان در بانه و خیانت فرمانده پادگان

طبق خاطرات جهروتی‌زاده در پادگان بانه شرایط خیلی سختی وجود داشت و نیروها از شیرخشک‌های بسته‌بندی‌شده و پودر آناناس و چیزهای دیگر که در انبار پادگان مانده بود تغذیه می‌کردند. این مواد و خوراکی‌ها هم را جیره‌بندی کرده بودند. علی‌اکبر حاجی‌پور یکی از نیروهایی است که در آن برهه در پادگان بانه حضور داشت و همان‌طور که می‌دانیم بعدها به‌عنوان فرمانده تیپ عمار لشکر 27 محمدرسول‌الله (ص) در مرحله سوم عملیات والفجر 4 به شهادت رسید.

متوسلیان مقابل کارشکنی‌های این فرمانده، نیروها را دور هلی‌کوپتر جمع کرد و خودش هم ضامن یک نارنجک را کشید و کنار هلی‌کوپتر ایستاد تا همگی سوار هلی‌کوپتر و از بانه خارج شوند. جهروتی‌زاده می‌گوید «در ارتش تک‌وتوک افراد خائنی بودند و چنین مشکلاتی را به وجود می‌آوردند. متوسلیان پایش را کرده بود توی یک کفش که باید بچه‌های ما با همین هلی‌کوپتر از اینجا بروند.» در روزهای سخت پادگان بانه، احمد متوسلیان بیشتر اوقات به نیروها تمرین نظامی می‌داد که به گفته جهروتی‌زاده آموزش‌های نظامی‌اش وحشتناک بود.

نیروهای اعزامی سپاه در پادگان بانه بودند که هیئت‌های مختلف از جمله هیئت حسین نیت به این شهر سفر کرده و با ضدانقلاب گفتگو می‌کردند. این گروه‌ها در نهایت بدون گرفتن نتیجه مثبتی، به مرکز بازگشتند. جهروتی‌زاده در خاطراتش می‌گوید فرمانده پادگان بانه که یک‌سرهنگ ارتشی بود، به هیچ‌وجه همکاری نمی‌کرد و فردی خائن بوده است. او اسم این فرد را ذکر نکرده اما یکی از خیانت‌هایی که برای او برشمرده مربوط به زمانی است که بنا بود نیروهای اعزامی سپاه با هلی‌کوپتر به کرمانشاه منتقل شوند. در نتیجه متوسلیان مقابل کارشکنی‌های این فرمانده، نیروها را دور هلی‌کوپتر جمع کرد و خودش هم ضامن یک نارنجک را کشید و کنار هلی‌کوپتر ایستاد تا همگی سوار هلی‌کوپتر و از بانه خارج شوند. جهروتی‌زاده می‌گوید «در ارتش تک‌وتوک افراد خائنی بودند و چنین مشکلاتی را به وجود می‌آوردند. متوسلیان پایش را کرده بود توی یک کفش که باید بچه‌های ما با همین هلی‌کوپتر از اینجا بروند.» (صفحه 32)

متوسلیان در مقابل مخالفت فرمانده پادگان، سیلی محکمی به او زد و در نهایت نیروهای سپاه از پادگان رفتند. اما متوسلیان و چهارپنج‌نفر دیگر که جهروتی‌زاده هم بین‌شان بود، در پادگان ماندند. چند روز بعد هم یک هلی‌کوپتر مقداری امکانات آورد و قرار شد چندنفر باقی‌مانده را به کرمانشاه ببرد. «در آن روزهایی که ما داخل پادگان بانه مستقر بودیم، لشکر 77 خراسان از سردشت به سمت بانه حرکت کرد. سر ستون داخل شهر بود و ته ستون در جاده سردشت، که با ضدانقلاب درگیر شدند و تلفات خیلی سنگینی دادند. ما از همان پادگان با همه امکانات اندک‌مان و با خمپاره از آن‌ها پشتیبانی کردیم.» (صفحه 33)

* دیدن آموزش کار با سلاح‌های سنگین در سنندج

جهروتی زاده به کرمانشاه و سپس به مرخصی رفت. سپس به سنندج رفت و یک‌ماه آن‌جا ماند. ناصر کاظمی و غلامرضا مطلق هم به پاوه رفتند. در پاوه ناصر کاظمی به‌عنوان فرماندار و رضا مطلق هم به پیشنهاد متوسلیان، فرمانده سپاه این شهر شد. متوسلیان سپس به سنندج رفت و از آن‌جا به پاوه و سپس به مریوان رفت. جهروتی‌زاده در سنندج کار با اسلحه‌های سنگین مانند تیربار کالیبر 50 را آموخت.

پس از سازماندهی نیروها در سنندج، طرح یک عملیات ریخته شد تا یک روستا را در 90 کیلومتری سنندج پاکسازی کنند. جهروتی‌زاده در این عملیات در منطقه درگیری جا ماند و با ضدانقلاب درگیر شد. در این درگیری دو گلوله به پایش اصابت کرد و به ناچار حدود پنج‌شش‌روز در کوه‌ها سرگردان بود تا توانست خود را به نیروهای خودی برساند. او به یکی از پایگاه‌ها و سپس یک بیمارستان در سنندج منتقل شد. با وجود این‌که ماجرای عملیات و سرگردانی در کوه‌ها هشت‌روز طول کشید، جهروتی‌زاده بیش از چندساعت در بیمارستان نماند و پس از مداوای سرپایی از بیمارستان خارج شد. او پس از مدتی از سنندج به جوانرود رفت و پس از چندروز هم به عنوان مسئول پایگاه قلعه شیخانی کامیاران معرفی شد.

* شهیدان کامیاران؛ دست‌هایی که به زمین میخ و سرهایی که از تن جدا شدند

جهروتی‌زاده در کامیاران مسئولیت‌های مختلفی را به عهده گرفت؛ ازجمله مسئول آموزش نظامی و دست آخر هم فرماندهی نیروهای اعزامی به این منطقه. پاکسازی روستا به روستا در کامیاران یکی از موارد کلی کارنامه جهروتی‌زاده در کردستان است که عملیات در روستای ماویان یکی از نمونه‌های آن است. در این عملیات نیروها دو قسمت شدند؛ 12 نفر به یک‌سمت رفتند و گروه دیگری هم با جهروتی‌زاده ماندند که این گروه هم به دو قسمت تقسیم شدند. وقتی جهروتی‌زاده و همراهانش به عقب برگشتند، خبری از آن 12 نفر نداشتند اما یک‌هفته پس از عملیات، یک‌وانت جلوی مقر سپاه رسید که جنازه آن‌ها را آورده بود. «بچه‌ها را به طرز فجیعی به شهادت رسانده بودند. راننده که به شدت منقلب شده بود ساکن همان‌روستا بود. می‌گفت که این بچه‌ها در محاصره می‌افتند و بعد اسیر می‌شوند. افراد ضدانقلاب هم ابتدا آن‌ها را شکنجه می‌کنند. او می‌گفت: دست‌هایشان را با میخ به زمین کوبیده و بعد سر بعضی از آن‌ها را از تن جدا کرده بودند.» (صفحه 39 به 40)

* آغاز جنگ تحمیلی و پیوستن به گروه شهید چمران

جهروتی‌زاده و همراهانش به عقب برگشتند، خبری از آن 12 نفر نداشتند اما یک‌هفته پس از عملیات، یک‌وانت جلوی مقر سپاه رسید که جنازه آن‌ها را آورده بود. «بچه‌ها را به طرز فجیعی به شهادت رسانده بودند. راننده که به شدت منقلب شده بود ساکن همان‌روستا بود. می‌گفت که این بچه‌ها در محاصره می‌افتند و بعد اسیر می‌شوند. افراد ضدانقلاب هم ابتدا آن‌ها را شکنجه می‌کنند. او می‌گفت: دست‌هایشان را با میخ به زمین کوبیده و بعد سر بعضی از آن‌ها را از تن جدا کرده بودند.» روز آغاز تجاوز عراق به خاک ایران و شروع جنگ تحمیلی، جعفر جهروتی‌زاده در کامیاران بود. او پس از مدتی به مرخصی و سپس به اهواز رفت و به گروه جنگ‌های نامنظم دکتر مصطفی چمران پیوست. نیروهای این گروه، هرشب عملیات‌های چریکی را با نیروهای کمی سامان می‌دادند و با زدن ضربه به دشمن، به سمت مواضع خودی بازمی‌گشتند. بین این نیروها یک سرهنگ نیروی زمینی ارتش هم حضور داشت که چگونگی کار با موشک بازوکا را به نیروها از جمله جهروتی‌زاده آموزش داد. جهروتی‌زاده شبی همراه با پسرعمویش در یکی از این عملیات‌های چریکی، هنگام بازگشت از جمع نیروها جا ماند اما موفق شد با سختی و مرارت جان خود را نجات دهد.

جهروتی‌زاده در دوران حضور در گروه نیروهای شهید چمران، با فردی به‌نام داود دوست شد و اطلاعات و آموزش‌های تخریبچی‌گری را فرا گرفت.

* زخمی‌شدن در عملیات «فرمانده کل قوا خمینی روح خدا»

نیروهای تحت فرماندهی شهید چمران پس از مدتی ازا هواز به‌سمت آبادان رفتند و جهروتی‌زاده حدود 40 روز در این منطقه بود. سپس به دارخوین رفت و در عملیات «فرمانده کل قوا خمینی روح خدا» که پس از عزل بنی‌صدر در 21 خرداد 60 در این منطقه اجرا شد، حضور پیدا کرد. در آن روزها شهید حسین خرازی مسئول محور دارخوین بود. جهروتی‌زاده روایت می‌کند در عملیات مورد اشاره، دو گردان عراقی از سمت جاده ماهشهر آن‌ها را دور زده بودند و نیروهای ایرانی از این خطر بی‌اطلاع بودند.

جهروتی‌زاده در این عملیات بر اثر اصابت یک‌گلوله به سرش بیهوش شد و سه‌شب بعد به عقب منتقل شد. اما نیروهای ایرانی با مقاومت زیاد از سقوط خاکریزی که در آن حضور داشتند، جلوگیری کردند.

* ملحق‌شدن به متوسلیان در مریوان و تسلیم فرماندهان ضدانقلاب حزب رستگاری

جهروتی‌زاده پس از ترخیص از بیمارستان به سپاه کامیاران رفت و از آن‌جا تسویه کرد و برای بار دوم به مریوان رفت تا به احمد متوسلیان ملحق شود. در آن زمان افراد حزب رستگاری (گروهی از ضد انقلاب به رهبری شیخ عثمان که از طرف دشمنان انقلاب به ویژه آمریکا و عراق حمایت می‌شدند) در روستاهای اورامانات مستقر بودند.

در آن روزها، دو تن از مسئولان گروهان‌های حزب رستگاری می‌خواستند تسلیم شوند اما دچار ترس و وحشت بودند. آن‌ها شبانه و به‌طور مخفیانه، بدون این‌که سران حزب مطلع شوند خود را به نیروهای سپاه رساندند. نیروهای تحت فرماندهی متوسلیان پس از هماهنگی با پاوه، به کمک همین نیروهایی که تسلیم شدند، به روستاهای اورامانات حمله کردند. پس از دو روز درگیری روستاها آزاد شدند و 500، 600 نفر هم از افراد حزب رستگاری تسلیم شدند. اما نیروهای سپاه خبردار شدند شیخ عثمان فرار کرده است.

جعفر جهروتی‌زاده و احمد متوسلیان

* انجام عملیات محمدرسول‌الله (ص) و تشکیل تیپ تلفیقی توسط متوسلیان

پس از این موفقیت بود که عملیات موفق بعدی یعنی محمدرسول‌الله (ص) با همکاری احمد متوسلیان در مریوان و محمدابراهیم همت در پاوه انجام شد. این عملیات 12 دی سال 60 انجام شد و پیروزی بزرگی برای نیروهای سپاه محسوب می‌شد. یکی از خاطرات جهروتی‌زاده از آن برهه، ترس شدید و مضاعفی است که نیروهای ضدانقلاب از احمد متوسلیان داشتند.

بلافاصله پس از عملیات محمد رسول‌الله (ص) بود که بحث تشکیل یک‌تیپ تلفیقی از نیروهای مریوان و پاوه به فرماندهی متوسلیان مطرح شد و تقریباً دو هفته پس از عملیات، این تیپ تشکیل شد. جهروتی‌زاده هم به‌عنوان فرمانده گردان تخریب آن انتخاب شد. نام تیپ هم همان‌طور که می‌دانیم «محمد رسول‌الله (ص)» بود.

برای گرفتن انتقام از ما تعدادی از بچه‌ها را که دستگیر کرده بودند روی جاده دهلران در منطقه دشت عباس با دست و پای بسته خواباندند و در حالی که بچه‌ها با چشمهایشان تانک‌های عراقی را می‌دیدند تانک‌ها از روی بدن‌هایشان عبور کردند و این در حالی بود که این عزیزان تا آخرین لحظات ذکر حضرت زهرا (س) را بر لب داشتند علت انتخاب جهروتی‌زاده به‌عنوان فرمانده گردان تخریب تیپ محمد رسول‌الله (ص)، این بود که پیش‌تر در گروه نیروهای شهید چمران، نزد داود کار تخریب را فرا گرفته بود. ضمن این‌که برای مدت کوتاهی هم در پادگان منجیل، دوره آموزش تخصصی تخریب را دیده بود. او پس از این‌که تأسیس گردان تخریب تیپ 27، سراغ تیپ امام حسین (ع) رفت و از نظر امکانات از آن‌ها کمک گرفت. این مساله نیز قابل ذکر است که جهروتی‌زاده در آن دوران، علاوه بر مسئولیت فرماندهی گردان تخریب، مسئولیت آموزش نظامی تیپ را هم به عهده داشت.

* گم‌شدن مالک در شب فتح‌المبین و توسل به حضرت زهرا (س)

در شب آغاز عملیات فتح‌المبین، جهروتی‌زاده به‌عنوان جانشین گردان مالک از تیپ 27 همراه این گردان به منطقه درگیری رفت و چون محمود شهبازی در ساعات اولیه عملیات به شهادت رسید، فرماندهی این گردان به جهروتی‌زاده محول شد. به گفته او هوا در آن شب بسیار تاریک و ظلمانی بود و مسئولیت حفظ جان نیروهای گردان مالک به عهده او بود؛ 200 بسیجی و 160 یا 170 نفر ارتشی. پیش از رسیدن به نقطه درگیری، گردان در تاریکی شب گم شد اما جهروتی‌زاده با توسل به حضرت زهرا (س) توانست خود را به موقعیت صحیح از پیش‌تعیین‌شده برساند.

یکی از خاطرات مهم جهروتی‌زاده از صبح آغاز عملیات فتح‌المبین، مورد اصابت قرار گرفتن هلی‌کوپتر خودی توسط نیروهای دشمن است که خوشبختانه نیروهای خود موفق شدند خلبان‌هایش را پیش از انفجار هلی‌کوپتر نجات دهند.

موفقیت‌های فتح‌المبین و خطر اسارت صدام باعث شد نیروهای بعثی به‌شدت خشمگین شوند. جهروتی‌زاده روایت می‌کند: عراقی‌ها «برای گرفتن انتقام از ما تعدادی از بچه‌ها را که دستگیر کرده بودند روی جاده دهلران در منطقه دشت عباس با دست و پای بسته خواباندند و در حالی که بچه‌ها با چشمهایشان تانک‌های عراقی را می‌دیدند تانک‌ها از روی بدن‌هایشان عبور کردند و این در حالی بود که این عزیزان تا آخرین لحظات ذکر حضرت زهرا (س) را بر لب داشتند.» (صفحه 66 به 67)

وضعیت تجهیزات تیپ 27 پس از عملیات فتح‌المبین بسیار خوب و به اصطلاح روبه‌راه شد و خودرو و سلاح‌های مختلفی به دست نیروهای این تیپ افتاد. پس از پایان عملیات نیروهای گردان تخریب تحت نظارت جهروتی‌زاده مأمور شدند میدان‌های مین مناطق آزادشده را پاکسازی کنند.

* زخمی‌شدن در بیت‌المقدس و فرار به جبهه

در شروع عملیات بیت‌المقدس، مسئولیت گردان تخریب تیپ 27، اجرای مانورها و رزم‌های شبانه پی‌درپی برای نیروها با جهروتی‌زاده بود. متوسلیان جمله معروفش را به نیروها در آستانه این عملیات گفته بود: «ما سلاح نداریم و هرکس اسلحه می‌خواهد، از دشمن بگیرد.» به‌همین‌دلیل خیلی از نیروهای تیپ، شب عملیات دست خالی وارد میدان شدند و وقتی خط اول دشمن شکست، توانستند به سلاح مجهز شوند. در مرحله اول بیت‌المقدس، گلوله‌ای به دست جهروتی‌زاده اصابت کرد و زخمی شد. اما اهمیتی نداده و کار را ادامه داد که چشم‌هایش سیاهی رفت و پشت خاکریز افتاد. به‌همین‌دلیل به عقبه منتقل شد و از اصفهان سر درآورد.

جهروتی‌زاده پس از بستری‌شدن در اصفهان، نیمه‌شب از بیمارستان بیرون زد و خود را به یکی از هواپیمای C130 که مجروح جابه‌جا می‌کردند، رساند و توانست با آن به اهواز برود. او موفق شد خود را به مراحل دوم و سوم عملیات بیت‌المقدس برساند. جهروتی‌زاده می‌گوید در مرحله دوم بیت‌المقدس؛ «به قدری آرپی‌جی زده بودم که از گوشم خون می‌آمد. دو تا خمپاره کار گذاشته بودم و با این‌که یک دست هم بیشتر نداشتم، مرتب خمپاره 60 روی سر دشمن می‌ریختم.» (صفحه 80) درباره مرحله سوم این عملیات هم چنین‌روایتی دارد که هر چقدر به خرمشهر نزدیک می‌شده‌اند، میدان مین دشمن بیشتر می‌شده است. بعدها در اطراف خرمشهر حدود 95 هزار مین خنثی و جمع‌آوری شد.

ادامه دارد...

دست‌هایی که به زمین میخ و سرهایی که از تن جدا شدند 2
دست‌هایی که به زمین میخ و سرهایی که از تن جدا شدند 3