ایالات متحده؛ شریک غیرقابلاعتماد در مذاکرات دیپلماتیک

تجربه رویکرد سیاست خارجی آمریکا در تعامل با سایر کشورها نشان داده است این سیاست نمیتواند شریک قابل اعتمادی برای توافقات دیپلماتیک باشد، زیرا بهجای مذاکره برابر، در پی تسلیم طرف مقابل است.
تجربه رویکرد سیاست خارجی آمریکا در تعامل با سایر کشورها نشان داده است این سیاست نمیتواند شریک قابل اعتمادی برای توافقات دیپلماتیک باشد، زیرا بهجای مذاکره برابر، در پی تسلیم طرف مقابل است.
خبرگزاری مهر؛ گروه سیاست - محمدصادق دانشجو: در نظام بینالملل، اعتبار و پایبندی به تعهدات، رکن بنیادین هرگونه تعامل دیپلماتیک و مذاکرات میان دولتها به شمار میرود. نظم حقوقی بینالمللی، بر مبنای اصل وفای به عهد (Pacta sunt servanda) استوار است؛ اصلی که نقض آن میتواند بنیان اعتماد متقابل و امکان سازش سیاسی را متزلزل سازد.
با اینحال، تجربه روابط بسیاری از کشورها با ایالات متحده آمریکا حاکی از آن است که واشنگتن در عمل از این اصل فاصله گرفته و بهجای تعهدپذیری، رویکردی مبتنی بر تحمیل خواستههای یکجانبه، نقض توافقات چندجانبه و اعمال فشار حداکثری در پیش گرفته است.
در این میان، جمهوری اسلامی ایران یکی از بارزترین قربانیان این رویکرد متناقض بوده است؛ کشوری که در چند دهه گذشته، همواره با اشکال گوناگون فشار، تحریم، تهدید نظامی و بدعهدی مواجه شده و در عین حال تلاش کرده با پایبندی به چارچوبهای حقوقی، تعاملات خود را در قالب گفتوگو و توافق پیش ببرد. اما آیا این رفتار صرفاً مختص ایران است؟ آیا مشکل در رویکرد ایران به تعامل و مذاکره است یا در ساختار قدرت و نگاه سلطهمحور آمریکا به جهان؟
برای پاسخ به این پرسش، ابتدا به بررسی تجربه ایران با آمریکا میپردازیم؛ تجربهای که از کودتای 1332 تا بدعهدی در برجام و سیاست فشار حداکثری دولت ترامپ را دربر میگیرد. سپس با تحلیل رفتار ایالات متحده در قبال سایر کشورها - از اروپا و کانادا تا هند و ونزوئلا - نشان خواهیم داد که مشکل، نه در «موضعگیریهای طرف مقابل»، بلکه در رویکرد سیاست خارجی آمریکا نهفته است؛ سیاستی که نمیتواند شریک قابل اعتمادی برای توافقات دیپلماتیک باشد، زیرا بهجای مذاکره برابر، در پی تسلیم طرف مقابل است.
کودتای 28 مرداد و شروع بیاعتمادی تاریخی
سابقه دشمنی آمریکا با خواست ملت ایران به نیم قرن قبل بازمیگردد. کودتای 28 مرداد 1332 که با طراحی آمریکا و انگلیس علیه دولت دکتر محمد مصدق انجام شد، نقطه آغازین بیاعتمادی ایرانیان به ایالات متحده است.
در این رویداد، دولت ملی و قانونی ایران به جرم ایستادگی در برابر استعمار انگلیس و ملی کردن نفت، توسط CIA سرنگون شد و رژیم استبدادی پهلوی مجدداً بر کشور مسلط گردید. آمریکا با این کودتا، برای دههها جای پای خود را در ایران محکم کرد و از شاه حمایت کامل به عمل آورد. در طول 25 سال پس از کودتا، هر حرکت آزادیخواهانه در ایران با پشتیبانی یا چراغ سبز واشنگتن سرکوب شد. این دخالت تاریخی آمریکا، زخم عمیقی بر افکار عمومی ایران برجای گذاشت و موجب شد اعتماد به نیت واشنگتن برای همیشه مخدوش گردد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی 1357، آمریکا نه تنها اشتباهات گذشته خود را جبران نکرد، بلکه به دشمنیهای جدیدی دست زد. در خلال جنگ ایران و عراق در دهه 1360، واشنگتن عملاً در کنار رژیم متجاوز صدام حسین قرار گرفت؛ اطلاعات ماهوارهای و سلاحهای پیشرفته در اختیار عراق گذاشت تا علیه ایران بهکار گیرد. اوج این خصومت، حمله ناو آمریکایی به هواپیمای مسافربری ایران در سال 1367 (پرواز 655 ایرانایر) بود که به شهادت 290 انسان بیگناه انجامید. هرچند آمریکا بعدها این واقعه را «اشتباه ناخواسته» خواند، اما اعطای نشان شجاعت به فرمانده ناو نشان داد که واشنگتن کمترین عذاب وجدانی بابت کشتار ایرانیان ندارد. تمامی این وقایع تاریخی، بنیانی از بیاعتمادی عمیق نسبت به آمریکا در حافظه جمعی ایرانیان ایجاد کرده است.
بدعهدی در برجام و بازگشت تحریمها
نمونه معاصر و بسیار مهم بدعهدی آمریکا در قبال ایران، سرنوشت توافق هستهای برجام است. جمهوری اسلامی پس از سالها مذاکره دشوار، در سال 2015 پذیرفت بخش عظیمی از برنامه هستهای صلحآمیز خود را محدود کند و تحت نظارت شدید بینالمللی قرار دهد تا نگرانیهای غرب برطرف شود. در مقابل، قرار بود تحریمهای اقتصادی رفع و روابط عادی تجاری برقرار شود.
ایران به گواهی تمام گزارشهای آژانس بینالمللی انرژی اتمی تا سال 2018 کاملاً به تمامی تعهدات برجامی خود عمل کرد. اما ترامپ - که از ابتدا دشمن این توافق چندجانبه بود - در اردیبهشت 1397 (می 2018) یکجانبه آمریکا را از برجام خارج کرد. او نه تنها از اجرای تعهدات واشنگتن سرباز زد، بلکه بلافاصله تحریمهای شدیدی علیه ایران اعمال نمود و سیاست فشار حداکثری را کلید زد.
اقدام ترامپ نقض فاحش یک توافق بینالمللی مورد تأیید شورای امنیت بود. ایران اما در واکنشی مسئولانه اعلام کرد به احترام درخواست سایر طرفهای برجام (اروپا، چین و روسیه)، فعلاً در برجام میماند تا به آنها فرصت دهد اثرات خروج آمریکا را جبران کنند. ایران به مدت یک سال کامل پس از خروج آمریکا، همچنان اکثر تعهدات هستهای خود را اجرا کرد و از افزایش غنیسازی یا کاهش همکاری با بازرسان آژانس خودداری نمود. این تصمیم تهران حتی مورد اذعان رسانههای غربی هم قرار گرفت که نوشتند: «ایران برای یک سال پس از خروج واشنگتن، به توافق پایبند ماند». دلیل این صبوری ایران آن بود که نشان دهد اهل مذاکره مسئولانه و وفاداری به عهد است. اما متأسفانه، طرفهای غربی بهویژه سه کشور اروپایی (E3) در عمل نتوانستند یا نخواستند تعهدات اقتصادی خود را عملی کنند. سازوکار مالی ویژه (اینستکس) که برای دور زدن تحریم آمریکا ایجاد شده بود، تقریباً هیچ تأثیری نداشت و اروپا صرفاً از ایران خواست خویشتنداری کند، بیآنکه هزینهای برای حفظ برجام بدهد.
بالاخره صبر ایران در اردیبهشت 1398 لبریز شد و تهران اعلام کرد بهتدریج تعهدات خود را کاهش میدهد؛ البته گامبهگام و بازگشتپذیر. این تصمیم کاملاً در چارچوب بندهای خود برجام بود که به ایران حق میداد در صورت نقض تعهدات توسط طرف مقابل، اجرای تعهداتش را تعلیق کند. بنابراین ایران از موضع حق و منطق بینالمللی عمل کرد. با این حال، آمریکا و اروپا همین واکنش ملایم ایران را نیز بهانهای برای فشار بیشتر قرار دادند. آمریکا مدعی شد ایران زیر میز زده، در حالی که خود واشنگتن میز مذاکره را ترک کرده بود.
سپس دولت ترامپ به امید تسلیم کامل ایران، شدیدترین تحریمهای تاریخ را علیه ملت ایران اعمال کرد: از تحریم کامل صادرات نفت و بانک مرکزی گرفته تا قرار دادن نام سپاه پاسداران در لیست گروههای تروریستی. هدف علنی آمریکا، فروپاشی اقتصادی ایران و کشاندن تهران به پای میز مذاکره جدید از موضع ضعف بود. ترامپ 12 شرط تحقیرآمیز را در سخنرانی وزیرخارجهاش (مایک پمپئو) مطرح کرد که عملاً به معنای تغییر تمام سیاستهای مستقل ایران بود، از توقف کامل غنیسازی و بستن تأسیسات هستهای گرفته تا قطع نفوذ منطقهای و حتی تغییر رفتار داخلی. این شروط گستاخانه نشان میداد آمریکا چیزی کمتر از تسلیم بیقیدوشرط ایران نمیخواهد.
همزمان، ترامپ تلاش کرد با تهدید علنی، ایران را به میز مذاکره بکشاند. به دفعات مقامات آمریکایی گفتند: «ایران دو راه بیشتر ندارد: یا مذاکره با ما یا رویارویی نظامی». حتی پیش از آغاز هرگونه گفتگوی دیپلماتیک، لحن کاخ سفید این بود که «یا خواستههای ما را بپذیرید یا منتظر حمله باشید». چنین رویکردی عملاً مفهوم مذاکره را زیر سوال میبرد؛ زیرا گفتگو زیر سایه تهدید به نابودی، بیشتر شبیه اولتیماتوم است تا دیپلماسی.
نمایش قدرت برای اعمال فشار
آمریکا همچنین به نمایش قدرت نظامی مستقیم علیه ایران روی آورد تا به تهران نشان دهد گزینه نظامی واقعی است، نه صرفاً حرف. در سالهای 2019 و 2020، هرگاه تنش با ایران بالا میگرفت، پنتاگون بمبافکنهای B-52 را از پایگاههای خود در آمریکا به خلیج فارس میفرستاد تا در نزدیکی مرزهای هوایی ایران پرواز کنند. این مأموریتها بنا به گفته مقامات آمریکایی برای بازدارندگی ایران طراحی شده بود. چنین اقداماتی از منظر ایران، فضای قبل از مذاکره را کاملاً خصمانه و غیرقابل اعتماد میکرد. تهران به درستی استدلال میکرد چگونه میتوان با طرفی که همزمان تهدید به بمباران میکند، مذاکرهای برابر داشت؟
البته جمهوری اسلامی با وجود تمامی این فشارها، خویشتنداری راهبردی خود را تا حد امکان حفظ کرد. این رفتار تهران نشان میداد گزینه مطلوبش حلوفصل اختلافات از طریق سیاسی و قانونی است نه منازعه نظامی.
زیادهخواهی در مذاکرات احتمالی آینده
تجربه دوره اول ترامپ نشان داد که او به یک توافق محدود (مثلاً صرفاً هستهای) رضایت نخواهد داد. چنانکه دیدیم، تحلیلگران غربی انتظار داشتند در مذاکرات جدید، تیم ترامپ توان موشکی ایران و نفوذ منطقهایاش را نیز روی میز بگذارد. هرچند تهران تأکید کرده تنها در مورد موضوع هستهای و رفع تحریمها گفتگو میکند، اما آمریکا احتمالاً به این محدودیت تن نخواهد داد. در واقع واشنگتن خواهان معاملهای جامع است که همه اهرمهای قدرت ایران را مهار کند.
ترامپ و تیمش به صراحت گفتهاند که دستیابی ایران به سلاح هستهای خط قرمز ماست - که این خواسته مورد پذیرش ایران نیز هست چون فتوای رهبری آن را منع کرده - اما فراتر از آن، آمریکاییها خواستار برچیده شدن برنامه هستهای ایران هستند. نماینده ویژه ترامپ، استیو ویتکاف در آستانه مذاکرات عمان اظهار داشت: «موضع ابتدایی ما برچیدن برنامه هستهای شماست». هرچند او پس از مذاکره لحن متفاوتتری گرفت و از یافتن راههای میانه سخن گفت، اما نمیتوان تردید داشت که سقف مطالبات آمریکا بسیار بالاست. به بیان دیگر، آنها رفع تحریمها را موکول به تغییرات اساسی در سیاستهای ایران میکنند.
نمونهای از این زیادهخواهی را میتوان در اظهارات ترامپ درباره «ژنرال سیسی ایران» مشاهده کرد. ترامپ به نزدیکانش گفته خواهان آن است که در ایران فردی شبیه عبدالفتاح السیسی (دیکتاتور نظامی مصر) بر سر کار بیاید تا کاملاً در خدمت منافع آمریکا باشد. این نشانگر آن است که ذهنیت ترامپ از مذاکره، پذیرفتن هژمونی کامل آمریکا توسط طرف مقابل است. وقتی او حاضر است درباره متحدان نزدیک خود (اروپا، کانادا و...) رویکرد تحقیرآمیزی داشته باشد و مثلاً بگوید کانادا باید یکی از ایالات ما شود، طبیعی است که درباره ایران - که دشمن خوانده میشود - تصوری جز تسلیم همهجانبه نداشته باشد.
از این رو، هرگونه ورود ایران به فضای مذاکره با آمریکا باید با چشمانی باز و هوشیاری کامل همراه باشد. جمهوری اسلامی اعلام کرده خواهان حل مناقشات از طریق قانونی، حقوقی و دیپلماتیک است. اما این تمایل به معنای سادهلوحی نیست. تهران بهخوبی میداند که طرف مقابل دولتی است که به هیچ توافقی پایبند نمیماند و هر لحظه ممکن است موضعش را تغییر دهد. چنانکه دنیس رأس (دیپلمات کهنهکار آمریکایی) هنگام آغاز گفتوگوهای قبلی هشدار داد: «امیدوارم ترامپ در حین مذاکرات تغییر موضع لحظهای ندهد و اگر توافقی کردیم، چند وقت بعد زیر آن نزند». متأسفانه این نگرانی کاملاً بجا بود، چرا که ترامپ سابقه خروج از برجام، پیمان اقلیمی پاریس، توافق تجاری اقیانوس آرام و پیمان منع موشکهای هستهای میانبرد را در کارنامه دارد. با چنین سابقهای، اعتماد به امضای او بسیار دشوار است.
سبک روابط تحکمآمیز آمریکا با دیگر کشورها
پس از مرور تجربه پرمناقشهی ایران در تعامل با ایالات متحده، اکنون میتوان این پرسش را مطرح کرد: آیا رویکرد یکجانبه، اقتدارطلبانه و بعضاً بیثباتکنندهی آمریکا صرفاً به روابط با تهران محدود بوده است؟ شواهد بسیاری از مناسبات واشنگتن با دیگر بازیگران بینالمللی - اعم از متحدان غربی یا کشورهای مستقل - نشان میدهد که چنین رویکردی واجد ابعاد ساختاری است و فراتر از یک رابطه دوجانبه خاص تکرار میشود.
در دوران ریاستجمهوری دونالد ترامپ، این خصیصه رفتاری با وضوح و صراحت بیشتری بروز یافت. سیاست خارجی آمریکا در این دوره، نه مبتنی بر گفتوگو و مشارکت متقابل، بلکه بر پایه فشار هدفمند، مطالبهی امتیازات نامتقارن، و تنظیم روابط در چارچوبی نابرابر بازتعریف شد. در این چارچوب، کشورها نه شریک در تصمیمسازی، بلکه تابع در سیاستگذاری تلقی میشوند.
برای درک بهتر این الگو، بررسی مواردی از برخورد آمریکا با کشورهای مختلف - از اروپا گرفته تا آمریکای لاتین و آسیا - میتواند ابعاد گستردهتری از ماهیت مناسبات تحکمآمیز واشنگتن را آشکار کند. این نمونهها بهروشنی نشان میدهند که ایالات متحده، صرفنظر از جایگاه ژئوپلیتیک یا نوع رابطه، تلاش دارد منافع خود را به شکل یکسویه و بعضاً تحقیرآمیز بر دیگران تحمیل کند.
دخالت در امور متحدان اروپایی
ایالات متحده تحت دولت ترامپ، بهصراحت در سیاست داخلی کشورهای متحد خود در اروپا دخالت میکند. ترامپ با لحنی تحکمآمیز با رهبران اروپایی سخن میگوید. او بارها اروپاییها را وادار کرد بودجه نظامی خود را بهشدت افزایش دهند و سهم بیشتری از هزینههای دفاعی را بپردازند. ترامپ تهدید کرده بود اگر اعضای ناتو سطح هزینههای نظامی خود را بالا نبرند، آمریکا حمایت خود را کاهش خواهد داد. حتی در نشستهای سران ناتو و گروه 7، تصاویر معروفی منتشر شد که ترامپ را در حالتی متکبرانه و ارباب مآبانه نشان میداد؛ در یکی از عکسها او روی صندلی تکیه زده و سایر رهبران جلوی او نشسته و به او چشم دوختهاند، گویی که وی فرمانده آنان است. این صحنهها بازتاب تمایل ترامپ به تحقیر متحدان سنتی آمریکا بود.
ترامپ همچنین اروپا را در تنگنا قرار داد تا مطابق میل واشنگتن رفتار کند. برای نمونه، او کشورهای اروپایی را مجبور کرد خرید انرژی از روسیه را متوقف کنند و وابستگیشان به نفت و گاز روسیه را پایان دهند. وی تهدید کرد اگر پروژه خطلوله گاز 2 Nord Stream تکمیل شود، شرکتهای اروپایی را تحریم خواهد کرد. در نهایت، حتی قبل از بهرهبرداری خط لوله، انفجاری مشکوک در اعماق دریا آن را تخریب کرد. ترامپ در ادامه خواستار آن شد که اروپا هزینه بازسازی اوکراین و کمکهای نظامی به کییف را برعهده بگیرد و حتی اصرار داشت کشورهای اروپایی 4 تا 5 درصد تولید ناخالص داخلی خود را صرف بودجه نظامی کنند (بسیار بیش از استاندارد 2 درصدی پیشین). به بیان دیگر، واشنگتن دولتهای اروپایی را نه شریک برابر، بلکه زیردست خود میخواست و حاضر بود برای تحقق این خواسته، از هر فشاری بهره گیرد.
تحقیر و فشار بر کانادا
رفتار ترامپ با کانادا - همسایه نزدیک و متحد سنتی آمریکا - نیز ماهیتی تحقیرآمیز و زورگویانه داشت. او در جنگ تجاری خود تعرفههای سنگینی بر واردات کانادا اعمال کرد و آشکارا گفت اگر اقتصاد کانادا زیر فشار این تعرفهها کمر خم کند، شاید بهتر باشد کانادا به «ایالت پنجاهویکم آمریکا» تبدیل شود.
فشارهای اقتصادی ترامپ بر کانادا کم سابقه بوده. او تهدید کرد بر تمامی کالاهای وارداتی از کانادا 25% تعرفه وضع میکند مگر اینکه اتاوا در زمینه جلوگیری از مهاجرت غیرقانونی و قاچاق مواد مخدر مطابق میل واشنگتن عمل کند. ترامپ همچنین نخستوزیر کانادا را علناً تحقیر میکرد - او را «دورو» و «ضعیف» نامید - و حتی تصاویر ساختگی از خود منتشر کرد که در آن ترامپ بر قلهای ایستاده و پرچم کانادا زیر پایش دیده میشود. این اقدامات بیپروایانه سبب شد روابط آمریکا - کانادا به سردترین حد خود در دهههای اخیر برسد و افکار عمومی کانادا نسبت به صداقت و حسننیت واشنگتن شدیداً بدبین شود.
برخورد تهدیدآمیز با مکزیک
دولت ترامپ نه تنها به کانادا، بلکه به مکزیک نیز با دید زیردستانه نگاه میکرد. ترامپ از ابتدای کارزار انتخاباتیاش مکزیک را بابت مهاجرت و قاچاق مواد مخدر هدف حملات لفظی قرار داد و سپس در مقام ریاستجمهوری، سیاستهای کمسابقهای علیه مکزیک اتخاذ کرد. او توافقنامه تجارت آزاد آمریکای شمالی (نفتا) با مکزیک و کانادا را لغو و آنها را وادار به پذیرش توافق جدید موسوم به USMCA کرد که در بسیاری از موارد امتیازات بیشتری به واشنگتن میداد. ترامپ تهدید کرده بود اگر مکزیک و کانادا خواستههای او را نپذیرند، بهطور کامل از نفتا خارج شده و روابط تجاری را قطع میکند. این زورگویی اقتصادی، دولتهای همسایه را عملاً در تنگنا قرار داد.
اوج رویکرد تحقیرآمیز ترامپ نسبت به مکزیک در تغییر نام «خلیج مکزیک» نمود پیدا کرد. او در نخستین روزهای دوره دوم خود (ژانویه 2025) طی یک فرمان اجرایی اعلام کرد از این پس دولت آمریکا این پهنه آبی را «خلیج آمریکا» مینامد. این تغییر نام یکجانبه، غرور ملی مکزیکیها را جریحهدار کرد و پیام روشنی داشت: ترامپ حاکمیت مکزیک را به رسمیت نمیشناسد و مطالبات خود را حتی در قلمرو نمادین بر همسایهاش تحمیل میکند.
علاوه بر این، ترامپ با نگرش مداخلهجویانه نظامی به مکزیک مینگریست. او علناً تهدید کرد برای مبارزه با کارتلهای مواد مخدر، نیروهای آمریکایی را مستقیماً به خاک مکزیک اعزام خواهد کرد - حتی بدون رضایت دولت مکزیک. چنین رویکردی در مکزیک بهشدت مناقشهبرانگیز شد و به تنشهای سیاسی داخلی دامن زد. ترامپ رسماً مجوز عملیات نظامی علیه کارتلهای مواد مخدر را صادر کرد و از آن به عنوان «مبارزه با تروریسم» یاد میکند. نتیجه آن شد که روابط واشنگتن و مکزیک، به دلیل همین تهدیدات و مداخلات نظامی بالقوه، تیرهتر از همیشه شود.
دیکته کردن سیاستها به هند
دولت ترامپ با کشور هند نیز رویکرد آمرانه در پیش گرفت. یک نمونه قابل توجه، تلاش ترامپ برای اعتبارگیری از حل مناقشه هند و پاکستان بود. در می 2025 تنش نظامی شدیدی میان هند و پاکستان رخ داد و دو کشور چند روز درگیر تبادل آتش سنگین بودند. کاخ سفید مدعی شد این ترامپ بوده که با بهرهگیری از اهرمهای فشار، جنگ را در نطفه خاموش کرده و دو طرف را به آتشبس رسانده است و او شایسته جایزه صلح نوبل است.
در واقع ترامپ با افزایش تعرفههای تجاری بر هند و تهدیدهای اقتصادی، دهلینو را تحت فشار گذاشت که عملیات نظامی خود علیه پاکستان را متوقف کند. پاکستان نیز که از این وضعیت بهرهمند شده بود، در ژوئن 2025 رسماً ترامپ را برای جایزه صلح نوبل نامزد کرد و از نقش او در جلوگیری از جنگ تقدیر نمود. اما نخستوزیر هند (نارندرا مودی) صریحاً در پارلمان اعلام کرد: «هیچ رهبر خارجی از ما نخواست عملیات را متوقف کنیم» و به این ترتیب ادعای کاخ سفید را تلویحاً دروغ خواند.
از سوی دیگر، ترامپ به هند به خاطر روابطش با روسیه نیز فشار وارد کرد. با آغاز جنگ اوکراین، واشنگتن خواستار آن شد که هند خرید نفت ارزان از روسیه را متوقف کند. ترامپ چندینبار از دهلینو انتقاد کرد و این کار را سوءاستفاده از وضعیت جنگ دانست. هنگامی که هند از قطع کامل واردات نفت روسیه خودداری کرد، دولت ترامپ در ژوئیه 2025 تعرفه 25 درصدی بر کالاهای هندی وضع کرد و یک ماه بعد این تعرفه را به 50 درصد افزایش داد. به گفته مقامات کاخ سفید، این افزایش تعرفهها تنبیهی بود برای آنکه هند دست از تجارت با روسیه بردارد. این تعرفه 50 درصدی کمر صادرات هند به آمریکا - بهعنوان بزرگترین شریک تجاریاش - را شکست و میتواند میلیاردها دلار به اقتصاد هند زیان بزند. هند در برابر این اقدام، ضمن محکوم کردن آن، به تقویت روابط خود با چین و روسیه روی آورد.
تلاش برای کودتا و تغییر رژیم در کشورهای مستقل
ایالات متحده بارها نشان داده که در مواجهه با دولتهای نامطلوب خود، به جای گفتگوی محترمانه به دخالت مستقیم برای تغییر رژیم متوسل میشود؛ از کودتای 28 مرداد 1332 علیه دولت دکتر مصدق گرفته تا تلاش برای براندازی دولتهای معاصر مخالف خود مانند ونزوئلا که نمونه روشن دیگری از این سیاست است. در دوره اول ترامپ، کاخ سفید صراحتاً از رهبر مخالفان ونزوئلا (خوان گوایدو) حمایت کرد و تلاش نمود دولت منتخب نیکلاس مادورو را سرنگون کند. جان بولتون، مشاور امنیت ملی وقت ترامپ، بعدها بهصراحت اعتراف کرد که در برنامهریزی کودتا در ونزوئلا نقش داشته است. بولتون در مصاحبهای گفت: «من کسی هستم که در تدارک کودتا در جاهای دیگر کمک کردهام» و با ذکر نام ونزوئلا افزود: «این تلاش ما موفق نبود». او تصریح کرد که هدفشان براندازی دولت مادورو بوده است. هرچند این کودتا شکست خورد و مادورو در قدرت باقی ماند، اما نفس اعتراف یک مقام عالیرتبه آمریکایی به چنین اقدام خصمانهای، نشانگر آن است که آمریکا برای پیشبرد اهدافش حتی از سرنگونی حکومتهای خارجی نیز دریغ نمیکند.
ترامپ پس از ناکامی در کودتای 2019، فشار بر کاراکاس را تشدید کرد. او نیروهای نظامی آمریکا را به نزدیکی مرز ونزوئلا اعزام نمود و رزمایشهایی ترتیب داد تا مادورو را بترساند. همچنین وزارت دادگستری آمریکا برای دستگیری رهبران ونزوئلا جایزه نقدی تعیین کرد و مادورو و نزدیکانش را به قاچاق مواد مخدر متهم نمود. ترامپ صریحاً اعلام کرد سیاستش در قبال ونزوئلا تغییر رژیم به هر قیمت است و همه گزینهها - از تحریم خفهکننده اقتصادی گرفته تا مداخله نظامی - روی میز است.
تمام این موارد، تصویرگری میکند که واشنگتن یک بازیگر قابل اعتماد در تعاملات خارجی نیست؛ زیرا هرگاه نتواند از طریق طبیعی به خواستههایش برسد، به مکر، نیرنگ و زور متوسل میشود.
نتیجهگیری: احتیاط ایران در مذاکره، واکنشی منطقی به زیادهخواهی آمریکا
با مرور شواهد و نمونههای فوق، پاسخ پرسشی که در آغاز مطرح شد روشنتر میشود: چرا آمریکا در مذاکرات و رفتار دیپلماتیک قابل اعتماد نیست؟ دولت ایالات متحده - بهویژه تحت رهبری ترامپ - نشان داده که به جای احترام متقابل و پایبندی به توافقات، به دنبال تحمیل خواستههای حداکثری خود و شکستن اراده طرف مقابل است. آمریکا حل مسالمتآمیز مناقشات را نه از مسیر «امتیازدهی متقابل و سازش عادلانه»، بلکه از طریق تسلط کامل بر طرف مقابل میجوید. این روحیه تمامیتخواه، هرگونه اعتمادسازی را دشوار میسازد.
جمهوری اسلامی ایران در مقابل، همواره تلاش کرده رفتاری صلحآمیز، قانونی و در چارچوب مقررات بینالمللی داشته باشد. تهران مایل بود اختلافات را از طریق مذاکرات غیرمستقیم و وساطت عمان حلوفصل کند و از تنش نظامی بپرهیزد. اما این طرف آمریکایی بود که با اعمال تحریمهای جدید، طرح شروط حداکثری و نهایتاً عدم ارائه تضمین قابل اعتماد، نگذاشت مذاکرات به ثمر برسد. به بیان دیگر، اگر مسیر دیپلماسی به نتیجه نرسیده یا در مواردی به درگیری انجامیده، از کمکاری ایران نبوده است؛ بلکه ماهیت عهدشکن و زیادهخواه دولت آمریکا مانع اصلی بوده است.
ایران ارزش عزت و استقلال خود را به خوبی میداند و حاضر نیست با فشار و تهدید، دست از حقوق مشروعش بردارد. تهران همواره اعلام کرده که توافقی خوب و پایدار میخواهد. اما آمریکا تاکنون نشان داده که به کمتر از تسلیمشدن ایران رضایت نمیدهد. چنین شکافی در مواضع، طبیعتاً هرگونه توافقی را شکننده میسازد. با این حال، توپ در زمین واشنگتن است: اگر آمریکا واقعاً خواهان حل مناقشه و بازسازی اعتماد است، باید رفتار و لحن خود را تغییر دهد - از تهدید و تحریم کور دست بکشد، به چارچوب دیپلماسی (یا حتی احیای برجام) بازگردد و احترام به حاکمیت و عزت ملت ایران را عملاً نشان دهد. در غیر این صورت، هر مذاکرهای از ابتدا محکوم به شکست خواهد بود.
در پایان باید تأکید کرد: احتیاط ایران در برابر آمریکا، نه از سر بهانهگیری بلکه واکنشی معقول به دههها تجربه تلخ بدعهدی و خصومت واشنگتن است. اعتماد، امری دوسویه است و با زور و فریب به دست نمیآید. اگر روزی آمریکا آماده شد همچون یک طرف برابر و مسئول پشت میز بنشیند و به تعهداتش احترام بگذارد، آنگاه میتوان به نتیجهبخش بودن مذاکرات امید داشت. تا آن زمان، حق ایران است که همه جوانب احتیاط را رعایت کند و فریب لبخندهای تاکتیکی و وعدههای توخالی را نخورد. تاریخ و شواهد متقن نشان دادهاند که زیادهخواهی و بدعهدی در ذات سیاست آمریکا نهادینه شده است؛ لذا اعتماد کورکورانه به چنین طرفی میتواند برای هر کشوری - بهویژه ایران - هزینهساز و خطرناک باشد.
بنابراین، چنانچه مذاکرات مجدداً آغاز شود، ایران باید با تکیه بر تجربه برجام و مواردی که ذکر شد، خط قرمزهای خود را حفظ کند و از حقوق حقه خویش کوتاه نیاید. در عین حال، تهران آماده است اگر از سوی مقابل صدق نیت و اراده واقعی برای توافق ببیند، گامهای سازنده بردارد. تصمیم نهایی با واشنگتن است: آیا میخواهد راه احترام متقابل را در پیش گیرد یا همچنان در جاده تکروی و سلطهطلبی براند؟ پاسخ به این سوال، سرنوشت تعاملات آینده را رقم خواهد زد. تا آن هنگام، ایران حق دارد جانب احتیاط را نگه دارد و با چشمانی باز و اعتمادی حداقلی وارد هرگونه گفتگویی با آمریکا شود.










