صهیونیستها بدانند این بار دریا شکافته نخواهد شد!/ اشغال سرزمینها همیشه با فتح خاکریزها نیست؛ حواسمان به اشغال فرهنگی باشد
گروه جامعه خبرگزاری فارس - مریم شریفی؛ «باورم نمیشه! واقعاً میخوای بری شانه به شانه ساندیس خورها راهپیمایی کنی؟! اون هم به خاطر یک کشور دیگه؟ اون هم وسط اینهمه مشکلات کشور خودمون؟ آخه یکی نیست بگه فلسطین به ما چه ربطی داره؟»، «شما اینجا راهپیمایی کنید، هزار کیلومتر اون طرفتر، چه سودی به حال فلسطینیها داره؟ شعار دادنهای شما چه تاثیری روی بود و نبود اسراییل داره؟»، «با زبان روزه، مگه کسی میره راهپیمایی؟ اون هم بعد از احیای شب قدر که تا سحر بیدار بودیم!» و...
صبح آخرین جمعه ماه مبارک، کم نبودند دختران و پسران و زنان و مردانی که قطاری از این جملات را پشت در خانه جا گذاشتند، پاشنههای همتشان را ورکشیدند و اختیار پاهایشان را به دست دلشان دادند تا برساندشان به وعدهگاه مردم آزادیخواهی که به سفارش مولایشان، برای دفاع از مظلوم، به ملیت و رنگ و نژادش نگاه نمیکنند. راهپیمایی روز قدس رمضان سال 1402، با حضور آگاهانه و متعهدانه همین مردم دریادل، به صحنهای باشکوه تبدیل شد و یک بار دیگر آب سرد ناامیدی را روی سر دشمنان و بدخواهان ایران اسلامی ریخت. اگر مشتاقید از متن و حاشیه راهپیمایی روز قدس در تهران باخبر شوید، با حاشیهنگاری ما از این همایش باشکوه مردمی همراه باشید.
تل آویو تل آویو ما داریم میآییم...!
در همایشهایی مثل راهپیمایی روز قدس که ابتکار عمل در دست مردم خوشذوق و خلاق است، هر لحظه باید منتظر یک غافلگیری و شیرینکاری باشید. اولین غافلگیری در مراسم روز جمعه اما خیلی زود رونمایی میشود؛ در یکی از نقاط اصلی راهپیمایی و در محدوده چهارراه ولیعصر (عج). کمی بعد از تقاطع، موج جمعیت به یک نقطه مشخص که میرسد، انگار از وسط شکافته میشود. جلوتر که میروم، معلوم میشود یک مانع انسانی، عامل این شکاف است. مرد میانسالی روی یک چهارپایه پلاستیکی ایستاده و پلاکارد بهدست به مردم لبخند میزند. واکنش افرادی که با او و پلاکاردش مواجه میشوند هم، لبخند است. نزدیک میروم و با اشاره به نوشته روی پلاکاردش، میپرسم: ماجرای این شعار چیست؟ با همان چهره متبسم، در جواب میگوید: «به عنوان یک دهه چهلی که با سرود بسیار دلنشین «کربلا کربلا، ما داریم میآییم»، کلی خاطره دارد، به تأسی از آن رزمنده عزیز و به یاد همه شهدا و انشاءالله با امید آزادی قدس، جرأت کردم و نوشتم «تلآویو، تلآویو ما داریم میآییم». البته مسلماً اینها هرگز قابل مقایسه نیستند. من فقط از آهنگ آن نوحه استفاده کردم تا بگویم چیزی نمانده که فلسطین اشغالی به صاحبانش برگردد.»
میگویم: یعنی معتقدید قدس به همین زودیها آزاد میشود؟ «جمشید زارع همدانی» فوری میگوید: «انشاءالله، خیلی زودتر از آنچه به نظرمان میرسد. داریم میبینیم اوضاع رژیم صهیونیستی چطور به هم ریخته، شکاف اجتماعیشان علنی شده و اجتماع غیرواقعی و مصنوعیشان در حال فروپاشی است. همه شواهد حاکی از این است که اینها به دلیل شدت جنایات و خیانتهایی که کردهاند، عمر زیادی نخواهند داشت. حضرت آقا چند سال قبل فرموده بودند اینها عمرشان به 25 سال نخواهد رسید...»
وقتی خانه، کلاس دشمنشناسی میشود
صدا به صدا نمیرسد. هر گوشه از خیابان انقلاب، معرکهای برپاست از عشق اهالی پایتخت به آرمانی که پیر خمین 4 دهه قبل بذرش را در دلها کاشت. گروهی، مجلس تعزیه برپا کردهاند با موضوع آزادیخواهی و دفاع از مظلوم. آن طرفتر بازار سرودهای حماسی دانشآموزی، گرم است. گوشه دیگر خیابان هم در قرق ایستگاه نقاشی و قصهگویی و بازی با موضوع فلسطین است. به سیل جمعیت که از 4 جهت میجوشد و به سمت دانشگاه تهران روانه میشود، نگاه میکنم و با خودم میگویم: این مردم مگر دیشب تا سحر برای مراسم احیای شب قدر در مساجد و حسینیهها شبزندهداری نکرده بودند؟ اینهمه شور و اشتیاق و انرژی از کجا میآید؟ جواب سئوالم را مادر جوان یک خانواده 5 نفری میدهد و میگوید: «ما هم همگی تا سحر بیدار بودیم اما لازم دانستیم در راهپیمایی روز قدس شرکت کنیم چون مسئله فلسطین نهفقط مهمترین مسئله جهان اسلام بلکه به نظر من، مهمترین مسئله تمام آزادگان جهان است. به اعتقاد من، برای اینکه رژیم صهیونیستی از بین برود، حضور همه ما مؤثر است...» به سه فرزندش اشاره میکنم و میپرسم: حتی حضور این کوچولوها؟ «الهام شمقدری» لبخندبرلب میگوید: «بله. بچهها از همین حالا باید با روحیه مقاومت، آشنا شوند. ما درواقع فرزندانمان را برای سربازی امام زمان (عج) آماده میکنیم. انشاءالله هرچه زودتر ظهور آقا را شاهد باشیم و بچههای ما هم جزو سربازان آقا باشند.»
«ندا» خانم، 9 ساله و روزه اولی است. آقا «محمدمهدی» و «زینب» خانم هم به ترتیب، 5 و 2 ساله هستند. با این حال، مادر و پدر ضمن بازیها و سرگرمیهای کودکانه، آنها را با مسائل مهم هم آشنا میکنند: «در قصههایی که برای بچهها تعریف میکنیم یا در توضیحات مربوط به انیمیشنهایی که در تلویزیون میبینند، هرکجا موضوع ظلم مطرح میشود، مسئله فلسطین و بحث تجاوزگری تمدن غربی را به آنها یادآوری میکنیم. با زبان کودکانه برای ندا و محمدمهدی توضیح میدهیم که چشم کشورهایی مثل آمریکا به دنبال منافع ماست. تمام هدف آنها این است که ما را از داشته خودمان ناامید کنند تا خودشان منافع ما را به دست بیاورند. برای بچهها توضیح میدهیم که اسلام و انقلاب اسلامی، ما را از این چپاولگری دشمنان نجات داده است.»
این بار دریا شکافته نخواهد شد!
با فشار جمعیت به سمت جلو رانده میشوم اما در یک لحظه قلاب نگاهم روی یک نوشته گیر میافتد. کلمات «دریا» و «شکافته» از دستنوشته یک مرد جوان در ذهنم باقی مانده. به نقطه رهایی که میرسم، وارد پیادهرو میشوم و مسیر آمده را برمیگردم. مرد جوان هنوز روی سکوی کنار جدول خیابان ایستاده. در مقابلش میایستم و به نوشتهای که در دست دارد خیره میشوم؛ «این بار دریا شکافته نخواهد شد». انگار آماده توضیح دادن است که تا ابهام را در نگاهم میبیند، میگوید: «یک بار دریا برای قوم یهود شکافته شد و آنها با کمک حضرت موسی (ع) بهسلامت از دریا عبور کردند. آن موقع برحق بودند و نجات پیدا کردند. این بار اما یهود صهیونیست، ظالم و باطل است و راه نجاتی ندارد. خدای سید علی اما همان خدای حضرت موسی (ع) است. این بار جنگ شود، یهودیان اشغالگر صهیونیست راهی جز دریا ندارند. به دریا میریزند اما این بار دریا برایشان شکافته نخواهد شد و سرنوشتشان، نابودی است.»
مرد جوان مکثی میکند و در ادامه میگوید: «من این حرف را از خودم نساختهام. این را یکی از مقامات امنیتی اسرائیل گفته و فیلمش هم موجود است. خودشان گفتهاند این بار اگر جنگ شود، راهی جز دریا نداریم و دریا هم باز نخواهد شد. آقا 8 سال قبل فرمودند اسراییل 25 سال آینده را نخواهد دید. اخیراً در جریان اعتراضات و درگیریهای داخلی اسراییل هم فرمودند: انگار خودشان عجله دارند که زودتر نابود شوند. در آینده معلوم میشود که رهبری چه بصیرتی دارند. انشاءالله زودتر این اتفاق بیفتد و ظهور امام زمان (عج) را شاهد باشیم.»
رژیم موقت صهیونیستی چارهای جز فرار ندارد
تا بوده، راهپیماییهای 22 بهمن و روز قدس، فرصتی برای هنرنمایی بچهها با انواع کاردستی و نقاشی بوده. جلوههای این خلاقیتهای بیریا، امروز هم پیش چشم مردم و دوربین رسانهها قرار گرفته؛ مثل آدمکی که یک گروه سه نفره از پسران نوجوان آن را حمل میکنند. از سادگی آدمک که بگذریم، شعار نوشته شده روی آن، توجهم را جلب میکند. میپرسم: منظورتان از عبارت «رژیم موقت صهیونیستی» چه بوده؟ از آن میان، «پارسا کیاجان» داوطلب جواب دادن میشود و میگوید: «رژیم موقت صهیونیستی یعنی اینکه اسراییلیها، اشغالگر هستند و به زور وارد فلسطین شدهاند اما صاحب فلسطین نیستند. یعنی موقتی در آنجا هستند و مردم فلسطین 100 درصد آنها را بیرون میاندازند.»
میپرسم: چرا میگویی 100 درصد؟ از کجا مطمئن هستی؟ فوری میگوید: «چون در مبارزه حق علیه باطل، همیشه حق پیروز میشود. علاوهبراین، چون مردم فلسطین دارند در کشور خودشان مبارزه میکنند، قوت قلب دارند و قویتر هستند. اما اسراییلیها چون از کشورهای مختلف دور هم جمع شدهاند، عِرقی به آن منطقه ندارند. آنها چون میدانند فلسطین اشغالی، وطنشان نیست و برای وطن خودشان نمیجنگند، اعتماد به نفس ندارند. فلسطینیها برای وطنشان میجنگند و حاضرند جانشان را برایش بدهند اما اسراییلیها از آنجا فراری هستند و به زور وادارشان میکنند جنگ کنند.»
به پسر 13 ساله مودبی که وسط خیابان ایستاده و با تسلط دارد ماجرای فلسطین و اسراییل را تحلیل میکند، نگاه میکنم و میگویم: «این اطلاعات را از کجا به دست آوردهای؟» محجوبانه لبخند میزند و میگوید: «من وقتی دیدم مردم فلسطین در رنج و عذاب هستند، کنجکاو شدم ببینم ماجرا چیست. کتاب خواندم و متوجه شدم اسراییل، ظالم و اشغالگر است.» میگویم: شنیدهای که رهبرمان گفتهاند اسرائیل تا 16، 17 سال آینده، دیگر وجود ندارد؟ صورتش به خنده باز میشود و میگوید: «بله، من حرف رهبر را قبول دارم. اصلاً 6 سالش را هم کم میکنیم. به نظر من اسراییل تا 10 سال آینده نابود میشود و حتی پرچمشان هم نمیماند.»
«سعید خانبخش»، همراه میانسال بچهها که تا این لحظه در سکوت به توضیحات پارسا گوش میداد، میگوید: «این بچهها از رویشهای انقلاب هستند. ما در مجموعه فرهنگی و تربیتی شهدای باغ فیض در غرب تهران، خادم این بچهها هستیم و در جلساتمان سعی میکنیم ذهن آنها را نسبت به مسائل جامعه و جهان روشن کنیم تا دشمن را بشناسند و در بزنگاهها بتوانند درست موضعگیری کنند.»
آمدم بگویم هر اتفاقی بیفتد، پشت کشورمان را خالی نمیکنیم
چفیههایشان را به شیوه مردمان عرب، از روی چادر روی سر بستهاند. یکی پرچم حزبالله لبنان و دیگری، عکس سید شهدای مقاومت را در دست گرفته و به سرعت دارند به سمت دانشگاه تهران میروند. راهشان را سد میکنم و دعوتشان میکنم به یک گفتوگوی سرپایی. تا از دلیل آمدنشان میپرسم، «ریحانه سادات میرهاشمی» 20 ساله میگوید: «وقتی ما سنگ امام حسین (ع) را به سینه میزنیم و ادعا میکنیم ایشان را دوست داریم، باید بدانیم امام حسین (ع) میگوید: اگر دین ندارید لااقل آزاده باشید. من امروز به سفارش امام حسین (ع) و آزادیخواهی که یادم داد، آمدم. به خاطر اینکه مردم مظلوم فلسطین دارند مورد ظلم قرار میگیرند. شاید آنها مذهب دیگری داشته باشند اما چون مذهب شیعه به ما یاد داده که حامی مظلوم و دشمن ظالم باشیم، از آنها حمایت میکنیم.»
با تمام این اوصاف، ریحانه، روز قدس اولی است و از اینکه چه انگیزهای باعث شده امسال به راهپیمایی بیاید، اینطور میگوید: «امسال خیلی با بقیه سالها برایم فرق میکرد. اتفاقاتی که مردم ما در چند ماه گذشته تجربه کردند، خیلی چیرها را تغییر داد. شاید بعضیها به خاطر همان اتفاقات نیامده باشند اما من دقیقاً به همین دلیل آمدم تا صهیونیستها فکر نکنند ما پشت کشورمان را به خاطر این چیزها خالی میکنیم. ایران ما الان خیلی تحت فشار است. آمریکا و اروپا و اسراییل سعی دارند کشور ما را با انواع تحریمها و فشارها به خاک بنشانند ولی ما هیچکدام، پشت کشورمان را خالی نمیکنیم. حتی کسانی که اعتراض دارند، خیلیهایشان باز هم مدافع کشورشان هستند. اگر ما هر تفاوتی با همدیگر داشته باشیم، در عاشق ایران بودنمان با هم تفاهم داریم. همه ما زیر این پرچم هستیم و انشاءالله این پرچم را به دست امام زمان (عج) میرسانیم.»
بنویسید ما منتظر بازگشت حاج «احمد متوسلیان» میمانیم
«نیایش خدابنده»، دوست همدانشگاهی ریحانه جز دعا برای روشن شدن مسیر برای جوانان هموطنش، حرف دیگری ندارد اما موقع خداحافظی، عکس کوچکی که در دست دارد را بالا میآورد و میگوید: «فقط بنویسید ما منتظر حاج احمد متوسلیان هستیم. با اینکه سالهاست از ایشان خبری نیست و این اواخر هم شایعه شد که ایشان شهید شده، ولی ما همچنان منتظریم حاج احمد برگردد.» سرم را که از روی برگه بلند میکنم، آسمان چشمهای نیایش و ریحانه، بارانی شده. دلم میخواهد بدانم دخترانی که 20 سال بعد از اسارت حاج احمد متوسلیان به دنیا آمدهاند، چه تصوری از آن فرمانده قهرمان دارند و چرا بازگشت او به یکی از آرزوهایشان تبدیل شده. میپرسم و نیایش در جواب میگوید: «دلم میخواهد حاج احمد برگردد تا حضرت آقا یک یار محکم در کنارش داشته باشد. میدانید در زمان امام خمینی (ره)، خیلی از فرماندهان بزرگ در کنار امام بودند؛ حاج ابراهیم همت، حاج احمد کاظمی، حاج قاسم سلیمانی و... اما الان آقا خیلی تنها هستند. البته ما نمیگذاریم آقا این تنهایی را حس کنند اما حضور فرماندهی مثل حاج احمد متوسلیان در کنار آقا، خیلی ضروری است.»
میبینی خانه عنکبوت چقدر سست است؟
اینجا باید بدوی تا از سوژهها عقب نمانی. گاهی هم مثل من، دستت به سوژهای بند میشود و ناگزیر باید دور شدن و از دست رفتن سوژه دیگر را با حسرت تماشا کنی. جا ماندن از مردم انقلابی ایران البته اتفاق عجیبی نیست. در حال کلنجار رفتن با یکی از این حسرتها هستم که در آن دست خیابان، برق یک سوژه جذاب، چشمم را میزند. با هر زحمتی که شده، خودم را به نقطه موردنظر میرسانم. حالا یک کاردستی بزرگ و متفاوت پیش رویم قرار گرفته که برخلاف همیشه خالق آن، بچهها نیستند. گروهی از افراد میانسال و بعضاً موسپید که خود را اهالی مسجد امام حسن مجتبی (ع) سعادت آباد معرفی میکنند، دستساخته خاصی را حمل میکنند که حسابی توجه همه را جلب کرده. سراغ سازنده این کاردستی را که میگیرم، حاج آقا «لطفعلیخانی»، جلو میآید. از اینجا به بعد، من و همه آنهایی که اطرافمان ایستادهاند، سراپا گوش میشوند و پیشکسوت 76 ساله از فلسفه ساخت این ماکت اینطور میگوید: «ایده ساخت این ماکت را از آیه 41 سوره مبارکه عنکبوت گرفتم که میفرماید: «مَثَلُ الَذینَ اتَخذوا مِن دونِ اللهِ اولیاءَ کمَثلِ العنکبوتِ اتَخَذَت بیتاً وَ اِنَ أَوهَنَ البیوتِ لبیتُ العنکبوتِ (مثل حال آنان که خدا را فراموش کرده و غیر خدا را به دوستی و سرپرستی گرفتند (در سستی و بیبنیادی)، حکایت خانهای است که عنکبوت بسازد و اگر بدانند سستترین بنا، خانه عنکبوت است).
این، توصیف حال و روز رژیم اشغالگر اسراییل است که پایه و اساسش مثل خانه عنکبوت، بسیار سست است و به همین زودیها نابود خواهد شد. در این ماکت با الهام از این آیه شریفه، یک عنکبوت بزرگ از جنس یونولیت ساختم و در تاری که برای خودش تنیده، پرچم اسراییل را طراحی کردم. به نشانه آیه 41 سوره عنکبوت، پلاک خانه اسرائیل را هم 41 گذاشتم.»
حاج آقا که از مدت زمان صرف شده برای آمادهسازی این کاردستی میگوید، تازه عمق عشق او به آرمان فلسطین آشکار میشود: «23 روز برای درست کردن این ماکت وقت صرف کردم! یعنی درست از شب اول ماه مبارک کار را شروع کردم و طراحی و ساخت آن را به تنهایی انجام دادم. برای مثال، آن خانه ظریف عنکبوت که میبینید، همه با نخ و سوزن دوخته شده است...» زیباتر از همه اما، امید و یقین حاجی لطفعلیخانی به وعده نابودی اسراییل است. او در این باره میگوید: «طبق آیه 2 سوره مبارکه حشر، اسرائیل به دست خودش و به دست مومنان نابود خواهد شد؛ «یخرِبُونَ بُیوتَهُم بِأَیدِیهِم وَأَیدِی المُؤمِنِینَ». ما امروز داریم تحقق این وعده را در سرزمینهای اشغالی و در جریان اعتراضات گسترده شهرکنشینان به دولت اسراییل میبینیم. انشاءالله بهزودی نیروهای مقاومت هم وارد عمل میشوند و اسراییل را نابود خواهند کرد.»
مراقب اشغال فرهنگی باشیم
از من بپرسید، عنوان تاثیرگذارترین تلنگر در راهپیمایی روز قدس، برازنده دستنوشته ساده دختران بسیجی مسجد صاحبالأمر (عج) است: «حجاب، مانند اولین خاکریز جبهه است که دشمن برای تصرف سرزمینی، حتماً باید اول آن را بگیرد». به جمع پر شور و نشاطشان نزدیک میشوم و از نیت پشت این دستنوشته میپرسم. «منصوره» پیشقدم میشود و میگوید: «امروز همه ما از اشغال سرزمین فلسطین به دست اسراییل ناراحت هستیم. اما اشغال که فقط از طریق خاک انجام نمیشود. اشغال میتواند در حوزه فرهنگی یک کشور اتفاق بیفتد که خیلی اتفاق خطرناکی است. همین حالا که به دلیل قدرت ایران اسلامی، دشمنان از حمله نظامی به کشور ما ناامید شدهاند، دارند تلاش میکنند از راه اشغال فرهنگی به ما ضربه بزنند. و متاسفانه خیلی خوب فهمیدهاند که برای رسیدن به این هدف، اول باید حجاب خانمها را بردارند. اما ما اینجا حضور داریم که بگوییم هرگز اجازه نمیدهیم دشمن به هدفش برسد. امروز در این هوای گرم و با دهان روزه، با این حجابمان حضور پیدا کردهایم تا هدف دشمن را خنثی کنیم.»
منصوره و دوستانش اما این را هم میدانند که اقتدار فرهنگی ایران اسلامی باید در تمام بدنه کشور تکثیر شود. بنابراین خوب درک کردهاند که زیبایی و کارآمدی حجاب را باید در عمل نشان دهند و دیگران را هم به آن دعوت کنند. این بار «معصومه» وارد بحث میشود و میگوید: «ما همیشه سعی میکنیم با اخلاق و رفتارمان، تصویر مثبت و زیبایی از دختران باحجاب در ذهن اطرافیان ثبت کنیم. از همان اول، با خودمان شرط کردیم در فعالیتهایمان، شادابی و نشاط و محبت را فراموش نکنیم. به همین دلیل است که در هر فضایی که حاضر میشویم، آنها جذب مهربانی و جمع شاد ما میشوند. این شادی از درون ما میجوشد. اساساً برخلاف آنچه بعضیها تلاش دارند القا کنند، اسلام، دین شادی و طراوت و زیبایی است اما میگوید هر چیز، به جای خودش. بنابراین ما ضمن داشتن حجاب و با حفظ حریمها، هم تا بالاترین مدارج تحصیل میکنیم، هم فعالیتهای اجتماعیمان را داریم و هم حسابی اهل تفریح و شادی هستیم. مثل امروز که به راهپیمایی آمدیم و کلی هم گفتیم و خندیدیم و خوش گذراندیم.»
دوستانم گفتند: میخوای بری کنار ساندیسخورها راهپیمایی کنی؟!
خیابانهای اطراف دانشگاه تهران از جمعیت خالی شده اما قصه راهپیمایی هنوز به آخر نرسیده. در ایستگاه مترو، با دو دختر جوان همقدم میشوم. یکی از آنها پرچم لولهشدهای در دست دارد. با تردید میپرسم: از راهپیمایی برمیگردید؟ با لبخند به نشانه تأیید سر تکان میدهند. از علت حضورشان که میپرسم، «فاطمه محوحی»، دانشجوی دانشگاه تهران میگوید: «بهعنوان یک مسلمان، این را وظیفه خودم میدانستم. درست است نمیتوانم کمکی به فلسطینیها انجام دهم اما حداقل کاری که از دستم برمیآید، این است که به راهپیمایی بیایم و از آنها حمایت کنم. و معتقدم این همدلی، تاثیرش را بر مردم فلسطین خواهد گذاشت و به آنها قوت قلب خواهد داد. علاوهبراین، تاثیرش را روی دشمن اسراییلی هم خواهد گذاشت. چون میبیند که همه ما متحد هستیم و میبیند بعد از اینهمه سال، ما هنوز دنبال قضیه فلسطین هستیم و این قضیه برای ما فراموششدنی نیست.»
فضای گفتوگو که صمیمی و خودمانی میشود، میپرسم: نگران نبودید بعضیها بگویند رفتید کنار ساندیسخورها و راهپیمایی کردید؟ هر دو میخندند و «یاسمین فراتصه»، دانشجوی دانشگاه تربیت مدرس میگوید: «اتفاقاً قبل از اینکه بیاییم، همین را گفتند...» و فاطمه ادامه میدهد: «بعضی از دوستان گفتند: خودمان به اندازه کافی مشکل داریم. اینهمه فقر و گرانی و... را نمیبینی؟ لازم نیست بروید برای حمایت از یک کشور دیگر، راهپیمایی کنید. در جوابشان گفتم: خب همه کشورها، مشکل دارند. ولی قضیه فلسطین، قضیه آبروست. ما بهعنوان یک مسلمان همانطور که باید آبرویمان را حفظ کنیم، باید قضیه فلسطین را هم حفظ کنیم. راستش را بخواهید، وقتی آن حرفها را از دوستانم شنیدم، مصممتر شدم که حتماً به راهپیمایی بیایم. به نظر من، هرکس فقط یک ذره به اسلام و قرآن و پیامبر (ص) اعتقاد داشته باشد، محال است نسبت به قضیه فلسطین سهلانگاری کند.»
جهاد تبیین وسط ایستگاه مترو
حاضران در راهپیمایی گروه گروه وارد مترو میشوند تا زودتر خودشان را به خانه برسانند و خستگی دیشب و امروز را یکجا از تن به در کنند. مسافران در انتظار کشدار برای رسیدن قطار در حال و هوای خودشان هستند که سرودخوانی زیبای گروهی از دختران، همه را به وجد میآورد؛ «ما دختران سلیمانی، با یار خراسانی / یاران یوسف زهراییم / سربند یا فاطمه داریم، با حیا و باوقاریم / امید ایران فرداییم / مهره دست تاریکی نیستیم / روبهروی هر فتنه میایستیم / پاکی دامان ما، چشمهسار زندگی است / معنی آزادیمون، عشقه و آزادگی است»...
از اسم و رسم و هدف این گروه که میپرسم، خانم «هادی»، یکی از مسئولان گروه میگوید: «این بچهها، دختران 9 تا 12 سال عضو بسیج میثم تمار از شهرک انصار هستند. بچهها دوست داشتند با هم در راهپیمایی روز قدس شرکت کنیم تا بتوانند سرودهایی که تمرین کرده بودند را اجرا کنند. ما هم فکر کردیم علاوهبر فضای راهپیمایی، بچهها میتوانند در ایستگاه مترو و در طول مسیر هم سرودهایشان را اجرا کنند. بهاینترتیب، ما و بچهها هم به سهم خودمان قدمی در مسیر جهاد تبیین برمیداریم.»
پایان پیام /