جمعه 9 آذر 1403

مثلث مقصران «شیعه‌کشی» کابل / تحلیل امنیتی غرب از وین تا هفت‌تپه

خبرگزاری دانا مشاهده در مرجع
مثلث مقصران «شیعه‌کشی» کابل / تحلیل امنیتی غرب از وین تا هفت‌تپه

روزنامه جوان در ستون سرمقاله نوشت: در حالی که تلاش‌ها برای صلح در افغانستان به دلیل عدم انعطاف در رویکرد طالبان و همچنین نبود انسجام داخلی در این کشور به بن‌بست رسیده، افغانستان در طول هفته‌های گذشته، به خصوص پس از اول ماه مه و آغاز خروج نیروهای امریکا و ناتو از این کشور، بار دیگر شاهد خشونت‌های بی‌سابقه است.

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:

**********

*س_ تحلیل امنیتی غرب از وین تا هفت‌تپه_س* *س_ محمد ایمانی در روزنامه کیهان نوشت:_س*

آقای روحانی دیروز گفت «نگذاشتیم حوادث (قحطی) سال‌های 1296 تا 1298 تکرار شود. دشمنان، تحریم را علیه ایران اعمال کردند که کشور دچار قحطی شود، اما ما اجازه ندادیم قحطی ایجاد شود». قبلا هم مشابه این سخنان از سوی آقای جهانگیری عنوان شده است. قطعا در خباثت دشمنان - که اتفاقا مودب و اهل تعامل وانمود شدند -، هیچ شکی نیست. اما آیا این هنر است که هجدهمین اقتصاد بزرگ دنیا را شش رتبه تنزل بدهند و از خودشان، متشکر هم باشند؟! در این باره، چند ملاحظه مطرح است.

1- آیا بعد از هشت سال معطل کردن کشور در مذاکرات فرسایشی و وعده امروز و فردا کردن، جای افتخار دارد که بگویند «نگذاشتیم در کشور قحطی شود»؟! وقتی می‌خواستند هیجان بیافرینند و رای بی‌زحمت پارو کنند، وعده می‌دادند «چنان رونقی به اقتصاد بدهیم و آن چنان مردم را از درآمد سرشار کنیم که نیازی به پول یارانه نداشته باشند». اما حالا که بعد از هشت سال، باید دولت را با کلی تپه آباد تحویل دهند، می‌گویند نگذاشتیم قحطی دوره احمدشاه قاجار تکرار شود. عجب اعتماد به نفسی! قرار بود چه بلایی سر مملکت بیاورند که نیاوردند؟ چوب حراج به بیت‌المال نزدند و صدها کارخانه را به تعطیلی نکشاندند، که زدند و کشاندند. سی میلیارد دلار ذخائر ارزی را به حلقوم رانت‌خواران نریختند، که ریختند. کشور را گرفتار واردات گندم و گوشت و مرغ و... نکردند، که کردند. رکوردهای تورم و رکود و ضریب جینی (شکاف طبقاتی) و نقدینگی ویرانگر را نشکستند، که شکستند. درآمد سرانه ثابت ملی را از بالای 6 میلیون تومان در سال 92، به زیر 5 میلیون کاهش ندادند، که دادند. قیمت مسکن را با سوء مدیریت و ترک فعل، هفت برابر نکردند، که کردند. موجب نارضایتی مردم و فراهم شدن مقدمات فتنه‌هایی مانند ماجرای بنزین و بورس نشدند، که شدند. ترمز پیشرفت برنامه هسته‌ای در مقیاس صنعتی را نکشیدند، که کشیدند. با دیپلماسی انفعالی، امنیت و اقتدار کشور را در کام خطر نبردند و دشمن را برای خرابکاری و ترور گستاخ نکردند، که کردند. انصافا کدام دشمن درمانده، می‌توانست یک صدم این آسیب‌ها را به «ایران قدرتمند» بزند؟

2- واقعا کدام یک از این اتفاقات - که اندکی از بسیار است - به تحریم و مذاکره ربط دارد: دپو شدن 4 میلیون تن کالای اساسی در گمرکات و بنادر. حذف کارت سوخت و ثابت نگه داشتن قیمت بنزین به مدت چهار سال که موجب قاچاق 144 هزار میلیارد تومانی شد، و سپس، 300 درصد گران کردن بنزین در یک شب. عدم اهتمام به رونق تولید در حوزه پیشران‌ها (مسکن، شرکت‌های دانش بنیان، کشاورزی، خودرو، لوازم خانگی و نظایر آن) که در کوتاه‌مدت می‌توانست میلیون‌ها شغل ایجاد کند و رکود تورمی را مهار نماید. اصرار بر تحمیل رکود به بخش مسکن به مدت حداقل پنج سال؛ در حالی که اهتمام به این بخش می‌توانست ضمن مهار نقدینگی، چرخ صنایع و اصناف بسیاری را بچرخاند. کوتاهی در اصلاح نظام بانکی تورم‌ساز؛ سوءمدیریت در حوزه نقدینگی و رساندن آن از 430 هزار میلیارد به 3700 هزار میلیارد تومان. رشد حبابی بورس بر خلاف واقعیت‌های اقتصادی و سپس سقوط سرسام‌آور آن و خسارت‌دیدگی سهامداران. کوتاهی در مقابل اقتصاد زیرزمینی چند صد هزار میلیاردی و فرار مالیاتی حداقل 30 هزار میلیارد تومانی. حذف سامانه‌های شفافیت‌ساز مثل «ایران کد و شبنم» که مسیر قاچاق به داخل و خارج را می‌بست و می‌توانست صدها هزار میلیارد تومان صرفه‌جویی به ارمغان داشته باشد. فساد ده‌ها هزار میلیارد تومانی در واگذاری برخی شرکت‌ها و کارخانه‌ها. ده‌ها هزار میلیارد تومان اختلاس یا عدم بازپرداخت بدهی‌های کلان در برخی بانک‌ها، صندوق ذخیره فرهنگیان، شرکت سرمایه‌گذاری پتروشیمی و...؛ بی‌سر و سامانی شرکت‌های دولتی که 75 درصد کل بودجه را به خود اختصاص داده‌اند، اما کمترین بازدهی و بیشترین هدررفت بودجه‌ای را دارند. انحراف 68 درصدی از احکام بودجه و اجرا نکردن 18 درصد دیگر (گزارش تفریغ بودجه دیوان محاسبات). احتکار صدها هزار تن میوه و برنج و روغن. واگذاری

60 تن طلا (سکه) و 18 میلیارد دلار ارز به قیمت دولتی، بدون تضمین واردات کالاها و حیف و میل آن. ادعای «از پیک کرونا عبور کرده‌ایم»، برخلاف نظر کارشناسان و وزارت بهداشت، و تحمیل خسارت 150 هزار میلیارد تومانی به اصناف و بازار در یک ماه اخیر.

3- البته که دیپلماسی، یک ابزار مهم منافع ملی است و باید به درستی از آن استفاده کرد. اما کلید حل مشکلات اقتصادی، در وین و لوزان و نیویورک نیست؛ در داخل کشور است. کلید در همین کشت و صنعت هفت تپه و دشت مغان و صدها کارخانه نیمه‌تعطیل یا مفت واگذار شده در چهار گوشه کشور است. چرخ اقتصاد وقتی خواهد چرخید که چرخ هر یک از این شرکت‌ها و کارخانه‌ها بچرخد و ترمزهای تعبیه شده توسط شبکه خود تحریمی داخلی، از سر راه برداشته شود. لغو واقعی تحریم‌ها، این است. ایکاش برخی مدیران که فرصت‌های ذی قیمت هشت ساله را معطل مذاکرات گذاشتند، پای درددل کارگران هپکو و نیشکر هفت تپه و کشت و صنعت مغان، و پیشنهادهای صاحب نظران اقتصادی، و تولیدکنندگان و صادرکنندگان واقعی (به عنوان رزمندگان خط مقاومت جنگ اقتصادی) صرف می‌کردند. چه ظرفیت‌های بزرگی که معطل همین گفتن و شنیدن و به کار بستن است.

4- حرکتی که به همت مجلس و قوه قضائیه برای احیای کارخانه‌های معطل یا غیرقانونی واگذار شده، در یکی دو سال اخیر شروع شده، حرکت مبارکی است. این حرکت نشان می‌دهد برخلاف ادعاهای مسموم و موهنی مانند «خزانه خالی است»، «کشور امکانات ندارد و در آستانه قحطی بود» و...، منابع ملی فراوان گرفتار سوء‌مدیریت و حیف و میل است. اکنون پس از ابطال واگذاری‌های غیرقانونی و پر فسادی مانند هپکو اراک، ماشین سازی تبریز، کشت و صنعت مغان، شرکت تراورس البرز، شرکت تولید نیروی برق شاهرود، ایران ترانسفو، سیلوی سنقر و فولاد میبد، نوبت

«کشت و صنعت نیشکر هفت تپه» است تا با همت دستگاه قضایی و مجلس، به بیت‌المال برگردد و قرارداد واگذاری آن باطل شود. متولیان متخلف ماجرا در سازمان خصوصی‌سازی، کشت و صنعت هفت تپه را به قیمت 5 درصد ارزش واقعی (قیمت واقعی، 2400 میلیارد تومان)، و کشت و صنعت مغان را که چهار هزار میلیارد تومان می‌ارزید، به سه درصد قیمت و به شکل قسطی واگذار کردند. این شرکت‌ها، با اقساط 9 ساله و 7 ساله و با احتساب یک سال تنفس در باز پرداخت اقساط، واگذار شدند. جالب اینکه استاندار وقت (متهم در واگذاری نامشروع کشت و صنعت هفت تپه)، به جای مواخذه از سوی دولت، به ریاست سازمان ملی استاندارد منصوب گردید!

5- یکی از متهمان اصلی ماجرا، به عنوان رئیس‌وقت سازمان خصوصی‌سازی، تصادفا رئیس‌ستاد آقای روحانی در آذربایجان شرقی (انتخابات 96) هم هست. اساسا، یکی از شگفتی‌های دولت فعلی این است که دست‌اندرکاران ستاد انتخاباتی آن، به مناصب بالای دولتی رسیدند؛ چنانکه بلافاصله پس از انتخابات 92 و 96، آقایان نعمت زاده و محمد شریعتمداری به عنوان رئیس‌ستاد انتخاباتی، مدیریت وزارت راهبردی «صمت» (صنعت، معدن و تجارت) را در اختیار گرفتند؛ و رفت، آنچه بر سر صنعت و تجارت کشور رفت. همچنین جالب است بدانیم رئیس‌بعدی سازمان خصوصی سازی، به خاطر پیگیری برخی مفاسد در کشت و صنعت مغان و هفت تپه و ارجاع آن به مراجع قضایی، با فشار برخی مدیران اجرایی برکنار شد! این نکته هم قابل تامل است که بر اساس گزارش تفریغ بودجه سال 97، دولت در زمینه خصوصی‌سازی 77 درصد (حدود 12 هزار میلیارد تومان) انحراف داشته است. و از آن طرف، به گزارش روزنامه دولتی ایران، حقوق‌های (نجومی) بالای بیست میلیون تومان، همچنان در 60 شرکت دولتی پرداخته می‌شود. سمفونی دروغین و تکراری «خزانه خالی است» را به یاد بیاورید که انسان را یاد داستان دست افشانی و همخوانی «خر برفت و خر برفت و خر برفت» می‌اندازد. همین حالا برخی مطبوعات حامی دولت، بر اساس ارزیابی‌های متفاوت اذعان می‌کنند که دولت، بدهی‌هایی در حدود 170 تا 250 هزار میلیارد تومان برای دولت بعدی برجای گذاشته که سر رسید باز پرداخت بخش عمده‌ای از آنها، همین امسال است. برخی اقتصاددان‌های حامی در گذشته مانند آقایان فرشاد مومنی و راغفر هم نام رفتار دولت را «آینده فروشی» گذاشته‌اند.

6- اما می‌شود به موضوع هفت تپه‌ها و صدها تپه آبادی که ویران شد، فراتر از معضل «رانت» هم نگاه کرد؛ از زاویه‌ای که مدیر شبکه فاسد آمد نیوز هنگام حضور در اروپا (تحت الحمایه سرویس‌های جاسوسی) عنوان کرد. روح الله زم، سال 97 در گفت وگو با یکی از شبکه‌های ضدانقلاب، تحلیل ضدامنیتی کار فرمایان خود درباره انتخابات سال 96 را این گونه بازگو می‌کند: «ما در انتخابات تحلیل داشتیم. این جوری نبود که راه بیفتیم و بگوییم اصلاح‌طلبیم، یا عاشق روحانی هستیم. مجموعه ما، تحلیل امنیتی داشت. می خواهم بازش نکنم تا قضایای دیگر اتفاق بیفتد تا بنشینیم و مفصل‌تر با هم صحبت بکنیم. آیا اگر رئیسی یا قالیباف سر کار بود، این مشکلاتی که در کشور وجود دارد، الان بود؟ این تظاهراتی که ایجاد شد، آیا بود؟ ما بر اساس تحلیل امنیتی...(مجری: می‌شود این طور تعبیر کرد که شما خواستید روحانی بیاید، تضاد درونی حاکمیت و عدم تدبیر و مدیریت روحانی، سبب این بشود که مردم معترض شوند؟ تدبیر شما این بود؟) می‌شود این جوری هم تعبیر کرد و یکسری سناریوها را کنارش گذاشت. با توجه به شرایط سیاسی داخلی و خارجی، ما به این نتیجه رسیدیم که باید برویم پشت سر یک فردی مثل روحانی. ما شیفته و دلباخته کسی نبودیم. من همین الان هم از کاری که آمد نیوز در انتخابات 96 کرد، دفاع می‌کنم. چون ما با تحلیل این کار را کردیم. کشور باید به نقطه جوش می‌رسید و اگر آدمی مثل رئیسی یا قالیباف سر کار می‌آمد، کار به نقطه جوش نمی‌رسید. آن وقت روند چهل سال ادامه پیدا می‌کرد».

7- شاید با مرور مجموعه این ملاحظات، بهتر بشود فهمید که چرا دیپلمات‌های آمریکایی و انگلیسی و فرانسوی، به دفعات، براهمیت انتخابات ایران و ضرورت سرهم‌بندی فوری یک توافق در مذاکرات وین، پیش از انتخابات ایران تاکید دارند. انتخابات به یک معنا، «عملیات آزادی گروگان» است؛ اعاده استقلال و اقتدار یک ملت قدرتمند؛ و گذاشتن نقطه پایان بر حرکتی قهقرایی و منحرف شده از مسیر بالنده انقلاب اسلامی. ثبت نام داوطلبان انتخابات، از فردا آغاز می‌شود. هر یک از نامزدها را باید از همین چشم‌انداز «پایان یا تداوم حرکت قهقرایی» به قضاوت نشست.

*س_ تهدید همیشگی کرونا، صرفنظر از امواج، رنگ‌ها و تبار ویروس_س* *س_ سیمین کاظمی در روزنامه ایران نوشت:_س*

امواج، رنگ‌ها و تبار ویروس کرونا اکنون با ادبیات و زندگی روزمره درآمیخته است. حالا صحبت از موج‌های جدیدی از فراگیر شدن ابتلا به بیماری است و موج چهارم تمام نشده، خبر از موج پنجم می‌رسد که احتمالا با تبار دیگری از ویروس به اوج خواهد رسید. همه‌گیری‌ای که ابتدا از چین آغاز و عامل بیماری با تبار چینی‌اش شناخته شد و در موج چهارم با ویروس جهش‌یافته انگلیسی به اوج رسید، اکنون انواع آفریقایی، هندی و هیبرید هندی - کالیفرنیایی‌اش حاملان تهدید جدیدی از آن هستند که چند و چونش ناشناخته است. از طرف دیگر، تلون شهرها از آبی و زرد به نارنجی و قرمز و بالعکس، حکایت از ناپایداری وضعیت شیوع بیماری دارد که در هر زمانی بخشی از کشور با وضعیت پرخطر و بخش دیگری نسبتا کم‌خطر شناخته می‌شود و ویژگی عمده این وضعیت موقتی و بی‌ثبات بودنش است با این پیام واضح که همه‌گیری کنترل نمی‌شود، بلکه شدتش در زمان و مکان‌های مختلف کم و زیاد می‌شود.

در حالی که امواج، رنگ‌ها و تبار ویروس، ابزاری برای توصیف وضعیت از نظر سیاستگذاران بهداشتی است و دلالتی بر کنترل همه‌گیری ندارد؛ اما به نظر می‌رسد تفسیر رنگ و موج‌های همه‌گیری در ذهن عموم، شامل جامعه و مسئولان به شیوه‌ای دیگر صورت می‌گیرد که این شیوه متفاوت درک و تفسیر می‌تواند خطر گسترش همه‌گیری را افزایش دهد. مروری بر یک سال گذاشته نشان می‌دهد که هرگاه در سراشیب یک موج قرار گرفته‌ایم و شهرها از وضعیت پرخطر خارج شده‌اند، تهدید بیماری دست‌کم گرفته شده و تمایل برای عادی نشان دادن وضعیت و کنترل شده فرض کردن همه‌گیری فزونی یافته است. با فروکش کردن هر موج هشدارها کم می‌شود، محدودیت‌های نیم‌بند برداشته می‌شود و در این بی‌اعتنایی خطرساز، به ناگهان موج دیگری از همه‌گیری جامعه و نظام سلامت را غافلگیر می‌کند؛ غافلگیری‌ای از آن دست که در موج چهارم بیمارستان‌ها گنجایش خیل بیماران را نداشتند و کار به برپایی بیمارستان صحرایی و طرح درمان در منزل به عنوان چاره این وضعیت دشوار کشید.

این تجربه چند بار تکرار شده و چون آزموده را آزمودن خطاست، انتظار می‌رود دیگر خطاهای گذشته تکرار نشود و برای پیشگیری از گسترش همه‌گیری و کنترل وضعیت، با درس گرفتن از تجربیات دشوار و تلخ پیشین، تدابیر جدی و مؤثرتری اندیشیده شود. تدابیری که ضمن آن این باور در ذهن جامعه و مسئولان اصلاح شود که کاهش موارد تشخیص داده شده به معنی کنترل همه‌گیری نیست و تهدید بیماری همواره وجود دارد و هر بی‌اعتنایی و مسامحه‌ای به بدتر شدن وضعیت می‌انجامد. وضعیتی که تاکنون حاصلش جامعه‌ای با دو میلیون و ششصد هزار نفر مبتلا و هفتاد و چهار هزار نفر جانباخته است، و سوگوار و مضطرب چشم به آینده‌ای غیرقابل پیش‌بینی دوخته است. جامعه‌ای که ویروس‌های جدید، زودتر از سهم واکسن گریبانگیرش می‌شود، دست‌کم نباید فریفته رنگ‌بندی موقتی و فرونشستن امواج همه‌گیری شود. واقعیت موجود این است که تهدید کرونا در کمین ماست و تغییر رنگ‌ها از این تهدید نمی‌کاهد. بنابراین لازم است برنامه‌های کنترل و پیشگیری از همه‌گیری کووید تا اعلام رسمی پایان پاندمی کرونا با دقت و وسواس اجرا و پیگیری شوند.

مسلما آنچه در بهبود اوضاع و نجات جامعه از وضعیت پرخطر و ناپایدار کنونی تعیین‌کننده است، واکسیناسیون همگانی و سریع است به‌طوری که همه گروه‌ها شامل پرخطر و کم‌خطر به واکسن مطمئن و مؤثر و رایگان دسترسی پیدا کنند؛ از این رو لازم است برای پایان دادن به همه‌گیری مرگبار کرونا، این مطالبه عمومی با جدیت دنبال شود.

*س_ بنیاد صلح آبراهام؛ تشکیلات داماد ترامپ برای خدمت‌رسانی به اسرائیل_س* *س_ ثمانه اکوان در روزنامه وطن امروز نوشت: _س*

جرد کوشنر، داماد ترامپ که نقشی فعال در به‌ثمر رساندن توافق آبراهام بین رژیم صهیونیستی و کشورهای عرب منطقه داشت، حالا در فکر تاسیس یک بنیاد برای حفظ میراث خود در این زمینه است. او با تاسیس این بنیاد در واقع به تلاش‌های خود برای جذب سایر کشورهای عرب منطقه به توافق آبراهام و عادی‌سازی روابط‌شان با اسرائیل ادامه می‌دهد. توافق آبراهام سپتامبر سال گذشته (شهریور سال گذشته) در آخرین ماه‌های فعالیت ترامپ در کاخ سفید بین رژیم صهیونیستی، امارات و بحرین به امضا رسید و بر اساس آن، این کشورها توافق کردند شرایط برای عادی‌سازی روابط‌شان را فراهم کنند. این مساله به زعم رسانه‌های آمریکایی و تحلیلگران حوزه سیاست خارجی آمریکا تنها دستاورد مهم سیاست خارجی زمان ترامپ بود. او که به دنبال رسیدن به توافق با طالبان در افغانستان، با کره‌شمالی بر سر خلع سلاح هسته‌ای این کشور و با ایران بر سر فعالیت‌های موشکی و هسته‌ای‌اش و در نهایت به دنبال رسیدن به توافق با گروه‌های فلسطینی برای حل‌وفصل مساله فلسطین و اسرائیل بود، در نهایت به این توافق قناعت کرد و آن را به یکی از بزرگ‌ترین دستاوردهای عرصه سیاست خارجی خود تبدیل کرد.

بر اساس اخبار منتشرشده، نام این بنیاد قرار است «موسسه توافق صلح آبراهام» باشد؛ بنیادی غیرحزبی و غیرانتفاعی که با کمک‌های مالی مردمی اداره خواهد شد. کوشنر اعلام کرده این بنیاد قرار است با کمک و همراهی آوی برکوویتز سفیر اسرائیل در واشنگتن، سفرای امارات و بحرین در آمریکا یعنی یوسف القطیبه و عبدالله آل‌خلیفه و همچنین وزیر خارجه رژیم صهیونیستی گابی اشکنازی راه‌اندازی شود. اما نکته جالب و اصلی در این میان مهم‌ترین حامی مالی این بنیاد است که براساس خبرهای منتشر شده قرار است حیم سابان، میلیاردر یهودی آمریکایی باشد.

مساله جالب توجه در این مساله این است که سابان در اصل یک دموکرات بوده و بیشترین کمک‌های مالی خود را در انتخابات‌های مختلف به کمپین انتخاباتی دموکرات‌ها سرازیر می‌کرده است اما قرار است در پروژه فعلی با کوشنر که پدرزنش، رئیس‌جمهور جمهوری‌خواه ایالات متحده بوده است همکاری داشته باشد. استفاده کوشنر از حیم سابان در این بنیاد نشان می‌دهد او به دنبال پیدا کردن راهی برای باقی ماندن نامش در تاریخ روابط فلسطین و رژیم صهیونیستی است. بعد از بسته شدن پیمان آبراهام، با روی کار آمدن دولت دموکرات در آمریکا، نگرانی اصلی جمهوری‌خواهان و شخص کوشنر این بوده است که به دلیل نزدیکی بایدن به صهیونیست‌ها و لابی صهیونیستی در واشنگتن، نام او به عنوان نخستین فردی که توانست عادی‌سازی روابط عرب‌های منطقه با اسرائیل را رقم بزند، از یادها برود و دموکرات‌ها خود به دنبال گسترش این روابط باشند. مساله‌ای که بیش از پیش او را نگران کرده است، حمایت بایدن از این توافق است. بایدن سه‌شنبه هفته گذشته در گفت‌وگو با محمد بن‌زاید ولیعهد امارات خاطرنشان کرد عادی‌سازی روابط بین امارات و اسرائیل، اهمیتی استراتژیک برای آمریکا دارد. بایدن پیش از این نیز گفته بود به دنبال اضافه کردن تعداد بیشتری از کشورها به این توافق است و حمایتی صد درصدی از این توافق زمان ترامپ از خود نشان داده است؛ حمایتی که نشان می‌دهد رئیس‌جمهور دموکرات آمریکا در همه مسائل نیز ترامپ را رئیس‌جمهوری ضعیف با کارنامه بد نمی‌داند و قصد دارد برخی اقدامات او مانند توافق آبراهام را با جدیت دنبال کند. کوشنر حالا با تاسیس این بنیاد و جلب نظر دموکرات‌ها برای همراهی با او در این زمینه می‌تواند نام خود را در تاریخ برای همیشه به ثبت برساند.

با این حال هنوز مشخص نیست اعضای هیات‌مدیره اصلی این بنیاد چه کسانی باشند. آنطور که از خبرها برمی‌آید، قرار است غیر از اعضای اصلی بنیانگذار این بنیاد، نام نمایندگان مراکش و سودان نیز به عنوان دیگر کشورهایی که به این توافق پیوسته‌اند در هیات‌مدیره گنجانده شود. موسسان این بنیاد همچنین در نظر دارند برای پیشبرد اهداف خود با هر دولتی که در آمریکا بر سر کار باشد، تعداد بیشتری از سیاستمداران دموکرات را به هیات‌مدیره خود اضافه کنند. مدیر اجرایی این بنیاد نیز قرار است راب گرینوی، یکی از مشاوران ارشد شورای امنیت ملی در زمان ترامپ باشد که به کابینه او درباره مسائل مرتبط با خاورمیانه مشاوره می‌داد.

* دموکرات‌ها راه کوشنر را ادامه می‌دهند؟

با وجود همه سروصداها و فضاسازی‌های رسانه‌ای برای تاسیس این بنیاد، به نظر نمی‌رسد دموکرات‌ها نیازی به کوشنر برای ادامه راه حمایت از اسرائیل یا حمایت از صلح اعراب و اسرائیل داشته باشند. با این حال کوشنر سعی دارد خود را نابغه‌ای در سیاست خارجی معرفی کند که در حال فاصله گرفتن از ترامپ نیز هست. به همین دلیل سخنگوی او اخیرا اعلام کرده است او دیگر در مسائل سیاست خارجی به پدرزنش مشاوره نمی‌دهد و در عین حال در ماه مارس سال جاری میلادی در یادداشتی خطاب به بایدن که در روزنامه وال‌استریت ژورنال نیز منتشر شد، مطرح کرد حاضر است درباره مسائل مرتبط با خاورمیانه به بایدن مشاوره بدهد!

کوشنر در این مقاله، بحران چندین دهه‌ای بین رژیم صهیونیستی و فلسطین را مساله‌ای دانست که «چیزی بیشتر از یک اختلاف بر سر زمین نیست» و تاکید کرد توافق صلح آبراهام او «میز مذاکرات را آماده کرد» تا «فرصت‌های منطقه خاورمیانه» را به نمایش بگذارد، آمریکا را امن نگه دارد و به منطقه کمک کند که برگی دیگر از صفحه تاریخ نسل‌ها درگیری و بی‌ثباتی را ورق بزند. او خاطرنشان کرده بود اگر دولت بایدن به اندازه کافی باهوش باشد، باید بتواند از فرصتی که دولت ترامپ در اختیار او گذاشته، نهایت استفاده را ببرد. با این حال او در این مقاله به اصل ماجرا که حل بحران در روابط فلسطین و اسرائیل است، اشاره‌ای نکرده و فرض را بر این گذاشت که اگر سایر اعراب با اسرائیل همراه شوند، مشکل فلسطین نیز به خودی خود حل خواهد شد!

یک جمله شگفت‌انگیز از او در این مقاله می‌تواند نگاه سطحی‌اش به مشکل‌ترین درگیری قرن را نشان دهد: «به ارمغان بردن دوباره صلح در خاورمیانه تنها به شرطی امکان دارد که مردم دست از «تروریسم» بردارند!»

نمایش این نبوغ ذاتی در عرصه سیاست خارجی و ساده کردن بحران‌های بین‌المللی در حد اختلافات ملکی، مسلما از کوشنر یک نابغه در عرصه بین‌المللی نمی‌سازد اما بنیاد او می‌تواند عامل محرکی برای دموکرات‌ها در جهت حمایت بیش از پیش از رژیم صهیونیستی باشد.

*س_ انتخابات مسأله فرعی تحلیل مذاکرات است_س* *س_ امیرعلی ابوالفتح در روزنامه آرمان ملی نوشت:_س*

موانع رسیدن به توافق در وین بسیار است. این موانع از داخل ایران آغاز شده، به داخل آمریکا و منطقه نیز می‌رسد. موانع از مسائل سیاسی آغاز شده و به مسائل حقوقی و انتخاباتی در بین تمام بازیگران می‌رسد. بنابراین توافق پروژه‌ای است که موانع بسیار زیادی مقابل آن وجود دارد اما تمام طرفین در عین حال می‌دانند که دیر و زود دارد و سوخت و سوز ندارد.

هم ایران می‌داند ادامه این ماجرا نفعی برای او ندارد و باید به توافق برسد و هم آمریکا دیگر کشورها همین رویکرد را دارند. رژیم صهیونیستی نیز به عنوان یک بازیگر هیچ توافقی را نمی‌پذیرد. اسرائیل با هر متن یا نوشته‌ای که مواجه شود، با آن مخالفت خواهد کرد و کاری با مفاد آن ندارد. اگر رژیم صهیونیستی را کنار بگذاریم، عربستان و کشورهای متحد آن نیز می‌دانند، ادامه این مسیر به نفع آنان نبوده و در نهایت باید به توافقی دست پیدا کنند.

اینکه از حالا بگوییم نتیجه‌ای حاصل خواهد شد، دشوار است. عده‌ای بدبین بوده و معتقدند، تحت هیچ شرایطی توافق صورت نخواهد گرفت. آنان می‌گویند ما به طور کلی نباید با آمریکا توافق کنیم.

عده دیگری نیز خوش‌بین بوده و تصور می‌کنند، در عرض چند روز تمام مشکلات با یک امضا حل خواهد شد. این دو سویه نگاه رادیکال به موضوع است. توافق محقق می‌شود اما احتمالا زمان‌بر خواهد بود. ممکن است تاریخ انتخابات ریاست جمهوری فرا برسد و توافق صورت گرفته یا به نتیجه نرسیده باشد. توافق قاعدتا نباید بیش از چند ماه طول بکشد، البته امیدواریم که این اتفاق هرچه زودتر رخ بدهد اما به این دلیل که موانع بسیاری در داخل آمریکا وجود دارد، شاید تاخیری به وجود بیاید.

در داخل ایران مشکلات به اندازه آمریکا نیست، هرچند اعتراضات در داخل ایران زیاد است اما نظام سیاسی به گونه‌ای است که می‌تواند فصل‌الخطاب باشد و موافقین و مخالفین در نهایت تصمیم حاکمیت را می‌پذیرند. ایالات متحده مانند ایران نیست و مشکلات پیش روی رئیس جمهور آمریکا بسیار بیشتر است.

به همین دلیل خروج از برجام از سوی آمریکا رخ داد، زیرا اختلافات در داخل آمریکا به گونه‌ای بود که اجازه نمی‌داد مشکلات طی شود اما در ایران وقتی تصمیم نظام اتخاذ شود، همه با وجود همه مخالفت‌ها تبعیت خواهند کرد. شرایط برای رئیس جمهور آمریکا دشوار بوده و مشخص نیست بایدن بتواند از پس مشکلات سنگینی که حتی در درون حزب او وجود دارد، بر بیاید. معتقدم آمریکایی‌ها چاره دیگری نیز ندارند.

احتمالا آنان دوست دارند که شب بخوابند و صبح از مشکل خلاص شده باشند اما این اتفاق رخ نمی‌دهد و باید وضعیت ایران مجهز به فناوری صلح‌آمیز هسته‌ای مشخص شود. هسته‌ای نبودن ایران موضوعی نیست که محقق شود و مجبور هستند، دیر یا زود با این مسأله کنار بیایند.

بنابراین آمریکایی‌ها مجبور هستند، هرچه زودتر توافق کنند، شرایط بهتری خواهند داشت، زیرا به گفته خودشان، ایران با سرعت بسیار زیاد به نقطه‌ای نزدیک می‌شود که همواره از آن به عنوان کابوس یاد می‌کنند. عامل انتخابات در توافق وین فرعی است. موضوع این است که چه میزان از تحریم‌ها برداشته شود، مسیر تعهدات ایران چه باشد، سانتریفیوژهای جدیدی ایران چه سرنوشتی خواهند داشت و تحریم‌های آمریکا چه سرنوشتی خواهد داشت.

*س_ شیعیان افغانستان و ظلم سیستماتیک_س* *س_ سید احمد موسوی مبلغ در روزنامه خراسان نوشت:_س*

حمله به دبیرستان سیدالشهداء کابل که با شهادت قریب به هفتاد دانش آموز بی گناه و زخمی شدن بیش از صد دانش آموز دیگر همراه بود، رویداد جدیدی از قصه پر غصه شیعیان مظلوم افغانستان است که در قالب سریالی از کشتارهای هدفمند، روی می‌دهد. طی دو سال گذشته، بارها، مراکز متعدد غیر نظامی در مناطق شیعه نشین افغانستان و به ویژه کابل از مسجد گرفته تا بیمارستان زنان و زایمان و مراکز آموزشی و مدارس، هدف حملات انتحاری گروه های تروریستی واقع شده اند.

کثرت این حملات و چگونگی آن ها، نشان می‌دهد که این اتفاقات، به صورت سیستماتیک در حال برنامه ریزی و اجرا هستند و از این منظر، مهم است که بدانیم، چه کسانی پشت پرده این عملیات‌های تروریستی قرار دارند اما یافتن پاسخ برای این پرسش، چندان هم ساده نیست چرا که مجموعه های متعارض و مختلفی، می‌توانند از این ظلم سیستماتیک در افغانستان، سود ببرند و متهم کردن قطعی هریک از این گروه ها یا جریان ها، نیازمند مستندات محکمه پسندی است که در شرایط غیر عادی کنونی، دسترسی به آن ها نسبتا غیر ممکن به نظر می‌رسد اما علی الحساب، داعش، بخشی از گروه طالبان و به ادعای برخی یک جریان خبیث در داخل حکومت، از سوی افکار عمومی در افغانستان، به عنوان اصلی ترین متهمان چنین وقایعی مطرح می شوند.

داعش، به دلیل دشمنی ذاتی با شیعیان، در هر جایی که بتواند، ضربه های خود به بدنه جامعه شیعه را وارد می‌کند. از سوی دیگر، طالبان هم در بیست سال گذشته، همواره شیعیان و هزاره ها را، انگشت ششم می پنداشته اند و بخشی از نیروهای تند رو و افراطی طالبان، چندان بی میل نبوده اند که با کشتار شیعیان، از یک سو بر شیعیان فشار وارد کنند و از سوی دیگر، دولت افغانستان را تحت فشار قرار دهند. از سوی دیگر، متاسفانه دولت افغانستان نیز حمایت مناسبی از شیعیان انجام نداده است.

شیعیان افغانستان معتقدند تبعیض سیستماتیک حکومت علیه آن ها، باعث شده تا توزیع امکانات عمومی، هرگز به شکل عادلانه ای صورت نگیرد و مناطق شیعه نشین، عمدا در فقر و کمبود امکانات و خدمات عمومی نگاه داشته شده اند. جنبش روستایی و جنبش تبسم، دو حرکت مدنی شیعیان افغانستان بود که با هدف تامین امنیت مردم در بزرگراه ها و توزیع عادلانه امکانات دولتی (از جمله برخورداری عادلانه از نعمت برق) آغاز شد و هر دو، با تراژدی های خونین پایان یافت و عقیم ماند. همچنین، حذف هدفمند شیعیان و هزاره ها از ساختار قدرت سیاسی، اقدام دیگری بوده که حکومت افغانستان به آن متهم است و به نظر می‌رسد که یک جریان قوم گرای افراطی در داخل حکومت که نقش مهمی در اداره کشور دارند، با سوء استفاده از ابزارهای حکومتی، برنامه بلند مدتی در این زمینه طراحی کرده اند. برخی مدعی اند این جریان تندرو بی علاقه نیست که در شرایطی که از یک سو طالبان در حال قدرت نمایی نظامی هستند و از طرف دیگر، مردم از فساد و ناکارآمدی حکومت به ستوه آمده اند، تحریک افکار عمومی علیه طالبان را از طریق سازمان دهی یک رویداد فجیع علیه شیعیان و هزاره ها انجام بدهند تا با نسبت دادن آن به طالبان، مردم را نسبت به حضور طالبان در ساختار سیاسی آینده بدبین و حساس کنند. بنابراین، در کنار داعش و طالبان، یک حلقه افراطی در داخل حکومت نیز، از متهمان اصلی چنین رویدادهایی به حساب می آیند و در چنین بلبشویی، تشخیص متهم اصلی، کاری سخت و تقریبا غیر ممکن است.

اما آن چه که بدیهی است این است که شیعیان و هزاره ها در افغانستان، در معرض یک ظلم سیستماتیک قرار گرفته اند، اما وحشتناک تر از خود این فجایع، بی توجهی جامعه جهانی و کشورهای اسلامی به این وقایع و عادی انگاری این کشتارهای مداوم و هدفمند است. شیعیان و هزاره های افغانستان، مظلومانی هستند که به رغم داشتن بیشترین مشارکت سیاسی و مدنی در حمایت از نظام جمهوری اسلامی در افغانستان (نسبت به دیگر اقوام،) شاهد بیشترین حد تبعیض نسبت به خود از سوی حکومت بوده‌اند و کشورهای غربی حاضر در افغانستان نیز هرگز دست تعامل و همکاری به سوی آن ها دراز نکرده و تمام امکانات خود را در اختیار سایر اقوام و مذاهب قرار داده اند.

بدون شک شیعیان افغانستان باید به سمت قوی شدن بروند چرا که وقتی در کشوری مانند افغانستان دولت مرکزی توان مراقبت و محافظت از جان و مال و ناموس این شیعیان مظلوم را ندارد نمی توان از آن ها انتظار داشت برای قوی شدن و مراقبت از خودشان دست روی دست بگذارند. چرا که قوی شدن در این وضعیت، اولین اقدام لازم برای حفظ جان است اما از آن مهم تر، عبور از جریان های قوم گرایی است که سرنوشت مردم را در بازی منافع شخصی خود و خانواده شان به معامله گرفته اند.

*س_ مثلث مقصران «شیعه‌کشی» کابل_س* *س_ سید عباس حسینی در روزنامه جوان نوشت:_س*

در حالی که تلاش‌ها برای صلح در افغانستان به دلیل عدم انعطاف در رویکرد طالبان و همچنین نبود انسجام داخلی در این کشور به بن‌بست رسیده، افغانستان در طول هفته‌های گذشته، به خصوص پس از اول ماه مه و آغاز خروج نیروهای امریکا و ناتو از این کشور، بار دیگر شاهد خشونت‌های بی‌سابقه است.

در گرماگرم درگیری‌ها، بعدازظهر روز شنبه (18 اردیبهشت) یک تراژدی غمبار دیگر بازهم در منطقه شیعه‌نشین غرب کابل، آن هم در مقابل مکتب دخترانه سیدالشهدا به وقوع پیوست. براساس آخرین آمار، شمار شهدای انفجار خودروی بمب‌گذاری‌شده در نزدیکی این مکتب به 63 تن رسیده و حداقل 150 تن دیگر زخمی شده‌اند. به گفته شاهدان عینی، به جز هفت یا هشت قربانی این رویداد، باقی همه دختران خردسال و دانش‌آموزی بودند که پس از پایان درس‌های خود به سوی خانه می‌رفتند. این تراژدی مرگبار با واکنش‌های وسیع مردمی و جهانی مواجه شده و بار دیگر نگرانی‌ها در مورد آینده افغانستان را برانگیخته است.

پیرامون این حادثه تروریستی خونبار ذکر چند نکته قابل تأمل است:

1 هرچند گروه طالبان دست داشتن در این حمله را رد کرده و آن را کار کسانی دانسته که «زیر نام داعش و تحت پوشش و چتر استخباراتی اداره کابل فعالیت می‌کنند»، اما رئیس‌جمهور افغانستان، طالبان را در این حمله مقصر دانسته است. هنوز گروه داعش که پیش از این مسئولیت بیشتر حملات مرگبار در منطقه شیعه‌نشین غرب کابل را به عهده می‌گرفت، مسئولیت حمله تروریستی روز شنبه را به عهده نگرفته، اما قطعا محکوم کردن و رد نمودن مسئولیت این حمله از سوی گروه طالبان، نمی‌تواند این گروه را از مسئولیتی که در قبال این‌گونه حملات به گردن دارد، تبرئه کند. متأسفانه در طول هفته‌ها و روزهای گذشته دامنه جنگ و درگیری در افغانستان، به خصوص پس از اول ماه مه و آغاز خروج باقی‌مانده نیروهای امریکایی و ناتو از این کشور، طالبان به صورت بی‌سابقه‌ای بر شدت حملات و خشونت‌ها در افغانستان افزوده است. به گفته مشاور امنیت ملی رئیس‌جمهور این کشور، طالبان تلاش داشت با زور کنترل کامل هفت ولایت، به خصوص مراکز آن را به دست آورد، اما این طرح ناکام مانده است.

متأسفانه نبود انعطاف در رویکرد طالبان پیرامون جنگ و صلح افغانستان همچنان غیرقابل درک است. از یک‌سو، در حالی که پیش از این بهانه طالبان حضور نیروهای اشغالگر بود، حالا با آغاز خروج باقی‌مانده این نیروها قاعدتا باید خشونت‌ها کاهش یابد، اما همچنان رو به افزایش است. این افزایش خشونت‌ها همان‌طور که برخی گمانه‌زنی‌ها در مورد آن آغاز شده، در نهایت می‌تواند بهانه خوبی برای بازنگری خروج امریکا و متحدانش از افغانستان شود؛ کما اینکه اروپا بر امریکا فشار آورده روند خروج دو هفته به تأخیر بیفتد.

طالبان برای به دست آوردن حداکثر قدرت و قبولاندن خواست‌های مشروع و غیرمشروع خود بر جامعه جهانی و به خصوص دولت افغانستان، از جمله رهایی 7 هزار زندانی دیگر، حذف نام رهبران و فرماندهان ارشد این گروه از لیست سیاه تحریم‌های بین‌المللی و سازمان ملل و فراتر از آن، بازگشت نظام «امارت اسلامی» به این کشور، همچنان به دنبال استفاده از حداکثر حملات نظامی و تشدید درگیری هاست و این مخالف روح صلح و آموزه‌های اسلامی است. این رویکرد، بار دیگر مردم افغانستان را در مقابل طالبان قرار داده است. این مردم بار دیگر به شدت نگران بازگشت طالبان و امارت طالبانی‌اند. 2 مقصر بزرگ دیگر ادامه حملات تروریستی و خشونت در افغانستان، اشتباهات راهبردی یکی پس از دیگری امریکا در این کشور، به خصوص پیرامون روند صلح و طالبان است. انتظار می‌رفت با روی کار آمدن جو بایدن در امریکا، روندهای سراسر اشتباه گذشته این کشور اصلاح شود، اما در یک اقدام عجولانه دیگر، تصمیم به خروج غیرمسئولانه و فرار از مسئولیت‌ها در قبال وضعیت اسفناک افغانستان گرفته شد. در نتیجه آنچه امروز در افغانستان رخ می‌دهد، در ادامه سیاست‌های امریکا و احتمالا طرح جدیدی برای فرداست.

3 مقصر دیگر حملات تروریستی، چون حمله به مکتب سیدالشهدا در کابل، دولت افغانستان است. در حالی که ریاست جمهوری و دولتمردان ارشد این کشور در طول سال‌های گذشته با راه‌اندازی جنگ نرم به دنبال تبعیض سیستماتیک و حتی حذف فرهنگی و اجتماعی شیعیان به خصوص هزاره‌ها بوده و در این راستا سیاست هایی، چون سهمیه‌بندی کنکور و حذف شیعیان از حضور در مقام‌ها و پست‌های ارشد دولتی را اجرایی کرده، در روی دیگر سکه، گروه هایی، چون داعش به صورت آشکار و طالبان به صورت پنهانی، به دنبال حذف فیزیکی این اقلیت بوده‌اند. باید گفت این دو رویکرد، در واقع دو روی یک سکه است.

4 و نکته آخر اینکه، ادامه حملات سیستماتیک و هدفمند علیه شیعیان افغانستان که معمولا گروه داعش مسئولیت آن را به عهده گرفته، اما در پشت پرده آن، دست‌های پنهانی بسیاری از امریکا گرفته تا طالبان وجود دارد، زنگ خطر را در مورد ادامه این‌گونه حملات حتی با وجود صلح و تغییر ماهیت و نوعیت جنگ به صدا درآورده است.

انتهای پیام / ک

مثلث مقصران «شیعه‌کشی» کابل / تحلیل امنیتی غرب از وین تا هفت‌تپه 2
مثلث مقصران «شیعه‌کشی» کابل / تحلیل امنیتی غرب از وین تا هفت‌تپه 3
مثلث مقصران «شیعه‌کشی» کابل / تحلیل امنیتی غرب از وین تا هفت‌تپه 4
مثلث مقصران «شیعه‌کشی» کابل / تحلیل امنیتی غرب از وین تا هفت‌تپه 5
مثلث مقصران «شیعه‌کشی» کابل / تحلیل امنیتی غرب از وین تا هفت‌تپه 6
مثلث مقصران «شیعه‌کشی» کابل / تحلیل امنیتی غرب از وین تا هفت‌تپه 7