پنج‌شنبه 8 آذر 1403

چند پرسش بنیادین درباره فتنه 88

وب‌گاه مشرق نیوز مشاهده در مرجع
چند پرسش بنیادین درباره فتنه 88

آنچه در پی می‌آید روایتی مبتنی بر گزیده‌ی اخبار و مطالب درباره‌ی پیدا و پنهان فتنه 88 است که به کوشش نویسنده گرامی آقای علیرضا شمیرانی فراهم آمده و در صفحات 55 تا 130 «کتاب فتنه تغلب» منتشر شده است.

به گزارش مشرق، آنچه در پی می‌آید چکیده روایتی مبتنی بر گزیده‌ی اخبار و مطالب درباره‌ی پیدا و پنهان فتنه‌ی 88 است که به کوشش نویسنده‌ی گرامی آقای علیرضا شمیرانی، فراهم آمده و در صفحات 55 تا 130 «کتاب فتنه تغلب» منتشر شده است. در این یادداشت با تمرکز بر برخی رویکردها و تدابیر رهبر معظم انقلاب، گردآوری سه دسته اطلاعات مستند در این‌باره در کانون جستجو قرار گرفته است. با مسئولین ذی‌ربط در مراکز و سطوح مختلف گفتگو شده است؛ مانند دبیر و تعدادی از اعضای دبیرخانه‌ی شورای‌عالی امنیت ملی، دادستان کل کشور و نیز برخی از مقامات قضایی، وزیر و رئیس ستاد انتخابات کشور، وزیر اطلاعات و رئیس سازمان اطلاعات سپاه پاسداران، سخنگوی شورای نگهبان، برخی از اعضای هیئت‌رئیسه و نمایندگان مجلس شورای اسلامی، فرمانده‌ی نیروی انتظامی، رئیس سازمان صداوسیما و.... با فعالان سیاسی حامی و دست‌اندرکار ستادهای انتخاباتی همه‌ی نامزدها از آقای احمدی‌نژاد تا آقای موسوی و آقای کروبی و آقای رضایی و افراد متعددی که در آن مقطع به‌دنبال حل‌وفصل مسائل پس از انتخابات بودند نیز گفتگوهایی انجام شده است.

*س_بیشتر بخوانید:_س* *س_تشر رهبری به فلاحیان برای درخواست ابطال انتخابات_س* *س_رهبرانقلاب درباره نقد به انقلابی‌ها چه گفتند؟_س*

تنی چند از مسئولان دفتر رهبر معظم انقلاب و دفتر حفظ و نشر آثار ایشان که شاهد و واسط و راوی فراز و فرودهایی از آن روزگار عبرت‌آموز بودند، نکات و خاطرات خود را در اختیار نویسنده نهاده‌اند. علاوه‌بر همه اینها، برخی از اسناد و مدارک معتبر نیز ملاحظه شده است. البته آنچه در پایان فراهم آمده، بازخوانی جامع و مانع راهبری‌های رهبر معظم انقلاب اسلامی نیست و تنها به بازگویی برخی رویکردها و اقدامات اکتفا شده است؛ با این امید که این روایت از باب «انظر الی ما قال و لا تنظر الی من قال»[1] به معرفت و بصیرت جامعه بیفزاید.

متن زیر چکیده یادداشت «چرا؟!» در کتاب فتنه‌ی تغلب است؛ وقتی ورق برگشت

انتخابات ریاست‌جمهوری در سال 88 بعد از مقطعی برگزار شد که ایران موفقیتهایی در عرصه‌های مختلف به دست آورده بود. برای مثال در بحث منطقه‌ای در دوران پس از جنگ 22 روزه و بویژه جنگ 33 روزه بودیم که جبهه‌ی مقاومت در برابر رژیم صهیونیستی به پیروزی شگرفی رسیده بود و دوست و دشمن به نقش تعیین‌کننده‌ی جمهوری اسلامی در به ثمر رسیدن آن، معترف بودند. از سوی دیگر، پایداری ملت و نظام در پیشبرد دانش هسته‌ای و موفقیتهای غیر قابل تصوری که در این خصوص به دست آمده بود، جمهوری اسلامی ایران را در شرایط ممتازی از نظر طرفهای خارجی حتی دولتی مثل آمریکا قرار داده بود. غربی‌ها به محوریت آمریکایی‌ها به این نتیجه رسیده بودند رویه‌ای که در رابطه با ایران در پیش گرفته‌اند موفق نیست و باید آن را عوض کنند؛ از این رو، چند ماه قبل از برگزاری انتخابات، آقای سولانا مرتب با طرفهای ایرانی‌اش تماس میگرفت، فرانسه در خردادماه از وزیر خارجه‌ی کشورمان برای سفر به آن کشور دعوت رسمی کرد، کشورهای دیگر ازجمله آلمان هم شروع کردند به دعوت کردن. دولت آمریکا نیز که تا پیش‌ازاین به گفته‌ی وزیر خارجه‌ی اسبقش دنبال خشکاندن ریشه‌ی ملت ایران بوده و ما را محور شرارت نامیده بودند، در بی‌سابقه‌ترین شکل، اقدام به تماس با جمهوری اسلامی ایران کرد. رئیس‌جمهور آمریکا در فروردین سال 88 به رهبر معظم انقلاب نامه نوشت و از موضعی نرم خواستار همکاری در عرصه‌های مختلف شد. مهم‌تر از این، نامه‌ی اوباما به حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در بیستم خرداد یعنی دو روز قبل از انتخابات است که به لحاظ زمانی، معنای آشکاری دارد. حدسشان این بود که بعد از انتخابات، جمهوری اسلامی ایران وارد مرحله‌ی جدیدی میشود که دیگر با جمهوری اسلامی قبل از انتخابات، به لحاظ افزایش قدرت فرق میکند؛ لذا تصور میکردند باید قبل از آنکه ایران وارد آن مرحله شود باب ارتباط را بگشایند. البته این منطق رفتاری دولتمردان غربی است و به مقامات آمریکایی یا انتخابات 88 اختصاص ندارد. همچنان که رهبر انقلاب بارها تأکید کرده‌اند، منطق رفتار دشمن واضح است: کوتاه آمدن در صورت اقتدار، فشار آوردن در صورت ضعف. به‌هرحال غربی‌ها بر اساس اطلاعاتی که از آرایش انتخاباتی و موقعیتهای اجتماعی نامزدها داشتند به این نتیجه رسیده بودند که انتخابات منجر به تغییری در گفتمان حاکم در ایران نمیشود؛ اگرچه داشتن این پیش‌بینی مانع از آن نبود که برنامه‌های خودشان را هم دنبال کنند تا کشور و ملت ما نتوانند از این فرصت و موقعیت طلایی استفاده‌ی حداکثری کنند. شاید این حقیقت که آقا نیز بر آن تأکید داشته‌اند که «فتنه‌ی پس از انتخابات، ظلم بزرگی به نظام بود.» یکی از علتهایش همین تغییر موضع بیگانگان پیش و پس از انتخابات است؛ قبل از انتخابات، اروپایی‌ها و آمریکایی‌ها با تغییر رویه‌ی گذشته و از موضع پایین شروع کردند به ارتباط‌گیری و حرف زدن با رهبری معظم و مسئولین کشور اما یک‌دفعه ظرف ده روز ورق برگشت، اوباما و غربی‌ها شروع کردند به لغز خواندن برای ایران. دبیرکل حزب مردم‌سالاری [2] میگوید: «پیش از انتخابات سال 88 برای شرکت در اجلاس اقتصادی مرتبط با کشورهای آسیایی و ماوراء قفقاز به لهستان رفتم و یک سال بعد نیز مجددا در همان اجلاس شرکت کردم، دیدم نوع نگاه‌ها و مباحث مرتبط با جمهوری اسلامی ایران در سال 89 نسبت به سال گذشته فرق کرده است و به‌خاطر حوادث پس از انتخابات، الکی به مواضع ما گیر میدهند و معلوم بود که آن حوادث به اقتدار ما در حوزه‌ی سیاست خارجی خیلی ضربه زده است». همه به خدا پناه ببریم

یکی از تلخ‌ترین و فراموش‌نشدنی‌ترین رخدادهای سال 88 این بود که بیگانگان ازجمله مقامات آمریکایی و رژیم صهیونیستی شروع کردند به حمایت از کسانی که حاضر نبودند نتایج انتخابات را بپذیرند و موجبات درگیری و آشوب را فراهم کردند. برای نمونه باراک اوباما رئیس‌جمهور وقت ایالات متحده در 5 تیر 1388 در حاشیه‌ی اجلاس گروه دی 8 گفت: «موسوی به منشأ الهام آن دسته از هم‌وطنان خود تبدیل شده است که خواهان گشایش به‌سوی غرب هستند. او نماینده‌ی بسیاری از افراد است که در خیابانها هستند و شجاعت فوق‌العاده‌ای از خود نشان میدهند.». این امر خارج از انتظار نبود؛ فلذا به گفته‌ی برخی از مسئولین دفتر و نزدیکان رهبر معظم انقلاب، ایشان بارها برای گردانندگان حوادث پس از انتخابات پیغام صریح دادند که مرزتان را با بیگانگان مشخص کنید. علاوه بر اینکه‌، آقا پیش از انتخابات از آقای موسوی خواسته بودند مراقب گفتار و رفتارش باشد که دشمنان ملت از آن سوءاستفاده نکنند؛ در همان ساعات اول پایان انتخابات نیز به او پیغام خصوصی دادند که «این را شما دارید شروع میکنید، اما نمیتوانید تا آخر کنترل کنید؛ می‌آیند دیگران سوءاستفاده میکنند.». همچنین در ملاقات روز یکشنبه 24 خرداد با یادآوری هشدار فوق، از او میپرسند چرا در برابر سوءاستفاده‌ی دشمن موضع نمیگیرید؟ پرسشی که تاکنون بی‌پاسخ مانده است و خاطره‌ی تلخ استعفای ناگهانی آقای موسوی از سمت نخست‌وزیری را به یاد می‌آورد. در نیمه‌ی شهریورماه سال 67 که کمتر از دو ماه از پذیرش قطعنامه‌ی 598 توسط جمهوری اسلامی ایران و عملیات فروغ جاودان سازمان تروریستی منافقین با پشتیبانی دشمن بعثی نگذشته بود، آقای موسوی با استعفای خود همه را غافلگیر کرد. امام خمینی (قدس‌سره) و دیگر مسئولین از استعفای نخست‌وزیر بی‌اطلاع بودند و پس از چاپ استعفا در روزنامه‌ی جمهوری اسلامی، همگان از آن مطلع شدند. چنین رفتاری بویژه نسبت به امام که بی‌دریغ هرگونه حمایتی را از وی به عمل آورده بودند بسیار تعجب‌برانگیز و قدرناشناسی بود. از این رو، امام امت هشداری عبرت‌آموز دادند: «همه باید به خدا پناه ببریم و در مواقع عصبانیت دست به کارهایی نزنیم که دشمنان اسلام از آن سوءاستفاده کنند. مردم ما ازاین‌گونه مسائل در طول انقلاب زیاد دیده‌اند. این حرکات هیچ تأثیری در خطوط اصیل و اساسی انقلاب اسلامی ایران نخواهد داشت.»[3] افسوس...

در تحلیل رخدادهای پس از انتخابات 88 باید از خلط دو مطلب اجتناب کرد؛ یکم اینکه فعالیت گسترده و سازمان‌یافته‌ی پس از انتخابات برای مقابله با نظام از سوی بیگانگان دنبال شده است، درنتیجه میتوانیم خط کلی و مدیریت آن را دارای منشأ خارجی بدانیم؛ و اما مطلب دوم اینکه اگر بخواهیم از این مسئله نتیجه بگیریم که عوامل داخلی نقشی نداشته‌اند، پاک کردن بخشی از صورت مسئله است؛ زیرا فتنه نمیتوانست در خلأ شکل بگیرد و اگر برخی از فعالان سیاسی و خواص و نامزدها و حامیان آنها بهانه به دست دشمن نمیدادند، بیگانگان نمیتوانستند غلطی بکنند. این جامع نظر رهبری به فتنه پس از انتخابات است. در یکی از روزهایی که فتنه همچنان ادامه داشت، جلسه‌ای با حضور سران قوا و برخی دیگر از مسئولین مرتبط با موضوع در حضور رهبر انقلاب تشکیل میشود؛ در آن جلسه آیت‌الله خامنه‌ای رخدادهای پس از انتخابات را این‌طور تحلیل مینمایند: این یک فتنه‌ی عمیق است که توسط یک مرکز فعال و هوشمند هدایت میشود؛ این مرکز از گذشته وجود داشته و با نظام و انقلاب مشکل دارد؛ این مرکزیت دنبال ضربه زدن بوده و از مسائل انتخابات حداکثر استفاده را هم کرده است. مسئله‌ی اینها، دولت و رئیس‌جمهور نیست، بلکه نظام است. این جریان میخواهد با نظام درافتد و نظام را به زانو درآورد. در این جلسه که رئیس‌جمهور هم حضور داشته، یکی دیگر از حاضران در جلسه که مواضع مناسبی نیز در آن ایام نداشت، از دو حزب و سازمان ساختارشکن و منحل‌شده نام میبرد و میگوید: اینها مرکزیت حوادث پس از انتخابات هستند؛ اگر با اینها برخورد شود قضیه تمام میشود. آقا در پاسخ تأکید میکنند این‌طور نیست که مرکزیت جریان مقابله با نظام، این دو حزب و سازمان باشند؛ اینها حداکثر میتوانند پیاده‌نظام آن مرکزیت باشند؛ طراحی، خیلی ریشه‌دارتر از این بحثها است؛ بخش عمده‌ی این مرکزیت در خارج از کشور است؛ این مرکزیت توانست حرفهای خود را از زبان بعضی چهره‌ها بزند، از زبان آقای...، از زبان آقای...، و تا حدودی از زبان آقای...؛ این افراد و مجامعشان بلندگوی مرکزیت فوق شدند. اگر این افراد و گروه‌ها داخل کار نبودند مسائل تا این حد گسترش پیدا نمیکرد. مداخله‌ی بیگانگان، نقض استقلال ملت و کشور است. از این رو، در مواردی که پای حمایت بیگانگان در مسائل داخلی به میان می‌آید، برای رهبر انقلاب قابل‌قبول نبوده و نیست که ببینند مسئولین یا نخبگان به وظیفه‌شان در بیزاری نسبت به دشمن، کوتاهی میکنند و یا آن را نادیده میگیرند. کسانی که عهده‌دار مسئولیتی در حکومتهای ملی شده‌اند و یا به دنبال آن هستند (بویژه در سطوح کلان و تصمیم‌گیر) موظف به دفاع از حاکمیت ملی‌اند و کوتاهی در دفاع از حاکمیت ملی و استقلال کشور ازجمله در برابر مداخلات بیگانگان، نقض مبانی حقوقی مسئولیت است که حسب مورد، مشروعیت و صلاحیت فرد را مخدوش میکند. از نظر ایشان، این کوتاهی، خود جرمی مستقل و گناهی نابخشودنی است؛ کمااینکه به گفته‌ی یکی از مسئولین دفتر رهبر انقلاب، در جریان رفت‌وآمدهای گوناگون و متعددی که افرادی از جریانهای سیاسی و حامیان نامزدهای چهارگانه‌ی ریاست‌جمهوری در سال 88 به دفتر رهبر انقلاب داشتند، بعدازظهر یکی از روزهای تیرماه که هنوز یک ماه از انتخابات نگذشته بود، وقتی آقا از ملاقات رئیس ستاد انتخاباتی آقای موسوی با یکی از مسئولین دفترشان مطلع شدند، فرموده بودند که اینها واقعا نمیفهمند چه کار زشت بزرگی کرده‌اند؟ صرف‌نظر از آنچه تا انتخابات شد، همین اعلام مخدوش بودن انتخابات بدون هیچ دلیل و سپس به میدان کشیدن مردم و کارهایی که امروز دشمن را به طمع انداخته، کم جرمی است که حالا بعضا طلبکار هم هستند؟! در همان روزهای نخست برافروخته شدن آتش فتنه، یکی از افراد مشهور نامه‌ای به رهبر انقلاب مینویسد و ادعاهایی را مطرح میکند از سنخ آنچه کم‌وبیش همان فرد و دوستانش در جامعه منتشر کرده بودند. آقا برای نویسنده پیام میدهند و ازجمله او را در برابر این پرسش قرار میدهند که مگر نمیگویید راه‌پیمایی 25 خرداد راه‌پیمایی سکوت بود؛ چرا حمله به بسیج و تلاش برای تصرف آن و دستیابی به اسلحه‌ی موجود در پایگاه را محکوم نکردید؟ چرا وقتی حمایت مقامات آمریکایی و صهیونیستی را دیدید، از آنها اعلام بیزاری نکردید؟ اگر فقط همین دو پرسش رهبری انقلاب را پاسخ میدادند، برادری‌شان را با انقلاب و مردم ثابت کرده بودند. افسوس که چنین نکردند و خود و کشور و ملت را به دردسر انداختند. البته در این میانه، کم نبودند افرادی که از موضع نظام یا احساس مسئولیت انقلابی و عقلی، تلاشهای وافری کردند تا آتش فتنه خاموش شود، اما صدافسوس که همگی بی‌نتیجه ماند. برای مثال به مذاکراتی اشاره میشود که با یکی از مسببان حوادث پس از انتخابات و از مسئولین سابق کشور صورت گرفته بود تا نامبرده پشت سر آرمانهای ملت بایستد؛ او ابتدا این عذر را بازگو میکند که خود و دوستانش به گفتار و رفتار آقای احمدی‌نژاد همچنان معترضند و نمیخواهند چنین تصور شود که اعتراضهای خود را پس گرفته‌اند. گفته میشود شما میتوانید هر نظری درمورد عملکرد دولت داشته باشید و آن را در هر زمان و به هر نحو که لازم میدانید اعلام کنید؛ مطالبه‌ی اصلی از شما این است که به شعارهای قانون‌گرایی‌تان ملتزم باشید، از دخالتهای بیگانگان و تشنج‌آفرینی‌ها اعلام تبری کنید و به اردوکشی‌های خیابانی پایان دهید. ابتدا این خواسته پذیرفته میشود و حتی او متنی را هم تهیه میکند اما به دلایل نامعلوم هیچگاه حاضر به انتشار آن نمیشود. این قبیل خیرخواهی‌ها به‌موجب این تصمیم بوده است که راه را برای بازگشت این افراد به آغوش نظام باز نگه دارند و خدا میداند که اگر به این تلاشهای بی‌وقفه و خداپسندانه و انقلابی، پاسخ مثبت میدادند چگونه نزد خدا و خلق، عزیز میشدند و در چه جایگاه مبرز سیاسی و اجتماعی قرار میگرفتند. وتوی جمهوریت؟

یکی از ابعاد اصلی فتنه که متأسفانه کمتر به آن توجه شده، ادعای دفاع از جمهوریت نظام و قانون‌گرایی بود، درحالی‌که اصولا نوک پیکان فتنه، حرکتی قانون‌ستیزانه و کودتا علیه جمهوریت نظام به نام جمهوریت‌خواهی بود. دشمن دنبال آن بود که به شیوه‌های دیکتاتوری مبتنی بر زور درگیری‌های خیابانی و تزویر ناشی از پروپاگاندای تبلیغاتی مثل دروغ بزرگ (که باورش آسان‌تر میشود) و یا کشته‌سازی‌ها (که بر تحریک عواطف استوار است و بر هیجانات می‌افزاید) و... به‌طور مشخص، رهبری را به سازش کشد و با نفی جمهوریت نظام، اساس اسلامیت را هم فروپاشد؛ زیرا به فرموده‌ی رهبر انقلاب، اسلامیت نظام بدون جمهوریت، بی‌معنا است و وقتی تیرشان به سنگ خورد و مشاهده کردند که ایستادگی بر پای جمهوریت نظام ریشه در اسلامیت نظام دارد، پرده‌ها را کنار زدند و فریاد برآوردند که «انتخابات بهانه است، اصل نظام نشانه است». فلذا بیشترین و سنگین‌ترین فشاری که به آقا آورده شد این بود که رهبر انقلاب، قانون را بر اساس منویات سیاسی عده‌ای زیر پا گذارند و با ابطال آراء مردم، جمهوریت نظام را وتو کنند. عین تعبیر معنادار ایشان در جلسه با نمایندگان ستادهای چهارگانه‌ی نامزدهای انتخابات در روز سه‌شنبه 26 خرداد 88 چنین بود: «ابطال، یعنی زدن توی دهن مردم؛ چهل میلیون آدم آمدند پای صندوق رأی دادند، من بگویم شما غلط کردید رأی دادید؛ چنین چیزی مگر ممکن است؟ مطلقا من این را قبول نخواهم کرد.».[4] رهبر انقلاب همچون امام خمینی معتقدند جمهوری و اسلامی را نمیتوان از یکدیگر جدا کرد؛ به تعبیر آیت‌الله خامنه‌ای، جمهوری اسلامی یا همان مردم‌سالاری دینی، یک حقیقت بسیط است نه مرکب. ایشان در یکی از جلساتی که با اعضای مجلس خبرگان داشتند در تبیین منشأ مردم‌سالاری نظام اسلامی و رعایت حقوق مردم ازجمله حق انتخاب آنها اظهار میدارند: «در اسلام حق‌الله رقیب حق‌الناس نیست؛ نقطه‌ی مقابل حق‌الناس نیست. حق مردم، همه‌ی حقوق مردم، ازجمله حق انتخاب که قطعا برای مردم وجود دارد در امر حکومت، این ناشی است از حکم الهی. همه‌ی حقوق مردم اعتبارش متخذ است از حاکمیت خداوند و آنچه که خدای متعال مقرر فرموده است؛ لذا در قرآن کریم آنجایی که تجاوز و تعرض به حقوق مردم است مثل مسئله‌ی ربا که تعرض به اموال مردم است تعبیر شده است «فأذنوا بحرب من الله»[5] این حرب الهی است. بااینکه این تجاوز به حقوق انسانها است اما جنگ با خدا است. یا در آنجایی که فساد فی‌الارض است که «و یسعون فی الارض فسادا»[6] این «یحاربون الله و رسوله»[7] است، این حرب الهی است؛ تعرض به حقوق مردم است، اما محاربه‌ی با خدا است؛ چون حقوق مردم، آنچه که متعلق به مردم است با همه‌ی وسعتی که دارد، این تکلیف الهی است، حقی است که خدا برای مردم معین کرده است، تکلیفی است که خدا برای کسانی که امور مردم را برعهده دارند، نسبت به مردم بر دوش آنها گذاشته است. لذا جمهوری اسلامی یک مرکب انضمامی نیست که ترکیبی باشد از چیزی به نام جمهوری و چیزی به نام اسلامی، تا یکی بگوید که من طرف‌دار جمهوریتم بیشتر، یکی بگوید من طرف‌دار اسلامیتم بیشتر؛ این‌جوری نیست. اصلا میتوان گفت مرکب نیست، [بلکه‌] یک حقیقت است. آن جمهوری‌ای است، آن اتکاء به آراء مردمی است که خدا آن را مقرر کرده است، خدا موظف کرده است ما را که در این زمینه رأی مردم را، انتخاب مردم را، اراده‌ی مردم را معتبر بشماریم. در نهج‌البلاغه یکجایی امیرالمؤمنین (علیه‌الصلاوالسلام) راجع به تضییع حقوق مردم صحبت میکنند، میفرمایند کسی که این کارها را بکند «کان حربا لله»[8] این محارب خدا است. جمهوری اسلامی یعنی آن نظام سیاسی‌ای که برای مردم، حق قائل است، با همه‌ی این سعه‌ای که برای حق مردم وجود دارد و در همه‌ی این قلمرو عظیم با اتکاء به اراده‌ی خدا و تشریع الهی. بنابراین کسی اگر با اعتقاد به اسلام به حق مردم تعرض کند، تجاوز کند، این منتظر عقوبت الهی باید باشد. مشکل ما در نظام جمهوری اسلامی فقط این نیست که مردم به ما بدبین میشوند یا از ما عقیده‌شان برمیگردد، مشکل ما تکلیف شرعی هم هست ولو مردم نفهمند... این‌جور نیست که تبلیغات را هم حالا سروصدایش را بالا کنیم، هیچ‌کس هم نفهمد که اینجا تعرض شد به حقوق مردم و پایمال شد حق مردم، قضیه حل باشد، نخیر؛ مشکل ما، مشکل تکلیف شرعی هم هست، یعنی هرکسی در سرتاسر این پیکره‌ی عظیم حکومت که حکومت، متمرکز و متجلی نیست فقط در شخص رهبری، همه‌ی اجزای حکومت، همه در این مردم‌سالاری دینی و وظایفی که از این ناحیه برعهده‌ی آنها است سهیمند؛ چه رئیس‌جمهور باشد، چه رئیس یک قوه باشد، چه نماینده‌ی مجلس باشد، چه مسئولیتی در هر گوشه‌ای داشته باشد تکلیف همه‌ی این عرض و طول وسیع این است که حقوق مردم را رعایت کنند لله؛ این دو تا باهم همراهند، یکی هستند. حق مردم ناشی از حق الهی و تکلیف الهی است. این پایدارترین وسیله است و مستحکم‌ترین وسیله است برای حفظ حقوق مردم.» [9] به‌موجب همین اعتقاد، رهبر انقلاب بر سر برگزاری انتخابات در موعد مقرر می‌ایستند و نامه‌ی رئیس‌جمهور هشتم و رئیس مجلس ششم را در به تأخیر انداختن انتخابات نمیپذیرند و در پی مشارکت حداکثری مردم، سر به سجده فرو می‌آورند و از انجام این تکلیف الهی به شکل زائدالوصفی خوشحال میشوند؛ صرف‌نظر از اینکه در انتخابات گزینه‌ی مد نظر خودشان رأی آورده است یا گزینه‌ی دیگری، بدون توجه به اینکه فرد منتخب آقای خاتمی است یا آقای احمدی‌نژاد یا آقای روحانی. در انتخابات سال 88 نیز رهبر انقلاب همواره از چهل میلیون رأی‌دهنده سخن گفته‌اند و رأی‌دهندگان را چاق و لاغر نکرده و آنها را به رأی‌دهنده‌ی خوب و رأی‌دهنده‌ی بد تقسیم نکرده‌اند. ایشان همچنین با تحلیل آثار و تبعات گسترده‌ی راه‌پیمایی 22 بهمن 88 در آن شرایط خاص، تجمع فتنه‌شکن نهم دی را عنایتی الهی دانستند و از جمله تصریح کردند بسیاری از مردمی که تحت تأثیر القائات سوء پس از انتخابات قرار گرفتند و حتی در راه‌پیمایی 25 خرداد 88 در تهران شرکت کردند، همانها در حماسه‌ی نهم دی نقش آفریدند و بر عظمت آن افزودند و در جمع شدن بساط فتنه کمک کردند. قرص و محکم پای ابهام‌زدایی

تلاشهای گوناگونی برای ابهام‌زدایی از ذهن بخشی از نخبگان و آحاد رأی‌دهندگان نسبت به درستی نتیجه‌ی اعلام‌شده در انتخابات سال 88 به عمل آمد که ریشه در اعتقاد رهبر انقلاب به حق دانستن جامعه داشت. آقا در این انتخابات همان موضع و رفتاری را داشتند که در انتخابات پیش و پس از آن سال داشتند؛ یعنی ایستادگی صادقانه بر موضع صیانت از رأی مردم که مصداق جمهوریت نظام و به تعبیر دینی و رسایشان حق‌الناس بوده و هست. فلذا حرف نخست رهبر انقلاب این بود که اصرار بر ابطال انتخابات آن‌هم بدون منطق و مدرک، اصرار باطلی است؛ اما چون حق‌الناس شقوق متعددی دارد که یکی از آنها رفع شبهه از حقیقت رأی است، حرف دوم رهبر انقلاب این بود که ابهام داشتن در نزد عده‌ای، یک واقعیت است و توجه به این واقعیت و کشف حقیقت، انتظار حقی است که رهبری پای آن ایستاده است: «آنچه که دوستان گفتند، تقریبا یک بیان دیگری بود از همان شکل جمع‌بندی‌شده‌ای که آقای الویری بیان کردند. و خب اینها همه واقعا شبهه است و در ذهن کسانی وجود دارد و باید هم این شبهات را برطرف کرد. یعنی اگر چنانچه نگاه به مسائل دیگر هم نبود، بالاخره یک جمعی از دوستان و اهالی انقلاب نسبت به یک قضیه‌ای اگر ابهام دارند، درستش این است که ما ترتیبی بدهیم، کاری بکنیم که این ابهام برطرف بشود. [اما] راه دارد؛ راه قانونی دارد.»[10] رهبر انقلاب سپس به منطقشان در مواجهه با مسئولین در مقاطع گوناگون و درعین‌حال اصرار بر منطق شبهه‌زدایی اشاره کردند: «من به مقام مسئولی که میشناسم و قاعده‌ی کار او را میدانم اعتماد میکنم. در این نوبت هم همین‌جور است، من اعتماد میکنم؛ اما این اعتماد من موجب نمیشود که اگر چنانچه شبهه‌ای در ذهن کسانی هست، این شبهه دنبال نشود و تعقیب نشود و بررسی نشود و حقیقت قضیه آشکار نشود؛ نه، شبهات را برطرف کنید.»[11] و آنگاه خیال همه را از نامزدها و شورای نگهبان و وزارت کشور راحت کردند: «من به آقای مهندس موسوی هم گفتم؛ ایشان هم قبول کرد از من که راه، راه قانونی است؛ از همان طریق قانونی مشی کنند، من هم قرص و محکم پشتش می‌ایستم. شما بدانید من با آقایان شورای نگهبان و با آقایان وزارت کشور رودربایستی ندارم؛ می‌ایستم پایش تا اینکه این قضیه حل بشود.»[12] ای‌کاش افراد مدعی با این موضع آقا به دنبال کشف حقیقت رأی مردم برمی‌آمدند تا سیه‌روی شود هرکه در او غش باشد؛ لیکن چنین نشد... دو سه روز پس از برگزاری انتخابات، آقای علی عبدالعلی‌زاده که یکی از افراد شناخته‌شده‌ی حامی آقای موسوی بود، به دیدار یکی از مسئولین دفتر رهبر انقلاب میرود. وقتی از مسائل پیش‌آمده خیلی اظهار نگرانی و ناراحتی میکند و خواستار تلاش برای حل‌وفصل مسائل میشود، آن عضو دفتر آقا از او میپرسد شما به‌عنوان کسی که استاندار و وزیر بوده‌اید، احتمال میدهید تقلب شده باشد؟ او کمی درنگ میکند و پاسخ میدهد: نه. میپرسد: پس حرف حسابتان چیست؟ او میگوید من همه‌ی این حرفها را قبول دارم ولی برایم این مسئله قابل حل نیست که در شبستر، رأی آقای موسوی شده دو هزار تا، رأی آقای احمدی‌نژاد شده سه هزار تا؛ اصلا باورکردنی است؟ او همچنین میگوید برخلاف دوره‌های قبل، آراء در حوزه‌های انتخابیه شمرده نشده و نیز فرمهای شماره چند و چند تکمیل نشده است. عضو دفتر رهبر انقلاب به او میگوید: اگر شما درمورد درستی نتایج اعلام‌شده‌ی انتخابات برای شبستر تردید دارید، حاضریم پس از کسب موافقت رهبر انقلاب و هماهنگی با نهادهای مسئول به‌اتفاق هم برویم همین شبستری که شما میگویید، شروع کنیم بازشماری، هر صندوقی که شما گفتید. اگر دیدیم آراء مخدوش بود، میرویم سراغ همه‌ی صندوقهای شبستر؛ بعد میرویم سراغ صندوقهای استان آذربایجان شرقی، اگر دیدیم اشکال دارد، میرویم سراغ همه‌ی صندوقها در سراسر کشور. اما آیا قول میدهید پای نتیجه‌ی این بررسی بایستید؟ به‌هرحال آراء شبستر از ستاد انتخابات کشور دریافت میشود. آقای موسوی در شبستر، سی‌ونه هزار و خرده‌ای رأی آورده بود و آقای احمدی‌نژاد، سی‌وهفت هزار و خرده‌ای. اصلا دو هزار و سه هزار تا نبود؛ اضافه بر آنکه، رأی آقای موسوی هم بیشتر بود. پس از بررسی مشخص شد که اشکال دوم و سوم او نیز خلاف و نادرست بوده است. وقتی رهبر انقلاب از ادعای طرح‌شده درباره‌ی شمارش آراء شبستر مطلع میشوند اظهار میدارند: ا! عجب! آقای موسوی هم در ملاقاتش با من همین حرف را زد؛ همین دو سه هزار را گفت. به نمونه ویژه و پندآموز دیگر برای آنکه به کمک روشهای متعارف قانونی و یا حکم حکومتی و حتی سازوکارهای عقلانی، حق بر آنهایی که به دنبالش بودند عیان شود و هیچ راز سربه‌مهری باقی نماند، توجه کنیم: آقای جلیلی دبیر شورای‌عالی امنیت ملی به درخواست آقای ابوترابی که در سال 88 نائب‌رئیس مجلس بود، جلسه‌ای با جمعی از دانشگاهیان برقرار می‌کند تا به سؤالاتشان پاسخ دهد. افراد شرکت‌کننده در جلسه از اعضای انجمن اسلامی مدرسین دانشگاه‌ها بودند که در طول سه دهه‌ی گذشته همفکر و حامی آقای موسوی بوده‌اند. وقتی‌که از سوی حاضران مسائل مختلفی مثل تقلب و واقعی نبودن نتیجه‌ی اعلام‌شده مطرح میشود، آقای جلیلی میگوید شما که دانشگاهی هستید و در بینتان اساتید جامعه‌شناسی هم هست، بیایید یک پروژه‌ی تحقیقاتی را طراحی کنید، ما هم به‌عنوان دبیرخانه‌ی شورای‌عالی امنیت ملی از شما و کارتان پشتیبانی مادی و معنوی میکنیم، ببینیم از همین طرق نظرسنجی، مردم در 22 خرداد به چه کسی رأی داده‌اند؟ نتیجه هرچه شد، هم ما به‌عنوان مسئول قبول میکنیم و هم شما از طرف آقای موسوی قبول کنید؛ اما متأسفانه این پیشنهاد راستی‌آزمایی هم پذیرفته نشد. واقعا انسان شگفت‌زده میشود که کدام نظام سیاسی حاضر است چنین پیشنهادی را به معترضین بدهد و شگفتی بیشتر آنکه چرا معترضین نباید بپذیرند؟! از تردید تا کتمان

رفتار و مواضع دوپهلو و توأم با تردید، منشأ حیات چندماهه‌ی فتنه و مانع شفافیت و اصلاح موضعهای نادرست شد. از این رو در یکی از جلساتی که آقا با مسئولین ذی‌ربط در دبیرخانه‌ی شورای‌عالی امنیت ملی داشتند، چنین اظهار میدارند که خصوصیت فتنه غبارآلودگی است و حق و باطل را باهم قاطی میکند. کاری کنید که از جریان فتنه ریزش پیدا کند؛ مرزها را شفاف و روشن کنید. در برابر جریان فتنه، نباید تردید ایجاد شود، تردید به ما بیشتر لطمه میزند. مسیری که گروه آقای موسوی اتخاذ کرده، مسیر ساختارشکنانه بوده است، باید این راه منفور شود. در تیرماه همان سال 88 رهبر انقلاب جلسه‌ی دیگری با جمع محدودی از فضلای قم و به درخواست آنها داشتند. افراد حاضر نکاتی را در رابطه با انتخابات و مسائل مرتبط با آن مطرح میکنند؛ ازجمله نظرات برخی از افراد را درباره‌ی آسیب دیدن جمهوریت نظام و یا فاصله گرفتن نظام از خط امام بازگو میکنند. در آنجا آقا مفصل درباره‌ی مسائل مختلف مطروحه با حاضران گفتگو میکنند و ضمن بیاناتشان، نسبت به اعتقادات واقعی برخی از افراد شاخص درباره‌ی مردم و امام و... مصادیقی را بازگو میکنند. همچنین می‌گویند پس از بیانیه آقای موسوی در روز شنبه 23 خرداد 88 که در آن مدعی تقلب شده و بر ایستادگی تا ابطال انتخابات تأکید کرده بود، توسط یکی از مسئولان دفترشان برای وی پیام فرستاده‌اند که چرا این حرف را زدید؟ چه‌کار میخواهید بکنید؟ ایشان خود نقل میکنند: «من واقعا باورم نمی‌آمد که او اهمیت حرفی را که زده نداند یا منکر شود، میخواستم به او تنبهی بدهم و انتظار داشتم او متنبه شود و موضع و رفتار خود را اصلاح کند؛ اما حرفهایی که [آقای موسوی] زد من را خیلی متعجب کرد.». آقای موسوی گفته بود انتخابات باید ابطال شود؛ ما امروز با آقای هاشمی و آقای خاتمی و آقای... جلسه داشتیم؛ همه اتفاق‌نظر داشتند انتخابات باید ابطال شود. رهبر انقلاب با شنیدن این ادعا افرادی را مأمور میکنند تا ادعای آقای موسوی را از افراد مذکور جویا شوند. در پاسخ، آقای هاشمی و آقای خاتمی هر دو میگویند بحث ابطال انتخابات در جلسه مطرح شد اما ما با آن مخالفت کردیم. اگر فقط همین افراد، آقای موسوی را از ایستادگی در برابر نظام بازمی‌داشتند و یا همچنان که ادعای آقای موسوی را خصوصی تکذیب کردند، به مردم نیز میگفتند که با ابطال انتخابات مخالفند، مطمئنا بذر تردید در جامعه کاشته نمیشد و آتش فتنه این‌گونه شعله‌ور نمیشد. آنچه بر غبارآلودگی فضای پس از انتخابات می‌افزود، این نکته‌ی تأسف‌بار بود که مدعیان تقلب در انتخابات، در جلسات خصوصی مواضعی مغایر با ادعای دست بردن در آراء مردم داشتند. نماینده‌ی آقای موسوی چهار روز پس از انتخابات و در جلسه‌ی نمایندگان ستادهای نامزدها با رهبر انقلاب شهادت داد: «صندوقها را بیست بار هم که بشمارند، نتیجه‌ی آراء عوض نخواهد شد. اگر صندوقها را بازشماری کنند، خیلی اتفاقی رخ نمیدهد؛ ممکن است یک کمی این‌وروآن‌ور بشود». یکی از مسئولین دفتر رهبر انقلاب از همان نماینده‌ی آقای موسوی سؤال کرده بود شما که میدانستید تقلب نشده و در دوم خرداد هم برای جلوگیری از تشنج و آشوب، آقای ناطق نوری را متقاعد کردید، چرا این دفعه نرفتید به آقایان بگویید که تقلب نشده است؟ اما او در پاسخی کوتاه و بسیار تلخ میگوید: «گفتم اما قبول نکردند»! یکی دیگر از افراد شاخص و سازمان‌دهنده‌ی فعالیتهای انتخاباتی آقای موسوی که سابقه‌ی برگزاری انتخابات در دوره‌ی آقای خاتمی را داشته نیز خود اذعان کرده که بر اساس گزارشهای دریافتی از سراسر کشور تا صبح روز شنبه 23 خرداد، برای ما مشخص شد آقای موسوی رأی نیاورده و حداکثر تخلفی که صورت گرفته یک میلیون رأی بیشتر نبوده است. وی میگوید که این مطلب را به آقای خاتمی هم گفته است. البته انتخابات عرصه‌ی رقابت است و پایانش، روز رأی‌گیری است؛ هرچه این رقابت جدی‌تر باشد اهمیت پایان مسابقه و پذیرش رأی مردم، حساس‌تر میشود. نتیجه‌ی انتخابات علاوه بر آثار حقوقی، بیانگر میزان بردباری و شکیبایی افراد نیز هست و این یکی از نکات مهم پس از انتخابات است که آقا در جلسه‌ی نمایندگان ستادهای نامزدها بیان کردند: «هم آن طرفی که توانسته اکثریت را به دست بیاورد، ملاحظاتی لازم است بکند، توجهاتی بکند، مراقبتهایی انجام بدهد در کیفیت رفتار و حرکت، هم آن طرفی که رأی اکثریت را کسب نکرده، او هم یک مراقبتهایی لازم دارد؛ همه باید حلم داشته باشند. حلم اسلامی که ما در فارسی بردباری معنا میکنیم معنایش توان تحمل و ظرفیت تحمل است. همه باید ظرفیت تحمل داشته باشند، بتوانند تحمل کنند. تحمل پیروزی هم کار آسانی نیست، تحمل عدم پیروزی هم کار آسانی نیست.»[13] اعتراض به نتایج انتخابات که در سال 88 شاهد آن بودیم نه برای اولین‌بار بود و نه آخرین‌بار. در سال 76 نیز عده‌ای از رأی آوردن آقای خاتمی عصبانی بودند و کافی بود آقای ناطق نوری، بهانه به دست آنها میداد و یا با معترضین همراهی میکرد؛ آنگاه همان میشد که در سال 88 شد. در خرداد سال 76 ما شاهد ظرفیت رأی آوردن و رأی نیاوردن بودیم. وقتی در سال 76 آقای ناطق نوری پی برد که عده‌ای قرار است در اعتراض به انتخابات در میدان هفتم تیر تجمع کنند و از آنجا به سمت وزارت کشور حرکت و اعلام کنند که نتیجه‌ی انتخابات را قبول نداریم و احتمال درگیری و اغتشاش هم هست، وی با اقدام به‌موقع مانع از تشنج و درگیری پس از انتخابات میشود. در سال 84 نیز شاهد تلاش برای به آشوب کشاندن جامعه بودیم. در مرحله‌ی دوم انتخابات ریاست‌جمهوری به‌موجب گزارشهای واصله به وزارت اطلاعات دولت آقای خاتمی، برخی با سازمان‌دهی افراد و به بهانه‌ی دفاع از آقای هاشمی و ادعای تقلب در انتخابات به دنبال ایجاد آشوب و درگیری بودند. در بامداد شنبه چهارم تیر 84 آقای هاشمی از این برنامه‌ریزی‌ها مطلع و مانع از برهم خوردن آرامش پس از انتخابات شد. اما متأسفانه در سال 88 چشم بستن بر واقعیتهای کشور و تجربه‌های گذشته و کتمان حق، هزینه‌های جبران‌ناپذیری بر کشور و مردم تحمیل کرد. مردم رنجیده نشوند...

یکی از مسائلی که حوادث پس از انتخابات را به فتنه تبدیل کرد و جمعی را به گمراهی کشاند، اقدامات مخربی مانند حمله به کوی سبحان و مسئله‌ی کهریزک و یا اهانتهایی بود که به برخی از علمای وارسته و انقلابی در قم شد؛ و همین عامل اشتباه در تحلیل و انحراف در موضع و عمل بخشی از مسئولین و نخبگان دانشگاهی و حوزوی گردید. به گفته‌ی یکی از معاونین دبیر وقت شورای‌عالی امنیت ملی، قبل از حادثه‌ی کهریزک گزارشی به آقا میدهند که وضع آنجا نامناسب است؛ ایشان دستور بررسی میدهند. این دستور، به دبیرخانه‌ی شورای‌عالی امنیت ملی و قوه‌ی قضائیه برای پیگیری ارجاع میشود. آقای مرتضوی دادستان وقت تهران مدعی میشود که ما بررسی کردیم، این‌طوری نبوده است؛ ولی بعدها کمیته‌ای که آقای وحیدی وزیر اسبق دفاع هم عضوش بوده، پس از بررسی موضوع اعلام میکنند وضعیت کهریزک نامناسب است. با این سابقه، پس از انتقال برخی از بازداشت‌شدگان تظاهرات 18 تیر 88 به کهریزک، وقتی آقا از موضوع مطلع میشوند، بلافاصله از طریق آقای حجازی به دبیر شورای‌عالی امنیت ملی پیغام میدهند: «شنیدم عده‌ای در آنجا هستند، بگویید ولو اینکه جای دیگر هم برای نگهداری ندارند، همه را آزاد کنند». در حالی که لابد از نظر ضابطین انتظامی و قضایی اتهامی متوجه این افراد بوده که بازداشت شده‌اند. البته متأسفانه به دلیل تعلل در اجرای دستور، آن حادثه‌ی ناگوار رخ داد؛ اما پس از آن، ظرف کمتر از یک ماه یعنی قبل از نیمه‌ی مرداد، اقداماتی انجام میشود مانند تعطیلی کهریزک و برکناری برخی افراد و تشکیل پرونده‌ی قضایی برای آنها و...؛ نهایتا در اسفندماه 88 نیز عاملان آن محاکمه و محکوم میشوند. پس از آن‌هم با شکایت خانواده‌ی دو تن از مقتولین، آقای مرتضوی دادستان وقت تهران نیز محاکمه و پس از بررسی در دادگاه بدوی و تجدیدنظر، محکوم و در اردیبهشت سال 1397 روانه‌ی زندان میشود. از سوی دیگر یکی از نتایج مهم دنبال نکردن اعتراض به انتخابات از مجرای قانونی (صرف‌نظر از استنادات و اتقان ادعاها)، برهم خوردن نظم عمومی و کشانده شدن پای نیروهای مجری و حافظ نظم و امنیت در جامعه است. متأسفانه در سال 88 چنین شد و درنتیجه، بعضا تر و خشک باهم سوختند. در مواردی برخوردهای خشنی با مردم عادی صورت گرفت و در مواردی هم نیروهای برقرارکننده‌ی نظم و امنیت فحش و کتک خوردند تا توانستند آرامش را به صحنه بازگردانند. در یکی از دیدارهای فرمانده‌ی وقت و جمع محدودی از مسئولین نیروی انتظامی با رهبر انقلاب، ایشان نظر راهگشایی را مطرح کردند: ما باید همیشه نیمه‌ی خالی لیوان را هم ببینیم وگرنه برنامه‌ریزی برای پر کردن این نیمه نمیکنیم. نیروی انتظامی با هیچ‌کس از نیروهای نظامی قابل مقایسه نیست. در مرز، دشمن معلوم است و اطلاعات میتواند وضع آنها را معلوم بکند؛ لکن در تهران معلوم نیست دشمن کجا است، چه میکند؛ باید شما مطلع باشید دشمن کجا است و با آگاهی دنبال او بروید. با دشمن به‌عنوان مخالف مردم مواجه شوید نه دشمن خودتان. اگر این‌طور مواجه شدید، آن موقع مردم را از خود میدانید؛ وگرنه ممکن است چاقوی جراحی شما به‌جای بیرون کشیدن غده‌ی سرطانی، بخشی از غده را با بخشی از بدن جدا کند. طوری برخورد بکنید که مردم رنجیده نشوند. شناخت دشمن از دوست خیلی مهم است. مراقبت کنید که اتفاقات تلخ نیفتد. اقتدار نیروی انتظامی یکی از واجبات است و درستی عمل نیروی انتظامی هم یکی از واجبات است. اما به‌رغم همه‌ی تدابیر و مراقبتها و سفارشها، پیامدهای ناشی از برخورد با برهم‌زنندگان نظم و امنیت در جامعه موجب شده بود که ذره‌ای از دغدغه و نگرانی رهبر انقلاب نسبت به آنچه در صحنه میگذرد کاسته نشود؛ تا جایی که ایشان در جمع محدودی نقل میکنند: «بنده همان روزهایی که [حوادث پس از انتخابات] در جریان بوده مکرر التجاء کردم به پروردگار عالم، پناه بردم. چون بالاخره یک کسی کتک بخورد، یکجایی‌اش زخمی بشود، خونی ریخته بشود، واقعا برای من طاقت‌فرسا است. نماز حضرت صاحب‌الزمان خواندم، توسلات فراوان داشتم برای اینکه این چیزها پیش نیاید.» فتنه به شرایطی میگویند که افراد نتوانند حق را از باطل تشخیص بدهند و به اشتباه بیفتند. وقتی اقداماتی تحت پوشش تدین و انقلابی‌گری و دیگر عناوین مقدس صورت میگیرد، منجر به ممزوج شدن حق و باطل میشود؛ کارهایی که هم مشکوک بود و هم بشدت شبهه‌زا و طیف وسیعی از نخبگان و بخشی از مردمی را که از ماجرا مطلع میشدند مسئله‌دار میکرد. اضافه بر این خسارت بزرگ، اهمیت بیشتر این بخش پنهان فتنه، آن بود که حاشیه را بر متن حاکم میکرد؛ مسئله‌ی اصلی را تحت تأثیر مسائل فرعی قرار میداد. مسئله‌ی اصلی، دروغ‌گویی و کشاندن مردم به خیابانها و مشوش کردن اذهان بخشی از جامعه و ستیز مستبدانه در برابر قانون و صاف کردن جاده برای طمع دشمنان ملت و فرصت‌سازی برای دراز شدن زبان ناپاک خائنین به ملت و فراهم‌سازی فشارهای بیگانگان بر کشور و امثال این جرائم سنگین بود. در چنین شرایطی، اقدامات مخرب در کهریزک و کوی سبحان و... اذهان عمومی خواص و حتی برخی از مسئولین را منحرف میکند و وقت و انرژی زیادی از مجلس و قوه‌ی قضائیه و دستگاه‌های انتظامی و امنیتی و دبیرخانه‌ی شورای‌عالی امنیت ملی و حتی بخشی از وقت و تدابیر رهبر انقلاب را برای زدودن این‌گونه وصله‌های ناچسب از دامن پاک جمهوری اسلامی، به خود معطوف میکند. متأسفانه در آن شرایط، دوستانی از سر نادانی یا غفلت و بی‌بصیرتی و عدم تشخیص مسائل اصلی از مسائل فرعی و یا حاکم شدن نفسانیت و یا به علت قبیله‌گرایی سیاسی و... در دام دشمنان دانا و وابستگان آنها افتادند. هرچند روشنگری‌های پی‌درپی رهبر انقلاب موجب شد برخی از خواص و مسئولین ولو با تأخیر، به خود آیند و جبران مافات کنند؛ اما برخی دیگر، همچنان اندر خم یک کوچه مانده‌اند. مشکوک نیست؟

کشته شدن ندا آقاسلطان و یا ماجرای ترانه موسوی و... نیز از اقدامات مشکوکی بود که موجب تقویت و گسترش فتنه شد؛ زیرا پروژه‌ی کشته‌سازی، یک خط کاری و تکنیک عملیات روانی ظالمانه‌ای بوده که همواره در چنین شرایطی به وقوع پیوسته است. آیا اینکه فردی به نام ندا آقاسلطان (که ممکن است در آن ماجرا نقشی نداشته باشد) در خیابان به ضرب گلوله کشته میشود و بلافاصله فیلم آن از رسانه‌های بیگانه پخش میشود مشکوک نیست؟! آیا اینکه افرادی در بالای پشت‌بام‌های منازل با شلیک گلوله کشته میشوند، درحالی‌که به گفته‌ی یکی از مسئولین قرارگاه ثارالله که طبق مصوبات مراجع قانونی مسئولیت امنیت تهران را برعهده داشت، هیچ‌یک از نیروهای انتظامی و امنیتی، حق استفاده از سلاح گرم را نداشته‌اند و در تحقیقات نهادهای مسئول نیز مشخص میشود که هیچ مأمور انتظامی یا امنیتی نقشی در کشته شدن این افراد نداشته‌اند، مشکوک نیست؟! آیا مجلس ختم گرفتن برای افرادی که وجود خارجی نداشتند و طرح شایعاتی ضد دینی و ضد اخلاقی در پرونده‌هایی مثل سعیده پورآقائی و ترانه موسوی مشکوک نبود؟! آیا اینکه در تظاهرات آرام و بدون طرح شعار و اقدام ضد امنیتی در بیست‌وپنجم خرداد، ناگهان بخشی از جمعیت به سمت پایگاه بسیج کشیده میشوند و عده‌ای برای تصرف پایگاه و خلع سلاح نیروهای مستقر، ابتدا با کوکتل مولوتف به پایگاه حمله‌ور شده و سپس از دیوار پایگاه بالا میروند و در همین حین، از پشت (دقت کنید از پشت) یعنی از میان جمعیت به طرفشان شلیک میشود و تعدادی کشته میشوند، مشکوک نیست؟! آیا این اتفاقات جز با برنامه‌ریزی قبلی و ضد انقلابی ممکن است؟ با این همه، رهبر انقلاب صرف‌نظر از منشأ داخلی یا خارجی حوادث، نسبت به اتفاقات ریزودرشت حساسند و مسائل را پیگیری و در صورت لزوم، مسئولین مربوطه را مؤاخذه میکردند. مثلا در تیرماه 88 وقتی گزارشی از جلسات دبیرخانه‌ی شورای‌عالی امنیت ملی به ایشان ارائه میشود، نکاتی را متذکر میشوند و مواردی را مطالبه میکنند؛ ازجمله اینکه به دبیرخانه گفته شود مسئله‌ی کوی دانشگاه چه شد؟ مشخص شود موضوع ندا آقاسلطان چیست؟ تیراندازی‌ها مشخص شود کار چه کسی بوده است؟ دو نفر از این دستگیرشده‌ها فرزند آقای روح‌الامینی و آقای کامرانی جوان هجده‌ساله بودند که پدرشان نامه نوشته است، مسئله چیست؟ برای چه آنها را به کهریزک بردند؟ اولا باید توجه داشت که این موارد هرکدام به‌طور مستقل یک فتنه بود و قابلیت هزینه‌سازی زیادی داشت و مثل کلاف سردرگم، حل مسئله را برای مسئولین مربوطه پیچیده میکرد. ثانیا وقتی رهبر انقلاب میگویند نباید اجازه داد این قبیل حاشیه‌ها حاکم بر متن شود، به‌هیچ‌وجه به معنای بی‌اعتنائی نسبت به این مسائل نبوده، بلکه ایشان با لحنی قاطع مسئولین را خطاب میکنند و از آنها پاسخ میخواهند. حتی ایشان نسبت به رسیدگی به وضعیت خانواده‌های افراد کشته‌شده در حوادث پس از انتخابات نیز حساس بوده و از یکی از مسئولین دفترشان میخواهند این مسئله را پیگیری نمایند و او هم از طریق معاون اجرائی رئیس‌جمهور و رئیس بنیاد شهید این مأموریت را دنبال میکند. نکته‌ی حائز توجه در این موضوع، حساسیت آقا است. هرچند نیروهایی که در دفاع از انقلاب در آن حوادث کشته شدند مظلوم بودند، اما تأکید رهبر انقلاب، رسیدگی به وضعیت همه‌ی خانواده‌های کشته‌شده‌ها بوده است، نه فقط طرف‌داران نظام؛ یعنی حتی آقا تأکیدشان بر رسیدگی به وضعیت خانواده‌ی کشته‌شده‌هایی هم بود که در دفاع از انقلاب به صحنه نیامده و یا در معارضه با نظام به خیابانها آمده بودند؛ و این رویه‌ای است که در سیره‌ی ایشان نهفته است. رهبر انقلاب در سفری استانی که در اردیبهشت سال 88 به کردستان داشتند، در جمع مردم سنندج صراحتا فرمودند هم کسانی که در برابر گروهکهای ضد انقلاب و ضد مردم در سالهای نخستین پیروزی انقلاب اسلامی در کردستان به شهادت رسیدند مظلوم بودند و هم کسانی که توسط آن گروهکها به مقابله‌ی مسلحانه با جمهوری اسلامی کشیده شدند مظلوم بودند. مسأله‌سازی رئیس‌جمهور

یکی دیگر از اموری که بر پیچیدگی اوضاع می‌افزود و آن را باید یکی از ابعاد فتنه‌ی 88 محسوب کرد، برخی از مسئله‌سازی‌هایی بود که از سوی دولت انجام میشد. مقصود از مسئله‌سازی، اصرار بر استفاده از آقای مشایی در سمت معاونت اولی رئیس‌جمهور و مقاومت پرهزینه در برابر خیرخواهی رهبر انقلاب در آن شرایط بغرنج است که به عزل دو وزیر توسط رئیس‌جمهور هم منجر شد؛ یعنی در وضعیتی که کشور با تبعات امنیتی خطرناک ناشی از فتنه‌ی پس از انتخابات دست‌به‌گریبان بود، وزیر اطلاعات عزل میشود. این حاشیه‌سازی‌ها ضمن اینکه مشکلات واقعی را بر سر راه دفع فتنه ایجاد میکرد، میتوانست به انحراف در تشخیص حق از باطل و شناخت راه از چاه منجر شود، حاشیه را بر متن حاکم کند و بخشی از انرژی نظام را متوجه خود کند که متأسفانه چنین شد. اگر به بیانات آن زمان رهبر انقلاب مراجعه کنیم می‌بینیم که یکی از محورهای اصلی تأکید ایشان، تبیین و روشنگری نسبت به انتخابات و مسائل پیرامون آن بوده است. آقا در دیدارهای کاری‌شان هم مؤکدا از رؤسای قوا و مسئولین نهادهای مختلف میخواستند سکوت نکنند و با متانت و استدلال و البته صراحت و قاطعیت با جامعه بویژه نخبگان سخن گویند. براین‌اساس مناسبت تنفیذ حکم دهمین دوره‌ی ریاست‌جمهوری که در آن جمعی از شخصیتها از سراسر کشور به تهران دعوت شده بودند، فرصت خوبی برای تأمین خواست ایشان مبنی بر تبیین مسائل مربوط به انتخابات بود؛ فلذا جلسه‌ای قبل از مراسم تنفیذ با حضور جمعی از اعضای خبرگان در دبیرخانه‌ی شورای‌عالی امنیت ملی تشکیل میشود تا درباره‌ی مسائل انتخابات هم‌اندیشی شود. در ابتدای جلسه آقای جلیلی شروع میکند به تبیین ابعاد پیچیده و خطرناک فتنه و راهکارهایی را برای روشنگری مطرح میکند و از علمای حاضر درخواست میکند نظراتشان را بگویند. ابتدا آقای علم‌الهدی شروع به سخن میکند و فارغ از طرح موضوع جلسه میگوید: آقای جلیلی! چرا آقای احمدی‌نژاد برای آقای مشایی حکم معاون اولی را زد؟ بعد آقای فاکر و آقای حسینی بوشهری و آقای سیداحمد خاتمی و... شروع میکنند از همین نوع مباحث را مطرح کردن و تقریبا وقت جلسه به مسئله‌ی آقای مشایی میگذرد؛ یعنی حاشیه‌سازی رئیس‌جمهور وقت، حتی ذهن و وقت این آقایان را که موضع صریح و درستی نسبت به فتنه داشتند به خود مشغول میکند و مانع از تمرکز اذهان بر مسئله‌ی اصلی میشود. چند پرسش بنیادین

برخی پرسش‌های ویژه در زمینه فتنه 88 و عملکرد رهبر انقلاب در این زمینه، میتواند منشأ تحقیقات کاربردی و شخصیت‌شناسی و تجزیه‌وتحلیل سیاست و رهبری دینی در ایران شود. البته نباید انتظار داشت که در این مجال کوتاه ابعاد مختلف نظری و مستندات عینی آن بازگو شود؛ ولی در این خصوص به چند سرفصل مهم در قالب سؤال و سپس جواب موجز آن برای اندیشیدن و بررسی بیشتر اشاره میشود: نخست: چرا رهبر انقلاب در برابر ابطال انتخابات سال 88 ایستادند؟ اگر فرد دیگری رأی آورده بود موضعشان تغییر نمیکرد؟ پاسخ آن است که به همان دلیلی که ایشان در برابر تقاضای ابطال انتخابات در دوم خرداد (که از سوی وزیر اطلاعات دولت آقای هاشمی رفسنجانی درخواست شده بود) ایستادند و با طرح‌کننده‌ی تقاضای ابطال انتخابات به تعبیر خودشان آن‌چنان برخورد کردند که هنوز فراموش نشده است. آیا کسی حتی از طرف‌داران آقای خاتمی میتواند مدعی شود که مخالفت ایشان به دلیل رأی آوردن آقای خاتمی بوده است؟ آیا پس از برگزاری انتخابات مجلس ششم در سال 78 و رأی آوردن ساختارشکن‌ترین نمایندگان مجلس شورای اسلامی در تهران، ایشان با ابطال نتیجه‌ی انتخابات تهران به دلیل فقدان مستندات کافی مخالفت نکردند؟ (نتیجه‌ی بازشماری حدود بیست درصد از آراء، بیانگر تخلفات غیر مؤثر بر نتیجه‌ی کلی بود و تغییر اندکی را به دنبال داشت). آیا ایشان به لیست ساختارشکن نامزدهای تهران رأی داده بودند که به دلیل اعلام رأی‌آوری آنها، از نتیجه‌ی انتخابات دفاع میکردند؟ اگر برای ایشان رأی‌آوری زید و عمرو موضوعیت داشت چرا در همان انتخابات دوم خرداد به‌جای اصرار بر مشارکت حداکثری و انتخاب آزاد مردم، به پیشنهاد انتخابات با مشارکت محدود توسط برخی از افرادی که در سال 88 طرف‌دار رأی مردم شدند تن ندادند؟ اگر دفاع از انتخابات، به علت این بود که آقا فرد پیروز را می‌پسندیدند، پس از انتخابات سال 96 در بیانات عمومی و علنی خود، سخن اعتراضی برخی از افراد شاخص را بازگو نمیکردند که عده‌ای میگویند چرا همه‌ی مردم را دعوت به مشارکت حداکثری کردید که نتیجه‌اش ناپسند باشد و آنگاه در دفاع از دعوت و تشویق همه برای شرکت در پای صندوقهای رأی، پاسخ خودشان را به این قبیل دیدگاه‌ها بازگو نمیکردند که خب شما هم کاری کنید که مردم به فرد مورد پسندتان رأی دهند... در همه‌ی انتخاباتی که جمعی به نتایج اعلام‌شده‌ی آن اعتراض داشتند، ایستادگی نظام بر دفاع از رأی مردم استوار بوده است، نه تأیید فرد یا افراد منتخب؛ اگرچه در برخی از این انتخابات افرادی رأی آورده باشند که حتی رهبری نظام هم گفتمان و یا ممشایشان را قبول نداشته باشند. چون جمهوری اسلامی باید امانت‌دار رأی مردم به‌عنوان حق‌الناس باشد و نه آنچه این‌وآن و حتی خودش میخواهد و می‌پسندد. دوم: اگر ایستادگی رهبر انقلاب در برابر ادعای تقلب برای جلوگیری از تغییر نتیجه‌ی آراء بود، چرا مدعیان تقلب (حتی با وجود حضور افرادی همچون دکتر گودرز افتخار جهرمی که پیشینه‌ی روشنی در هماهنگی فکری و سیاسی با جریان مخالف فرد پیروز در انتخابات داشت) حاضر نشدند به بازشماری صندوقها تن دهند؟ مگر وقتی در پایان جلسه‌ی نمایندگان ستادهای نامزدهای انتخابات، نماینده‌ای از ستاد آقای کروبی خطاب به رهبر انقلاب میگوید شما به شورای نگهبان بفرمایید بازشماری با حضور نمایندگان نامزدها انجام شود، رهبر انقلاب ضمن بلااشکال دانستن آن از چند تن از اعضای شورای نگهبان که در جلسه حاضر بودند نخواستند طبق پیشنهاد داده‌شده عمل کنند؟ چرا نامزدهای معترض از انجام آن سر باز زدند؟ سوم: رهبر انقلاب بی‌دریغ و به‌طور کامل از همه‌ی رؤسای جمهور در دوران مسئولیتشان دفاع کرده‌اند؛ چه آنها که گفتمانشان را قبول نداشتند و چه آنها که مانند رئیس‌جمهور نهم، گفتمانشان را منطبق با آرمانهای انقلاب و امام میدانستند و اتفاقا چون برای ایشان، گفتمان امام و انقلاب اصالت داشت ابائی نداشتند که آشکارا نسبت به عملکردهای مغایر با گفتمان انقلاب وی موضع بگیرند و واکنش نشان دهند. علاوه‌برآن نباید این بیان صریح آقا را از یاد برد که رهبری از مواضع و اقدامات سنجیده و طبق موازین عقلانی و انقلابی و شرعی و قانونی رؤسای جمهور و دولتها دفاع میکند و نه هر موضع و اقدامی. سال 88 در جلسه‌ای یکی از دولتمردان کنونی، برخی دیدگاه‌های انتقادی نسبت به حمایت آقا از رئیس‌جمهور را بازگو و خطاب به رهبر انقلاب میگوید دوستان ما معتقدند باتوجه‌به هزینه‌هایی که آقای احمدی‌نژاد برای کشور و رهبری ایجاد کرده و اینکه دغدغه‌ی حضرتعالی حمایت از گفتمان انقلابی بوده است و نه حمایت از شخص آقای احمدی‌نژاد، آیا امکان این وجود نداشت که فرد دیگری با گفتمان انقلابی را با هزینه‌های کمتر پیدا کرد و با سرمایه‌گذاری، او را وارد صحنه‌ی انتخابات ریاست‌جمهوری کرد؟ رهبر انقلاب ضمن شرح چرایی و چگونگی حمایت از رؤسای جمهور و دولتهای مستقر اظهار میدارند: «از آقای احمدی‌نژاد که من در طول این چهار سال حمایت کردم، همان‌طوری که شما نقل کردید از قول دوستان، همیشه حمایت از آن مطالبی بوده که در عمل او یا اظهارات او معتقد بودم از اصالتهای انقلاب است. این چیزی بوده که خودم را موظف میدانستم که از اینها حمایت کنم... از رؤسای جمهور من همیشه حمایت کردم حتی از رئیس‌جمهوری که ممشایش را قبول نداشتم همیشه حمایت کردم... حمایتهای من از [او] حمایت از مبانی است؛ به قول شما حمایت از گفتمان است، نه از شخص....[شما میگویید] آیا کس دیگری نبود که روی او سرمایه‌گذاری کنید؟ اگر کسی به‌طور طبیعی می‌آمد چه اشکالی داشت [اما] من کسی را تربیت نمیکنم برای ریاست‌جمهوری؛ این نه جزو وظایف من است و نه میتوانم این کار را بکنم... من این کار را نمیکنم، نمیشود هم بکنم، معنی هم ندارد.» آیا همین که در آن شرایط طوفانی، رهبر انقلاب از رئیس‌جمهور وقت میخواهند بنا بر مصالحی، از فردی برای سمت معاون اولی استفاده نکند، جز این است که نشان میدهد آقا با هیچ‌کس عقد اخوت نبسته‌اند؛ خواه رئیس‌جمهور مستقر باشد یا رؤسای جمهور و مجلس و نخست‌وزیر سابق، خواه این جریان سیاسی باشد یا آن جریان سیاسی؟ آیا این نوع برخورد ایشان، درمورد دیگر رؤسای جمهور و حتی مسئولین دیگر، بی‌سابقه نیست؟ رهبر انقلاب در اوج دوران فتنه در جلسه‌ای یادآوری نمودند که دأب من این نبوده است که در جلسه‌ای علنی و در حضور فرد مسئولی، از همان فرد انتقاد کنم و کارش را نادرست بشمارم ولی در خطبه‌های نماز جمعه این کار را کردم و اقدام آقای احمدی‌نژاد در مناظره‌های انتخاباتی را نفی و از آن انتقاد کردم. ایشان که قبل از مناظره‌ها احتمال داده بودند آقای احمدی‌نژاد بنا دارد از اشخاصی نام ببرد، به‌طور مشخص آقای احمدی‌نژاد را از این کار نهی کرده بودند. علاوه‌برآن، در حرم امام خمینی (قدس‌سره) نیز قبل از اینکه رهبر انقلاب برای ایراد بیاناتشان در جایگاه قرار گیرند با ناراحتی به آقای احمدی‌نژاد عتاب کردند: مگر من به شما نگفته بودم که از افراد اسم نبرید؟ چرا اسم بردید؟ نکته‌ی جالب دیگر اینکه پس از پایان بیانات رهبر انقلاب و به هنگام ترک حرم امام، آقای هاشمی رفسنجانی که از سخنان رهبر انقلاب خوشحال به نظر میرسید به یکی از فرزندان رهبر انقلاب میگویند صحبتهای آقا انصافا خیلی خوب و کامل بود. همچنین می‌دانیم به‌رغم آنکه آقای هاشمی رفسنجانی از ابتدا موضع منفی نسبت به دولت نهم داشته و آقای احمدی‌نژاد نیز در جریان مناظره‌های انتخاباتی، محوریت مخالفت با خودش و حتی اداره‌ی آقای موسوی را به آقای هاشمی نسبت داده بود، رهبر انقلاب مجددا آقای هاشمی را پس از انتخابات سال 88 به‌عنوان رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام منصوب کردند. آقا خوشش می‌آید

رهبر انقلاب غیر از جلسات کاری مرسوم و همیشگی خود، در دوران فتنه نیز (همچون دیگر ایام سال) دیدارهای خصوصی با افراد و جمعهای مختلف که بعضا متقاضی دیدار با ایشان بودند، داشتند. در این جلسات (که اصولا تکلف جلسات کاری را ندارد و بیشتر از نوع گفتگو است) آقا از حاضران میخواهند بدون ملاحظه‌ی این‌وآن، صادقانه و خالصانه حرف دلشان را بگویند و حاضران نیز با صراحت مطالبشان را میگویند. مشاهده یا مطالعه‌ی متن این قبیل دیدارها بویژه در دوران فتنه نشان میدهد برخی از مطالب گفته‌شده آن‌چنان صریح و متفاوت با نظر و نگاه رهبر انقلاب بوده که گویندگان در ابتدا و یا انتهای سخن خود، از ایشان عذرخواهی کرده‌اند و این در حالی است که آقا خوششان می‌آید که افراد، صریح و بدون لکنت با ایشان سخن بگویند و البته در صورت لزوم و بدون رودربایستی به مطالب گفته‌شده پاسخ میدهند. اینک چند نمونه: 1. آقا در ابتدای جلسه‌ای که نمایندگان ستاد نامزدهای معترض به نتایج انتخابات سال 88 در آن حضور داشتند، از آنها میخواهند: «از هرکدام از این مجموعه‌های چندگانه یک نفر حرف دلش و آن چیزی را که در اعماق روحش هست، همان را در دقایق کوتاهی بر زبان بیاورد. هیچ تقیه و ملاحظه‌ای هم نکنید؛ نه از من و نه از دیگر مجموعه‌هایی که اینجا هستند.»[14] این رویکرد موجب میشود آقای الویری به‌عنوان نماینده‌ی ستاد آقای کروبی بگوید: «من بنا نداشتم همه‌ی حرفها را بزنم ولی چون جنابعالی فرمودید که تقیه نکنید آنچه را باید میگویم». آقای بهشتی نیز به‌عنوان نماینده‌ی ستاد آقای موسوی تأکید میکند: «حقیقتش این است که من میخواستم سخنی نگویم اما فرمودید که سخن دل را در اینجا مطرح کنم.»[15] 2. رهبر انقلاب در جلسه‌ی دیگری که یک ماه پس از انتخابات به درخواست جمع محدودی از فضلای حوزه‌ی علمیه‌ی قم تشکیل شده بود، در ابتدا تأکید میکنند: «اگر نکته‌ای هست، صریح و بی‌پرده و بدون هیچ ملاحظه‌ای در میان بگذارید... وقت موسعی هم من گذاشتم که آقایان تنگنا نداشته باشید در گفتن و شنیدن و مفصل بیان کنید؛ حالا اگر وقتی باقی ماند و لازم بود من حرفی بزنم، من هم خواهم گفت، اگر چنانچه وقتی باقی نماند که خب هیچی، ما حرفهای شما را می‌شنویم؛ مغتنم است برای ما که حرف آقایان را بشنویم.»[16] و اولین نفر از جمع حاضر باصراحت آنچه که لازم میداند را میگوید و رهبر انقلاب نیز نظرات خود را در خصوص مطالب طرح‌شده باصراحت بیان میکنند. در ادامه یکی دیگر از حاضران مطالبی را مطرح میکند و آقا ابتدا تأکید میکنند: «من در بخشی از این مسائلی که فرمودید اختلاف‌نظر جدی با شما دارم؛ یعنی واقعا نگاه من با این نگاهی که شما دارید نسبت به این مسئله کاملا متفاوت است؛ البته بعضی‌هایش درست است.»؛ آنگاه به نقد برخی از مطالب گفته‌شده میپردازند. در این میان به‌طور مکرر فرد موردنظر در پاسخ به پرسش رهبر انقلاب و یا ابتدابه‌ساکن در نقد دیدگاه آقا و تأیید موضع خود سخن میگوید و رفت و برگشت در گفت و شنود، شانزده بار تکرار میشود. فضای سنگینی بر جلسه حاکم میشود و برخی از حاضران این نوع مواجهه با آقا را نمی‌پسندند، اما رهبر انقلاب فرد موردنظر را به اسم کوچک خطاب و تصریح میکنند: «شما بالاخره برای ما همان حاج‌آقا... هستید. فرقی نکردید؛ مبادا شما خیال کنید که حالا چون یک چیزی گفتید که برخلاف نظر من بوده [نظرم درباره‌ی شما فرق کرده]؛ هرچه میخواهد دل تنگت بگو.». 3. آقای محمدرضا سنگری از اهالی فرهنگ و ادب میگوید: در شب شعر سال 88 که در اوج حوادث پس از انتخابات بودیم، یکی از دوستان شاعر از برخی دیگر از شعرا که موضع متفاوتی در رابطه با انتخابات پیدا کرده بودند نام آورد و به آقا گفت اینها فرزندان شما هستند و به شما علاقه دارند. در واکنش به این گفته، آقا لبه‌ی عبایشان را بالا گرفتند و گفتند از این‌طرف که منم، راه کاروان باز است. مشورت‌های چندگانه

اقامه‌ی نماز جمعه در شرایط بشدت غبارآلود و پرتنش یک هفته پس از انتخابات سال 88، تصمیم قاطع و تعیین‌کننده‌ی رهبر انقلاب بود که نقطه‌ی عطفی در تاریخ انقلاب و برشی مهم در مرزبندی بین دوستان و معتقدان به امام و انقلاب و دشمنان و معارضان ایجاد کرد. بسیاری از دلسوزان و حامیان صادق نظام با گرایشهای متفاوت سیاسی و فعالان مؤمن و مخلص همه‌ی نامزدها و طرف‌داران آنها وظیفه‌ی خود را دانستند و راه را از چاه شناختند و اجازه ندادند مسائل فرعی بر مسائل اصلی حاکم شود. شاهد مثالهای فراوانی میتوان برای اثبات این مدعی ارائه کرد؛ ازجمله گفته‌ی آقای افشین علا از اهالی فرهنگ و هنر در ملاقات با یکی از مسئولین دفتر آقا است که دو روز پس از نماز جمعه‌ی 29 خرداد ابراز شد. او در این دیدار میگوید من به‌اتفاق آقای ساعد باقری و... به دلیل اینکه فکر میکردیم آقای موسوی مناسب‌تر است، خودجوش خیلی برای او تبلیغ کردیم و واقعا از آنچه پیش آمد که وی انتخاب نشد، ناراحتیم اما با نماز جمعه‌ی آقا، ما هم گریستیم و نه ما که حتی خانم راکعی هم گریست. از نظر ما انتخابات تمام شده است. در مناسبت‌های مهم که رهبر انقلاب به دنبال اتخاذ موضع و یا تصمیمی هستند، از افراد مختلف نظرخواهی میکنند و یا از دفترشان میخواهند نظرات و پیشنهادهای مرتبط را به ایشان ارائه کنند. همچنین در این شرایط، شخصیتها و افرادی با سلایق و دیدگاه‌های مختلف به شکل شفاهی یا مکتوب نظرات خود را با رهبر انقلاب یا مسئولین دفتر ایشان در میان میگذارند. پس از اطلاع جمعی از فعالان سیاسی از احتمال حضور رهبر انقلاب در نماز جمعه، مکاتبات و تماسهای مختلفی با رهبر انقلاب و یا دفتر ایشان صورت میگیرد. برخی از این تماسها ناظر به اصل حضور آقا در نماز جمعه و برخی در رابطه با نوع موضع‌گیری ایشان در خطبه‌ها بوده است. درباره‌ی اصل حضور ایشان، افرادی اصرار داشتند که ایشان فعلا به نماز جمعه نروند؛ ازجمله یکی از ارادتمندان پابرجای آیت‌الله منتظری که کتابی هم درباره‌ی «فقیه عالی‌قدر» نوشته، در ارتباطات خود با یکی از مسئولین دفتر رهبر انقلاب، اصرار داشته که آقا به نماز نیایند تا به‌اصطلاح، آبها از آسیاب بیفتد. اما انتظار دیگر ناظر به مواضع احتمالی آقا در خطبه‌ها بوده است. یکی از مسئولین، مطلع شده بود آقا از بخشی از حرفهای آقای احمدی‌نژاد در مناظره‌های انتخاباتی ناراحت هستند و ممکن است در خطبه‌ها واکنش نشان دهند و از افرادی مانند آقای هاشمی دفاع کنند. او یک روز قبل از ایراد خطبه‌های نماز جمعه، نامه‌ای صریح برای رهبر انقلاب فرستاده و در بخشی از این نامه در یک استفهام انکاری از رهبر انقلاب نوشته: «مگر رفع اتهام از افراد برعهده‌ی رهبری است؟ و آن‌هم در این شرایط حساس و در این تریبون مقدس. قوه‌ی قضائیه که متولی بررسی اموال است، اعلام کند؛ چرا رهبری و چرا در این فضا؟». می‌دانیم که چنین نگاهی از پشتوانه‌ی اجتماعی نیز برخوردار بود. مردم مؤمنی که یک هفته شاهد آشوب و بلوا و ناجوانمردانه‌ترین نسبت‌ها به نظام بودند، وقتی رهبر انقلاب درباره‌ی آقای هاشمی سخن گفتند، نفسها در سینه‌شان حبس شده بود؛ زیرا انتظار داشتند آقای هاشمی در برابر جفا به نظامی که خود برآمده از آن بود بایستد. ولی رهبر انقلاب به‌رغم تفاوت دیدگاه و روشی که ازجمله در انتخابات 88 با آقای هاشمی داشتند، ذره‌ای به خود تردید ندادند که حرفهای زده‌شده درباره‌ی او از سوی آقای احمدی‌نژاد نادرست و ناروا است و نباید حق را کتمان کرد. بنابراین هیچگاه بر اساس خوشایند اکثریت یا اقلیت موضع و تصمیم نگرفتند. مورد دیگر از این خواسته‌های دوگانه از رهبر انقلاب، مربوط به تأیید و عدم تأیید فوری انتخابات بود. دیدگاه اول معتقد به اعلام نتیجه‌ی انتخابات در اسرع وقت بود. این دیدگاه با ایستادگی بر موضع حقوقی، فرصت پیش‌بینی‌شده در قانون را برای دریافت شکایت و رسیدگی طبق فرایند مذکور کافی میدید و نپذیرفتن هرگونه پیشنهاد و اقدام خارج از آن را منطقی و به مصلحت میدانست. یکی از حامیان این دیدگاه با طرح استدلالهای قانونی و سیاسی، در جمع‌بندی نامه‌ی خود به رهبر انقلاب چنین مینویسد: «رها بودن فضا و امکان بحث و نقلها و زیر سؤال بردن مراجع قانونی و بی‌اعتبار کردن آنها و حفظ هواداران، به نفع آنها است و بسیاری دنبال این کش دادن‌ها هستند. بیش از این، فضا نباید منتظر بماند، باید طبق راهکار قانونی کشور هرچه زودتر شورای نگهبان نظر قطعی را مطرح کند. اعلام هرچه سریع‌تر نتایج انتخابات میتواند بخش اعظم عقبه‌ی آن جریان را از پشت سر آنها خارج کند». اما طرف‌داران دیدگاه دوم معتقد بودند به‌رغم خالی بودن دست معترضین از مستندات قانونی و حقیقی و برای آنکه غبار برخاسته از ساحت نظام زدوده شود، همه‌ی راه‌های منتهی به اطمینان از درستی آراء ریخته‌شده به صندوقها و آراء قرائت‌شده دنبال شود؛ اگرچه اعلام رسمی و نهایی نتیجه‌ی انتخابات به درازا کشد. این دیدگاه مورد قبول رهبر انقلاب قرار گرفت و راه را برای تحقق آن هموار کردند. یکی از نکات گفتنی در این خصوص آنکه علاوه بر تعیین هیئت ناظر برای بازشماری آراء و پخش مستقیم آن از صداوسیما که همگان در جریان آن قرار گرفتند، هم‌زمان پیشنهاد مکتوبی از سوی مجموعه‌ی مرتبط با آقای موسوی ارائه شده بود که ناظر به مرحله‌ی پیش از شمارش آراء، یعنی احراز اصالت و صحت هویتی رأی‌دهندگان بود؛ ازجمله آنکه ته‌برگ‌های تعرفه با اطلاعات شناسنامه‌ای موجود در ثبت‌احوال تطبیق داده شود و یا تمامی تعرفه‌هایی که با یک خط مشترک، نام نامزدی در آن نوشته شده باطل شود. فرایندی که ممکن بود حتی ماه‌ها طول بکشد. این اقدام هم پذیرفته شده بود و حتی برای اثبات فراتر از حسن نیت نظام، پیشنهاد شده بود که به‌جای آقای ابوترابی امثال آقای محتشمی یا موسوی لاری عضو هیئت بررسی و بازشماری شوند؛ اما آقای موسوی و نمایندگان او ناباورانه همه‌ی پیشنهادها را رد کردند و حتی توافقات انجام‌شده را زیر پا گذاشتند. بن‌بست‌شکنی قانونی

در قانون اساسی سازوکار و مراجع ذی‌صلاح برای تصمیم‌گیری در امور کشور مشخص شده است که به‌موجب آن فعالیت قوا و نهادهای مختلف وجاهت قانونی پیدا میکند. ازآنجاکه در مواردی خاص، ممکن است دنبال کردن این روال عمومی و ایستادگی قوا و نهادها بر اختیارات قانونی منجر به بن‌بست در کشور و یا نقض مصلحت مهمی شود، شارع مقدس اختیاراتی برای حاکم و رهبر جامعه قرار داده (و در قانون اساسی پیش‌بینی شده) است؛ فلذا مطلقه بودن ولایت فقیه را برای گره‌گشایی قانونی در این قبیل موارد استوار کرده است. درنتیجه موافقت رهبر انقلاب با بازشماری آراء و تمدید مهلت بررسی انتخابات، وفق قانون اساسی و ولایت مطلقه‌ی فقیه انجام شد. متأسفانه برخی ناآگاهانه و جمعی آگاهانه، مطلقه بودن ولایت فقیه را به معنای یله و رها بودن و به تعبیر غیر واقعی و کینه‌ورزانه‌شان، «قدرت فراقانونی» معرفی کرده و در جلسات محفلی خود گفته‌اند با شرکت در انتخابات، شخصیت فراقانونی را محدود میکنیم؛ درحالی‌که اگر برخی از همین افراد توانستند به مجلس ششم راه یابند و یا اگر امکان بازشماری آراء در انتخابات سال 88 فراهم شد، به لحاظ موازین قانونی، به مطلقه بودن ولایت فقیه مستند بود. منتفع شدن از ولایت مطلقه‌ی فقیه، فقط محدود به حوزه‌ی سیاسی و انتخابات نبوده است؛ کسانی که چنین القائات سوئی میکنند در زمانی که دولت را در اختیار داشتند از ولایت مطلقه‌ی فقیه برای حل‌وفصل برخی مشکلات بهره‌مند شدند. در سال 76 آقای خاتمی در یکی از دیدارهایی که با رهبر انقلاب داشت به ایشان میگوید من ولایت فقیه را در چهارچوب قانون قبول دارم. آقا در پاسخ تأکید میکنند خیلی خوب است؛ ولی مطمئن باشید شما تقاضاهای زیادی در خصوص موافقت با برخی مجوزها بدون طی کردن روال عادی قانونی آن خواهید داشت. آقای خاتمی در دوره‌ی هشت سال رئیس‌جمهوری، بارها و به شکل مکتوب، در مواردی که مجوز قانونی معمول وجود نداشت، تقاضاهای مختلفی به اعتبار ولایت مطلقه از رهبر انقلاب میکند و ایشان با آنها موافقت مینمایند؛ فلذا حقیقتا مشخص نیست که چرا آقای خاتمی تاکنون به این موارد شهادت نداده و مانع از فضاسازی‌های ناحق و غبارآلودگی فضا نشده است؟ البته استفاده از ظرفیت قانونی ولایت مطلقه نباید منجر به تضعیف فرایندها و نهادهای قانونی شود. این مسئله مهم‌ترین ملاک و عامل حساسیت رهبر انقلاب در مواجهه با استفاده از اختیارات ولایت مطلقه بوده است. ایشان همواره دقتها و مراقبتهایی را برای عدم تضعیف روالها و ساختارهای قانونی به‌کار برده‌اند؛ از جمله: 1. مجوزهای درخواستی به لحاظ کمیت در همه‌ی عرصه‌ها، از امور سیاسی تا اجتماعی و از امور اجرائی تا امور قضایی و در تمام مقاطع و دولتها از دولت کنونی تا دولت سابق و اسبق، در حد ضرورت بوده است. 2. موافقت رهبر انقلاب به لحاظ کیفی، پس از حصول اطمینان ایشان نسبت به بن‌بست قانونی یا ناممکن بودن و یا فوت شدن مصلحتی مهم در صورت طی شدن روال معمول و جاری در کشور صورت گرفته است. 3. مهمترین خصوصیت کیفی مجوزهای رهبری انقلاب که یکی از گویاترین ویژگی‌های شخصیتی ایشان نیز هست، عدم ساختارشکنی و ایجاد بدعتهای خطرناک و قانون‌سوز است که به چگونگی موافقتهای ایشان برمیگردد. برای مثال در همین بحث انتخابات، رهبر انقلاب با تمدید مدت بررسی و تعیین هیئت ناظر برای بازشماری و مانند آن موافقت کردند؛ نه اینکه شورای نگهبان را از حیز انتفاع و جایگاه قانونی‌اش ساقط کنند. بر همین اساس پیشنهادهایی همچون حکمیت مراجع و یا هیئتی از نمایندگان مراجع در انتخابات را که تالی فاسدهای فراوان داشت و ازجمله نقض قانون اساسی بود، نپذیرفتند؛ ضمن آنکه معلوم هم نبود این نوع پیشنهادها به فرض محال پذیرش آن از سوی نظام، به سرنوشت دیگر پیشنهادهایی روبرو نمیشد که همین افراد ابتدا آن را ارائه یا با آن موافقت کردند و سپس طرح یا موافقت خود را پس گرفتند. اگر معترضین به نتیجه‌ی انتخابات، حقیقتا معتقد به جابه‌جایی آراء بودند در صورت اثبات ادعاهایشان پس از بازشماری، شورای نگهبان به لحاظ حقوقی و نیز موضع صریح رهبر انقلاب، نه میتوانست با نتیجه‌ی بازشماری مخالفت کند و نه مخالفت میکرد. باور می‌کنید؟

یکی از ابعاد مهم فتنه‌ی 88 ایجاد شبهه و مسئله‌سازی برای علما و بزرگان حوزه و مراجع معظم تقلید بود که از دو سوی متفاوت شاهد آن بودیم: از یک طرف انجام برخی تحرکات ضد اخلاقی و غیر شرعی و مغایر موازین رهبری انقلاب بود و از طرف دیگر تلاش گسترده‌ای بود که برای ایجاد شبهه نسبت به انتخابات و برخی حوادث تأسف‌بار پس از آن به عمل می‌آمد. دبیر وقت شورای‌عالی امنیت ملی تعریف میکند که در همان شرایط، سفری به قم کردم و خدمت برخی مراجع و علما رسیدم و گزارشی از مسائل پیش‌آمده را عرضه کردم؛ ازجمله با حضرت آیت‌الله مکارم شیرازی دیدار کردم. در بخشی از این دیدار، حضرت آیت‌الله مکارم شیرازی تأکید کردند: اگر من به شما بگویم که روزی هفتاد نامه علیه انتخابات و حوادث پس از انتخابات برایمان می‌آید، باور میکنید؟! معلوم میشود ستاد و جریانی سازمان‌یافته وجود داشت که میخواست علما و بزرگان حوزه را در برابر نظام اسلامی قرار دهد؛ درحالی‌که هوشیاری مراجع معظم تقلید مانع از دستیابی به چنین اهداف سوئی بوده است. برای مثال از روابط گرم و مبتنی بر اعتماد حضرت آیت‌الله شبیری زنجانی تا سالها تجربه‌ی گران‌قدر حضرت آیت‌الله صافی گلپایگانی در دوران عضویت در شورای نگهبان و بویژه انتخابات مجلس سوم، همگی مانع از آن بود که عده‌ای بتوانند بر این بزرگواران تأثیر سوء بگذارند و آنها را به رودررویی با نظام و مردم بکشانند. خوشبختانه اقدامات سلبی درباره‌ی دیگر مراجع و علمای بلاد نیز هرکدام به عللی به شکست انجامید. از سوی دیگر برای نمونه خوب است بدانیم که پس از اعلام اقامه‌ی نماز جمعه‌ی 29 خرداد توسط رهبر انقلاب، حضرت آیت‌الله نوری همدانی بنا داشتند برای تقویت جمهوری اسلامی و رهبری انقلاب، در نماز جمعه شرکت کنند که از طریق دبیر وقت شورای‌عالی امنیت ملی از ایشان خواسته میشود از آمدن به تهران خودداری کنند و یا حضرت آیت‌الله مکارم شیرازی برای کاهش تنش‌های پیش‌آمده‌ی پس از انتخابات، پیامهایی را با لحاظ این مسئله که این تلاشها هم‌راستا با نقطه‌نظرات رهبر انقلاب است، با واسطه‌های مختلف برای همه‌ی نامزدها ارسال میکردند. از این نمونه‌ها، بسیار است و اختصاص به روحانیت و حوزه‌ی علمیه‌ی قم ندارد. علمای شناخته‌شده و بزرگی که هرکدام ستونهای استوار در سراسر کشور بوده‌اند، در آن فرازوفرودها بر همان مسیر حمایت از جمهوری اسلامی باقی ماندند. آیت‌الله مهدوی کنی از آن جمله بودند و یا آیت‌الله حاج‌آقا مجتبی تهرانی که به گفته‌ی یکی از نزدیکان رهبر انقلاب به‌رغم اعتراض شدیدشان به برخی مواضع و رفتارهای آقای احمدی‌نژاد در طول دوران ریاست‌جمهوری او، علاوه بر مواضع سازنده‌شان درباره‌ی نظام، ارتباط و تعامل مستحکمی با رهبر انقلاب داشتند و این رویه پس از سال 88 نیز ادامه یافت. با چه کسی طرف هستیم؟

خوب است تحقیق و مقایسه‌ای شود بین نحوه‌ی مواجهه‌ی نظام اسلامی با فتنه‌ی 88 و آنچه در سالهای پس از آن در برخی از کشورها رخ داد. مثلا بررسی شود در جریان بحران سال 95 در ترکیه، چگونه نظام سیاسی در برابر کودتا ایستاد؟ و با معترضان و مخالفان سیاسی علاوه بر سران کودتا، چه کرد؟ و مقایسه شود با مسببان حوادث پس از انتخابات ازجمله آقای موسوی که در بیانیه‌ها و مواضع مکرر خود، نظام اسلامی را متهم به شعبده‌بازی و تقلب و انواع ظلمها کرد و هم‌زمان (بدون آنکه به طرف‌دارانش و مردم بگوید) از منافع و امکانات همین نظام استفاده میکرد؛ مانند اینکه از عضویت در مجمع تشخیص مصلحت نظام به‌عنوان مستشاران عالی رهبر انقلاب و عضویت در شورای‌عالی انقلاب فرهنگی استعفا نداد؛ در دوران فتنه همچنان بر صندلی ریاست فرهنگستان هنر (که با حکم آقای احمدی‌نژاد آخرین‌بار در 5 اردیبهشت 1386 منصوب شده بود) تکیه زد و با بهره‌مندی از امکاناتی که نظام در اختیارش گذارده بود، در همان جایگاه درباره‌ی انتخابات با افراد مختلف جلسه میگذاشت و به نظام حمله میکرد و حتی تا پاییز سال 89 یعنی یک سال و نیم پس از انتخابات نیز به جلسات هیئت مؤسس دانشگاه آزاد دعوت شده و از موقعیت آن استفاده میکرد! اکنون جای پاسخ به این پرسش باقی مانده است که اگر رفتارها بدرستی تدبیر نمیشد آیا جمهوری اسلامی ممکن بود به پایان خط برسد؟ این نوشتار در مقام پاسخ به این سؤال نیست و فقط به یادآوری چند خاطره بسنده میکند تا هم موجب آشنایی بیشتر با نگاه رهبر انقلاب شود و هم نشان‌دهنده‌ی برخی از خصوصیات رهبری ایشان باشد. فردای روز عاشورا در سال 88 که شرایط ویژه‌ای بر کشور حاکم شده و احساسات تمامی اقشار جامعه به غلیان درآمده و طاقت مسئولین بخشهای مختلف در برابر فتنه‌گران به پایان رسیده بود و برخی مسئولین امنیتی فهرستی از دستگیری جمعی از گردانندگان و مسببان حوادث پس از انتخابات تهیه کرده بودند، رهبر انقلاب مسئولین ذی‌ربط را فرامیخوانند تا ضمن تحلیل ماوقع، آنها را در تشخیص درست حوادث یاری کنند. آقا در این جلسه اظهار میکنند که میخواهیم یک فهم مشترک داشته باشیم. موقعیت حساس است و تجربه‌ای برای جمهوری اسلامی است. چون دیروز به امام حسین (علیه‌السلام) توهین کردند، حتما سیلی خواهند خورد. لکن خواص ما باید حواسشان جمع باشد. در اینجا دو جریان بود. یک جریان که به فتنه میدان دادند؛ دعوای اینها دعوای کسب قدرت است. البته اسباب زحمت برای نظام فراهم کردند. جریان دوم که به‌خاطر جریان اول، به صحنه آمده است جریان ضد انقلاب است و مسئله‌اش خامنه‌ای هم نیست؛ حتی اگر من هم نباشم فرد دیگری بیاید سر کار، آنها باز با نظام مسئله دارند. این جریان، جریان ضد انقلاب است. ممکن است از جریان اول هم در قضایای دیروز بوده باشند. باید ببینیم با چه کسی طرف هستیم. هدف ما باید جریان دوم باشد. شعارهای مرگ بر جمهوری اسلامی و مرگ بر اصل ولایت فقیه ماهیت آنها را روشن میکند. این را باید محکم برخورد کرد. جریان ضد انقلاب با اصل نظام محاربه کرده‌اند. الان اولویت در برخورد با جریان ضد انقلاب است؛ الان وقت دستگیری زید و عمرو نیست. جریان اول باید حساب خود را از ضد انقلاب جدا کند. باید سؤال شود که چرا جریانی که به فتنه میدان داد از جریان ضد انقلاب اعلام برائت نمیکند؟ در همین جلسه وقتی آقا از نامزدهای انتخابات و حامیان شاخص سیاسی آنها که در زمره‌ی جریان اول بودند نام میبرند و بر لزوم اعلام تبری آنها از جریان ضد انقلاب تأکید میکنند، یکی از مسئولین عالی‌رتبه‌ی قضایی با اشاره به اعتراض عده‌ای در ابتدای انقلاب به حکم قصاص و اینکه امام آنها را مرتد قلمداد کرده بودند، به آقا میگوید خوب است شما مثل امام بگویید اگر جریان اول از جریان ضد انقلاب اعلام برائت نکند، نظام همان رفتار امام را با آنها خواهد کرد؛ اما آقا توصیه‌ی او را قبول نمیکنند. مورد دیگر اینکه چند روز پس از راه‌پیمایی 22 بهمن، رهبر انقلاب در جمع متصدیان برگزاری مراسم اظهار میدارند حضور بی‌نظیر مردم خستگی را از تن همه خارج کرد. همه‌ی کاری را که ضد انقلاب و فتنه‌گر و آمریکا و صهیونیسم انجام دادند، مردم مثل جریان رودخانه‌ی زلال و پاکی همه‌ی اینها را شستند و کنار گذاشتند. فرق ما با آنهایی که خدا ندارند، «لا مولا لهم»[17] این است که اگر چشم، کار آنها را نبیند کار آنها هدر رفته است و اگر چشمی کار ما را نبیند، چون کار ما خالصانه است، این ماندگار است. خدای متعال به کاری که از روی اخلاص باشد برکت میدهد «کلم طیب کشجر طیب اصلها ثابت و فرعها فی السماء»[18]. حالا همه‌ی دستگاه‌های تبلیغی شرق و غرب دست به دست هم دهند که واقعیت 22 بهمن را انکار کنند یا کتمان کنند، نمیتوانند واقعیت را تغییر دهند. شما بدانید سیاست‌گذاری استکبار با این حضور 9 دی و 22 بهمن تغییر میکند؛ مبارزه‌ی دولتها بردوباخت دارد، لیکن وقتی‌که یک ملت یک‌صدا در صحنه هستند با آن چه‌کار میتوانند بکنند. رهبری و منطق «حجت شرعی»

برخورداری کشور از ولایت فقیه و به تعبیر دیگر رهبری دینی چه تأثیری در نوع مواجهه با رخدادهای مرتبط با حکومت و جامعه داشته است؟ این پرسش ناظر به همه‌ی زمانها و همه‌ی رخدادها است، اما در این نوشتار مصادیقی از رفتار رهبر انقلاب حول انتخابات سال 88 بازگو میشود: نخستین مصداق، پافشاری بر رأی مردم و اصرار بر برگزاری بموقع، حداکثری و رقابتی انتخابات و پاسداشت جمهوریت نظام در دوره‌های مختلف بوده است. در همان سال 88 یکی از افراد شناخته‌شده به رهبر انقلاب پیشنهاد میدهد برای فیصله دادن ماجرا، پنج میلیون از آراء فرد منتخب باطل شود تا نتیجه‌ی انتخابات در مرحله‌ی دوم مشخص شود. به‌رغم اینکه باتوجه‌به واقعیتهای جامعه و ازجمله نظرسنجی‌های مراکز داخلی و خارجی، این مسئله تغییری در طرف پیروز در انتخابات به‌وجود نمی‌آورد اما چون فاقد حجت شرعی و وجاهت و مستندات قانونی بود، از سوی رهبر انقلاب پذیرفته نشد. دومین دسته از اخبار قابل بازگویی، مخالفت رهبر انقلاب با بازداشت افراد و سپس شناسایی گناهکاران بوده است. به قول دبیر سابق شورای‌عالی امنیت ملی، نتیجه‌ی پایبندی به این آموزه‌ی دینی که «الذین آمنوا و لم یلبسوا ایمانهم بظلم اولئک لهم الأمن و هم مهتدون»[19] را به رأی‌العین در فتنه‌ی 88 مشاهده کردیم. پس از حوادث عاشورا و به دنبال اقدام ضد دینی و ضد انقلابی در آن روز، عده‌ای دستگیر میشوند و این‌طور هم نبود که شب دستگیر شده باشند و صبح آزاد شوند. در دبیرخانه‌ی شورای‌عالی امنیت ملی به‌طور مفصل درباره‌ی نحوه‌ی برخورد با این افراد بحث میشود. مباحث متمرکز بر دو دغدغه بوده است: نخست اینکه باتوجه به ماهیت ضد انقلابی حوادث و هتاکی آشکار صورت‌گرفته، ممکن است در صورت آزاد کردن دستگیرشدگان، همین افراد در روزها و هفته‌های آینده اقدامات مخرب دیگری انجام دهند و ازجمله راهپیمایی بیست‌ودوم بهمن را به صحنه‌ی درگیری و فاز جدیدی از ناامنی تبدیل کنند؛ فلذا لازم است این افراد تا پس از بیست‌ودوم بهمن نگه داشته شوند. دغدغه‌ی دوم این بوده که نهادهای انتظامی و امنیتی اطمینان داشتند بخشی از دستگیرشدگان مجرمند ولی معلوم نبوده کدام‌یک از آنها تا چه حدی مرتکب جرم شده‌اند و حداقل اینکه اطمینان نداشتند همه‌ی بازداشت‌شدگان گناهکارند. دبیر وقت شورای‌عالی امنیت ملی مسئله را با آقای حجازی مطرح میکند و او نیز پاسخ را موکول به پرسش از رهبر انقلاب میکند. پاسخ رهبر انقلاب خطاب به دبیر شورای‌عالی امنیت ملی این بود: اگر شما احتمال میدهید یکی از این افراد هم بی‌گناهند، همه‌شان را آزاد کنید. از سوی دیگر، یکی از تهدیدهای مبتلابه مراکز امنیتی این است که در شرایط خاص و به‌تبع آن پس از عادی شدن شرایط، اگر مراقبت نشود، اقدامات لازم اطلاعاتی گاه بدون ضوابط و مجوزهای قانونی و یا بیش از اندازه انجام شود. یکی از معاونین وقت شورای‌عالی امنیت ملی نقل میکند پس از طی کردن دوران فتنه و حاکم شدن شرایط عادی بر جامعه، آقا پیامی برای دو تن از مسئولین دستگاه‌های اطلاعاتی فرستادند و فرمودند ضرورتهای زمان فتنه نباید اشاعه پیدا کند؛ باید مشخص شود که هر اقدام اطلاعاتی بر اساس چه ضابطه‌ای انجام میشود و چگونه مسائل شرعی رعایت میشود. آقای مصلحی و آقای طائب مسئولیت شرعی دارند که هیچ کار خلاف شرع و خلاف قانونی انجام نشود. سومین دسته از اخبار، به نحوه‌ی هدایت جامعه از موضع دین (همچون مواجهه با بخشهای مختلف حکومت) اختصاص دارد. در شرایطی که بزرگ‌ترین دروغ تاریخ انقلاب به نام تقلب مطرح شده بود و فتنه‌ای خانمان‌سوز بخشی از جامعه و کشور را در بر گرفته و همه‌ی حساسیت‌ها متمرکز بر نفی فتنه‌گری‌ها بود، یکی از روزنامه‌ها علیه فتنه‌گران تیتری را زد که از خون‌خواهی از فتنه‌گران خبر میداد. هرچند این تیتر برخی از افراد را خوشحال کرده بود، لیکن در فردای همان روز، رهبر انقلاب با اشاره به نادرست بودن این کارها تأکید میکنند شما باید مسائل را برای مردم تبیین کنید؛ دقیق حرف بزنید. نیازی نیست که اغراق شود و حرفهای دروغ زده شود؛ این کارها بی‌برکتی می‌آورد. مورد دیگر مربوط به خبری بود که یکی از روزنامه‌ها درج کرده بود و برخی از خبرگزاری‌های مخالف فتنه آن را بازنشر داده بودند. در خبر و عکس منتشره ادعا شده بود که برجی مثلا دوازده طبقه در یکی از نقاط تهران متعلق به خانم فائزه هاشمی است. به گفته‌ی یکی از فعالان رسانه‌ای مرتبط با دفتر رهبر انقلاب، آقا پس از ملاحظه‌ی این خبر در روزنامه، دستور پیگیری میدهند. پس از بررسی معلوم میشود خبر نادرست است. به دستور ایشان، یکی از مسئولین دفترشان همه‌ی روزنامه‌ها و خبرگزاری‌هایی را که این خبر را منتشر کرده بودند دعوت به جلسه میکند و به آنها متذکر میشود آقا فرموده‌اند چرا مطلبی که خلاف است باید بنویسید؛ شمایی که متعهد هستید، شمایی که متشرع هستید چرا باید یک چنین کاری کنید. آقا در ادامه‌ی نقد و اعتراضشان تأکید میکنند در مورد دشمنانمان هم حق نداریم خلاف بگوییم.[20] مورد دیگر، اینکه حدود آذرماه سال 88 جمعی از نخبگان و برگزیدگان بسیج با آقا دیدار میکنند. در این دیدار یک برادر بسیجی از وسط جمعیت دستش را بلند میکند و میگوید آقا من یک مطلبی دارم؛ چرا شما در مقابل افراد منافقی که به نظام ظلم کردند سکوت میکنید؟ آقا پاسخ میدهند کسانی که با اشاره و کف زدن دشمن میخواهند با این نظام و قانون اساسی مبارزه کنند سرشان به سنگ خواهد خورد، اما نمیشود هرکس را که اندک اشتباهی کرد منافق گفت؛ اگر اندک مخالفتی کرد به او ضد ولایت فقیه بگوییم. برای ما خوب است...

آخرین نمونه رفتاری به دیدار خانواده‌ی روح‌الامینی با آقا اختصاص دارد. بعد از تسلیت رهبر انقلاب به این خانواده که برای چندمین‌بار صورت می‌گرفت، آنها دو مطلب را به آقا میگویند: گلایه از اینکه کار ما خوب دنبال نمیشود و با عناصر سطح بالا برخورد نمیشود. رهبر انقلاب علاوه بر آنچه قبلا انجام شده بود، از مسئولین دفترشان میخواهند مسئله را پیگیری کنند. و اما دومین ناراحتی‌شان را این‌گونه مطرح میکنند: عده‌ای اهانتهایی به شما روا میدارند و این تحملش برای ما سخت است و ما را زجر میدهد. آقا متذکر میشوند که آدم اگر خودش را به این چیزها مشغول کند از مبانی و اصول دور میشود. ما دنیا را تکان دادیم، انقلاب همان خطی را که شروع کرده تداوم میدهد و هنوز دنیا را تکان میدهد. اینکه گفته میشود مثلا مرگ بر فلان، برای ما بد نیست و چیز تازه‌ای هم در انقلاب نیست. منافقین تابلوهایی را علیه امام بر سر چهارراه‌ها نصب میکردند. من خدمت امام رسیدم. به امام گفتم بد نیست به‌جای این دروغ‌پردازی‌هایی که درباره‌ی شما میکنند بعضی از این شعارهای مرگ بر فلان را برای تعدیل نفس، علیه ما سر دهند. این فحشها برای نفس ما خوب است. پی‌نوشت‌ها

[1]. غررالحکم، ص 361 [2]. از گفتگوی آقای مصطفی کواکبیان با دفتر حفظ و نشر آثار رهبر معظم انقلاب [3]. صحیفه‌ی امام (ره)، ج 21، ص 124 [4]. فتنه تغلب، ص 47 [5]. سوره‌ی بقره، بخشی از آیه‌ی 279، ترجمه: «بدانید به جنگ با خدا و فرستاده‌ی وی‌، برخاسته‌اید.» [6]. سوره‌ی مائده، بخشی از آیه‌ی 33، ترجمه: «و در زمین به فساد میکوشند.» [7]. همان، ترجمه: «با [دوستداران] خدا و پیامبر او میجنگند.» [8]. نهج‌البلاغه، نامه‌ی 53 (با اندکی تفاوت) [9]. دیدار با رئیس و اعضای مجلس خبرگان رهبری 23/11/1380 [10]. فتنه تغلب، ص 29 [11]. فتنه تغلب، ص 40 [12]. فتنه تغلب، ص 47 [13]. فتنه تغلب، ص 41 [14]. فتنه تغلب، ص 15 [15]. فتنه تغلب، ص 21 [16]. فتنه تغلب، ص 131 [17]. سوره‌ی محمد (ص)، بخشی از آیه‌ی 11، ترجمه: «سرپرست [و یاری] نیست.» [18]. سوره‌ی ابراهیم (ع)، بخشی از آیه‌ی 24، ترجمه: «سخنی پاک که مانند درختی پاک است که ریشه‌اش استوار و شاخه‌اش در آسمان است.» [19]. سوره‌ی انعام، آیه‌ی 82، ترجمه: «کسانی که ایمان آورده و ایمان خود را به شرک نیالوده‌اند، آنان راست ایمنی و ایشان راه‌یافتگانند.» [20]. شیوه‌ی مواجهه‌ی رهبر انقلاب با مسائلی که در شرایط فتنه جنبه‌ی حاشیه‌ای داشت، به ما می‌آموزد که در کوران ابتلائات و در مواجهه با متن و حواشی حوادث، لحظه‌ای نباید خدا را فراموش کنیم و باید با دوستان نادان و دشمنان دانا نیز طبق موازین شرعی رفتار کنیم؛ همچنان که قرآن به ما دستور داده: «و لا یجرمنکم شنئان قوم علی الا تعدلوا اعدلوا هو اقرب للتقوی».

منبع: khamenei.ir