یک‌شنبه 4 آذر 1403

شکوه شعله / با یاد آیت‌الله مصطفی ملکی

وب‌گاه الف مشاهده در مرجع
شکوه شعله / با یاد آیت‌الله مصطفی ملکی

زمانی که انسانها از این دنیا به دنیایی دیگر کوچ می‌کنند، حتما همه توشه خود را در این سفر طولانی با خود نمی‌برند. اشیای اضافی، کارهای نیمه‌تمام، تجارت کالا، مهارتها و تخصصها، وسایل زندگی، دوستان و خانواده، اینها از انسانی که در حال هجرت از دنیای ماست باقی می‌ماند. قصدم آن نیست که درباره جهان دیگر سخن گویم. مقصودم آن است که گرچه همه باید تمام آنچه را که در ظاهر مالک آن هستیم در زمان سفر به دیاری دیگر برجای گذاریم، کسانی هستند که در این مورد نیز دقت و توجه دارند.

آنچه از آنان به جای می‌ماند، کارهایی نیمه‌تمام، اتاقی درهم و برهم، و حساب‌هایی پرداخت نشده نیست، بلکه در اینجا نیز سلیقه به کار می‌گیرند. و وقتی که پس از رفتنشان به جای خالی آنان، اتاقشان، دفترشان، و روابطشان با مردم نگاه می‌کنی، همه را به اصطلاح خودمان صاف کرده‌اند و یا دقیق‌تر تسویه کرده‌اند. به آنچه آن طرف می‌گذرد و اینکه چه کسانی دست پر می‌روند و چه کسانی نه، کاری ندارم.

منظورم همین دنیای خودمان است و همین روابط معمولی بین مردم و همین خانواده و همین گرفتن نان سنگک و یا بدهی به لبنیاتی تا سر ماه و میوهفروشی که میوه‌هایش را گاه گران می‌فروشد و سلمانی که ما را گاه آرایش و گاه پیرایش می‌کند. و اینکه در گرمابه با کیسه‌کش با چه حسرتی از بزرگ شدن پسرمان سخن گفتیم و در قهوه‌خانه برای کاهش دمای داغ چای چه اندازه با کنار دستی گپ زدیم.

در زندگی کوتاه و بلند خود، آخرین ملاقات با کسانی را به یاد می‌آوریم که بعدا با حسرت از آن یاد میکنیم. دیدی این بار آخر، لبخند از لبانش دور نمی‌شد. باور کن انگار بهش الهام شده بود. اصرار داشت که بدهی‌هایش را حتما بپردازد. بار آخری که داشت می‌رفت طور دیگری با من خداحافظی کرد. جدا از شاخ و برگ‌هایی که ما در مورد روایت قصههای گذشته داریم - و این یکی از مشخصات ادبیات ایران است - در سفر آدم ها خوشان را نشان می دهند. فرض کنید که صبح زود است و از خواب بیدار شده ایم: بعضی ها جای خود را مرتب می‌کنند. لحاف را به حالت اول باز می‌گردانند. آخر هم با دستشان چروک آن را صاف می‌کنند. موهایشان را شانه می‌زنند و وقت صبحانه سرزنده و شاداب کنار سفره می‌نشینند. شاید بعد از صبحانه هم کار مهمی نداشته باشند. اما همیشه در لباس پوشیدن، طرز حرف زدن، لبخند گوشه لب، و رابطه با مردم از نظم و انضباطی خاص پیروی می‌کنند.

بدون شک باید از اولین و بی‌نظیرترین انسان در همه اعصار یعنی محمد مصطفی - که درود خداوند و فرشتگانش پیوسته بر او می‌بارد - یاد کنیم. او که قبل از آنکه مرگ سراغش بیاید همه چیز را آماده کرده بود. تأسف اینجاست که مسلمانان چنین نمونه‌ای از نظم و وارستگی را دارند و باز گروهی بی‌نظم‌اند. در میان اتاق می‌نشست و با صبر و حوصله موهای بلند خویش را شانه می‌کرد و با اطرافیان سخن می‌گفت. در جنگ هم به دشمن لحظه‌ای امان نمی‌داد.

در وقتی دیگر نیز بدون خستگی در حالی که عرق می ریخت برای مسلمانان آیاتی که بر او وحی شده بود، باز می‌خواند. او به‌خوبی می‌دانست که تأثیری که رفتار یک نفر بر دیگران می‌گذارد، به اندازه و حجم کارش نیست، به دقت و ظرافت اخلاقی اوست. همچنین، ستارگانی درخشان در دامان رسول خدا تربیت شدند و ما گاه از توجه به روش زندگی آنان غافلیم. رفتار، کردار و گفتارش را می‌بینیم و درک می‌کنیم و می‌شنویم، اما می‌گذریم. درحالی‌که برخی از مکاتب فکری جدید، برخی از بزرگان اندیشه، مشرب‌های عرفانی، و رهبران سیاسی تنها و تنها یکی از ویژگی‌های آن مسبب پیدایش هستی را دارند و این تعداد عظیم از پیروان را به دنبال خود می‌کشند.

پس از پیامبر و امامان شیعه، خیل بزرگ فقها، عرفا، اندیشمندان، زاهدان، شاعران و سیاست‌مداران مستقل کم‌وبیش همین راه را رفتهاند. دقت در زندگی آنان به ما میآموزد که آنان که پرمحتواتر بوده اند، کم سروصداتر بودهاند. عارفانی که بر بالای کوه و یا در کمرکش رودخانه سکنا گزیده بودند و فارغ از ازدحام میدان، چه ده و خیابان شهر، سر در جیب تفکر و عبادت فرو برده بودند. تعداد کمی از این نحله در میان مردم بودند. با خوب و بد مردم ساختند و سعی کردند که در گرما و سرما یار و یاور ضعیفان جامعه باشند. هر کدام از آنان گنجینه‌ای از علم و ادب و تجربه بوده و هستند.

در نوشته حاضر، برآنم که در چند بخش، یکی از میوههای مکتب فکری رسول‌الله و امامان شیعه را معرفی کنم. به‌دلیل هم عصر بودن با این انسان والا، شاید بتوان نقشه راه و تابلوهای راهنمایی برای مسیر پر پیچ و خم زندگی در دوران معاصر را از چگونگی زندگی کردن او در تونل زمان به دست آورد. او که از آنچه به دست آورد، به دستان دیگران بخشید. و در زندگی خود بسیار کم‌زحمت بود.

مصطفی ملکی در سال 1295 ش در روستای اسدآباد شمیران متولد شد. پدرش، میرزا ابوالقاسم قناد، در بازار تجریش، نزدیک مسجد خان (صاحب‌الزمان کنونی) دکان قنادی داشت. در اوایل سلطنت رضاشاه که زمین‌های اسدآباد به کاخ سعدآباد پیوست، ابوالقاسم قناد و خانواده‌اش به خانه‌ای در اطراف تکیه پایین تجریش نقل مکان کردند. مصطفی ملکی تحصیلات ابتدایی اش را در مدرسه‌ای به نام منتظمی (در ابتدای خیابان نیاوران) سپری کرد.

در سال 1308 ش، او دوره سوم متوسطه را تمام کرده بود. در این سال، درس را رها کرد و به کار در دکان قنادی پدر پرداخت. بعضی از یادداشت‌های روزانه او حاوی توصیفاتی از این دوره است و، از نظر اجتماعی، اطلاعات قابل‌توجهی دارد. به‌علاوه، مدتی در دکان عطاری حاج نورالله رمضانی نیز کار کرد. در این دوران، او پس از فراغت از کار، داوطلبانه در درس مدرسان علوم اسلامی شمیران حاضر می‌شد. از میان استادان او، در این ایام، می‌توان به آیت‌الله آقا شیخ علی نهاوندی، میرزا آقا فرهمند، و آیت‌الله سید محمود طالقانی اشاره کرد. آیت‌الله آقا شیخ علی نهاوندی شاگرد ملا محمدکاظم خراسانی بود و در خانه محل سکونت خود، در چیذر، فقه و احکام و اصول و اخلاق و فلسفه تدریس می‌کرد. مصطفی ملکی در کلاس‌های درس او شرکت می‌کرد. میرزا آقا فرهمند در مسجد امین‌الدوله (مسجد همت کنونی) و حسینیه کشتکار (حسینیه سیدالشهدای کنونی) قرائت قرآن درس می‌داد.

با توجه به تحولات سیاسی و اجتماعی پس از خروج رضاشاه از ایران در شهریور 1320، فضای جامعه به سمت گشایش رفت. نظریات و عقاید اسلامی و مارکسیستی در این میان بیشترین استفاده را از این فرصت کردند. آیت‌الله طالقانی در 1322 به تجریش آمد. طالقانی شب‌های چهارشنبه در مسجد امین‌الدوله قرآن تفسیر می‌کرد. مصطفی ملکی در این جلسات شرکت می‌کرد. در همین جلسات بود که او با اندیشه‌های نوین دینی آشنا شد و چند سال بعد، با اینکه هنوز رسما به کسوت روحانیت درنیامده بود، سخنرانی مذهبی می‌کرد. سخنرانی در بازگشایی انجمن تبلیغات اسلامی شمیران که در 4 شهریور 1326 برگزار شد، از جمله سخنرانی‌های مشهور او در این ایام است. به‌علاوه، او در این دوره، با مجله‌ای به نام نور دانش همکاری می‌کرد.

در 1329 ش، به نهضت ملی ایران پیوست و عضو سازمان ملی جوانان جبهه ملی ایران شد. پس، او نخستین فعالیت‌های سیاسی جدی خود را در همین سال آغاز کرد و در تجریش، سخنرانی‌هایی به نفع نهضت ملی کرد. او نماینده دکتر مصدق در شمیران بود. افزون بر آن، به خانه آیت‌الله کاشانی رفت‌وآمد داشت. فعالیت ملکی در این سازمان بیشتر شد، به طوری که عملا رهبری نهضت ملی در شمیران بر عهده او بود. او، در این ایام، در تجمعاتی، غالبا سخنرانی و در پایان قطع‌نامه‌ای قرائت می‌کرد. قصیده‌ای که برای کاشانی سروده و نیز قصیده دیگری که پیرامون ملی شدن صنعت نفت به نظم درآورده است، به همین سال‌ها مربوط است. دوره پس از کودتای 28 مرداد 1332، ملکی به نهضت مقاومت ملی پیوست و رهبری شعبه شماره دو این کمیته در تجریش به او واگذار شد. افراد این کمیته اعلامیه‌هایی پخش می‌کردند که امضای مصطفی ملکی پای آن‌ها بود. از این رو، ملکی تحت تعقیب قرار گرفت و در 23 آبان همین سال، حکم بازداشت او صادر شد. مدتی در خانه عمویش متواری شد و سپس به قم رفت و در منزل آیت‌الله العظمی حاج آقا حسین بروجردی تحصن کرد. با تلاش آیت‌الله بروجردی، سرانجام ملکی از تحصن خارج شد اما در قم ماند. در همین ایام بود که او با جدیت به تحصیل در حوزه علمیه قم پرداخت. دوره سطح را نزد آیت‌الله سید روح‌الله خمینی، آیت‌الله سید شهاب‌الدین مرعشی نجفی و چند نفر از دیگر مدرسان حوزه به پایان رساند.

همچنین، نزد آیت‌الله العظمی حاج آقا حسین بروجردی و آیت‌الله العظمی سید محمدرضا گلپایگانی، درس خارج را آموخت. ملکی در این سال‌ها، با بعضی از حوزویان، همچون آیت‌الله العظمی کاظم شریعتمداری، آیت‌الله العظمی محمد فاضل لنکرانی، آیت‌الله شیخ مسلم سلطانی و آیت‌الله شیخ یوسف صانعی، آشنا و هم‌صحبت شد. آشنایی مصطفی ملکی با آیت‌الله العظمی محمد فاضل لنکرانی منجر به پیوندی خانوادگی شد. او در 1333 ش با اعظم موحدی لنکرانی، خواهر این مرجع صاحب‌نام، ازدواج کرد. سپس، خانه‌ای در کوچه منزل آیت‌الله العظمی بروجردی اجاره کرد و چند سال آنجا سکونت کرد. مصطفی ملکی در 12 اردیبهشت 1336، به کسوت روحانیت درآمد؛ به این صورت که در خانه مشهدی حسین بلورفروش، در حضور جمعی از علما، عمامه بر سر او نهادند.

به‌مرور، تب سیاسی پس از کودتای 28 مرداد فروکش کرد و به‌تدریج، رفت‌وآمد آیت‌الله ملکی به تجریش بیشتر شد؛ به طوری که در 1337 ش، وی بیشتر شب‌های جمعه، در مسجد امین‌الدوله (همت) به اقامه نماز جماعت می‌پرداخت. در محرم و صفر همین سال، سخنرانی‌هایی در مسجد برگزار شد که از جمله آن‌ها می‌توان به سخنرانی‌های آیت‌الله طالقانی در مسجد اشاره کرد.

مصطفی ملکی در سال 1339 ش، فعالیت‌های سیاسی خود را ادامه داد. به همراه بعضی، همچون دکتر محمد ملکی (اولین رئیس دانشگاه تهران پس از انقلاب اسلامی 1357)، عبدالخالق الیاسی، محمدباقر پویان‌فر و...، مجمع دین و دانش را بنیان نهاد و در 1340 ش، به نهضت آزادی ایران پیوست و به عنوان نامزد این نهضت، در انتخابات مجلس شورای ملی شرکت کرد. گرچه باید اشاره کرد که در این انتخابات، به نفع فریدون امیر ابراهیمی کنار رفت. پس از اعلام نتیجه انتخابات، همراه مردم به صف معترضان پیوست.

مصطفی ملکی تا 1347 در قم زندگی کرد. در این سال، محمدباقر پویان‌فر و هیئت امنای مسجد همت خانه‌ای در محله چهارراه حسابی برای او ساختند و آیت‌الله ملکی به تجریش بازگشت. در این سال‌ها، ساواک به مناسبت‌هایی، او را دستگیر کرد؛ از جمله در روز تاج‌گذاری محمدرضا پهلوی در 1346، در هفته قبل از جشن‌های دوهزار و پانصد ساله شاهنشاهی در 1350 و در دوره پنجاهمین سال شاهنشاهی پهلوی در 1355. در سال‌های 1350 تا 1356 ش، جلساتی با حضور بعضی روحانیان سرشناس، نظیر استاد شهید مرتضی مطهری، شهید سید محمد بهشتی، آیت الله محمدرضا مهدوی کنی، و آیت الله شهید محمد مفتح، در منزل ایشان برگزار می‌شد. بحث درباره مسائل سیاسی و اجتماعی روز موضوع اصلی جلسات بود. هسته اصلی جامعه روحانیت مبارز در همین جا شکل گرفت. نقش آیت‌الله ملکی در شکل‌گیری آن پررنگ بود.

در ماه‌های پیش از انقلاب، فعالیت‌های سیاسی مصطفی ملکی و سخنرانی‌های تند او علیه حکومت پهلوی افزایش یافت. در 8 شهریور 1357 دستگیر شد. کسبه تجریش به نشانه اعتراض، از بازکردن مغازه‌ها خودداری کردند و او همان روز آزاد شد. ساواک چندی برای حضور او در حوزه علمیه چیذر محدودیت‌هایی ایجاد کرد. در این ماه‌ها، مسجد همت، با نظارت آیت‌الله ملکی، یکی از ستادهای مهم سامان‌دهی به راه‌پیمایی‌ها و اعتراضات مردم تجریش بود.

در 15 بهمن 1357، آیت‌الله ملکی، به دستور امام خمینی، مسئول کمیته انقلاب اسلامی شمیرانات شد. چندی بعد، او کانون فرهنگی شمیران را تشکیل داد تا بر امور فرهنگی کمیته نظارت داشته باشد. از جمله فعالیت‌های این کانون، انتشار نشریه‌ای به نام پیام پاسدار بود. از دیگر مسئولیت‌های مصطفی ملکی در سال‌های پس از انقلاب، عضویت در هیئت هفت‌نفره نظارت و بازرسی عالی انتخابات اولین دوره مجلس شورای اسلامی بود. او با فرمان امام خمینی عضو شورای نظارت بر بنیاد مستضعفان شد. در 1361 ش، آیت‌الله ملکی به علت بیماری، در بیمارستان قلب تهران بستری شد. بیماری او سرطان خون تشخیص داده شد. با اینکه امام خمینی در پیغامی به او توصیه کرد برای معالجه به خارج از ایران سفر کند، آیت‌الله ملکی در ایران ماند. او سرانجام در 31 خرداد 1361 درگذشت. آرامگاهش در مسجد بالاسر در کنار مضجع حضرت فاطمه معصومه در شهر قم است.

***

از مصطفی ملکی نوشته‌ها و اشعاری بر جای مانده است که مربوط به دوره‌های مختلف زندگی او است.

نوشته‌های او به پنج دسته تقسیم می‌شوند: یادداشت‌های روزانه، نامه‌ها، نوشته‌های دینی، نوشته‌های درسی، و نوشته‌های ذوقی.

نوشته‌های ذوقی و یادداشت‌های روزمره، از نظر تاریخی، در مقایسه با سایر نوشته‌ها، قدیمی‌ترند و متعلق به دوره‌ای هستند که او تحصیل در مدرسه را رها کرده، به کار در دکان قنادی پرداخت.

گرچه شمار "یادداشت‌های روزانه‌" زیاد نیست و پاره‌ای قسمت‌ها، به دلیل آب‌خوردگی و پخش جوهر، قابل خواندن نیستند، اما پاره‌ای که سالم مانده و قابل خواندن است، ازنظر اجتماعی اطلاعات قابل‌توجهی دارد. نوع کاغذها و نحوه نگارش مطالب نشان می‌دهد که نویسنده به صورت تفننی می‌نوشته و قصد انتشار آن‌ها را نداشته است. مقصود از "نوشته‌های ذوقی" نوشته‌هایی است که نویسنده در آن‌ها به توصیف یک پدیده طبیعی یا بیان عواطف خود، با زبانی ادبی، پرداخته است. شمار این نوشته‌ها نیز اندک است و بیشتر به نظر می‌رسد که او آن‌ها را، با هدف تمرین و کسب تجربه در نگارش، نوشته است. این نوشته‌ها، گرچه سالم مانده و قابل خواندن‌اند، اما اگر از نظر ادبی به ارزش‌گذاری بپردازیم، نوشته‌هایی ابتدایی و مختص عوالم جوانی محسوب می‌شوند.

در "نوشته‌های دینی"، که گاه رنگی اجتماعی و انقلابی به خود می‌گیرند، نویسنده به توصیف و توضیح یک مسئله اعتقادی می‌پردازد. اغلب این نوشته‌ها با قیام امام حسین (ع) و گاه مسئله روزهداری و ماه رمضان ارتباط یافته‌اند و نویسنده کوشیده است ضمن تبیین یک مسئله اعتقادی، نکاتی اجتماعی را به خواننده گوشزد کند. مقاله مفصل «نهضت حیات‌بخش حسین (ع)» یکی از این نوشته‌ها است.

مصطفی ملکی، در طول دوران زندگی خود، نامه‌هایی به بعضی شخصیت‌های مذهبی و سیاسی عصر، نظیر دکتر مصدق و آیت‌الله کاشانی، نوشته است. نامه‌ها مربوط به پس از دورانی است که او فعالیت‌های سیاسی خود را، به طور جدی، آغاز کرد. این نامه‌ها از نظر تاریخی و سیاسی، اسنادی بااهمیت‌اند. باید افزود که بعضی شخصیت‌های شناخته‌شده معاصر نیز نامه‌هایی به او نوشته‌اند که در دسترس است. از جمله، نامه‌های آیات عظام گلپایگانی، شریعتمداری و مرعشی نجفی به ایشان قابل توجه است. در این نامه‌ها، آنان خواهان ادامه حضور مصطفی ملکی در حوزه علمیه قم هستند. این نامه‌ها در زمانی نوشته شد که ملکی برای استقرار در مسجد همت، از قم به تجریش نقل مکان کرد.

نوشته‌های درسی عبارت از نوشته‌هایی است که مصطفی ملکی در آن‌ها به خلاصه کردن رساله‌ای دینی یا رساله‌ای مربوط به قواعد زبان عربی، یا حتی رونویسی از آن‌ها، پرداخته است. پیدا است که ملکی این نوشته‌ها را، در دوره‌ای که به صورت آزاد در درس علمای شمیران حاضر می‌شد یا در دوران تحصیل در حوزه علمیه، به قصد یادگیری و ممارست، نوشته است. در این مورد، هم نظم و جدیت ایشان در نوشتن مطالب درسی به خطی خوش قابل توجه است، هم شیوه ایشان در یادگیری. توضیح اینکه نوشتن مطالب درسی با زبانی ساده، یکی از راه‌های سنتی یادگیری است که در این دسته از نوشته‌های آیت‌الله ملکی به‌وضوح دیده می‌شود.

نوشته‌های آیت‌الله ملکی گاه به صورت پراکنده در نشریات و کتاب‌هایی به چاپ رسیده‌اند. از جمله کتاب جناب آقای محمود طاهر احمدی تحت عنوان "زندگی و مبارزات حجت‌الاسلام و المسلمین مصطفی ملکی" که به همت انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی در 1396 نشر یافته است. از میان نوشته‌ها، نامه‌ها و یادداشت‌های روزانه اهمیت دارند و جای آن دارد که پژوهشگری که پیرامون مسائل انقلاب ایران یا شخصیت‌های انقلابی ایران کار میکند، به تحقیق درباره آن‌ها و انتشار همه آن‌ها در یک مجموعه همت گمارد.

مصطفی ملکی در شعر «شعله» تخلص می‌کرد. ظاهرا قبلا تخلص‌های دیگری هم داشته است. با اینکه بعضی شعرهای او به طور پراکنده در نشریات آن دوره چاپ شده است، وجه شاعری شخصیتش ناشناخته مانده است. شمار شعرها قابل‌توجه است. اغلب آن‌ها در دفترچه‌هایی منظم و با خطی خوش نوشته شده است. گرچه تعداد اندکی از واژه‌ها یا ابیات، معمولا به دلیل صدماتی همچون آبخوردگی یا پخش جوهر یا کمرنگ شدن جوهر، خوانا نیستند، اما بیشتر آن‌ها سالم و قابل خواندن‌اند.

پای بعضی از شعرهای او تاریخ سرایش وجود ندارد، اما پای بیشتر شعرها، تاریخ سرودن آن‌ها درج شده است. محدوده زمانی سرودن بعضی را، با توجه به قراینی، می‌توان حدس زد. قدیمیترین شعرهای تاریخ‌داری که از مصطفی ملکی در دست است، دو شعر در قالب مسمط مخمس است که یکی تضمینی از غزل محسن شمس ملک‌آرا است و دیگری تضمینی از غزل محمد فرخی یزدی. پیدا است که او بیشتر قصد طبع‌آزمایی داشته است. هر دو شعر در 1312 ش یعنی زمانی که شاعر هفده سال داشته سروده شده‌اند. شمار قابل‌توجهی از شعرها، یک سال بعد از این تاریخ، یعنی در 1313 ش، سروده شده‌اند.

تاریخ‌های 1314، 1316، 1319، 1320، 1324، 1325، 1326، 1329 و 1337 نیز پای بعضی اشعار آمده است. بیشترین شعرهای ملکی در همین دوران سروده شده‌اند، اما موضوع بعضی از اشعار نشان می‌دهد که تاریخ سرودن آن‌ها باید در بحبوحه انقلاب باشد و احتمالا این اشعار، از نظر تاریخی، آخرین شعرهای شاعرند.

ازنظر قالب، شعرهای مصطفی ملکی به غزل، قصیده، مثنوی، ترکیب‌بند، مسمط، رباعی و قطعه قابل تفکیک‌اند. از نظر موضوع، شعرها را می‌توان به چند دسته تقسیم کرد: عرفانی، دینی، اخلاقی، حکمی، سیاسی و ملی، توصیف طبیعت، عاشقانه. از این میان، غلبه بیشتر با اشعار دینی و عرفانی و اخلاقی است. جالب است که در اشعار دینی، به‌ویژه اشعاری که در منقبت یا مرثیه اولیا و بزرگان دین سروده شده‌اند، زبان بی‌نقص‌تر، بیان گیراتر، عاطفه قوی‌تر، و به طور کلی، شعر پخته‌تر است. این امر نشان می‌دهد که شاعر این شعرها را از سر اعتقادی عمیق سروده است. باید افزود که رباعیات ملکی نیز، از نظر زبان و نحوه بیان، جزو بهترین نمونه‌های شعری او است. به‌ویژه شماری از رباعیات که، ضمن آن‌ها، به معرفی کتب مشهور قدیم می‌پردازد، قابل توجه است.

بعضی مثنوی‌ها بیانی روایی دارند و شاعر کوشیده است در قالبی داستانی، به بیان نکات اخلاقی، حکمی و... بپردازد. مثنوی «پیری»، «شمع و پروانه»، «طمع»، «پند مرده» و «فیل در شهر کوران» از این دست است. مثنوی «شمع و پروانه»، از نظر ادبی، یکی از قوی‌ترین کارهای شاعر است. به‌علاوه، بیشتر مثنوی‌ها جنبه داستانی دارند. بعضی از آن‌ها مانند «فیل در شهر کوران» برگرفته از داستان‌های مشهور فارسی هستند. شعرهای داستانی لزوما در قالب مثنوی سروده نشده‌اند.

مثلا، شعر «عمل نیک یا ستاره تابنده» یکی از اشعار قابل‌توجه ایشان است که در قالب قصیده سروده شده و محتوای آن برگرفته از یکی از داستان‌های لئو نیکلایویچ تولستوی (1828-1910 م)، نویسنده مشهور روسیه، است. اینگونه اشعار، گرچه باز هم جنبه‌ای آموزشی و اخلاقی دارند، نشان‌دهنده گستردگی حوزه مطالعات مصطفی ملکی و توجه ایشان به ادبیات جدید است. زبان شعرهای شعله شبیه شعرهای کهن فارسی است. واژه‌ها و ترکیب‌ها و صور خیال همان واژه‌ها و ترکیب‌ها و صور خیال شعرهای کهن‌اند. الگوهای شعری او شاعران سنتی‌اند، نه نوگرا. اما در بعضی شعرها تازگی‌هایی دیده می‌شود که، در نوع خود، چشمگیر و قابل توجه است. قصیده «سیزده نوروز» یکی از این نمونه‌ها است که شاعر در آن از زبانی نو و منحصربه‌فرد و در عین حال استوار استفاده کرده است.

کتاب "نغمه‌های شورانگیز: برگزیده دیوان اشعار آیت‌الله مصطفی ملکی" را انتشارات امیرکبیر در 1398 به چاپ رساند. این کار به منزله ادای دین به کسی بود که گرچه در ادبیات فارسی و عربی چیره‌دست بود و نیز در مبارزات ملی و سیاسی و اجتماعی معاصر هم‌پا و همراه مردم بود، اما شاهکار او زندگی‌اش بود. رفتار و زندگی ساده، بی‌آلایش، و به دور از وابستگی او مهم‌ترین یادگار او است.

در ادامه، یکی از شعرهای ایشان را می‌آوریم که درباره مولود مبارک نیمه ماه است.

شکوه شعله / با یاد آیت‌الله مصطفی ملکی 2