سیلی پشیمانساز راهبردی یا تاکتیکی؟
پاسخ جمهوری اسلامی به شرارتهای رژیمصهیونیستی قطعی است، بازی مطلوب حفظ زمین راهبردی در عین استمرار سیاست ابهام است. در جایی که او منتظر نیست ضربه تاکتیکی هم خواهد خورد.
به گزارش مشرق، محمدجواد اخوان طی یادداشتی در روزنامه جوان نوشت: پس از حمله اخیر تروریستی رژیم صهیونیستی به دمشق بار دیگر موضوع چگونگی مواجهه با تحرکات رژیمصهیونیستی به جریان افتاد؛ موضوعی که معمولاً بعد از هر بار عملیات مستقیم یا نیابتی تروریستی صهیونیستها طرح میشود. برخی معتقدند که مطابق برداشت ابتدایی از آیه شریفه «فَمَنِ اعتَدی عَلَیکم فَاعتَدُوا عَلَیهِ بِمِثلِ مَا اعتَدی عَلَیکم» باید دقیقاً مشابه اقدام صهیونیستها پاسخ داد. اما پاسخ متناسب و البته پشیمانکننده به رژیمصهیونیستی چیست؟
برای پاسخ منطقی و عمیق به این پرسش باید اول منازعه را فراتر از یک رویداد دید. تقلیل مواجهه به یک عملیات نمیتواند بینش دقیقی از ماجرا به دست دهد. واقعیت آن است که مواجهه انقلاب اسلامی با نظام سلطه روندی 45 ساله دارد و از تعطیلی سفارت صهیونیستها در تهران و اخراج مستشاران امریکایی از ایران شروع و خیلی زود به منطقه کشیده شد. در طول دهه 60 به رغم گرفتاری ایران در جنگ تحمیلی حزب بعث، ضرباتی مهم و فراموشنشدنی به صهیونیستها و امریکاییها در لبنان وارد شد و پس از پایان دفاع مقدس تمرکز بیشتری بر تضعیف قدرت نظام سلطه در منطقه، بهویژه در جهت تحقق آرمان قدس شریف ایجاد شد. در مقابل امریکاییها بعد 11 سپتامبر از طرح خاورمیانه بزرگ رونمایی کردند که تغییر اساسی ژئوپلیتیک منطقه را دنبال میکرد و کلید سلطه بلامنازعه صهیونیستها بر منطقه بود. باوجود لشکرکشی گسترده امریکاییها و ناتو به منطقه و هزینه کرد بیش از 7 تریلیون دلار در منطقه در طول دو دهه عملاً نهتنها جغرافیای سیاسی منطقه به سود غرب تغییر نکرد، بلکه محور مقاومت عینیتی بیشتر یافت و با نابودی حکومت داعش عملاً نشان داد قدرت شکلدهی به ترتیبات امنیتی و سیاسی جدید در منطقه را دارد.
تصور کاخ سفید آن بود که با توجه به نقش بیبدیل سردار دلها شهید حاج قاسم سلیمانی در پیشبرد برنامه منطقهای جمهوری اسلامی، با حذف و شهادت وی عملاً این برنامه با کندی یا حتی وقفه مواجه خواهد شد. در عمل ماجرا بهگونهای دیگر رقم خورد. رهبر انقلاب انتقام سخت اصلی را غلبه بر هیمنه نرمافزاری سلطه و اخراج امریکا از منطقه دانستند. قدرت تسلیحاتی مقاومت در غزه توسعه یافت، تسلیح مقاومت در کرانه باختری به نتیجه رسید، تهاجم ائتلاف به یمن با شکست مفتضحانهای پایان یافت، قدرت دریایی نامتقارن مقاومت در اقیانوسها و تنگههای راهبردی ظهور یافت و نهایتاً گروههای مقاومت عراق به بازیگر تأثیرگذار فراملی و منطقهای تبدیل شدند. اوج این تحول عمیق را میتوان در عملیات اعجابآور «طوفان الاقصی» دید که شکست اطلاعاتی بزرگ و جبرانناپذیری برای ساختار نظامی و امنیتی رژیمصهیونیستی به شمار میآید. در امتداد عملیات طوفان الاقصی، ظهور قدرت دریایی جدید در تنگه راهبردی بابالمندب که عملاً مسیر تأمین نیازمندیهای صهیونیستها و غربیهای حامیشان را به مخاطره افکند و نیز شهامت فوقالعاده مقاومت عراق در به چالش کشیدن امنیت و اقتدار پایگاههای امریکایی و نهایتاً حمایت تمامعیار حزبالله لبنان از مقاومت فلسطین و استمرار ناباورانه مسیر تأمین نیازمندی تسلیحاتی مقاومت غزه نشان داد که معادلات جدیدی در منطقه شکل گرفته است. بهنظر میرسد ترتیبات کنونی به مسیری بیبازگشت وارد شده که محور مقاومت را به بازیگر تعیینکننده تبدیل کرده است.
در سطح راهبردی مسئله کاملاً روشن است؛ موفقیتهای روزافزون مقاومت و ناکامیهای پیدرپی راهبردهای امریکا و رژیمصهیونیستی. اما این بدان معنا نیست که در سطح تاکتیکی طرف عبری و غربی تلاشی نکرده باشد. شهادت 34 هزار زن و کودک و پیر و جوان اهل غزه شاید برای حامیان خونخوار نتانیاهو خشنودی زودگذری ایجاد کند، اما درواقع حتی صدای حامیان سنتی غربی رژیم صهیونیستی را هم درآورده است. در طول یک سال گذشته چندین فرمانده ایرانی در سوریه هدف عملیات تروریستی صهیونیستها قرارگرفتهاند، به امید آنکه مقاومت غزه را از پای درآورند، اما نهتنها چنین نشد بلکه 90 درصد توان مقاومت در غزه همچنان پابرجاست. درواقع شاید در سطح «تاکتیک» صهیونیستها کروفری داشتهاند، اما در سطح «راهبرد» همچنان موازنه به سود مقاومت مانده و حتی در ابعادی کفه مقاومت سنگینتر هم شده است.
پاسخ جمهوری اسلامی به شرارتهای رژیمصهیونیستی قطعی است، اما کیفیت این «سیلی» را باید در چارچوب راهبرد کلان جمهوری اسلامی ایران جستوجو کرد. در سطح راهبردی نوار پیروزیهای مقاومت همچنان استمرار یافته، پس زمین بازی موفق برای ما در سطح راهبردی تعریف میشود. حریف میخواهد ما از زمین موفق خود یعنی راهبرد تنازل کرده و به بازی در زمین او یعنی «تاکتیک» تن در دهیم. البته توان تاکتیکی ما نیز قابل اتکاست، در عین حال هوشمندی نظام ایجاب میکند که نقطه قوتها حفظ شود. در نتیجه بازی مطلوب حفظ زمین راهبردی در عین استمرار سیاست ابهام است. در جایی که او منتظر نیست ضربه تاکتیکی هم خواهد خورد، اما جابهجایی زمین بازی رخ نخواهد داد. در روزهای آینده ابعاد این سیاست راهبردی روشنتر خواهد شد.