یک‌شنبه 4 آذر 1403

سیر تاریخی مفهوم «استقلال» از کودتای 28 مرداد تا انقلاب

خبرگزاری ایرنا مشاهده در مرجع
سیر تاریخی مفهوم «استقلال» از کودتای 28 مرداد تا انقلاب

تهران - ایرنا - در یادداشتی از روزنامه ایران آمده است: مفهوم استقلال در سیاست خارجی و روابط بین‌الملل در چارچوب خاص خود معنا می‌شود. این مفهوم در دوره دکتر مصدق بسیار متأثر از فضای پس از سوم شهریور 1320 بود؛ یعنی در دوره حاکمیت رضا شاه که انگلیس، روسیه و امریکا در ایران نیرو پیاده کرده و به صورت مستقیم کشور را اشغال کرده بودند و شرایط به حدی وخیم بود که نخست‌وزیر وقت بعد از شهریور 1320...

رحمن قهرمانپور استاد دانشگاه و کارشناس مسایل استراتژیک با درج یادداشتی در روزنامه ایران نوشت: در چنین شرایطی که بخشی از مردم، ایران باستان را دوره باشکوهی می‌دانستند، با اشغال رسمی سه کشور و پیامدهای وخیم پس از آن روبه‌رو شده بودند تا جایی که حتی روایت شده است که در جریان برگزاری انتخابات مجلس در دوره پس از سوم شهریور 1320 نمایندگان با کامیون‌های ارتش شوروی، امریکا یا انگلیس تبلیغات می‌کردند.

این وضعیت ایرانیان را دچار حس تحقیر ملی کرد. بخشی از واکنش به این حس به ملی شدن صنعت نفت و شکل‌گیری نوعی ناسیونالیسم دموکراتیک با پرچمداری دکتر مصدق منتهی شد و در نهایت به تعارض میان او با انگلیس و امریکا و کودتای 28 مرداد 32 انجامید.

مفهوم استقلال در 28 مرداد 1332 از چنین بستری بیرون می‌آید و اتفاقا این کودتا کار را بدتر کرد و آن حس تحقیر ملی که از سال 1320 تا 1332 وجود داشت، بیشتر شد و حس بدبینی نسبت به نیروهای خارجی را در بخشی از نیروهای مخالف نظام سیاسی موجود تقویت کرد.

در سیر تاریخی این مفهوم، انقلاب 1357 رخ می‌دهد که گفتمان آن از ناسیونالیسم برنمی‌آید بلکه مبتنی بر یک نگاه فقهی و بر اساس قاعده نفی سبیل است. البته همچنان نیروهای ناسیونالیسم حضور دارند اما قدرت در دست روحانیت شیعی است که از نگاه فقهی خود استقلال را تعریف کرد و در شعارهای انقلاب اسلامی هم بروز یافت. قاعده نفی سبیل یعنی مسلمانان خودشان باید در امور خود تصمیم بگیرند و این اتفاق رخ می‌دهد. چنانکه شماری از دانشجویان سفارت امریکا را اشغال می‌کنند و بعدها به وضوح مشاهده می‌شود که حداقل نفوذ کشورهای خارجی هم از میان می‌رود؛ یعنی واقعا یک نظام تصمیم‌گیری به معنای واقعی مستقل شکل می‌گیرد که رویکرد آن در جنگ با عراق دیده می‌شود و ایران در نهایت خودش تصمیم به صلح می‌گیرد نه تحت فشار کشورهای خارجی. اصل عدم مداخله کشورهای خارجی در قانون اساسی هم به صراحت مورد اشاره قرار گرفت و این سیاست در گفتمان حاکمیت و سیاست خارجی در مقابله با نظام سلطه تحت عناوین مختلف از جمله حمایت از محور مقاومت یا جنبش‌های آزادیبخش متجلی شد.

بعد از پایان جنگ سرد در سیاست بین‌الملل به جای واژه استقلال، مفهوم وابستگی متقابل شکل گرفت یعنی اگر در گذشته استقلال برای کشورها اهمیت داشت و نشانه اعمال حاکمیت بود در دهه 90، بحث جهانی شدن و گشایش در عرصه‌های فرهنگی و ارتباطاتی مطرح می‌شود و مفهوم وابستگی متقابل جایگزین مفهوم استقلال و به یک ارزش تبدیل می‌شود که ذیل آن منطقه‌گرایی در اروپا، امریکای لاتین و امریکا و همه جای دنیا شکل می‌گیرد؛ اما بعد از یازده سپتامبر که امریکا بحث مبارزه با تروریسم را پیش می‌کشد دوباره نیروهای ناسیونالیسم در سیاست بین‌الملل سر بر می‌آورند. جریان راست افراطی یا ناسیونالیست‌های راستگرا در اروپا رشد می‌کنند و در نهایت موفق می‌شوند یکی از بزرگ‌ترین و مؤثرترین پروژه‌های خود را که خروج بریتانیا از اتحادیه اروپاست، رقم بزنند. بعد از 2010 جریان احیای مجدد ناسیونالیسم به راه می‌افتد که در امریکا به شکل انتخاب ترامپ، حضور اردوغان در ترکیه و در روسیه با حضور پوتین و... ظهور می‌کند بنابراین موجی از ناسیونالیسم جدید راه افتاده که نه در مقابل استعمار که در مقابل فرآیند جهانی شدن قد علم کرده است. از نظر این جریان یازده سپتامبر و بدتر شدن وضعیت اقتصادی اروپا در نتیجه بی‌توجهی به مرزها و عدم جلوگیری از حضور مهاجران بود.

در ایران هم جریان‌هایی به مواجهه با سیاست‌هایی پرداختند که از منظر آنها استقلال کشور را خدشه‌دار کرده است. باید دید این منتقدان از چه گفتمانی صحبت می‌کنند. به عنوان مثال توافق راهبردی 25 ساله ایران و چین به عنوان یکی از کشورهای بزرگ حوزه شرق با انتقاداتی روبه‌رو شد. این در حالی است که اصولگرایان جریان سیاسی پیشروی رابطه با شرق بودند و اصلاح‌طلبان علاقه چندانی به این رویکرد نداشتند. در اینجا منتقدان توافق با چین دو گروه هستند؛ گروهی که ممکن است از زاویه قاعده نفی سبیل بگویند که این قرارداد موجب سلطه چین بر امور داخلی ایران می‌شود که شمار منتقدانی که از این دیدگاه سخن می‌گویند، کم است. عده دیگر سلطنت‌طلبانی هستند که خارج از ایران خود را داعیه‌دار ناسیونالیسم ایرانی می‌دانند. ادعای این گروه‌ها در حالی مطرح می‌شود که بیشترین نفوذ در ایران زمانی بوده که اتفاقا همین سلطنت‌طلبان فعلی قدرت را در دست داشتند. چنانکه شاهد بودیم انگلیسی‌ها در آستانه ششم شهریور 1320 در گزارش معروفی که به رضا شاه دادند گفتند که چندصد نیروی جاسوسی سرویس‌های اطلاعاتی آلمان در ایران به نام مهندس، پزشک و معلم فعالیت می‌کنند.

در مقطع کنونی سیاست گروه اپوزیسیون که در موضوع توافق چین یا توافق خزر علیه دستگاه دیپلماسی جوسازی می‌کنند، مبتنی بر فراموشی گذشته است. تندترین سلطنت‌طلبان هم می‌پذیرند 28 مرداد یک کودتا علیه مصدق بوده است و نقش سازمان‌های اطلاعاتی انگلیس و امریکا در آن به اثبات رسیده است. بنابراین واضح است کسانی که امروز می‌گویند که خزر ایران فروخته شد، کسانی هستند که کودتای آشکار علیه مصدق را یک قیام مردمی اعلام می‌کنند. نسل جدید این منتقدان سلطنت‌طلب به دلیل عدم آشنایی با تاریخ ایران، تصویری فانتزی از نکات مثبت رژیم‌های گذشته را بدون اشاره به اصل واقعیات ساخته‌اند و بر دوش مردمی که ممکن است تحت تأثیر تنگنای اقتصادی قرار گرفته باشند، موج‌سواری می‌کنند. این گروه اما باید به یک سؤال بزرگ جواب دهند که اگر شرایط گذشته به اندازه‌ای خوب بوده است که آنها ادعا می‌کنند چرا مردم انقلاب کردند؟ نگاه آنها برآمده از یک نگاه دیکتاتوری است که می‌گوید مردم اشتباه کردند و ما شرایط را بهتر تشخیص می‌دهیم. بنابراین قاعده نفی سبیل همچنان بر سیاست خارجی ایران حاکم و هنوز هم ایران نسبت به نفوذ خارجی حساس است.

منبع: روزنامه ایران *س_برچسب‌ها_س*