جمعه 30 شهریور 1403

چرا جنگ آغاز شد؟ / آیا ما از حمله عراق غافلگیر شدیم؟/ ما اصلا تحریک عراق نداشتیم

وب‌گاه خبر آنلاین مشاهده در مرجع
چرا جنگ آغاز شد؟ / آیا ما از حمله عراق غافلگیر شدیم؟/ ما اصلا تحریک عراق نداشتیم

مسعود بختیاری: ارتش چندین بار گفته بود که عراق می‌خواهد به ایران حمله کند ولی حرفش خریداری نداشت./ رفیق‌دوست: در سپاه اصلا آمادگی جنگ نظامی نداشتیم ولی مجبور شدیم./ علایی: در ماه های اول پس از فروپاشی نظام سلطنتی، مسئله‌ی اول ارتش کسب آمادگی برای رزم نبود / شیرعلی نیا: ماجرا فراتر از این است...

فهیمه نظری: چهارشنبه 28 شهریور 1403 نشست «معمای آغاز جنگ ایران و عراق» با حضور سردار دکتر حسین علایی فرمانده نیروی دریایی سپاه پاسداران در دوران دفاع مقدس، محسن رفیق‌دوست وزیراسبق سپاه، امیر مسعود بختیاری از فرماندهان ارشد ارتش ایران در دوره جنگ و جعفرشیرعلی‌نیا پژوهشگر جنگ ایران و عراق در محل خبرگزاری خبرآنلاین برگزار شد.

بختیاری: در سال 58 ارتش نسبت به حمله‌ی عراق هشدار داده بود

در ابتدای این مراسم مسعود بختیاری در پاسخ به این پرسش که آیا ارتش جنگ را پیش‌بینی کرده بود، گفت: دقیقا در اواخر آذر 58 تیمسار شاکر رئیس وقت ستاد ارتش فرماندهان نیروهای زمینی، هوایی و دریایی ارتش را احضار می‌کند و به آنان می‌گوید تهدیدی از عراق متوجه ما است و باید طرح‌هایی برای دفاع داشته باشیم. از آن‌ها می‌خواهد بروند و طرح‌های دفاعی‌شان را آماده کنند. آن‌ها هم این کار را انجام می‌دهند. طرح نیروی هوایی «البرز»، نیروی دریایی «ذوالفقار» نیروی زمینی «ابوذر» نام داشت. طرح نیروی هوایی زودتر از همه آماده شده بود.

امیر بختیاری در ادامه اما تاکید کرد که در آن برهه ارتش اختیاری برای اجرای این طرح‌ها نداشته است و فقط می‌توانسته طرح را آماده کند.

وی با بیان این‌که آوردن نیرو لب مرزها اختیارات می‌خواست و باید به نیروهای ارتش برای این کار ابلاغ می‌شد، مسئولیت این کار را نه با ارتش که با شورای عالی دفاع و وزارت خارجه‌ای دانست که به عقیده‌ی او در آن زمان کاملا فشل بود: «وقتی اجازه نداشتند چه‌کار می‌کردند؟! مجموعه‌ی شورای عالی دفاع آن زمان مسئول‌اند. وزیر خارجه‌ی مشخصی نداشتیم. در فشل بودن وزارت خارجه در آن برهه تردیدی ندارم.»

این فرمانده‌ی ارشد ارتش در دوران دفاع مقدس افزود: با این‌که ارتش چندین بار گفته بود عراق می‌خواهد به ما حمله کند، اما شرایط آن زمان به گونه‌ای بود که این حرف‌ها چندان خریداری نداشت، به‌ویژه این‌که بحث کودتای نوژه هم پیش آمد و کار را بدتر کرد.

بختیاری در ادامه‌ی سخنان خود، رفتار ایران در برهه‌ی آغاز جنگ را این‌طور تحلیل کرد که ما غفلت کردیم ولی غافل نبودیم، بین این دو فرق است؛ چرا که ارتش هشدار داده بود که عراق می‌خواهد حمله کند و غفلت ما آن‌جا بود که این هشدار را جدی نگرفتیم.

وی در پاسخ به این پرسش که چقدر ایران را در تحریک صدام برای حمله به ایران مقصر می‌داند، گفت: در انقلاب ایران ارتش به سمت ضعیف شدن حرکت کرد و در حالت دگرگونی انقلابی قرار گرفت، سران آن بازنشسته شدند، نظام‌وظیفه یک‌ساله و اصلا طرحی ارائه شده بود که سپاه را جایگزین ارتش کنند. اصلا ما در ارتش نمی‌دانستیم هستیم یا نیستیم. وقتی شما اعلان می‌کنید قراردادهای نظامی لغو، اف 14 نمی‌خواهیم، خب صدام همه‌ی این‌ها را رصد می‌کرد... و بهترین فرصت بود که خودش را برای حمله به ایران آماده کند.

بختیاری در ادامه بزرگ‌ترین ضربه‌ای را که ایران در آن زمان خورد فروپاشی سیستم اطلاعاتیِ نظامی دانست و از سرگشتگی نیروهای ارتشی گفت: «من آن موقع سرگرد بودم، اصلا نمی‌دانستم از سرگرد به بالا طاغوتی است یعنی سرگرد هم باید برود یا نه!»

رفیق‌دوست: این جنگ، جنگ مشترک آمریکا و شوروی برای نابودی انقلاب بود

در ادامه‌ی این نشست محسن رفیق‌دوست در پاسخ به این پرسش که آیا جنگ قابل پیش‌بینی و پیش‌گیری بود یا نه، اظهار داشت: جنگ عراق علیه ایران، جنگ مشترک آمریکا و شوروی برای نابودی یک انقلابی بود که هر دوی آن‌ها را تهدید می‌کرد. دو روز پس از 22 بهمن 57 که انقلاب به پیروزی رسید ضدانقلاب پادگان مهاباد و چند روز بعد از آن پادگان مسجدسلیمان را گرفت، ضمن این‌که در کشور مثل قارچ گروهک سبز می‌شد، وقتی همه‌ی این‌ها سرکوب شدند که آخرینش هم کودتای نوژه بود، آن‌ها فرمان حمله را صادر کردند.

وزیر سپاه در فاصله‌ی سال‌های 61 تا 67 جنگ را قابل پیش‌بینی دانست ولی درباره‌ی چرایی پیش‌گیری نشدن از آن گفت: ارتش ما از سرتیپ به بالا دستگیر یا برکنار شدند، چون ارتش با مردم روبه رو شد. وقتی جنگ شد لشکر 92 زرهی اهواز دو تانک داشت، باقی‌اش را مردم از کار انداخته بودند.

وی ورود سپاه به مسئله‌ی جنگ را این‌طور توضیح داد: به عنوان مسئول راه‌اندازی سپاه می‌گویم که آن‌چه برای خودمان تعریف کرده بودیم همانی بودکه در قانون اساسی جای گرفت؛ سپاه برای حراست از انقلاب و دستاوردهای انقلاب می‌ماند و حدودش را قانون مشخص می‌کند. بحث این نبود که سپاه نیروی جنگنده باشد. در سپاه اصلا آمادگی جنگ نظامی نداشتیم ولی مجبور شدیم که در جنگ حضور یابیم و چه خوب هم کردیم کها ین کار را انجام دادیم. در سپاه حدس می‌زدیم که عراق حمله کند اما این‌طور فکر نمی‌کردیم که سپاه یک محور جنگ باشد.

علایی: خصومت دو کشور دیرینه بود

حسین علایی در ریشه‌یابی جنگ ایران و عراق، اختلافات و گاهی خصومت میان دو کشور را دیرینه دانست و اظهار داشت:

در طول یکصد سال گذشته و حتی قبل از تشکیل کشور عراق همیشه برخی از دولت‌های حاکم برسر زمین عراق از جمله حکومت عثمانی، ایران را تهدید خود می‌دانسته‌اند. از زمان روی کار آمدن حزب بعث در عراق، دولت ایران نیز مهم‌ترین تهدید از ناحیه‌ی همسایگان را تهدید دولت بعثی عراق می‌دانست.

در دوره‌ی پهلوی عمده‌ی لشکرهای ایران برای مقابله با ارتش عراق آماده و گسترش یافته بودند. اکثر مانورها و رزمایش‌های ارتش ایران در زمان شاه براساس تهدید ارتش عراق بوده است. البته زمانی که دو طرف در اسفند ماه سال 1354 بر سر معاهده‌ی 1975 الجزیره به تفاهم رسیدند، وضعیت تغییر کرد و روابط دو کشور بهبود یافت. ولی در عین حال از آن زمان به بعد نیز هر دو کشور به تقویت نیروهای مسلح خود ادامه دادند.

عراق از آن زمان به بعد به‌شدت به دنبال تقویت ارتش خود رفت؛ یعنی در عمل تهدید ایران را از سیاستگذاری و برنامه‌ریزی خود کنار نزده بود، ایران نیز به همین صورت به تقویت قدرت نظامی خود ادامه داد.

علایی در ادامه درباره‌ی این‌که جنگ ایران و عراق دقیقا در چه تاریخی آغاز شد، گفت:

برخی فکر می‌کنند که جنگ عراق علیه ایران از روز 31 شهریور سال 59، آغاز شده است ولی گرچه تهاجم گسترده‌ی ارتش عراق به خاک ایران از بعد از ظهر این روز آغاز شده، اما همه‌ی ماجرا این نیست. در واقع حکومت بعثی عراق از روز 13 مهر 57 که از امام خمینی خواست تا از سرزمین عراق خارج شود، عملا جنگ با انقلاب اسلامی را شروع کرد.

حکومت بعثی عراق بزرگ‌ترین خدمت را برای بقای نظام شاهنشاهی انجام داد و دیگر اجازه نداد تا امام خمینی در اوج نهضت اسلامی مردم ایران در عراق بماند. حکومت شاهنشاهی ایران به عراق هشدار داده بود که براساس معاهده‌ی 1975 باید امام را از عراق اخراج کند، دولت عراق نیز بر مبنای این معاهده جلوی فعالیت‌های امام را گرفت.

وی گفت: عراق از زمان اوج‌گیری انقلاب اسلامی در ایران، برای بقای رژیم شاه کوشید به طوری که حتی فرح همسر شاه را به عراق دعوت کرد تا به نجف رفته و با آیت‌الله خویی ملاقات کند. هدف شاه و دولت بعثی عراق این بودکه نشان داده شود مراجعی هم هستند که با رژیم شاه موافق‌اند، که البته مردم به آن توجهی نکردند.

بنیان‌گذار و اولین فرمانده‌ی نیروی دریایی سپاه در ادامه با بیان این‌که بعد از حضور امام خمینی در فرانسه و نوفل‌لوشاتو، حکومت عراق فهمید که احتمال تغییر رژیم شاهنشاهی در ایران وجود دارد، افزود: عراق از همان زمان فعالیت‌هایش را علیه انقلاب ایران آغاز کرد و اولین کارش هم ایجاد و برقراری یک قرارگاه اطلاعاتی عملیاتی در بصره به منظور کسب اطلاع نزدیک از حوادث ایران بود.

وی گفت: عراق علاوه بر فعال کردن احزاب دمکرات، کومله و حزب توده در ایران، از سازمان نظامی حزب توده و چریک‌های فدایی و مجاهدین خلق در داخل ارتش ایران حمایت می‌کرد.

علایی با بیان این‌که مهم‌ترین اقدام این کشور را علیه ایران می‌توان تلاش برای تضعیف ارتش ایران از طریق گروه‌های چپ‌گرای کمونیستی خواند. ادامه داد: تعیین شاپور بختیار به عنوان آخرین نخست‌وزیر نظام شاهنشاهی هم به نفع عراق تمام شد، زیرا بختیار با اسرائیل همکاری می‌کرده است. بختیار در جبهه ملی از جمله افرادی بود که با اسرائیل چفت شده بود و آن‌ها او را برای نخست‌وزیری به شاه پیشنهاد داده بودند.

دکتر علایی بزرگ‌ترین اقدام بختیار را ظرف 37 روز نخست‌وزیری‌اش تضعیف ارتش ایران برشمرد. از این جهت که او تمام‌قراردادهای نظامی ایران با آمریکا را به طور یکجانبه لغو کرد. وی تاکید کرد که بعداز پیروزی انقلاب تقریباً هیچ قرارداد نظامی‌ای لغو نشد.

این سردار سپاه، تضعیف ارتش را ماموریت بختیار قلمداد کرد چراکه به زعم وی اگر قراردادها باقی مانده بود ایران باید برای عدم اجرای آن‌ها توسط آمریکا ادعای خسارت می‌کرد ولی با این کارِ بختیار اوضاع برعکس شد.

علایی با بیان این‌که اجرای تمام قراردادهای نظامی بین ایران با آمریکا، اروپا و شوروی پس از خروج شاه از ایران از سوی آن کشورها متوقف شد، شروع اقدامات عملی علیه ایران درحوزه‌ی قدرت نظامی را از روزی دانست که شاه از ایران بیرون رفت.

او گفت: در واقع از روزی که مردم علیه رژیم شاهنشاهی به خیابان‌ها ریختند، آمریکا تصمیم به تضعیف قدرت نظامی ایران گرفت.

علایی این گزاره را که ایران، عراق را برای شروع جنگ تحریک کرده است، ساده‌انگارانه توصیف کرد و افزود: جنگ نیازمند یک برنامه‌ریزی طولانی است. حتی آمریکا قبل از اشغال لانه‌ی جاسوسی از طریق یکی از افراد خود در یکی از کشورهای اسکاندیناوی به دولت موقت اطلاع داد که عراق در حال آرایش نظامی علیه ایران است.

وی درباره‌ی چرایی غافلگیری ایران اظهار داشت:

ایران با توجه به این‌که نظام شاهنشاهی کنار گذاشته شده بود، همه‌ی مسئولین جدید کشور تمام همت و ظرفیت‌شان را برای تشکیل نطام جدید گذاشته بودند. از طرفی اکثر گروه‌های سیاسی به‌ویژه چپ‌گراها هم می‌گفتند ارتش نباید باشد. البته امام ارتش را حفظ و تقویت کردند و حتی اجازه ندادند هیچ فرد غیرارتشی حاکم بر ارتش شود.

امام اداره و فرماندهی ارتش را به دست خود ارتشی‌ها داد. همچنین بعد از استقرار دولتِ بنی‌صدر در همان هفته‌ی اول شروع ریاست جمهوری، فرماندهی کل قوا را برای سازمان‌دهی ارتش به رئیس‌جمهور واگذارکرد.

آماده نبودن ارتش برای رزم نیز علت دیگری بود که او در غافلگیر شدن ایرانیان در آغاز جنگ برشمرد و گفت:

در ماه های اول پس از فروپاشی نظام سلطنتی، مسئله‌ی اول ارتش کسب آمادگی برای رزم نبود، بلکه مسئله‌اش این بود که چگونه بقای خود را حفظ کند.

ارتش حداقل آمادگی را برای رفع تهاجم ارتش عراق به هر دلیلی نداشت. وقتی که ارتش عراق به ایران حمله کرد، سیستم پدافندی ضدهوایی موشک‌های هاوگ ایران فعال نبود و نتوانست تهاجم هوایی ارتش عراق را دفع کند.

در تیرماه 1359 کودتا و حادثه‌ی نوژه رخ داده بود. در این کودتا بعضی از واحدهای ارتش درگیر بودند؛ بنابراین اعتماد به ارتش کاهش یافت. در آن اوضاع و احوال، اعتماد به ارتش کار ساده‌ای نبود، زیرا کودتا برنامه‌ریزی شده بود. در هر صورت وقتی که جنگ شروع شد، بسیاری از واحدهای ارتش در کنار مرز نبودند. لشکر 77 خراسان ارتش حدود شش ماه طول کشید تا همه‌ی واحدهایش به جزیره‌ی آبادان و به نزدیکی اروندرود برسند! ضمن این‌که رئیس‌جمهور و نخست‌وزیر نیز به‌شدت با هم اختلاف داشتند، وزیر خارجه نداشتیم... البته بنی‌صدرمی‌توانست به منظور ایجاد بازدارندگی، اعلام مانور نظامی در خوزستان بدهد. از آن بدتر این‌که با روشن شدن قرائن و شواهد احتمال شروع جنگ، دولت حتی به استاندارهای مرزی هشدار و آماده‌باش نداد تا لااقل کالاهای موجود در گمرک خرمشهر تخلیه شود، زیرا باور نمی‌کردند که صدام دست به چنین حماقتی بزند.

شیرعلی‌نیا: ماجرا فراتر از مسئله‌ی نظامی است

جعفر شیرعلی‌نیا پژوهشگر تاریخ جنگ ایران و عراق، سخنان خود را با یک انتقاد آغاز کرد، این‌که در حالی که بیش‌تر بحث‌ها درباره‌ی مسئله‌ی جنگ، نظامی است، ماجرا خیلی فراتر از این‌است. وی گفت: اشتباه ما این است که تاریخ جنگ را به دست نظامی‌ها سپرده‌ایم‌، در حالی که بسیاری از مسائل نیازمند تحقیق و بحث جدی است.

این پژوهشگر تاریخ جنگ در ادامه قرار گرفتن ستاد کل در بالای سر صدور مجوز کتاب‌های حوزه‌ی تاریخ جنگ را مورد نقد قرار داد و با برشمردن بندهایی از آیین‌نامه‌های آن برای صدور مجوز کتاب‌های حوزه‌ی جنگ مثل [نقل به مضمون] «عدم تشکیک در ضرورت ادامه‌ی جنگ در زمان‌های خاص مثل آزادسازی خرمشهر، عدم ارائه‌ی چهره خشن از رزمندگان! عدم مغایرت با سخنان بزرگان نظام و انطباق با رویکردهای دفاع مقدس» گفت: وقتی کسانی را گذاشتیم آن بالا که چنین آیین‌نامه‌ای از ذهن‌شان تراوش می‌کند، خب پژوهش درستی هم شکل نمی‌گیرد.

بگومگو درباره‌ی قرار گرفتن ارتش مقابلِ مردم

در ادامه‌ی این مراسم بگومگوی کوتاهی نیز بین مهمانان برنامه درباره‌ی مواجهه‌ی ارتش با مردم در آستانه‌ی انقلاب رخ داد که شرح آن را می‌خوانید:

شیرعلی‌نیا: من معتقدم سخنان جناب علایی و رفیق‌دوست در مورد قرار گرفتن ارتش مقابل مردم، گزاره‌ی درستی نیست. جایی که ارتش بخواهد با مردم روبه‌رو شود باید هزارها کشته بر جای بگذارد.

علایی: در آستانه‌ی انقلاب، با اعلام حکومت نظامی، رژیم شاه تمام واحدهای ارتش را درشهرهای کوچک و بزرگ به خیابان‌ها آورد تا با مردم مقابله کنند. همین امر باعث کشتار 17 شهریور در در میدان «ژاله» ی تهران شد.

شیرعلی‌نیا: این بحثی است متفاوت.

علایی: مدام گفته می‌شود که شاه خیلی کشتار نکرد، اما نمی‌گویند که مردم با شیوه‌های محبت‌آمیز و دادن گل به نظامیان، آن‌ها را به خود جلب کردند و اجازه‌ی چنین کاری را ندادند و ارتشی‌ها را تحت تاثیر قرار دادند.

شیرعلی‌نیا: همچنان معتقدم در انقلاب ارتش با مردم روبه‌رو نشد.

علایی: ما در آن زمان جنایات و کشتار شاه را دیدیم، شما شنیدید.

شیرعلی‌نیا: تفاوت است بین دیدنِ پدیده‌ای از زوایای مختلف، با دیدنِ آن از یک زاویه. این‌که آقای علایی زودتر به دنیا آمده تفاوتی در اصل قضیه ایجاد نمی‌کند.

بختیاری: در روز 17 شهریور هیچ یگان ارتشی در میدان ژاله نبود. مهندسی گارد شاهنشاهی در آن‌جا حضور یافت.

علایی: عکس‌های آن روز سیاه و حضور نظامیان برای مقابله با مردم معترض موجود است و روزنامه‌ها در همان ایام آن‌ها را منتشر کرده‌اند.

پرسش عجیب

شیرعلی‌نیا در ادامه‌ی سخنان خود با تاسف از این‌که در دو سه سال اخیر یکی از پرسش‌ها این شده که «جنگ را ما شروع کردیم یا صدام؟» گفت: من از این پرسش تعجب می‌کنم در حالی که هم در منابع خارجی به شروع جنگ توسط عراق اشاره شده و هم سازمان ملل مسئولیت آغاز جنگ را متوجه عراق دانسته است. وی ریشه‌ی این تشکیک را در قرار دادن ستاد کل بر بالای سر تاریخ جنگ دانست.

او در ادامه درباره‌ی چرایی آغاز جنگ اظهار داشت: جنگ محصول یک اراده است وگرنه با بقیه‌ی عوامل مثل تحریک، انگیزه‌های گذشته و... جنگی شروع نمی‌شود. در جنگ ایران و عراق صدام این اراده را داشت. ایران برای جلوگیری باید اراده‌ی طرف مقابل را می‌شکست. یکی از راه‌های شکستن این اراده شکستن تصویر صدام از انجام جنگ و پیروزی بود. ما باید جوانب مختلف را بررسی کنیم که از جوانب مختلف چه کاری برای شکست یا تقویت اراده‌ی صدام در شروع جنگ صورت گرفت.

بحث بر سر روایت سید محمود دعایی

در دنباله‌ی این مراسم شیرعلی‌نیا با بیان این‌که تاریخ شروع جنگ 16شهریور 59 است؛ زمانی که عراقی‌ها به ایلام و میمک حمله کردند و بعد بیانیه دادند که ما کارمان تمام شد، افزود: از نظر کلی در مقامات از امام وبنی‌صدر و دولت موقت من به نگرانی از آغاز جنگ برنخورده‌ام، ضمن این‌کهالا ماشالله تحریک علیه عراق داشتیم که اراده‌ی صدام را در شروع جنگتحریک کرد. خود آقای دعایی می‌گوید برای عراق شوک بود که من را به عنوان سفیر ایران در عراق منصوب کردند.

اشاره به این روایتِ مرحوم سید محمود دعایی با نفی سید عباس دعایی پسر ایشان از میان حضار به شیرعلی‌نیا روبه‌رو شد و جدل دوباره‌ای را میان مهمانان مراسم رقم زد که در ادامه شرح آن را می‌خوانید:

سید عباس دعایی خطاب به شیرعلی‌نیا: من برعکسِ این را شنیده‌ام. ایشان گفتند که امام برای حسن‌نیت به عنوان سفیر عراق انتخاب‌شان کرده‌اند.

شیرعلی‌نیا: شما همه‌ی حرف‌های آقای دعایی را در این زمینه شنیده‌اید؟ محقق از مجموعه‌ی سخنان طرف نتیجه می‌گیرد.

علایی: دعایی گفت علت این‌که امام من را معرفی کرد این بود که من در نجف نیز رابط ایشان و دولت عراق بودم و آن‌ها من را می‌شناختند. امام من راانتخاب کرد که خیال عراقی‌ها راحت باشد.

سید عباس دعایی با تایید صحبت علایی اضافه کرد: پدر می‌گفتند وقتی من پیام صدام را آوردم، حضرت امام گفتند اجازه دهید مردم انتخاب‌شان را انجام دهند بعدا با نماینده‌ی مردم مذاکره کند.

شیرعلی‌نیا: این روایت اشتباه است. آقای دعایی چندین بار این مطلب راتعریف کرده و برخی روایات ایشان از هم متفاوت است به طوری که انگار مادو تا آقای دعایی داریم. محقق روایت‌های آقای دعایی را کنارِ هم می‌گذارد. من تفاوت روایات آقای دعایی را در سال‌های مختلف درآورده‌ام. روایات ایشان در این زمینه متناقض است. می‌توانم خط به خط مصاحبه‌های آقای دعایی را در این زمینه برای‌تان بخوانم که ببینید چه تغییراتی کرده. محققمصاحبه‌ها را کنار هم می‌گذارد و شرایط، خطاهای ذهنی و.. را در نظرمی‌گیرد. محقق می‌بیند که در مذاکرات شورای انقلاب در سال 58 به عنوان یک سند مکتوب، آقای دعایی می‌گوید انتخاب من به عنوان سفیر برای عراقشوک‌آور بود، از این جهت که فردی روحانی که سال‌ها در عراق فعالیت انقلابی می‌کرده سفیر شده است.

علایی: شوک‌آورِ مثبت.

شیرعلی‌نیا: تفسیر نکنید. محقق این‌گونه برخورد نمی‌کند که فلانی خودش بهمن گفت، او با سند استدلال می‌کند. آقای دعایی می‌گوید من پیام صدام را به امام گفتم، ایشان گفتند مذاکره لازم نیست. این در صورت مذاکرات شورای انقلاب نوشته شده است. امام به آقای دعایی می‌گویند ما با رفتن به سمت صدام مردم عراق را از دست می‌دهیم؛ ولی سال‌ها بعد می‌گوید امام گفته مذاکره خیلی خوب است و با این حرف حتی استدلال امام را مخدوشمی‌کند که اتفاقا استدلال خوبی هم داشتند.

سید عباس دعایی: ایشان سخنان‌شان را نفی نکرده‌اند بلکه تکمیل کرده‌اند. با شناختی که از پدر دارم هرگز این‌طور نبود که بخواهد به مصلحت چیزی را خلاف بگوید. برداشت من از صحبت‌های پدر این است که وقتی صدام پیام داد امام گفتند بگذارید انتخابات در ایران انجام شود و نماینده‌ی مردم تصمیم بگیرد. ولی قصد عراق همان‌طور که گفتید آغاز جنگ بود.

نقش آمریکا و شوروی در جنگ ایران و عراق

جعفر شیرعلی‌نیا همچنین به نقش آمریکایی‌ها در جنگ اشاره کرد و افزود: آمریکایی‌ها در جریان بودند و نیازی به چراغ سبز آن‌ها نبود، مسلم است که وقتی این اراده را دید و آن را نشکست این بالاتر از چراغ سبز است. در فروردین 67 هم ایران و هم عراق هردو اراده‌ی ادامه جنگ داشتند ولی یک اراده‌ی بالاتری آمد، این اراده‌ها را شکست و جنگ را تمام کرد.

رفیق‌دوست نیز در این باره اظهار داشت: ما در پایان جنگ وقتی بررسی کردیم دیدیم از 33 کشور غنیمت گرفته‌ایم؛ پس اراده‌ی بین‌المللی بوده در حالی که ما تحریم بودیم غربی‌ها ما را تحریم کردند، شرقی‌ها می‌گفتند اجازه نداریم به شما سلاح بفروشیم. این قضیه حتی منجر شد به ملاقات سفیر شوروی با من که بعدا هم شایع شد به گوش او سیلی زده‌ام، اما من سیلی نزدم بدتر از این کردم با او.

وی درباره‌ی ملاقات با سفیر شوروی گفت: در ابتدای دولت گورباچف که من وزیر بودم، سفیر آن‌ها آمد گفتم ما به شما خدمت کردیم؛ در بهشهرآمریکایی‌ها تشکیلاتی داشتند که تا عمق خاک شما را رصد می‌کرد. او گفت بلایی که شما بر سر ما آوردید از بلایی که بر سر آمریکا آوردید بدتر است؛ چون ما سال‌ها می‌گفتیم دین افیون توده‌هاست و حالا شما با دین انقلاب کرده‌اید و انقلاب‌تان بنیان کمونیست را در دنیا از بین برد.

رفیق دوست در ادامه با بیان این‌که در آغاز جنگ در دمشق به سر می‌برده درباره‌ی چرایی این سفر گفت: آن موقع مشکلات وسیعی در کردستان وسیستان و... داشتیم، من برای تهیه‌ی اسلحه و مهمات به دمشق رفته بودم و نه برای مسئله‌ی جنگ.

بختیاری: هیچ‌کس ارتش را نمی‌خواست

بختیاری در بخش دیگری از سخنان خود خطاب به شیرعلی‌نیا با بیان این‌که تا کالبدشکافی انقلاب نباشد هر بحثی راجع به جنگ ابتر است، اظهار داشت: آیا در جهان انقلابی را سراغ دارید که دچار حملات نظامی خارجی نشده باشد. چین دچار حمله‌ی ژاپن شد، روسیه دچار حمله‌ی چین شد و... وقتی انقلاب رخ می‌دهد کشور ملتهب می‌شود و همسایه‌ها را دچار ترس می‌کند. حمله‌ی عراق ناشی از التهاب به وجود آمده در ایران و احساس خطر عراق است در کنار متغیرهای دیگر مثل این‌که ایران امنیت منطقه را به هم زده بود. در چنین فضایی صدام که آرزوهای ژئوپلتیکی داشت، فرصت را مناسب دید.

این امیر ارتش در ادامه افزود که حرف آقای علایی را مبنی بر این‌که جنگ قبل از انقلاب آغاز شده بود قبول ندارد، و تاکید کرد که روابط دو کشور قبل از انقلاب خیلی هم خوب بوده است.

وی گفت: روز 22 شهریور 59 حساب عراق با ایران تصفیه شد چراکه خان بیگی و میمک در جنوب قصرشیرین را طبق معاهده‌ی 1975 گرفته بود، اما صدام در26 شهریور در تلویزیون ظاهر شد و گفت این قرارداد را قبول ندارم. پس چرا در 31 شهریور حمله کرد؟ قصد عطف به سابق داشت. لشکرهای آن آرایش گرفته بودند در حالی که لشکرهای ما آن آرایش را نداشتند. دستوری برای آرایش نظامی به ارتش داده نشده بود.

جدلِ نهایی

بختیاری در ادامه‌ی صحبت‌های خود با بیان این‌که اصلا این‌طور نیست که ارتش نمی‌خواسته بجنگد، افزود: ما کلا شش لشکر داشتیم که دو تای آن درگیر کردستان بود. از سوی دیگر هیچ‌کس ارتش را نمی‌خواست. به ما فحش رکیک می‌دادند. می‌گفتند این تانک چیست، جایش دو تا بیمارستان می‌سازیم. سردار علایی می‌گویند خودتان می‌رفتید لب مرز، مگر ما خودمان اجازه داشتیم؟! این شرایط ناشی از یک فضای انقلابی بود.

وی سپس با خطاب قرار دادن علایی از او پرسید: این‌که می‌گویید مردم هم به پشتیبانی ارتش آمدند، کجا چنین اتفاقی رخ داد؟ همه علیه ما بودند. ما فرمانده لشکری داشتیم که از نگرانی انبار مهماتش خودش رفته بود سر پست؛ سرلشکر معتمدی لشکر 16 قزوین.

با پیش کشیدن این بحث باز دو جدل بین مهمانان رخ داد: اولی بر سر نقش ارتش و دیگری تحریک یا عدام تحریک عراق توسط ایران که شرح آن‌ها را در ادامه می‌خوانید:

علایی: من نگفتم ارتش خودش بدون اخذ مجوز باید می‌رفت لب مرز، ساختار ارتش باید کار می‌کرد و از فرمانده کل قوا درخواست اعزام به مرز را می‌کرد. یکی از وظایف ستاد مشترک ارتش این است که باید فرمانده‌ی کل قوا را به مسائل مربوط به احتمال وقوع جنگ حساس می‌کرد. منتها شرایط برای ارتش مناسب نبود. اگر ارتش یک ماه قبل از جنگ تصمیم به مقابله با تهاجم احتمالی ارتش عراق می‌گرفت، شاید بلکه مطمئن بودیم، این‌طور غافلگیر نمی‌شدیم. من نمی خواهم کسی را مقصر بدانم، دارم وضعیت کشور را توصیف می‌کنم که اگر یک ماه قبل از شروع جنگ، ایران از احتمال وقوع آن اطلاع داشت، باید خود را آماده می‌کرد. خدا حفط کند آقای مهندس میرحسین را و او را از این حصر طولانی که دلیلش را اصلا نمی‌فهمم نجات دهد؛ ما از ایشان دعوت کرده بودیم که روز اول مهر بیاید تبریز برای دانشجوها صحبت کند. با خودروی ژیانی رفتیم فرودگاه دنبال ایشان. وقتی رسیدیم متوجه شدیم که دو هواپیمای میگ در ارتفاع پایین از بالای سر ما رد شدند، رفتند روی باند فرودگاه تبریز و با چتر بمب انداختند و بعد دو تای دیگر به همین ترتیب. رفتیم داخل سالن فرودگاه، دیدیم همه دارند فرار می‌کنند. رفتیم روی باند، دیدیم یکه واپیمای ایرباس از مشهد نشسته و سرسره‌ی تخلیه اضطراری‌اش را باز کرده است. همه‌ی مسافران داشتند از طریق آن به بیرون از هواپیما فرار می‌کردند.

منظور این است که با همه‌ی این حرف ها، هیچ‌کدام از مسئولین استان‌های غیر مرزی حس احتمال بروز جنگ را نداشتند. بعد از وقوع جنگ هم خیلی‌ها فکر می‌کردند که جنگ خیلی طول نخواهد کشید و شاید موقتی است.

در هر صورت اگر اقداماتی که در روز اول جنگ کردیم یک ماه قبل انجام می‌دادیم خیلی شرایط عوض می‌شد. اصلا بنی‌صدر که فرمانده کل قوا بود، به ابعاد مختلف احتمال وقوع جنگ وقوف کافی نداشت، حق هم داشت، چون یک فرد باتجربه‌ی نظامی نبود. تنها کسی که نسبت به نیات جنگ‌طلبانه‌ی صدام نگرانی پیدا کرده بود امام خمینی بود. ایشان در سخنانی در 28 فروردین 59 گفت این ارتش عراق که لشکر کشیده چرا می‌خواهد با ایران بجنگد. به هر حال درباره‌ی عدم آمادگی ارتش برای مقابله با تهاجم ارتش عراق، پرسش این است که چرا ارتش قبل از شروع جنگ، سایت‌های موشکی هاوگ و سامانه‌های پدافند هوایی خود را فعال نکرده بود؟

بختیاری: چون تازه خریده بودیم.

علایی: وقتی ستاد ارتش جلسه تشکیل می‌دهد که طرح دفاعی آماده کند، باید اولین کارش گسترش پدافند هوایی باشد، اما متأسفانه این اتفاق نیفتاده است. یعنی ستاد تخصصی ارتش صرف نظر از مشکلات و وضعیتش، می‌توانست این کار را انجام دهد.

بختیاری: من نمی‌گویم حس، می‌گویم باور به جنگ وجود نداشت. رئیس شورای عالی دفاع آن موقع می‌گوید اگر عراق به ایران حمله کند جنگ سوم جهانی شروع می‌شود. چرا این حرف را می‌زند؟ چون تجربه‌ی کشورداری ندارد. فرض کنید مقامات ایران حرف از صدور انقلاب زدند، اگر عراق فکر می‌کرد ایران می‌خواهد بجنگد نباید از خود می‌پرسید پس چرا دارد ارتش خود را تضعیف می‌کند؟! بنابراین قصد قبلی برای حمله بوده اما نه خیلی دور. ما بعد از انقلاب اشتهای صدام را باز کردیم.

علایی: ایران ابتلا به ساکن هیچ کاری در جهت تحریک صدام نکرد، اصولا همه‌ی اقدامات ایران یک نوع واکنش نسبت به سخنان مقامات عراقی و اقدامات دولت عراق علیه ایران بود. پس از پیروزی انقلاب اکثر مقامات عراقی مطالبی را علیه ایران می‌گفتند، از جمله:

1. عراق معاهده‌ی 1975 را قبول ندارد، چراکه در زمان ضعف امضا شده است.

2. جزایر ابوموسی و تنب بزرگ و کوچک باید به اعراب برگردد. موضوعی که اصلا به آن‌ها ربطی نداشت.

و 3. حمایت از خلق عرب در ایران.

همه‌ی اقدامات عراقی‌ها تحریک آمیز بود و ایران واکنش نشان داد.

از روز اول پیروزی انقلاب عراق حملات مرزی را شروع کرد. در فروردین 58 یک روستا را درآذربایجان غربی بمباران کرد. تمام پاسگاه‌های ایران را قبل از جنگ مورد حمله قرار داد. عراقی‌ها پس از پیروزی انقلاب دو اقدام بزرگ انجام دادند: 1. هر از چند گاهی شروع به اخراج ایرانیان می‌کردند؛ فقط در یک موج حدود 50 هزار نفر را حتی آن‌هایی که در عراق متولد شده بودند اخراج کردند و 2. تمام افرادی را که تصور می‌کردند طرفدار ایران‌اند در عراق زندان و اعدام کردند مثل آیت الله سید محمدباقر صدر و خواهرشان.

دولت عراق یک حکومت نظامی بود، در تمام ساختار دولت عراق نظامیان حاکم بودند. همین‌طور که امیر بختیاری فرمودند از روز اول پیروزی انقلاب، تمام اقدامات ایران دوری از جنگ بوده، در حالی که اگر کسی بخواهد حمله کند ارتش خود را تقویت می‌کند نه تضعیف.

رفیق‌دوست: ما اصلا تحریک علیه عراق نداشتیم ما مدام تحریک می‌دیدیم.

شیرعلی‌نیا: این‌قدرها هم که آقای علایی و رفیق‌دوست گفتند ما هیچ کاری نکردیم نبوده، از صحبت‌های آیت‌الله منتظری در نمازجمعه تا صحبت‌های بنی‌صدر را در آن برهه بخوانید. حتی عراقی‌ها انفجار دانشگاه مستنصریه را به ایرانیان نسبت دادند.

علایی: آن مسئله مربوط به حزب الدعوه بود که علیه رژیم بعث بود.

شیر علی‌نیا: در جلسه‌ی شورای انقلاب آقای دعایی می‌گوید من می‌خواستم در مبارزه با عراق سهم داشته باشم حتی می‌گوید که ما چه تحریکاتی کردیم. ی عنی این‌طور نبوده که ما هیچ کاری نکرده باشیم. نمی‌گویم تحریک باعث جنگ بود بلکه موجب تقویت اراده‌ی صدام در آغاز جنگ بوده است. صدام 25 شهریور 59 می‌گوید: [نقل به مضمون] «ما می‌خواهیم دست آن‌ها راب پیچانیم تا واقعیت را قبول کنند...» چند جا کمی نگران عدم حمایت شوروی است اما هیچ حرفی از آمریکا نمی‌زند. می‌گوید «باید خود را برای بدترین سناریو آماده کنیم.» من تحریکات را عامل اصلی نمی‌دانم. فضای کلی جلسه‌ی 25 شهریور صدام نشانگر عزم برای یک جنگ تمام‌عیار است. صدام در آن جلسه می‌گوید «شرایط بین‌المللی به نفع ماست ولی در آینده ممکن است این‌طوری نباشد... چاره‌ای جز جنگ نداریم.» بدون توجه به این فضای گفتمانی، نمی‌توان تحلیل درستی از شروع جنگ داشت. آقای کِیو که در مهر 58 به ایران آمد می‌گوید ما [آمریکای] گفتیم عراقی‌ها آرایش جنگی گرفته‌اند. یک ماه بعد از آن گزارش، سفارت آمریکا گرفته و دیگر این ارتباط قطع می‌شود. هر قطع رابطه‌ای منافع و مضراتی دارد، مسئله‌ی اشغال سفارت عامل جنگ نبود ولی اراده‌ی صدام را در آغاز جنگ تقویت کرد.

بختیاری: با صدمه‌ای که به دستگاه دیپلماسی و امنیتی ما خورده بود معلوم بود نمی‌توان اقدامی کرد.

شیرعلی‌نیا: هر عمل شما علاوه بر روزمره یک تصویری به آینده می‌دهد، تصویری که ما از آینده به عراق دادیم این بود که پیروز می‌شود که خوشبختانه با تلاش شما بزرگواران این اتفاق نیفتاد.

23259

کد خبر 1959777
چرا جنگ آغاز شد؟ / آیا ما از حمله عراق غافلگیر شدیم؟/ ما اصلا تحریک عراق نداشتیم 2
چرا جنگ آغاز شد؟ / آیا ما از حمله عراق غافلگیر شدیم؟/ ما اصلا تحریک عراق نداشتیم 3
چرا جنگ آغاز شد؟ / آیا ما از حمله عراق غافلگیر شدیم؟/ ما اصلا تحریک عراق نداشتیم 4
چرا جنگ آغاز شد؟ / آیا ما از حمله عراق غافلگیر شدیم؟/ ما اصلا تحریک عراق نداشتیم 5
چرا جنگ آغاز شد؟ / آیا ما از حمله عراق غافلگیر شدیم؟/ ما اصلا تحریک عراق نداشتیم 6
چرا جنگ آغاز شد؟ / آیا ما از حمله عراق غافلگیر شدیم؟/ ما اصلا تحریک عراق نداشتیم 7
چرا جنگ آغاز شد؟ / آیا ما از حمله عراق غافلگیر شدیم؟/ ما اصلا تحریک عراق نداشتیم 8
چرا جنگ آغاز شد؟ / آیا ما از حمله عراق غافلگیر شدیم؟/ ما اصلا تحریک عراق نداشتیم 9