ترامپ به دنبال حذف اروپا و مذاکره دوجانبه با ایران است
تهران - ایرنا - سطح تنش میان ایران و امریکا به بالاترین حد خود در حداقل یک دهه اخیر رسیده است. دونالد ترامپ، رییسجمهور امریکا سیاست فشار حداکثری در چند حوزه سیاسی، امنیتی و اقتصادی علیه ایران را همزمان پیش میبرد. در آخرین زنجیره این تنشآفرینی با تهران، ترامپ دستور ترور سردار سپهبد شهید قاسم سلیمانی، فرمانده سپاه قدس جمهوری اسلامی ایران را صادر کرد. به گواه بسیاری از تحلیلگران این...
در گفت و گوی روزنامه اعتماد با مهران کامروا، آمده است: ایران تنها چند روز پس از این ترور به عینالاسد پایگاه نیروهای امریکایی در عراق حمله کرد که بهرغم مخفیکاریهای واشنگتن اکنون مشخص شده حداقل 100 سرباز امریکایی در جریان این حمله دچار آسیبهای مغزی شدند. دولت امریکا میگوید فشار حداکثری را تا پای میز مذاکره نشستن تهران ادامه خواهد داد و تهران هم لغو تحریمهای هستهای را پیشدرآمد موافقت با بازگشت امریکا به میز مذاکره چندجانبه با واشنگتن در قالب 1+5 میداند. مهران کامروا، تحلیلگر ارشد روابط بینالملل و رییس مرکز مطالعات بینالمللی و منطقهای دانشگاه جرج تاون امریکا در گفتوگو با «اعتماد» تاکید دارد که دولت ترامپ با حضور امریکا در هر توافق چندجانبهای مخالف است و در مواجهه با تهران هم مذاکره دوجانبه ولو محدود و صرفا درباره برنامه هستهای ایران را دنبال میکند.
سردار شهید قاسم سلیمانی برای تمام دولتهای امریکا یک تهدید به حساب میآمد اما هیچ کدام دست به ترور وی از ترس تبعات آن نزدند. فکر میکنید چرا دولت کنونی ایالات متحده امریکا دست به چنین اقدامی زد؟ آیا آنطور که رسانهها میگویند میتوان دلیل این اقدام را به ناآگاهی رییسجمهور امریکا از تبعات این ترور نسبت داد؟ یا ماجرا نمیتواند به این سادگی باشد و رییسجمهور امریکا استراتژی را در پس این ترور دنبال میکرد؟
در بررسی ابعاد متفاوت این ماجرا باید حساب شخص دونالد ترامپ را از افرادی که پیرامون وی هستند جدا کنیم. افرادی مانند مایک پمپئو وزیر خارجه، برایان هوک، مسوول گروه اقدام علیه ایران یا افرادی که در سیستم دولتی امریکا از وزارت خارجه تا شورای امنیت ملی مشغول به کارند با شخص ترامپ متفاوت هستند. برخی از این افراد خصومت کهنه و عمیقی با ایران دارند اما دونالد ترامپ یک سیاستمدار است که ایدههای خودش را دارد. البته که او هم با تهران خصومتهایی دارد اما مانند این افراد به پرونده رابطه با ایران نگاه استراتژیک ندارد. دونالد ترامپ تمام تصمیمهای خود را که بیشتر هم شخصی و غیرتخصصی هستند در لحظه میگیرد و به همین سرعت هم این تصمیمها را تغییر میدهد. ترور سردار شهید سلیمانی، هدف دیرینه برخی از اطرافیان تندرو و ایرانستیز پیرامون رییسجمهور ایالات متحده امریکا بود. شرایط برای آنها به گونهای پیش رفت که توانستند این پیشنهاد را به شخص دونالد ترامپ داده و موافقت او با اجرای آن را جلب کنند. بنابراین باید گفت که ترور سردار شهید سلیمانی، استراتژی دیرینه شخص ترامپ نبود. دونالد ترامپ آنقدرها هم که فکر میکند، باهوش نیست. تصمیمگیریهای شخصی و غیرتخصصی وی این فرصت را به اطرافیانش داده که از موقعیتهای اینچنینی سوء استفاده کرده و در سایه آن منافع دیرینه یا استرتژیهای خود را پیاده کنند.
دونالد ترامپ ادعا کرد که ترور سردار شهید سلیمانی با هدف از بین بردن یک تهدید امنیتی فوری برای امریکا صورت گرفته هرچند که نتوانست مستندات این ادعا را ارایه کند. این اقدام وی هرچند با انتقادهایی روبهرو شد اما شاهد بودیم که در جلسه سخنرانی سالانه رییسجمهور امریکا، زمانی که او درباره ترور سردار شهید سلیمانی صحبت میکند حتی مخالف سرسخت او خانم نانسی پلوسی از جبهه دموکراتها هم او را تشویق میکند. فکر میکنید دونالد ترامپ توانسته ترور سردار شهید را به برگ برندهای برای خود در انتخابات آتی ریاستجمهوری تبدیل کند؟
شکی در این مساله وجود ندارد. امریکاییها اصطلاحی دارند با عنوان «rally around the flag» یا متحد شدن دورتادور پرچم این کشور. در جریان مبارزات انتخاباتی یا زمانی که دولتی چه در امریکا یا هرجای دیگری به دنبال رهایی از بار مشکلات داخلی باشد دست به چنین اقداماتی میزند و چندان هم فرق نمیکند که این دولت دیکتاتوری، دموکراتیک یا غیردموکراتیک باشد.
در حال حاضر جو ضدایرانی چه در فضای افکار عمومی چه در میان سیاستمداران و فرهنگ سیاسی امریکا تشدید شده است. البته این جو تا حدودی در کشورهای اروپایی هم وجود دارد اما در امریکا بیشتر است. در چنین شرایطی هدف قرار دادن فردی مانند سردار سلیمانی که سمبل مقاومت با فعالیتهای امریکا در جهان است، برای ترامپ برگ مهمی به حساب میآید. باید گفت که این جوضدایرانی هم در میان جمهوریخواهان و هم دموکراتها به چشم میخورد.
نکته بسیار مهمی که نباید مغفول بماند این است که روسای جمهور امریکا سابقه دیرینهای در تشدید فعالیتهای بینالمللی هنگام دست و پنجه نرم کردن با مشکلات داخلی دارند. به عنوان نمونه نخستین باری که یکی از لایحههای رونالد ریگان در کنگره امریکا رد شد به گرانادا حمله کرد. یا زمانی که استیضاح بیل کلینتون در جریان بود، او حمله موشکی به سودان را کلید زد. اینبار هم شاهد بودیم که دونالد ترامپ در جریان رسیدگی به پرونده استیضاحش، ترور سردار سلیمانی را انجام داد.
اگر قبول کنیم که ترور سردار شهید سلیمانی با حمایت جمهوریخواهان و دموکراتها همراه شده تناقضی به چشم میخورد که باید حل شود. پس از این ترور، کنگره امریکا تلاش کرد دست دونالد ترامپ و پنتاگون را در انجام عملیات نظامی علیه ایران ببندد. همچنین نظرسنجیهای اخیر نشان میدهد که اکثریت اندکی از افکار عمومی امریکا از این ترور حمایت کردند و یا در جریان مناظره اخیر نامزدهای دموکرات در ایالت همپشایر، همه تاکید داشتند که اگر جای ترامپ بودند ترور سردار را انجام نمیدادند؟
اکنون ما در فصل انتخابات در امریکا هستیم و رییسجمهور مستقر یا هر نامزد انتخاباتی دیگری هر قدمی بردارد طرف مقابل از آن انتقاد میکند. بنابراین نمیتوانیم گفتهها و شعارهای انتخاباتی دموکراتها را به عنوان سیاست منسجم در برابر ایران تحلیل کنیم. در این مقطع دموکراتها تلاش میکنند به هر نحوی به دونالد ترامپ حمله کرده یا از او انتقاد کنند. این انتقادها را نمیتوان سیاست خارجی منسجم و حساب شده دموکراتها در قبال ایران، پرونده هستهای یا ماجرای ترور سردار سلیمانی دانست.
نکته دیگر این است که ترامپ برای دموکراتها معمایی غیرقابل درک یا حل است. ترامپ از یک سو کارهایی انجام میدهد که مورد تحسین افراد عادی در امریکا قرار میگیرد اما همزمان این قلدربازیها و ماجراجوییهای بینالمللی با سیاست خارجی منطقی و مورد انتظار از امریکا همخوان نیست. ترامپ به یک معضل برای دموکراتها تبدیل شده که در حالی که قوانین بینالمللی را زیر پا میگذارد اما از برخی از کارهای او در فضای داخلی امریکا منجر به محبوبیتش شده است.
این ترور چه تاثیری بر هرگونه رابطه، مذاکره یا گفتوگو میان تهران و واشنگتن گذاشت؟ آیا میتوان گفت که دیگر باب مذاکره میان تهران با حداقل این دولت در امریکا بسته شده است؟
پاسخ به این سوال آسان نیست. پیش از این ترور هم در امریکا و هم در ایران افراد، ارگانها و مراکزی خواهان مذاکره و همزمان افراد و نهادهایی مخالف هر گونه مذاکره بودند. نمیتوان گفت که در نتیجه این اقدام امریکا دیگر هیچ مذاکرهای قابل تصور نیست و البته که این ترور شرایط را سختتر کرده است. به فرض محال اگر امریکا فردا تحریمها را بردارد، برای ایران رد هرگونه مذاکره آسان نخواهد بود.
فکر میکنید ایران و امریکا تا جنگ چقدر فاصله دارند؟
من فکر میکنم این فاصله هر روز کم و کمتر میشود اما هیچ کدام از طرفین مایل به جنگ نیست. در مساله ایران و امریکا سه فاکتور وجود دارد: ایران، امریکا و کشورهای خلیج فارس.
کشورهای حاشیه خلیج فارس 41 سال است که از تنش میان ایران و امریکا سود میبرند اما در شرایطی که این تنش در سطح مدیریت شده باقی بماند چرا که فراتر از آن برای این کشورها خطرناک خواهد بود. هرگونه جنگی قابلیت سرایت به این کشورها را هم دارد. ایران در ماجرای حمله به پایگاه عینالاسد، توانمندی خود را نشان داد که چگونه با 15 موشک درس عبرتی به امریکا و متحدانش در منطقه بدهد. این حمله، زنگ خطری برای کشورهایی مانند بحرین، عربستان، قطر، کویت و امارات است. این کشورها که تشنه تنش میان تهران و واشنگتن بودند، میبینند که هر لحظه امکان از کنترل خارج شدن این تنش وجود دارد و اگر جنگ رخ بدهد خود آنها هدف موشکهای ایران قرار خواهند گرفت. ایران هشدار داده اگر پهپادی علیه ایران از یکی از این پایگاهها بلند شود ما پایگاه فوق را هدف قرار خواهیم داد.
از سوی دیگر، ایران هم به دنبال جنگ نیست و به دنبال برقراری توازن قدرت در منطقه است. در امریکا نیز جنگ، گزینه مطلوب رییسجمهور نیست اما برخی از اطرافیان او تلاش میکنند تنش امریکا و ایران را به جنگ منتهی کنند. در حال حاضر قدرت بازدارندگی در منطقه میان ایران و امریکا برقرار شده و هرچند فاصله جنگ کوتاهتر شده اما من احتمال زیادی برای جنگ قائل نیستم.
دولت ترامپ شعارهای زیادی داده مبنی بر اینکه به دنبال جنگ دیگری در منطقه ما نیست و یا سیاست دولتهای پیشین در حمایت از کشورهایی چون سعودی و پرداخت هزینه تامین امنیت آنها را زیر سوال برده اما ما میبینیم که بهرغم تمام این شعارها سردار ایرانی را هدف قرار میدهد که این اقدام میتوانست و شاید هنوز هم بتواند جرقه جنگ را بزند. به نظر شما چقدر احتمال دارد که با نزدیک شدن به انتخابات امریکا و عدم نتیجهگیری واشنگتن از سیاست فشار حداکثری علیه تهران و شکست دولت او در سایر پروندههای باز سیاست خارجی مانند معامله قرن و کره شمالی یا ونزوئلا ترامپ به گزینه جنگ یا حتی منازعه نظامی ولو محدود با ایران فکر کند تا این مساله را به برگ برنده یا تغییردهنده معادله در انتخابات 2020 برای خود تبدیل کند؟
پاسخ این سوال سخت است چرا که این یک فرضیه است. سابقه کاری ترامپ نشان میدهد که او تمایل به تهدید دارد و این تهدید را تا آنجا ادامه میدهد که طرف مقابل پای میز مذاکره حاضر شود. نمونه این سیاستورزی را در پرونده کرهشمالی دیدیم. ترامپ تهدید مستقیم کیمجونگ اون را تا آنجا ادامه داد که در نهایت دوطرف با هم مذاکره کردند. اما شاهد بودیم که مذاکرات کره شمالی و دولت ترامپ ره به جایی نبرد و پیونگیانگ دوباره به همان موضع پیشین بازگشته است.
ترامپ در مواجهه با ایران نیز همین سیاست تهدید را دنبال میکند و مثلا میگوید ما 52 مرکز فرهنگی را هدف قرار میدهیم و... اما ایران با کره شمالی یک تفاوت دارد و آن هم این است که ایران زیر بار تهدید نمیرود و به تهدید پاسخ مثبت نمیدهد. همانطور که گفتم در حال حاضر توازن در قوه بازدارندگی میان ایران و امریکا برقرار شده و ایران به دولت امریکا و سایرین نشان داده که نه تنها توانایی دفاع از منافع خود را دارد بلکه جسارت عکسالعمل نشاندادن را هم داراست.
یک نکته بسیار مهم است: ممکن است امریکا یک ابرقدرت باشد اما در روابط بینالملل هیچوقت یک ابرقدرت قادر به شکست نیروی میانه (middle power) نیست. ایران را میتوان در روابط بینالملل یک نیروی متوسط و میانه خواند. ترامپ به این امر واقف است که جنگ با ایران عاقبت خوبی نخواهد داشت بهخصوص که شعار ترامپ از ابتدا این بود که ما جنگهای ناتمام امریکا را تمام میکنیم. با استناد به همین دلایل من فکر کنم احتمال انتخاب گزینه نظامی مقابل ایران در امریکا زیاد نباشد.
سناریوی مطلوب عربستان برای ایران چیست؟ تضعیف داخلی از منظر اقتصادی و سیاسی و ایجاد ناآرامی به گونهای که منجر به تغییر نظام در ایران شود یکی از محورهای اصلی سیاست فشارحداکثری دونالد ترامپ است. سیاستی که عربستان نیز از آن حمایت میکند و شاهدیم که هرازگاهی اخباری درباره فعالیتهای جاسوسی سعودی علیه ایران یا تلاش برای تحریک ناآرامیهای داخلی در ایران به چشم میخورد. همزمان برخی مقامهای کشورهای عربی همیشه این اصطلاح را دارند که ایران به عنوان یک کشور با اکثریت شیعه زیادی بزرگ است. فکر میکنید تضعیف ایران به گونهای که منجر به تجزیه شود، اصلیترین هدف ریاض باشد؟
هیچ شکی در این مساله نیست و حتی کشورهای اروپایی هم اندک اندک به این مساله آگاهی پیدا کردهاند. در تازهترین مورد، هفته گذشته چند تروریست در دانمارک به جرم جاسوسی برای عربستان دستگیر شدند. در کویت هم چندماه پیش یکی از گروههای تجزیهطلب ضدایرانی جلسهای گذاشته بودند که پس از اعتراض دولت ایران، کویت اعلام کرد این جلسه به شکل غیررسمی و بدون اطلاع دولت این کشور بوده است.
پس از حمله به تاسیسات نفتی عربستان (آرامکو) ما دیدیم که علائم مثبتی از سوی عربستان برای تنشزدایی از رابطه با ایران ارسال شد. حتی سفیر ایران در عراق اعلام کرد که سردار سلیمانی هنگام ترور حامل پیامی برای عربستان از جانب ایران بود. با این همه ترور سردار سلیمانی توسط امریکا، صحنه را تغییر داد و عربستان احساس کرد که این ترور سیاست منطقهای ایران را تحتالشعاع قرار داده و منجر به تضعیف تهران شده است. در نتیجه عربستان خود را کنار کشیده و این علائم مثبت کاهش پیدا کردهاند. شکی در این مساله وجود ندارد که هدف عربستان، تجزیه و پررنگ کردن جریانهای تجزیهطلب در ایران است.
دولت ترامپ سیاست فشار حداکثری بر ایران را برای به پای میز مذاکره کشاندن تهران اتخاذ کرده و آن را ادامه میدهد. آیا عربستان سعودی تا وقتی سیاست فشار حداکثری امریکا ادامه دارد با کاستن از سطح تنش با تهران در حقیقت شکافی در این سیاست ایجاد نمیکند و همین تحلیل این مساله را غیرممکن نمیکند؟ آیا میتوان گفت که نشانههای ضعیفی که عربستان هرازگاهی از خود بروز میدهد صرفا برای مدیریت تنش و آرام کردن مقطعی فضا با ایران است لذا اراده سیاسی جدی در پشت این صحنه سازیها وجود ندارد؟
قطعا. در دنیای دیپلماسی به سختی میتوان به طرف مقابل اعتماد کرد. به نظر من هرکشوری سیاست خارجی خود را طبق منافع خود پیش میبرد. عربستان و ایران دو کشور همسایه و همجوار هستند و نمیتوانند همدیگر را از بین ببرند. عربستان تلاش میکند نهایت استفاده را از سیاست فشار حداکثری علیه ایران ببرد اما به نظر من آنها هم باید یک دیپلماسی واقعبینانه را دنبال کنند. ایران در چندسال گذشته دیپلماسی تنشزدایی را دنبال میکند و تمام تمرکز آن بر گفتوگو و اعتدال است. عربستان هم نمیتواند در دراز مدت این موضع خصمانه خود را ادامه بدهد.
دولت ترامپ میگوید به دنبال توافق همهجانبه با ایران است. با توجه به آنکه این دولت شدیدترین و متنوعترین تحریمها حتی تحریم وزیر خارجه ایران را که بیسابقه بوده بر تهران اعمال کرده و نشان داده که در تلاش برای تضعیف جایگاه دولت در ایران از هیچ اقدامی حتی توییتهای آشکار رییسجمهور در حمایت از اعتراضهای داخلی فروگذار نیست، احتمال نشستن دوباره ایران و امریکا پشت میز مذاکره آنهم درباره توافقی جامع را تا چه اندازه میدانید؟
اظهارات دونالد ترامپ درباره چند و چون توافق بعدی همهجانبه با ایران را باید یک مانور قبل از مذاکره دانست. آنها سعی میکنند مواضع حداکثری خود را اعلام کنند. نکتهای که در این میان وجود دارد این است که دونالد ترامپ هیچ علاقهای به حضور امریکا در قراردادهای چندجانبه ندارد. برجام تنها توافق چندجانبهای نبود که امریکا از آن خارج شد بلکه او از قراردادهایی چون آب و هوایی پاریس یا نفتا هم که چندجانبه بود خارج شد. ترامپ اعتقاد دارد که منافع امریکا در یک قرارداد یا توافق دوجانبه بیشتر تامین میشود. با این اوصاف اگر ایران بگوید ما حاضر به مذاکره هستیم اما صرفا درباره مساله هستهای، امریکای ترامپ حاضر به مذاکره خواهد بود.
البته با کره شمالی نیز همین رویه پیش رفت و کیم جونگ اون برای مذاکره اعلام آمادگی کرد که کارشکنیهای اطرافیان ترامپ مانند مایک پمپئو و دولت پنهان در امریکا مانع از پیشروی روند مذاکرات با پیونگیانگ طبق میل ترامپ شد. شاید درباره ایران و امریکا هم چنین اتفاقی تکرار شود مگر آنکه تدبیری برای مهار تلاشهای ضدایرانی اطرافیان ترامپ صورت بگیرد.
بنابراین میتوان گفت که امریکا به دنبال حذف اروپا (به عنوان متحد سنتی خود) از مذاکره با ایران است؟
بله. اکنون تمام مبادلههای تاریخی و دیپلماتیک امریکا و اروپا بههم ریخته است. حتی فردی مانند امانوئل مکرون، رییسجمهور فرانسه که خود را دوست دونالد ترامپ میدانست هم از سوی ترامپ احمق خطاب شد. دونالد ترامپ تمام معادلههای تاریخی را از منظر دیپلماتیک بر هم ریخته است و ساز خود را در معادلههای بینالمللی مینوازد.
اروپا برای دومین بار در 15 سال اخیر نشان داد که طرف مذاکره قابل اعتماد و اتکایی نیست. فکر میکنید شکست اروپا در اجرای تعهداتش ذیل یک توافق بینالمللی همهجانبه چه ضربهای به اعتبار این مجموعه در طرف مذاکره قرار گرفتن زده است؟
برجام و تجربههای دیگر نشان داد که اتحادیه اروپا نه قابل اعتماد است و نه از قدرت کافی برای انجام کاری بدون امریکا برخوردار است. اتحادیه اروپا در حال حاضر با سه چالش سخت روبه رو است: رابطه با روسیه، حل و فصل برگزیت و رابطه با دونالد ترامپ. برجام و مساله ایران در اولویت سیاست خارجی اتحادیه اروپا نیست. همزمان نباید به این اتحادیه اعتماد کرد چرا که ساختار قدرت بینالمللی در حال تغییر است به گونهای که نمیتوان اتحادیه اروپا را حتی یک قدرت درجه دوم هم به حساب آورد. این اتحادیه یا به دلیل مشکلات داخلی یا اتخاذ تصمیمهای اشتباه، جرات و قدرت پیشبرد امور بدون امریکا را ندارد.
منبع: روزنامه اعتماد *س_برچسبها_س*