علی جنتی: اجبار داریم پای میز مذاکره بنشینیم / حمله اسرائیل برای تغییر رژیم بود

علی جنتی، تحلیلگر مسائل خاورمیانه و جهان عرب با بیان اینکه با اعتماد نمی شود پای میز مذاکره نشست؛ ولی با اجبار می شود، عنوان کرد: ما امروز اجبار داریم پای میز مذاکره بنشینیم و مسائل کشور را براساس تأمین منافع ملی حل و فصل کنیم؛ یعنی یک طرفش جنگ است و تحریم و ادامه نابسامانی های موجود که پایانش معلوم نیست چه اتفاقی بیافتد و یک طرفش مذاکره کردن و حل و فصل مسایل موجود مخصوصا با آمریکا
جنگ 12 روزه ایران و اسرائیل که با هدف برهم زدن موازنه قدرت در منطقه رقم خورد، نقطه عطفی در روند تحولات خاورمیانه بود. ضعف تدریجی نیروهای مقاومت در لبنان، سوریه و غزه، همراه با فشارهای فزاینده آمریکا و تحریکات مستقیم تلآویو، زمینه را برای این درگیری فراهم کرد و بار دیگر نشان داد دشمنی راهبردی تهران و اسرائیل تا چه اندازه میتواند به رویارویی مستقیم کشیده شود. اکنون در حالی که دو ماه از پایان جنگ گذشته است، سایه آن همچنان بر فضای سیاسی و امنیتی منطقه سنگینی میکند. پرونده هستهای ایران بار دیگر به نقطهای حساس رسیده و همزمان پرسشهای جدی درباره آینده مذاکرات، امکان توافق با آمریکا و چگونگی مهار تنش با اسرائیل مطرح است؛ پرسشهایی که پاسخ به آنها مسیر تحولات آینده را رقم خواهد زد.
در خصوص این موضوعات کلان با علی جنتی به گفت و گو نشستیم. مشروح گفت و گو با سفیر پیشین جمهوری اسلامی ایران کویت و تحلیلگر مسائل خاورمیانه و جهان عرب در پی می آید:
ما یک جنگ را پشت سر گذاشتیم؛ در افکار عمومی این سوال وجود دارد که آیا می شد از جنگ 12 روزه که دو ماه از آن می گذرد اجتناب کرد؟
می توان گفت هم هم قابل اجتناب بود و هم نبود. می شد اجتناب کرد، برای این که روند مذاکرات و صحبت هایی که بعد از روی کار آمدن دونالد ترامپ از ایشان می شنیدیم و تحریکاتی که اسرائیل داشت، به خصوص بعد از پیام هایی که ترامپ می داد یا نامه هایی که می نوشت که غنی سازی را به صفر برسانید یا این که باید شرایط سختی را بپذیرید و بعضی اوقات تعبیر جنگ را به کار می برد، در این شرایط می توانستیم محاسبه کنیم و ببینیم آیا به جنگ می انجامد یا نه و اگر به این نتیجه می رسیدیم، که بیشتر صاحب نظران معتقد بودند اسرائیل به جد به دنبال کشاندن پای امریکا به جنگ با ایران است، باید غنی سازی صفر را برای مدتی تعلیق می کردیم و در این صورت جنگی رخ نمی داد.
از طرف دیگر می شود گفت با توجه به سابقه دشمنی بین ایران و اسرائیل که از ابتدای انقلاب در جمهوری اسلامی همه می گفتند این غده سرطانی باید از بین برود، در استراتژی امنیت ملی اسرائیل، ایران به عنوان بزرگ ترین تهدید امنیتی اسرائیل و تهدید بقا برای آن کشور به حساب آمد. لذا همواره در طول چهار دهه گذشته خود را برای برخورد با جمهوری اسلامی آماده می کرد و به همین خاطر خیلی دور از نظر نبود که حمله کند؛ مخصوصا بعد از حوادثی که طی دو سال گذشته در سوریه، لبنان و غزه پیش آمد و نیروهای مقاومت طرفدار ایران به شدت ضعیف شدند، به خوبی قابل پیش بینی بود که این جنگ صورت می گیرد؛ پس به این معنا می توان گفت که غیر قابل اجتناب بود.
روندی که برشمردید ناظر بر پنج دور گفت و گویی هست که با آمریکا به صورت غیرمستقیم داشتیم؟ یعنی در این دوره بود که بحث غنی سازی صفر مطرح شد؟ آیا این روند می توانست شکل دیگری به خود بگیرد که دو روز مانده به دور ششم حملاتی نداشته باشیم؟
در پنج دورمذاکره از ابتدا می شد فهمید که توافقی بین امریکا و اسرائیل صورت گرفته که یا ایران دست از غنی سازی بردارد یا یک جنگ طولانی را با آن راه بیندازند. دو ماهی که ترامپ فرصت داد، در واقع به اسرائیل فرصت داد تا خودش را طی این مدت آماده کند؛ چون اسرائیل به این فرصت نیاز داشت؛ ولی در عین حال قابل اجتناب بود، از این جهت که اگر در آن زمان می پذیرفتیم غنی سازی را به صفر برسانیم یا برای مدتی تعلیق کنیم، بهانه ای وجود نداشت که چنین حمله ای صورت بگیرد.
می شود از صحبت شما نتیجه گرفت که این مذاکرات همان چیزی است که به عنوان تله مذاکرات از آن یاد می کنند؟
تله به این معنا که اگر نمی پذیرفتیم، پس باید بجنگیم؛ اما اگر می پذیرفتیم در این که جنگ اتفاق میافتاد محل تردید است. اگر جمهوری اسلامی می پذیرفت که غنی سازی را به صفر برساند، یا تعلیق دراز مدت کند اسرائیل تا اندازه زیادی اطمینان می یافت که دیگر تهدیدی از این جهت برایش وجود ندارد و آژانس نیز نظارت می کند، در چنین شرایطی بهانه ای پیدا نمی شد؛ این طور نبود که آمریکا هم صددرصد با اسرائیل در حمله نظامی به ایران هماهنگ باشد. اسرائیل از دیرباز به دنبال این حمله بود، ولی چون به تنهایی نمی توانست تأسیسات هسته ای ایران را از بین ببرد، از ابتدا که ترامپ بر سر کار آمد تلاش کرد ترامپ را با خودش همراه کند تا به این هدف برسد. آمریکایی ها و حتی خود ترامپ در ابتدا این آمادگی را نداشتند که وارد جنگ شوند و تأسیسات هسته ای را بمباران کنند و در دور اول ریاست جمهوری ترامپ نیز به این هدف دست نیافتند. در چهارسال اول ریاست جمهوری ترامپ، او به جد دنبال مذاکره با ایران بود برای این که بتواند مجموعه مسائل فیمابین را حل و فصل کند..
الآن شرایطی وجود دارد که بتوانیم از موضع برابر با امریکایی ها پای میز مذاکره بنشینیم یا اساسا امکان توافقی که برای ایران برد برد محسوب شود وجود ندارد؟
قطعا الآن نمی توانیم از موضع برابر مذاکره کنیم؛ یعنی شرایط ایران با شرایط چهار سال قبل یا حتی دو سال قبل کاملا متفاوت است. دو سال قبل در شرایطی بودیم که یک نیروی قوی و توانمند مثل حزب الله در لبنان وجود داشت و در غزه، حماس به عنوان یک نیروی رزمنده معتقد به مقاومت و مورد حمایت ایران در برابر اسرائیل بود و سوریه بشار اسد به عنوان تنها کشور پیرامونی اسرائیل که با اسرائیل صلح نکرد و معتقد به مقاومت بود. در عراق نیروهای مقاومت فعال بودند که الآن بخش قابل توجهی از این نیروها محدود شده اند؛ در لبنان شخصیت کاریزماتیک و بی نظیری مثل سیدحسن نصرالله داشتیم که به شهادت رسیده و بسیاری از فرماندهان ارشد نظامی حزب الله شهید شده اند و تعداد قابل توجهی از نیروهای حزب الله در جریان انفجار پیجرها آسیب دیدند. غزه به یک ویرانه و سرزمین سوخته تبدیل شده و حماس دیگر مثل گذشته قدرت مقابله با اسرائیل را ندارد. رژیم بشار اسد در سوریه سرنگون شده و جریان تروریستی جبهه النصره برسر کار آمده است؛ پس اهرم هایی را که جمهوری اسلامی در آن زمان داشته الآن ندارد یا اگر دارد بسیار ضعیف است. اگر در گذشته و در آن شرایط مذاکره می کردیم، می شد گفت می توانستیم از موضع قدرت و برد برد مذاکره کنیم.
با توجه به این که گفتید شرایط دو سال قبل با اکنون متفاوت است، این انتقاد وارد است که در مقاطعی، چه سال 1400 و بعد از آن در دورانی که آقای دکتر باقری ریاست هیئت مذاکره کننده را بر عهده داشت تعلل کردیم؟
قطعا تعلل کردیم. مذاکراتی که در دوران آقای دکتر روحانی برای احیای برجام در زمان ریاست جمهوری جو بایدن صورت گرفت و به توافق انجامید، در سال 1400 آماده امضاء بود، ولی گفتند بماند تا دولت بعدی امضا کند. دولت بعدی که مرداد ماه کار را به عهده گرفت باید سریعا توافق را امضا می کردند؛ اما دچار یک توهم بودند و آن اینکه دولت آقای دکتر روحانی نتوانسته آن گونه که باید از کشورهای 5+1 یا بعدا که 4+1 شد امتیاز لازم را بگیرد و ما می توانیم امتیاز بیشتری بگیریم. دو سه دور که آقای باقری با پنج کشور عضو برجام صحبت کرد، فهمید امکان این که امتیاز بیشتری بگیرد وجود ندارد؛ حتی نمایندگان روسیه و چین هم که با ایران نزدیک ترند، گفتند ما چند ماه بحث کرده و به توافق رسیده ایم و بیشتر از این آمادگی نداریم.
این وضعیت چند ماه طول کشید تا اینکه در مقطعی به یک نوع توافق دست پیدا کردند و آقای باقری رسما در مجلس گزارش داد که به توافق رسیده ایم؛ ولی باز هم تعلل کردند و در این میان فرد متوهمی پیدا شد و گفت الآن روسیه درگیر جنگ اوکراین شده و اروپا گاز و نفت روسیه را تحریم کرده و لذا زمستان سختی در انتظار اروپاست و باید تا زمستان صبر کنیم و قطعا در آن شرایط امتیازات بیشتری از طرف مقابل خواهیم گرفت. با این استدلال خواستندزمان بخرند و در شرایطی که همه چیز آماده توافق بودو آماده امضا کنند؛ یک باره کنار کشیدند و بعد هم آنها حاضر نشدند مذاکره را ادامه بدهند.
در پایان جنگ 12 روزه ما هیچ گاه از لفظ «آتش بس» استفاده نکردیم و گفتیم توقف جنگ و از زمانی که جنگ به پایان رسید، در یک حالت نه جنگ و نه صلحی به سر می بریم. این شرایط چقدر می تواند پایدار بماند؟
شرایط کنونی بسیار شکننده است. آنچه الآن در بین صاحب نظران بر روی آن اتفاق نظر وجود دارد و حتی برای مردم عادی کوچه و بازار نیز قابل درک است این که حمله اسرائیل که با هماهنگی کامل امریکا انجام شد، نه فقط برای از بین بردن تأسیسات هسته ای، بلکه برای تغییر رژیم بود. اسرائیلی ها حتی از ترور مقام رهبری سخن می گفتند و رسما ادعا کردند می دانند رهبری کجاست و هر زمان تصمیم بگیرند ایشان را ترور خواهند کرد.
هدف حملات رژیم صهیونیستی در عمل چیزی جز تغییر رژیم چیز دیگری نبود؛ این که در یک روز 22 نفر از فرماندهان ارشد نظامی کشور و دانشمندان هسته ای را ترور می کنند و یا محل اجلاس شورای عالی امنیت ملی که سران سه قوا، فرماندهان ارشد نظامی و وزرای اطلاعات، امور خارجه و کشور درآنجا حضور دارند را مورد حمله قرار میدهند یا همان روز صدا و سیما را بمباران می کنند، معنایی جز تلاش برای تغییر رژیم ندارد. آنها فکر می کردند بعد از شروع این حملات چون بخشی از مردم از حکومت ناراضی هستند به خیابان ها می ریزند و رژیم سرنگون می شود که این تحقق پیدا نکرد و نه توانستند به رهبری آسیبی برسانند، نه اعضای شورای عالی امنیت ملی ترور شدند و نه مردم به خیابان ها آمدند؛ اما اسرائیل هنوز از اهدافش دست نکشیده و چون در استراتژی امنیت ملی آن ایران بزرگ ترین تهدید برای بقای آن رژیم است، لذا امکان حمله مجدد اسرائیل وجود دارد.
البته اگر تغییراتی در سیاست خارجی و سیاست هسته ای کشور و یا در سیاست داخلی صورت گیرد و اقداماتی برای جلب رضایت عمومی انجام شود شاید بتوانیم از این مرحله عبور کنیم و جنگی صورت نگیرد؛ ولی اگر بخواهیم با همین فرمانی که تا به حال حرکت کرده ایم پیش برویم، ممکن است در آینده دور یا نزدیک جنگ دیگری داشته باشیم.
بیش از 40 سال از دیوار بلند بی اعتمادی بین ایران و آمریکا حرف زدیم؛ ولی به نظر نمی رسد هیچ وقت مثل حالا این دیوار مستحکم شده باشد؛ کما این که بارها پای میز مذاکره بودیم و قرار بود دو روز بعد دور ششم را در مسقط انجام بدهیم. الآن با توجه به این که این دیوار هر روز مستحکم تر می شود، آیا می شود مجددا با یک اعتماد نسبی پای میز مذاکره با امریکا نشست؟
با اعتماد نمی شود پای میز مذاکره نشست؛ ولی با اجبار می شود. ما امروز اجبار داریم پای میز مذاکره بنشینیم و مسائل کشور را براساس تأمین منافع ملی حل و فصل کنیم؛ یعنی یک طرفش جنگ است و تحریم و ادامه نابسامانی های موجود که پایانش معلوم نیست چه اتفاقی بیافتد و یک طرفش مذاکره کردن و حل و فصل مسایل موجود مخصوصا با آمریکا؛ زیرا اروپایی ها خودشان هم می دانند که نقش آنها در جهان کمرنگ شده است و در مذاکرات اخیر هم که رسما به ما گفته اند که شما باید مسائلتان را با آمریکایی ها حل کنید. پس اگر می خواهیم از جنگ بعدی یا از فروپاشی جلوگیری کنیم باید به اجبار پای میز مذاکره برویم.
آیا در این مرحله امریکا به چیزی کمتر از تسلیم کامل ایران قناعت می کند؟
باید دید تسلیم به چه معنا است؟! صرف مذاکره به معنای تسلیم نیست. باید مذاکره کنند؛ یا دیدگاه های طرف مورد قبول قرار می گیرد و به توافقی می انجامد یا منجر به توافق نمیشود و اگر به توافق نیانجامید تازه در نقطه اول هستیم؛ یعنی چیزی را از دست نمی دهیم. به نظر می رسد که در این دوراهی که ایستاده ایم، یک راهش خطر کمتری در بر دارد.
سیاست خارجی پسا جنگ ایران را چطور ترسیم می کنید؟
مسائل مختلفی باعث شده روابط ایران با همسایگان و بخشی از کشورهای اروپایی به هم بخورد. خود نیروهای مقاومت منطقه که مورد حمایت جمهوری اسلامی بوده اند از جمله عواملی است که کشورهای اروپایی با آن مساله دارند و کشورهای منطقه هم این را نمی پذیرند؛ مثلا حمایت از یمن به هیچ وجه قابل قبول برای عربستان سعودی نیست. گاهی در برخی از کشورهای اروپایی اتفاقاتی می افتادکه آن را به جمهوری اسلامی نسبت می دادند یا احیانا برخی از اتباع اروپایی یا دو تابعیتی که ایرانی تبار بودند، در ایران دستگیر می شدند و این امر بین ایران و این کشورها تنش ایجاد می کرد.
ما باید بپذیریم که مثل بقیه کشورهای دنیا بایستی در نظام بین الملل کار کنیم؛ ما عضوی از سازمان ملل متحد هستیم و در بسیاری از نهادها و سازمان های بین المللی عضویت داریم و نمی شود کشوری عضو یک سازمان بین المللی باشد، ولی قواعد آن را قبول نداشته باشد. البته امروز متأسفانه قدرتهای جهانی و به ویژه آمریکا همه موازین و هنجارهای بین المللی و حتی اخلاقی را هم زیر پا می گذارند و درامور داخلی کشورها دخالت می کنند و چون قدرت دارند به هر اقدام غیر انسانی دست میزنند؛ از جمله همه اقدامات اسرائیل در غزه و جنایات آن را رسما تأیید می کنند.
در عین حال، به عنوان عضوی از جامعه بین المللی باید چارچوب هایی را رعایت کنیم و با کل جهان تعامل سازنده داشته باشیم. ما به جز رژیم صهیونیستی که یک رژیم غاصب جعلی است، با دیگر کشورها مشکلی نداریم و میتوانیم با حفظ منافع ملی ارتباط برقرار کنیم و این توانایی و ظرفیت را داریم که منافع ملی کشورمان را حفظ کنیم؛ بنابراین، باید در رابطه با نوع روابط خود با آمریکا، اروپا و همسایگان تجدیدنظر کنیم. عموم همسایگان جنوبی ما در حوزه خلیج فارس از ناحیه ایران احساس خطر می کنند. امیر کویت یک بار در پاسخ به این که چرا آمریکایی ها را به منطقه خلیج فارس راه داده و ناوگان ها و کشتی ها و پایگاه هایشان را به این منطقه دعوت کرده اید، اظهار داشت چون از شما می ترسیم و ایران را برای خودمان تهدید می دانیم.
این نگاه در سال های اخیر ترمیم نشده است؟
ممکن است کمی کمرنگ شده باشد، ولی به نظرم هنوز این احساس تهدید وجود دارد که باید آن را از بین ببریم و سیاست تنش زدائی و اعتمادسازی را دنبال کنیم. البته این کشورها نیز در جنگ تحمیلی بیشترین حمایت را از صدام کردند و اکنون هم برخی از آنان با رژیم صهیونیستی عقد اخوت بسته اند که خود تهدیدی برای جمهوری اسلامی ایران است، ولی باید تلاش کنیم رابطه معقول و منطقی بین همه کشورهای منطقه مبتنی بر صلح و امنیت و حسن همجواری برقرار شود و همه از آن منتفع شوند.
بعد از هفت اکتبر و حوادثی که در منطقه رخ داد مثل شهادت سیدحسن نصرالله و اتفاقات سوریه، حماس و انصارالله، این تحلیل را مخصوصا در اندیشکده های غربی ایجاد کرده که هر گاه می خواهند درباره ایران صحبت کنند، این یک جمله در آن هست که ایران ضعیف شده و بر همین مبنا و واقعیت تحلیلشان را می نویسند. تهران چه کار کند که این نگاهی که در سطح اندیشکده ای و نخبگانی غرب جا گرفته ترمیم شود؟
این که ایران نسبت به گذشته بسیاری از اهرم های قدرت خود را از دست داده است یک واقعیت است و در طول جنگ 12 روزه هم بسیاری از امکانات نظامی کشور ضربه خورده است، ولی برای ترمیم آن اولا باید از نظر دفاعی ضعف های خود را شناسائی و ترمیم کنیم؛ الان روشن شده است که ما از نظر اطلاعاتی ضعف فوق العاده ای داشتیم که اسرائیل تا عمق دستگاه های نظامی، امنیتی و اطلاعاتی جمهوری اسلامی نفوذ کرده است. ترورهایی که انجام شد و بهترین فرماندهان نظامی و دانشمندان هسته ای را در خانه شان به شهادت رساندند و اتفاقاتی که رخ داد، نشان داد که اسرائیل اشراف فراوانی بر مسائل داخلی کشور ما دارد. این ضعف بسیار بزرگی است که اسرائیل در داخل کشور و دستگاه های مختلف طی این سال ها صدها منبع را به کار گرفته است و از نظر اطلاعاتی کاملا نفوذ کرده و افرادی را خریداری کرده است. بسیاری از بمباران هائی که توسط پهپادها صورت می گرفت، به وسیله عناصر داخلی وابسته به اسرائیل بود و این یک ضعف بزرگ است که باید آن را ترمیم کنیم و از این پس جلوی نفوذ را بگیریم و عوامل نفوذی را شناسایی و با آنان برخورد کنیم.
از نظر دفاعی و نظامی نیز باید توان نظامی خودمان را تقویت و نقاط ضعف را جبران کنیم؛ به ویژه در زمینه دفاعی این گونه نباشد که هواپیماهای اسرائیلی با خیال راحت در فضای ایران پرواز و هر جا را که خواستند بمباران کنند.
در حوزه داخلی نیز باید شکاف هائی که بین حاکمیت و مردم است را سریعا پر کنیم. بدون شک بخشی از جامعه از حکومت ناراضی اند. باید عوامل این نارضایتی را شناسائی و مرتفع کنیم. مردم طی جنگ 12 روزه انسجام و وفاداری خود را نسبت به نظام و کشور نشان دادند و حتی کسانی که نسبت به نظام مسأله داشتند هم به خاطر ایران ایستادند و تجاوز دشمن را محکوم کردند. دشمن از اینکه بتواند مردم را علیه حکومت به خیابان ها بکشاند مأیوس شد. مسئولان این را ارج بنهند و در سیاست های داخلی تجدیدنظر کنند. اگر یک ملت منسجم یکپارچه پشت سر نظام داشته باشیم، هیچ عامل خارجی نمی تواند کشور را تهدید کند.
اما در مورد نوع نگاه غرب و برخی از اندیشکده های تصمیم ساز، باید گفت همه کسانی که جنگ 12 روزه را دنبال می کردند به خوبی دریافتند که ایران همچنان به عنوان یک قدرت منطقه ای قادر به مقابله با اسرائیل است و ضربات سنگینی که بر اسرائیل وارد آمد آن را وادار به درخواست آتش بس نمود.
آیا این نگاه کشورهای منطقه نسبت به ما ترمیم شده یا نه؟ در سالهای اخیر ما با این سیاست «اول همسایگان» خیلی سعی کردیم روابطمان را با کشورهای همسایه ترمیم کنیم؛ مثل از سرگیری روابط با عربستان و متعاقب آن امارات و بحرین؛ جدا از اینکه سفارت ها هنوز باز نشده، ولی روابط مقداری ترمیم شده و در حال تلاش برای از سرگیری روابطمان به صورت رسمی با مصر هستیم.
اتفاقی که در جریان این جنگ 12 روزه افتاد این بود که شاید واقعا با جرأت بتوان گفت اجماعی در حمایت از جمهوری اسلامی برای جلوگیری از توسعه جنگ و برای متجاوز خواندن رژیم صهیونیستی ایجاد شد؛ یعنی بیانیهای داشتیم که 21 کشور عربی و اسلامی از جمهوری اسلامی حمایت کردند، اسرائیل را متجاوز خواندند و حتی کشورهایی این کار را انجام دادند که روابطشان را با اسرائیل در جریان «پیمان ابراهیم» شکل داده بودند. ما چقدر برای ترمیم این روابط تلاش کردهایم و در حال حاضر چقدر در این حوزه با چند سال گذشته فاصله گرفتهایم؟
ایران حتی در دوران جنگ تحمیلی هشت ساله هم علیرغم همه بیمهری ها از طرف همسایه های جنوبی باز هم تلاش کرد تا روابط خود را با این کشورها حفظ کند. ایران در زمان جنگ هم رابطه نزدیکی با قطر و عمان داشت. بدون شک جمهوری اسلامی ایران همواره به دنبال حسن همجواری و توسعه روابط با کشورهای همسایه بوده است. در جنگ 12 روزه اتفاقی که افتاد:
اولاً، این کشورها به طور جدی از طرف اسرائیل احساس خطر کردند؛ به خصوص اینکه برخی سردمداران رژیم صهیونیستی رسماً بحث «از نیل تا فرات» یا «اسرائیل بزرگ» را هم مطرح میکردند؛ یعنی خود نتانیاهو هم رسماً به دنبال این ایده است و ابایی هم از گفتن آن ندارد. لذا کشورهای منطقه بر خودشان هم احساس خطر جدی کردند و به صورت یکپارچه اسرائیل را محکوم کردند.
ثانیا، نسبت به ایران هم ملاحظات خودشان را داشتند که اگر جنگ ادامه پیدا کند و آمریکا هم وارد جنگ شود جمهوری اسلامی مقابله خواهد کرد و اولین مقابله احتمالا حمله به پایگاههای آمریکا در منطقه خواهد بود و این درگیری دامن آنها را نیز خواهد گرفت. لذا تلاش می کردند که جنگ هرچه زودتر به آتشبس برسد.
شما از اعتمادسازی با کشورهای منطقه به ویژه کشورهای حوزه خلیج فارس صحبت کردید. ما در طول این 40 سال بارها سعی کردهایم طرحهایی مبنی بر امنیت دسته جمعی را با نامهای مختلف روی میزبگذاریم که شاید آخرین آنها طرح «صلح هرمز» بود که جناب آقای دکتر روحانی مطرح کردند. حال که میشود گفت پروژه امنیتی سازی ایران در منطقه تا حدی شکست خورده و به گفته حضرت عالی کشورهای منطقه نسبت به اسرائیل احساس خطر کردهاند، آیا برای اعتمادسازی میشود مجدداً آن طرحها را با تغییراتی که خط قرمزهای کشورهای منطقه را هم در بر بگیرد به میز مذاکره برگردانیم؟
دلیلی ندارد که آن طرحها را به اسم «طرح هرمز» یا طرح دیگری روی میز بگذاریم. اگر ما بتوانیم به نوعی اعتماد قابل قبول با کشورهای منطقه برسیم، در آن زمان میشود با آنها مذاکره کرد و به یک طرح امنیت جمعی در منطقه رسید، ولی این نیاز به زمان دارد؛ ما وقتی میخواهیم یک برج 20 طبقهای را بسازیم، ممکن است پنج سال طول بکشد، ولی وقتی میخواهیم آن را خراب کنیم، ظرف می توایم ظرف ده دقیقه آن را به طور کلی نابود کنیم و باز هم بازسازی آن ساختمان بسیار زمانبر است؛ وقتی میبینید گروهی به سفارت عربستان سعودی حمله میکنند و آن را آتش میزنند، این همان برجی است که آن را پایین آوردهاند و دوباره ساختن این برج زمان میبرد؛ منتها ما باید تحمل کنیم و حسن نیت خودمان را نشان دهیم و در سایه اعتمادسازی هم روابط دوجانبه را ترمیم کنیم و هم در مورد امنیت جمعی منطقه به توافق برسیم به نحوی کشورهای منطقه خودشان حافظ امنیت منطقه باشند و نیازی به حضور نیروی خارجی نباشد.
اگر در سوالات من نکته ای مغفول مانده که تمایل دارید بفرمایید در خدمت شما هستیم.
همه دلسوزان کشور، چه دولتمردان و چه نخبگان و کسانی که در بخش های مختلف هستند باید در جهت حفظ انسجام ملی و حل مشکلاتی که احیانا مردم با حاکمیت دارند و از بین بردن نارضایتی ها تلاش کنند و از طرح برخی از اظهار نظرها که موجب شکاف در جامعه میشود و می تواند شرایط را برایمان دشوارتر کند؛ اجتناب کنند. گاهی دیده می شود برخی از مسئولان اظهارنظرهائی می کنند که در جهت منافع ملی کشور نیست. باید بدانیم شرایط حساس است و همه مراقب سخنانمان باشیم.
بخش سایتخوان، صرفا بازتابدهنده اخبار رسانههای رسمی کشور است.