یک‌شنبه 27 آبان 1403

آمریکا و روسیه؛ تاریخی از پشت پرده ها!/ وقتی آمریکا آلاسکا را خرید

خبرگزاری مهر مشاهده در مرجع
آمریکا و روسیه؛ تاریخی از پشت پرده ها!/ وقتی آمریکا آلاسکا را خرید

همان‌طور که کارترین دوم تا سال‌ها بعد از انتشار اعلامیه استقلال آمریکا، دولت این‌کشور را به رسمیت نشناخته بود، حالا نوبت آمریکا بود که از به رسمیت‌شناختن دولت روسیه سر باز بزند.

همان‌طور که کارترین دوم تا سال‌ها بعد از انتشار اعلامیه استقلال آمریکا، دولت این‌کشور را به رسمیت نشناخته بود، حالا نوبت آمریکا بود که از به رسمیت‌شناختن دولت روسیه سر باز بزند.

خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و اندیشه _ صادق وفایی: مناقشه فعلی روسیه و اوکراین و درگیری کشورهای مختلف جهان ازجمله آمریکا در آن، بهانه خوبی است تا به کتاب های موجود در این باره سرک بکشیم. یکی از کتاب هایی که می توان در این باره مطالعه کرد، «آمریکا و روسیه؛ تاریخچه رابطه‌ای سرد و پیچیده» نوشته گری وینر است که سال 2018 منتشر شد. ترجمه فارسی این کتاب به قلم فاطمه شاداب شهریور امسال توسط انتشارات ققنوس منتشر شد.

این کتاب نکات تاریخی جالبی را در خود جا داده که در روایت غربی و آمریکایی، صرفا به اشاره گذرا به آن ها بسنده می شود. اما برخی از این حقایق، پشت پرده های مهم و عمیقی دارند. مخاطبی که کتاب های تاریخی دیگری در این زمینه مطالعه کرده باشد، می تواند خط و ربط برخی از همین اتفاقات را پیدا کند. اشارات کتاب می توانند برای مخاطبی که موضوعات تاریخی قرن بیستم را دنبال می کند، جالب باشند؛ ازجمله این که سناتورِ آمریکایی ضدکمونیسم، به دلیل ادعاهای ضدکمونیستی اش، بی سند و مدرک معرفی می شود و روشش هم برای محکوم کردن کمونیست ها، پاپوش دوختن نامیده می شود.

به هر حال کتاب «آمریکا و روسیه» اشارات زیادی دارد که می توان حقیقت را از آن ها استخراج کرد. در مطلبی که در ادامه می آید، قصد داریم با بررسی کتاب مورد اشاره، سرکی به تاریخ روابط آمریکا و روسیه از ابتدا تا امروز بکشیم.

* دوستی دو کشور جدید و بزرگ

در قرن هجدهم صاحب‌نظران به این‌نتیجه رسیدند که قدرت روسیه و آمریکا رو به افزایش است. سیلاس دی دیپلمات آمریکایی در سال 1777 گفته بود روسیه هم مانند آمریکا کشوری جدید است که با سرعت چشمگیری در حال قدرت گرفتن است. درباره روابط دوستانه دو کشور هم، چارلز ای. زیگلر کارشناس امور سیاسی گفته آمریکا و روسیه پیش از قرن بیستم روابط دوستانه و سازنده‌ای داشته‌اند. جان لوئیس گادیس تاریخ‌نگار هم گفته رابطه بین این‌قدرت پایدارترین رابطه دوستانه‌ای بوده که آمریک در قرن نوزدهم با یک قدرت اروپایی داشته است. جمع بندی کتاب «آمریکا و روسیه» این است که این دو کشور بزرگ، پس از جنگ جهانی اول و انقلاب روسیه، دچار اختلاف منافع شدند.

کاترین نیز نه‌تنها رشوه را نپذیرفت بلکه خبر آن را به گوش فرانسویان یعنی دشمنان بریتانیا رساند و انگلستان را رسوا کرد. همان‌طور که اشاره شد کاترین در سال 1789 اعلامیه بی‌طرفی نظامی روسیه را درباره انقلاب آمریکا منتشر کرد که به تشکیل اتحادیه بی‌طرفی نظامی منجر شد. این‌اتحادیه شامل دانمارک، سوئد، پروس، اتریش، پرتغال و کشورهای دیگر شددر ابتدای امر، رابطه امپراتوری روسیه با مهاجرنشین‌های آمریکا، اغلب غیرمستقیم بود و کاترین کبیر با اعلام بی‌طرفی خود، نقش به‌سزایی در به ثمر رسیدن انقلاب آمریکا داشت. او در اتحاد با مهاجران محتاطانه عمل کرد و در عین حال، تمایلی هم برای کمک به انگلستان یعنی دشمن استقلال آمریکا نداشت. در آن‌برهه هم انگلستان و هم مهاجرنشینان آمریکا در پی جلب حمایت کاترین بودند. سال 1775 بود که انگلستان از روسیه خواست برای پشتیبانی از نیروهای انگلیسی حاضر در آمریکا، نیروی کمکی اعزام کند اما کاترین کبیر قاطعانه دست رد به سینه آن‌ها زد. انگلستان هم مجبور شد انعطاف زیادی مقابل روسیه نشان دهد اما نتیجه‌ای نگرفت و در نهایت پیشنهاد رشوه داد. کاترین نیز نه‌تنها رشوه را نپذیرفت بلکه خبر آن را به گوش فرانسویان یعنی دشمنان بریتانیا رساند و انگلستان را رسوا کرد. همان‌طور که اشاره شد کاترین در سال 1789 اعلامیه بی‌طرفی نظامی روسیه را درباره انقلاب آمریکا منتشر کرد که به تشکیل اتحادیه بی‌طرفی نظامی منجر شد. این‌اتحادیه شامل دانمارک، سوئد، پروس، اتریش، پرتغال و کشورهای دیگر شد.

* افتتاح کنسولگری آمریکا در سن پترزبورگ

کنسولگری آمریکا در سال 1803 در سن‌پترزبورگ افتتاح شد. با این حال روابط معمول دیپلماتیک بین دو کشور تا سال 1809 برقرار نشد. اما تجارت دو کشور که از زمان اعلامیه بی‌طرفی نظامی آغاز شده بود، در این‌برهه افزایش و طی سال‌های قرن نوزدهم توسعه پیدا کرد. در ادامه با نجات کشتی تجاری آمریکایی فیلادلفیا از دست دزدان دریایی که توسط روسیه انجام شد، روابط دوستانه‌ای بین رهبران دو کشور برقرار شد. به این‌ترتیب روسیه، آمریکا را به رسمیت شناخت و در همان سال 1809 جان کوئینسی آدامز به‌عنوان اولین سفر آمریکا در روسیه منصوب شد. سال 1832 هم اولین توافقنامه تجاری و دریانوردی بین دو کشور منعقد شد. با این‌توافقنامه، امتیازات دوجانبه زیادی بین دو طرف رد و بدل شد؛ ازجمله این‌که روس‌ها و آمریکایی‌ها اجازه داشتند در سرزمین یکدیگر به شکار، تله‌گذاری و ماهیگیری بپردازند. البته برخی از محققان تاریخ معتقدند این‌توافقنامه بیشتر به نفع آمریکا بوده تا روسیه.

کاترین دوم (کاترین کبیر)

* فروش آلاسکا به آمریکا

در قرن نوزدهم، سرزمینی که امروز آلاسکا نامیده می‌شود، متعلق به روسیه بود. روس‌ها همچنین در بخش‌هایی از شمال غربی آمریکا - از ایالات واشینگتن و اورگان تا شمال کالیفرنیا - هم سکونت داشتند. روسیه در سال 1867 آلاسکا را به آمریکا فروخت تا بتواند بر گسترش قلمرو خود در اوراسیا تمرکز داشته باشد. وزارت امور خارجه آمریکا برای خرید آلاسکا 7/2 میلیون دلار پرداخت. اغلب تاریخ‌نگاران دوران فروش آلاسکا را نقطه اوج روابط دوستانه آمریکا و روسیه می‌دانند که در قرن نوزدهم رخ داد و می‌گویند پس از آن، روابط این دو ابرقدرت نوظهور افول کرد تا زمانی که انقلاب روسیه فرا رسید.

* روسیه و جنگ داخلی آمریکا

امپراتوری روسیه مانند دوران انقلاب آمریکا، در جنگ داخلی این‌کشور هم مداخله مستقیم نکرد. اما سایه حضورش در اتفاقات حس می‌شد. روسیه در این‌جنگ طرفدار ایالات متحده (نیروهای شمال) بود و مقابل ایالات ائتلافی (جنوب) بود. امپراتوری روسیه در آن‌برهه از فرانسه و انگلستان که درصدد بودند در صورت شکست شمال از جنوب، سرزمین‌هایی از شمال آمریکا را تصرف کنند، دل خوشی نداشت. چون به تازگی در جنگ کریمه از این دو قدرت اروپایی شکست خورده بود. اما به هرحال از دخالت مستقیم در جنگ داخلی آمریکا پرهیز کرد. «آلکساندر دوم، تزار روسیه طرح‌های فرانسه و بریتانیا را برای مداخله در جنگ نپذیرفت. او همچنین از به رسمیت شناختن ایالات جنوبی سر باز زد. در سال 1863، در لهستان شورشی علیه امپراتوری روسیه رخ داد و فرانسه از ایالات متحده دعوت کرد تا در جنگ مقابل روسیه به آن‌ها بپیوندد. ایالات متحده با وجود همدردی با لهستانی‌ها دعوت فرانسه را رد کرد و همچنان سیاست عدم مداخله در اروپا را پیش گرفت و به صحنه جنگ علیه روسیه وارد نشد.» (صفحه 23)

* شروع افول رابطه دو کشور؛ یهودیان و ماجرای منچوری

اما با بازگشت به بحث شروع افول روابط دو کشور، نویسنده کتاب «آمریکا و روسیه» دو دلیل عمده را به‌عنوان اسباب جدایی روسیه و آمریکا برشمرده است؛ رفتار روس‌ها با یهودیان و مشاجره بر سر منچوری. آمریکایی‌ها همچنین درباره وضعیت زندانیان سیاسی در سیبری هم معترض بودند. درباره آزار و اذیت یهودیان، روسیه در مقابل عصبانیت آمریکایی‌ها گفت این کشور نمی تواند با وجود ظلم هایی که در قلمروی خودش به سیاهپوستان، ایرلندی ها و آسیایی ها می شود و آن ها را قربانی آزار و اذیت و تبعیض اجتماعی می کند، مدعی اخلاقیات باشد و به خاطر یهودی ها هیاهو کند. طبق روایت رسمی تاریخ غربی ها، در همین‌دوره بود که یهودیان زیادی از روسیه به آمریکا مهاجرت کردند. این مهاجرت‌ها دسته‌دسته انجام شد و در آن‌ها افراد متنفذ و ثروتمندی چون جیکوب شیف وارد آمریکا شدند.

جیکوب شیف سرمایه دار یهودی که از روسیه به آمریکا مهاجرت کرد

طبق روایت رسمی تاریخ غربی ها، در همین‌دوره بود که یهودیان زیادی از روسیه به آمریکا مهاجرت کردند. این مهاجرت‌ها دسته‌دسته انجام شد و در آن‌ها افراد متنفذ و ثروتمندی چون جیکوب شیف وارد آمریکا شدند. یهودیانی که به آمریکا وارد شدند، تلاش‌های زیادی برای اعتراض به اقدامات روسیه علیه یهودیان انجام دادند و در نتیجه این‌اقدامات بود که دولت ایالات متحده، پیمان دریانوردی و تجارت سال 1832 را لغو کرد که این‌اقدام توسط روس‌ها خصمانه تلقی شدیهودیانی که به آمریکا وارد شدند، تلاش‌های زیادی برای اعتراض به اقدامات روسیه علیه یهودیان انجام دادند و در نتیجه این‌اقدامات بود که دولت ایالات متحده، پیمان دریانوردی و تجارت سال 1832 را لغو کرد که این‌اقدام توسط روس‌ها خصمانه تلقی شد.

در زمینه مناقشه منچوری هم، گری وینر در کتابش به این‌مساله اشاره کرده که آمریکا در سال 1902 با ژاپن علیه روسیه متحد شد. در شب هشتم فوریه 1904 هم ژاپن حمله غافلگیرانه خود را به ناوگان روسیه در شرق دور آغاز کرد. وقتی پیمان صلح در سال 1905 با میانجی‌گری روزولت منعقد شد، روس‌ها به منچوری شمالی محدود شدند. روسیه در جنگ با ژاپن شکست خورد که یکی از علت‌هایش جیکوب شیف همان یهودی مهاجر از روسیه به آمریکا بود. شیف که با مهاجرت، تبدیل به یک سرمایه‌گذار آمریکایی شده بود، با داشتن ارتباطات بانکی قوی خود، مانع از این شد که روسیه بتواند برای تامین هزینه‌های جنگ خود، وام بگیرد.

* جنگ جهانی اول و جنگ داخلی روسیه

در سال‌های جنگ جهانی اول و جنگ داخلی روسیه، آمریکا نتوانست علی‌رغم سیاست اعلام‌شده‌اش مبنی بر عدم دخالت در درگیری‌های خارجی، از مداخله در امور کشورهای اروپا و روسیه خودداری کند. در نتیجه وقتی جنگ داخلی روسیه در سال 1922 به پایان رسید، این دو کشور، دیگر دوستان قدیمی نبودند.

اگر بحث‌های انقلاب روسیه را خلاصه کرده و تکرارشان نکنیم، بلشویک‌ها از جنگ جهانی اول کناره گرفتند و سال 1917 وقتی آمریکا وارد جنگ شد، بار سنگین ترک نبرد توسط روسیه را روی شانه خود احساس کرد. «به عبارت دیگر، متفقین حس می‌کردند بلشویک‌ها به آن‌ها خیانت کرده‌اند.» (صفحه 34) همان‌طور که کارترین دوم تا سال‌ها بعد از انتشار اعلامیه استقلال آمریکا، دولت این‌کشور را به رسمیت نشناخته بود، حالا نوبت آمریکا بود که از به رسمیت‌شناختن دولت روسیه بعد از تزارها، یا آن‌طور که خودشان پس از سال 1922 آن را اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی نامیدند، سر باز بزند.

یکی از اشارات مهمی که در کتاب «آمریکا و روسیه» وجود دارد به فرازی مربوط است که نویسنده در آن می گوید، پس از تسلیم روس‌ها در جنگ جهانی اول مقابل آلمانی‌ها، هرج و مرج در روسیه آغاز شد و اضافه می کند «بلشویک‌ها در داخل کشور دشمنان زیادی داشتند.» (صفحه 35) اما نویسنده با بیان همین مساله از کنار آن عبور می کند و اشاره ای به مسائل پشت پرده تاریخ نمی کند؛ مثلا این که به قول لوئیس مارشالکو نویسنده کتاب «فاتحین جهانی» بلشویک ها و در کل مارکسیست ها، ریشه در یهودیت داشتند و رفقای کاپیتالیست و سرمایه دارشان در آمریکا، در آن سوی دنیا از آن ها حمایت می کردند و به طور متقابل یهودیان شرق، حامی کم کیشان خود در غرب عالم بودند. بنابراین باید بگوییم این که حکومت بلشویک ها در ابتدای راه در روسیه، با وجود دشمنان زیاد از هم نپاشید، مربوط به همان حمایت و دست پنهانی حکومت جهانی یهود دارد که البته در کتاب «آمریکا و روسیه» اشاره ای به آن نشده است.

گواه دیگرمان، اشاره معنادار نویسنده کتاب به «لنین و رفقای کمونیستش» است که فقط برای روسیه نمی‌جنگیدند. چون «آن‌ها معتقد بودند کمونیسم مورد نظرشان در سراسر دنیا پراکنده می‌شود، چه بسا این اتفاق از آلمان شروع می‌شد...» (صفحه 35) و این نکته ازجمله مسائلی است که مارشالکو در «فاتحین جهانی» به آن اشاره کرده است.

* انقلاب اکتبر اعزام سربازهای آمریکایی به روسیه

وودرو ویلسون رئیس‌جمهور وقت آمریکا در زمان بروز هرج‌ومرج‌های پس از انقلاب روسیه، دو گروه سرباز به این‌کشور اعزام کرد. یک‌گروه از سربازان آمریکایی به آرخانگلسک در شمال و عده‌ای دیگر به سرزمین‌های سرد و برهوت سیبری در شرق فرستاده شدند. گری وینر می گوید هدف ماموریت این سربازها مبهم بود ولی ویلسون دلایل محکمی برای اعزام آن ها به روسیه داشت. مهم‌تر از همه این‌که در ابتدای جنگ هرچند آمریکایی‌ها مستقیما وارد جنگ نشده بودند، حدود یک میلیارد دلار سلاح به روس‌ها داده بودند.

در برشماری علل رفتار ویلسون گفته می شود او در پایان جنگ، نگران بود سلاح‌ها و کمک های آمریکا، دست افراد ناباب بیفتد. همچنین می‌ترسید ژاپن از فرصت به دست آمده به‌دلیل جنگ و هرج‌ومرج داخلی روسیه استفاده کرده و دوباره منچوری را تصرف کند. اشاره دیگر معنادار تاریخی این کتاب مربوط به رفتار متناقض ویلسون است که نمی‌خواست حکومت روسیه در دست بلشویک‌ها باشد اما به آمریکایی‌ها دستور داده شده بود اکیدا با بلشویک‌ها نجنگند. با این حال، سرانجام مجبور به این کار شدند و تلفات زیادی هم در درگیری با بلشویک ها متحمل شدند. این‌کار خصومت بلشویک‌ها را برانگیخت. «ادامه جنگ بین ارتش سرخ، ارتش سفید، ارتش سبز، ژاپنی‌ها، چک‌ها و نیز حضور قوای کشورهای بریتانیا، کانادا، فرانسه، ایتالیا و چین در جبهه شرقی مستقر در روسیه سبب شده بود تا این‌کشور وضعیتی آشفته پیدا کند.»

جالب است که در اروپای دوران جنگ جهانی اول، یک جنگ بزرگ در داخل روسیه جریان داشت که همه در آن حضور پیدا کرده بودند و آمریکا و غربی‌ها مرتب در آتش آن می دمیدند. شاید باید ردپای این اتفاقات و دمیده شدن در آتش این جنگ را هم در حکومت جهانی یهود که مورد اشاره مارشالکوست، جستجو کرد.

به هرحال در مدت حضور سربازان آمریکایی در روسیه، جنگ جهانی اول به پایان رسید و آلمانی‌ها تسلیم متفقین شدند و پیمان صلح ورسای روز 28 ژوئن 1919 امضا شد. به این ترتیب بهانه اصلی حضور سربازان آمریکایی در روسیه که تقسیم قوای نیروهای مرکزی بود، از بین رفت اما سربازان آمریکایی تا سال 1920 در روسیه ماندند.

وودرو ویلسون

* دوران اول وحشت سرخ

حکومت بلشویک‌ها در شوروی، از دور برای برخی از آمریکایی‌ها جذاب بود و سال 1919 اولین‌حزب کمونیست آمریکا تشکیل شد. آشفتگی‌هایی که از پی این اتفاق در آمریکا رخ دادند، طبق تاریخ رسمی غرب وحشت سرخ اول خوانده می‌شوند که تا مه 1920 ادامه پیدا کرد. دوران وحشت سرخ اول که واکنش شدید و تهاجمی دولت آمریکا، هیجان رسانه‌ها و وحشت عمومی را علیه کمونیسم در پی داشت، باعث شد تصویری کلیشه‌ای از بلشویک‌ها به شکل مردانی ریشو، تشنه خون، بمب‌گذار و معتقد به عشق آزاد در افکار عمومی مردم آمریکا شکل بگیرد. در این‌دوران افرادی مانند میچل پالمر دادستان کل آمریکا از شرایط به وجود آمده، به‌عنوان فرصتی سیاسی برای خود استفاده کردند.

یک اشاره معنادار دیگر کتاب «آمریکا و روسیه» درباره دوران وحشت سرخ اول و همین بهره برداری سیاستمداران و دولت های در سایه از آن است: «در یک کلام، عملکرد آن‌ها (پالمر و دیگر سیاستمداران آمریکایی ضد وحشت سرخ) فرق چندانی با عملکرد بلشویک‌هایی که محکوم‌شان می‌کردند، نداشت.» (صفحه 38) در ادامه این‌اتفاقات هشدارهای پالمر به شوخی احمقانه تعبیر شد و آشفتگی‌های ناشی از وحشت سرخ از میان رفت که شاید همین احمقانه تعبیر شدن هم جزئی از نقشه و برنامه ای از پیش تعیین شده باشد. «حتی در اکتبر همان سال هنگامی که در نتیجه عملیات بمب‌گذاری آنارشیست‌ها انفجارهایی صورت گرفت، مردم آرامششان را حفظ کردند.» (همان)

در دهه 1920 روابط دو کشور شوروی و آمریکا بیشتر در زمینه اقتصادی بود. با وجود پایان گرفتن دوره وحشت سرخ اول، دولت آمریکا همچنان به اتحاد شوروی بدگمان بود اما صادرات آمریکا به شوروی در سال 1925 بیش از 68 میلیون دلار بود که از هر کشور دیگری بیشتر بودنکته جالب درباره تاریخ آمریکا و شوروی این است که در دوران رکود بزرگ اقتصادی ایالت متحده، جاذبه کمونیسم به اوج رسید و روشنفکرهای آزادی‌خواه جذب فلسفه کمونیسم شدند. یعنی در دهه 1930 اتحاد شوروی از نظر تندروهای غربی، کعبه آمال و امید جهان برای رهایی بود. در همین زمینه می توانیم به مطالب دیگری از کتاب «فاتحین جهانی» اشاره کنیم که رکود بزرگ اقتصادی آمریکا را هم دستپخت حکومت جهانی یهود می داند. باز هم جالب است که «برخلاف انتظارات، آمریکایی‌های راست‌گرا و میانه‌رو در این دوران به تهدید کمونیسم واکنش شدیدی نشان ندادند. چنان‌که بویل می‌گوید در دهه 1930 ترس جنون‌آمیز از کمونیسم در آمریکا چندان چشمگیر نبود. حتی وقتی عضویت در حزب کمونیست به حداکثر رسید و کمونیست‌ها بیشترین نفوذ را در دولت پیدا کردند، برخلاف اواخر دهه 1940 و اوایل دهه 1950 که کمونیست‌ها نفوذ کمتری هم داشتند، وحشت سرخ حکمفرما نشد.» (صفحه 39)

یکی از ظاهرسازی های بین آمریکا و شوروی در آن دوره، این است که آمریکا، اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی را به رسمیت نمی شناخت. اما باز هم جالب است که فرانکلین دی. روزولت پس از به قدرت رسیدن در سال 1933 و انتصاب به عنوان رئیس جمهور آمریکا، شوروی را به رسمیت شناخت؛ رئیس جمهوری که مارشالکو او را یهودی و منتصب آن ها می داند. نکته عجب و قابل تاملی که نویسنده کتاب «آمریکا و روسیه» به آن اشاره می کند، این است که آمریکا همواره از سران شوروی ناخشنود بود ولی با مردم روسیه احساس همدردی می‌کرد. «طی سال‌های 1921 تا 1923 اداره امداد آمریکا نیم‌میلیون تن مواد غذایی و دارویی در اختیار میلیون‌ها شهروند شوروی قرار داده بود. اما این‌کار کمکی بود به بلشویک‌ها و امکان تداوم حکومت وحشت استالین را فراهم آورده است. در دهه 1920 روابط دو کشور شوروی و آمریکا بیشتر در زمینه اقتصادی بود. با وجود پایان گرفتن دوره وحشت سرخ اول، دولت آمریکا همچنان به اتحاد شوروی بدگمان بود اما صادرات آمریکا به شوروی در سال 1925 بیش از 68 میلیون دلار بود که از هر کشور دیگری بیشتر بود.» (صفحه 39)

روزولت برای به رسمیت شناختن شوروی شرط گذاشته بود؛ این که شوروی باید تبلیغاتش را در آمریکا قطع و بازپرداخت بدهی‌هایش را آغاز کند. اما شوروی هیچ‌کدام از آن‌ها را انجام نداد و به رسمیت هم شناخته شد.

* جنگ جهانی دوم

در اکتبر سال 1941 یعنی سالی که هیتلر علیه آمریکا اعلام جنگ کرد، آمریکا تجهیزاتی معادل یک‌میلیارد دلار به روسیه اختصاص داد. آمریکا بعد از ورود به جنگ جهانی دوم دیگر می‌توانست بدون تظاهر به حفظ بی‌طرفی به‌طور منظم و آشکار به روسیه کمک کند. اشاره نویسنده کتاب به همین مساله که آمریکا تظاهر را کنار گذاشت، ازجمله فرازهای واقعگرا و بی تعارف این اثر است. یکی دیگر از این دست مطالب گری وینر در این کتاب، این است که پس از حمله آلمان به شوروی، بعضی از مردم سرزمین‌های فتح‌شده توسط آلمان ازجمله اوکراینی‌ها که استالین آن‌ها را در دهه 1930 تا سر حد مرگ گرسنه نگه داشته بود، از قوای آلمانی استقبال کردند. بنابراین آلمانی ها همه جا هم متجاوز و خونخوار نبوده اند.

در اکتبر سال 1941 یعنی سالی که هیتلر علیه آمریکا اعلام جنگ کرد، آمریکا تجهیزاتی معادل یک‌میلیارد دلار به روسیه اختصاص دادبه هرحال، در اکتبر سال 1942 بخش بزرگی از استالینگراد به تصرف نیروهای آلمانی درآمد. اما استالین یک‌سال پیش‌تر که بخش‌های غربی کشورش مورد تهاجم آلمان قرار گرفت، دستور داده بود میلیون‌ها روس به سمت شرق، به ناحیه کوهستانی اورال کوچ کنند که از دسترس نازی‌ها دور باشند. این‌روس‌های مورد اشاره همان یهودیانی هستند که لوئیس مارشالکو در کتاب «فاتحین جهانی» به آن‌ها اشاره کرده و گفته با پایان جنگ جهانی دوم و شکست آلمان، از پشت کوه‌ها بیرون آمده و مناصب و وظیفه و قلع و قمع آلمانی‌ها را به عهده گرفتند. اشاره معنادار دیگر گری وینر از این قرار است که با وجود کمک‌های آمریکا و انگلستان به شوروی، روس‌ها عمدتا از منابع داخلی استفاده می‌کردند. گفته می‌شود در طول جنگ جهانی دوم، بین نیروهای متفقین، روس‌ها بیشترین تلفات را داشتند. کمک‌های متفقین هم به شوروی که به 11 میلیارد دلار رسید، باعث تقویت این‌کشور شد.

سرباز روس و سرباز آمریکایی - جنگ جهانی دوم / یک تصویر کنایی از همبستگی پشت پرده کمونیسم و کاپیتالیسم

* پس از جنگ دوم در روزهای جنگ سرد

نویسنده کتاب «آمریکا و روسیه» اشاره معنادار مهمی هم درباره مرگ استالین دارد. لوئیس مارشالکو در ابتدای کتاب «فاتحین جهانی» گفته، مطابق گزارش‌های قابل اعتماد منابع جاسوسی آمریکا و انگلیس، در مکالمات عمومی داخل خانه استالین، معمولا از زبان یهودی استفاده می‌شد. این‌نویسنده فرازی در کتاب خود دارد که پرده از این‌واقعیت برمی‌دارند که هیتلر به واقع جلوی نَفَس و پیشروی دولت جهانی یهود را گرفته بود؛ این‌که «ایمان استالین به یهودی‌ها وقتی دچار تردید و لرزش شد که وقتی لشکریان هیتلر به خطوط آهن اطراف مسکو رسیدند، او به چشم خود دید که 500 هزار یهودی مسکو، دچار ترس و وحشت عجیبی شده و پا به فرار می‌گذاشتند و انقلاب عظیم و شکوهمند بلشویک را که این همه برای آن‌ها مفید بود، بی‌دفاع رها کرده و می‌گریختند.» (فاتحین جهانی. صفحه 413) مارشالکو ضمن این‌که از ارتباط نزدیک و صمیمی خروشچف با خانواده لازار کاگانویچ و دیگر یهودیان پرده‌برداری می‌کند، درباره مرگ مشکوک استالین هم مطالبی در کتاب خود دارد؛ این‌که وقتی استالین تصمیم گرفت به ترکیب یهودیان شوروی دست بزند، ناگهان همه رهبران شوروی مقابلش موضع گرفتند و طبق روایت اولیه، مخالفت‌های شدید با او، باعث عصبانیت و سکته قلبی‌اش شد. اما مارشالکو تذکر داده که استالین در ماه مارس 1953 درگذشت نه ماه فوریه. به این‌ترتیب شاید مرگش فقط به خاطر آن سکته قلبی نبوده و عامل دیگری هم در مرگش دخالت داشته است؛ چیزی مثل یک ضربه خنجر یا گلوله تفنگ یا سم.

گری وینر در اشاره معناردار خود می گوید تاریخ‌نگاران زیادی باور دارند اگر استالین در سال 1953 نمی‌مرد، دوره دیگری از حکومت وحشت را در شوروی برقرار می‌کرد.

اشارات معنادار دیگر کتاب درباره استفاده از بمب اتمی توسط آمریکا در بمباران هیروشیما و ناکازاکی است؛ در حالی که ژاپنی‌ها در حال شکست بودند و برای شکست شان، نیازی به استفاده از بمب اتمی نبود. نویسنده کتاب «آمریکا و روسیه» می‌گوید برخی از مورخان معتقدند ترومن (رئیس جمهور وقت آمریکا) از این سلاح استفاده کرد تا پیام روشنی به شوروی بدهد. طبق نوشته های مارشالکو در «فاتحین جهانی» ترومن تنها رئیس‌جمهور غیریهودی آمریکا بود و این‌جمله هم از او در کتاب «آمریکا و روسیه» نقل شده که بمب اتمی قطعا حکم چماقی را خواهد داشت که با آن می‌تواند دولتمردان شوروی (یعنی یهودیان شرق عالم) را سر جایشان بنشاند.

گری وینر در کتاب خود نوشته ایجاد واحد پول جدید آلمان یعنی مارک در سال 1948 دیگر کاسه صبر شوروی را لبریز کرد و باعث شد راه‌های ورودی و خروجی برلین را مسدود کند. محاصره برلین هم باعث تسریع تشکیل سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) در سال 1949 شد. شوروی هم در پاسخ به تشکیل پیمان ناتو، در سال 1949 شورای تعاون اقتصادی (کُمِکان) و در سال 1955 سازمان پیمان ورشو را تشکیل داددر سال 1947 جورج اف کنان کارشناس امور روسیه مقاله‌ای در مجله سیاست خارجی منتشر کرد که در آن، راهکار بازدارندگی بلندمدت، همراه با شکیبایی ولی در عین حال سرسختانه و هوشیارانه در مقابل تمایلات توسعه‌طلبانه شوروی را پیشنهاد داده بود. چون معتقد بود با گذر زمان کمونیسم تحلیل می‌شود و شوروی از درون می‌پاشد. شاید باید این موضوع را هم یکی دیگر از اشارات معنادار کتاب «آمریکا و روسیه» دانست. چون سوالی که پیش می آید، این است که جورج اف کنان چگونه توانسته آینده کمونیسم و بلوک شرق را به این خوبی پیش بینی کند؟

ترومن با رویکردی که داشت (دکترین ترومن) 400 میلیون دلار به یونان و ترکیه کمک کرد تا بتوانند مقابل کمونیسم مقاومت کنند. چون با افوال امپراتوری بریتانیا، آمریکا بود که نقش حامی اصلی دموکراسی را در دنیا ایفا می‌کرد. در آن دوران، سیاست انزواگرایی جای خود را به انترناسیونالیسم (فراملی‌گرایی) داده بود و آمریکا به بازیگر اصلی عرصه روابط بین‌الملل تبدیل شده بود؛ نقشی که به‌قول نویسنده کتاب تا امروز رهایش نکرده است. آمریکا حتی طرح مارشال را (اعطای پول به کشورهای اروپایی برای خرید کالاهای آمریکایی و سرپا شدن دوباره) به روس‌ها پیشنهاد کرد که البته نپذیرفتند. زمانی که کنگره آمریکا در حال بررسی این‌طرح بود، کمونیست‌ها، دولت چکسلواکی را سرنگون کردند.

کمک‌های آمریکا سبب شد اروپا در مسیر بازسازی قرار بگیرد، جلو گسترش کمونیسم گرفته شود، و آمریکا به عنوان ابرقدرت جهانی معرفی شود. طرح مارشال در بازسازی اروپا چنان موفق عمل کرد که طبق روایت رسمی غربی ها، موجب نگرانی شوروی شد. گری وینر در کتاب خود نوشته ایجاد واحد پول جدید آلمان یعنی مارک در سال 1948 دیگر کاسه صبر شوروی را لبریز کرد و باعث شد راه‌های ورودی و خروجی برلین را مسدود کند. محاصره برلین هم باعث تسریع تشکیل سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) در سال 1949 شد؛ سازمانی به رهبری آمریکا که شامل کشورهای دموکراتیکی می‌شد که برای محافظت از هم مقابل تهدید شوروی متحد شده بودند. از سال 2017 به این‌سو، تعداد اعضای این‌پیمان، 29 کشور است. شوروی هم در پاسخ به تشکیل پیمان ناتو، در سال 1949 شورای تعاون اقتصادی (کُمِکان) و در سال 1955 سازمان پیمان ورشو را تشکیل داد. در سال 1949 کنترل چین هم به دست کمونیست‌ها افتاد که به ائتلاف چین و شوروی انجامید و در سال 1950 کره شمالی با کمک شوروی به کره جنوبی که تحت حمایت آمریکا بود، حمله کرد.

در فرازهایی از کتاب «آمریکا و روسیه» به نیکیتا خروشچف اشاره شده که در دوران رهبری و زمام داری اش در شوروی، سیاست استالین زدایی را در پیش گرفت. اسناد تاریخی و نوشته های مارشالکو در «فاتحین جهانی» می گویند خروشچف هم یک چهره نزدیک به یهود بود. او سیاست استالین زدایی و به ظاهر استبدادزدایی را آغاز کرد اما به فاصله کمی از این کار، در سال 1956 تانک های شوروی را برای سرکوب قیام مردمی مجارستان، به این‌کشور اعزام کرد. شوروی در سال 1960 یک هواپیمای جاسوسی آمریکایی U2 را ساقط کرد. دو رویداد مهم دیگر در روابط آمریکا و شوروی در دوران جنگ سرد، یکی پرتاب موشک اسپوتنیک یعنی ماهواره بدون سرنشین روسی بود که سال 1957 انجام شد و در مدار زمین قرار گرفت؛ و دیگری بحران موشکی کوبا در سال 1962 که به آن خواهیم پرداخت.

یکی دیگر از مسائل معنادار در کتاب «آمریکا و روسیه» مربوط به مساله فرصت سازی های شوروی برای آمریکاست. در همین زمینه است که نقل قولی از توماس ای. بیلی در این کتاب درج شده که تهدید کمونیسم را موجب انقلابی در سیاست خارجی آمریکا عنوان کرده بود. در نتیجه رفتارهای شوروی بود که سیاست عدم مداخله آمریکا، به مداخله گری تبدیل شد. طرح مارشال سیاست مداخله را گسترش داد و با وجود ناتو سیاست عدم تعهد رنگ باخت. بیلی هم در نکته ای مهم درباره آن دوره، نوشته بود سیاست‌های جدید آمریکا بیشتر تحت تاثیر مردان کرملین بود تا رجال واشینگتن. که این هم اشاره معنادار مهمی است. چون مارشالکو در فرازهایی از کتاب «فاتحین جهانی» نوشته در دوران جنگ سرد و مسابقه تسلیحاتی هسته ای، یهودیان شرق و غرب یعنی شوروی و آمریکا مشغول زورآزمایی شدند.

یکی از ظاهرسازی های مهمی که باعث سوءاستفاده و بهره برداری سیاستمداران و دولت های پشت پرده شد، و به واسطه وجود کمونیسم و شوروی هم به اجرا رسید، ترس از نابودی هسته ای است که در آن دوران، همیشه در آمریکا وود داشت. به این ترتیب که علاوه بر تبلیغات گسترده ضدکمونیستی، در مدارس آمریکا روش‌های پناه‌گرفتن در زمان انفجار هسته‌ای آموزش داده می‌شد و مردم در زیرزمین‌ها و حیاط پشتی خانه‌هایشان، پناهگاه‌های ضدهسته‌ای ساخته بودند. اشاره معنادار و کنایی مهمی که در این باره در کتاب «آمریکا و روسیه» وجود دارد، این است که برخی تاریخ نویسان می گویند ترومن با بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی، بیش از این‌که دولت ژاپن را هدف گرفته باشد، شوروی را هدف قرار داده بود. و این حرف ناظر به همان جنگ قدرت یهودیان شرق و غرب در زمینه سلاح هسته ای است. در همین زمینه نقل قول بسیار جالب و معناداری از آلبرت انیشتین دانشمند یهودی آلمانی در کتاب پیش رو نقل شده که حقایق پنهان زیادی را در خود جا داده است. انیشتین درباره بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی، در اظهار نظری که محکوم کننده اقدام ترومن است، گفته بود: «اگر رئیس‌جمهور روزولت هنوز زنده بود هیچ‌کدام از این‌اتفاقات رخ نمی‌دادند. او چنین عملی را ممنوع می‌کرد.» (صفحه 58) چنین اظهارنظری رئیس جمهور غیریهودی آمریکا یهودی ترومن را محکوم و رئیس جمهور یهودی یعنی روزولت را بالا می برد.

همان طور که می دانیم، برتری اتمی آمریکا در برهه پایانی جنگ جهانی دوم، چندان نپایید چون گروهی از جاسوسان کمونیست و البته یهودی آمریکایی، ازجمله زوج جولیوس و اِتل روزنبرگ و کلاوس فوکس فیزیکدان یهودی متولد آلمان، اطلاعات محرمانه آمریکا را در زمینه بمب هسته ای به شوروی منتقل کردند. به این‌ترتیب طبق همان ماجرای زورآزمایی یهودیان شرق و غرب، اولین آزمایش بمب هسته‌ای شوروی 29 اوت 1949 انجام شد. این‌سلاح هسته‌ای مشابه نمونه آمریکایی‌اش بود. با این آزمایش، مسابقه هسته‌ای بین دو کشور شروع شد. در سال 1952 آمریکایی‌ها سلاح قدرتمندتری ساختند که بمب هیدروژنی نام داشت و البته شوروی هم کمی بعد به آن دست پیدا کرد. در ادامه «عبارت نابودی حتمی طرفین برای تشریح سیاست سلاح‌های هسته‌ای آمریکا و شوروی در اواخر جنگ دوره سرد به کار می‌رفت. هیچ‌یک از دو کشور زیر بار خطر حمله مستقیم به طرف مقابل نمی‌رفت و در نتیجه جنگ‌های نیابتی در کشورهای دیگر مثل کره، ویتنام، نیکاراگوئه و افغانستان بین نیروهای کمونیست و سرمایه‌داری صورت می‌گرفت.» (صفحه 59)

هواپیمای جاسوسی U2 آمریکا که توسط شوروی ساقط شد

* دوران دومین وحشت سرخ

گفته می شود دومین دوران وحشت سرخ، به واسطه تحقیقات جوزف مک‌کارتی سناتور ایالت ویسکانسین در سال 1950 شروع شد. مک کارتی ادعا کرد فهرستی از 205 نفر از کارکنان وزارت خارجه آمریکا را در اختیار دارد که عضو حزب کمونیست اند. کمیته بررسی فعالیت‌های ضدآمریکایی به رهبری مک‌کارتی ابتدا روی فعالیت‌های چپ‌گرایانه افراد مهم هالیوود متمرکز شد. و همین تمرکز اولیه روی هالیوود هم جای تامل و تفکر دارد. چون یهود بین الملل تا آن تاریخ کاملا هالیوود را در دست داشت.

نویسنده کتاب «آمریکا و روسیه» با مخالفان مک کارتیسم هم دردی می کند و می گوید در این دوران، صدها نفر به ظن کمونیست‌بودن به زندان انداخته شدند و بسیاری از دست‌اندرکاران هالیوود که حاضر نشدند نام افراد دیگر را افشا کنند، در فهرست سیاه قرار گرفتند و دیگر نتوانستند در سینما کار کنند. نویسنده از لفظ «آثارِ سوء» برای دوران مک‌کارتی استفاده کرده است.

* جنگ خلیج خوک‌ها و بحران موشکی کوبا

در ادامه اتفاقات، دوایت آیزنهاور جانشین ترومن، دستور اجرای عملیات سِری سرنگونی رژیم کمونیستی فیدل کاسترو را با همراهی کوبایی‌های در تبعید تصویب کرد. اما عملیات آمریکا با عنوان خلیج خوک‌ها شکست خورد. پیتر جی بویل در این‌باره نوشت اعتبار آمریکا با حمله به یک کشور کوچک همسایه که نقض آشکار قوانین بین‌المللی بود به‌شدت خدشه‌دار شد؛ حمله‌ای که با شکستی مفتضاحانه همراه بود. پس از این‌شکست که شوروی خود را برای انجام هرکاری و هر اقدام تلافی‌جویانه‌ای محق می‌دید، تسلیحات هسته‌ای اش را در کوبا یعنی نزدیک آمریکا مستقر کرد و بحران موشکی کوبا آغاز شد.

در نتیجه مذاکرات محرمانه بین دو کشور آغاز شد و در طول مذاکرات، شوروی یک هواپیمای جاسوسی آمریکا را با راکت سرنگون کرد و در اقدام متقابل، یک‌کشتی آمریکایی هم یک زیردریایی شوروی را با انداختن بمب زیرآبی منهدم کردبا شروع بحران، آمریکا از شوروی خواست موشک‌ها و تسلیحات هسته‌ای خود را از کوبا خارج کند ولی مقامات شوروی می‌گفتند این‌تسلیحات صرفا جنبه دفاعی دارند. در نتیجه مذاکرات محرمانه بین دو کشور آغاز شد و در طول مذاکرات، شوروی یک هواپیمای جاسوسی آمریکا را با راکت سرنگون کرد و در اقدام متقابل، یک‌کشتی آمریکایی هم یک زیردریایی شوروی را با انداختن بمب زیرآبی منهدم کرد. سرانجام پس از فراز و فرودهای بسیار در مذاکرات، شوروی موافقت کرد موشک‌های خود را از کوبا خارج کند؛ به‌شرطی که آمریکا هم موشک‌های خود را از ترکیه و ایتالیا جمع کند. اما در مجموع، بحران موشکی کوبا با عقب نشینی شوروی به پایان رسید.

* جنگ ویتنام

مناقشه بعدی آمریکا و شوروی سر جنگ ویتنام پیش آمد که در آن، ارتش خلق ویتنام شمالی و ویت‌کنگ‌ها (شورشیان ویتنام جنوبی) علیه حکومت ویتنام جنوبی و آمریکا می‌جنگیدند. در سال 1967 تقریبا نیم‌میلیون سرباز آمریکایی در ویتنام حضور داشتند. در این‌جنگ نیابتی، آمریکا به ویتنام جنوبی و شوروی به ویتنام شمالی کمک می‌کرد. اطلاعات طبقه‌بندی مشخص کردند 3 هزار سرباز شوروی در جنگ ویتنام جنگیده‌اند. موشک‌های زمین به هوای شوروی هم صدمات زیادی به هواپیماهای آمریکا وارد کردند.

در ادامه لیندون بی جانسون از نامزدی دور دوم انتخابات ریاست‌جمهوری انصراف داد و ریچارد نیکسون که ادعا می‌کرد برنامه محرمانه‌ای برای پایان جنگ دارد، رئیس‌جمهور آمریکا شد. آمریکا در اولین‌سال از دومین دوره ریاست‌جمهوری نیکسون نیروهای خود را از ویتنام خارج کرد اما شوروی و چین به حمایت از ویتنام شمالی ادامه دادند. در سال 1975 در حالی که نیکسون به‌خاطر رسوایی واترگیت و مسائل مالیاتی، زیر تیغ استیضاح بود، ویتنام شمالی بخش جنوبی را تصرف و دو ویتنام شمالی و جنوبی زیر پرچم حکومت کمونیستی قرار گرفتند که شکست مفتضحانه‌ای برای آمریکا محسوب می‌شد. اما در نهایت، ویتنام با آمریکا صلح کرد و روابط دوستانه‌ای بین دو کشور شکل گرفت. ویتنام در سال 2007 به سازمان تجارت جهانی پیوست. روسیه تا سال 2011 به این‌سازمان ملحق نشد.

* پایان جنگ سرد و فروپاشی شوروی

رونالد ریگان در سال 1981 رئیس‌جمهور آمریکا شد و در دوره اول ریاست‌جمهوری‌اش، تولید تسلیحات را افزایش داد. هزینه‌های دفاعی دوره اول ریاست‌جمهوری ریگان از مجموعه سه دوره فورد، نیکسون و کارتر بیشتر بود. این‌رئیس‌جمهور آمریکا به‌شدت از شوروی انتقاد می‌کرد و آن را امپراتوری شیطان می‌نامید. او در سال 1984 اعلام کرد آمریکا می‌تواند در عرض چند دقیقه بمباران شوروی را آغاز کند. پیروزی چشمگیر نظامی ریگان «ابتکار دفاع استراتژیک» بود که به نام جنگ ستارگان معروف شد. شوروی نیز در مقابل با وجود اقتصاد ضعیف‌شده‌اش، هزینه‌های نظامی را افزایش داد.

در همین‌دوران میخائیل گورباچف رهبری شوروی را به عهده داشت که نویسنده کتاب از عبارت آینده‌نگری درباره او استفاده است. گورباچف دو سیاست عمده داشت؛ پرسترویکا یا بازسازی و گلاسنوست که به‌معنای فضای باز بود. در پی به‌کارگیری این‌دو سیاست، وقتی معلوم شد ارتش گورباچف قصد ندارد در انقلاب‌هایی که در جمهوری‌های مختلف شوروی در جریان بودند، مداخله کند، اقمار شوروی یکی پس از دیگری اعلام استقلال کردند. در سال 1991 اتحاد شوروی به مجموعه‌ای ناپایدار از 15 کشور تبدیل شد که عنوان فدراسیون روسیه را بر خود داشتند. فدراسیون روسیه از میان خاکستر باقیمانده اتحاد شوروی برخاست و در 25 دسامبر 1991 گورباچف به نفع بوریس یلتسین از قدرت کناره گرفت. به این‌ترتیب، پرچم سرخ شوروی از فراز کاخ کرمیل پایین کشیده شد و پرچم سه‌رنگ سفید، آبی و سرخ روسیه قرار گرفت. نوع حکومت هم در فدراسیون روسیه جمهوری پارلمانی نیمه‌ریاستی فدرال است. یعنی هم رئیس‌جمهور دارد هم نخست‌وزیر.

* ولادیمیر پوتین

نویسنده کتاب لحنی ضد پوتین دارد و چندبار درباره گذشته او به جاسوس‌بودنش در کا. گ. ب اشاره کرده است. بوریس یلتسین در سال 1999، ولادیمیر پوتین را به سمت نخست‌وزیری منصوب کرد. در 31 دسامبر 1999 وقتی یلتسین استعفا کرد (نویسنده برای یلتسین از لفظ بی‌کفایت و منفور استفاده کرده است)، پوتین رئیس‌جمهور موقت روسیه شد و بعد از سرکوب شورش چچن به محبوبیت رسید و سال 2000 رئیس‌جمهور شد. در سال 2008 دیمیتری مدودف رئیس‌جمهور و پوتین نخست‌وزیر روسیه شد.

گری وینر در کتابش، بخشی را هم به رابطه پوتین و آمریکا و بحث تقلب در انتخابات سال 2012 روسیه اختصاص داده است. او نوشته پس از تقلب در این‌انتخابات، روسیه در مالکیت پوتین قرار گرفت. بحث رابطه ترامپ و پوتین هم ازجمله مباحث پایانی این‌کتاب است که وینر در آن اشارات جالبی دارد؛ ازجمله این که «با وجود این که دونالد ترامپ هرگونه ارتباط با روسیه را انکار می‌کرد و این که هیچ تجارتی در آن‌جا ندارد، از دونالد ترامپ جونیور در سال 2008 نقل شده که بخش عظیمی از دارایی‌های ما در نتیجه روابط تجاری با روسیه به دست آمده است.» (صفحه 83)

اوباما تحریم‌هایی علیه دولت روسیه اعمال، و دستور اخراج سی و پنج دیپلمات روس را صادر کرد. همچنین دو مجمتع دیپلماتیک را تعطیل کرد. آمریکا انتظار داشت پوتین دست به تلافی بزند ولی هیچ مقابله‌ای صورت نگرفت. چون احتمال داده می شود مایکل فلین مشاور امنیت ملی سابق ترامپ به سرگئی کیسلیاک سفر روسیه در آمریکا اطمینان داده که با به قدرت رسیدن ترامپ تحریم‌ها علیه روسیه برداشته خواهد شداظهارات مثبت ترامپ درباره پوتین در سال هایی که سر قدرت بود، باعث شگفتی بسیاری از آمریکاییان شد. ترامپ بارها شیوه رهبری پوتین را تحسین کرده و قدرت رهبر روسیه را با ضعف رئیس‌جمهور قبل از خودش یعنی باراک اوباما مقایسه کرد. پوتین هم ترامپ را ستایش می‌کرد. وینر می گوید وقتی مداخله روسیه در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا آشکار شد، اوباما تحریم‌هایی علیه دولت روسیه اعمال، و دستور اخراج سی و پنج دیپلمات روس را صادر کرد. همچنین دو مجمتع دیپلماتیک را تعطیل کرد. آمریکا انتظار داشت پوتین دست به تلافی بزند ولی هیچ مقابله‌ای صورت نگرفت. چون احتمال داده می شود مایکل فلین مشاور امنیت ملی سابق ترامپ در آن برهه به سرگئی کیسلیاک سفر روسیه در آمریکا اطمینان داده باشد که با به قدرت رسیدن ترامپ تحریم‌ها علیه روسیه برداشته خواهد شد اما ترامپ از نظر سیاسی امکان رفع تحریم‌های آمریکا علیه روسیه را نداشت.

کتاب «آمریکا و روسیه» همچنین قرائت جالبی از اخراج رئیس اف بی آی، توسط ترامپ دارد که روایت متفاوت و دیگرگون آن را در کتاب «آتش و خشم» اثر مایکل وولف خوانده ایم. گری وینر در کتاب «آمریکا و روسیه» نوشته وقتی اف‌بی‌آی درباره روابط ترامپ با روسیه دست به بررسی‌های بیشتری زد، ترامپ ناگهان جیمز کومی رئیس اف‌بی‌آی را اخراج کرد.

جنگ سوریه هم به عنوان یک جنگ نیابتی در کتاب مطرح شده که به قول وینر آمریکا، روسیه، ایران و بسیاری از کشورهای دیگر در آن نقش داشتند و مساله پیچیده‌ای است. در این جنگ، روسیه حامی اسد بود در حالی که آمریکا از شورشیان حمایت می‌کرد.

به عنوان نکته پایانی، نویسنده کتاب «آمریکا و روسیه» در کتاب خود به مساله قدیمی مناقشه روسیه و اوکراین هم اشاره کرده است؛ این که پس از حمله سال 2014 روسیه به اوکراین، کشورهای هم‌مرز با روسیه همواره می‌ترسیدند که پوتین دست به حمله مشابهی بزند. در آن برهه تاریخی هم تنش‌ها درباره انضمام اوکراین به روسیه زیاد بود که وینر می گوید خطرش برای باقی اروپای شرقی و همچنین خطر کره شمالی که با جنوب شرقی روسیه هم‌مرز بود هنوز ادامه داشت.

آمریکا و روسیه؛ تاریخی از پشت پرده ها!/ وقتی آمریکا آلاسکا را خرید 2
آمریکا و روسیه؛ تاریخی از پشت پرده ها!/ وقتی آمریکا آلاسکا را خرید 3
آمریکا و روسیه؛ تاریخی از پشت پرده ها!/ وقتی آمریکا آلاسکا را خرید 4
آمریکا و روسیه؛ تاریخی از پشت پرده ها!/ وقتی آمریکا آلاسکا را خرید 5
آمریکا و روسیه؛ تاریخی از پشت پرده ها!/ وقتی آمریکا آلاسکا را خرید 6
آمریکا و روسیه؛ تاریخی از پشت پرده ها!/ وقتی آمریکا آلاسکا را خرید 7
آمریکا و روسیه؛ تاریخی از پشت پرده ها!/ وقتی آمریکا آلاسکا را خرید 8