خاورمیانه، قطریزه می شود | ایران این وسط چه رویکردی را در پیش گرفته؟
کشور کوچک قطر تقریباً به تنهایی در خاورمیانه موفق شده است که توزان را در جمع بازیگران قدرتمند رعایت کند؛ درحالیکه پایگاه هوایی کلیدی ایالات متحده به نام العدید را میزبانی میکند و متحد غیرناتوی امریکا به شمار میآید، روابط دوستانه با ایران را حفظ کرده و حتی میزبان رهبران ارشد گروههایی از جمله حماس و طالبان است که آمریکا آنها را در لیست تروریسم گذاشته است. بعلاوه، همچنان به تأمین مالی...
Danielle Pletka عضو اندیشکدهی «امریکن اینترپرایز» در فارن پالیسی نوشت: کشور کوچک قطر تقریباً به تنهایی در خاورمیانه موفق شده است که توزان را در جمع بازیگران قدرتمند رعایت کند؛ درحالیکه پایگاه هوایی کلیدی ایالات متحده به نام العدید را میزبانی میکند و متحد غیرناتوی امریکا به شمار میآید، روابط دوستانه با ایران را حفظ کرده و حتی میزبان رهبران ارشد گروههایی از جمله حماس و طالبان است که آمریکا آنها را در لیست تروریسم گذاشته است. بعلاوه، همچنان به تأمین مالی و رشد الجزیره که یک شبکه رسانهای گسترده با پیامهای ضد اسرائیلی و امریکایی، حامی ایران و اخوان المسلمین است، ادامه میدهد.
در ادامه این مطلب آمده است: تلاشهای مختلف برای تنبیه قطر به دلیل سیاست عدم تعهدش (اگرچه برخی ممکن است بگویند این فقط دو رویی است) به طرز مفتضحانهای شکست خورده است؛ و موفقیت قطر، آن را به الگویی برای بقیهی منطقه تبدیل کرده است.
اکنون سایر کشورهای خلیج فارس، ناامید از تغییرات شدید در سیاست منطقهای ایالات متحده و دارای تردید در مورد تداوم حمایت نظامی آمریکا، در فرآیندی هستند که میتوان آن را "قطریزه" شدن، نامید. این به معنای همراهی با امریکا، کنار آمدن با ایران، انعقاد قرارداد اقتصادی و تسلیحاتی با چین و روسیه است.
در این میان، یک کشور از این روند به نفع خود بهره برداری میکند: ایران.
چندین فاکتور برای سرعت بخشیدن به قطری شدن خلیج فارس ترکیب شده اند. یکی از عوامل اصلی، سیاست چرخش به شرق دور در دوره ریاست جمهوری اوباما بود. این چرخش از قضا با حمایت دونالد ترامپ از توافقنامه جدید آبراهام، که تا حدی هدف آن جایگزین کردن وابستگی کشورهای خلیج به قدرت ایالات متحده به جای اتحاد با اسرائیل بود، بیشتر جلو رفت؛ و همه اینها با اشتیاق جو بایدن برای احیای برجام به نقطهی پایان خود رسید.
برای شرکای سنتی واشنگتن در خلیج فارس، به ویژه امارات متحده عربی، عربستان سعودی و بحرین، همه چیز حول این سوال میچرخد که چه کسی از آنها در برابر ایران و نیروهای نیابتی اش دفاع خواهد کرد. در دوران اوباما، پاسخ در ذهن آنها روشن بود: ایالات متحده در کنار ایران خواهد بود.
اما بسیاری معتقد بودند که اوباما یک انحراف به حساب میآید. امید این جماعت در دوره ترامپ زنده شد، اما پس از حملات تحت حمایت ایران به تاسیسات نفتی عربستان سعودی به سرعت مشخص شد که حتی خشنترین دشمنان ایران در کاخ سفید نیز به دفاع از ریاض برنخواهند خاست. نیازی به گفتن نیست که تیم بایدن - متشکل از مقامات سابق دولت اوباما و معاون رئیسجمهوری که محکوم کردن عربستان سعودی را عنصر کلیدی سیاست خارجی خود قرار داده است - نیز برای عربهای خلیج فارس، یک تحول مثبت به شمار نمیآید. بدین ترتیب، عصر سیاست قطری در خلیج فارس تقویت شد.
یکی دیگر از عوامل قطریزه شدن فزاینده منطقه، دوچندان شدن کنشگری در زمینه تغییرات اقلیمی و تنوع بخشیدن به منابع انرژی است. همهگیری کووید -19 و جنگ روسیه علیه اوکراین به شکل غیرمنتظرهای موجب انحراف بازارها شده، اما روند کلی تغییرات، مدتهاست که مشخص است. در سال قبل از شیوع کرونا، ایالات متحده یک صادر کننده عمده گاز و بزرگترین تولید کننده نفت جهان بود. با توجه به رشد جمعیت در کشورهایی مانند عربستان سعودی، نوسانات گسترده در قیمت نفت، بخشهای دولتی بسیار بزرگ، و سایر مطالبات موجود در بودجه عمومی، اکثر دولتهای خلیج فارس از امنیت اقتصادی آینده خود نگران هستند.
همچنین دشمن شماره یک از نظر آنها یعنی جان کری، کسی که در دوران اوباما مذاکره کننده توافق هستهای با ایران بود و اکنون مسئول ویژه امور اقلیمی در دولت بایدن است. همانطور که چندین رهبر منطقه به من به صورت محرمانه گفته اند، به نظر آنها، کری پیش از این از طریق افزایش قدرت ایران به دنبال تسلط بر قدرتهای سنی خلیج فارس بود و اکنون با تلاش برای تضعیف تولیدکنندگان نفت در ازای دستاوردهای تخیلی زیست محیطی، این طرح را پیش میبرد.
بدون شک، تغییرات واشنگتن محاسبات سنتی متحدان خود در خلیج فارس را تغییر داده است. از زمان انقلاب اسلامی ایران در سال 1979، بیشتر کشورهای حوزه خلیج فارس با تهران گهگاهی روابط دوستانه داشته اند، اما طاقت آنها در قبال شیطنتهای خارجی ایران به سر آمده و گفتگوهای دوجانبه به ندرت به نزدیکی جدی منجر شده است.
یکی از دلایل آن، نگرانیهای جدی و فزاینده عربستان سعودی در مورد جاه طلبیهای منطقهای ایران بوده است. ریاض سیاستهای مختلفی را برای مهار تهدید ایران آزموده است، از جمله در دهههای 1980 و 1990 تلاش کرد با تامین مالی القاعده، به رسمیت شناختن دولت طالبان در دهه 1990 در افغانستان، و صدور افراط گرایی وهابی، به تقلید از ایران در حمایت از تروریسم (!) به نفع خود بپردازد، اما حملات 11 سپتامبر به این رویکرد پایان داد.
در پی حملات 11 سپتامبر، جورج بوش رئیس جمهور وقت آمریکا سیاست "با ما یا علیه ما" را در پیش گرفت و در نتیجه پادشاهی سعودی تلاش خود را برای ساختن نسخهای سنی از جمهوری اسلامی کنار گذاشت. عربستان سعودی طی یک و نیم دهه اول قرن بیست و یکم، شروع به تغییر شکل خود به عنوان رهبر یک بلوک منطقهای ضدایرانی تحت حمایت ایالات متحده کرد و مانع تلاشهای گاه و بیگاه همسایگان خود در خلیج فارس برای بهبود روابط با تهران شد. اما این دوره به پایان رسیده است.
اولین تلاشهای ریاض برای اجماع پساآمریکایی علیه ایران در خلیج فارس شامل تحریم و محاصره قطر و همچنین جنگ فاجعهبار در یمن بود. در هر دو مورد، تمایل ریاض برای تاکید بر اولویتهای مستقل سیاست خارجی خود، به ظاهر منطقی به نظر میرسید. در مورد اول، هدف، جلوگیری از حمایت قطر از مخالفان سعودی و ترویج افراطگرایان اخوانالمسلمین بود و در مورد دوم یعنی جنگ یمن، جلوگیری از حملات حوثیهای مورد حمایت ایران به عربستان سعودی. اما در هر دو مورد، عملیات اجرایی آنقدر معکوس بود که حامیان اولیه (از جمله ایالات متحده و همسایگان عربستان سعودی در خلیج فارس) کنار رفتند.
اماراتیها زودتر متوجه شدند که یک آینده تحت رهبری عربستان بعید است سودمند باشد. در نهایت، محمد بن سلمان، ولیعهد عربستان به این موضوع پی برد و اکنون، عربستان سعودی همراه با سایر اعضای شورای همکاری خلیج فارس (بحرین، کویت، عمان، امارات و البته قطر) یک استراتژی "پوشش ریسک" را انتخاب کرده اند که شامل روابط بهتر با مسکو و پکن و همچنین استقبال بیشتر از گفتگو با ایران است.
تکاندهندهترین جلوههای این استراتژی جدیدِ "پوشش ریسک"، بیاعتنایی علنی عربستان و امارات به درخواستهای کاخ سفید برای افزایش تولید نفت پس از تحریم روسیه بود. به ویژه اینکه رهبران هر دو کشور تصمیم گرفتند پس از حمله به اوکراین با ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه گفتگو کنند. اما این پایان ماجرا نبود و اقدامات دیگری نیز در این راستا انجام دادند. اقداماتی مانند خرید هواپیماهای آموزشی چینی توسط امارات، پروژه بندری چین در نزدیکی ابوظبی (که اکنون متوقف شده است)، احداث کارخانه موشک بالستیک تحت حمایت چین در عربستان سعودی، و البته رای ممتنع به قطعنامه مجمع عمومی سازمان ملل متحد برای محکومیت روسیه به دلیل حمله به اوکراین.
از دیدگاه تهران، واشنگتن فرصتی را ایجاد کرده است و طبق معمول، ایران به سرعت از آن بهره برداری میکند.
ایران همیشه نگران محاصره بوده است و در حالی که در بیثبات کردن بازیگران مختلف در خاورمیانه از جمله لبنان، سوریه، عراق و یمن به طرز فوقالعادهای موفقیتآمیز کار کرده است، همسایگان آن در خلیجفارس همواره مقاومت بیشتری داشته اند.
تهران به تجربه دریافته است که تلاشها برای دامن زدن به مخالفتهای داخلی در مکانهایی مانند عربستان سعودی و بحرین شکست خورده است و از آنجایی که ایران به این نتیجه رسیده که صدور بیثباتی به همسایگان مرفهتر خود در خلیج فارس امری بسیار سخت است، رویکرد ظریفتری را در پیش گرفت که با موفقیت شگفتآوری مواجه شد.
در طول بیش از یک سال گذشته، دولت عراق که خود بین تهران و واشنگتن گرفتار شده، مذاکرات تنش زدایی بین ایران و عربستان سعودی را میانجیگری کرده است. این گفتگوهای دورهای در بهترین حالت، بی قاعده و بی برنامه بوده است، اما بغداد، به دستور تهران، سعی کرده آن را حفظ کند. به همین ترتیب، در دسامبر گذشته دیداری غیرعادی، اما مهم و در سطح بالا در تهران بین یک مقام ارشد امنیت ملی امارات و ابراهیم رئیسی، رئیس جمهور ایران برگزار شد.
نه اشتیاق تهران برای گفتگو با همسایگانش در خلیج فارس و نه تمایل آنها برای مشارکت در این گفتگوها، نباید تحول آفرین تعبیر شود. در واقع، رهبران امارات و عربستان همچنان نسبت به ایران بی اعتماد هستند و ایران نیز به نوبه خود، به تحریک علیه همسایگان سنی خود ادامه میدهد. اما از آنجایی که شکاف بین ایالات متحده و بهترین دوستان سابقش در شورای همکاری خلیج فارس افزایش یافته، ایران به پیشنهاد گفتگو ادامه داده است.
تمایل تهران برای بهره برداری از استراتژی "پوشش ریسک"، اتخاذ شده توسط کشورهای عربی خلیج فارس، یک استراتژی زیرکانه است. این به معنای هیچ تغییری در جاهطلبیهای ایران و نیروهای نیابتی اش نیست، بلکه نشان دهنده تمایل تهران به انجام بازی است که قطر کپی رایت آن را در اختیار دارد. در کوتاه مدت، این تمایل ممکن است جنگ فرسایشی آشکار بین سنیها و شیعیان منطقه را کاهش دهد و هژمونی ایران بر عراق، لبنان و یمن را تقویت کند و مهمتر از آن برای ایالات متحده، این به معنای از دست دادن اغلب نفوذ در منطقه است.
همانند پایگاه العدید در قطر، ایالات متحده همچنان در کویت، بحرین و امارات متحده عربی پایگاه و نیروی پشتیبانی خواهد داشت، اما این با وفاداری سیاسی یا اقتصادی کمی همراه خواهد بود؛ و همانطور که بایدن زمانی که برای درخواست حمایت [در زمینه افزایش تولید نفت] به عربستان سعودی و همسایگانش نزدیک شد، فهمید، کشورهای حاشیه خلیج فارس تصمیمات خود را بر اساس آنچه که به نفع خود میدانند و نه بر اساس منافع آمریکا اتخاذ خواهند کرد.