مهدی بازرگان؛ بزرگ ترین اشتباه، بزرگ ترین خدمت
سیاست مداران واقعی کسانی هستند که اقداماتی انجام میدهند که در مقطعی حتی به منزله خیانت تلقی میشود و بعدتر مشخص میشود خدمت بوده و عکس این گزاره هم البته صادق است.
عصر ایران؛ مهرداد خدیر - در بیست وهفتمین سالگرد درگذشت مهندس مهدی بازرگان نخست وزیر دولت موقت انقلاب اسلامی، نماینده مردم تهران در اولین دوره مجلس شورای اسلامی و پایهگذار و اولین دبیر کل نهضت آزادی ایران بنا ندارم آنچه را در سالهای گذشته به همین مناسبت نوشتهام تکرار کنم بلکه غرض اشاره به بزرگترین خدمت و بزرگترین اشتباه اوست. هم ازمنظر دیگران و هم از نگاه نویسنده این سطور. نوشتن درباره بازرگان مستلزم اشاره به زمینههای مختلف تاریخی است. آن قدر زندگی او با حوادث مختلف از فضای پس از مشروطه تا اعزام محصلین به خارج از کشور، از نهضت ملی شدن صنعت نفت تا نهضت مقاومت و نهضت آزادی، از دانشکده فنی دانشگاه تهران تا فعالیتهای اجتماعی و مأموریت تشکیل دولت انتقالی و اتفاقات بعد از انقلاب مرتبط است که بر این پایهها ناخواسته تاریخ معاصر را باید نوشت و همه هم مثل مرد شماره دو سابق کیهان - حسن شایانفر - این هنر و جسارت را ندارند که یکی از متدینترین و ملی ترین رجال معاصر ایران را ذیل مجموعه «نیمه پنهان» و «معماران تباهی» قرار دهند چرا که اتفاقا هیچ نیمه پنهانی نداشت و شفاف و زلال بود. تا جایی که در جمعی عمومی گفت: من اگر جای پیامبر اسلام بودم اعتراض می کردم که چرا برای من یک صلوات می فرستید و برای آیت الله خمینی سه صلوات؟ یا پس از ظهور جریان «خط امام» در نقد دولت موقت گفت: «این قدر خط امام، خط امام نکنید، خط امام در جیب من است».
اشاره او البته به دستخط امام خمینی در فرمان نخست وزیری بود و نمیدانست مهمترین چالش تشکیلات سیاسی متبوع او پس از خود او استناد به دستخط امام درباره نهضت آزادی خواهد شد و ادعاهایی که درباره تفاوت دستخط ها درگرفت و این که خط و امضا هر دو از امام است یا خط آقای رسولی محلاتی است و امضا از امام و ادعاهای دیگر. بزرگترین خدمت او از نگاه حامیان، پیوند دین و علم در روزگاری بود که تصور میشد دین داری با علم مدرن سازگار نیست. آن هم در روزگاری که اهل دانش یا به عقاید ماتریالیستی و چپ میگرودند یا سکولار می شدند هر چند واژه سکولار به معنی نگاه عرفی هنوز رایج نبود و این ویژگی ممتاز را هیچ کس انکار نمیکند. بازرگان اما در عین کسب بالاترین تخصصهای دانشگاهی و استادی و ریاست دانشکده فنی و تدریس دروسی چون ترمودینامیک و فعالیت در بخش خصوصی و سابقه ریاست هیأت خلع ید از شرکت نفت انگلستان و ایران، اهل نماز و نیایش و قرآن بود و کتاب «مطهرات در اسلام» را نوشت و نزدیک ترین دوستان او روحانیونی چون طالقانی و مطهری بودند. بزرگترین اشتباه او از نگاه مخالفان جمهوری اسلامی هم قبول ریاست دولت انتقالی انقلاب اسلامی و همراهی نکردن با شاپور بختیار برای انتقال از پادشاهی مطلقه به جمهوری سکولار یا سوسیال دموکراسی ادعایی او بود. اگر بنا بر ردیف کردن خدمات باشد میتوان به تألیف کتب مختلف، تأسیس نهادهای مدنی و اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و جلوگیری از خون ریزی بیشتر در جریان انتقال قدرت اشاره کرد و منتقدانی مانند کریم سنجابی در کتاب «بیم ها و امیدها» بزرگ ترین اشتباه او را اصرار بر تشکیل مجلس مؤسسان تدوین قانون اساسی به جای به رأی گذاشتن پیش نویسی می دانند که به امضای رهبری انقلاب و مراجع ثلاث قم رسیده بود در حالی که ولایت فقیه هم در آن نبود. آن مجلس مؤسسان البته تشکیل نشد و به جای آن مجلس خبرگان با تعدادی کمتر کار بررسی پیش نویس را انجام داد چنان که اصولی را به آن افزود. طبیعی است که آنچه نزد برخی خدمت تلقی میشود از نظر مخالفان میتواند خیانت باشد و این قضاوت درباره کسانی که می کوشند در میانه قرار گیرند و از افراط جلوگیری کنند تندتر و تلخ تر است چندان که هم چوب را می خورند و هم پیاز را. 5 سال پیش که دکتر یزدی جانشین او در نهضت آزادی درگذشت نیز هم سلطنت طلبان فحش دادند و به خاطر سر شکسته جلاد ساواک در فردای پیروزی انقلاب مؤاخذه شد. شگفت آور بود نصیری آن قدر جنایت کرده بود که خود شاه او را از پاکستان فراخواند و حتی قصد داشت محاکمه و اعدام کند و از زندان پهلوی به دست انقلابیون افتاد و کتک خورد و ابراهیم یزدی را متهم می کنند که چرا به از او گل نازکتر گفته؟ چرا؟ چون تبلیغ دو قطبی شده این طرف صداو سیماست و آن طرف من و تو و امثال بازرگان از هر دو سو چوب میخورند! به عنوان کسی که کتابهای بازرگان را در نوجوانی و به رغم جذاب نبودن برای آن سن خوانده و کنش های او را از نزدیک پی گیری کرده و مجال گفت و گوی چهره به چهره به رغم اختلاف سنی بالای 50 سال را داشته و بازرگان را انسانی یافته که بیش از هر امر دیگر گوهر وجود خود را جلا می داده و تا عمق جان به آزادی انسان در عین بندگی خدا و سرخم نکردن و تن ندادن در عین انعطاف اجتماعی باور داشته بزرگترین خطا (ی سیاسی) و بزرگ ترین خدمت (اجتماعی و ملی و انسانی) او را چنین یافتهام: بزرگترین خطا نه قبول نخست وزیری یا استعفا یا نامه ساده انگارانه به شاه در آذر 58 تا بازگردد و غائله گروگان گیری ختم شود (در حالی که 7 ماه قبل نخست وزیر و وزیر خارجه او اعدام شده بودند) که کاندیدا نشدن برای اولین دوره ریاست جمهوری بود.
تحلیل های نادرست و جو ناشی از اشغال سفارت آمریکا این تصور را ایجاد کرده بود که دیگر پایگاه اجتماعی ندارد حال آن که آرای بالای او در تهران نشان داد چنین نیست و اگر نامزد و رییس جمهوری شده بود اتفاقات دهه 60 به گونه ای دیگر رخ میداد و مثلا در یک مورد مصطفی چمران که هم مورد وثوق امام و آیت الله خامنهای و هاشمی رفسنجانی بود هم عضو نهضت آزادی و معاون او شاید فرمانده کل قوا می شد و جنگ هم زودتر تمام میشد و اگر های دیگر که ممکن است برخی در حد گمانه یا خیال باشد اما این که نامزد نشد خطا بود. سال 58 مثل سال 64 نبود که به رغم نبودِ نظارت استصوابی به شکلی دیگر به او مجال شرکت در انتخابات ریاست جمهوری ندادند. درباره اشتباهات البته مناقشه فراوان است. مهم تر از همه این که آنچه در نگاه یکی خطاست نزد دیگری عین صواب است و بر عکس. بزرگ ترین خدمت اما تلاش برای پایان جنگ ابتدا پس از بازپس گیری بندر خرمشهر در فاصله سال های 61 تا 66 و بعد با شدت بیشتر بعد از صدور قطعنامه 598 بود که سرانجام بعد از یک سال پذیرفته شد. برای پایان جنگی که ادامه آن را پرتلفات و خسارت میدانست به هر دری میزد. وقتی دید امکان ملاقات با امام نیست و دکتر یزدی هم از سال 64 به بعد دیگر نتوانست به جماران برود پیغام می فرستاد تا جایی که از پسر عمه خود مرجع فقید تقلید آیتالله مرعشی نجفی هم کمک خواست و ایشان تردیدهای شرعی خود برای جنگ در خاک عراق را منتقل کرد. درست است که بازرگان را بیشتر به عنوان چهرهای فرهنگی معرفی میکنند و نه سیاسی از حیث اشتهای قدرت اما اتفاقاً سیاست مداران واقعی کسانی هستند که اقداماتی انجام میدهند که در مقطعی حتی به منزله خیانت تلقی میشود و بعدتر مشخص میشود خدمت بوده و عکس این گزاره هم البته صادق است. کما این که این روزها که منتقدان برجام در تکاپوی احیای آن با یاری مسکو هستند بیشتر میتوان ادعاهای سال 94 را داوری کرد. اشتباهات بازرگان را می توان ردیف کرد و هر که از منظری و خدمات او را نیز و باز از جنبه های گوناگون اما اگر تلاش او برای پایان جنگ قبل از درگذشت امام و کورتر شدن گره جنگ جان تنها یک نفر را نجات داده باشد کفایت میکند. اگر به این گزاره باور ندارید روایتهای مربوط به عملیات لو رفته کربلای 4 درسال 65 را بخوانید که اتفاقا بالاترین تکاپوی پایان جنگ نیز در همان سال صورت پذیرفت یا فیلم «تنگه ابوغریب» را ببینید که نشان میدهد اگر کمی زودتر قطعنامه پذیرفته شده بود آن جانهای پاک، به خاک نمیافتادند.
نظرات کاربران لینک کوتاه: asriran.com/003SA8