پنج‌شنبه 29 شهریور 1403

فانتزی‌های خاورمیانه‌ای آمریکا

وب‌گاه دنیای اقتصاد مشاهده در مرجع
فانتزی‌های خاورمیانه‌ای آمریکا

«یک معامله عادی‌سازی؛ منجر به ایجاد راه‌حل دو دولتی نمی‌شود، چین را از خاورمیانه بیرون نمی‌کند، ریاض را از پیگیری مصالحه با همسایگان منصرف می‌کند و به آن جرات ریسک کردن می‌دهد، به خاورمیانه آسیب می زند و واشنگتن را از کمک به منطقه برای پیشرفت در منابع واقعی درگیری و افراط‌گرایی منحرف می‌کند.»

«فردریک وری» عضو ارشد برنامه خاورمیانه در بنیاد کارنگی و «جنیفر کاوانا» عضو ارشد مرکز مطالعات امنیتی دانشگاه جورج تاون 17 سپتامبر در فارن افرز نوشتند: هنگامی که جو بایدن رئیس‌جمهور آمریکا در اوایل سال آینده سمت خود را ترک می‌کند، احتمالا این لحظه را بدون امضای دستورکار خود برای خاورمیانه - یعنی عادی‌سازی دیپلماتیک بین اسرائیل و عربستان سعودی که با ضمانت امنیتی رسمی ایالات‌متحده به ریاض مهر و موم شده است - انجام می‌دهد. با این حال، این توافق دست نیافتنی بدون توجه به اینکه چه کسی در انتخابات نوامبر پیروز می‌شود، خطر آن را دارد که دوباره توسط جانشین او در دستورکار قرار گیرد.

دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور سابق آمریکا در دوران ریاست جمهوری خود یکی از بزرگ‌ترین حامیان عربستان سعودی بود و او قبلا تمایل خود را برای گسترش به اصطلاح توافق‌نامه ابراهیم - مجموعه‌ای از توافقات دوجانبه بین اسرائیل و تعداد معدودی از کشورهای عربی که عربستان سعودی را نیز شامل می‌شود و تحت نظارت او مذاکره شد - نشان داده است. کامالا هریس معاون رئیس جمهور و نامزد دموکرات ها می‌تواند مجبور به احیای توافق یا تغییراتی در آن شود، هم به خاطر تداوم و هم به این دلیل که دستیابی به یک معامله بزرگ در این منطقه آشفته یک دستاورد سیاست خارجی برای یک سیاستمدار نسبتا بی تجربه است.

اما برای هریس یا ترامپ، ادامه ارتقای این توافق منطقه ای اشتباه بزرگی خواهد بود. با ترتیبات پیشنهادی به جنگ غزه پایان نمی دهد، مناقشه اسرائیل و فلسطین را حل نمی کند، جلوی نفوذ چین به خاورمیانه را نمی گیرد و با ایران و گروه های نیابتی آن مقابله نمی کند. در عوض دستاورد اصلی این پیمان، متعهد کردن واشنگتن به دفاع از یک کشور عربی عمیقا سرکوبگر با سابقه رفتار بی ثبات کننده و درگیر کردن بیشتر ایالات‌متحده در منطقه ای خواهد بود که روسای جمهور متوالی ایالات متحده سعی کرده اند، از آن دور شوند.

پیگیری یک جانبه این توافق بد، سیاستگذاران ایالات‌متحده را نسبت به دیگر محرک های مهم‌تر درگیری در منطقه کور کرده است و باعث شده است که ایالات متحده تلاش ها برای افزایش فشار بر اسرائیل برای پایان دادن به جنگ خود در غزه را به تاخیر بیندازد. بنابراین، رئیس‌جمهور بعدی ایالات‌متحده باید توافق پیشنهادی را کنار بگذارد و به جای آن سیاست خاورمیانه را بر مسائل اقتصادی و اجتماعی که برای منطقه مهم است، متمرکز کند.

معامله خام

اگرچه توافق اسرائیل و عربستان هنوز نهایی نشده است، اما خطوط کلی آن قبلا روشن شده است. بر اساس مفاد توافق پیشنهادی، عربستان سعودی در ازای تعهد اسرائیل به ایجاد یک کشور مستقل فلسطینی، به طور رسمی اسرائیل را به رسمیت خواهد شناخت. ایالات متحده قول خواهد داد که از عربستان سعودی در برابر حمله خارجی دفاع کند و از برنامه هسته‌ای غیرنظامی ریاض حمایت کند، و متقابلا سعودی‌ها به واشنگتن دسترسی نظامی جدید به آب‌های سرزمینی و حریم هوایی پادشاهی را خواهند داد. ریاض همچنین متعهد خواهد شد که پایگاه های نظامی چین و همکاری های امنیتی با این کشور در عربستان سعودی را از جمله خرید فناوری ها و تسلیحات پیشرفته چینی و برخی سرمایه گذاری های چینی در اقتصاد عربستان سعودی را محدود کند.

انعقاد توافق برای رهبران اسرائیل و عربستان جذابیت آشکاری دارد. بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل، پس از مواجهه با انتقادات داخلی شدید به دلیل عدم‌موفقیت در جلوگیری از حملات حماس در 7 اکتبر و طولانی شدن کارزار نظامی در غزه، می‌تواند آن را پیروزی سیاسی معرفی کند. محمد بن‌سلمان، ولیعهد و رهبر واقعی عربستان سعودی نیز همچنان قصد امضای برخی از نسخه های توافق را دارد، زیرا از پادشاهی محافظت می‌کند، مزایای اقتصادی قابل‌توجهی را ارائه می‌دهد و اعتباری را که به نزدیک ترین متحدان ایالات متحده می‌بخشد برای ریاض ارائه می‌کند.

در مورد واشنگتن، عادی‌سازی اسرائیل و عربستان ممکن است به نظر راهی برای پیشبرد راه‌حل دو دولتی ارائه دهد - به این ترتیب که به درگیری‌هایی که منابع و توجه ایالات متحده را به خود مشغول داشته پایان می‌دهد - در حالی که مانع نفوذ فزاینده چین در خاورمیانه می‌شود. اما در واقعیت، عادی‌سازی هیچ یک از این اهداف را محقق نخواهد کرد. برای شروع، این توافق راهی برای صلح بین اسرائیلی‌ها و فلسطینی‌ها نخواهد بود که واشنگتن امیدوار به آن است. به سادگی می‌توان گفت که هیچ مدرکی مبنی بر اینکه نتانیاهو - یا هر دولت اسرائیل - امتیازات لازم برای ایجاد یک کشور فلسطینی را که ریاض به عنوان پیش‌نیاز مطالبه کرده، بدهد و به آن پایبند باشد، صرف نظر از اینکه عادی‌سازی عربستان چه منافع اقتصادی و امنیتی می‌تواند داشته باشد، وجود ندارد. علاوه بر این، حمایت عمومی اسرائیل از تشکیل کشور فلسطین پس از حمله حماس کاهش یافته است: طبق نظرسنجی بهار 2024 که توسط مرکز تحقیقاتی پیو انجام شد، اکنون کمی بیش از یک چهارم اسرائیلی‌ها از چنین ترتیبی حمایت می‌کنند.

حتی اگر اسرائیل و عربستان سعودی به توافقی برسند، دورنمای ایجاد صلح پایدار بین اسرائیلی‌ها و فلسطینی‌ها بسیار اندک است. بر اساس گزارش مرکز تحقیقات سیاست و نظرسنجی فلسطین، اکثریت فلسطینی‌های غزه و کرانه باختری اشغالی از مبارزه مسلحانه علیه اسرائیل حمایت می‌کنند. برخی از اسرائیلی ها مسلح و افراط گرا هستند و ممکن است تلاش کنند چنین معامله ای را بر هم بزنند. در واقع، به نظر می‌رسد حتی قراردادهای عادی‌سازی که اسرائیل قبلا امضا کرده است، در زمینی متزلزل قرار گرفته باشد. پس از 7 اکتبر، اعتراضات علیه پیمان ابراهیم در مراکش و بحرین آغاز شد.

رهبران عرب و اسرائیل در اجرای تعهداتی که قبلا انجام شده با مشکل مواجه هستند. به‌ویژه برای آنها سخت خواهد بود که به موارد جدید پایبند باشند. این توافق همچنین هیچ مزیت واقعی نسبت به چین در خاورمیانه به ایالات متحده نخواهد داد. عربستان سعودی روابط خود را با طیفی از قدرت‌های خارجی از جمله چین و روسیه در زمینه انرژی و تجارت گسترش داده است تا از اتکای بیش از حد به ایالات متحده جلوگیری کند.

ریاض بر این دیدگاه است که تنوع شرکا فرصت‌های اقتصادی بهتری را جذب می‌کند و امکان دسترسی به فناوری‌های پیشرفته‌تر و سیستم‌های نظامی را فراهم می‌کند، به‌ویژه در مناطقی که ایالات متحده فاقد مزیت رقابتی است. به عنوان مثال، چین و عربستان سعودی در پروژه‌های زیرساختی و فناوری و همچنین بر روی طرح‌های انرژی تجدیدپذیر با یکدیگر همکاری می‌کنند. معامله عادی‌سازی این همکاری‌ها را منع نمی‌کند، بنابراین این روند احتمالا از سوی هر دو طرف ادامه خواهد داشت.

این توافق با ممانعت از ساخت پایگاه‌های نظامی چین در عربستان سعودی و محدود کردن دستیابی عربستان به تسلیحات چینی و فناوری نظارت داخلی، فعالیت‌های نظامی پکن را مسدود می‌کند. اما اینها امتیازات تقریبا بی معنی هستند: روابط نظامی منبع اصلی نفوذ فزاینده پکن در عربستان سعودی یا در کل خاورمیانه نیست. امروز، چین هیچ حضور نظامی دائمی یا پایگاه‌های نظامی برنامه‌ریزی شده در عربستان سعودی ندارد و تامین‌کننده اصلی تسلیحات برای پادشاهی نیست و دو کشور به ندرت نیروهای خود را با هم آموزش می‌دهند. مهم‌تر از آن، شراکت‌های اقتصادی و تجاری که محرک‌های واقعی اهرم منطقه‌ای چین هستند تا حد زیادی دست نخورده باقی می‌مانند.

قابل توجه است که تلاش‌های ایالات متحده برای بیرون راندن چین از سایر کشورهای خاورمیانه کوتاه بوده است. به عنوان مثال، مایکروسافت اخیرا در نزدیکی امارات متحده عربی سرمایه‌گذاری 1.5 میلیارد دلاری در G42، یک شرکت هوش مصنوعی اماراتی، با کمک ایالات متحده، ایجاد کرد. G42 موافقت کرد که در ازای تامین سرمایه از سوی مایکروسافت، سرمایه‌گذاری‌های چینی و فناوری تولید شده در چین را به نفع قطعات و خدمات ایالات متحده حذف کند.

با این حال، از زمان اعلام سرمایه‌گذاری مایکروسافت پیچیدگی‌هایی ظاهر شده است. به عنوان مثال، اگرچه G42 روابط خود را با شرکت‌های چینی کاهش داده است، سایر شرکت‌های اماراتی این کار را نکرده‌اند. در نتیجه، استعداد و دانشی که G42 از مشارکت خود با مایکروسافت به دست می آورد، می‌تواند به راحتی به شرکت‌هایی در امارات متحده عربی که روابط عمیق تری با سرمایه گذاران چینی دارند سرازیر شود و احتمالا محدودیت‌ها را از میان بردارد.

البته شرایط قرارداد پیشنهادی ایالات متحده و عربستان کاملا متفاوت از شرایط بین مایکروسافت و G42 است، اما برخی از چالش های مشابه همچنان وجود دارد. تلاش برای محدود کردن گزینشی فناوری و سرمایه گذاری چین در داخل عربستان دشوار خواهد بود و پکن احتمالا حضور قابل‌توجهی را در این پادشاهی حفظ خواهد کرد. به عنوان مثال، حتی تحت توافق بالقوه، چین احتمالا سرمایه گذاری های خود را در بنادر عربستان حفظ خواهد کرد، که ممکن است برای عملیات های نظامی یا سوخت گیری یا تامین مجدد کشتی های نظامی چینی مورد استفاده قرار گیرد. بنابراین، این معامله راهی ضعیف برای محروم کردن چین از محکم کردن جای پای خود در پادشاهی است.

راه خودت را برو

منافع نظامی ادعا شده برای ایالات متحده در فرآیند عادی‌سازی اسرائیل و عربستان سعودی نیز بسیار زیاد است. در تئوری، این توافق در مورد مهار ایران، برخی از مزایای نظامی حاشیه‌ای را به ایالات متحده ارائه می‌دهد. واشنگتن ممکن است از دسترسی جدید به آب ها و حریم هوایی عربستان برای بهبود توانایی خود برای ردیابی و ایجاد اختلال در تحرکات مرتبط با شبه نظامیان ایران و ممانعت از ارسال تسلیحات برای نیروهای نیابتی استفاده کند. اما در عمل، دستاوردهای نظامی حداقلی خواهد بود. عربستان سعودی مانند سایر کشورهای عربی خلیج فارس به دنبال اجتناب از درگیری آشکار با ایران و نیروهای نیابتی آن است، بنابراین تمایلی به کمک به ایالات متحده برای دفع حملات حوثی‌ها در دریای سرخ یا اقدام علیه گروه‌های نیابتی ایران در سایر نقاط منطقه ندارد.

بعید است که توافق این واقعیت را تغییر دهد. حتی اگر چنین شود، دسترسی بیشتر به عربستان سعودی، چندان به واشنگتن کمک نمی کند. گروه های شبه نظامی مورد حمایت ایران در صدمه زدن به اسرائیل و پایگاه های ایالات متحده در عراق و سوریه با محدودیت کافی برای جلوگیری از عبور از خطوط قرمز آمریکا یا تشدید تنش، مهارت پیدا کرده‌اند. کمپین ایالات متحده برای توقف حملات حوثی‌ها به کشتی‌های تجاری در سال گذشته نمونه‌ای از این موارد است. حتی مقامات ارشد نظامی ایالات متحده اذعان کرده‌اند که این عملیات یک شکست پرهزینه بوده است؛ زیرا حوثی‌ها با موفقیت سلاح‌ها و پرسنل خود را پراکنده کرده‌اند.

واشنگتن به دلیل برخورداری از توانایی‌ها یا دسترسی‌هایی که دارد مانعی پیش روی خود ندارد. این کشور دریافته است که انجام یک عملیات زمینی بزرگ‌تر، که احتمالا برای متوقف کردن حملات حوثی‌ها ضروری است، ارزش به خطر انداختن جان آمریکایی‌ها با به راه انداختن یک جنگ گسترده تر را ندارد. با این تجربه، این تردید وجود دارد که دسترسی نظامی بیشتر در منطقه، ایالات متحده را ایمن تر کند.

شاید نگران کننده تر از همه، یک توافق عادی سازی، ایالات متحده را در ورطه خاورمیانه در زمانی که کاخ سفید باید سایر چالش های جهانی مانند مقابله با پکن در دریای چین جنوبی را در اولویت قرار دهد، فرو می برد. با وجود دریافت میلیون‌ها تن تسلیحات پیشرفته از فرانسه، آلمان و ایالات متحده، عربستان سعودی برای دفاع از خود به کمک خارجی نیاز دارد. در صورت وقوع یک جنگ، احتمالا برای واشنگتن بیشتر از یک شریک ارزشمند، یک مسوولیت ایجاد خواهد کرد.

ایالات متحده باید به کمک عربستان سعودی در توسعه قابلیت‌های ویژه‌ای که برای محافظت از خود نیاز دارد، مانند سیستم‌های دفاع هوایی، ادامه دهد. اما باید از تعهد گسترده به اعزام نیروها و تجهیزات آمریکایی برای دفاع از رژیم در برابر تهاجم خارجی اجتناب کند. چنین تعهدی ممکن است ریاض را از پیگیری مصالحه با همسایگان خود منصرف کند و پادشاهی را برای ریسک کردن جرات بخشد.

این توافق همچنین به روش‌های ظریف تری به خاورمیانه آسیب می زند. پیگیری بی‌وقفه عادی‌سازی بین اسرائیل و عربستان، واشنگتن را از کمک به منطقه برای پیشرفت در منابع واقعی درگیری و مقابله با افراط گرایی منحرف کرده است. برای مثال، برای پایان دادن به جنگ در غزه، ایالات متحده باید فشار مستقیم و بیشتر بر اسرائیل را اعمال کند. در عوض، مقامات ایالات متحده به گونه‌ای رفتار کرده‌اند که گویی می‌توانند با دادن امتیاز عادی‌سازی، درگیری را حل کنند. به طور گسترده تر، مشغله دولت بایدن به معامله عادی سازی، آن را از دیگر مشکلات پیش‌رو در خاورمیانه، از جمله اقتدارگرایی، فساد، نقض حقوق بشر، کمبود فرصت های اقتصادی برای جوانان و تغییرات آب و هوایی دور کرده است.

هر کسی که در ژانویه به کاخ سفید نقل مکان کند، بهتر است به یاد داشته باشد که این مصیبت‌های عمیقا ریشه‌دار از طریق توافقاتی که توسط یک قدرت خارجی تنظیم شده است حل نمی‌شود. در عوض، این مشکلات نیازمند کار صبورانه و پرزحمت دولت های منطقه با مشارکت بیشتر شهروندانشان است. تحت فشار قرار دادن این شرکا برای پذیرش مسوولیت آینده و امنیت خود از طریق حکمرانی فراگیرتر، پاسخگوتر و شفاف‌تر باید محور سیاست دولت بعدی ایالات متحده در خاورمیانه باشد. کمک به مقابله با این مسائل بومی، ارزشمندتر از پیگیری یک پیمان واهی است که وضعیت ایالات متحده را بدتر از قبل خواهد کرد.

--> اخبار مرتبط