کمرنگ بودن نظریات دینی درباره کرونا
من نظرات فیلسوفان دنیا را درباره کرونا مدام دنبال میکنم و بهترین نظری نظر رضا داوری اردکانی است. در نظریات جامعهشناسی سهم دین کمرنگتر بودهاست. در ایتالیا نظریهای از واتیکان شنیده نشد.
من نظرات فیلسوفان دنیا را درباره کرونا مدام دنبال میکنم و بهترین نظری نظر رضا داوری اردکانی است. در نظریات جامعهشناسی سهم دین کمرنگتر بودهاست. در ایتالیا نظریهای از واتیکان شنیده نشد.
خبرگزاری مهر- گروه فرهنگ و اندیشه: اولین نشست از سری میزگردهای آزاد ادبی «درنگ» برگزار شد. در این نشست آقایان علیرضا سمیعی، اسماعیل نوشاد، یاسر احمدوند و ابراهیم اکبری دیزگاه دربارهی کتاب «عالمگیر؛ کووید 19 جهان را تکان میدهد» نوشتهی اسلاوی ژیژک به بحث و گفتوگو پرداختند. این نشست به همت معاونت فرهنگی هلال احمر برگزار شده است.
(عالمگیر)؛ بیان ژورنالیستی فلسفه
دکتر اسماعیل نوشاد در این نشست گفت: کتاب «عالمگیر» نثر روانی دارد. چیزی است بین ژورنالیسم و فلسفه؛ نه خیلی فلسفی است، نه خیلی ژورنالیستی. با توجه به موضوعی هم که دارد، این نثر و این میزان از فلسفه قابل پیشبینی بود: چون ویروس کرونا تبدیل شده به یک بحران جهانی و نمیتوان فلسفه در مفهوم آکادمیک را زیاد وارد آن کرد. خود شخصیت ژیژک هم مدام میان ژورنالیسم و فلسفه در حال نوسان است، اما این کتاب را هرکس دیگری هم که مینوشت، نمیتوانست بیشتر از این سطح، فلسفیاش کند؛ چون مسئلهی این بیماری، یک مسئلهی عمومی است و میلیاردها نفر از جامعهی انسانی را درگیر خودش کرده است، پس باید به فضای ژورالیستی نزدیک شود. ژیژک فیلسوفی است پیرو مکتب فلاسفهی پستمدرن فرانسوی که با فلاسفهی پستمدرن امریکایی متفاوتاند، چون تا نسبت به آنها چپگراتر هستند. البته خودشان را چپگرا معرفی نمیکنند، زیرا در صورت پذیرش این برچسب، خودشان را ناگزیر مقید به باید و نبایدهای ایدئولوژی میکنند که با خاستگاه نظرات پستمدرنیستی آنها در تضاد است. راهکار ژیژک در فصل آخر کتاب «عالمگیر» هم توسل به کمونیسم است. او با بیان موضوع (کمونیسم در برابر بربریت) کمونیسم را پیشنهاد میکند که البته مفهومش با مفهوم ایدئولوژیک کلاسیک آن متفاوت است. او این نوع کمونیسم را (کمونیسم فاجعه) مینامد که مفهوم آن (امر نابهنگام) است. ویروس کووید 19 هم یک امر نابهنگام بود که جامعهی جهانی را دچار شوک کرد. این فاجعهی نابهنگام از آن دسته مسائلی است که مورد علاقهی اندیشهی ژیژک است.
تعلیق استعلائی کرونا
نوشاد ادامه داد: در پدیدارشناسی مفهومی داریم با عنوان (اپوخه) یا تعلیق استعلائی؛ اپوخه رخدادی است که میان جریانهای تاریخی و معرفتشناسی وقفه میاندازد. از نظر ژیژک، کرونا رخدادی است با ماهیت اپوخه که در ماهیت سیاسی، اقتصادی جهان وقفه انداخته است. ژیژک معتقد است میتوان از این وقفه و تعلیق برای تغییر جهت برخی جریانها استفاده کرد. بهعنوان مثال وقفهای که ویروس کرونا در ماهیت اقتصاد سیاسی دنیا انداخته، تا امروز قابل پیشبینی نبود. در روال عادی زمانیکه دربارهی مسائلی مانند فجایع زیستمحیطی بین کشورهایی مثل آمریکا و چین مذاکراتی صورت میگیرد، هیچ کاری از پیش برده نمیشود. اما وقفهای مانند کرونا، از نظر ژیژک فرصت مغتنمی است برای مذاکرات مثبت سیاسی و اقتصادی مابین کشورهای ابرقدرتهای دنیا. ژیژک در فصل اول کتاب «عالمگیر» به تعریف انسان از دیدگاه (هگل) اشاره میکند: (انسان، این شب است؛ این هیچ توخالی که در بساطت خود همهچیز دارد: ذخیرهای تمامنشدنی از تصاویر و تمثالهای فراوان که هیچکدامشان به او تعلق ندارند. یا که میشود گفت حضور ندارد. وقتی مستقیم در چشم انسانها خیره میشویم، این شب را میبینیم.) این نیستی و نابودی انسان در زندگی عادی ما دیده نمیشود. در زندگی عادی ما انسانها بدون وقفه بهدنبال امیال و غریزههایمان هستیم. سیالیت و فشار زمان این اجازه را به ما نمیدهد که دیگری را در وجود خودمان ببینیم یا در تاریکی، خودمان را بهمثابه خلأئی که دیگری در آن حضور دارد، ببینیم. در چنین وقفههایی است که دیگری مهم میشود. در فقر هم چنین وقفهای دیده نمیشود، چون در اقتصاد جهانی تبدیل به امر نرمالی شدهاست؛ چهبسا سالانه میلیونها کودک در سرتاسر جهان در اثر فقر و گرسنگی بمیرند، ولی اقتصاددانهای جهان آن را جزئی از آمار استاندارد در نظر بگیرند. اما کووید 19 باعث شده انسان دیگری را ببیند، چون خودش در خطر است. تا جاییکه حتی اسرائیل هم در زمینهی درمان کرونا به فلسطینیها پیشنهاد کمکهای پزشکی کرده؛ کاری که در این پنجاه سال بیسابقه بودهاست. حالا این پیشنهاد را داده، چون خودش در خطر است.
یادداشتهای روزانه با طرح واقعیات انضمامی
علیرضا سمیعی نویسنده و منتقد ادبی در ادامه این نشست گفت: ژیژک علیالاصول یکی از اضلاع مربعی است با ضلعهای هگل، فروید و لاکان. او دربارهی مسائلی که تم روانشناسی و اجتماعی دارند، با ادغام نظرات این سه نفر، نظرات خودش را عنوان میکند؛ مثلا با ادغام امر روانشناسی در سیاست. ژیژک در کتاب «عالمگیر» از فرمی شبیه به یادداشتهای روزانه استفاده کردهاست؛ انگار تأملات روزمرهاش را روی کاغذ آورده، ولی هنوز میان این یادداشتها یک سنت مارکسیستی وجود دارد: مقدار زیادی از شباهتهای فنی موضوع را جمعآوری میکند و در نهایت از آن نتیجهگیریهای فلسفی میکند؛ یعنی واقعیت انضمامی را طرح میکند، آمار و محاسبات را انجام میدهد و در نهایت از آن یک برداشت تاریخی یا فلسفی میکند. این نوع نگاه به محاسبات انضمامی، از یک دیدگاه مارکسیستی نشأت میگیرد ولی در فرم و قالب تبدیل شده به یادداشتهای روزانه. ژیژک در برخی از این یادداشتها، شواهد طنازانهای میآورد و از آنها جملات قصاری بیرون میکشد؛ این بخشی از یک راه حل کلی و همیشگی اوست که از نخستین کتابها رعایتش کردهاست. او در عین حال انسانی عملگرا و فعال است، یکی دو بار هم تلاش کرده رئیسجمهور شود و مستقیما بهعرصهی سیاست پا بگذارد. شاید بعضی از افراد معتقد باشند اقدامش برای نامزد شدن در انتخابات ریاست جمهوری، علم کردن فضایی برای برقراری برخی گفتمانهاست. این مسئله برای ژیژک مهم است که برخی سخنان نیاز به شکافهایی دارند در زمانها و مکانهای خاص خودشان. مسلما یکسری حرفها را فقط در جایگاه نامزدی ریاست جمهوری میتواند بیان کند. ژیژک متوجه این شکاف یا وقفهای شده که بیماری کرونا بین حرکت خشن و بیرحم اما رو به رشد لیبرالیسم ایجاد کرده، لذا مسائل مهم خود را در این شرایط مطرح میکند. هرچند ژیژک تأکید میکند که رؤیاپرداز نیست، ولی من معتقدم راه حلی که در پایان کتاب «عالمگیر» برای عبور از این بحران جهانی میدهد، کمی رؤیاپردازانه است: چون تصوری که از انسانها دارد کمی اغراقشده است. او فکر میکند این امکان وجود دارد که انسانها دور هم جمع شوند و با همکاری بینالمللی این معضل را حل کنند، که بهنظر بعید میرسد.
روش ژورنالیستی برای اهداف فلسفی
ابراهیم اکبری دیزگاه نویسنده که با اشاره به روش ژیژک در کتابش گفت: بهنظر من با اینکه ژیژک روشش ژورنالیستی است، هدفش انجام یک کار فلسفی است؛ به این معنا که در ده فصل این کتاب حدأقل به سه موضوع مهم فلسفی میپردازد: ژیژک در ابتدا ماهیت و چیستی این ویروس را بررسی میکند. به این نتیجه میرسد که این ویروس به خودی خود دشمن محسوب نمیشود، بلکه یک وضعیت است. سپس با استناد به آرای زیستشناسها، این ویروس را نه مرده میداند نه زنده. همین فضای میان مرگ و زندگی بودن این ویروس، یک مسئلهی فلسفی است. ویژگی دیگر این ویروس، قابلیت تکثیر شدنش است؛ پس آنها زیست مستقل ندارند. نوعی انگل هستند که در شرایط مناسب تکثیر میشوند و با تکثیر شدن، خودشان را اثبات میکنند. ماهیت دیگر آنها مسری بودنشان است. در همین بخش، با ارجاعاتی به تولستوی و مسیحیت، سرایت خوب و سرایت بد را مطرح میکند و از این حیث نکات جالبی دارد. دومین مسئلهی مهم این کتاب، پرداختن ژیژک به آثار تکثیر ویروس در جهان است. او این موضوع را در حوزههای مختلفی مانند فرهنگ، اقتصاد و سیاست بررسی میکند ولی اصلیترین تأثیر این تکثیر این است که وضعیت جهان را تغییر میدهد و بهنوعی انقلاب ایجاد میکند. از ابتدا تا انتهای این کتاب، ژیژک بارها تأکید میکند که شرایط جهان بعد از ویروس کرونا هرگز عادی نخواهد شد و اگر هم به شرایط پایداری برسیم، با شرایط پیش از کرونا متفاوت خواهد بود. ژیژک در این کتاب مدام شعار میدهد: «ما انسانها قبلا تصور میکردیم در جزیرهها و کشتیهای مختلف زندگی میکنیم.» بعد با فکتهایی که از نتانیاهو میآورد، میگوید: «اما حالا همگی در یک قایق نشستهایم. هیچکس نمیتواند زندگی خودش را از دیگری جدا بداند.» این اعتقاد ژیژک به کمونیستی شدن جوامع بعد از این پاندمی، دقیقا با این مثال همخوانی دارد. همه در یک قایق زندگی میکنند و مفهوم مرزها و کشورها از بین رفتهاست. برای شکست این ویروس، راهی جز همبستگی نیست. ژیژک چند جا در این کتاب، این شرایط را خوب میداند؛ چون به ما کمک میکند از شرایطی که سرمایهداری، بازار و منافع شخصی حرف اول را میزد، حرکت کنیم بهسمت همبستگی و برتری یافتن منافع جمعی بر سود شخصی. سومین ویژگی مهم این کتاب، تلاش ژیژک برای گفتوگوی مدام است؛ با آدمها، فرهنگها، متون مقدس و.... این ویژگی را در کتابهای دیگر ژیژک هم میبینیم و در این کتاب هم - با اینکه با عجله نوشته شده - از مسیح گرفته تا ایرج حریرچی نقل قولهایی میآورد، بدون اینکه به نظرات آنها تعرضی داشته باشد.
به اعتقاد وی همینکه ژیژک توانسته با این سرعت، از شرایط کنونی جهان یک نظریه ارائه دهد جای تقدیر دارد. همهی اقشار جامعه - چه فرهیختگان، چه مردم عادی - علاوه بر ترس از بیماری، در اصول الهیات خود دچار تزلزل شدهاند و به یک الهیات جدید نیاز دارند؛ کسیکه در این زمینه فتح باب کند، جرأت و جسارت زیادی دارد. اما مسئلهای که ذهن مرا مشغول کرده این است که ما در برابر این ویروس، هنوز در میانهی راه هستیم. ممکن است درمانی برای آن پیدا کنند و همهگیری تمام شود. چطور این فیلسوف نظریهای ارائه داده مبنی بر اینکه ما وارد یک بخش جدیدی از دنیا شدهایم که در آن خبری از مناسبات قدیمی پیش از همهگیری نیست؟ میزان قطعیت این نظریهی ژیژک برای من جای سوال دارد. اگر اهل گفتوگو است، قطعا باید با کارشناسان متخصص مشورت کند. تا امروز در هیچ سایت یا رسانهی معتبری عنوان نشده که این وضعیت دائمی و غیرقابل درمان است.
ژیژک یک فیلوبریتی عملگراست
نوشاد در ادامه نشست افزود: ژیژک در یکی از فصلهای این کتاب مثالی از فیلم (بیل را بکش) کوئنتین تارانتینو آورده؛ زمانیکه حریف فن پنجم را خورده و کاملا بیحرکت مانده ولی بهمحض اینکه حرکت کند قلبش میترکد. این مثال استعارهای است از شرایط حال حاضر دنیا. ژیژک از استعارههای سینمایی استفاده میکند، چون به شخصیت خودش نزدیک است. در واقع او را میتوان یک (فیلوبریتی: فیلسوف + سلبریتی) نامید. البته در این کتاب ژیژک مثالی نیاورده که بهطور قطع ما شرایط کرونا را پشت سر گذاشتهایم و در یک وضعیت جدید جهانی قرار داریم. اما با استعاره بیان میکند که بعد از کرونا، بیشک به شرایط سابق پیش از همهگیری برنخواهیم گشت. در این پروسه، سرمایهداری ضربهی اصلی را خوردهاست. در بازار سرمایهگذاری همیشه بحرانهایی وجود داشته اما این بحران یکساله قطعا ضربهی بزرگ و جبرانناپذیری به نظام اقتصادی دنیا وارد کرده است. بهنظر من این وقفه تبدیل به تغییر دائمی نخواهدشد؛ نه آنقدر که استعارهی سینمایی ژیژک بیان میکند: که اگر سرمایهداری بعد از همهگیری حرکتی بکند، قلبش میترکد. اما این وقفه میتواند یک فرصت باشد و ما باید از آن استفاده کنیم. در واقع این وقفه فرصت تغییر را به ما میدهد، اما خود تغییر نیست. در سیصد سال گذشته، جریان سرمایهداری تغییرات شدیدتری را پشت سر گذاشته است: مثل تلفات انسانی و صدمات اقتصادی حاصل از دو تا جنگ جهانی و آنفولانزای اسپانیایی در جنگ جهانی اول. بعد از تمام این اتفاقات وقفههایی ایجاد شده، ولی سرمایهداری از بین نرفتهاست. ژیژک همچنین کمونیسم را بهعنوان گفتمان جایگزین و راه حل نهایی برای بحران کرونا مطرح میکند اما در معنای ایدئولوژیک آن، بلکه به شکل یک همبستگی جهانی.
اکبری دیزگاه هم در واکنش به وی گفت: بله، بهطور واضح به کمونیسم چین حمله میکند؛ چندین بار عدم آزادی بیان این نظام را محکوم میکند و آن را یکی از عوامل گسترش ناگهانی ویروس میداند.
نهادهای مردمی، فراتر از دولتها
سمیعی در ادامه بحث خود این طور گفت: ژیژک در جایی از این کتاب مینویسد: «یک کمونیسم خوب، یک کمونیسم مرده است؛ کمونیسمی که هنوز به دنیا نیامدهاست.» بهنظر من ژیژک در کتاب «عالمگیر» یک عقبگرد کلی در ایدههایش داشته؛ او معتقد است در این شرایط همهی مردم و نهادهای جهان فراتر از دولتها و حکومتها عمل میکنند و باعث همبستگی بیشتر میان مردم جهان میشوند. ژیژک این پیوند را یک پیوند ضروری میداند. من با این نظر او مخالفم. زمانیکه دو کشور با هم وارد جنگ میشوند، پیشاپیش تفاهمهایی دارند: مثل آسیب نزدن به بناهای تاریخی و فرهنگی. وقتی جنگ آغاز میشود، شهرهای همدیگر را بمباران میکنند، مردم را میکشند ولی بناها سر جایشان باقی میمانند. فقط وحشیهایی مانند داعش بودند که این پروتکلها را رعایت نکردند. در شرایط همهگیری هم، مردم جهان میتوانند بر سر حل این معضل توافق کنند، اما نه بهواسطهی نهادهای فراسیاسی. حتی فکر میکنم یک نهاد سیاسی بهتر بتواند از پس این توافق بربیاید. فکر میکنم آنچه نیازمند تغییر است، آرایش قدرتهای جهانی است؛ برای مثال کشوری که طرح سیاسیاش با آمریکا تفاوت داشته باشد. طرح سیاسی کشور چین که تفاوت چندانی با کشور آمریکا ندارد، فقط روشهای متفاوتی را در پیش میگیرد. اگر کشورهای دیگری وارد آرایش قدرت شوند، منافع جدیدی وارد این طرح سیاسی شده و مشکلات تا حدی حل میشوند. یکی از این کشورها کشور خودمان، ایران است. شاید عجیب بهنظر برسد که در این شرایط تحریمی که در آن قرار داریم، قدرتمند شدنمان بتواند به جهان کمکی بکند، ولی من معتقدم قدرت گرفتن ایران از راههای مختلفی میتواند به شرایط امروز جهان کمک کند. من این نظریهی ژیژک را رؤیاپردازانه میدانم، چون نهادهای فرادولتی - که در به قدرت رساندن شخصیتهای سیاسی نقش دارند - پیشاپیش پر شدهاند. در حال حاضر، نهادهای اقتصادی هستند که فراملی عمل میکنند؛ نهادهایی که برساختهی نظام سرمایهداری هستند.
استعارهی (برهوت)، فراتر از نظرات هایدگر و نیچه
میخواهم روی استعارهی (برهوت) ژیژک در این کتاب تمرکز کنم. واژهی (برهوت) از نظر (نیچه) با شرح هایدگر مشهور میشود؛ نیچه دو جملهی معروف در این زمینه دارد: «خدا مرده است.» و «برهوت، زاینده است و گسترش مییابد.» هایدگر در شرح این جمله، دربارهی تفاوت میان (برهوت) و (خشکی) بحث میکند. از نظر هایدگر، برهوت آن خشکیای است که هرچه در آن بهکار میبندیم که خشکی را از بین ببرد، خودش خشکی را بهوجود میآورد. در واقع برهوت را چیزهایی خلق میکنند که ما تصور میکردیم، برهوت را از بین میبرند. و چون برای برونرفت از وضعیت برهوت تلاش میکنیم، برهوت بهطرز عجیبی ادامه پیدا میکند. از دوران روشنگری به بعد تمرکز ما روی گسترش مسائلی مانند علم و سوادآموزی بودهاست، اما همین تلاشها باعث شده ما زندگی بدتری داشته باشیم. از نظر نیچه، وضع فاجعهبار زندگی در دوران معاصرش زادهی تلاشهای انسانهای پیشرو برای داشتن زندگی بهتر است. اما (برهوت) فراتر از نظریات هایدگر و نیچه، تبدیل به یک استعارهی عمومی بین فیلسوفان شده است. در پایان قرن بیستم، فیلسوفان به این نتیجه رسیدند که تمام آن چیزهایی که فکر میکردند انسان را خوشبخت میکنند، آنها را به دام انداختند. بههمین دلیل فیلسوفان پستمدرن (دو سه دههی پایانی قرن بیستم) مدام از استعارهی (برهوت) استفاده میکنند، انگار که هیچ راه نجاتی وجود ندارد. در واقع مسئلهای که ژیژک دورش حرکت میکند ولی واردش نمیشود، همین موضوع است: (هیچ راه چارهای وجود ندارد.)
من نمیتوانم دربارهی نظرات و استعارههای ژیژک دربارهی مسیحیت نظر بدهم، ولی وقتی نظریات او را دربارهی اسلام و حجاب مطالعه کردم متوجه شدم که هیچ قرابتی با واقعیت ندارد؛ شاید به این دلیل که این استعارهها را از مسلمانانی شنیده که روایات و حدیثهای معتبری برایش نقل نکردهاند و اتفاقا او همان روایات ضعیف را هستهی اصلی مطالعهاش قرار دادهاست. یا مثلا در سال 88 با استعارهی سقوط گربهاش اعلام کرد: «کار ایران تمام است.» الان در سال 99 هستیم و کار ایران تمام نشدهاست. گاهی اوقات ژیژک بهجای کشف حقیقت و بیان آن، شیفتهی جملهای میشود که به ذهنش میآید. شاید بههمین دلیل بسیاری از پیشگوییهای او غلط از آب درآمدهاند. بهنظر من ژیژک باید به آن ناامیدی برگردد که در آن غنیمت باعث فروتنی بیشتر انسان میشود. بیشک آرایش تازهای از ارادههای سیاسی - مشخصا ملی - میتواند ما را نجات دهد و یکی ازمهمترین آن کشورها ایران است. بهنظر من ممکن است بیل گیتس این ویروس را بهوجود آورده باشد، چون در شرایط اقتصادی نابسامان نفتی، نرمافزار جایگزین مناسبی بهنظر میرسد. در واقع اقتصاد متلاشی نشده، فقط ذائقهاش تغییر کردهاست. اتفاقا این تغییر ذائقه از جهاتی میتواند نشانهی خوبی باشد، چون منابع زمین از انقراض نجات پیدا میکنند و برای نسل آینده چیزهایی باقی میماند.
تأمل دربارهی چگونگی اندیشیدن به بحران کرونا
در ادامه این نشست اکبری دیزگاه نویسنده ادبیات داستانی معاصر ایران افزود: بدون در نظر گرفتن درست یا غلط بودن نظرات ژیژک، اولین نکتهای که از خواندن این کتاب و گفتوگو با ژیژک میآموزیم این است که او مدلی ارائه میدهد که بهوسیلهی آن دربارهی پدیدهی نوظهوری مثل کووید 19 بیاندیشیم. این مدل میتواند برای ما بصیرتآور و نکتهآموز باشد؛ به این معنا که در این چند ماه افراد مختلفی از جمله جامعهشناسان، روانشناسان، فیلسوفان، سیاستمداران و پزشکان دربارهی این موضوع صحبت کردهاند. یکی از این این افراد فیلسوف - ژورنالیستی مانند ژیژک است که با صحبت کردن دربارهی این پدیده به ما یاد میدهد چطور دربارهی چنین پدیدهای تأمل کنیم. یکی از ویژگیهای اصلی ژیژک در این کتاب بسیار کمحجم، انضمامی بودن اوست؛ به این معنا که ژیژک به فکتها و گزارشاتی که اهالی سیاست، پزشکان و متفکران دربارهی این ماجرا میدهند، توجه دارد. او به بیانیهها و آمار سازمان بهداشت جهانی هم توجه نشان میدهد؛ کاری که فیلسوفهای دیگر انجام نمیدهند.
سمیعی اضافه کرد: یک سوم کتاب (سرمایه) مارکس، آمار است؛ این آمار شامل گزارشات اقتصادی دقیق دولتی و غیررسمی دربارهی مسائلی مانند کسری بودجه است.
اکبری دیزگاه گفت: بله. ژیژک حتی در این کتاب به حرف ترامپ بعد از همهگیری استناد میکند که گفت: «شرکتهای خصوصی باید موادی تولید کنند که در راستای مبارزه با کووید 19 باشد.» ژیژک تأکید میکند که در تاریخ آمریکا چنین اقدام و نظری کمسابقه است. بهنظر او، این ایدهی ترامپ، یک ایدهی کمونیستی است؛ که دولت برای محدودهی وظایف شرکتهای خصوصی تعیین تکلیف کند. نکتهی دیگر دربارهی نحوهی اندیشیدن ژیژک به ماجرای همهگیری کرونا، تأمل دربارهی امکانهایی است که این پدیده مستقیم و غیرمستقیم ایجاد میکند. ژیژک فقط دربارهی عوارض منفی مادی و معنوی این همهگیری ناله و گلایه نمیکند، بلکه معتقد است این ویروس امکانهایی هم ایجاد کردهاست. ژیژک همچنین سعی میکند از روشهای افرادی مانند (الیزابت کولبر رأس) برای درک این موضوع استفاده کند. او از روش پنج مرحلهای کولبر رأس استفاده میکند تا این پدیده را درک کند و با این کار به ما نشان میدهد که برای فهم یک ماجرا نباید خودمان را محدود به دانستههای خودمان بکنیم. یا مثلا ارجاعهایی از جامعهشناسی، روانشناسی، سینما و ادبیات میآورد. بهنظر من، ژیژک در این کتاب با نشان دادن مدلی برای اندیشیدن دربارهی پدیدهها کار ارزشمندی انجام دادهاست.
ارجاعات برونمتنی ژیژک در (عالمگیر)
اکبری دیزگاه در ادامه نقد خود به اثر این فیلسوف گفت: در صفحهی 37 کتاب (عالمگیر) میخوانیم: «انتشار اپیدمی ویروس کرونا اپیدمی وسیعی از ویروسهای ایدئولوژیکی خفته را نیز در جوامع ما بیدار کردهاست؛ برای مثال اخبار ساختگی، تئوریهای پارانویایی توطئه و فوران نژادپرستی.» در این دوران در برخی کشورها مردم دانشجوهای چینی را کتک میزدند، چون آغاز شیوع ویروس از کشور آنها بود. ژیژک در پاراگراف پایانی صفحهی 70 مینویسد: «شاید این تشویشآفرینترین چیزی است که میتوانیم از اپیدمی ویروسی کنونی بیاموزیم: تقابل انسان با طبیعت. وقتی طبیعت از طریق ویروسها به ما حملهور میشود، به این ترتیب پیام ما را به خودمان برمیگرداند. آن پیام این است: (هرکاری با من کردید حالا با خودتان میکنم.)» نکتهی قابل توجه دیگر در این کتاب، توجه نویسنده به متون و شخصیتهاست. شروع این ارجاعها جملهای از مسیح است: «مرا لمس نکنید. شما باید از درون به یکدیگر محبت بورزید تا از این طریق همدیگر را لمس کنید.» یا در جایی نظریهی (جورجو آگامبن) را مطرح و رد میکند. آگامبن معتقد بود توهم توطئه توسط دولتها ایجاد شده که وضعیت را استثنایی کنند؛ در این صورت قادرند آزادیهای مردم را محدود کنند و بیشتر بر آنها مسلط شوند. در جای دیگری از کتاب نظریهی خوداستثمارگری (بیونگ چون هال) را مورد تقدیر قرار میدهد. در کل، این شیوهی ژیژک میتواند یک شیوهی نوین درسآموز در مطالعه و مواجهه با پدیدههایی مانند همهگیری کووید 19 باشد.
افزایش درونگرایی و تفکرات معنوی دربارهی مرگ
یاسر احمدوند هم در این نشست اضافه کرد: ما با ویروسی مواجهایم که نه مرده است، نه زنده. من ناخودآگاه یاد موضوع برزخ و خیال نبوی افتادم. در شرایط همهگیری عملا وضعیت دنیا، یک وضعیت خیالگونه و برزخی شدهاست. همانطور که آقای اکبری دیزگاه اشاره کرد، نوسان میان زندگی و مرگ امری حیاتی است. بهنظرم در این وضعیت، سوال اصلی بشر از «چه کنم؟» به «چه کنیم؟» تغییر کردهاست. کلا مبنای زندگی مدرن «چه کنم؟» یا «چه میتوانی برایم بکنی؟» بود. همهگیری کووید 19 این معادلات را بر هم ریخت. حالا باید بپرسیم «چه کنیم؟» و «ما برای شما چه میتوانیم بکنیم؟». این همهگیری به صنایع مربوط به (تن) آسیبهای جدی زد: مانند صنایع خوراکی، مد و پوشاک و ورزشها؛ یعنی هرچه مربوط به تن دنیایی بود. سالها بود در سایهی ترس از تأثیرات مخرب مدرنیته و تکنولوژی زندگی میکردیم و گمان میکردیم بهزودی تکنولوژی با سلاحهای کشتار جمعی زندگی همهی انسانها را تهدید خواهدکرد و با فاجعهای شبیه به فاجعهی اتمی هیروشیما مواجه میشویم. اما یک بیماری کاملا غیرمدرن (با منشأ حیوانی) تبدیل شد به بلای دنیای مدرن. خود این پدیده هیچ نشانهای از مدرنیته و تکنولوژی نداشت. میتوان از این همهگیری نتیجه گرفت که ویژگی کشندگی و مرگآفرینی طبیعت هنوز قدرتمندتر از تکنولوژی است. از تأثیرات دیگر این همهگیری این بود که مردم جهان بیش از پیش مرگاندیش شدند. پیش از این همهگیری برخورد مستقیم با مرگ و تجربهی بیماری و مرگ دیگران، برای بسیاری از مردم جهان ناآشنا بود. شاید از این به بعد شاهد افزایش درونگرایی و تفکرات معنوی درجهان باشیم. اگر بنشینیم و منتظر نتیجهی نهایی همهگیری بمانیم، کاری از پیش نمیرود. بههرحال زمانیکه اندیشمندی - در هر رشته و سطحی - نظراتش را دربارهی چنین پدیدهای منتشر میکند، نشاندهندهی این است که او یک کنشگر فعال است.
همبستگی جهانی؛ یک کلام، ختم کلام!
نوشاد در ادامه نشست با اشاره به بخشی از کتاب گفت: در اولین فصل این کتاب میخوانیم: «مرا لمس نکن، اما دیگری را در خودت دریاب.» ارتباط ما با دیگری، در ساختار اقتصاد سیاسی دنیا باعث شده ما (دیگری) واقعی را نبینیم. این وقفه باعث شده ما دیگری را در خودمان - بهمثابه یک انسان - دریابیم و به یک وضعیت انسانی فکر کنیم؛ برای نجات و حفظ او. این نگاه ژیژک، نگاهی واقعی و انسانی است. نکتهی مثبت دیگر در این کتاب، مرزبندی ژیژک میان حوزههای علم و ایدئولوژی است. متأسفانه فیلسوفان چپ معمولا این مرزبندی را قبول ندارند، مثلا آگامبن از پایه به ایدئولوژی اعتقاد دارد. نگاه ژیژک واقعگرایانهتر و علمیتر است: او تئوری توطئهی تولید ویروس توسط دولتها را قبول ندارد و به آمار و اطلاعات علمی دربارهی این ویروس استناد میکند. از دیدگاه ژیژک بعد از واقعیت وجود و شیوع این ویروس، مرز ایدئولوژی شروع میشود و دولتها و قدرتها از آن استفاده میکنند. بهنظر من این موضع اصولی و درستی است. مباحثی که از پایه با تئوری توطئه آغاز میشوند، شاید جذابیت داشته باشند ولی واقعیت ندارند. من با ژیژک همعقیدهام که در شرایط همهگیری کرونا، ممکن است دولتهای توتالیتر قدرت مطلق را در دست بگیرند و مردم را به بند بکشند. اگر این اتفاق بیفتد شاید طبقهبندیهای اجتماعی، جیرهبندی امکانات و کنار گذاشتن سالمندان و بیماران هم در نظر گرفتهشود. حتی ممکن است مردم جهان سوم، مهاجرها و افرادی که توان مالی ندارند از برنامهی حمایتی کنار گذاشته شوند. این وضعیت میتواند آبستن نوعی بربریت هم باشد.
تنها بخشی از کتاب که مرا مجاب نکرد، فصلی بود که در آن ژیژک شرایط پس از بحران همهگیری را پیشبینی کردهبود. کمونیستها معمولا در تشریح وضعیت فعلی موفق و واقعبین هستند ولی در آخر، برای آینده یک رؤیا در نظر میگیرند. ژیژک هم چنین رؤیایی دارد: (همبستگی جهانی؛ یک کلام، ختم کلام.) یا (اول انقلاب، بعد نجات و این نجات، یک کلام، ختم کلام.) بعد از فاجعه، از هیچکدام از کمونیستها نظریهای شنیده نمیشود، چون عموما شرایط از زمان فاجعه هم بدتر شدهاست؛ مثلا بعد از انقلاب، استالین و مائو روی کار آمدهاند. ژیژک به یک (همبستگی جهانی) اشاره میکند، بدون اینکه مشخص کند فاعلش کیست و مربوط به چه نهادی است. همبستگی جهانی در عمل نیاز به اعمال یک قدرت جهانی دارد؛ باید نهادها و سازمانهایی متولی این همبستگی شوند؛ مثلا سازمان بهداشت جهانی. اما آیا قدرت این سازمان برای تحقق آرمانی که ژیژک در ذهن دارد کافی است؟ از طرفی هرچه قدرت بیشتر باشد، احتمال حواشی و آثار مخربش هم بیشتر میشود.
استثمار نهادینه در ذهنیت و عینیت طبقهی متوسط
نوشاد گفت: مشکل دیگری که با کتاب (عالمگیر) دارم نظرات ژیژک دربارهی طبقهی متوسط است. ژیژک دربارهی این موضوع به نظریهی فیلسوف کرهای (بیونگ چون هال) استناد میکند: «طبقهی متوسط، طبقهای است که مقیدات و خودکنترلیاش در ذهنش است. بههمین دلیل در این طبقه، استثمار نهادینه شدهاست.» ژیژک به این دیدگاه چپ، چیزهایی هم اضافه میکند: «این استثمار فقط به ذهنیت محدود نمیشود. در عینیت هم این استثمار را میان مهاجران و کارگران میبینیم.» بهنظر من، این دیدگاه دربارهی طبقهی متوسط دیدگاه کاملا نادرستی است. در حال حاضر اکثریت مردم دنیا جزو طبقهی متوسط هستند. آنچه ژیژک (استثمار) مینامد، در واقع استثمار زیستی اقتصادی این طبقه است. بههرحال زمانیکه انسان طبقهی متوسط میخواهد اهداف و امیالش را در زندگی محقق کند، برای خود قواعد اخلاقی و قوانینی دارد. این قوانین در ذهن انسان طبقهی متوسط برای رسیدن به مقاصدش، نهادینه شده ولی موضوع مذمومی نیست. از دیدگاه فروید و هگل، آنچه در ذهن طبقهی متوسط است عامل رشدش میشود. ژیژک در همین فصل، مثالی هم از لاکان میزند: «منع لذت سوپر ایگو برای نفی لذت نیست، بلکه برای لذت است.» بهعنوان مثال غریزهی جنسی حیوانات در طول سال، یک ماه فعال میشود برای آمیزش جنسی بهمنظور باروری و یازده ماه غیرفعال است. دخالت سوپر ایگو باعث میشود هندسهای شکل بگیرد که غریزهی جنسی در انسان، همهی سال را پوشش بدهد؛ چون جاهایی منعش میکند و جاهایی به آن جواز میدهد. به همین دلیل، انسان تبدیل میشود به یک موجود اجتماعی برای تمام سال، نه موجودی که در طول سال فقط یک ماه دارای غریزهی جنسی است. چطور ژیژک نظریهی (خوداستثمارگری طبقهی متوسط) را دربارهی جنبش جلیقهزردهای فرانسوی مطرح نمیکند؟ آنها که قبل از همهگیری هم خواستار حقوقشان بودند. علت عدم درک این جنبش توسط ژیژک، ایدئولوژیاش است. او منتظر است اکران فیلم کمونیسم تمام شود و ظهور آرمان جدیدی منجر به خوشبختی و همبستگی بشریت شود. بشریت همین جنبش جلیقهزردها و معترضان به مرگ (جورج فلوید) در آمریکا هستند. هیچکدام از آنها پرچم سرخ کمونیسم را در دست نگرفتهاند، فقط دنبال حق و حقوق منطقی و طبیعی خود در قالب قوانین هستند. ما نمیتوانیم برای رسیدن به یک آرمانشهر، بشریت را نفی کنیم. انسان طبقهی متوسط از اندیشمند و متفکر انتظار دارد راهی را به او نشان دهد که خواستههای عادی و طبیعی روزمرهاش را مرتفع کند تا به فلاکت نیفتد.
اکبری دیزگاه هم در واکنش به نوشاد گفت: جالب است که ژیژک برای جنبش والاستریت به آمریکا رفت و برای معترضان سخنرانی کرد ولی در مورد جنبش جلیقهزردها هیچ واکنشی نشان نداد. شاید چون فقط به فقرا اهمیت میدهد نه به طبقهی متوسط.
نوشاد هم جواب داد: نباید طبقهی متوسط را حذف کرد تا فقرا وارد گروه آرمانی مورد نظر ژیژک بشوند. باید فقرا را رساند به طبقهی متوسط. راه معقول تبدیل اقلیت به اکثریت است، نه برعکس.
اکبری دیزگاه ادامه داد: مشکل اینجاست که برای ایدئولوژی کمونیسم (انقلاب) موضوعیت دارد، در حالیکه این معترضان نمیخواهند انقلاب کنند، بلکه فقط دنبال دستیابی به حدأقل نیازهایشان هستند.
نوشاد هم در تأیید وی گفت: بله، درست است. تجربههای بزرگ و شکستخوردهی چین و شوری شاهدی است برای عدم پذیرش این نظریه.
تفکیکناپذیری مراقبت از (خود) و (دیگری) در بحران کرونا
علیرضا سمیعی هم در ادامه افزود: من در طول حدود بیست سال تجربهی فعالیتهای خبرنگاری و پژوهشی در زمینهی سیاسی، شاهد بودم که تمام فعالیتهای فرانهادی به نفع تعداد اندک و خاصی از مردم یا حتی دولتها عمل میکردند. برایم عجیب است که افرادی مانند آگامبن هنوز منتظرند یک نهاد یا ارادهی فراملیتی بهوجود بیاید که همهی مشکلات مردم را حل کند. برای حل کردن مشکلات به تشکیلات و سازمانها نیاز داریم؛ صلحطلبانهترینشان سازمانهایی مانند سازمان ملل و یونسکو هستند. حتی جوایز ادبی و سینمایی هم جزو این سازمانها هستند. من در این بیست سال حتی یک جایزهی فرهنگی ندیدم که سیاسی نباشد. در سازمان ملل هم موضعگیریها و سکوتها همیشه سیاسی بوده و هست؛ مثل سکوتش دربارهی خروج آمریکا از تعهدات محیط زیستی یا محکوم کردن یمن در جنگ میان یمن و عربستان.
من امید زیادی به این نهادهای بینالمللی ندارم ولی فکر میکنم دین و فلسفه همیشه (دیگری) را محترم شمردهاند. من باید داوطلبانه به (دیگری) کمک کنم و این نوع کمک داوطلبانه به دیگری، در واقع کمک به خودم است. در ماجرای کرونا من ماسک میزنم و بهداشت را رعایت میکنم؛ یعنی مراقب از خودم تبدیل میشود به مراقبت از (دیگری). این موضوع در شرایط همهگیری تفکیکناپذیر شده؛ یعنی مراقبت از خودم وابسته شده به مراقبت از دیگری و برعکس. این ایده ابتدا در دین مطرح شده و بعد در فلسفه. در انجیل آمده: «عاشق همسایهات باش.» و امانوئل لویناس فیلسوف میگوید: «(دیگری) همان همسایهای است که باید عاشقت شود.» طرح ایدهی (دیگری همچون خود) یک طرح ابراهیمی است و ایدهی اصلی نهادی مانند (هلال احمر). غیر از فضاهای دینی، در فلسفه بهنحو پیگیرانهای این ایده مطرح میشود. ژیژک هم در کتاب (عالمگیر) مدام به اهمیت (دیگری) تأکید دارد. در همان فصل اول آمده: «من باید (دیگری) را درون خودم و به عنوان جزئی از خودم بپذیرم. هنگام رواداری و محبت نسبت به (دیگری)، این عشق درون خودم منعکس میشود.» سازمان (هلال احمر) بیش از آنکه یک نهاد سیاسی یا بهداشتی باشد، یک نهاد اخلاقی است. فعالیت این سازمان، علیالاصول با طرح (دیگری همچون خود) شروع شده است.
اکبری دیزگاه هم درباره نظرات فلاسفه دنیا درباره کرونا گفت: من نظرات فیلسوفان دنیا را دربارهی کرونا مدام دنبال میکنم و فکر میکنم بهترین نظری که تابهحال دربارهی این همهگیری شنیدهایم، نظر رضا داوری اردکانی است. مثلا دربارهی تفاوت مرگ کرونایی با مرگ غیرکرونایی حرف میزند. جامعهشناسان ما (مانند نعمت الله فاضلی) هم در اینباره نظراتی همسطح با جامعهشناسان معروف دنیا دارند. اما در میان تمام این نظریات سهم دین کمرنگتر بودهاست. مثلا ایتالیا مقر الهیات مسیحی است و با وجود آن همه کشته در اثر کرونا، نظریهای از واتیکان شنیده نشد.
سمیعی هم در خاتمه گفت: بعد از مشروطه، ما ایرانیها تقریبا در تمام زمینهها از غرب عقب افتادهایم. اولین بار است که ما همراه کل جهان با مسئلهای مواجه میشویم و از آنها عقب نیستیم. بهنظر من داوری اردکانی در نظریههایش نسبت به این همهگیری از بقیهی فیلسوفهای دنیا از جمله ژیژک و آگامبن جلوتر است.