سه‌شنبه 22 مهر 1404

بی خبر یا باخبر؟/ تسخیر سفارت نه، حمایت از بانیان فتنه اشتباه بود / پیام نتانیاهو را چگونه ارزیابی کنیم؟

وب‌گاه الف مشاهده در مرجع
بی خبر یا باخبر؟/ تسخیر سفارت نه، حمایت از بانیان فتنه اشتباه بود / پیام نتانیاهو را چگونه ارزیابی کنیم؟

هر روز اخبار فراوانی در رسانه‌ها منتشر می‌شود که دنبال‌کردن آن‌ها حتی برای آنانی که اهل مطالعه اخبار هستند کار دشواری است. بسته خبری تحلیلی «الف» با رصد اخبار، رویدادهای مهم و همچنین تحلیل‌های صورت‌گرفته، مخاطبان خود را از مهم‌ترین وقایع روز آگاه می‌کند.

پیام نتانیاهو به پوتین درباره ایران را چگونه ارزیابی کنیم؟

روزنامه وطن‌امروز نوشت:

ولادیمیر پوتین اخیرا گفته است بنیامین نتانیاهو از او خواسته پیامی را به مقامات ایران منتقل کند. رئیس‌جمهور روسیه به صورت کلی گفت نتانیاهو در این پیام گفته است قصدی برای حمله مجدد به ایران ندارد. عراقچی نیز شامگاه شنبه در یک برنامه تلویزیونی گفت مقامات روسیه این پیام را به سفیر ایران در مسکو ابلاغ کرده‌اند و محتوای پیام همان چیزی است که پوتین گفته است. برخی کارشناسان، عناصر سیاسی و رسانه‌ها در ایران، این پیام نتانیاهو را به منزله منتفی شدن حمله نظامی مجدد رژیم صهیونیستی به ایران دانسته‌اند. اما آیا واقعا نتانیاهو همان‌گونه که در پیام خود به پوتین مدعی شده، قصدی برای حمله به ایران ندارد؟

چرا نتانیاهو در مقطع زمانی فعلی، چنین پیامی به ایران فرستاده است؟ رژیم صهیونیستی و آمریکا حتی اگر قصدی برای حمله مجدد به ایران نداشته باشند، قاعدتا تمایل دارند سایه جنگ همچنان وجود داشته باشد. تبعات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی سایه جنگ بر ایران، قطعا به نفع رژیم صهیونیستی و آمریکاست. بنابراین اینکه در ایران افکار عمومی موضوع جنگ را منتفی تلقی کنند، موجب عادی شدن شرایط و دست‌کم عادی شدن فرآیند سرمایه‌گذاری‌های اقتصادی در ایران می‌شود. به همین خاطر، این پیام نتانیاهو دقیقا برخلاف منافع و راهبرد رژیم صهیونیستی و آمریکا علیه ایران است. به همین خاطر باید نسبت به این پیام نتانیاهو مشکوک بود؛ چرا؟ همان‌گونه که گفته شد، مقوله غافلگیری، یکی از امتیازات رژیم صهیونیستی و آمریکا در جنگ 12 روزه بود؛ امتیازی که این رژیم و آمریکا در شرایط فعلی به واسطه هوشیاری ایران، بویژه نیروهای مسلح‌، دیگر از آن بهره‌مند نیستند، لذا هر اقدامی که زمینه‌ساز غافلگیری مجدد ایران و نیروهای مسلح شود، به مثابه برخورداری مجدد رژیم صهیونیستی و آمریکا از این امتیاز علیه ایران است.

نکته دوم، تبعات این پیام نسبت به تدابیر و تمهیدات نیروهای مسلح برای آمادگی در برابر حمله نظامی مجدد است. اکنون نیروهای مسلح ایران، با قطعی دانستن حمله مجدد رژیم صهیونیستی و آمریکا در حال بازسازی و تقویت توان خود هستند لذا هر اقدامی که در این روند اختلال ایجاد کند یا موجب کند شدن آن شود، به سود رژیم صهیونیستی و آمریکا خواهد بود. یکی دیگر از مواردی که در این حوزه، از سوی کارشناسان مطرح می‌شود، تاثیر این ادعای نتانیاهو بر همکاری‌های نظامی ایران و روسیه است. پس از توقف جنگ، رسانه‌های غرب مدعی شدند همکاری‌های نظامی ایران و روسیه افزایش یافته است. کارشناسان معتقدند ادعای نتانیاهو مبنی بر عدم تمایل برای حمله مجدد به ایران، ممکن است هم بر اراده ایران و هم بر اراده روسیه برای تداوم همکاری‌های نظامی اثر منفی بگذارد. اینکه نتانیاهو این پیام را از طریق پوتین به ایران رسانده نیز در همین راستا ارزیابی می‌شود. کما اینکه برخی اخبار غیررسمی حاکی از اعتراض رژیم صهیونیستی به روسیه نسبت به همکاری‌های نظامی با ایران است. بر اساس این موارد، ادعای نتانیاهو مبنی بر عدم تمایل برای درگیری نظامی مجدد با ایران، هم برخلاف راهبرد این رژیم در حفظ سایه جنگ علیه ایران است و هم می‌تواند تبعاتی در زمینه هوشیاری و تمهیدات دفاعی ایران برای مقابله با جنگ جدید داشته باشد.

با در نظر گرفتن این نکات مهم، حالا می‌توان درباره اعتبار ادعای نتانیاهو اظهارنظر کرد. همان‌گونه که گفته شد، هم شکست برآوردهای رژیم صهیونیستی در جنگ 12 روزه و هم تفاوت شرایط فعلی نسبت به قبل از وقوع جنگ 12 روزه، بویژه در حوزه توانایی دفاعی ایران، باعث شده رژیم صهیونیستی موانع و نگرانی‌های جدی نسبت به آغاز یک درگیری نظامی جدید با ایران داشته باشد. اگر رژیم صهیونیستی به دنبال یک درگیری نظامی جدید با ایران باشد، بدون تردید، به دنبال برداشتن این موانع و برطرف کردن این نگرانی‌هاست. پیام نتانیاهو به پوتین را می‌توان دقیقا در همین راستا ارزیابی کرد.

******

اسرار فاش نشده از ترور شخصیتی فرماندهان نظامی

روزنامه جوان نوشت:

انتشار خبری عجیب از آتش‌سوزی در شرق تهران قابل‌توجه و بررسی است. در لحظه انتشار این خبر روی این موضوع تأکید شده است که آتش‌سوزی دارای عمق زیادی بوده و حریق ایجادشده شکل عادی ندارد. ساعتی بعد از پخش این خبر برخی اکانت‌های صهیونیستی وابسته به مرکز 8200 به‌سرعت با جهت‌دهی به آن تلاش کردند آن را عملیاتی تروریستی جلوه بدهند و مدعی شدند که فرمانده نیروی قدس هدف قرارگرفته است. البته بسیاری از آگاهان به درستی می‌دانستند که هدف از پخش این اخبار به ظاهر تیز، اما پیش پا افتاده، گرا‌گیری از آرایش نظامی در داخل ایران و نیز دسترسی به برخی تردد‌های خاص در منطقه است، به‌ویژه آن که در آن روز‌ها نتانیاهو به دلیل پذیرش صلح تحمیلی در غزه به‌شدت زیر ضرب رفته و برخی مخالفان در مناطق اشغالی او و ارتش را متهم به تسلیم شدن در برابر حماس کرده بودند.

باوجود آن‌که اهداف پخش این اخبار به‌خوبی روشن بوده و پیش‌ازاین نیز تکرار شده است، سوژه شدن فرمانده نیروی قدس در شبکه سایبری دشمن و دامن زدن به برخی ابعاد آن در داخل موردتوجه است. این برای اولین بار نیست که حضوروغیاب کردن‌های امنیتی از سوی صهیونیست‌ها دارای انگیزه‌های فراتر از اقدام تروریستی علیه فرماندهان نظامی بوده است. رواقع پخش خبر ترور‌های فیزیکی بیش از آن که عملی برای اقدام باشد، تحرکی برای کاهش اعتبار شخصیتی افراد بوده است. هدف از پخش این انگاره آن است که به‌مرور در میان ذهن مخاطب داخلی عادی‌سازی ادراکی صورت بگیرد. سطح این عادی کردن به حدی است که در روز‌های اخیر برخی ناآگاهانه و غیرارادی با تحلیل‌هایی دم‌دستی فرماندهان نظامی را به‌غفلت، کپ کردن، ناآگاهی از ابعاد جنگ و حتی جا ماندن از صحنه جنگ متهم کرده‌اند. درواقع در طول دو سال گذشته آن‌چنان ابعاد «ترور‌های شخصیتی» توسط واحد‌های سایبری دشمن بالا بوده که تحلیل درست از رفتار‌های امنیتی و نظامی از زاویه بیرونی تحت تأثیر قرارگرفته و اقتدار و کارآمدی نیرو‌های مسلح را زیر سؤال برده است، درحالی‌که کمترین سطح شناخت اطلاعاتی از فرماندهان نیرو‌های مسلح نشان می‌دهد که کیفیت جنگ هیچ‌گاه تحت تأثیر متغیر بیرونی نبوده است.

تجربه دشمن به او آموخته است که عمق عملیات‌های سایبری با خاصیت هدف‌گیری ادراکی آن‌چنان می‌تواند گزنده باشد که حتی اثرش از عملیات‌های تروریستی نیز بالاتر بوده و کیفیت بیشتری یابد، زیرا ترور‌های فیزیکی شخص‌محور، اما ترور‌های شخصیتی تحلیلی است و به شایعات پس از آن دامن می‌زند. شاید چهار ماه زمان کمی برای انتشار گزارش اطلاعاتی از کیفیت فرماندهان نیرو‌های مسلح در طول 12 روز جنگ تحمیلی بوده و بیان آن ازنظر رسانه‌ای باید شامل گذر زمان شود، اما سویه‌گیری ترور‌های شخصیتی نشان می‌دهد که ادراک دشمن نسبت به اقتدار نظامی ایران بالا بوده. واقعیت آن است که باید بساط ترور‌های شخصیتی را از داخل جمع کرده و به آن شکل درستی داد، زیرا این مدل‌های عملیاتی ذهن افراد را شرطی و در کوتاه‌مدت راه برای ترور‌های فیزیکی و عادی‌سازی آن باز می‌کند. در میان‌مدت نیز باعث فرسودگی شده و در بلندمدت شکست اراده‌ها را فراهم می‌کند، این فرایند با جنگ بلدی ایرانیان در تضاد قرار دارد.

برخی علایم نشان داده است که ترور شخصیتی پیش از ترور فیزیکی، از روش‌های محبوب سرویس‌های متخاصم بوده و برای آن هزینه سنگین نیز کرده‌اند. فاش شدن مدل‌های آن وسعت دید دشمن را کاهش خواهد داد، دادن اخبار متوالی منفی هم‌زمان با تهدید نظامی باهدف تأثیرگذاری بر افکار عمومی و اجبار به تصمیم‌گیری‌های عجولانه کاری است که امروز روی آن برنامه‌ریزی‌شده است. بیرون زدن از طرح باراک در منطقه به هوشمندی و ظرافت در رفتار، عبور و پرهیز از واکاوی‌های دست چندم و بیهوده، دادن نقشه راه برای آینده و نیز تطبیق با تحولات و داشتن برنامه در مواجه با بحران‌های جدید بستگی دارد. حفظ این پروتکل‌ها از نان شب نیز واجب‌تر است!

******

تسخیر سفارت نه، حمایت از بانیان فتنه اشتباه بود

روزنامه کیهان نوشت:

حجت‌الاسلام علی‌اکبر ناطق نوری که از چهره‌های باسابقه و مبارز انقلاب اسلامی ایران به حساب می‌آیند؛ در اظهارنظری عجیب مدعی شده‌اند: «از نظر من، تصرف سفارت آمریکا به‌عنوان «لانه جاسوسی» اشتباه بزرگی بود؛ به‌نظر می‌رسد بسیاری از گرفتاری‌ها از همان نقطه آغاز شد. وقتی بخواهیم راهکار پیشنهاد کنیم باید بدانیم مشکل چیست. مگر در سایر سفارتخانه‌ها در دنیا قسمتی برای امور اطلاعاتی و جاسوسی وجود ندارد؟ آنجا را اشغال کردند و آمریکا هم در یک عمل متقابل سفارتخانه ما را گرفت و پول‌های ما را بلوکه کرد. از آن زمان، مجموعه‌ای از مشکلات و واکنش‌ها ادامه پیدا کرد که به‌نظر من ناشی از همان تصمیمات اولیه بود.»

اظهارات جناب آقای ناطق‌نوری از این جهت تعجب‌آور است که ایشان با توجه به تجربه تاریخی خودشان و سابقه مبارزاتی‌شان باید بهتر از هرکس دیگری بدانند که ریشه دشمنی آمریکا با ایران، تسخیر سفارت آمریکا نبوده است. آیا در جریان کودتای آمریکایی 28 مرداد 1332 علیه دولت ملی ایران هم مردم ایران سفارت آمریکا را اشغال کرده بودند که با سرکوب قیام ملی خود توسط آمریکا مواجه شدند؟ آن زمان که محمد مصدق، نخست‌وزیر وقت علاقه‌ای یک‌طرفه به ساکنان کاخ‌سفید نشان داده بود و نرد دوستی با آنها باخته بود؛ پس چرا آمریکا همراه با انگلیس به تحریم صنعت نفت ایران از سال 1330 روی آورد؟ آقای ناطق باید به خوبی بداند که علت اولین تحریم‌های ایران که سال‌ها پیش از انقلاب اسلامی توسط آمریکا و انگلیس و متحدانشان بر کشور اعمال شد، به شکست کشاندن «ملی شدن صنعت نفت» ایران بود. با این حساب تا زمانی که ایران (و نه جمهوری اسلامی) بخواهد در مسیر استقلال و خودکفایی حرکت کند با دسیسه و دشمنی آمریکا و هم‌پیمانانش مواجه بوده و خواهد بود. با توجه به این تجربه تاریخی آیا مردم ایران پس از به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی حق نداشتند نسبت به احتمال کودتایی مشابه توسط آمریکا برای از بین بردن انقلاب نگران باشند و با تسخیر سفارت آمریکا برای برطرف کردن این نگرانی خود اقدام کنند؟

آیا جناب آقای ناطق‌نوری نمی‌دانند در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی، سفارت آمریکا در تهران تبدیل به اتاق جنگ و کودتا شده بود و ژنرال هایزر با دستور کودتا وارد ایران شده و فعالیت‌های خود را از داخل سفارت آمریکا در تهران پیگیری می‌کرد؟ چنین اقدامی که مصداق بارز دخالت در امور داخلی ایران و توطئه‌چینی علیه انقلاب اسلامی ایران است با فعالیت‌های مرسوم وابستگان نظامی و امنیتی در سایر سفارتخانه‌ها در نقاط مختلف دنیا یکی است که آقای ناطق اصرار دارد آن را یکی بداند! سفارت آمریکا در تهران پس از انقلاب اسلامی نیز دست از دسیسه و اقدام علیه انقلاب ایران برنداشت. نگاهی گذرا به اسناد آمریکایی منتشر‌شده از سفارت پس از تسخیر آن به خوبی نشان می‌دهد ساکنان کاخ‌سفید چگونه برای ناامن کردن مرزهای ایران و مهره‌چینی در داخل ساختار اجرائی ایران اقدام کرده بودند. نادیده گرفتن این اسناد که حجم آن برابر با 10 جلد کتاب حدوداً 1000 صفحه‌ای است و ارائه روایتی مخدوش از ریشه دشمنی آمریکا با ایران؛ ظلمی بزرگ به نسل آینده است که از جناب آقای ناطق‌نوری با سوابق درخشان مبارزاتی‌شان توقع نبود.

برخلاف آنچه آقای ناطق بیان می‌کنند تحریم‌های فعلی ایران چندان ریشه‌ای در تسخیر سفارت آمریکا در تهران در آبان 1358 ندارد. از همان سال تا سال 1389 ایران تحت تحریم‌های آمریکا و حتی قطعنامه‌های تحریمی شورای امنیت سازمان ملل قرار داشت اما برای مثال هیچ جهش ارزی قابل‌توجهی در اقتصاد ایران رخ نداد چون تحریم‌های آمریکا بیشتر از آنکه واقعی باشند، نمادین بودند و کشورهای اروپایی و غیراروپایی به تجارت با ایران ادامه می‌دادند. آنچه نظام ویژه تحریم‌های ایران را رقم زد و مقامات آمریکایی را برای اعمال تحریم‌های فلج‌کننده تشویق و ترغیب کرد، اردوکشی خیابانی مدعیان اصلاحات علیه نظام جمهوری اسلامی با دروغ تقلب در انتخابات ریاست‌جمهوری 1388 بود که از قضا برخی دوستان امروز آقای ناطق سردمداران این شورش علیه رأی مردم بودند. با این حساب تسخیر سفارت آمریکا یا همان لانه جاسوسی و توطئه اشتباه نبود؛ آنچه اشتباه بود میدان دادن به پادوهای آمریکا و حمایت از آشوبگران فتنه 88 بود که سنگین‌ترین تحریم‌های تاریخ انقلاب را پیش پای جمهوری اسلامی ایران گذاشتند.

******

5 روز تا رسیدن به خط پایان برجام و محدودیت‌های هسته‌ای

خبرگزاری فارس نوشت:

توافق هسته‌ای ایران و گروه 1+5 در تیرماه 1394 در وین امضا شد، هدف از این توافق، رفع تحریم‌های بین‌المللی در برابر محدودسازی موقت برنامه صلح‌آمیز هسته‌ای ایران بود. ایران به تمامی تعهدات خود در زمینه کاهش سطح غنی‌سازی، محدودسازی سانتریفیوژها و بازطراحی رآکتور اراک پایبند ماند، اما طرف‌های غربی حتی در دوره اوباما نیز تعهدات اقتصادی خود را به‌طور کامل اجرا نکردند. با خروج رسمی آمریکا از برجام در اردیبهشت 1397 و ناتوانی اروپا در جبران خسارت‌ها، توافق عملاً بی‌اثر شد. سازوکار مالی اروپا موسوم به اینستکس هیچ نتیجه‌ای نداشت و ایران از منافع وعده‌داده‌شده محروم ماند. بر اساس بند هشتم قطعنامه 2231، شورای امنیت موظف است ده سال پس از روز توافق، یعنی در 18 اکتبر 2025، همه مفاد قطعنامه را لغو و پرونده ایران را از دستور کار خود خارج کند. از منظر حقوق بین‌الملل، این تاریخ باید پایان رسمی محدودیت‌های هسته‌ای و خروج ایران از ذیل فصل هفتم منشور ملل متحد باشد.

در آستانه این موعد، سه کشور اروپایی با استناد به بندهای 36 و 37 برجام مدعی فعال‌سازی «مکانیسم ماشه» شدند اما روسیه و چین بلافاصله این اقدام را غیرقانونی خواندند و تأکید کردند که اروپا پس از خروج آمریکا از توافق، صلاحیت استناد به چنین بندی را از دست داده است. تحلیلگران معتقدند اقدام اروپا بیش از آنکه جنبه حقوقی داشته باشد، تلاشی سیاسی برای جلوگیری از بازگشت ایران به وضعیت عادی در نظام بین‌الملل است.

پایان برجام می‌تواند فرصتی برای بازتعریف سیاست خارجی ایران باشد. در شرایطی که غرب بارها بدعهدی کرده، تکیه بر توان داخلی، گسترش همکاری با کشورهای غیرغربی و استفاده از ظرفیت‌های دیپلماسی چندجانبه منطقی‌ترین مسیر پیش‌روست. باید گفت که 26 مهرماه 1404 می‌تواند نقطه عطفی در تاریخ پرونده هسته‌ای ایران باشد؛ روزی که به‌طور رسمی پایان یک دهه محدودیت و آغاز مرحله‌ای تازه از استقلال هسته‌ای و سیاسی کشور را رقم می‌زند. اگر شورای امنیت طبق نص صریح قطعنامه 2231 عمل کند، ایران رسماً از ذیل فصل هفتم منشور ملل متحد خارج می‌شود. اما در صورت پافشاری غرب بر تفسیر سیاسی از قانون، تهران نیز گزینه‌های متعددی برای پیگیری مسیر مستقل خود در اختیار دارد.

برجام برای ایران تنها یک توافق هسته‌ای نبود، بلکه تجربه‌ای عمیق و پرهزینه از بدعهدی، زورگویی و سیاست دوگانه آمریکا و اروپا بود. این توافق نشان داد که حتی وقتی ایران با حسن‌نیت و بر اساس منطق مذاکره وارد میدان می‌شود، طرف مقابل با فشار، تحریم و تفسیر دلخواه از تعهدات، مسیر اعتمادسازی را تخریب می‌کند. خروج یک‌جانبه آمریکا از برجام و انفعال اروپا در عمل به وعده‌های اقتصادی، برای ملت ایران روشن ساخت که در منطق قدرت‌های غربی، «حقوق ملت‌ها» تنها زمانی معنا دارد که در چارچوب منافع خودشان تعریف شود. برجام در واقع کلاس درسِ واقع‌گرایی سیاسی برای ایران بود؛ درسی که یادآوری می‌کند تکیه‌گاه واقعی کشور، توان داخلی، اقتدار ملی و وحدت در برابر زیاده‌خواهی بیگانگان است. کارشناسان معتقدند که پایان برجام، در صورت مدیریت هوشمندانه آغاز دوره‌ای تازه از واقع‌گرایی و اقتدار ملی در سیاست خارجی ایران خواهد بود.

******

بی خبر یا باخبر؟

روزنامه فرهیختگان نوشت:

دو جمعه در تاریخ ریاست‌جمهوری حسن روحانی خیلی معروف شده است. یکی جمعه 24 آبان 98 که در آغازین ساعات بامداد آن بنزین گران شد و برای چند روز، کشور با تجمعات اعتراضی و سپس با سوءاستفاده عناصر ضدانقلاب، با آشوب و اغتشاش مواجه شد. روحانی در آن وقایع مدعی شد که از افزایش قیمت بنزین در آن زمان خاص بی‌خبر بوده و صبح جمعه مطلع شده است. دیگری هم جمعه 20 دی 98 که طبق روایت اعضای دفتر روحانی از نحوه باخبر شدن دولت از ماجرای سقوط هواپیمای اوکراینی در 18 دی‌ماه، حسن روحانی تا آن جمعه یعنی سه روز پس از واقعه، از علت حقیقی سقوط هواپیمای مذکور بی‌خبر بوده است. حالا روایتی از علی شمخانی منتشر شده که تصریح می‌کند همان روز اول سقوط هواپیما و پس از اطلاع از دلیل آن، رئیس‌جمهور حسن روحانی را از علت وقوع حادثه باخبر کرده است. علی شمخانی در آن زمان، دبیر شورای عالی امنیت ملی بود.

علی شمخانی در گفت‌وگویی در برنامه اینترنتی «روایت جنگ» به بازخوانی نحوه اطلاع مسئولان از ماجرای سقوط هواپیمای اوکراینی و نیز اطلاع‌رسانی عمومی می‌پردازد. او می‌گوید که «بعد از وقوع حادثه هواپیمای اوکراینی، سردار شهید باقری (رئیس ستاد کل نیرو‌های مسلح) با من تماس گرفتند و من هم بلافاصله موضوع را به رئیس‌جمهور وقت، آقای روحانی اطلاع دادم.» باتوجه‌به آنکه در روایت‌های دولتی‌ها از آن روز‌ها، ظریف به دلیل عدم اطلاع از موضوع، از مصاحبه پیرامون آن امتناع می‌کرد، این سؤال پیش می‌آید که پس چطور با وجود اطلاع شمخانی و روحانی، موضوع به ظریف گفته نشده؛ و شمخانی در توضیح این موضوع می‌گوید که «من به آقای روحانی گفتم و وظیفه‌ای نداشتم که این خبر را به آقای ظریف اعلام کنم.» در واقع رئیس‌جمهور باید اعضای دولت و از جمله وزیر خارجه را باخبر می‌کرده است. شمخانی این توضیح را هم می‌دهد که «در آن مقطع، برخی معتقد بودند حادثه به دلیل جنگ الکترونیک آمریکا رخ داده است؛ به همین دلیل سه روز برای اعلام رسمی نتیجه بررسی‌ها تأخیر داشتیم.»

محمود واعظی، رئیس‌دفتر رئیس‌جمهور در دولت دوم روحانی، اردیبهشت 1403 روایتی را از آن روز‌ها گفته که از جهت زمان مطلع شدن روحانی از علت سقوط، با روایت شمخانی تفاوت دارد. واعظی گفته بود که «سه روز پنهان کردن همان سه روزی بوده که آقای روحانی هم خبر نداشته است. آقای روحانی خبر نداشت و لحظه‌ای که فهمید روز جمعه بود که ظهر در دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی جلسه برگزار شد.» واعظی می‌گوید که ساعت دو و نیم روز جمعه از علت سقوط باخبر شده و بعد «بلافاصله به آقای روحانی زنگ زدم و گفتم این‌طور است؛ ایشان تا این موضوع را شنید گفت که سریعاً همین امروز (جمعه) جلسه بگذاریم.» یعنی نوع واکنش روحانی به تماس واعظی این بوده که از موضوع باخبر نیست، درحالی‌که شمخانی مدعی است همان روز حادثه موضوع را به روحانی گفته است.

اکنون و با روایتی که شمخانی بیان کرده، همه آن شرح حماسی از اقدامات روحانی در آن مقطع زیر سؤال است و حتی این سؤال‌ها را ایجاد می‌کند که چرا روحانی درحالی‌که از موضوع باخبر بوده، ژست بی‌خبری و تازه‌مطلع‌شدن گرفته است. البته هنوز واکنشی از روحانی و اطرافیانش نسبت به روایت شمخانی انجام نگرفته و نباید از نظر دور داشت که شاید آن‌ها توضیحات دیگری داشته باشند. به نظر می‌رسد هر تحلیلی دیگری اضافه باشد. از بی‌خبری‌های رئیس‌جمهور بنویسیم یا نحوه تعامل عجیب وزرای دولت با رئیس‌جمهور که علاوه بر موارد بالا، در موضوع استعفای ظریف سر سفر بشار اسد یا اذعان برخی وزرای روحانی به اینکه نمی‌توانند از رئیس‌جمهور وقت ملاقات بگیرند هم رخ نمود؟ یا کوتاهی‌های رئیس‌دفتر روحانی که فضای تعاملی را این‌گونه آشفته می‌کرد یا از کل 8 سالی که کشور به همین شکل عجیب‌وغریب اداره می‌شد و ابایی هم از بیانش نداشتند؟ در واقع هر بار روایتی مرتبط با دولت روحانی بیرون می‌آید، سر بسیاری از زخم‌های کهنه گشوده می‌شود!

******

کدام فرصت؟ واقعیتها را ببینید

خبرگزاری دانشجو نوشت:

بعد از بار‌ها و بار‌ها خیانت و خباثت آمریکا در قبال ایران و نهایتا حمایت از رژیم صهیونیستی در جنگ 12 روزه و همچنین حمله مستقیم به تاسیسات هسته‌ای ایران، هنوز هم اصلاح‌طلبان دست از عشق نافرجام به آمریکا برنداشته و حتی پیشنهاد شرکت در اجلاس شرم‌الشیخ را نیز می‌دهند. اجلاسی که دولت حضور در آن را رد کرد و حتی جوهره حقیقی این نشست چیزی جز «تهدید» کیان ایران اسلامی نخواهد بود.

اما این ماجرا سبب شده است که اصلاح‌طلبان ایرانی باز هم واقعیت بن‌بست‌بودگی رابطه با آمریکا در برهه کنونی را نادیده گرفته و جریانی رسانه‌ای برای فشار بر دستگاه دیپلماسی مبنی‌بر لزوم حضور در این اجلاس را به راه بیندازند. این جریان اجلاس شرم‌الشیخ را فرصتی برای ایران خوانده است. به عنوان مثال، عبدالله رمضان‌زاده، سخنگوی دولت خاتمی در صفحه توییتر خود نوشته: «فرصت‌ها، چون ابر بهاری گذرا هستند، آنها را غنیمت شمارید.» حمید ابوطالبی، سفیر اسبق ایران و معاون سیاسی دفتر روحانی در نامه‌ای سرگشاده به پزشکیان نوشته: «پذیرش دعوت دونالد ترامپ و حضور در اجلاس مصر، حداقل به معنای شکستنِ وضعیت فصل هفتم و بازگشت به جامعه بین‌المللی است؛ و نپذیرفتنِ آن، دقیقاً به معنای تداوم انزوا ذیل فصل هفتم، تنهایی ایران در نظام جهانی، و رفتن به سمت خطر‌های بزرگ‌تر.» صادق زیباکلام، استاد سابق دانشگاه تهران خطاب به پزشکیان می‌گوید: «جناب پزشکیان اگر ایران به شرم‌الشیخ دعوت شده، شما را بخدا و بخاطر سعادت نسل‌های آینده و آینده ایران، این فرصت تاریخی را از دست ندهید و در آن کنفرانس شرکت کنید.» محمد مهاجری، فعال سیاسی اصولگرا و محمد قوچانی، فعال رسانه‌ای اصلاح‌طلب هم در متنی مشترک تقریر کرده‌اند: «اگر دعوت از جمهوری اسلامی ایران برای حضور در اجلاس شرم‌الشیخ برای حل مسأله فلسطین جدی باشد، باید گفت ایران نباید این فرصت تاریخی را از دست دهد.»

با این حال یادآوری خبر‌های مذاکرات اخیر ایران و آمریکا، بدعهدی‌های آنها و حتی توییت ترامپ پیش از حمله مبنی‌بر دستور به دولت خود برای مذاکره با ایران و تعهد به راه‌حل دیپلماتیک برای مسئله هسته‌ای، اثبات می‌کند که اقدامات ترامپ و آمریکا نه‌تنها نسبتی با مصالح کشور ندارد بلکه حتی توجه و عمل براساس آن ذبح کردن منافع و امنیت ملی است. همانطور که از قدیم‌الایام گفته‌اند: «سلام گرگ بی‌طمع نیست.» و دعوت ترامپ هم مصداق همین ماجراست. با این وجود عشق نافرجام یک طرفه اصلاح‌طلبان به آمریکا سال‌هاست که مانع از مشاهده واقعیات شده و تنها اجابت کورکورانه معشوق را نتیجه داده است. علی‌رغم آنکه ایران همیشه مسیر دیپلماسی و مذاکره را باز گذاشته بود، اما طرف مقابل به تعبیر عارف، معاون اول پزشکیان، میز مذاکره را نابود کرده و حتی اروپایی‌ها را برای عدم پذیرش پیشنهادات ایران در رابطه با اسنپ‌بک ترغیب ساخت، هنوز هم عده‌ای ایران را مقصر عدم بهبود وضعیت سیاسی و دیپلماتیک دانسته‌اند و از همین رو لزوم شرکت در اجلاس شرم‌الشیخ را بیان می‌کنند. فارغ از آنکه تداوم انزوا با وجود تغییر و تحولات بین‌المللی و همراهی روسیه و چین با ایران در ماجرای اسنپ‌بک نسبت چندانی با واقعیت‌ها ندارد، وضعیت کنونی تماما محصول اقدامات و طرح‌های طرف مقابل بوده است. به بیان دیگر اگر، خطر بزرگ‌تری هم به‌مانند جنگ وجود داشته باشد، طرف مقابل در صورت تصمیم‌گیری به هیچ اصلی در این خصوص پایبند نیست و حمله به ایران در میانه مذاکرات خود حاکی از همین ماجراست. اما باز هم اصلاح‌طلبان ایرانی بنایی بر توهم‌زدایی از ایده‌ها و تفکرات خود نداشته و کماکان پس از آزموده‌شدن اباطیل‌گویی‌های بی‌حاصل‌شان، هنوز هم موهومات خود را به عنوان راه‌حل تجویز می‌کنند!

در واقع جماعت مذاکره‌مسلک که مذاکره با آمریکا را تنها راه گریز از وضع موجود و رفع تحریم‌ها و دریچه‌ای به سوی آینده مطلوب می‌دانستند، اکنون به سطحی تنزل کرده‌اند که شرکت در اجلاس شرم‌الشیخ را «فرصت تاریخی» می‌خوانند و حتی سودای حل مسئله فلسطین را هم در سر می‌پرورانند! حتی آش این لاطائلات‌بافی‌ها آنقدر شور شده که دیاکو حسینی، کارشناس روابط بین‌الملل و از مدیران پیشین مرکز بررسی‌های استراتژیک ریاست جمهوری اظهارداشته است: «دونالد ترامپ چنان بی‌اصول است که ضمن مذاکره ایران را بمباران کرد. تعجب نکنید اگر حین شرکت در اجلاس شرم‌الشیخ، ایران را تحقیر و چند روز بعد بار دیگر بمباران کند. شرکت ایران در آن اجلاس، امتیاز رایگانی است به ترامپ تا جایگاه خود را به عنوان «رئیس‌جمهور صلح» ارتقا دهد بدون مابه‌ازا.»

نقطه‌نظر قابل توجه این است که علی‌رغم آنکه عده‌ای قصد دارند این اجلاس را فرصتی برای ایران بازنمایی کنند، واقعیت‌ها حکایت از آن دارند که این موضوع نه‌تنها می‌تواند اثباتی بر ادعا‌های ترامپ مبنی‌بر تسلیم ایران و حتی مقدمه‌ای برای جری‌شدن و تجاوز دوباره اسرائیل باشد بلکه همچنین ممکن است ترامپ این موضوع را حمل بر پیوستن ایران به پیمان ابراهیم کند که عملا تهی‌کردن جمهوری اسلامی از ماهیت آن است. به تعبیر دیگر، شرکت در اجلاس شرم‌الشیخ نه‌تنها یک فرصت تاریخی نبوده بلکه می‌تواند سرآغاز تهدیدات وجودی برای ایران نیز باشد.

******

واعظی همچنان برجام را دستاوردی بزرگ برای ایران می‌داند

با وجود کلید‌خوردن مکانیسم ماشه و بازگشت تحریم‌های شورای امنیت سازمان ملل علیه ایران به واسطه بندهای 36 و 37 برجام، محمود واعظی رئیس دفتر رئیس‌جمهور در دولت اعتدال معتقد است که این توافق دستاوردی بزرگ برای ایران بود. بخش‌هایی از اظهارات واعظی در مصاحبه با اکو ایران به شرح زیر است:

* به نظر من، علاوه بر خروج ترامپ از برجام، مخالفت‌های داخلی عجیب و غریب هم به این توافق ضربه زد. برخی گروه‌ها و جناح‌های سیاسی از همان روزهای نخست با برجام مخالفت کردند و آن را دستاورد دولت یازدهم یا دوازدهم می‌دانستند، در حالی که ما همیشه معتقد بودیم برجام یک دستاورد ملی است.

برجام حاصل مذاکرات پیچیده و طولانی با 6 قدرت جهانی است و نتیجه آن چنان بود که وقتی ترامپ به قدرت رسید، اولین حرفش این بود که ایرانی‌ها در مذاکرات برجام سر ما کلاه گذاشتند. این نشان می‌دهد که اجماع داخلی شکل نگرفته بود.

* در دولت، ما سران سه قوه را در جریان مذاکرات می‌گذاشتیم و نظرات مقام معظم رهبری را نیز لحاظ می‌کردیم. حتی قبل از شروع مذاکرات، اصرار داشتیم که توصیه‌های ایشان حتماً رعایت شود. به همین دلیل فکر می‌کردیم که این روند به معنای اجماع در حاکمیت است، زیرا هدف ما منافع کشور بود؛ از جمله برداشته شدن تحریم‌ها و لغو قطعنامه‌های خطرناک علیه ایران.

* برجام یک دستاورد بزرگ برای جمهوری اسلامی ایران است و متعلق به کل کشور است، نه فقط آقای روحانی، آقای ظریف، آقای دکتر صالحی یا دیگر وزرا.

******

ایران به این 4 دلیل مهم به اجلاس شرم الشیخ نرفت

سایت جهان‌نیوز نوشت:

جمهوری اسلامی ایران، با توجه به دعوت دریافت‌شده برای حضور در اجلاس شرم‌الشیخ و پس از بررسی دقیق ابعاد سیاسی، حقوقی و منطقه‌ای این دعوت، تصمیم به عدم مشارکت در این اجلاس گرفته است. این تصمیم مبتنی بر اصول سیاست خارجی ایران و در راستای حفظ منافع ملی و منطقه‌ای اتخاذ شده است که از جمله دلایل آن می توان به موارد زیر اشاره کرد:

یک: حضور در اجلاس شرم‌الشیخ به معنای تأیید ضمنی طرح‌هایی است که با منافع ملت‌های منطقه، به‌ویژه مردم فلسطین، در تعارض است. این اجلاس، که با محوریت طرح موسوم به «صلح ابراهیم» برگزار می‌شود، در عمل به عادی‌سازی روابط کشورهای منطقه با رژیم صهیونیستی و پذیرش نقش رهبری ایالات متحده در منطقه منجر خواهد شد.

دو: مشارکت در این اجلاس به‌منزله مذاکره با حامیان و عاملان جنایات گسترده در غزه و دیگر مناطق است. ایالات متحده و رژیم صهیونیستی، با سابقه طولانی در ارتکاب اقدامات غیرقانونی و نقض حقوق بشر، از جمله کشتار جمعی مردم فلسطین و تحمیل جنگ‌های متعدد، نمی‌توانند به‌عنوان شرکای قابل اعتماد در مذاکرات صلح مطرح شوند. حضور ایران در چنین فرایندی به معنای مشروعیت‌بخشی به این اقدامات خواهد بود.

سه: تجربه‌های پیشین نشان‌دهنده بدعهدی مکرر ایالات متحده در مذاکرات و توافق‌های بین‌المللی است. نمونه بارز این بدعهدی، خروج یک‌جانبه آمریکا از برجام و اعمال فشارهای غیرقانونی علیه ایران است. همچنین، رژیم صهیونیستی بارها تعهدات خود در توافق‌های آتش‌بس با کشورهای منطقه را نقض کرده است. این سوابق منفی، اجلاس شرم‌الشیخ را به فرایندی نمایشی و فاقد اعتبار تبدیل می‌کند.

چهار: اجلاس شرم‌الشیخ، به‌جای تمرکز بر حل ریشه‌ای بحران‌ها، به دنبال تحکیم نفوذ ایالات متحده و رژیم صهیونیستی در منطقه است. چنین فرایندی با سیاست‌های جمهوری اسلامی ایران، که بر استقلال منطقه‌ای و حمایت از محور مقاومت تأکید دارد، مغایرت دارد.

بر این اساس جمهوری اسلامی ایران، با تکیه بر اصول سیاست خارجی خود و در راستای حفظ منافع ملی و حمایت از ملت‌های مظلوم منطقه، به‌ویژه مردم فلسطین، تصمیم به عدم حضور در اجلاس شرم‌الشیخ گرفته است. با این حال برخی در داخل و خارج تلاش دارند این تصمیم را به فرصت سوزی در سیاست خارجی ایران به خصوص در ارتباط با تنش زدایی با آمریکا و بیرون ماندن از ساز و کارهای منطقه ای تعبیر کنند!